۱۴۰۱ آبان ۱۰, سه‌شنبه

برخی مسائل در خیزش انقلابی...(3) شعار «زن، زندگی، آزادی»

 
 
برخی مسائل در خیزش انقلابی کنونی و موضع طبقه ی کارگر(3)
 
شعار «زن، زندگی، آزادی»
 و برکشیدن کمونیستی آن
 
شعار« زن، زندگی، آزادی» نقش بسیار مهمی در نخستین مرحله ی انقلاب و پیشبرد آن داشته و هنوز دارد. اما این شعار مفاهیم معینی را تنها به شکل عام پیش می کشد و با توجه به انواع گوناگون تفسیری که از این شعار ممکن است، از تفسیر انقلابی گرفته تا تفسیر غیرانقلابی، شعار مزبور می تواند هویت های طبقاتی متفاوت و متضادی به خود بگیرد که گاه صد و هشتاد درجه مخالف یکدیگرند.
برای کارگران پیشرو و انقلابی مائوئیست روشن است که شعار« زن، زندگی، آزادی» شعار مستقیم طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش استثمار شده و ستمدیده نیست، بلکه به دلیل عام بودن و تفسیر پذیری مورد اشاره، هر طبقه ای می تواند پشت آن سنگر بگیرد و آن را به میل خود تفسیر کند.
این شعار به خودی خود نمی گوید که منظور از«زن» چیست و چگون باید آن را تفسیر کرد! روشن نیست«زندگی» را به چه معنا باید گرفت و به همین گونه«آزادی» به معنای آزادی در کدام امور جامعه است.
برای نمونه منظور از« زن» باید رفع ستم بر زنان و برابری واقعی بین زنان با مردان باشد. اما این که چه چیز را«ستم بر زنان» بنامیم و چه چیز را«برابری بین زنان و مردان»، از نظر نیروهای ارتجاعی سلطنت طلب، بورژوازی لیبرال و خرده بورژوازی دموکرات و طبقه ی کارگر کمونیست کاملا مخالف و متضاد است.
 برای همین مائوئیست ها با تفسیر رادیکال و انقلابی خود( نه ماندن در حد و حدود مفاهیم عام، نه تفاسیر بورژوایی و خرده بورژوایی و نه تفاسیر فمینیستی از مساله ی ستم بر زنان، بلکه تفسیر پرولتاریایی- کمونیستی) از تک تک مفاهیم به کار رفته در این شعار، آن را به دیدگاه کمونیستی یعنی به زن و زندگی و آزادی آن گونه که در یک جامعه ی دموکراتیک انقلابی و یک جامعه ی سوسیالیستی و کمونیستی می تواند باشد برمی کشند و به شکل نظرات و خواست های معین و مشخص برای رسیدن به چنین حکومت و جامعه ای تدوین می کنند. این به این معناست که این شعار را با خواست های طبقه ی کارگر در مرحله ی انقلاب دموکراتیک و  مرحله ی انقلاب سوسیالیستی پیوند می دهند.
و اما در مورد تفسیرهای این شعار:
زن
تفسیر غیر انقلابی و ضد انقلابی در شرایط کنونی ایران یعنی محدود کردن آزادی زنان از ستم مردسالارانه به آزادی حجاب و پوشش و دوچرخه سواری و رفتن استادیوم ورزشی و آواز خواندن و شنا کردن و  نهایتا یک سری پست های دولتی...
این آزادی ها در زمان سلطنت استبدادی سابق وجود داشت اما زنان از استثمار دوگانه و ستم های مردسالارانه و پدرسالارانه و ابزار و کالای جنسی بودن(1)آزاد نبودند و برابری واقعی بین آنان با مردان وجود نداشت.  
تفسیرهای لیبرالی یعنی پذیرش حقوقی مانند حق برابر در ارث، حق حضانت فرزند و یا حق مستقل داشتن برای خروج از کشور بدون اجازه ی همسر یا بزرگ تر و برخی از حقوق سیاسی و فرهنگی دیگر. 
این حقوق و بسیاری دیگر، در نتیجه ی مبارزات گذشته ی زنان و به ویژه 60 سال اخیر( از دهه ی شصت میلادی تا کنون) اکنون در کشورهای امپریالیستی وجود دارد، اما زنان کماکان جنس دوم اند و زیر استثمار سرمایه داران و نیز ستم مردسالاری قرار داشته و به آنها همچون ابزار تبلیغاتی و کالای جنسی نگریسته می شود و همواره مورد انواع خشونت و تبعیض و آزار روانی و جسمی و همچنین تجاوز قرار می گیرند. در نهایت در این کشورها ستم بر زنان رفع نشده و برابری واقعی بین زنان با مردان وجود ندارد.
 تنها تفسیر پرولتاریایی- کمونیستی از مساله ی ستم بر زنان و عمل بر مبنای آن است که می تواند تغییراتی انقلابی و به مراتب گسترده تر و عمیق تر از آنچه بورژوازی لیبرال و یا خرده بورژوازی با مبارزات خود در روابط زنان با مردان ایجاد کرده اند، ایجاد کند.
در این دیدگاه،«زن» باید به معنای رفع تمامی ستم های عشیره ای، فئودالی و از همه مهم تر ستم های نظام سرمایه داری باشد و به برابری همه جانبه و واقعی و عملی بین زن و مرد تحقق بخشد!
پایه ی اقتصادی برابری زنان با مردان، امکانات برابر برای شغل و درآمد و همچنین حقوق برابر برای کار برابر و استقلال اقتصادی زنان برابر مردان است. جدا از این باید حقوق برابر در عرصه ی خانواده، اجتماعی، سیاسی( تاسیس تشکیلات سیاسی، رهبری حزبی و سیاسی و انتخاب به عنوان رئیس جمهور و صدر کشور و...) و فرهنگی و حقوقی به  شکل قانونی به رسمیت شناخته شود و هر گونه استفاده ی ابزاری و جنسی از زنان و در هر زمینه ای به کلی لغو و هر گونه نگاه و در هر زمینه ای به زنان به مثابه جنس فروتر و دوم به کلی نفی گردد.(2)
زندگی
معنا کردن«زندگی» به یک «زندگی معمولی» یعنی کاری داشته باشی، ماهانه حقوقی بگیری و بخور و نمیری جور کنی و سرت هم به کار خودت باشه، از سوی بسیاری گرایش های ارتجاعی و بورژوا- لیبرالی صورت می گیرد. این نوع زندگی را اگر چه در حکومت استبداد دینی حاکم نمی توان یافت( زیرا حکومت جمهوری اسلامی وحشیانه ترین نوع رفتار با زندگی انسان است و در آن همین زندگی معمولی نیز وجود ندارد) اما هم به این معنا در زمان سلطنت استبدادی ممکن بود و هم می توان در حکومت های دیکتاتوری های بورژوایی لیبرالی و زیر استثمار و ستم داشت. در کشورهای از نظر صنعتی پیشرفته ی غرب که دیکتاتوری بورژوازی امپریالیستی است چنین زندگی های« معمولی» ای در دوره های معینی وجود داشته و دارد.  
اما از دیدگاه طبقه ی کارگر«زندگی» امری همه جانبه و پویا است و«زندگی معمولی» خود با تغییر نیازها و استانداردهای زندگی مداوما در حال تغییر و پیشرفت است. صد سال پیش یک جور زندگی، زندگی معمولی بود و اکنون یک جور زندگی دیگر، زندگی معمولی است.
از دیدگاه طبقه ی کارگر، «زندگی» باید به زندگی اقتصادی و اجتماعی و  سیاسی و فرهنگی و نیازهای نو در این زمینه ها تفسیر شود.(3)
در اینجا وظیفه ی طبقه ی کارگر نه تنها ترسیم زندگی اقتصادی( شغل تضمین شده و رسمی، 8 ساعت کار در روز و پنج روز در هفته، شرایط کار استاندارد برای هر شغلی، مزد و درآمد مکفی و منطبق با استانداردهای پیشرفته ی زندگی که همواره تکامل می یابند، حق داشتن مسکن، آموزش و بهداشت و درمان رایگان برای همه ی مردم و نیز حق اعتصاب و داشتن تشکل صنفی مستقل از دولت و...) و سیاسی و فرهنگی خود در یک جامعه دموکراتیک انقلابی است که هنوز نابرابری های طبقاتی وجود دارد، بلکه همچنین باید ترسیم تمامی وجوه زندگی اجتماعی در یک جامعه ی کمونیستی که در آن برابری واقعی بین تمامی افراد جامعه وجود دارد باشد.
از این گذشته وظیفه ی طبقه ی کارگر در مرحله ی دموکراتیک انقلاب، ترسیم وضع زندگی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی هر طبقه و تعیین مناسبات واقعی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی بین  طبقات در یک جامعه ی دموکراتیک انقلابی است.
آزادی 
تفسیر کردن ضد انقلابی( و از دیدگاه انقلاب دموکراتیک نوین ایران تفسیر ارتجاعی) از آزادی می تواند به برخی از آزادی های اجتماعی همچون آزادی پوشش، آزادی فروش و مصرف مشروبات الکلی و موسیقی و کاباره و ... که در رژیم سلطنتی سابق هم وجود داشت محدود شود. این تفسیر از آزادی و پذیراندن آن به طبقه ی کارگر و توده ها و طبقات خلقی، نه تنها مسخ واژه ی آزادی است بلکه آن را به حداقل ترین و در برخی موارد به بی مایه ترین و حتی ضدآزادی بودن صورت خود در می آورد.
تفسیر لیبرالی و البته ایده آل آزادی به معنای آزادی های اقتصادی(به معنای رقابت آزاد سرمایه داری و در عین حال حق استثمار انسان به وسیله ی انسان و آزادی در انجام آن) و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی در دموکراسی بورژوایی است؛ یعنی آنچه در شکل کامل خود حتی در کشورهای امپریالیستی غرب نیز اکنون دیگر وجود ندارد.(4)
«آزادی» از دیدگاه طبقه ی کارگر یعنی آزادی های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی برای توده های ستمدیده و استثمار شده، آزادی هر نوع عقیده و بیان و از جمله آزادی دینداری یا بی دین بودن، آزادی مطبوعات، آزادی احزاب سیاسی و سازمان های صنفی و آزادی انتخابات برای انتخاب شدن و انتخاب کردن نماینده گان هر طبقه در سازمان های این طبقات و از جمله در شوراهای انقلابی موسسات و کارخانه ها  و...(5)
در همین جا باید اشاره کنیم که آزادی به معنای آزادی در تعیین  سرنوشت خود نیز هست. در این جا از یک سو آزادی ملت ایران در تصمیم برای چگونگی حکومت خود در میان است و این امر استقلال کشور و نفی هر گونه دخالت نیروهای خارجی امپریالیستی در کشور ما را به میان می آورد و از سوی دیگر به رسمیت شناختن آزادی در حق تعیین سرنوشت خلق های زیر سلطه در کشور خودمان را پیش می کشد.
هرمز دامان
نیمه ی دوم مهر 1401 
یادداشت ها
1-    از جمله در این گونه حکومت های استبدادی و دیکتاتوری تملک زنان بر بدن خود به معنای آزادی تن فروشی است که آن را رواج هم می دهند. این حکومت های کثیف، نام زن تن فروش را که قربانی نظام سرمایه داری است« کارگر جنسی» می گذارند و در پس و پشت چنین آزادی ای، تجارت آن را رواج می دهند.
2-     برای نمونه بر پایه ی این بینش، قوانین حقوقی موجود باید ریز به ریز مورد بحث و نقد قرار گرفته و هر ماده و تبصره ی ضد برابری حقوقی زنان با مردان شناسایی  شود و بر مبنای چنین شناخت و نقدی، قوانین حقوقی نویی که در مواردی سنگین تر به نفع زنان یا همان تبعیض مثبت است نگاشته شود.
3-    به نظر ما به این واژه ی«معمولی» باید با تردید نگریست. این واژه غلط انداز است و می تواند زندگی«معمولی» از دیدگاه های رایج یعنی سرگرم شدن توده ها به امور خود و عدم دخالت در سیاست و فرهنگ معنا شود. «زندگی معمولی» در جامعه ی دموکراتیک انقلابی و سوسیالیستی و کمونیستی چنین معنایی ندارد. و یا به این معنا، زندگی در جامعه ی دموکراتیک انقلابی و به ویژه سوسیالیستی و کمونیستی نباید یک زندگی«معمولی» باشد، بلکه باید زندگی ای سرشاراز فعالیت و دخالت توده ها در تمامی امور کشورداری از اقتصاد تا سیاست و فرهنگ باشد. در چنین جامعه ای زندگی توده ها، زندگی اقتصادی، زندگی سیاسی و زندگی فرهنگی است؛ هم در سیاست گذاری های نو و هم در فعال بودن در اجرای این سیاست ها.
4-    در کشورهای امپریالیستی غرب اکنون بیشتر آزادی های اجتماعی وجود دارد و آزادی های سیاسی نسبت به دموکراسی بورژوایی موجود در قرن نوزدهم و یا حتی پیش از جنگ جهانی دوم، بسیارمحدود و سر و دم بریده شده و در برخی موارد مانند اجازه ی فعالیت  دادن به کمونیست های انقلابی( نه رویزیونیست ها، نه ترتسکیست ها) نه تنها وجود ندارد، بلکه اگر در هر مکانی به ویژه دانشگاه ها و کارخانه ها بفهمند طرف کمونیستی انقلابی است بیرون اش می کنند.
5-     خواننده قطعا توجه داردکه ما در متن به گونه ای خلاصه و به مهم ترین وجوه در تفسیر طبقه ی کارگر کمونیست از مفاهیم مورد اشاره توجه کرده ایم.   

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر