۱۴۰۰ دی ۲, پنجشنبه

کشتن فرزندان دلیر خلق کرد خللی در اراده ی این خلق برای مبارزه با جمهوری اسلامی ایجاد نمی کند

 
کشتن فرزندان  دلیر خلق کرد خللی در اراده ی این خلق  
برای مبارزه با جمهوری اسلامی ایجاد نمی کند
 
اعدام یکی  دیگر از فرزندان دلاور خلق کرد
در روز یکشنبه بیست و هشتم آذرماه 1400 جمهوری نکبت و جنایت، حیدر قربانی یکی از  فرزندان رشید و محبوب خلق کرد را اعدام کرد.  این «هدیه ی» خامنه ای و پاسداران اش به خلق کرد در آستانه ی یلدا بود.
اعدام حیدر قربانی در حالی صورت گرفت که حتی دلایلی که برای چنین احکامی در قوانین حقوقی ستمگرانه ی جمهوری اسلامی وجود دارد، برای آن وجود نداشت. تنها دلایل دادگاه برای این حکم تنها به واسطه ی اعترافات اجباری و زیر شکنجه و تهدیدها بود.
کینه ی خامنه ای و پاسداران اش نسبت به خلق کرد بی پایان است
کینه ی خامنه ای و پاسداران اش نسبت به خلق کرد و کشتار همیشگی این خلق زیرستم بی پایان است. این کینه چندین وجه دارد:
یک - خلق کرد از همان آغاز سال انقلاب، هم در کنار دیگر توده های خلق علیه رژیم سلطنتی مبارزه کرد و نخستین شوراهای شهر را تشکیل داد و هم پس از پیروزی قیام بهمن مبارزه ی شجاعانه و پیگیرانه ای را برای حق تعیین سرنوشت خود آغاز کرد. به ویژه مبارزه برای این خواست بود که به لشکری کشی ولایت کریه و کثیف خمینی به کردستان و کشتار خلق کرد انجامید.
دو- مبارزه ی خلق کرد اساسا به دوش دهقانان و توده های تهیدست لایه های میانی استوار است و همین ها بوده اند که نخستین اتحادیه های دهقانی را در کردستان تشکیل داده و بار اصلی و عمده ی مبارزه را به دوش کشیده اند. خامنه ای و پاسداران اش دشمن طبقات زحمتکش کارگران و کشاورزان و توده های تهیدست هستند و این کینه را با کشتار بی دلیل فرزندان توده ها بروز می دهند.
سه - مبارزه ی خلق کرد موجب رشد سازمان های انقلابی و مبارز به ویژه چپ در کردستان شد و از این رو همواره الهام بخش مبارزات چپ در دیگر مناطق ایران گردید. از این نظر وضع اکنون مانند ده سال نخست پس از انقلاب نیست، اما دیر نیست که دوباره چپ نوین انقلابی از درون خلق کرد سربلند کند.
چهار- خلق کرد سنی مذهب است و همین نیز دلیل دیگری برای کینه ی خامنه ای و پاسداران اش است که فکر می کنند تنها مذهب همه ی ایران باید شیعه باشد. آنها با تمامی سنی مذهبان ایران در کردستان، بلوچستان و ترکمن صحرا و ... در ستیزاند و تا آنجا که توانسته اند این خلق ها را سرکوب و فرزندان آنها را به قتل رسانیده اند.
پنج - و بالاخره خلق کرد 40 سال است که با جمهوری اسلامی در ستیز است و هرگز در مقابل ستم و جور حکام سر خم نکرده است. این مبارزه هرگز خاموش نشده است و این نیز به کینه ی خامنه ای بسیار افزوده است.
به همین دلایل  حکام جمهوری اسلامی بسیاری از فرزندان خلق کرد را در زندان های خود به اسارت گرفته اند و جدا از حملات مداوم شان به پایگاه های نیروهای مخالفین خود در کردستان هر ازگاهی این مبارزان را اعدام می کنند تا هم جو رعب و وحشت را در کردستان زنده نگه دارند و هم دیگر خلق های ایران را بترسانند.   
تفاوت اساسی بین کردستان و دیگر مناطق ایران
40 سال است که کردستان یکی از مناطق اساسی مبارزه علیه جمهوری اسلامی بوده است. این مبارزه در تمامی اشکال مسالمت آمیز و قهر آمیز خود ادامه داشته و ادامه خواهد داشت. توده های زحمتکش خلق کرد به واسطه ی این مبارزه ی 40 ساله یکی از آگاه ترین و پیشروترین خلق های ایران هستند. وحشت جمهوری اسلامی از آگاهی و توان مبارزه ی این خلق بی پایان است. اگر چنانچه خلق های ایران درگیر نبرد بزرگ خود برای سرنگونی جمهوری اسلامی شوند، مبارزه در کردستان یکی از نقاط مهم و کلیدی خواهد بود و چه بسا مبارزات مسلحانه توده ای در آنجا به سرعت رشد کند و تمامی استان را در برگیرد.
اتحاد خلق کرد مثال زدنی است
 خلق کرد طی چهل سال اخیر یکی از متحدترین خلق های ایران بوده است و از این نظر مثال زدنی است. چهل سال مبارزه با جمهوری اسلامی وی را بسیار پرورده و آبدیده کرده است. اکنون که حیدر قربانی به وسیله حکام به قتل می رسد، خلق کرد با گردهمایی های خود نشان می دهد که نه تنها از مرگ مبارزان خود هراسی ندارد بلکه در قدردانی و احترام به آنها تجمع می کند و متحدانه در مقابل جمهوری اسلامی می ایستد و نشان می دهد که برای احکام مزورانه ی دادگاه های جمهوری اسلامی پشیزی ارزش قائل نیست. جدا از گردهمایی های مردم شهرهای گوناگون، کسبه ی سنندج به احترام فرزند رشید خود و اعتراض به اعدام وی دست به اعتصاب زدند و دکان های خود بستند.
جمهوری اسلامی و تلخ کردن مبارزات فرهنگیان و ملت ایران
اعدام حیدر قربانی در حالی صورت گرفت که خامنه ای و پاسداران اش به دلیل خواست فرهنگیان مجبور بودند رسول بداقی یکی از معلمان و سازماندهنده گان مبارزات فرهنگیان را آزاد کنند. آنها پیش از این که رسول بداقی را آزاد کنند، در کردستان یکی از مبارزان را اعدام کردند. آنها با این کار خود می خواستند نه تنها خلق کرد را از مبارزی محبوب محروم کردند، بلکه پبشاپیش پیروزی مبارزات فرهنگیان را تلخ گردانند.
این شیوه ی همیشگی خامنه ای و دم و دستگاه اش است. آنها اگر در نقطه ای مجبور به عقب نشینی شدند، در نقطه ی دیگری تلاش می کنند ضربه ای شدید بزنند تا آن عقب نشینی را جبران کنند و ابتکار عمل در مبارزه با خلق را در در دست خود داشته باشند. اما این نوع اعدام ها و قتل ها و جنایت ها نه تنها در مبارزه ی خلق کرد تاثیری ندارد بلکه اراده ی آن را برای تداوم مبارزه تا پیروزی محکم تر می کند. جمهوری اسلامی چهل سال است که کشتار می کند اما نتیجه اش هرگز تمکین خلق نبوده است بلکه برعکس سر فراز کردن هر چه بیشتر خلق و استحکام مبارزه ی وی بوده است.   
از سوی دیگر این گونه کشتارها بر خلاف خواست سران جنایتکار جمهوری اسلامی روی مبارزات دیگر مناطق و از جمله مبارزات معلمان و فرهنگیان نیز تاثیری منفی ندارد و آنها را به انفعال نخواهد کشاند بلکه برعکس نیروی بیشتری به آنها خواهد بخشید. این مبارزات کماکان ادامه دارد و بدون تردید به روی مبارزات دیگر طبقات در ایران تاثیرات جدی خواهد گذاشت.
درود بر خلق کرد و مبارزان راه اش
مبارزه برای حق تعیین سرنوشت خلق های زیر ستم ایران، بخشی از مبارزه دموکراتیک خلق ایران است
مرگ بر جمهوری اسلامی
 برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق ایران
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
دوم دی ماه 1400
 

۱۴۰۰ آذر ۲۸, یکشنبه

درباره ی مائوئیسم (16) تمامی مرتجعین و امپریالیست ها ببر کاغذی هستند

 
 
درباره ی مائوئیسم (16)
 
تمامی مرتجعین و امپریالیست ها ببر کاغذی هستند
 
( بخش دوم)
 
درباره حل صحیح تضادهای درون خلق 27 فوریه 1957- منتخب آثار جلد پنجم
اکنون بر سر احتمال وقوع جنگ جهانی سوم در میان مردم سراسر جهان بحثی درگیراست در این مورد ما باید از لحاظ روانی آماده باشیم و در عین حال نسبت به وقایع به طور تحلیلی برخورد کنیم. ما طرفدار صلح و مخالف جنگیم. ولی هر گاه امپریالیست ها در برافروختن آتش جنگ اصرار ورزند، ما نباید از آن ترسی داشته باشیم موضع گیری ما نسبت به این مسئله ... [این] است: اولا، ما مخالف آنیم؛ ثانیاً، از آن ترسی نداریم.  
سخنرانی در جلسه مشورتی احزاب کمونیستی و کارگری در مسکو 18 نوامبر 1957- جلد پنجم، در مقاله ی کلیه ی مرتجعین ببر کاغذی هستند
من گفتم که تمام مرتجعین به اصطلاح نیرومند، ببری کاغذی بیش نیستند. زیرا آنها از مردم جدا هستند. ببینید، آیا هیتلر ببر کاغذی نبود؟ آیا هیتلر سرنگون نشد؟ من باز گفتم که تزار روسیه امپراطور چین و امپریالیسم ژاپن نیز همگی ببر کاغذی هستند. همان طور که می‌دانید آنها همگی سرنگون شدند. امپریالیسم آمریکا هنوز سرنگون نشده و بمب اتمی در اختیار دارد. ولی من معتقدم که او نیز سرنگون خواهد شد. او هم ببری کاغذی است.
 
یادداشت
 اغلب این مساله که امپریالیست ها و برخی قدرت های دیگر بمب اتمی در اختیار دارند و می توانند جهان را نابود کنند در مقابل  این تز که آنها ببر کاغذی هستند قرار داده می شود و گفته می شود «مگر می شود امپریالیست ها را با داشتن بمب اتمی ببر کاغذی نامید؟»
نخست باید بگوییم که سوسیالیسم امپریالیسم شوروی بمب اتمی در اختیار داشت و نتوانست از آن استفاده کند و فرو ریخت. البته در روسیه کنونی نیز سرمایه داران امپریالیست حکومت می کنند اما نکته این است که اگر سوسیالیسم امپریالیسم شوروی این تحول را از بالا صورت نمی داد، قدرت حاکم از پایین یعنی از جانب طبقه ی کارگر شوروی و توده های زحمتکش این کشور به زیر کشیده می شد. این نوع تحولات از بالا همیشه نمی تواند صورت گیرد و یا لزوما با نتایجی که در شوروی امپریالیستی پایان پذیرفت، پایان پذیرد.
دوم این که روشن است که امپریالیست ها بمب اتمی در اختیار دارند و می توانند با آن جهان را نابود کنند اما این به نفع شان نیست. زیرا در درجه نخست این به معنای نابودی نیروهای مولده ای است که با استثمارشان، سرمایه داران بهشت روی زمین را برای خود ساخته اند. این یعنی پایان جهنم برای کارگران و پایان بهشت بودن زمین برای استثمارگران و ستمگران. در اینجا به نظر زنده ماندن و نان از کار خویش خوردن گزینه ی بهتری برای سرمایه داران است.
 اما اگر غیر از این شود یعنی تنها بخش هایی نابود شوند، یا در بخش های باقیمانده نظام سوسیالیستی برقرار خواهد شد(1) و یا اگر حتی چنین نشود آنچه از طبقه ی کارگر و زحمتکشان باقی می ماند در مقابل امپریالیست ها، استثمارگران و ستمگران خواهد ایستاد و برای برقراری کمونیسم در روی زمین مبارزه خواهد کرد و بنابراین دوباره نظریه ی ببر کاغذی رو خواهد آمد. مائو برای همین در مقابل علم کردن بمب اتمی برای ترساندن و باج گرفتن از  طبقه ی کارگر و توده ها برای تسلیم شدن به این زندگی جهنمی در اعلامیه در پشتیبانی از مبارزه عادلانه و میهن‌پرستانه خلق پاناما علیه امپریالیسم امریکا (12 ژانویه 1964) گفت: «آنهایی که به بردگی تن در نمی‌دهند هرگز مرعوب بمب‌های اتمی و هیدروژنی امپریالیسم امریکا نخواهند شد.»
باری ما برای کمونیسم می جنگیم و خواهیم جنگید. بفرمایید با بمب های اتمی تان هر کار که می خواهید بکنید!       
18 نوامبر١٩٥٧ - کلیه مرتجعین ببر کاغذی هستند
بخش هائی از سخنرانی در حاشیه نمایندگان احزاب کمونیست و کارگری مسکو، منتخب آثار جلد پنجم
ما طی یک دوره طولانی برای مبارزه علیه دشمن چنین فرمولی تدوین کرده‌ایم: از نظر استراتژیک باید به دشمن کم بها دهیم، ولی از نظر تاکتیکی باید دشمن را جدی بگیریم. به سخن دیگر، ما باید در مجموع دشمن را حقیر بشماریم، ولی در هر مسئله مشخص او را جدی بگیریم. چنانچه ما دشمن را در مجموع حقیر نشماریم، به اشتباه اپورتونیستی دچار
خواهیم شد. مارکس و انگلس دو نفر بیشتر نبودند، اما در همان موقع اعلام کردند که سرمایه‌داری در جهان مضمحل خواهد شد. ولی در برخورد با مسائل مشخص و در برخورد با یکایک دشمنان اگر ما آنها را جدی نگیریم، مسلماً به ماجراجوئی کشانده خواهیم شد.
 
یادداشت
 ببر کاغذی نامیدن امپریالیسم و مرتجعین از دیدگاه استراتژیک است و نه از دیدگاه تاکتیکی و بنابراین تنها از نظر استراتژیک درست است و نه از نظر تاکتیکی؛ و این مساله ای بسیار اساسی است. از نظر تاکتیکی امپریالیست ها و مرتجعین ببرهای واقعی هستند و البته می توانند جهان را به نابودی بکشند. مائو در این مورد به دفعات صحبت می کند و هم علیه راست ها که مردم را از امپریالیست ها و مرتجعین می ترسانند و خواهان باج دادن به آنها و مبارزه صرفا رفرمیستی هستند و هم علیه چپ رو ها که تحلیلی غیر واقعی از وضع کنونی آنها ارائه می دهند و قدرت موجود آنها را دست کم می گیرند و بنابراین طبقه ی کارگر را به ماجراجویی می کشانند مبارزه می کند.
 
١۴ ژوئیه ١٩٥٦
امپرالیسم امریکا ببر کاغذی است، منتخب آثار، جلد پنجم
وقتی که می گوئیم امپریالیسم آمریکا یک ببر کاغذی است، از  نقطه نظر استراتژیک صحبت می کنیم . اگر آن را در کلیت در نظر گیریم، باید او را خوار بشماریم . اما در مورد هر بخش آن باید او را جدی بگیریم. او چنگ و دندان دارد و ما باید او را قطعه به قطعه از بین ببریم . به طور مثال، اگر ده دندان دارد، اول یکی را در آورید و نه تا باقی می ماند. وقتی  که تمام دندان ها از بین رفت، هنوز چنگ خواهد داشت. اگر ما گام به گام و با جدیت با او رفتار کنیم قطعا در آخر موفق خواهیم شد .
ما از نظر استراتژیکی، امپریالیسم آمریکا را به کلی خوار می شماریم اما از نظر تاکتیکی باید او را جدی بگیریم . در حال حاضر ایالات متحده نیرومند است و اما در چشم اندازی وسیع، از نظر کلی و از نقطه نظر درازمدت، امپریالیسم آمریکا فاقد پشتیبانی توده ای است، سیاست هایش مورد بیزاری مردم است، چون که مردم را مورد ستم و استثمار قرار می دهد. بدین دلیل این ببر محکوم به نابودی است. از این رو این ببر چیزی نیست که باید از آن ترسید. باید آن را خوار شمرد. اما امروز ایالات متحده هنوز قدرت دارد؛ سالی بیش از ١٠٠ میلیون تن فولاد تولید می کند و به همه جا ضربه می زند. به این علت است که ما باید مبارزه علیه او ادامه دهیم، با تمام نیروی خود با او بجنگیم و او را موضع به موضع عقب رانیم؛ و این طول می کشد...
سخنرانی در جلسه شورای عالی اتحاد شوروی به مناسبت چهلمین سالگشت انقلاب کبیر اکتبر سوسیالیستی 6 نوامبر 1957- کتاب سرخ( از بخش 6 امپریالیسم و کلیه ی مرتجعین ببر کاغذی هستند)
ما چینی‌ها در توصیف راه و رسم تهی‌ مغزان ضرب‌المثلی داریم که می‌گوید: سنگی را که بلند کرده‌اند، عاقبت روی پای خودشان خواهد افتاد. مرتجعین جهان همانند این گونه تهی ‌مغزان اند. تعقیب و سرکوب مردم انقلابی از طرف آنها سرانجام خلق ها را به انقلابی شعله ‎‌افروزتر و پردامنه‌تر برمی‌انگیزد. مگر تعقیب و سرکوب مردم انقلابی از طرف تزار روسیه و چانکایشک نبود که باعث برانگیختن انقلاب کبیر روسیه و انقلاب کبیر چین گردید؟
سخنرانی در کنفرانس عالی دولتی 8 سپتامبر 1958- کتاب سرخ
امپریالیسم آمریکا بخشی از خاک چین ، تایوان را مورد تجاوز قرار داد و 9 سال تمام است که آن را تحت اشغال خود نگاه داشته است. چندی پیش امپریالیسم امریکا برای تجاوز و اشغال لبنان نیروی نظامی به آنجا اعزام کرد. ایالت متحده امریکا در بسیاری از کشورهای
جهان صدها پایگاه نظامی برپا ساخته است. تایوان چین، لبنان و... همه‌ پایگاه‌ های نظامی
 امریکا در خارج چون حلقه‌های طنابی هستند که بر گردن امپریالیسم آمریکا افتاده‌اند. این طناب را هیچ کسی به جز امپریالیسم آمریکا نبافته است، و این امپریالیسم امریکاست که این طناب را به دور کردن خود گره زده و سرش را به دست خلق چین و خلق های کشورهای عربی و مردم صلح دوست جهان که علیه تجاوز در پیکارند، داده است. متجاوزین امریکایی هر قدر بیشتر در این مناطق بمانند گره این طناب ها به دور گردن شان محکم تر خواهد شد.
مصاحبه با مخبر خبرنگاری سین خوا 29 سپتامبر 1958- کتاب سرخ
دیری نخواهد پایید که امپریالیسم به خاطر فجایعی که مرتکب می‌شود به گور سپرده شود. امپریالیسم در پرورش و حمایت مرتجعین کشورهای مختلف که علیه خلق برخواسته ‌اند، اصرار و سماجت می‌ ورزد؛ امپریالیسم با توسل به جبر و زور بر بسیاری از مستعمرات، نیمه مستعمرات و پایگاههای نظامی چنگ انداخته و صلح جهانی را با جنگ اتمی مورد تهدید قرار داده است. بدین سان امپریالیسم بیش از 90 درصد مردم جهان را وادار ساخته است که علیه او برخیزند و یا خود را برای مبارزه با او آماده کنند. هنوز امپریالیسم برجاست و هنوز در آسیا، آفريقا و در امریکای لاتین ترکتازی می‌ کند. امپریالیست ها در غرب هنوز از تعدی و تعرض نسبت به توده‌های مردم کشور خود دست نکشیده‌اند. این وضع باید تغییر یابد. این وظیفه خلق ‌های سراسر جهان است که به تجاوز و مظالم امپریالیسم و به طور عمده امپریالیسم آمریکا خاتمه دهند.
سخنرانی در جلسه بوروی سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست چین در اوچان 1 دسامبر 1958 آثار منتخب جلد 4 نقل شده در توضیح بر مصاحبه باخبرنگار امریکایی آنا لوئیز استرانگ
همان طوری که در جهان چیزی یافت نمی ‌شود که طبیعت دوگانه نداشته باشد( این قانون وحدت اضداد است)، امپریالیسم و تمام مرتجعین  نیز دارای طبیعت دوگانه ‌اند ـ آنها هم ببر حقیقی‌اند و هم ببر کاغذی. در تاریخ، طبقات برده‌دار و مالکین فئودال و بورژوازی قبل از به دست آوردن قدرت دولت و یا تا مدتی بعد از آن، سرشار از نیروی حیات، انقلابی و مترقی بودند ـ آنها ببران حقیقی بودند؛ ولی با گذشت زمان به علت این که طرف مخالف آنان یعنی طبقه ی بردگان، طبقه ی دهقانان و پرولتاریا  به تدریج نیرومند گردیده و علیه آنها هر لحظه شدیدتر مبارزه می‌کردند، این طبقات حاکم رفته رفته به عکس خود تغییر یافتند و به افراد مرتجع و عقب‌مانده تبدیل گردیدند. آنها ببران کاغذی شده و سرانجام از طرف مردم  سرنگون گردیدند، یا سرانجام سرنگون خواهند شد. طبقات مرتجع عقب‌مانده و پوسیده این خصلت دوگانه را حتی در برابر مبارزه مرگ و زندگی خلق نیز حفظ می‌کنند. آنها از یک سو ببران حقیقی و آدمخوارند و انسان ها را میلیون میلیون، ده میلیون ده میلیون می‌بلعند. امر مبارزه خلق دوران سخت و پردردی را پیموده و از راه پر پیچ و خمی گذشته است. مردم چین قبل از رسیدن به پیروزی در سال 1949، برای برانداختن سلطه ی امپریالیسم و فئودالیسم و سرمایه‌داری بوروکراتیک در چین مجبور شدند که بیش از صد سال وقت صرف کنند و ده‌ها میلیون جان آدمی قربانی دهند. ملاحظه کنید، آیا اینان ببران زنده، ببران پولادین، ببران حقیقی نبودند؟ ولی سرانجام به ببران کاغذی، ببران مرده و ببران خمیری بدل گشتند. اینها همه حقایق تاریخی هستند. آیا انسان ها شاهد این رخدادها نبوده یا درباره آنها چیزی نشنیده‌اند؟ اینها همه در واقع هزاران هزار گواه هستند! هزاران هزار! بدین سبب بایستی امپریالیسم و همه مرتجعین را به طور ماهوی و از یک دید طولانی و از نظر استراتژیک همان گونه که واقعاً هستند، ببر کاغذی شمرد. از سوی دیگر آنها ببران زنده، ببران پولادین، ببران حقیقی هستند که قادرند انسان ها را ببلعند. بر این اساس است که باید فکر تاکتیکی ما استوار گردد.
تصورات واهی ره به دور افکنید، و خود را برای مبارزه آماده کنید 14 اوت 1949 آثار منتخب جلد4
فتنه‌گری، شکست، بازهم فتنه‌گری ، باز هم شکست... و سرانجام نابودی ـ چنین است منطق امپریالیست ها و تمام مرتجعین جهان نسبت به امر خلق؛ آنها هرگز خلاف این منطق عمل نخواهند کرد و این قانونی است مارکسیستی. وقتی‌که ما می‌گوییم «امپریالیسم وحشی و درنده‌خوست»، منظورمان این است که سرشت امپریالیسم هرگز تغییر نخواهد کرد. امپریالیست ها حتی تا دم مرگ هم ساطور قصابی خود را به زمین نمی‌گذارند و هیچ گاه به بوداییان نیک صفت تبدیل نمی‌شوند.
مبارزه، شکست، باز هم مبارزه، باز هم شکست، باز هم مبارزه ... و سرانجام پیروزی ـ چنین است منطق خلق؛ و خلق هرگز خلاف این منطق عمل نخواهد کرد. این نیز قانونی است مارکسیستی. انقلاب خلق روسیه از این قانون پیروی کرد و انقلاب خلق چین نیز پیرو این قانون است.
نقطه چرخش در جنگ جهانی دوم 12 اکتبر 1942 آثار منتخب جلد 3
در تاریخ بشریت همواره نیروهای مرتجع که در شرف زوال ونابودی‌اند، به آخرین مبارزه نومیدانه علیه نیروهای انقلابی پناه می‌بردند، و اغلب بعضی از انقلابیون تا مدتی مجذوب این قدرت ظاهری که در پس آن ضعف باطنی پنهان است، گردیده و از درک این حقیقت عاجز میمانند که دشمن نزدیک به زوال و خود درآستانه پیروزی اند.
 
یادداشت
جمهوری اسلامی و خامنه ای و آخوندهای جلاد و سپاه پاسدارانی که تا توانسته اسلحه قورت داده، اینها نیز گر چه از نظر تاکتیکی می توانند های و هوی کنند، رعب و وحشت به راه بیاندازند و تلاش کنند مردم را از قدرت خود بترسانند و بخش هایی از مردم ما را بکشند، اما از نظر استراتژیک ببر کاغذی هستند؛ مشتی لولوی سرخرمن.
وحدت این دو دیدگاه تاکتیکی و استراتژیکی بسیار مهم است و در مقابل آن دیدگاه هایی وجود دارد که به یکی پر بها می دهد و دیگری را نادیده می گیرد و یا به آن بهای لازم را نمی دهد.
 برخی بر این نظرند که خامنه ای جمعیت زیادی را در سپاه و بسیج جای داده و تا توانسته به آنها خورانده و سیرشان کرده و به جانی و آدمکشانی تمام عیار تبدیل شان کرده و بنابراین توده های مردم حریف این جانیان و آدمکشان تا دندان مسلح نمی شوند و باید نیروی خارجی به یاری مردم ما بیاید و برای ما این ها را نابود کند. این ها دل به امپریالیست ها( به ویژه به آمریکای  دوران ترامپ) بسته اند و امید داشته و دارند که امپریالیست ها بیایند و برای خاطر ایشان کار خامنه ای و پاسداران اش را بسازند. جز خود سلطنت طلبان و دارودسته های پیرو آنان و از جمله  دارودسته های حکمتی( کمونیسم کارگری و اعوان و انصارش) برخی از افراد مستقل در طبقات میانی و مرفه نیز چنین نظری را داشته و دارند و آن را تبلیغ می کنند.
 برخی دیگر نیز با پیروی از همین دیدگاه بزرگ کردن قدرت خامنه ای و پاسداران، تسلیم این رعب و وحشت شده و هر گونه مبارزه ی انقلابی را با حکومت خامنه ای نفی کرده و مبارزات تدریجی، مسالمت آمیز و رفرمیستی مردم را موعظه می کنند. دارودسته های توده ای- اکثریتی از این جمله اند. امثال رویزیونیست های راه کارگری نیز وجود دارند که از« دفاع مشروع» حرف می زنند. اما منظورشان از «دفاع مشروع» (و حتی قهر)، به کار گیری سلاح و نبرد مسلحانه ی متقابل و دفاعی نیست چه برسد به تهاجم مسلحانه.
در مقابل  گروه های کوچکی هستند که گمان می کنند این ها هیچ پخی نیستند و می توانند با دست خالی و یا با چند گروه مسلح با آنها مبارزه کرد و با چند ضربت ترتیب شان را داد.
دیدگاه نخست وجه تاکتیکی یعنی آدمکش و جانی بودن خامنه ای و پاسداران اش و نیز مسلح بودن شان را برجسته می کند و آن را به وجه استراتژیک آن تعمیم می دهد و بنابراین تهی و پوشالی بودن این حکومت را از نظر استراتژیک انکار می کند. در کل این نظر برای نیرو، خلاقیت و توانایی خلق ارزشی قائل نیست. برخی از آنان چنان که گفتیم دل به امپریالیست ها بسته اند و برخی دیگر نیز با عباراتی چون «واقع بین بودن» و دوری از کاربرد سلاح و قهر مسلحانه و از جنگ و خونریزی، یا مبارزات مسالمت آمیز و اصلاح طلبانه را دنبال  می کند و یا در نهایت غرغرکنان و فرصت طلبانه دنبال توده ها راه می افتند تا ببیند چه می کنند و سپس وسط میدان بیاید و «هل من مبارز» سر دهد.
 دیدگاه دوم وجه پوشالی بودن حکومت را از نظر استراتژیک به وجه تاکتیکی آن بسط می دهد و نیروی جنبش کنونی مردم را زیاد و نیروی کنونی حکومت را دست کم می گیرد و متوجه نیست که اکنون اینان حریصانه منتظر حرکت مسلحانه ی عده ای معدود و جدا از حرکت و شرایط تکامل مبارزه ی خود توده ها در کشور و یا در یک منطقه هستند تا به شدیدترین وجه ممکن سرکوب اش کنند و به این ترتیب تخم یاس و ناامیدی در میان توده های مردم بپاشند و مانع از تکامل مبارزه ی خود توده ها شوند.    
از میان این دو دیدگاه، دیدگاه نخست وجه غالب است در حالی که دیدگاه دوم پیروان بسیار معدودی دارد.
ما باید از نظر استراتژیک دشمن را خوار شماریم اما از نظر تاکتیکی آن را جدی بگیریم. این لب کلام مائو است. خوار شمردن دشمن، ایمان به حقانیت توده ها و مبارزه و خلاقیت و توانایی آنها برای پیروزی نهایی بر دشمنی تا دندان مسلح و وحشی است. این دیدگاه، تلاش برای آگاهی بخشیدن و سازمان دادن به مبارزه ی آن ها را نیز در بر می گیرد. بدون این تلاش و سازمان دادن مبارزه ی خود توده ها، هیچ سخنی از پیروزی استراتژیک در میان نخواهد بود. جدی گرفتن تاکتیکی همان است که ما آن را دارای دندان و چنگ بدانیم و بر بستر آگاه کردن و سازمان دادن مبارزه ی توده ها و از جمله مبارزه ی مسلحانه توده ای که ناگزیر خواهد بود، این چنگ و دندان را جزء به جزء نابود کرده و شرایط را برای پیروزی نهایی فراهم کنیم.     
م- دامون
آذر 1400

۱۴۰۰ آذر ۲۳, سه‌شنبه

اعتصاب فرهنگیان و نقش آن در تکامل مبارزه ی سرتاسری

 
 اعتصاب فرهنگیان و نقش آن در تکامل مبارزه ی سرتاسری
 
اعتصاب سراسری فرهنگیان از روز شنبه 20 آذر ماه 400 فرازی نوین در مبارزات این لایه های زحمتکش جامعه ی ماست.  این اعتصاب که به دعوت شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران صورت گرفته، در شرایطی رخ می دهد که فقر و تنگدستی و تهیدستی به واسطه ی بحران اقتصادی و تورم جانکاه  شیره ی جان معلمان و کلا اقشار زحمتکش را گرفته است. سر دیگر این قضیه، سالوسی و دزدی و انباشت ثروت در جانب  دارودسته ی خامنه ای و دفترش و سپاه پاسداران و تمامی دارودسته های دارای منافع در دستگاه قضایی، مجلس و دولت، شورای نگهبان و دیگر ارگان های مذهبی و فرهنگی است که همچون اختاپوسی تمامی شریان های مالی جامعه را به درون خود فرو کشیده اند و پشیزی برای مردم و زندگی آنها ارزش قائل نیستند.
 به این ترتیب در دو سوی جامعه دو گروه اجتماعی صف آرایی می کنند: یکی طبقات زحمتکش و تهیدست کارگران، کشاورزان و لایه های تهیدست خرده بورژوازی همچون معلمان و دبیران و کارمندان ادارات دولتی و... و از سوی دیگر طبقه ی فربه شده سرمایه داران و مالخورانی که خود را سالوسانه در لوای مذهب پنهان کرده اند و با انواع و اقسام ریاکاری به اختلاس و دزدی و فساد و تباهی فرا گرفته شان، ادامه می دهند. مبارزات اقتصادی فرهنگیان که اکنون دیگر می رود که به صنفی- سیاسی گذر کند، در چارچوب این تضاد بین فقر و ثروت خود را بروز می دهد و این تضاد را رشد بیشتری می دهد.
خواست های فرهنگیان اکنون پیرامون « طرح رتبه بندی» و «همسان سازی حقوق» است و  برای پیشیرد این خواست ها آنها مستقیما با قدرت حاکم به خصوص دولت و مجلس طرف هستند.  
 ویژگی مهم اعتصاب فرهنگیان همانا سازمان یافتگی، اشتراک تمامی کارکنان زحمتکش و تهیدست آموزش و پرورش و سراسری بودن آن است و این امر آن را از این جنبه ها در سطحی پیشرفته تر و بالاتر از اعتصاب های اقتصادی کارگران و دیگر صنوف و همچنین اعتراضات منطقه ای و محلی کشاورزان قرار می دهد که در مجموع و تا کنون از این خصلت بی بهره بوده اند و بنابراین نسبت به سطح کنونی آن، پایین تر و عقب مانده تر به حساب می آیند.  
به طور کلی اعتصابات اقتصادی و اعتراضات صنفی عموما در انفراد پیش می روند. این در مورد کارگران بیش از هر طبقه ی دیگری صادق است که بخش مهمی از آنها در موسسات، کارخانه ها و کارگاه های خصوصی کار می کنند و منافع هر کدام عموما مختص کارگران همان کارخانه است و با سرمایه دار کارخانه ی و موسسه خود روبرو هستند.
البته مسائل مشترکی همچون قراردادهای موقت و یا سفید، اخراج های دسته ای و یا تعطیلی کارخانه ها و در دوره ی کنونی به ویژه عقب افتادن حقوق ها و نیز عدم پرداخت حق بیمه ها بین کارگران کارخانه ها و موسسات وجود دارد، اما این مسائل مشترک موجب حرکت سرتاسری کارگران نشده است و اگر حتی مواردی از تلاقی اعتراضات و اعتصابات و برقراری آنها در زمانی واحد وجود داشته این امر از سازماندهی مشترک کارگران بر نخاسته است. همچنین مواردی مانند اعتصاب کارگران پیمانی نفت وجود داشته که موجب حرکتی  سراسری گشته است، اما حتی چنین اعتصاباتی به این دلیل که کارگران در هر منطقه با پیمانکارهای مختلفی طرف اند همواره امکان شکسته شدن اعتصاب در برخی بخش ها موجود بوده است.
خصلت سراسری بودن اعتصاب فرهنگی  از خصلت دولتی بودن این ارگان برمی خیزد. آموزگاران و دیگر کارکنان فرهنگی در سراسر کشور منافع مشترکی دارند و با دولت به عنوان کارفرمای خود طرف هستند و همین امر موجب می شود که بتوانند در سرتاسر کشور دست به اعتصابی همگانی بزنند و یا گردهمایی ها و راهپیمایی های مشترک سراسری بر پا کنند. سوی دیگر این مساله  تلاش ویژه کارکنان زحمتکش برای ایجاد شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان بوده است که سازماندهی مبارزات آنها را به عهده دارد و در حال حاضر بیشتر فرهنگیان پیرو رهبری آن هستند.
چنانچه بخواهیم  موارد همانندی در کارگران بیابیم باید از کارگران موسسات دولتی سخن برانیم. مثلا کارگران شرکت نفت و یا اداره های مخابرات و  آب و برق و ... که  سراسری هستند. البته در چهل سال اخیر بسیاری از کارهای این موسسات نیز به بخش خصوصی سپرده شده است و بنابراین اشکال بروز مبارزه ی کارگران در این موسسات در آینده روشنگر وضع و جایگاه آنان و اشکال پیشبرد مبارزه شان خواهد بود. در کنار اینها، کارخانه های بزرگ دولتی نیز وجود دارد که برخی از آنها و البته بازهم در مجموع به تنهایی دست به اعتصاباتی زده اند و بنابراین اینها نیز تا آنجا که صحبت بر سر خواست های اقتصادی است کمابیش با همان مشکل روبرو هستند. زیرا این دسته از کارخانه ها نیز یک رشته نیستند بلکه رشته های گوناگون هستند و بنابراین هر کدام عموما تنها به مبارزه با کارفرمای خود و یا دولت می پردازند.
ویژگی دیگری که اعتصاب کنونی معلمان و فرهنگیان را در افق تازه ای قرار می دهد وجه سیاسی آن است. نگاهی به شعارها از جمله «معلم زندانی آزاد باید گردد»، سخنرانی ها( حمله به اختلاس گران و نمایندگان مجلس) و نیز پلاکاردهایی که فرهنگیان در دست گرفته اند نشانگر این است که اعتصاب صرفا صنفی نیست بلکه صنفی - سیاسی است هرچند که وجه سیاسی وجه غیر عمده ی آن را تشکیل می دهد.
شکل برخورد حکومت مقابله با اعتصاب است. از وعده و وعیدهای دروغین تا اشکال مقابله ی مستقیم مانند تهاجم لباس شخصی ها که خود پاسداران و بسیجی ها هستند و ضرب و جرح معلمان و بازداشت کردن و زندانی کردن. این شیوه ی غالب و عمومی تقابل با اعتصابات فرهنگیان بوده است. شیوه ای که به احتمال زیاد با نقشی که اعتصابات فرهنگیان می تواند در تکامل مبارزه دیگر طبقات به ویژه طبقه کارگر و کشاورزان و نیز کارمندان ادارات و در کل اعتلای مبارزات عمومی تمامی طبقات بازی کند، در آینده شدیدتر خواهد بود.
آنچه در پیش پای خلق قرار دارد پشتیبانی همه جانبه از این اعتصابات و شرکت در گردهمایی ها و راهپیمایی های فرهنگیان است. هر نوع یاری از جانب هر گروه و طبقه ی اجتماعی به پیشرفت گستره و اشکال تکامل مبارزه ی هر طبقه ی دیگری، نه تنها یاری به طبقه و گروه مستقیما درگیر است بلکه درعین حال یاری به خود طبقه و گروه پشتیبانی کننده است. خلق ما با حکومتی طرف است که تمامی طبقات و گروه های اجتماعی زحمتکش را به شدیدتر وجه خود استثمار می کند و تمامی طبقات خلقی را مورد ستم قرار می دهد و تنها در یک مبارزه ی متحدانه و همه جانبه ی عمومی می توان آن را سرنگون کرد.
مبارزه ی کنونی فرهنگیان نه تنها خود در سطحی بالاتر از مبارزه عمومی قرار می گیرد بلکه در عین حال عناصر گذار به مراحل بالاتر مبارزه ی عمومی را نشان می دهد و مشوقی برای مبارزه ی تمامی طبقات زحمتکش، تهیدست و ستمدیده برای ارتقاء مبارزات خویش است. اکنون اعتصابات وجه صنفی - سیاسی مشخص تر و آشکارتری یافته اند و چنان چه شرایط کنونی از نظر اقتصادی - سیاسی ادامه یابد و همچنین با توجه به برخوردهای خشن و قهری حکومت با مبارزات که ناگزیر بیش از پیش خواهد شد، دیر یا زود اعتصابات از وجه صنفی به وجه سیاسی گذار خواهند کرد. این امر در مورد کارگران نیز صدق می کند. چنانچه مبارزات و اعتصابات کارگران نه تنها در وجه صنفی و اقتصادی خود گسترش یابند و اتحادی عمومی را شکل دهند بلکه وجه سیاسی مشخص و آشکارتری پیدا کنند و خواست های سیاسی را پیش گذارند، می توانند سراسری گشته و شرایط را برای یک مبارزه ی اعتصابی عمومی سیاسی سراسری تمامی طبقات مردمی ایران آماده گردانند.  
پیروز باد اعتصاب سراسری فرهنگیان
پیش به سوی اتحاد تمامی طبقات خلقی
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق ایران
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
23 آذر 1400      
 

۱۴۰۰ آذر ۲۱, یکشنبه

درباره ی مائوئیسم (15) تمامی مرتجعین و امپریالیست ها ببر کاغذی هستند ( بخش یکم)

 
درباره ی مائوئیسم (15)
 
تمامی مرتجعین و امپریالیست ها ببر کاغذی هستند
 
( بخش یکم)
 
شیوه ی ما در سری مقالات درباره مائوئیسم در این مقاله که در دو بخش تنظیم شده تا حدودی تغییر کرده است. به دلیل اهمیت موضوع در شرایط خاص جامعه ی ما می خواستیم که تمامی نکات مائو در مورد این مساله بازگو شده باشد. در مورد برخی نکات یادداشت هایی اضافه کرده ایم.
 
اوت 1946
از مصاحبه با آنا لوییز استرانگ، منتخب آثار مائو، جلد چهارم
تمام مرتجعین ببرکاغذی هستند. مرتجعین در ظاهر ترسناک به نظر می آیند، ولی در واقع چندان نیرومند نیستند. در بررسی مسائل از دید وسیع و طولانی ملاحظه می شود که نیروی عظیم واقعی را خلق دارا است نه مرتجعین. چه کسانی در روسیه، قبل از انقلاب فوریه ی 1917 قدرت واقعی را در دست داشتند؟ در آن زمان تزار ظاهر قدرت داشت، ولی انقلاب فوریه با یک ضربه ی بادکی، صفحه زمین را از وجودش پاک ساخت. و سرانجام روشن شد که در روسیه، قدرت در دست شوراهای کارگری، دهقانی و سربازی بود و تزار ببری کاغذی بیش نبود. مگر هیتلر در زمان خودش نیرومند محسوب نمی شد؟ ولی بالاخره تاریخ ثابت کرد که او هم ببر کاغذی ای بیش نبود. موسولینی به همان نحو، امپریالیسم ژاپن نیز به همان شکل. برعکس قدرت اتحاد شوروی و مردم شیفته ی آزادی و دموکراسی در جهان بسیار از آنچه پیش بینی می شود، پر توان تر است.
 
یادداشت:
یک- منظور مائو از خلق( در اینجا شاید واژه ی مردم بهتر باشد- زیرا خلق در ادبیات چپ و دیگر نیروهای انقلابی ایران عموما به کارگران و دهقانان و کلا طبقات زحمتکش و تهیدست اطلاق می شود) نیروهای مترقی در درون هر نظام اقتصادی- سیاسی تاریخی است. از این دیدگاه برده داران و فئودال ها و سرمایه داران نیز در آغاز قدرت گرفتن نظام های اجتماعی برده داری، فئودالیسم و سرمایه داری نیروهای مترقی بوده اند و جزیی از مردم در مقابل قدرت حاکم کهنه شده و یا ارتجاعی به شمار می آمدند.
دو- ممکن است این میان کسی بگوید که خود اتحاد شوروی هم دود شد و به هوا رفت.
 البته اتحاد شوروی «دود شد و به هوا رفت»، اما تا آنجا که صحبت بر سر اتحاد شوروی یعنی حکومت سوسیالیستی طبقه ی کارگر در شوروی به رهبری لنین و استالین تا سال 1956 است( و نه سوسیالیسم امپریالیسم شوروی خروشچف و برژنف)، اتحاد شوروی و طبقه ی کارگرشوروی ببری نبود که کاغذی شده باشد. این ببری واقعی بود که جدا از نو بودن و بنابراین نارس و ناکامل بودن و از این رو مرتکب اشتباه شدن،  با خیانت خروشچف و رویزیونیست ها از درون خنجر خورد و به ظاهر از بین رفت. اما این ببر واقعی، واقعی خواهد ماند و به وسیله ی فرزندان خود برخواهد گشت. نیروی نوی تاریخی ممکن است شکست بخورد، اما این شکست تنها شکست موقتی خواهد بود. پیروزی استراتژیک و نهایی همواره از آن نیروی نو است. 
 
ادامه:
چانکایچک و حامیان اش- مرتجعین آمریکا- نیز ببران کاغذی اند. وقتی که از امپریالیسم آمریکا سخن به میان می آید، گمان می رود که او صاحب قدرت خارق العاده ای است، و مرتجعین چین هم از این« قدرت» آمریکا برای ارعاب مردم چین استفاده می کنند. اما بالاخره ثابت خواهد شد که مرتجعین آمریکا نیز مانند سایر مرتجعین در تاریخ، صاحب قدرتی نیستند. در آمریکا نیروی واقعی را کسان دیگری در اختیار دارند- خلق آمریکا.
وضع چین را در نظر بگیریم : ما به جز ارزن و تفنگ چیز دیگری که بدان تکیه کنیم، نداریم، ولی سرانجام تاریخ ثابت خواهد کرد که این ارزن و تفنگ ما نیرومندتر از هواپیماها و تانک های چانکایشک است. با وجود این که مردم چین هنوز مشکلات فراوانی در برابر دارند و مدتی طولانی مجبور به تحمل رنج هایی از حملات مشترک امپریالیست های آمریکا و مرتجعین چین خواهند بود، ولی سرانجام روز شکست این مرتجعین و پیروزی ما فرا خواهد رسید. دلیل این امر ساده است: مرتجعین نماینده ی ارتجاع و ما نماینده ی پیشرفت و ترقی هستیم.
 
یادداشت
یک - پس از تجاوز امپریالیسم آمریکا به افغانستان و عراق و دخالت هایش در سوریه و نیز مبارزات داخلی طولانی خلق آمریکا در سال 2020( علیه تبعیض نژادی و دیگر مسائل)، اینک ما شاهد تضعیف و افول این امپریالیسم در سطح جهانی هستیم. همان بلایی که بر سر انگلستان که خورشید در سرزمین هایش غروب نمی کرد، آمد، بر سر آمریکا تقریبا آمده و بیشتر از این نیز خواهد آمد. آمریکا از شکست هایش در چین و هندوچین پند نگرفت و آنها را تکرار کرد. جنگ های بعدی امپریالیسم- زیرا که امپریالیسم نمی تواند دست از جنگ و فتنه گری بر دارد- آمریکا را به سراشیبی تندی خواهد کشاند و وی را به همراه دیگر امپریالیست ها روانه گورستان تاریخ خواهد کرد.
دو- «مترجعین نماینده ی ارتجاع و ما نماینده ی پیشرفت و ترقی هستیم.»این کلید مساله ی ببر واقعی و ببر کاغذی است. مرتجعین یعنی نیروهایی که از نظر تاریخی کهنه شده اند در نهایت شکست خواهند خورد هر چند اکنون با سلاح های خود شکست ناپذیر جلوه کنند. خلق( طبقه ی کارگر، کشاورزان و دیگر زحمتکشان) در نهایت پیروز خواهد شد، هر چند اکنون ارزن و تفنگ دارد و مداوما شکست خورده و یا باز می خورد. این قانون تاریخ است.
 
١۴ ژوئیه ١٩٥٦
 از امپریالیسم امریکا ببر کاغذی است، جلد پنجم
همه چیز تابع تغییر است. نیرو های بزرگ فاسد در برابر نیرو های کوچک نو ظهور سرخم خواهند کرد. نیرو های کوچک به نیرو های بزرگ تبدیل خواهند شد؛ چه اکثریت خلق این تغییر را خواستارند. نیروهای امپریالیسم آمریکا از بزرگ به کوچک تغییر می کند زیرا که مردم آمریکا نیز از دولت خود ناراضی اند.
من در طول عمرم شاهد چنین تغییراتی بوده ام. برخی از ما که در اینجا حاضریم در زمان سلسله تسین متولد شده ایم و سایرین پس از انقلاب ١٩١1.
سلسله تسین مدت ها پیش سرنگون شد. به وسیله ی چه کسی؟ به وسیله ی حزبی که از طرف سون یاتسن رهبری می شد و به همراهی مردم. نیروهای سون یاتسن آن قدر کوچک بودند که مقامات تسین او را جدی نگرفتند. او قیام های متعددی را رهبری کرد که همگی شکست خوردند. لیکن در آخر این سون یاتسن بود که سلسله تسین را به زیر کشید. از چیز بزرگ نبایستی واهمه داشت. بزرگ به وسیله کوچک سرنگون خواهد شد. کوچک به بزرگ تبدیل خواهد گردید. پس از سرنگونی سسله تسین، سون یاتسن با شکست مواجه گردید. او نتوانست خواست های خلق، مانند مطالبات برای زمین و مبارزه با  امپریالیسم را بر آورده سازد. به علاوه او نتوانست لزوم سرکوب ضد انقلابیون را که آزادانه به اینجا و آنجا سر می کشیدند درک کند. بعد ها، او به دست یوان شی ـ کای سرکرده ی میلیتاریست های شمالی شکست خورد. نیرو های یوان شی ـ کای بزرگتر از نیرو های سون یاتسن بودند. اما در اینجا بار دیگر این قانون به کار افتاد ـ نیروی کوچکی که با خلق پیوند داشته باشد نیرومند می شود در حالی که نیروی بزرگی که مخالف خلق است ضعیف می گردد. سپس انقلابیون بورژوا- دمکرات سون یاتسن، با ما کمونیست ها همکاری کردند و با یکدیگر دستگاه میلیتاریست ها را که یوان شی ـ کان به جای گذارده بود در هم شکستیم .
حکومت چانکایشک در چین از طرف دول کلیه کشورها به رسمیت شناخته شد و بیست و دوسال عمر کرد و نیروی او از همه بزرگتر بود. نیروی ما کوچک بود. در ابتدا پنجاه هزار نفر عضو حزب بودند که پس از سرکوب های ضد انقلابی فقط چند هزار نفر ماندند. دشمن در همه جا فتنه کرد. دوباره این قانون به کار افتاد ـ بزرگ و قوی در آخر شکست می خورد، چون از خلق جدا است، در حالی که کوچک و ضعیف پیروز می شود چون با خلق پیوند دارد و برای منافع خلق کار می کند. اوضاع در آخر به این صورت در آمد.
در دوران جنگ ضد ژاپنی، ژاپن بسیار قوی بود. سپاهیان گومیندان به درون کشور رانده شدند و نیروهای مسلحی که از طرف حزب کمونیست رهبری می شد تنها قادر بودند در مناطق روستائی پشت خطوط دشمن دست به جنگ پارتیزانی بزند. ژاپن شهرهای بزرگ چین چون پکن، تین سین، شانگهای، نانکن، اوهان و کانتون را اشغال کرد و معذلک میلیتاریست های ژاپنی همانند هیتلر آلمان در مدت چند سال برطبق همان قانون نابود شدند.
ما متحمل مشکلات بیشماری شدیم، از جنوب به شمال رانده شدیم و نیروی مان از چند صد هزار به چند ده هزار تقلیل پیدا کرد. در آخر راه پیمائی طولانی ٢٥٠٠٠ لی، نفرات ما تنها ٢٥٠٠٠ بود...
در دوران جنگ مقاومت، تعداد سپاهیان ما در جریان مبارزه علیه ژاپن رشد کرد و به ٩٠٠٠٠٠ نفر رسید. سپس جنگ آزادیبخش آمد. سلاح های ما پست تر از گومیندان بود. در آن زمان سپاهیان گومیندان چهار میلیون نفر بودند، اما در عرض سه سال جنگ، ما جمعا هشت میلیون از نفرات  آنها را تار و مار کردیم. گومیندان گرچه از طرف امپریالیسم آمریکا حمایت می شد، نتوانست ما را در هم شکند. بزرگ و قوی نمی تواند پیروز شود؛ این همیشه کوچک و ضعیف است که پیروز می گردد.
اکنون امپریالیسم  امریکا بسیار نیرومند است، اما در واقع چنین نیست. امپریالیسم آمریکا از نظر سیاسی بسیار ضعیف است چه از توده های مردم جدا بوده و مورد بیزاری همه، از جمله مردم آمریکا است. امپریالیسم آمریکا در ظاهر بسیار قوی است اما در واقع  چیزی نیست که باید از آن واهمه داشت؛ امپریالیسم آمریکا ببر کاغذی است. در ظاهر یک ببر است، اما از کاغذ ساخته شده و در مقابل باد و باران ناتوان است. من معتقدم ایالات متحده هیچ چیزی نیست مگر یک ببر کاغذی .
تاریخ در مجموعه خود و تاریخ هزاران سال جامعه طبقاتی این نکته را ثابت کرده است ـ قوی باید تسلیم ضعیف گردد...
صلح تنها زمانی پایدار است که امپریالیسم نابود شده باشد. روز نابودی ببر های کاغذی فرامی رسد. اما آنها خود به خود معدوم نمی شوند، باید در رگباری از باد و باران داغان شوند.
 
یادداشت
یک - منظور از کوچک هر کوچکی و منظور از ضعیف هر ضعیفی نیست. یک نیروی ارتجاعی هم می تواند کوچک و ضعیف باشد و در تضاد میان نیروهای ارتجاعی، علیه مرتجعی دیگر که بزرگ و قوی است مبارزه کند و آن را شکست داده و خود به نیروی بزرگ و قوی تبدیل شود. اما این نظرات مائو و بیان آن به عنوان قانون در معنای عام و خاص اش شامل آن نیروی ارتجاعی نخواهد شد. مثلا به دلیل رشد ناموزون در نظام اقتصادی- سیاسی امپریالیسم ممکن است یک امپریالیسم در مقابل امپریالیست های بزرگ تر و قوی تر، نخست کوچک و ضعیف باشد و سپس در تقابل با آن امپریالیست ها، بزرگ و قوی شود.
منظور مائو از نیروی کوچک و ضعیف- چنان که به دفعات اشاره می کند و مثال هایش نیز نشان می دهد - نیروهای نوین تاریخی است. یعنی نیروهای که با خلق پیوند دارند و در جهت تکامل تاریخ و بینان نهادن یک نظام اقتصادی- اجتماعی نوین عمل می کنند. منظور مائو نیروهایی است که در بدو تولد در نظام کهنه، کوچک و ضعیف اند، اما چون وجود آنها و حرکت شان در جهت رشد و تکامل جامعه است، در جهت مخالف بزرگ و قوی که مسلط بر جامعه است و وجودش به مرور کهنه و گندیده و ارتجاعی شده قرار می گیرند. این نیروهای کوچک و ضعیف نو در مبارزه با نیروی مسلط ارتجاعی می توانند به مرور تبدیل به نیروی بزرگ و قوی شوند و نیروهای ارتجاعی را شکست داده و آنها را از بزرگ و قوی به کوچک و ضعیف تبدیل کرده و از بین ببرند.
 به این ترتیب این نظریه کاری به کار تضاد میان نیروهای ارتجاعی و کوچک شدن یکی و بزرگ شدن دیگری ندارد- گرچه در شکل انتزاعی خود یعنی تبدیل کوچک و ضعیف به بزرگ و قوی و برعکس، درمورد تضادهای میان آنها نیز صدق کند- بلکه در نفی همه ی نیروهای ارتجاعی صرف نظر از رشد ناموزون آن ها و در تایید نیروهای نوین انقلابی است. از نظر استراتژیک همه ی نیروهای ارتجاعی و امپریالیست ها صرف نظر از درجه ی قدرت آنها در مقابل طبقه ی کارگر و خلق محکوم به مرگ و فنا هستند.
دو: تحلیل مائو از نمونه ی سون یات سن نماینده ی بورژوازی ملی مبارز چین نمایانگر نکات قوت و ضعف این بورژوازی است. نیروهای وی که نخست کوچک و ضعیف هستند می توانند یک سلسله ی کهنه ی ارتجاعی را که دارای نیروهایی بزرگ و قوی است به زیر کشند و جمهوری بورژوایی چین را برقرار کنند. اما ضعف های اساسی سون یات سن در دوره ی تاریخی ای که با امپریالیسم و گندیدگی سرمایه داری و تبدیل شدن اش به آستانه ی انقلابات سوسیالیستی و کمونیستی مشخص می شود، مانع از آن است که سون یات سن بتواند نقش بورژوازی انقلابی فرانسه را در انقلاب این کشور در پایان قرن هجدهم اجرا نماید. در دوران امپریالیسم تنها نیرویی که نماینده ی نیروهای نوین تاریخی است طبقه ی کارگر است و تنها این طبقه است که می تواند قدرت گیرد و از نظر استراتژیک بر امپریالیسم و ارتجاع پیروز شود.  
 
١٨ نوامبر١٩٥٧
 از کلیه مرتجعین ببر کاغذی هستند
بخش هائی از سخنرانی در حاشیه نمایندگان احزاب کمونیست و کارگری مسکو، منتخب آثار جلد ٥
در سال ١٩٤٦هنگامی که چانکایشک به ما حمله کرد، بسیاری از رفقای ما و مردم کشور در این که ما می توانیم در این جنگ موفق شویم، شک و تردید داشتند. من خودم نیز نگران بودم، ولی ما در یک موضوع اطمینان کامل داشتیم. در آن موقع خبرنگار امریکائی انا لوییز استرانک به ینان آمده بود و من ضمن مصاحبه ای در باره ی مسایل زیادی از قبیل چانکایشک، هیتلر، ژاپن، امریکا و بمب اتمی با او صحبت کردم. من گفتم که تمام مرتجعین ببر کاغذی هستند، به علت این که از مردم دور افتاده اند.
 ببینید: آیا هیتلر ببری کاغذی نبود که شکست خورد؟ من همچنین گفتم که تزار روسیه، پادشاهان چین و میلیتاریسم ژاپن نیز ببرکاغذی بودند و همان طور که اطلاع داریم، آنها هم سرنگون شدند. امپریالیسم امریکا هنوز سرنگون نشده است و بمب اتمی دراختیار دارد. ولی من معتقدم که او نیز سرنگون خواهد شد. امپریالیسم امریکا هم ببر کاغذی است. چانکایشک بسیار نیرومند بود و بیش از چهارمیلیون نفر نیروی نظامی منظم در اختیار داشت. ما در آن زمان در ین ان بودیم. فکر می کنید جمعیت ین ان چقدر بود؟ هفت هزار نفر. تعداد ارتش نفرات ما چقدر بود؟ ما نهصد هزار نفر پارتیزان داشتیم که همه آنها در ده ها پایگاه چانکایشک از هم جدا شده بودند. ولی ما معتقد بودیم که چانکایشک ببر کاغذی است و حتماً او را شکست خواهیم داد.
 
یادداشت
 منظور مائو از عبارت «از مردم دور افتاده اند» این نیست که اگر این نیروها به سوی مردم برگردند مشکل حل می شود. در حقیقت نیروی نویی که به مرور کهنه و ارتجاعی می شود از مردم دور می افتد و در ماهیت آن هم نیست که به جانب مردم برگردد. برای همین نیروهای نوین باید این قدرت ارتجاعی را باید تا جایی که بر سر  راه تکامل جامعه می ایستد جارو کنند و دور اندازند. این که بخش هایی از نیروهای ارتجاعی ممکن است در گیرودار انقلابات و جنگ ها علیه ارتجاع حاکم کنار بکشند و یا برخی از آنها  به سوی مردم بیایند قاعده ی حاکم بر حرکت نیروهای ارتجاعی نیست. چنان که لنین گفت آنها با چنگ و دندان و تا پای جان از حکومت خود دفاع می کنند و پس از شکست خوردن از نیروهای نوین تاریخی، به تلاش برای برگرداندن بهشت خود به انواع تلاش ها دست می زنند.همچنین مبارزه ی مائو و مائوئیست ها در انقلاب فرهنگی- کارگری چین با رهروان راه سرمایه داری که به مثابه نمایندگان نوین سرمایه داری و برای بازگرداندن آن عمل می کنند و از بطن نظام سوسیالیستی بیرون می زنند نمونه ای بارز است.
م- دامون
آذر 400

۱۴۰۰ آذر ۱۶, سه‌شنبه

گرامی باد 7 قوس روز جانباخته گان جنبش کمونیستی و دموکراتیک نوین افغانستان

 
گرامی باد 7 قوس روز جانباخته گان جنبش کمونیستی و دموکراتیک نوین افغانستان 

7قوس «روز جانباخته گان جنبش کمونیستی(مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی)و دموکراتیک نوین افغانستان» در حالی فرا می ‏رسد که مردم ستمدیده ی افغانستان، تحت سلطه و اسارت طالبان در بدترین وضعیت معیشتی و فضای خفقان ‏آور سیاسی- امنیتی قرار گرفته ‏اند و بحران اقتصادی و فروپاشی بانک ‏ها تبعات اجتماعی بازهم ویرانگرتر را برای توده ‏های زجردیده ی کشور به‏ خصوص کارگران، دهقانان و زحمتکشان به ‏همراه خواهند داشت. زمستان پیش‏ رو فاجعه بزرگ و هولناک ناشی از افزایش قیمت مواد اولیه، قحطی، گرسنگی، سرما و آواره‏ گی مردم زحمتکش افغانستان- کارگران، دهقانان و جمعیت عظیم از بیکاران- را تهدید می ‏کنند. نزدیک به 22 میلیون جمعیت کشور با گرسنگی و قحطی روبه‏ رو هستند، گفته می ‏شود در صورت دوام این وضعیت، یک میلیون کودک از گرسنگی، سرما و فقر خواهند مرد. مصایب و درد و رنجی که امپریالیست‏ های متجاوز و ارتجاع سیاه اسلامی بر مردم افغانستان تحمیل کرده اند، قابل بیان نیست.
7  قوس، روز جانباخته گان جنبش کمونیستی و دموکراتیک نوین کشور را امسال در چنین اوضاع دشوارِی تجلیل می ‏کنیم. سرآغاز این روز، به‏ هفت قوس 1358هجری بر می ‏گردد. در این روز، رفیق «اکرم یاری» و تعدادی از رفقایش در زندان رژیم مزدور «خلق ‏و پرچم» بعد از ماه‏ ها شکنجه، به‏ شکل بی‏ رحمانه ا‏ی به قتل رسیدند. قتل رفیق یاری و یارانش بخشی از کشتار هولناک بود که رژیم مزدورِ تحت سلطه سوسیال امپریالیسم شوروی در طی سال‏های 57- 58  به تعداد هزاران کمونیست انقلابی، عناصر مبارز و مترقی و افراد مخالف‏ رژیم و تعداد زیادی از مردم عادی را در‏ پلگون ‏ها و زندان ‏های مخوف دسته ‏دسته به رگبار بستند و زیر خاک کردند.
 این قتل ‏عام فجیع از پاکبازترین مبارزان کمونیست و روشنفکران متعهد و مردمی به ‏دست رژیم خلق ‏و پرچم سال ‏ها بعد، در سنبله 1392 هجری توسط «کمیسیون مستقل حقوق بشر» رژیم دست ‏نشانده با همکاری دولت هلند منتشر و علنی گردید. انتشار لیستی از جانباخته گان جنبش کمونیستی و مردم افغانستان، که در آن نام، هویت سیاسی و زمان قتل ‏شان مشخص شده بودند، عکس ‏العمل ‏های متعدد را در داخل و خارج کشور به ‏دنبال داشت. حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان در این میان تحت رهبری رفیق ضیا 7 قوس- روز جانباختن رفیق اکرم یاری و رفقایش را-  به‏ عنوان روز جانباخته گان جنبش کمونیستی و دموکراتیک نوین کشور نا‏مگذاری کرد. از آن روز به‏ بعد همه ساله 7 قوس به ‏عنوان روز جانباخته گان جنبش کمونیستی و جریان دموکراتیک نوین «شعله جاوید» در داخل و خارج کشور توسط اعضاء، هواداران و روابط توده ‏ای حزب و سازمان‏ها و افراد منسوب به جنبش مائوئیستی کشور، تجلیل می ‏گردد.
اکرم یاری به‏ عنوان اصلی‏ ترین  بنیانگذار‏«مشی مائوئیستی» در سازمان جوانان مترقی نقش تعین کننده داشت. تعدادِی از رفقای نزدیک اکرم یاری در درون سازمان جوانان مترقی که از خط اصولی سازمان حمایت می‏نمودند، بعد از مریضی او نتوانستند از خط اصولی دفاع نموده و آن را ادامه دهند. به ‏همین دلیل حزب ما، سازمان جوانان مترقی را نخسیتن سازمان مائوئیستی کشور و رفیق اکرم یاری را به ‏عنوان اصلی ‏ترین  بنیانگزار این سازمان می ‏داند. حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان مبارزه برای تثبیت و تشخیص نقش سازمان جوانان مترقی و خط گزار اصلی این سازمان - اکرم یاری - را به عنوان بخشی از مبارزه دو خط درون جنبش کمونیستی کشور به پیش برده و تلاش کرده است اتهاماتی را که سازمان ‏های رویزیونیستی و اپورتونیستی در افغانستان به این سازمان و اکرم یاری بسته‏ اند بزداید.
 گرامیداشت از 7 قوس روز جانباخته گان جنبش کمونیستی و جنبش دموکراتیک نوین کشور، به‏ خصوص از سال 1395 هجری به ‏بعد به وسیله ی حزب ما به شکل گسترده در کشور تجلیل می‏ شد. اعلامیه حزب ما به مناسبت تجلیل از 7 قوس 1393 نوشت: «اکنون که باز هم روز هفت قوس فرار می ‏رسد، ما باید یکبار دیگر یاد جانباخته گان پیشگام جنبش مائوئیستی و جنبش دموکراتیک نوین کشور را تازه کنیم. درس ‏های آن‏ها را مرور کنیم و از تجارب مثبت و منفی‏ شان بیاموزیم، فداکاری‏ های ‏شان را سرمشق قرار دهیم و سلاح ‏های ‏مان را علیه دشمنان حدادی کنیم». جنبش کمونیستی افغانستان به ‏عنوان بخشی از جنبش کمونیستی جهان مبارزه حاد طبقاتی و ملی را علیه امپریالیست‏ های اشغالگر و طبقات بورژوا- فئودال کمپرادور وابسته به امپریالیسم به ‏پیش برده‏ و در این راه قربانی ‏های بی شمار داده ‏اند. امروز بیشتر از هر زمان دیگر همان ‏گونه که اعلامیه حزب ما یادآوری نموده، از تجارب مثبت و منفی و جسارت انقلابی پیشگامان و جانباخته گان جنبش کمونیستی کشور باید درس گرفت.
از زمان فعالیت سازمان جوانان مترقی در دهه چهل خورشیدی 56 سال می ‏گذرد، در این مدت جنبش کمونیستی کشور فراز و فرودهای زیاد را از سر گذرانده است. حزب ما با جمع بندی از تجارب نیم ‏قرن مبارزه کمونیستی در داخل کشور و جذب آخرین دست ‏آوردهای جنبش کمونیستی جهان، به لحاظ تئوریک در سطح بهتر، متکامل ‏تر و موضع گیری روشن ‏تر اکنون قرار دارد. اما چالش بزرگ فرا راه مبارزه انقلابی، افول روحیه مبارزاتی در مقایسه با پنجاه سال قبل در جهان و افغانستان است. حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان تلاش می ‏کند شور و شوق انقلابی و جسارت مبارزاتی را در جامعه دامن زند و با پشتکار مداوم و خستگی ‏ناپذیر کارگران، دهقانان، زنان، نسل جوان و روشنفکران و سایر زحمتکشان کشور را در صف مبارزه انقلابی بیسج و سازماندهی نماید. در اوضاع پس از خروج نیروهای اشغالگر امریکا و متحدانش از افغانستان و سقوط رژیم دست ‏نشانده و تسلط دوباره امارت طالبان بر کشور، توهم نسبت به برنامه های امپریالیستی- لیبرالی در حال از میان رفتن است و این امر می ‏تواند، سبب اعتلایی روحیه مبارزاتی و انقلابی در کشور گردد. از طرف دیگر استبداد و خفقان ناشی از سلطه امارت طالبان، طیف وسیع از جامعه را به ‏صف مبارزه خواهند کشاند، زیرا طالبان هیچ راهی غیر از ایستاده گی و مبارزه برای اکثریت از جامعه باقی نگذاشته است. روحیه مبارزاتی و حس وحدت و هماهنگی در میان نیروها و گروه‏ های چپ از هم اکنون در حال ارتقا و گسترش است. خشمِ  و نارضایتی عمومی از سلطه طالبان بر کشور، روشنفکران و مبارزان کشور را وادار کرده است تا بر سکتاریسم و ایگویسم‏ شان فایق آیند و با سازمان‏ ها و افراد کمونیست و انقلابی حس همدردی و رفیقانه پیدا کنند. باید بتوانیم این خشم و نفرت انقلابی از ارتجاع را که در میان کمونیست‏ ها، مبارزان و روشنفکران متعهد و خلق کشور هر روز بیشتر از قبل در حال تعمیق و گسترش است در مسیر درست اتحاد و هماهنگی میان عناصر مبارز و کمونیست قرار دهیم و از اوضاع پیش آمده به نفع اعتلای نوین انقلابی در کشور استفاده نماییم.
نیمه دوم قرن 14 هجری، عصر سلطه و تجاوزگری امپریالیستی و درنده خویی بینادگرایی اسلامی بود. قرن 15 هجری اما باید قرن خلق ستم دیده افغانستان و مبارزات انقلابی و کمونیستی در جهان و افغانستان باشد و این قرن می‏ تواند عصر رهایی از بربریت امپریالیسم و ارتجاع باشد. اگر کمونیست ها و مبارزان با جسارت تمام در صف اول مبارزه خلق حرکت نکنند و با قوت تمام در راه اتحاد کارگران و زحمتکشان تحت رهبری حزب پیشاهنگ تلاش نکنند، امپریالیسم و ارتجاع فاجعه بدتر از این را برای بشریت رقم خواهد زد. رهایی بشریت از دهشت امپریالیسم و ارتجاع سیاه اسلامی، فقط می ‏تواند با پیشبرد مبارزه و انقلابِ دموکراتیک تراز نوین و سوسیالیستی در افغانستان و جهان ممکن گردد. اگر کمونیست ‏ها همه بشریت را از دهشت سرمایه‏ داری نجات ندهد، سرمایه‏ داری همه را با خود به ‏سمت نابودی خواهد برد.

حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان
7 قوس 1400 ( 28 نوامبر 2021)
 
 
 

۱۴۰۰ آذر ۱۱, پنجشنبه

دو مرحله ی متفاوت در مبارزات طبقاتی در ایران و خصال جنبش توده ای جاری

 
 
 
دو مرحله ی متفاوت در مبارزات طبقاتی در ایران
 و خصال جنبش توده ای جاری
 
در متن اعلامیه  30 آبان 400 گروه مائوئیستی راه سرخ ایران چنین آمده است:
«مبارزه ی توده مردم اصفهان و در پیشاپیش آنها کشاورزان رزمنده ی در زمره ی مبارزات مسالمت آمیز جای می گیرند. اما این مبارزات مسالمت آمیز توده هاست و با مبارزات مسالمت آمیز سیاسی ای که زیر رهبری اصلاح طلبان حکومتی پیش می رفت تفاوت کیفی دارد. آنجا توده ها به اصلاح طلبان و رهبری آن ها متکی بودند و اینجا به مبارزه ی خود و به خود اتکا دارند.»
قصد ما در این نوشته بررسی بیشتر این تفاوت و تبیین ویژگی های مهم جنبش توده ای جاری در مرحله ی کنونی است.
پیروی از اصلاح طلبان حکومتی
چنانچه به سیر مبارزات طبقات مردمی ایران از دهه ی هفتاد تا کنون نگاه کنیم می بینیم که دو  مرحله ی کیفیتا متمایز داشته است. در مرحله ی نخست که از دهه ی هفتاد آغاز می گردد و تا مبارزات سال 88 ادامه می یابد، جنبش مردمی زیر رهبری اصلاح طلبان حکومتی بوده و وجه عمده ی آن حرکت در چارچوب های سیاست های اتخاذ شده به وسیله ی اصلاح طلبان یعنی عموما شرکت در انتخابات ریاست جمهوری، شوراهای شهر و مجالس شورا و خبرگان بود.
بر این مبنا، توده های مردم زمانی باید تحرک می داشتند که به وسیله ی اصلاح طلبان و برای رای دادن احضار می شدند؛ و این در حالی بود که جنبش توده ای پیش از تحرکات سیاسی جدی اصلاح طلبان و تبدیل شان به گروه ها و سازمان های سیاسی مستقل از دیگر جناح های حکومتی وجود داشت و به ویژه در شورش های اسلام شهر و محله ی طلاب مشهد و نیز قزوین خود را نشان داده بود. گفتنی است که خود این جنبش توده ای و اوج گیری های آن تا حدودی در بیان آشکار نظرات اصلاح طلبان و رشد نسبی آنها نقش داشت؛ و این جدا از تضادهایی بود که پس از جنگ هشت ساله بین اصلاح طلبان با جریان خامنه ای و رفسنجانی به وجود آمده و رشد کرده بود.
 به هر حال در مرحله ی مورد اشاره، رهبران اصلاح طلب عموما کاری به کار خود جنبش توده ای نداشتند و در صورتی که توده ها خواست های اقتصادی و صنفی می داشتند این اساسا به خودشان مربوط بود و ربطی به اصلاح طلبان که ادعای رهبری مردم را می کردند، نداشت.
از سوی دیگر در همین مرحله، بخشی از لایه های بالایی جامعه و به ویژه سرمایه داران کوچک و خرده بورژوازی مرفه و میانی، امید به اصلاح طلبان بسته و نه تنها خود به دنبال اصلاح طلبان افتاده بودند بلکه عموما از طریق امکانات تبلیغاتی خود و نیز چهره های هنری و ورزشی تلاش می کردند که توده های تهیدست خرده بورژوازی و طبقه ی کارگر و کشاورز را نیز به دنبال آنها بکشند و البته در کار تا حدود زیادی موفق بودند.
به طور کلی خصوصیت این مرحله این بود که طبقات بالایی و میانی جامعه، طبقات استثمار شده، زحمتکش و زیر ستم را به دنبال خود می کشیدند.   
استقلال جنبش توده ای از اصلاح طلبان
مرحله ی دوم در بطن جنبش بزرگ 88 شکل گرفت و در دی ماه 96 بیشتر رشد کرد و بالاخره در آبان 98 به سرانجام قطعی خود رسید. این مرحله ی تقریبا 10 ساله فرایند گسست از اصلاح طلبان حکومتی بود. این گسست در درجه ی نخست در تضاد اشکال مبارزه ای که توده ها در پیش می گرفتند( به ویژه از سال 88 ) با سیاست های اصلاح طلبان و اشکال مبارزه ی مورد پذیرش و تایید آنها خود را نشان داد. اشکال مبارزه ی اصلاح طلبان به طور مطلق در چارچوب حفظ کلیت جمهوری اسلامی، متکی به مبارزات مسالمت آمیز و اساسا انتخابات پارلمانی بود، در حالی که مبارزه ی توده ها به تدریج به سوی شیوه هایی غیر از شرکت در انتخابات و تا حدودی درگیری های قهرآمیز سوق می یافت و میل به سرنگونی حکومت خامنه ای در آن کم و بیش برجسته می شد.
      رشد این امیال و اتخاذ این روش ها، بخشا از شیوه های برخورد خشن و قهرآمیز حکومت با مبارزه ی توده ها و بخشا از جایگاه طبقاتی خود این توده ها یعنی تعلق آنها به کارگران و کشاورزان و زحمتکشان و شرایط روز به روز مرارت بارتر و تلخ تری برمی خاست که زندگی را برای اکثریت آنها تنگ کرده بود. اما این برخوردها و البته شعارهایی که توده ها در گیرودار این اشکال مبارزه می دادند در جهت مخالف با سیاست اصلاح طلبان بود که اساسا خواهان مبارزه ای صرفا مسالمت آمیز و در چارچوب برنامه های خودشان برای کسب قدرت بودند و در نتیجه برخوردهای قهرآمیز از جانب توده ها و خواست سرنگونی جمهوری اسلامی  را بر نمی تافتند.   
با این گسست مهم که نتیجه ی تجارب طولانی توده ها و پی بردن شان به بی حاصل بودن مبارزه به رهبری اصلاح طلبان و نیز مبلغان برآمده از سرمایه داران کوچک و لایه های مرفه خرده بورژوازی بود، جنبش توده ای استقلال یافت و به خود و تحرکات خودجوش خود استوار گردید.
به این ترتیب استقلال یافتن و به خود متکی شدن نخستین خصلت جنبش توده ای بود. در این استقلال، از یک سو شعارها کاملا از چارچوب مورد نظر اصلاح طلبان خارج شد و با توجه به آگاهی روزافزون توده ها به سوی میل و خواست آنها برای سرنگونی گرایش یافت و از سوی دیگر وجه قهرآمیز اشکال مبارزه توده ها رشد پیدا کرد. نقطه ی اوج بروز این شعارها و این قهر در آبان 98 بود.
 جنبش توده ای متکی به کارگران، کشاورزان، زحمتکشان و تهیدستان
خصلت مهم  دیگری که به مرور در جنبش توده ای برجسته شد، بافت طبقاتی آن بود که اساسا  متکی به زحمتکشان و تهیدستان  شهر و روستا گردید. مبارزات طبقه ی کارگر، جنبش لایه های زحمتکش و تهیدست خرده بورژوازی و بالاخره مبارزات زحمتکشان سوخت بر بلوچستان، کشاورزان و دامداران تهیدست در خوزستان و اکنون کشاورزان اصفهان و چهارمحال و بختیاری و لرستان.
تحرکات این جنبش به خود استوار توده ای، از یک سو پیرامون مسائل اقتصادی و صنفی بود که در کارخانه و کارگاه و شهر و روستا به وجود می آمد و به شکل اعتصابات اقتصادی و یا گردهمایی ها و راهپیمایی های پیرامون خواست های صنفی و یا منطقه ای صورت می گرفت و یا در اشکال شورش های ضد حکومتی همچون  دی ماه 96 و آبان 98 نمود می یافت. این هر دو جنبش اخیر تماما مستقل از هر گونه نفوذی از جانب اصلاح طلبان و یا هر گروه سیاسی دیگری به وجود آمد و در عین حال اساسا متکی به زحمتکشان بود.
در کنار اینها هر زمان میان خلق های ایران( به ویژه کرد، عرب و بلوچ) جنبشی صورت گرفت باز این طبقات و لایه های زحمتکش بودند که منشا و تداوم بخش جنبش شدند.      
 مجموعه این کنش های توده ای به همراه مبارزات جسته و گریخته  و همیشه گی زنان علیه ستم های مردسالارانه که هر جا خواسته به شکل منسجم و عملی بروز کند حکومت همواره سخت ترین واکنش های را مقابل آن داشته است، ملیت ها، اقلیت های مذهبی و ... شکل گیری یک جنبش توده ای و پایدار را ممکن کرده است.
بنابراین شرکت توده های زحمتکش کارگر و کشاورز و تهیدستان شهر و روستا دومین خصلت این جنبش توده ای بوده است.
این امربه ویژه زمانی برجسته می شود که ما سرمایه داران متوسط و کوچک و لایه های مرفه و میانی خرده بورژوازی را در مقابل این توده در نظر گیریم؛ یعنی امری که - بر مبنای تجارب سی ساله ی اخیر- نشان می دهد که به طور کلی بخش عمده ی سرمایه داران متوسط و کوچک از موضع خود دایر بر مبارزه مسالمت آمیز و اصلاح طلبانه دست بر نمی دارند و نیز همواره با نصایح خود تلاش می کنند چنبش توده ای را در چارچوب مبارزات صرفا اصلاح طلبانه ی خود محدود کنند(1) و از سوی دیگر پیوستن لایه های میانی و به ویژه مرفه خرده بورژوازی به جنبش توده های زحمتکش را مورد ملاحظه قرار دهیم که امری بسیار سخت و احتمالا تنها زمانی است که آنان به پیروزی قطعی جنبش توده ای باور آورند.(2)
به این ترتیب اکنون در جنبش عمومی وضع به این شکل درآمده که طبقات پایینی جامعه، طبقات بالایی را به دنبال خود می کشند( و یا باید بکشند).
رشد آگاهی در جنبش خود به خودی توده ای
خصلت سوم و مهم دیگر این جنبش، رشد آگاهی سیاسی توده ها در آن است. این یک جنبش خودبه خودی صرف نبوده بلکه وجوهی از آگاهی سیاسی را در خود داشته است و به مرور این وجوه در روند تکامل آن برجسته تر شده است. مبارزات کارگران شرکت اتوبوسرانی تهران و حومه، هفت تپه و فولاد در خطه ی خوزستان که موجب جذب توده ها و شرکت شان شد و جنبش بزرگ کارگران پیمانی نفت که تقاضای افزایش حقوق داشته و دارند گرچه عموما پیرامون خواست های صنفی و اقتصادی بوده است اما وجه آگاهی سیاسی در آنها بارز و بیش از پیش است. همچنین است مبارزات کارگران هپکو و آذرآب اراک. ضمنا ما در مبارزات کشاورزان عرب خوزستان و نیز کشاورزان اصفهان رشد آگاهی سیاسی را می بینیم.
 این آگاهی ها در درجه ی نخست و بیش از همه نتیجه ی چهل سال حکومت استبداد دینی و تسلط آخوندهای خبیث و سپاه پاسداران در کشور و تجارب سخت و رنجباری است که توده ها در این دوران داشته اند و در درجه ی دوم از شیوه های برخورد حکومت به این مبارزات( وعده و وعید های دروغین، توطئه ها و سرکوب ها و زندانی کردن ها) بر می خیزد. توده های مردم به مرور جمهوری اسلامی و وجوه گوناگون آن را شناخته اند و می دانند که چنین حکومت مستبد و ریاکار و فاسد و جنایت پیشه ای را نمی خواهند. آنها با شعور والای خود جنبشی را پیش می برند که می رود بزرگ تر از پیش شود. جنبشی که در آن مردم با یکدیگر همکاری می کنند و راه اتحادی بزرگ را می پویند. جنبشی که در اعماق آن نفرت و کینه ای ژرف نسبت به این حکومت نهفته و خلاصی از این شر، میل واقعی توده ها را تشکیل می دهد.(3)  
بروز رهبران و تشکل های توده ای
ویژگی چهارم این جنبش بروز رهبران و تشکلات توده ای - هر چند نه در همه  جا- بود. چنانچه به تجارب این جنبش بنگریم می بینیم که در برخی از مبارزات طبقات و گروه های اجتماعی، همچون مبارزات طبقه ی کارگر برای حقوق اقتصادی خود و یا مبارزات آموزگاران و بازنشسته ها، یک سلسله رهبری های توده ای و یک سلسله تشکلات از سندیکا تا شورای های هماهنگی آشکار یا پنهان شکل گرفته است و همین تشکل های خودجوش نیز رهبری این مبارزات را پیش برده اند. بروز این تشکل های توده ای گامی بوده است مهم برای این جنبش. روشن است که مبارزات توده های کشاورز و دامدار عرب و اکنون کشاورزان اصفهان نیز دارای چنین وجوهی بوده اند و بدون داشتن رهبران و یا تشکل های نسبی( به خصوص کشاروزان اصفهان که خصلت سازماندهی شده ی آن بیش از کشاورزان و دامداران خوزستان است) این مبارزات نمی توانست به این درجه سازماندهی شده و متشکل باشد و تداوم یابد.
نقش سیاست در جنبش توده ای
 با این همه، چنین گام های ارزشمندی برای جنبشی که می رود تا گستره ی حیرت انگیزی پیدا کند، کافی نبوده و نیست؛ هم به واسطه ی درجه گسترش آن که به هیچ عنوان پاسخگوی نیازهای توده ها به تشکل  نبوده و نیست و هم به دلیل ماهیت و مضمون این تشکل ها که عموما تشکل های صنفی و برای پیشبرد خواست های صنفی بوده اند و اغلب خود را بری از سیاست دانسته و یا در نتیجه فشارهای سازمان های اطلاعاتی خامنه ای و پاسداران به اجبار به چنین مواضعی رانده شده اند.
از این رو این مرحله با ویژگی های مورد اشاره باید با مرحله ای دیگر یعنی مرحله ی بروز تشکل های سیاسی استوار به توده ها کامل شود. مرحله ای که سیاست، حاکم بر خواست های توده ها گردد و اتحاد نظری و عملی توده ها پیرامون سیاست ها و برنامه هایی مشخص و روشن شکل بگیرد. چنین امری عموما به وسیله ی احزاب هر طبقه که بیانگر خواست های اساسی موقتی و دراز مدت آن طبقه هستند، ممکن می گردد.
 اتحاد طبقات خلقی اتحادی پیرامون خواست های اقتصادی نیست، بلکه اساسا اتحادی سیاسی است. زیرا که طبقات مختلف در مسائل اقتصادی خواست های متفاوت و متضاد دارند و عموما در این گونه مبارزات خود تک و تنها هستند. اگر اکنون می بینیم که توده های خلق، گاه پشتیبان کارگران، آموزگاران و یا کشاورزانی هستند که برای خواست هایی از این گونه دست به مبارزه می زنند از یک سو به واسطه ی نفرت شان از جمهوری اسلامی است و از سوی دیگر برای این است که به دنبال طبقه ای که آنها را رهبری کند می گردند و در مبارزات این طبقات استواری و پاگیری و رشد بیشتری برای جنبش خود می بینند و به این سبب است که می خواهند به سهم خود این نوع مبارزات را قوی تر کنند تا شرایط برای پیشبرد خواست های سیاسی شان و سرنگونی حکومت فراهم گردد. از سوی دیگر مضمون واقعی و سیاسی همین پشتیبانی ها خود بیانگر نیاز به تسلط سیاست بر جنبش است. باید توجه داشت که وجه آگاهی سیاسی این جنبش ها بیشتر ناظر به این است که مردم چه حکومتی را نمی خواهند، اما مساله مهم این است که اولا سرنگونی این حکومت باید چه سیری را طی کند و دوما چه حکومتی و با چه برنامه ی سیاسی و اقتصادی و فرهنگی باید به جای آن بر سرکار آید.
با این که جنبش توده ای نیاز به تسلط سیاست روشن بر حرکات خود و نیز سازمان های سیاسی ای که امر سرنگونی و برقراری حکومت نو را پیش ببرند، دارد اما دست یابی به این ها با توجه به تسلط خامنه ای و پاسداران بر کشور و برقراری حکومت نظامیان امر ساده و آسانی نیست. آنان تقریبا در این مورد ششدونگ و آماده ی بلعیدن هر گروه کوچک سیاسی هستند که بتواند متولد شود. به همین دلیل چنین محافل و گروه های کوچکی که بدون تردید اکنون کمابیش در کشور به وجود آمده اند و یا در حال به وجود آمدن هستند، باید اکیدا تمامی مسائل مخفی کاری را رعایت کرده و به هیچ عنوان در مورد آن کوتاهی نکنند.
 از سوی دیگر چنبش توده ای جاری به جز تا حدودی در مورد برخی از خلق های ایران، در نفس خود تقریبا بیگانه با بیشتر جریان های سیاسی بیرون کشور است که داعیه ی نمایندگی طبقه ی کارگر و یا دیگر زحمتکشان را دارند. اکثریت این جریان ها که هر کدام از آنها ده ها تلویزیون و سایت و وبلاگ دارند، یا همچون ترتسکیست ها، مزدور سلطنت طلبان و امپریالیست های غربی هستند و در منجلابی بی پایان دست و پا می زنند و یا همچون جریان های توده ای- اکثریتی و خروشچفست های راه کارگری که بسیاری شان کمابیش از سوی قطب های دیگر امپریالیستی پشتیبانی می شوند، سیاست هاشان خود اساسا اصلاح طلبانه و مسالمت آمیز است و از جنبش توده ای و اشکال تکامل مبارزه ی آن که رو به قهر می گذارد عمیقا بیمناک هستند.
به طور کلی بیشتر جریان های سیاسی خارج کشور در بهترین حالت که صداقت وجه بارز آن است- امری که بسیار کمیاب است - بیانگر سیاست های جریان های خرده بورژوازی میانی و مرفه و در بدترین حالت مزدور کشورهای امپریالیستی هستند و سیاست های خود را با توجه به خواست آنها در پیش می گیرند. این جریان ها نه نقشی در سیاسی کردن و تکامل جنبش دارند و نه می خواهند داشته باشند.
 مساله ی سیاست و احزاب و تشکل های سیاسی و برقراری تسلط سیاست و برنامه بر حرکت جنبش توده ای گره ی کور جنبش توده ای است و این که چگونه و در چه اشکالی باید باز شود و یا باز خواهد شد مساله ی اساسی کنونی است.  
هرمزدامان
نیمه نخست آذرماه400
یادداشت ها
1-    به طور کلی بررسی و تحلیل طبقات خرده بورژوازی میانی و مرفه از طریق تحلیل طبقاتی جامعه و نیز کنش های آنها در رویدادهای مهم اجتماعی می تواند صورت گیرد. اگر احزاب سیاسی در ایران وجود داشت و طبقات نمایندگان سیاسی خود را داشتند، از طریق برنامه ها و سیاست های احزاب خرده بورژوا تحلیل این طبقات می توانست کامل تر شود.
2-    مهم ترین رویدادی که نشان از پیوستن لایه های مرفه و میانی به جنبش وجود دارد، مبارزات پس از سرنگونی هواپیمای اوکراینی است. در اعتراضات اخیر به مناسبت برگزاری دادگاه دروغین متهمان شلیک به هواپیما، شعارهایی چون «مرگ بر سپاه پاسداران» بی مهابا داده شد. به نظر ما پشتیبانی کافی از این مبارزات صورت نمی گیرد و بیشتر خانواده ها و فامیل و اقوام آنها در این گردهمایی ها و راهپیمایی ها شرکت می کنند.
3-    مساله ی مدیریت، تخصیص و توزیع آب یک مساله ی استراتژیک است و در آن مسائل بسیاری از جمله محیط زیست، نیازهای سهم بندی به نسبت نقش هر منطقه در کل برنامه های اقتصادی کشور و نیز نیازهای عمومی هر شهر و استان و ... باید مراعات گردد. آنچه که اکنون مشاهده می شود این است که به هیچ کدام از این مسائل توجهی نشده است( و برخی از افراد و جریان ها بیهوده می کوشند گرم شدن زمین و یا کم بارشی ایران را در وضع کنونی آب در ایران که به طور عمده نتیجه ی سیاست ویرانگر حکومت است، وارد کنند و ظاهر منطقی و به اصطلاح در نظر گیری همه ی جوانب را به خود گیرند) و عملا وضعی به وجود آمده است که خامنه ای و شرکای پاسداراش بهترین راه را این دیده اند که از مدیریت متکی به منافع باندهای مافیایی خود برای اختلاف میان توده های اصفهان و یزد، چهارمحال و بختیاری و اصفهان و خوزستان و لرستان با مناطقی مانند اصفهان بهره برداری کرده و مردم را دچار تفرقه کنند حال آنکه  آنچه در پس خواست مردم در مساله ی آب وجود دارد، نفرت و کینه ی عمومی نسبت به این حکومت است و اکنون زمانی نیست که چنین سیاست هایی بتواند به ساده گی موفق شود. واکنش توده هایی که رژیم با مدیریت و سیاست های خود بین شان تفرقه انداخته در سطحی بسیار بالاست و با تاکید بر اتحاد توده های چهارمحال و بختیاری با اصفهان و یا یزد و اتخاذ شعارهایی علیه مافیای آب به خوبی عکس العمل نشان دادند.