۱۴۰۰ خرداد ۷, جمعه

جهش در تکامل طبقه ی حاکم از چند جناحی به یک جناحی

 

جهش در تکامل طبقه ی حاکم از چند جناحی به یک جناحی 

آنچه ویژگی اوضاع کنونی را مشخص می کند از یک سو اقدامات باند خامنه ای برای بیرون راندن جناح های دیگر از قدرت سیاسی یعنی تضادهای جناح های مختلف طبقه ی حاکم و از سوی دیگر شکاف فزاینده ی بین توده های مردم با جناح های حاکم و به طور عمده جناح خامنه ای است.
یکدست شدن طبقه ی حاکم
در انتخابات کنونی جهشی در تکامل هیئت حاکمه صورت خواهد گرفت. جهش از چند جناحی بودن و گونه ای تقسیم نسبی ارگان های قدرت سیاسی، نظامی، قضایی، اجرایی، اقتصادی، آموزشی و ... بین جناح های حاکم با تسلط  باند خامنه ای به یگانگی قدرت به معنای تسلط بی چون و چرای جناح خامنه ای بر تمامی ی دستگاه ها و ارگان های حاکم.
این امر اکنون از یک سو به وسیله گماشته های خامنه ای در شورای نگهبان صورت گرفته و از سوی دیگر به وسیله فشار به وسایل ارتباطی و برای جلوگیری از هر نوع تبلیغی بر ضد رئیسی پیش می رود. این اقدامات همچنین به وسیله اشکال امنیتی - نظامی مانند محاصره خانه احمدی نژاد و احتمالا محدودیت های بیشتر برای وی در آینده دنبال می شود.
 به نظر می رسد که اگر خامنه ای بتواند این جناح ها را اکنون که ضربه ای کاری به آنها وارد کرده به سکوت بکشاند و نیز در طول انتخابات خنثی نگه دارد، پس از انتخابات  نه تنها شرایط سیاسی تفاوت خواهد کرد بلکه نیروی آنها تحلیل می رود و برای وی کنترل شان و ضربات بعدی را وارد کردن ساده تر خواهد بود.
 فرایند یکدست کردن هیئت حاکمه اساسا به وسیله ی دو نوع ابزار صورت گرفته و می گیرد: ابزارهای سیاسی و ابزارهای امنیتی - نظامی.
ابزارهای سیاسی و نظامی خامنه ای در تقابل با جناح های دیگر هیئت حاکمه
ابزارهای سیاسی ارگان هایی است که خامنه ای در دست دارد و از آنها جهت بیرون راندن، گوشه نشین کردن و حذف جناح های دیگر استفاده می کند. مهم ترین این ابزارها، شورای نگهبان ودستگاه قضایی است.
خامنه ای البته از دیگر ارگان ها همچون شورای تشخیص مصلحت نظام و یا شورای امنیت ملی و مجلس به ویژه مجلس کنونی اش نیز استفاده می کند، اما نقش عملی آنها در بیرون راندن جناح های دیگر به نقش این دو دستگاه که کاملا در دست نوچه های وی است نمی رسد. شورای نگهبان هم در بررسی قوانین مجلس و تصفیه ی آنها منطبق با امیال خامنه ای و هسته ی پیرامون اش و هم در انتخابات ریاست جمهوری نقش چماق خامنه ای را بازی کرده است. دستگاه قضایی نیز خواه از نظر سیاسی( تبلیغ و ترویج، فعالیت های عملی سیاسی و غیره) و خواه از نظر اقتصادی، آن جایی که نیاز بوده نقش محدود کننده و یا حذف کننده ی جناح های دیگر را بازی کرده است. در واقع، آنجا که کار از دست شورای نگهبان در رفته است، دستگاه قضایی وارد معرکه شده و یا فرایند محدود کردن و حذف را ادامه داده تا به جایی برساند و یا تیر خلاص را شلیک کرده است.
از نظر امنیتی و نظامی نیز دستگاه های اطلاعات و حفاظت اطلاعات سپاه و کلا سپاه و بسیج نقش محدود کننده ی های عملی و سرکوب هر نوع فعالیت سیاسی عملی از جانب جناح های دیگر را به عهده داشته اند. از پروژه های بازداشت، شکنجه و زندان تا ترورهای شخصیتی(1) و فیزیکی و قتل و جنایت. ترور سعید حجاریان و رفسنجانی از بارزترین این ترورها هستند.
مساله ی شرکت نکردن مردم در انتخابات
اگرچه جریان خامنه ای زور می زند که مردم را به رای دادن بکشاند اما در صورتی که در این امر موفق نشود که نمی شود، حداقل شرکت کنندگان در انتخابات برای وی کافی خواهد بود. آنها پشیزی برای رای مردم ارزش قائل نیستند و این را بارها نشان داده اند.
 با اینکه برای خامنه ای و جناح وی نفس شرکت کردن مردم در انتخابات اهمیتی ندارد- زیرا در صورتی که اهمیت داشت حداقل این چنین جناح های دیگر را از انتخابات بیرون نمی راند-  اما وی در سخنرانی ششم خرداد از مردم خواست که به نظرات آنان که می گویند در انتخابات شرکت نکنید گوش ندهند و در انتخابات شرکت کنند. وی به خوبی می داند که شرکت نکردن مردم ربطی آنچنانی به تبلیغات جناح هایی که نمایندگان آنها رد صلاحیت شده اند ندارد؛ زیرا پیش این نیز در انتخابات مجلس پیش آمده است. آنچه که موجب عصبی شدن و حرص خوردن خامنه ای و دعوت اش از مردم به شرکت کردن در رای گیری شده است این است که چنین امری به دنبال اقدامات او در جهت یکدست کردن هیئت حاکمه به وجود می آید. او به خوبی می داند مردم با این شرکت نکردن در انتخابات گونه ای اتحاد نوین را تجربه خواهند کرد و این برای آینده ی حکومت و خلافت وی خطرناک خواهد بود.(2)
 به بیانی دیگر در حالی که طبقه ی حاکم به سوی یک دست شدن حرکت می کند، جنبش مردم در مقابل آنها نیز رو به سوی گسترش، انبوه شدن و فشردگی و اتحاد دارد و در صورتی که در شرایط کنونی برآمدی مانند دی ماه 96 و یا آبان 98 رخ دهد به احتمال با یک جهش در گسترش توده های مردم شرکت کننده در مبارزات، عمیق تر شدن شعارها و  شدت گرفتن اشکال مبارزه توام خواهد بود.
 این را هم باید افزود که خامنه ای می داند که چنانچه مردم در انتخابات شرکت نکنند و بدتر از آن چنانچه جنبشی رخ دهد، نه تنها از جانب جناح های منکوب شده بلکه از درون بخش هایی از جناح خودش نیز زیر فشار قرارخواهد گرفت. 
سکوت جریان های حذف شده
در مورد سکوت نسبی امثال لاریجانی و یا جهانگیری در قبال رد صلاحیت شان باید اشاره کرد که این سکوت هر چند تا حدودی از بی فایده بودن اعتراض و نامه نویسی به خامنه ای( شاید هم صحبت هایی شده باشد اما چون پاسخ منفی بوده است، بیرون نداده اند) و غیره و آگاهی این حضرات به تصمیم هایی که گرفته شده و ظاهرا می دانند برگردی ندارند، برمی خیزد اما اساسا از ترس آنها از اینکه وضع بدتر نشود بر می خیزد. به این معنا که آنچه پس از انتخابات 88 بر سر اصلاح طلبان و سپس بر سر رفسنجانی آمد بر سر آنها و یا خانواده و فامیل آنها نیاید. و یا کمتر از آن، به سقوط بیشتر موقعیت آنها در هیئت حاکمه کنونی نینجامد و به هر حال سهمی کوچک به آنها تعلق گیرد و یا حداقل استخوانی نیز پیش آنها انداخته شود. آنها به احتمال زیاد تهدید شده اند که اگر فعالیتی انجام دهند، با توجه به اسنادی که باند خامنه ای از آنها دارد (از خود لاریجانی و برادرانش بیشتر از آنچه رو شده است و  نیز جهانگیری و برادرش و...) می تواند آنها را بیشتر به زمین بزند. برای همین زبان در کام کشیده اند و سکوت کرده اند و از هر تقابل جدی ای برای سهم خود، حداقل تا کنون خودداری کرده اند.
این را هم باید اضافه کرد که این سکوت ها به هیچ وجه به نفع آنها و جناح شان نیست، بلکه وضع در آینده برای آنها  یعنی جناح روحانی و لاریجانی بدتر خواهد شد؛ همچنان که اکنون وضع برای اصلاح طلبان به دلیل سازشکاری های متمادی آنها بسیار بدتر از 88 شده است و آنها به مرور اندک نفوذ خود را در دستگاه های حاکم، و نه تنها در دستگاه های حاکم بلکه بیشتر از آن در میان لایه های میانی و مرفه خرده بورژوازی، از دست داده اند. بنابراین دلخوش کردن این حضرات به مقدار موقعیتی که اکنون دارند، امری بی فایده است و اینها در یورش بعدی جناح خامنه ای بیشتر بیرون رانده خواهند شد و آن تکه استخوان نیز از آنها دریغ خواهد شد.
اشکال جدال جناح ها و باندهایی که از قدرت سیاسی بیرون ریخته می شوند
 در مورد اشکال جدال جناح های دیگر و یا بیرون شده از هیئت حاکمه باید گفت که این اشکال مبارزه بسیار محدود هستند و عموما از سطح تبلیغ و ترویج پیش تر نمی روند؛ یعنی حتی به برگزاری گردهمایی و یا راهپیمایی کشیده نمی شوند.
 در مورد مهم ترین شکل مبارزه یعنی تبلیع و ترویج، مهم ترین مضمونی که می تواند داشته باشد، افشاگری ها در باب فساد و دزدی ها و اختلاس ها و یا روابط با دولت های امپریالیستی غربی و شرقی است که البته برخی از خود آنها نیز در این موارد با جناح حاکم اشتراک دارند.
در مورد اشکال شدیدتر مبارزه می توان به این موارد اشاره کرد:
در انتخابات 88، مبارزه جاری علیرغم میل موسوی و کروبی به خیابان ها کشیده شد و تنها مورد قابل ذکر سخنان همسر رفسنجانی بود که اشاره کرده بود«اگر نخواستند تقلب را برگردانند، مردم به خیابان ها بریزند و رای خود را طلب کنند»( نقل به معنا). این تا کنون بارزترین توصیه از جانب جناحی از جناح های طبقه ی حاکم به رای دهندگان برای دست زدن به اشکال پیشرفته تر مبارزه و تشویق آنها در این مورد بوده است.
پیشتر از آن در تیر ماه 78 هنگامی که مبارزات دانشجویان که در پی افشاگری روزنامه سلام از نامه ی سعید امامی صورت گرفت، اندکی اوج گرفت، این مبارزات حتی از جانب خود جناحی که دولت را در دست داشت( و روزنامه سلام وابسته به آنها بود) برتابیده نشد و خاتمی موضعی در تقابل با دانشجویان و سرکوب گرانه در مقابل آنها گرفت و خود و دولت اش را از آنها جدا کرد و عملا در کنار جناح خامنه ای در ضرب و شتم آنها قرار گرفت.
در کنار اینها موردی مانند دی ماه 96 نیز موجود است که اعتراض های محدودی در مشهد که احتمال دخالت اولیه ی جناح احمدی نژاد در آنها می رفت، تبدیل به یکی از بزرگ ترین جنبش های اجتماعی- سیاسی مردمی در 40 سال اخیر ایران یعنی جنبش 10 روزه دی ماه 96 شد.
دلایل ناتوانی جناح های مخالف خامنه ای در دست زدن به مبارزات شدیدتر
دلیل ناتوانی جناح های غیر از باند خامنه ای در دفاع از موقعیت خویش این است که اینها نه نیروهای اطلاعاتی و یا نظامی و یا شبه نظامی دارند و نه سازمان و حزب درست و حسابی ای که بتوانند این مواقع از آنها استفاده کنند؛ و تازه اگر هم داشتند مشکل که مایل به استفاده از آنها بودند.
در دهه های پیشین اینها نفوذ بیشتری در سپاه و بسیج و سازمان اطلاعات داشتند و همچنین در دوران در دست داشتن دولت اگر چه وزارت اطلاعات تابع آنها نبود اما به دلیل داشتن عوامل خود تا حدودی می توانستند از آن در جهت حفظ قدرت استفاده کنند. برای نمونه در دوران خاتمی که هنوز دستگاه حفاظت اطلاعات سپاه نقش موازی وزارت اطلاعات را نداشت، آنها می توانستند ضربات عمیق تری بر پیکر جناح خامنه ای در این ارگان وارد کنند که البته نکردند و به جای آن دست به سازش های یکی پس از دیگری زدند.
روشن است که پر مدعا ترین این جناح ها یعنی اصلاح طلبان بسیار بیشتر از مردم می ترسند تا از جناح خامنه ای، چه برسد به روحانی و لاریجانی و احمدی نژاد.« می گم می گم »های این آخری هم نیز که بدش نمی آمده «بی کله» خوانده شود، نه برای برانگیخته کردن مردم، بلکه تهدید کردنی برای جای خود را محکم کردن یا برگرداندن موقعیت پیشین خود بوده است.
و این ها در حالی است که جناح خامنه ای نه تنها در ایران که با اشغال پست ولی فقیه تسلط بر ارگان های اطلاعاتی و نظامی موجود را به دست آورد، بلکه در کشورهای منطقه نخستین کاری که عموما انجام داده است سازمان دادن گروه های مسلح و سازمان های نظامی و شبه نظامی بوده است. لبنان، عراق، سوریه و یمن بر این امر گواهی می دهند.(3)
افزون بر این، جناح های دیگر نه تنها از ابزارهای نظامی و یا ابزار« فقهی» مانند شورای نگهبان و یا دستگاه قضایی که حفاظت کننده منافع آنها باشند محروم اند بلکه حتی از امکان ایجاد احزاب و سازمان هایی که به وسیله آنها بتوانند پایگاه های اجتماعی خود را جمع و جور کنند محروم اند. سازمان ها و احزابی که در مراحلی همچون مرحله کنونی تقابل آنها حتی بتوانند پایگاه خود را در مخالفت با شورای نگهبان و خامنه ای به خیابان ها بکشانند.(4) گرچه  همچنان که اشاره کردیم بعید بود که حتی در چنین صورتی آنها دست به چنین کارهای از نظر خودشان«خطرناکی» می زدند.
از این رو، مخالفت های اینان محدود است به مشتی مقاله نویسی در روزنامه ها و مجلات و سایت ها و مشتی نامه نگاری. اشکالی که در مقایسه با ابزار سیاسی و نظامی ای که جناح خامنه ای دارد رفتن با مشتی ابزار چوبی به جنگ یک ماشین سیاسی و امنیتی - نظامی سرکوب مجهز و در واقع  به معنی هیچ است.   
به این ترتیب تا جایی که به طبقه ی حاکم مربوط می شود و تا جایی که روندهای پیشین اشکال حذف و نتایج آن در طبقه ی حاکم نشان داده و با توجه به وضع سیاسی- تشکیلاتی این جناح ها حذف آنها قطعی است. اگر دولت احمدی نژاد و به خصوص دولت دوم وی و انتخابات 88، حذف نهایی اصلاح طلبان بود، بر آمدن این دولت« جوان حزب اللهی» و احتمالا تداوم خلافت بنی خامنه ای، توام با حذف نهایی جناح هایی از خود اصول گرایان است که از جناح خامنه ای نیستند. فرایند این حذف البته اجزایی کوچک و بی ضرر باقی می گذارد که عموما برای دلخوش کردن خود این نیروها و هواداران محدودشان است.
آیا پست ریاست جمهوری قرار است حذف شود؟
تا جایی که به جناح های حاکم ربط می یابد این پست و موقعیت( و البته به همراه  مجلسی انتخابی) اشاره به جمهوریت نظام دارد. برای این جناح ها این جمهوریت مهم بوده است، زیرا اگر چه از خوان دستگاه های دیگر سهمی نداشتند، اما می توانستند با به دست گرفتن دولت یا مجلس برای مدت 4 یا 8 سال سهمی به دست آورند. پس برای اینها این بخش ها از دستگاه حکومتی دارای ارزش بود و بودنش از نبودنش بهتر است.
 اکنون به نظر می رسد که روندهایی در پست و پشت در جریان است که این جمهوریت حذف شود و به جای آن نخست وزیری که از سوی مجلس انتخاب می شود، دستگاه اجرایی را به دست گیرد. در گذشته هم هر از گاهی از این صحبت می شد اما جناح های دیگر نگذاشتند عملی شود. با توجه به تسلط جناح خامنه ای بر تمامی دستگاه های حاکم اینکه این امر صورت بگیرد اگر چه قطعی نیست، یعنی آنها می توانند با همین شکل سیاسی نیز به قدرت خود تداوم دهند، اما بعید نیست و می تواند جزیی از پروژه های بزرگتر و گسترده تری باشد که قرار است «دولت جوان حزب اللهی» خامنه ای و مجلس اش دنبال کنند. پروژه هایی که در صورت عدم توانایی مردم در سرنگونی طبقه ی حاکم و جمهوری اسلامی و برقراری یک جمهوری دموکراتیک مردمی و انقلابی، برای مردم ایران فاجعه بارتر از آن چیزهایی خواهد بود که تا کنون انجام گرفته است.
اما جمهوریت نظام یعنی اینکه تعدادی فرد از جناح ها از شورای نگهبان عبور کنند و سپس دو هفته ای تبلیغات کنند و پس از آن مردم به یکی از افراد مزبور از یکی از جناح ها رای دهند، جمهوریت یعنی قدرتی داده شده از جانب مردم و متکی به آنها نیست. نگاهی به دوره های اخیر نشان می دهد که حتی دولت های خاتمی نیز به هیچ وجه نماینده ی واقعی مردم نبوده اند. بنابراین از چنین جمهوریتی خیری به مردم نرسیده و نمی رسد و چنانچه مردم به جنبشی انقلابی برنخیزند  و به هیئت حاکمه کنونی تن در دهند و ستم پذیری خود را تداوم بخشند، بود و نبود این جمهوریت در زندگی سیاسی آنها تاثیر چندانی ندارد.
آیا یک دست کردن طبقه ی حاکم بدون وابستگی سیاسی به امپریالیسم ممکن است؟
نکته اساسی در مورد یکدست کردن طبقات حاکم ارتجاعی این است که این امر بدون وابسته شدن به یک امپریالیسم به عنوان امپریالیسم عمده (مثلا آمریکا و یا روسیه) و در پی آن یک بلوک امپریالیستی غرب و یا شرق غیرممکن است.
به عبارت دیگر هیچ طبقه ی حاکم مرتجعی در هیچ کشور زیر سلطه ای نمی تواند خود را یکدست کند و این یکدستی را با موقعیتی نا وابسته به امپریالیسم حفظ کند؛ یعنی استقلال از امپریالیسم داشته و آن را تداوم دهد. نگاهی به حکومت های مرتجع در کشورهای زیر سلطه نشان می دهد که همه ی آنها وابسته به امپریالیسم هستند. یا وابسته به امپریالیسم غرب و یا وابسته به امپریالیسم شرق.
 در مورد دوران شاه سابق( و همچنین رضاخان پدرش) باید گفته شود که این شاه نبود که هیئت حاکمه را یکدست کرد و یکدست نگاه داشت. این امپریالیسم آمریکا و غرب بود که این امر را برای شاه انجام دادند و جناح او را مسلط  بر طبقه ی حاکم گرداندند و جناح های مرتجع دیگر را کم و بیش از قدرت سیاسی بیرون راندند. بنابراین تکلیف خلافت خامنه ای یا روشن شده و صرفا باید آشکار شود و یا باید روشن شود.  
 این مساله که خامنه ای در سخنرانی مزبور خود خواسته است که در انتخابات جاری در مورد مساله ی روابط خارجی صحبت نشود تنها می تواند به این دلیل باشد که از جهت خود این روابط سوداهایی در سر دارد.
 یک روی این سوداها این است که شعارهایی علیه امپریالیسم غرب و در صدر آن آمریکا داده نشود که فردا با توجه به دنبال کردن این روابط از جانب دولت جدید خامنه ای، خواه صرفا برای رفع تحریم ها و خواه بیش از آن و برای تداوم روابط با امپریالیسم غرب و وابسته سیاسی شدن به آن، در تضاد با آن چیزی درآیند که در انتخابات حرف اش را زده اند و شعارش را داده اند. و این جدای از این است که چنین شعارهایی از جانب حکومت بُردی میان مردم ندارد. روی دیگر این سوداها می تواند روکردن روابط نوینی با امپریالیسم روس و وابسته شدن به آن باشد.
 در عین حال از نظر خامنه ای، امر صحبت نکردن از مسائل سیاست خارجی و فرهنگی (5) و بنابراین تمرکز را گذاشتن به روی مسائل اقتصادی و بر چنین مبنایی تخریب کارهای دولت های پیشین و وعده و وعیدهای تازه دادن می تواند فریبنده باشد و مردم را برای شرکت در رای گیری دارای انگیزه کند.
«خادمانی» که اولیای امور شدند و ملتی که «رعیت» شد!
این وعده و وعیدها در حالی است که در تمامی این سه دهه اخیر آن جناحی که بیش از همه قدرت سیاسی و اقتصادی را داشته همین جناح خامنه ای بوده است و بخش اصلی فقر و فلاکت  توده ی مردم به ویژه کارگران و کشاورزان و لایه های زحمتکش شهر و روستا اتفاقا به عهده اینهاست که اکثر شریان های اقتصادی کشور را در دست داشته اند.
اینها حتی در دوره ی هشت ساله ی احمدی نژاد که از خودشان بود و هنوز یاغی نشده بود تمامی ارگان ها را در دست داشتند و هیچ جناح رقیبی(اصلاح طلبان، رفسنجانی، روحانی و دیگران) با آنها در قدرت از نظر در دست داشتن ارگان ها اصلی، شریک نبود. درست در انتهای این دوره و بسیار پیش از تحریم هاست که دزدی و اختلاس و فساد افزایش می یاید و فقر و فلاکت مردم تشدید می شود.
پرسش این است که حال اینها چه می توانند بکنند که در دوره ی احمدی نژاد نتوانستند و یا به طور کلی پیش از این نمی توانسته اند؟
این جناح های دیگر نبودند که نمی گذاشتند اینها کاری که می خواهند انجام دهند. این خودشان بودند که نه تنها نمی خواستند کاری کنند، بلکه همه ی قدرت اقتصادی و سیاسی را صرفا برای جناح خود می خواستند.
زمانی که مردم در آغاز کار «دولت جوان حزب اللهی» چنین تحقیر می شوند که «رعیت» می خوانندشان، آن گاه باید عاقبت وضع آنها در چنین دولتی و حکومتی روشن باشد!
شرکت نکردن مردم در انتخابات یک مبارزه است
شرکت نکردن مردم به خصوص طبقه ی کارگر، کشاورزان و دیگر انتخابات پیش رو و تحریم آن یک مبارزه است. مبارزه ای که اگر چه در مقام مقایسه با مبارزات عملی پیشین، جایگاهی پایین تر دارد اما به معنای یک اتحاد مردمی در نفی نظری حکومت است و گامی به پیش محسوب می شود.
چنین اتحادی می تواند تداوم یابد و به جهش در مبارزات عملی نوینی در سرنگونی این بختک هولناک تاریخی، این مایه ی شرم، این موجب فلاکت و تیره روزی و اسارت تمامی طبقات مردمی و پیشرو ایران بینجامد. 
هرمز دامان
نیمه نخست خرداد 400 
یادداشت ها
1-  البته جدا از برخی تخریب ها که بر مبنای اقداماتی از پیش برنامه ریزی های شده به وسیله ی سازمان های اطلاعاتی صورت گرفته مانند مورد پرستوها، امر تخریب با رو کردن پرونده ها و«افشاگری» هایی توام بوده که اغلب درست بوده اند ولی اهداف و مقاصد آن ها مبارزه با فساد نبوده است و صرفا تخریب طرف برای مجبور کردن وی به سکوت و یا گوشه نشین کردن وی بوده است.
2-  خامنه ای و دارودسته ی متحجرین می گویند که شرکت در انتخابات« تکلیف شرعی» است و یک مسلمان باید به آن عمل کند. آخر ای ریاکاران، دزدان، مفتخوران و جنایتکاران! شما خود مگر به  آنچه «تکلیف شرعی» نامیده اید عمل می کنید که از مردم با عنوان کردن مسلمانی درخواست می کنید چنین کنند؟ این مگر شما نیستید که تمامی بندهای قانون اساسی خودتان مربوط به «حقوق ملت» را زیر پا گذاشته اید؟ این مگر شما نیستید که ریا کارید، دزدی می کنید، تجاوز می کنید، جنایت می کنید و براستی که کاری نیست که در پس پرده که هیچ  بل حتی آشکارا نکرده باشید...
3-  برای نمونه در عراق این جناح جدا از اینکه پروژه ی حکومت اسلامی کردن آن را دنبال کرده و می کند، سازمان های اطلاعاتی و نظامی متعددی را ایجاد کرده است. یکی از اساسی ترین اقدامات این سازمان های نظامی و شبه نظامی شناسایی و ترور پیشروترین فعالان سیاسی و اجتماعی جنبش کنونی در عراق بوده است. یعنی همان کاری که در ایران انجام دادند و جنبش کنونی را با زدن پیشروان و فعالین نسل پیشین و کنونی بدون رهبری کردند. البته از این نکته نباید گذشت که در کشور عراق نخست امپریالیسم آمریکا این میدان را به اینها داد. و این به دلایل سیاسی و نظامی ای بود که بخشا از ضعف های خود این امپریالیسم بر می خاست و بخشا برای این بود که با تقسیم کشور بین نیروهای مختلف شرایط بهره گیری از اوضاع را برای خود فراهم کند.
4-  جناح خامنه ای به سرعت بساط جبهه ی مشارکت را جمع کرد گرچه این جبهه ای روی کاغذ بود و چیزی بیشتر از خود خاتمی نداشت. سازمان های موجود اصلاح طلب که روی کاغذ بسیار هستند و حتی  مثلا قوی ترین آنها مانند کارگزاران و احزاب اعتدالی و ...  نیز بیشتر شکلکی از سازمان سیاسی هستند. همه ی این جناح ها از ترس عواقب دعوت مردم به خیابان ها، خواه اقدامات باند خامنه ای علیه آنها و خواه نتایج جنبش مردم که قطعا آنها را نیز خواهد روفت، گفته اند هیچ کنونی دعوتی از مردم برای اعتراض نخواهند کرد. باید به این نکته اشاره کرد که «ریسمانی» که اینها به آن چنگ زده اند و رهایش نخواهند کرد«جمهوری اسلامی» است.
5-  در مورد سیاست فرهنگی جز اینکه یا پرت و پلا بگویند و وعده هایی بدهند که تحقق یافتن آنها در بهترین حالت ناچیز است و یا اینکه در مورد سیاست های فرهنگی ای صحبت کنند که وضع را بسیار بدتر از آن چیزی می کند که اکنون وجود دارد امر دیگری متصور نیست. بنابراین از نظر خامنه ای بهتر است که در این باره نیز صحبت نشود.
 
 
 

۱۴۰۰ خرداد ۲, یکشنبه

خامنه ای و انتخابات

 

خامنه ای و انتخابات

به نظر می رسد که گماشته های خامنه ای در شورای نگهبان برای تأیید و یا رد صلاحیت کاندیداها و معرفی افراد واجد شرایط ریاست جمهوری دچار مشکل هستند و احتمالا مهم ترین دلیل آن باید این باشد که دفتر رهبری هنوز به نظر نهایی در مورد لیستی که باید بیرون دهند نرسیده تا آن را به شورای نگهبان ابلاغ کند.
دلیل این تعلل و تأخیر دفتر خامنه ای در معرفی کاندیداهایی که صلاحیت شان باید تأیید شود، چه می تواند باشد:
با توجه به نظراتی که از متحجرین نگهبان شنیده می شود، و نیز بر مبنای وضعیت موجود یعنی آنچه برنامه ی خامنه ای برای این دوره بوده است و آنچه که در برابر وی قد علم کرده است، نخستین علت، وجود کاندیداهایی حداقل از پنج جناح و یا افرادی است که می توانند با رای پنج جناح رابطه داشته باشند. چهار جناح از اصول گرایان و یک جناح از اصلاح طلبان.
چهار جناح اصول گرایان عبارتند:
جناح خامنه ای
 این جناح که مرکز سازمان ده آن دفتر رهبری است،خود به شاخه های گوناگون تجزیه می شود وهر دسته ی آن سازی می زند. جدال های درونی اینها با شعار خامنه ای مبنی بر«دولت جوان حزب اللهی» تشدید شد. پرسش این بود که این «دولت جوان حزب اللهی» را چه کسی و چه باندی باید سکاندار باشد!
 با این نظر خامنه ای، از یک سو جریان هایی تا حدودی همسو با خودش مخالفت کردند و آن را به صلاح جناح حاکم و عاقبت آن ندانستند و از سوی دیگر جدال های درون سپاه پاسداران برای اینکه کدام باند دولت را در دست بگیرد، تشدید شد و تجزیه های سیاسی درونی سپاه و بسیج را دامن زد.
انگیزه های اساسی درونی جدال های درونی سپاه و بسیج و تجزبه ها، دست یابی به «گنجینه» و خوان یغمایی به نام «دولت» ( در ایران کنونی دستگاه اجرایی) جاه طلبی های سران پاسدار و نیز برکشیدن باند خود به موقعیتی بالاتر در طبقه ی حاکم بوده و هست.
برخی شواهد نشان می دهد که جناح خامنه ای در صدد است با رد صلاحیت برخی از کاندیداهای خودی- بخشا پاسداران کاندید شده- و با این دلیل که اینها بهتر است خود را از انتخابات کنار بکشند، جناح خود را متحد نگه دارند. آنها از این می ترسند که با انتخاب هر کاندید پاسداری سروصدای دیگر پاسداران درآید. از دیگر سو، از این هراس دارند که رای های پاسداران و بسیجی ها و نیز دیگر ارگان های هم سو، بین پاسداران متعدد پخش شود.
با این وصف و تاکنون به نظر می رسد که کاندیدای اصلی آنها جلاد اعظم رئیسی است. فردی که از سن بیست سالگی تشنه ی خون مردم بوده است و در سلاخی جوانان مبارز پرونده ای قطور دارد.
مهم ترین مساله پیش پای رئیسی( و یا هر کاندید دیگری در این جناح) در مقام ریاست جمهوری  سیاست داخلی نیست- زیرا این سیاست نسبت به آنچه هست تغییر اساسی نخواهد کرد و بدتر خواهد شد و بهتر نخواهد شد- بلکه سیاست خارجی و در صدر آن  برقراری رابطه با امپریالیست های غربی است. در صورت برگزیده شدن، انتخاب معاونان و وزرا و موضع رسمی در قبال مذاکرات کنونی، نشانگر جهت حرکت رئیسی و البته خامنه ای خواهد بود.
با آمدن رئیسی، شخص خامنه ای تا زمانی که زنده بماند، مشکل که بتواند مانور دهد و از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند. همچنین این احتمال وجود دارد که جناح روسی- چینی در دفتر خامنه ای در جهت دادن به رئیسی نقش موثر بگیرند.
 جناح لاریجانی
این جناح، خود طایفه ای هستند و به همراه آنها که به گردشان حلقه زده اند، بخش مهمی از طبقه ی حاکم سرمایه دار بوروکرات- کمپرادور را تشکیل می دهند. اینها در عین حال و تا حدودی مخالف خامنه ای و دفترش هستند. این  مخالفت علیرغم عنایت هایی است که خامنه ای در حق ایشان روا داشته است؛ از جمله جای دادن صادق لاریجانی گند به بار آورده و افشا شده در میان فسیل های شورای نگهبان اش.
در واقع  خامنه ای با یک دست اینها را پس زده وبا یک دست پیش کشیده و البته آنچه پس زده بیش از آن چیزی است که پیش کشیده است و همین هم یکی از دلایل مخالفت اینان با وی است. جدا از محدودیت های دیگر( دعوای یزدی با صادق خان لاریجانی)، این اواخر باند رئیسی که منسوب به خامنه ای است، تلاش هایی را در جهت جارو کردن اینها و باندهایشان از دستگاه قضایی و دیگر نهادها صورت داده است و این امری نیست که خوشایند این  طایفه ی دزد و اختلاس گر باشد.
 ارجحیت این جناح برای بخش هایی از اصول گرایان این است که لاریجانی در برقراری رابطه با امپریالیست های غربی آن زمختی ای را که رئیسی می تواند داشته باشد( بر مبنای تمایل خود وی و یا به اجبار)احتمالا نخواهد داشت و به هر حال وی را نیروی بهتری برای سروسامان دادن به رابطه با غرب و همین گونه روابط با کشورهای منطقه و عادی کردن اوضاع می دانند. نکته ی دیگر در مورد این ارجحیت این است که لاریجانی می تواند جناح های روحانی و لایه های راست و میانی اصلاح طلبان را در صورت عدم تأیید کاندیدایی از جانب اینان و یا کشیده شدن انتخابات به دور دوم، به دنبال خود بکشد و در نتیجه تا حدودی بخش های مطرود طبقه ی حاکم یعنی بخش های مطرود از جانب باند خامنه ای را متحد گرداند. 
جناح روحانی
اینها دنباله ی جریان رفسنجانی و اساسا بخش مهمی از سرمایه داران بوروکرات - تکنوکرات و دلداده گان و سردمداران کنونی اقتصاد بوروکرات - کمپرادور وابسته به امپریالیسم غرب هستند. در حال حاضر وزرایی که در دولت روحانی بودند و برای ریاست جمهوری نام نویسی کرده اند، نمایندگان این جریان به شمار می روند. به دلیل اینکه این وزرا در صورت تأیید صلاحیت نمی توانند رای زیادی بیاورند، این احتمال که اگر جهانگیری تأیید صلاحیت شود، و به رغم اختلافات میان اینها با جهانگیری، وی تبدیل به کاندیدایی شود که اینها به دورش حلقه زنند نیز چندان دور از ذهن نیست.  
جناح احمدی نژاد
این ها نیز بخشی از جناح اصول گرایان به شمار می آیند. 8 سال در اختیار داشتن دولت به آنها کمک کرد تا شاخک هایی قوی تر در هیئت حاکمه به وجود آورند و با اختلاس ها و زد و بندها  غیره جای پای خود را سفت و سخت گرانند. پس از آنکه از نظر باند خامنه ای زیاده خواهی کردند مورد غضب قرار گرفتند و با وجود اینکه تا حدودی جای پای خود را از دست دادند، اما با این حال به دلیل اینکه رشته هایی، این ها را به مصباح و مدرسه حقانی و جلیلی و دیگران متصل می کرد، توانستند علیرغم ضرباتی که به آنها وارد شد، کماکان محدوده ای را برای خود حفظ کنند.
 یکی از دلایل اینکه احمدی نژاد در حکومتی که اگر کسی کوچک ترین حرفی بر علیه خامنه ای و دم و دستگاه اش بزند به جرم وابستگی به غرب و جاسوسی و امثال اینها توبیخ و یا حذف می شود، حاشیه ی امنیتی دارد و سرو مرو گنده برای خودش راه می رود و رجز می خواند، این است که وی خودش را ظاهرا با حفظ دانسته ها و اطلاعات اش در مقابل اینها بیمه کرده است.
ما به سه نکته در مورد دانسته های وی اشاره می کنیم:
 نخست اینکه احمدی نژاد پیش از ریاست جمهوری با اینها کاملا محشور بوده و از بخش مهمی از جنایات داخلی، ترورهای خارجی و غیره اطلاع دقیق و مستند دارد. خودش نیز در برخی از آنها بوده است.
 دوم، وی از تقلب از انتخابات سال 88 اطلاع دقیق و کامل و مستند( نوشته و گفتار) دارد و نقش دفتر خامنه ای و پسر خامنه ای و بسیاری دیگر را به خوبی می داند.
و سوم، طی هشت سال دولت اش با اینها وارد روابط گوناگون اقتصادی شده و از قرار دادها، رشوه ها، دزدی ها، اختلاس ها و غیره، به خصوص با بنیادهای زیر نظر رهبری و سپاه اطلاع کامل، دقیق و مستند دارد.
 اینها هستند که برای وی حاشیه ی امنیت درست کرده اند. ضمن آنکه  وی جای پای خود و نیروهای هوادار خود در طبقه ی حاکم را دارد و در سپاه، بسیج و مدارس مذهبی( با واسطه ی عناصر وابسته به مصباح یزدی) صاحب نفوذ است.
 چنانچه رئیسی بر سرکار بیاید، یکی از مسائل، تفاوت هایی است که با توجه به شرایط کنونی، بین دولت وی با دولت احمدی نژاد وجود خواهد داشت؛ زیرا این ها هر دو می توانند دولت های شخص خامنه ای نامگذاری شوند.
اینها چهار جناح اصلی اصول گرایان هستند که نمایندگان شاخص و معروفی دارند. می ماند جناح پنجم یعنی جناح اصلاح طلبان.
جناح اصلاح طلبان
در مورد این جناح تنها به این نکته اشاره می کنیم که اینکه این حضرات این گونه گارد می گیرند و هارت و پورت می کنند که ما تنها به کسی رای می دهیم که کاندیدای خودمان باشد و اگر چنین کسی وجود نداشته باشد به نامزدی از جناح های دیگر رای نمی دهیم، به ویژه در مورد جناح راست و میانی آن به هیچ وجه باورپذیر نمی باشد.
اینها البته امید دارند که برخی از کاندیداهای منسوب به اصلاحات مانند اسحاق جهانگیری( از اعضای حزب کارگزاران) صلاحیت شان تأیید شود تا در پی وی روان شوند اما اگر جهانگیری تأیید صلاحیت نشود و مثلا لاریجانی بماند آنها به دنبال لاریجانی روانه می گردند و یا چنانچه انتخابات به دور دوم کشیده شود و در این دور مثلا رقابت بین رئیسی و لاریجانی بشود، آنها به لاریجانی رای خواهند داد. طبق معمول انتخابات های اخیر آنها می خواهند کاندیدای خامنه ای انتخاب نشود.
هدف اساسی بخش های راست و میانی اصلاح طلبان همچون احمدی نژاد و دیگر رانده شده گان از درگاه خلافت خامنه ای، حضور در صحنه سیاسی یعنی مرده و جنازه به حساب نیامدن و سهم گرفتن از خوان یغمای دولت و حکومت است. اصلاح طلبان، به ویژه جناح راست و میانی آن، زمانی( بین 1382- 1378) که دولت و مجلس را با هم داشتند کاری نکردند، حال که نسبت به آن زمان هیچ ارگان به درد بخوری ندارند و عاجز و ذلیل شده اند جز آنکه التماس کنند که چیزکی هم به آنها ماسیده شود، کار دیگری از عهده شان ساخته نیست.  
دلایل تاخیر
اکنون باید به دلایل تاخیر توجه کنیم.
 این دلایل دو سویه ی اصلی دارد:
 از یک سو خامنه ای و دفترش که به نظر می رسد رئیسی را انتخاب کرده اند مایل نیستند وی را در رقابت با یکی از دو کاندیدایی که ممکن است رای بیاورند، یعنی لاریجانی و جهانگیری قرار دهند و به اصطلاح شرایطی رقابتی و دو قطبی به وجود آید و نامزد آنها یا رای کمی به دست آورد و یا بدتر رقابت را ببازد. این است که در«چه کنند» مانده اند. گویا نه می توانند رد صلاحیت شان کنند، زیرا هزینه ی کار را برای خود بالا خواهند برد و پشتیبانی بخش هایی از جناح راست را از دست خواهند داد و در نتیجه هسته ی خود را کوچک تر خواهند کرد؛ و نه می توانند رد صلاحیت شان نکنند زیرا ممکن است این امر به وضعی که در بالا اشاره کردیم منجر شود.
 از سوی دوم آنها نمی دانند که با کاندیداهای جناح و هسته ی خودشان که یکی دوتا نیستند چه کنند. اینجا نیز چنانچه رد صلاحیت کنند، بخش های زیادی را ناراضی خواهند کرد و گروه هایی تازه را شکل خواهند داد و از سوی دیگر چنانچه رد صلاحیت کنند، جدا از اینکه نمی دانند عاقبت تبلیغات اینها علیه یکدیگر چه خواهد شد، رای های شرکت کنندگانی را که به جناح خامنه ای رای خواهند داد پخش خواهند کرد.
به این ترتیب رای ها که با توجه به اراده ی عموی مردم در شرکت نکردن در این انتخابات به شدت ناچیز خواهد بود، یا بین دو قطب( یا سه قطب) پخش خواهند شد و یا بین جناح و باندهای خودشان. این مجموعه ممکن است آنها را مجبور کند که با تقلب رئیسی را از صندوق بیرون بکشند؛ کاری که لزوما مجبور به آن نیستند. یعنی در شرایطی که انتخابات با حداقل رای دهندگان برگزار شود و بخش مهم این حداقل را آنها بتوانند به سوی رئیسی سوق دهند دیگر چه نیازی به تقلب دارند. در اینجا اگر بخواهند تقلبی کنند- که می کنند - تنها  می تواند در مورد اعلام آرای بالاتری برای رئیسی باشد و نه بیرون کشیدن نام وی از صندوق به جای دیگری.
نکته ی دیگر در مورد تقلب این است که افراد شرکت کننده در این انتخابات از سد متحجرین شورای نگهبان یا دقیق تر از سد دفتر رهبری گذشته اند. دیگر از این محدودتر چه می تواند باشد؟ تقلب در بیرون آوردن آوردن نام کاندیدای دلخواه در این شرایط دیگر نشان به «پیسی» خوردن است.
 به نظر می رسد که اینها دلایل تاخیر باشد. ضمن آنکه باید در نظر داشت هر چه زودتر کاندیداها را معرفی کنند گرچه نه برای کاندیداها اما برای مخالفین این انتخابات فرصت بیشتری فراهم می آورند تا جهت آگاهی مردم به تجزیه و تحلیل شرایط بپردازند و تبلیغات خود را علیه طبقه ی حاکم و به خصوص باند خامنه ای بیشتر سامان دهند و به این ترتیب مردمی که ممکن است مردد باشند، بیشتر فرصت خواهند داشت تا تصمیم  قطعی بگیرند.
نکاتی درباره ی رفتارهای غیر قانونی باند خامنه ای        
شورای نگهبان خودسرانه شرایط برای کاندیداها تعیین می کند و حتی با وجود مخالفت بخش های مهمی از جناح اصول گرایان با آنها، کاندیداها را بر مبنای شرایط تازه رد صلاحیت می کند.
از آن سوی رئیسی خود را کاندید انتخابات می کند بدون آن که پیش از آن از سمت خود به عنوان رئیس دستگاه قضایی استعفا داده باشد. و وی که کاندید ریاست جمهوری است در عین حال ریاست دستگاهی را به عهده دارد که قرار است تخلفات کاندیداها را بررسی کند.
 این بی قانونی ها به هیچ وجه بدون حساب و کتاب نیست، بلکه برعکس عمدی در آنها وجود دارد. این ها نشانگر شکلی از نشان دادن زور و قدرت و تحمیل کردن خود به دیگران و مردم است.
 مایه اصلی این بی قانونی ها یعنی در واقع بی ارزش نشان دادن قوانینی که خود همین ها وضع کرده اند به این معناست که آنچه روی کاغذ نوشته می شود و به وسیله ی مجالسی قانونی بر آن ها صحه گذاشته می شود تا جایی ارزش دارد که برابری زور و قدرت واقعی را نشان دهد. به محض این که زور و قدرت از این قوانین فراتر می رود، آنچه که قانون عملی است همین موقعیت های واقعی زور و قدرت است:
«شما نمی توانید مانع کارهای ما شوید. ارجاع شما به قوانین که تلاش می کنید ما را در چارچوب آنها نگه دارید، پشیزی ارزش ندارد. اگر زور و قدرت شما بیشتر است می توانید عملی انجام دهید خلاف آن چه در قانون( اساسی و یا هر نوع قانون دیگری) نوشته شده است»!؟
استفاده ی از این شیوه ها برای نشان دادن نیرو و قدرت خود برای یک هدف دیگر نیز هست. نشان دادن زور و قدرت خود به توده های مردم. تحمیل کردن زوری خود به مردم. این هدف بر مبنای یک دیدگاه قرار دارد.
«هر چه زور بیشتری به مردم وارد کنی و آنها را در مضیقه و منگنه و تنگنا  قرار دهی امکان اینکه مردم بتوانند نیروی فکری خود را به حرکت در آورند و دست به عملی بر علیه تو زنند کمتر می شود. شما خود و شرایط خود را به زوربه آنها تحمیل می کنی و آنها نقشی پذیراتر از پیش را قبول خواهند کرد. ابتکار هر عملی در دست توست و مردم به اجبار تابع تو! تو مبتکری و مردم منفعل»!
این هاست معنای این کردارها و آنچه که مایه و پس و پشت این گونه بی قانونی هاست:
«ما می توانیم و انجام می دهیم و کسی نمی تواند مانع ما شود».
این امر صرفا در این گونه اقدامات خلاصه نمی شود. ماموران حفاظت سپاه و یا اطلاعات در جواب خانواده های جانباخته گان هواپیمای اوکراینی به ساده گی به آنها می گویند:
« خوب کردیم کشتیم. شما هم بخواهید زیادی حرف بزنید می کشیم»! همین عبارات به خانواده های جانباخته گان مبارزات دی 96 و آبان 98 زده شده است.
 این شکل رفتار با توجه به شرایط کنونی تنظیم می شود و گرچه برخلاف ظاهر آن، بخشی از آن از روی عجز است- زیرا حکومت با ثبات نیازی به این گونه کردارها حداقل چنین آشکارا ندارد- اما این گونه نیست که همه ی آن از روی عجز باشد، بلکه بر مبنای محاسبه و تحلیل وضع روانی توده ها در مبارزه ی جاری استوار است.
آنها به خوبی می دانند که توده های کارگر و کشاورز و زحمتکش و نه تنها اینها بلکه طبقه ی خرده بورژوازی نیز، به جز چند مورد استثنایی در هیچ کجای ایران نه سازمانی صنفی دارند و نه سازمان سیاسی. و به اصطلاح در شرایط کنونی«مظلوم» اند. و اینها به واقع «مظلوم گیر آورده اند»!
هدف دیگر آن نشان دادن قدرت خود به امپریالیست ها و حکومت های منطقه است برای اینکه این ها روی نیروی دیگری حساب باز نکنند.
هرمز دامان
نیمه نخست خرداد 400
 
 

۱۴۰۰ اردیبهشت ۳۱, جمعه

پیروزی کارگران کارخانه نیشکر هفت تپه در مبارزه برای خواست دولتی شدن کارخانه

 

پیروزی کارگران کارخانه نیشکر هفت تپه در مبارزه برای خواست دولتی شدن کارخانه

 تحقق یکی از خواست های مهم کارگران
در روز یکشنبه نوزدهم اردیبهشت ماه 1400 اعلام شد که به وسیله ی دستگاه قضایی از مالک خصوصی نیشکر هفت تپه خلع مالکیت شده است و این کارخانه به وضعیت سابق خود بازگشته و در اختیار بخش دولتی قرار گرفته است.
 این امر برای کارگران هفت تپه یک پیروزی به شمار می آید، زیرا کارگران توانسته اند به یکی از خواست های مهم اقتصادی - سیاسی خود یعنی بازگشت کارخانه از بخش خصوصی به بخش دولتی در فرایند مبارزه ای که از پنج سال پیش از این آغاز شده بود، تحقق بخشند. اینکه دولتی شدن را نه کارگران بلکه دستگاه قضایی انجام داد و هدف های انتخاباتی هم از آن داشت، (یعنی در شیپور کردن مبارزه با فساد و جمع کردن آرا برای رئیسی جلاد)که هر دو درست است، نمی تواند این امر را در سایه قرار دهد که این تغییر مالکیت در پی خواست کارگران و در نتیجه ی مبارزه ی طولانی خود کارگران صورت گرفت، و چنانچه این خواست و این مبارزه وجود نداشت در بهترین حالت و در صورت بروز جدال جناح ها و باند بازی ها بر سر آن، از دست یک جناح و باند خصوصی در می آمد و در اختیار جناح و باند خصوصی دیگری قرار می گرفت. 
این پیروزی می تواند برخی از ناراحتی ها و مشکلات و مصائب کارگران را بر طرف نماید. مهم ترین اینها عبارتند از نگرانی کارگران از تعدیل نیروی کار به وسیله ی صاحب کارخانه و بنابراین امنیت شغلی، نگرانی از بابت به هرز رفتن نیروی تولید کارخانه به دلیل اهمیت ندادن کارفرما به تولید و استفاده از سرمایه های کارخانه برای تجارت های ممنوع و غیره؛ نتیجه مورد اخیر بالا نرفتن حقوق کارگران و در نتیجه رفاه نسبی کارگران و مواردی از این گونه است.
بنابراین با دولتی شدن کارخانه کارگران ظاهرا می توانند از چند نتیجه مطمئن باشند:
به ساده گی اخراج نخواهند شد و در نتیجه تا حدودی امنیت شغلی خواهند داشت.
احتمالا حقوق های آنها سرموقع پرداخت خواهد شد. اگر چه در این امر، آن هم در شرایط اقتصادی کنونی، تضمینی وجود ندارد، با این حال اینکه چندین و چند ماه حقوق ها به عقب بیفتد و از یک سو به نگرانی کارگران در مورد آینده دامن بزند و از سوی دیگر آنها در شرایط کنونی در بی پولی و در فقر و مسکنت به سر برند و نتوانند نیازهای ابتدایی خود را تهیه کنند، یا پیش نخواهد آمد و یا حداقل همواره پیش نخواهد آمد.
اینکه با بهبود تولید، کارگران بتوانند امیدوار باشند که افزایش حقوق خواهند داشت و در نتیجه   رفاه خود و خانواده ی خود را در آینده بالاتر ببرند بیشتر خواهد شد.
به این ترتیب و از دیدگاه کارگران، دولتی شدن کارخانه می تواند نتایج موثری بر احساس امنیت شغلی، رفع برخی نگرانی ها و رفاه نسبی آنها داشته باشد.
این البته یک سوی قضیه است. سوی دوم آن بر می گردد به شرایط عمومی ایران و وضعی که بر کل کشور از نظر بحران های اقتصادی و سیاسی جاری و شکاف روزافزون بین توده های کارگر و زحمتکش و سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور مذهبی، حاکم است. در واقع این شرایط عمومی بحران کنونی و آینده ی آن است که نشان خواهد داد دولتی شدن کارخانه مزبور تا چه حدودی می تواند انتظارات کارگران را برآورده سازد.
دورنمای مبارزات کارگران هفت تپه
در مورد مبارزات کارگران نیشکر هفت تپه باید گفت که نقطه ی اوج آن همانا گردهمایی و راهپیمایی های مداوم کارگران و خانواده هایشان بود که در شرایط خاص رشد مبارزه علیه حکومت استبداد مذهبی توانست توده های زحمتکش  و میانی شهر را با خود همراه کند و طبقه کارگر همچون رهبر مبارزات توده ای ظاهر گردد؛ طبقه ای که توان آن را دارد که تحقق بخش خواست های دموکراتیک و انقلابی این توده ها شود.
از سوی دیگر، کارگران هفت تپه با کوله باری از تجربه ی مبارزه طبقاتی خواه در اشکال تشکل به ویژه سندیکا و خواه در اشکال گوناگون مبارزه (از اعتراض های ساده گرفته تا اعتصاب و گردهمایی و راهپیمایی و درگیری و بازداشت و شکنجه و زندان و...) تغییر از مالکیت خصوصی را به مالکیت دولتی پشت سر می گذارند. تمامی این تجربه در مبارزات بعدی آنها در کارخانه ی دولتی شده تداوم خواهد یافت. اما اینکه خواست هایی که کارگران در هنگام مبارزه با کارفرمای خصوصی و دولت در دوره ی پیشین داشتند، چگونه تداوم خواهد یافت و چنانچه مضمون آن تغییر کند و یا کم و زیاد شود و غیره، چگونه اشکالی به خود خواهد گرفت، روشن نیست.
در واقع دورنمای این مبارزه، از یک سو به شرایطی بستگی دارد که دولتی شدن کارخانه به وجود خواهد آورد و از سوی دیگر به اینکه بر کل جنبش کارگری و جنبش دموکراتیک انقلابی توده مردم چه شرایطی حاکم خواهد شد.
و بالاخره در کنار خواست دولتی شدن کارخانه و برخی از خواست های ریز و درشت دیگر، شعار«اداره ی شورایی» نیز طرح شده بود. به اینکه این شعار در اوج گیری و تکامل آتی جنبش کارگران( ویا افول و رکود آن) دنبال خواهد شد و یا خیر و چنانچه دنبال شود به چه صورتی دنبال خواهد شد و یا در خواهد آمد، به دلیل اهمیت آن، در مقاله ی دیگری پرداخته ایم که به زودی در وبلاگ قرار خواهد گرفت. 
 هرمز دامان
نیمه دوم اردیبهشت 400   
 

۱۴۰۰ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه

درباره ی قتل یک جوان چگونه تعصب و تنگ نظری، بلاهت و حماقت به وجود می آورد و اینها به قتل می انجامد!

 

 

درباره ی قتل یک جوان 

چگونه تعصب و تنگ نظری، بلاهت و حماقت به وجود می آورد

 و اینها به قتل می انجامد! 

1
قتل یک جوان به دلیل همجنس گرا بودن!
در روز سه شنبه 14 اردیبهشت 1400 یک جوان عرب  20 ساله به نام علی فاضلی منفرد ساکن محله مسیر تصفیه شکراهواز را چند مرد از افراد خانواده اش(گویا برادران وی) به بیرون شهر به منطقه ی برومی اهواز بردند و با بریدن گردن وی، جانش را گرفتند.
علت این قتل همجنس گرا بودن علی فاضلی منفرد بوده است. یعنی وی نه جرمی مرتکب شده بود و نه کسی را آزار داده بود، بلکه صرفا هویت جنسی اش یعنی همجنس خواهی، موجب به قتل رسیدن وی شده است.
گفته می شود که پاکتی که در آن کارت معافیت علیرضا پست شده بود به وسیله ی برادران وی باز شده و آنها به هویت همجنس گرا بودن اش که دلیل معافیت وی بوده است( دلیل معافیت با اشاره به بندهایی در کارت قید می شود، و این امر در مورد برخی اقلیت ها موجب محرومیت از حقوق اجتماعی می شود) پی برده اند و همین موجب این شده که تصمیم به کشتن وی بگیرند.
 البته در مواردی این چنین می توان گمانه هایی دیگر( گمانه و نه استنتاجی متکی به فاکت های انکار ناپذیر) را نیز طرح کرد و مثلا اندیشید که پیش از بازکردن پاکت مزبور، این افراد از گرایش جنسی وی آگاهی داشته اند( زیرا پنهان کردن این مساله در مقابل عموم به ویژه خانواده و اقوام اگر ممکن باشد کار بسیار دشواری است) و احتمالا برنامه ی کشتن وی از پیش در فکرشان بوده است؛ منتها باید قتل را به گونه ای انجام می دادند که دلیل و مدرک محکمه پسندی برای انجام آن داشته باشند و بدانند که پس از انجام این کار مجازاتی نخواهند داشت. بنابراین پیش از انجام قتل، افراد مطلعی را در دادگاه ها دیده اند و از آنها شرایط این کار را پرسیده و سپس نه به شکل فردی بلکه به شکل گروهی از افراد خانواده یا فامیل و اقوام که وجه دیگر به قتل رساندن شخص مزبور برای گریز از مجازات است، آن را انجام داده اند.
 این روال بسی از این گونه قتل ها در جمهوری اسلامی و نوع «خدمت» دادگاه های این حکومت به خانواده و یا فامیل و اقوامی است که می خواهند یکی از بستگان خود را (دختری که در رابطه ای بیرون از ازدواج آبستن شده باشد، دختری که با ایجاد روابط آزاد با دوستان پسر، از نظر خانواده، خود را متعهد به «عرف» و نگه داری «شآن» و « آبروی» خانواده نمی بیند، افراد همجنس خواه و غیره که موارد بسیاری از اینها آشکار شده است) به قتل برسانند. به این ترتیب «احکام شرعی» برای اجرای خود به جای دادگاه رسمی و«قانون» از افراد بیرون از دادگاه و به شیوه ای غیرقانونی استفاده می کنند. 
2
چگونه اقدام به این قتل ها توجیه می شود
در کشور ما باورهای عقب مانده ی دینی و مذهبی و احکام و قوانین متحجری که دین و مذهب جاری و تدوین می کند، آداب و سنن کهنه و رایج و روابط حاکم پدرسالارانه و مردسالارانه، بسی از این قتل ها را مجاز می شمارد.
در این گونه مسائل، معمولا خون چشمان شان خانواده فرد مزبور را می گیرد( برادر، پدر، پسر عمو و عمو و غیره) و رگ های گردن شان باد می کند و از آن پس هیچ چیز برای کشتن جلودارشان نیست.
 در موردی که صحبت بر سر آن است باید گفت اینکه فردی از افراد خانواده، به ویژه برادر و نه حتی خواهر( شاید پنهان کردن همجنس گرایی زنان به سختی مردان نباشد) نسبت به جنس موافق خود گرایش و کشش داشته باشد، در کنار رابطه ی بیرون از ازدواج دختران، می تواند  یکی از سنگین تر«جرم ها» به شمار آید. اینها در میان خودشان، از اینکه چنین «بلایی» بر سرشان آمده، «سر در گریبان» می برند و دچار«شرم» و «خجلت زدگی» و «اندوه» و«افسردگی» می شوند. می اندیشند که چگونه« سر خود را میان دروهمسایه بلند کنند»!؟ و از نگاه شماتت بار همسایه ها که متاسفانه در بسیاری موارد همچون آنها پای بند افکار کهنه و متحجراند، بگریزند:
«خواهر شما، دختر شما بیرون از ازدواج آبستن شده( و یا با مردی که وی را دوست دارد گریخته...) و شما بنشینی و نگاه کنی! خونت به جوش نیاید و نشان ندهی که«مردانگی» داری!؟ اگر زورت به پسر نمی رسد که وی را مجبور به ازدواج با خواهر و دختر... خود کنی( معمول این است که در مواردی که عشقی در میان نیست، پسر از زیر مساله در می رود و می گوید ممکن است بچه مال او نباشد!) زورت به دخترت و خواهرت می رسد که وی را بکشی و این «لکه ی ننگ» را از خانواده ات پاک کنی!
اگر برادر و پسر شما هویت جنسی اش یک همجنس گرا بود و به جای این که یک «مرد» باشد، فردی که خود و درو همسایه ات وی را با واژه هایی ضد زن و تحقیر آمیز همچون  ... و ... و... می نامید، بود، چه جای این است که بنشینی و نگاه کنی!
پس«دادگاه» خانواده و فامیل و اقوام را همانجا تشکیل می دهی و خود دادستان و قاضی می شوی و حکم مرگ برادر و پسر همجنس گرای خود را صادر می کنی. آن گاه افرادی را از میان خود انتخاب و نقش جلاد را به آنها می دهی و«ننگ» را از روی خود پاک می کنی! بدان که از این پس هم  در خودت و هم میان اهل محل و شهر می توانی سرت را بلند کنی! تو«مرد» بوده ای! و اکنون دیگر کسی در این امر شکی نخواهد داشت»!؟  
3
باورهای متحجر مذهبی و تسلط روابط پدر سالارانه و مرد سالارانه
 رنج آور و تاسف بار است که در جامعه ی ما هنوز بسیاری مسائل حل نشده است و از جمله ساده ترین آنها؛ اینکه ما حق نداریم که به واسطه گرایش جنسی شخصی( و یا روابط بیرون از ازدواج خواهر و یا دخترمان)، خواه خود نپسندیم و خواه در و همسایه نپسندند، حکم به مرگ فردی دهیم و زندگی را از وی بستانیم.
نخستین امر در این مورد اعتقادات دینی و مذهبی است. نه تنها دین اسلام که همجنس گرایی را امری مذموم می داند - و این در حالی است که از همان آغاز این گونه روابط میان آخوندها کم نبوده است و به ویژه در محل های تدریس که افراد محروم روستایی بخشی از طلاب را تشکیل می داده اند - بلکه در باورهای زرتشتی نیز این رابطه همچون امری کریه قلمداد شده است. این نوع نگاه و باورها در نگرش بسیاری از مردم تداوم یافته و به شکل یک تابو بر جامعه حاکم شده است. جمهوری اسلامی که مذهب را بر کرسی فرمانروایی فرهنگ نشاند، این باورها و تابوها را با شدتی بسیار رو آورد و به آنها غلظت و قوت و قدرت بیشتری بخشید.
 آداب و سنن مردم و اندیشه هایی که از تصورات فلسفی نادرست و غیرعلمی بر می خیزد نیز به این باورها یاری کرد تا خود را سفت و سخت تر گردانند. این باورها بر مبنای تصورات نادرست از «مردی» و «زنی» استوار گشته و چگونگی توضیح و تبیین خود اینها نیز اساسا بر پایه ی روابط پدرسالاری و مردسالاری صورت گرفته است؛ و از آنجا که این روابط اخیر در تاریخ سفت و سخت بوده و هزاران سال تداوم یافته به مرور در امور و روابط دیگر نیز متجلی گشته است.
عام ترین و رواج یافته ترین و پیش پا افتاده ترین این باورها این است که مردان متکی به عقل و منطق، دارای شعور و فهم بالاتر و اراده ی قوی بوده و قدرت تحقق بخشیدن به اندیشه هایشان را دارند، در حالی که زنان متکی به احساس و عاطفه، دارای سطح پایین تر اندیشه و تعقل، اراده ای ضعیف و ناتوان از اشکال عام تحقق بخشیدن به اندیشه ها و خواسته هایشان را دارند( و چنانچه بخواهند آنها را تحقق بخشند به«مکر و حیله» پناه می برند). بنابراین از مرد خواسته می شود که همواره «مرد» و«فاعل» باشد و به «زن» تبدیل نشود زیرا این نزولی بزرگ و تحقیری بزرگ برای وی خواهد بود!
به نظر درک و فهم اینکه چگونه این دیدگاه های مردسالارانه می تواند در نوع نگاه به همجنس گرایی به ویژه همجنس گرایی مردان موثر باشد، خیلی مشکل نباشد. روشن است که از این دیدگاه، همجنس گرایی زنان- همچون اندیشه ها و علائق فکری شان- اساس امری بیرون از اهمیت آنچنانی برای مردان و جامعه است و همچنین اگر در روابط همجنس گرایی مرد،«مرد مردخواه» نباشدیعنی از دیدگاه مردسالارانه و تعصب آلود، حکم«مفعول» را نداشته باشد، اهمیت آن کمتر است.
4
طبقه ی کارگر و همجنس گرایان
گرایش های همجنس گرا، دو جنس گرا و ترانس جندرها جزو اقلیت های زیر ستم در ایران هستند. حکومت مستبد دینی کنونی از همان آغاز بیشترین فشارها را به روی آنها وارد کرده و همچون پیروان ادیان و مذاهب دیگر، یا آنها را در زیر انواع آزارها و محرومیت ها قرار می دهد و یا مجبورشان می کند از کشور بیرون روند و به کشورهای دیگر پناهنده شوند. افکار و باورهای مردم نیز آنها را مجبور کرده است که یا گرایش های خود را پنهان کنند و یا به انزوا گرایند و درون گروه های خود مهجور به سر برند.
همان گونه که طبقه کارگر باید از حقوق زنان، ملیت ها، اقلیت های دینی و مذهبی دفاع کند باید از حقوق اقلیت های جنسی نیز که در خود این طبقه هم وجود دارند، دفاع کند و به آنها در دست یابی به حقوق شان یاری کند.
 در بیشتر کشورها اقلیت های جنسی هر روز بیشتر رو به سوی طبقه کارگر می آورند و امید به این طبقه می بندند که در راه برداشتن آزارهای فیزیکی و روانی از روی آنها به ایشان یاری  کند. یکی از بهترین روزها برای اقلیت های جنسی روز برگزاری روز اول ماه روز کارگر است. آنها به گردهمایی ها و راهپیمایی های طبقه ی کارگر می پیوندند و در کنار کارگران احساس آرامش و اطمینان می کنند.
در ایران، طبقه کارگر باید دیدگاه ها و مواضع خود را بر مبنای احترام به حقوق همجنسگراها، دو جنسگراها و ترانسجندرها استوار کند. باید در مقابل هر تابو، هر آداب و سنن، هر نوع دیدگاه دینی و مذهبی، هر نوع گرایش های متعصابه و تنگ نظرانه رایج که این روابط را تحقیر می کند، آن را طرد می کند، این افراد را مجبور به خروج از کشورمی کند، با آن برخوردهای تحقیرآمیز و دشمنانه تا حد اعدام و کشتن می کند و یا با کاربرد هر واژه ای در نامیدن همجنس خواهان که جنبه ی تحقیرآمیز و سرکوب گر داشته باشد و موجب آسیب روانی به شخص و تخریب وی شود، به مبارزه برخیزد و آن ها را طرد و دفع کند. مبارزه برای حقوق هر اقلیت زیر ستمی، بخشی از وظیفه ی بزرگی طبقه ی کارگر در راه برقراری جمهوری دموکراتیک خلق و جامعه سوسیالیستی و کمونیستی است و طبقه ی کارگر باید این وظیفه را به شکلی شایسته و قدرتمند اجرا کند.
م دامون
اردیبهشت 1400
 

۱۴۰۰ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

رانده شده گان از درگاه خامنه ای و کاندید شدن برای ریاست جمهوری

 

رانده شده گان از درگاه خامنه ای و کاندید شدن برای ریاست جمهوری

بخش مهمی از خیل رانده شدگان از بارگاه خامنه ای یکی پس از دیگری خود را کاندیدای ریاست جمهوری کرده اند. از تاج زاده اصلاح طلب مغضوب دستگاه ولایت و حمید مطهری یکی به میخ و یکی به نعل زن و محمود صادقی و امثال محسن هاشمی گرفته تا احمدی نژاد دزد؛ و این یکی نه تنها خودش بلکه حمید بقایی و دیگر افراد دار و دسته ی آدمخوارش نیز، که هیچ  یک از او کم نداشتند. و این دار و دسته تا همان لحظه ای که دوره شان به پایان رسیده بود و داشتند از قصر ریاست جمهوری بیرون می آمدند هر چه دم دست شان بود برای روز آخرت شان توی کامیون می ریختند، مبادا دقیقه ای از زمان در دست داشتن این غنیمت به دست آمده هدر برود؛ و باز نه تنها اینها بلکه جهانگیری که برادرش از زمره ی اختلاس گران است و بسی مختلسین و دزدان و حریصان قدرت و ثروت دیگر؛ خلاصه اینها یکی  پس از دیگری برای ریاست جمهوری ثبت نام کرده اند.
 بسیاری از این افراد به خوبی می دانند که مطلوب خامنه ای و جناح او نیستند و بنابراین شورای نگهبان، حتی چنانچه مصوبه ای را که همین تازگی ها داده و در آن شرایط جدیدی برای کاندید شدن از آستین درآورده، نداده بود و خیلی بی پرده و صریح به آنها نگفته بود که:«ای حضرات ثبت نام نکنید! زیرا شما شرایطی که  برای نامزد ریاست جمهوری شدن نیاز است ندارید!» بازهم طبق سیاست های همواره ی این شورا که همه می دانند که مطیع و «نگهبان» اوامر خلیفه ی اعظم است، آنها را رد صلاحیت خواهد کرد.
اگر این شورا این مصوبه را داد و به وزارت کشور ابلاغ کرد به این دلیل بود که نمی خواست زحمت رد کردن آنها را هنگام بررسی کاندیداها درون شورای نگهبان به عهده گیرد. می خواست با همین اعلام شرایط که هر کدام اش یکی دو تا از کاندیداها را از معرکه بیرون می کند مساله را حل و فصل کند.
 افزون بر این همان گونه که در مقاله ای دیگر اشاره کرده ایم می خواست بار این رد کردن را به دوش روحانی و وزارت کشور بیندازد و خلاصه قضیه را پیش از آنکه حاد و معضلی شود و مثلا در طول مدت بررسی کاندیداها در شورای نگهبان،« توطئه ای» از سوی جریان «انحرافی» جدیدی، صورت گیرد، در سکوت حل و فصل کند.
وانگهی، گیریم که شورای نگهبان مخالف نظر خود و مصوبه اخیرش عمل کرد و اینها را تایید صلاحیت کرد - مثلا ارزیابی ای از اوضاع به عمل آورد و متوجه شد که کاندیدا شدن این افراد، نه تنها حضرات را متضرر نخواهد کرد و به این نخواهد انجامید که اینها رای بیاورند بلکه موجب این خواهد شد که انتخابات به اصطلاح آزاد به شمار آورده شود و رقابتی تر شده تعداد بیشتری و از جمله پایه های این افراد هم شرکت کنند - چگونه می خواهند در این وضع رای بیاورند؟ آن هم زمانی که این درجه نفرت و کینه ی تمامی مردم، از طبقات پایین گرفته تا میانی، از این حکومت وجود دارد و تازه پس از آن شرکت نکردن تقریبا اکثریت واجدین شرایط در انتخابات مجلس در اسفند 98.
 روشن است آنها که در انتخابات شرکت می کردند و به این امید که شاید اینها بتوانند کاری برای آنها انجام دهند، به آنها رای می دادند، اکنون دیگر به این ساده گی ها و راحتی ها پای صندوق رای نمی آیند. بیشتر آنها از هر گونه تغییری از بالا ناامید شده اند؛ 8 سال اصلاحات خاتمی و 8 سال «خدمت محرومان» احمدی نژادی و 8 سال اعتدال روحانی را دیده اند؛ یعنی 24 سال. و دیده اند که یا حضرات انتخاب شده از ریاکاران و دزدان بارگاه خامنه ای اگر ریاکارتر و دزدتر نباشند کم تر هم نیستند (احمدی نژادی ها) و یا به صرف دادن وعده و وعید بسنده می کنند و پای عمل که می رسد مواضع آنها صد و هشتاد درجه تغییر می کند و«غنیمت» به دست آمده را به خدمت ملت ترجیح می دهند( روحانی) و اگر حتی چنانچه همه شان و به طور کامل حل هم نشدند و مثلا ذره ای هم خواستند اصلاحی بکنند، خلیفه اعظم و «سپاه»اش اجازه ی چنین اصلاحی را نیز به آنها نخواهد داد.
در نتیجه، این وضعی خواهد بود با حداقل تعداد شرکت کنندگان، یعنی تقریبا محدود به همان پایه ها و هوادارانی که هر کدام از اینان دارند!
حال چگونه می توانند مطمئن باشند که حتی اگر تایید شوند، کسانی باشند که به آنها رای دهد و آنها را پیروز این میدان کنند! آن هم در شرایطی که مثلا رئیسی که اکنون کاندید شده است حداقل پایه های اجتماعی جناح خامنه ای و بخش عمده ی اصول گرایان را خواهد داشت!
از این ها گذشته، چگونه می توان از دست این انتخابات«مهندسی» شده قسر دررفت و انتخاب شد. خامنه ای و دم و دستگاه اش از مدت ها پیش برنامه ی دولت آینده را چیده اند و می خواهند همین دولت را سر کار بیاورند. مجلس شان را درست کردند و دولت شان را نیز می خواهند درست کنند.
این میان ممکن است اگر و اماهایی در بین خودشان بوده باشد و جدال هایی درونی بر سر این دولت در میان خودشان در گرفته باشد. شاید به دلیل وجود همین جدال ها است که خامنه ای اینک«دولت جوان حزب اللهی اش» را تعدیل کرده و «جوان» بودن را به معنای سنین سی تا چهل تعبیر نمی کند، و یا در مورد برداشت درست از «تحول» ( که شعار سعید محمد پاسدار کاندید شده است) و شیوه ی درست «تحول» اسلامی در کشور، کلی برای دانشجویان بر سر منبر می رود!
با وجود اینکه چنین جدال هایی درون جناح خامنه ای و باندهایی که از آنها تشکیل شده هنوز ادامه دارد و کاملا حل نشده و به این ساده گی ها هم حل نخواهد شد، اما نتیجه انتخابات از نظر آنها روشن است. یکی باید انتخاب شود که خودشان انتخاب کرده اند.
این نکته پایانی ما را به سوی مساله ای دیگر می کشاند:
 حضراتی که می خواهند رئیس جمهور شوندهمه به خوبی می دانند که پست ریاست جمهوری یک « تدارکات چی» بیشتر نیست و آنها اجازه کوچک ترین کاری خلاف نظر خامنه ای و«دولت پنهان»اش نمی توانند بکنند. این نه تنها در مورد اصلاح طلبان صدق می کرد، بلکه در مورد 8 سال دولت احمدی نژاد هم که به خامنه ای «نزدیک تر» بود صدق کرد و در مورد  8 سال روحانی نیز. همه ی این حضرات از این شکایت داشته اند و نتوانسته اند کوچک ترین تغییری در دوران خود در امر مزبور ایجاد کنند.
 
انگیزه های اصلی کاندید شدن مغضوبین
حال پس از این نکته ها، پرسش این است که پس چرا اینها خود را کاندید می کنند؟
 در این مورد می توان نکات زیر را برشمرد:
یکم: اینها همه از همین دم و دستگاه بوده اند. بیشتر آنها مزه ی داشتن قدرت را چشیده اند و دیده اند که چگونه می توان از مزایای مادی آن بهره مند شد. آنها چنانکه در بالا اشاره کردیم آن را «غنیمتی» گرانبها و نان و آبدار می دانند که باید به دست آورد. این در مورد هر سه جناح اکنون مورد غضب یعنی اصلاح طلبان، احمدی نژادی ها و جریان اعتدالی روحانی صادق است.
دوم: اینها همه می دانند که افراد جناح و باند خامنه ای همه در حال «بُردن» هستند. آنچه مردم به عنوان افشاگری اختلاس ها و دزدی ها می شنوند و یا می خوانند، نوک کوه یخ است. توده ی انبوه یخ پایین در آب است و تا کنون رو نشده است. اما آنچه برای مردم رو نشده است برای امثال جهانگیری، احمدی نژاد و بقایی و اصلاح طلبان حکومتی رو شده است. بیشتر آنها کاندید نشده اند که رئیس جمهور شوند- زیرا می دانند این ممکن نیست-  بلکه کاسه به دست به دور خامنه ای حلقه زده اند و با استغاثه و التماس خواهان آن هستند که راهی به درگاه پیدا کنند. آنها سهم می خواهند.
سوم: این رانده شدگان از بارگاه می خواهند توی روی خامنه ای بگویند که آنها هم جزو همین دم و دستگاه بوده اند و برای روی کار آمدن و بقای آن کلی خدمت کرده اند( در انقلاب و جبهه بوده اند، جوانان مردم را کشته اند! در خارج از کشور مخالفان را ترور کرده اند!) و اگر وی آنها را در این دزدی ها و«بُردن» ها و این دم و دستگاه شریک نکند، آنها هزینه این کار را برای او بالا خواهند برد.
در صدر این عده احمدی نژاد است که با توجه به اینکه باند وی نماینده ی بخشی از جناح های حاکم را تشکیل می دهد از موقعیت کنونی باند خود و اندازه ی مال و اموالی که دزدیده است رضایت ندارد و سهم مادام العمری می خواهد. وی از همین الان گفته که «اگر شورای نگهبان وی را رد صلاحیت کند، در انتخابات شرکت نخواهد کرد و به کسی هم رای نخواهد داد». در کنار وی روحانی و اعتدالی ها هستند که بسی از وزرایشان( وزرای دولت روحانی) کاندید شده اند و آخر از همه اصلاح طلبان حل شده در حکومت ایستاده اند.
چهارم: این حضرات سهم می خواهند. یا باید رئیس جمهور شوند و دولت تشکیل دهند و یا اینکه  
جایگاهی که جناح خود را شایسته  آن می دانند به دست آورند. یعنی از حال طرد شده گی بیرون آیند و به کار گرفته شوند. بخشی از این سروصداهایشان برای همین است. چنانچه پست ریاست جمهوری به نام رئیسی نوشته شده باشد - که شواهد کنونی یعنی توافق نسبی جناح اصول گرا به روی وی و تبلیغات صدا و سیما برای او چنین نشان می دهد - و این شخص این مقام را به دست آورد، این سرو صداها و التماس ها ممکن است به این نتیجه بینجامد که دست احمدی نژادی ها و برخی از وزرای دولت اعتدالی روحانی را در دولت اش جایی بند کنند.( بعید نیست که کاندید شدن شخص جلیلی که گویا گفته بود اگر رئیسی بیاید کاندید نخواهد شد، برای به دست آوردن رای های  جریان احمدی نژاد و یا برخی زد و بندها باشد)
پنجم: تمامی موارد بالا شامل بخش اصلی اصلاح طلبان نیز می شود، گرچه اینها شاید زورشان از احمدی نژاد کمتر باشد و تیغ شان مانند وی نبُرد.
 افرادی مانند تاج زاده نیز که کم و بیش تلاش کرده اند با حضور در عرصه ی سیاسی و بیان هر از چند گاهی مخالفت ها و اعتراضات خود، به نفع جریان اصلاح طلبان تبلیغات کنند و این جریان را که مرده است زنده کنند، کاندید شدن خود را نیز در همین راستای زنده نگه داشتن این جریان انجام می دهند. این میان البته اگر کاندیدای اصلاح طلبی تایید شد، امثال وی می توانند مردم را ترغیب کنند تا در انتخابات شرکت کرده و به وی رای دهند.
 
لاریجانی
به جز این دسته ها که صحبت شان شد، علی لاریجانی است که تایید صلاحیت خواهد شد و از آنچه تا کنون صورت گرفته می توان حدس زد که دو فردی که قرار است با هم رقابت را پیش ببرند ابراهیم رئیسی و جواد لاریجانی هستند.
افراد فامیل لاریجانی همه به نحوی مساله دار بوده اند که در دعواهای جناحی و به ویژه باند احمدی نژاد با آنها، رو شده است. یا جاسوسی برای انگلستان( جواد لاریجانی و این اواخر دختر وی)، یا گذاشتن وثیقه هایی که در اختیار دستگاه قضایی بود در بانک و بالا کشیدن سودهای کلان آنها و همچنین داشتن یک معاون رشوه گیر و دزد در کنار خود( صادق لاریجانی رئیس پیشین دستگاه قضایی و عضو کنونی شورای نگهبان) و یا کارچاق کنی و اختلاس و رشوه گیری و رشوه دهی( فاضل لاریجانی). گویا فردی که هنوز فساد وی رو نشده همین علی لاریجانی است.
در کل جناح این شخص و برادرانش از سوی دیگر باندها تضعیف شده اند و از آنجا که توافقی میان اصلاح طلبان بر سر رای دادن به وی نیست، مشکل بتواند با رئیسی رقابت کند. با این همه، در مورد لاریجانی و رقابت وی با رئیسی باید دید اینها چگونه چنگال هاشان را به صورت یکدیگر خواهند کشید!

رئیسی
ابراهیم رئیسی یکی از اعضای «دولت پنهان» بوده و هست و با آمدن وی بخشی از دولت پنهان رو خواهد آمد.
به نظر می رسد که بخش هایی از جناح راست با روی کار آمدن یک دولت نظامی مخالف بوده است. این اواخر بادامچیان عضو هیئت موتلفه به صراحت مخالفت خود را با روی کار آمدن دولت پاسداران اعلام کرد و احتمالا برخی از عقلای صاحب نفوذ این جناح - امثال ناطق نوری و دیگر سران روحانیت مبارز- با نظر بادامچیان موافق هستند.
از اخبار نیز پیداست که در خود سپاه نیز تضادها برای اینکه کدام جناح و باند پاسدار سر کار بیاید تشدید شده است. کاندید شدن سعید محمد و شیوه ی تبلیغات وی این امر را آشکار کرد که این باندها در حال مشاجره هستند.
بنابراین چنانچه فرض را بر این بگذاریم که تعدیلی در نظر خامنه ای صورت گرفته- و این تا زمانی که نام معاونان و وزرای رئیس دولت مشخص نشود روشن نیست- دو دلیل اساسی برای چنین تعدیلی یکی مخالفت بخش هایی از جناح راست با وی در مورد چنین دولتی است و دیگری تشدید اختلافات درون سپاه برای اینکه کدام یک از جناح های آن دولت را به دست گیرد و تاثیرات آن بر یگانگی این نیرو.
از این ها گذشته، ممکن است که یک دولت از نظامیان پاسدار برای پیش بردن برجام چندان مناسب نباشد و به اصطلاح دایره تاثیر و نفوذ سران سپاه را در میان بسیجی ها و پایه های حزب اللهی خامنه ای کاهش دهد و به اصطلاح جای مانور را برای خامنه ای و سپاه خواه در ایران و خواه در منطقه تنگ کند.
از اینها چنین بر می آید شخص رئیسی که در انتخابات پیشین ریاست جمهوری  تمامی رای پایه ی جناح راست را مال خود کرد، اکنون نیز توانسته بیشتر جریان و افراد این جناح را با خود همراه کند.
 بنابراین آن چه باید دولت جوان و حزب اللهی و ضد فساد و ... خواه تا زمانی که خامنه ای زنده است و خواه دوران انتقالی پس از مرگ وی انجام دهد، وظیفه ی دولت رئیسی است.
 
و نکته ی آخر:
آیا رئیسی از هر شخص دیگر به خامنه ای«نزدیک تر» است؟
حتی چنانچه فرض بر این گذاشته شود که رئیسی به خامنه ای از هر شخص دیگر «نزدیک تر» است و رسالت وی یک دست کردن کامل کل حکومت، یعنی تصفیه ی باندها و جناح های حاکم و رها کردن آن از این همه تضاد، با این حال و با توجه به تجربه ی 24 ساله ی اخیر و دولت های خاتمی، احمدی نژاد و روحانی و اینکه هر کدام از این دولت ها بخش هایی از تضادهای درون طبقه ی حاکم در ایران را رو آوردند و آشکار کردند، به احتمال زیاد این دولت نیز به سهم خود می تواند بخش های مهمی از تضادهای درون باندهای« دولت پنهان» را رو بیاورد و جدال هایی تازه در هسته ی مرکزی قدرت برانگیزد.
 هرمز دامان
نیمه دوم اردیبهشت 400 
 

۱۴۰۰ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه

نبرد مردم فلسطین با اشغالگران

 

نبرد مردم فلسطین با اشغالگران

دور تازه ای از مبارزه ی توده های فلسطینی و عرب با صهیونیست های غاصب آغاز شده است.
 سرآغاز این دور، به اواخر سال گذشته و تلاش های دولت صهیونیست اسرائیل برای غصب خانه های مردم فلسطینی در شیخ جراح در قدس(یا اورشلیم) شرقی و بیرون راندن آنها از این منطقه و جایگزین کردن آنها به وسیله شهرک نشین های یهودی برمی گردد.
 این خانه ها به عناوین مختلف از جمله اینکه مالکین اصلی سند مالکیت زمین ها را که مربوط به قرن نوزدهم است در دست دارند، به وسیله ی دادگاه ها از دست مردم این مناطق گرفته می شود. این امر مقاومت فلسطینی های منطقه را برانگیخته و برگزاری گردهمایی ها و راهپیمایی های متعدد و مبارزات زیادی را علیه دولت مرتجع اسرائیل در شهر قدس شرقی و نوار غزه سبب شده است. مبارزاتی که با تهاجم وحشیانه نیروهای اسرائیلی و سازمان های افراطی یهودی روبرو گردیده و موجب زخمی شدن و آسیب دیدن بسیاری از مردم عرب منطقه گردیده است.
تداوم این مبارزات به شلیک راکت و موشک از جانب نیروهای حماس به اسرائیل و شلیک موشک از جانب اسرائیل به  نوار غزه و بمباران این مناطق به وسیله هواپیماها شده است که در یکی از حملات اسرائیل یک ساختمان بزرگ 13 طبقه ای فروریخته است. راستی که شیوه های کشتار مردم از سوی سران جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران خواه در ایران و خواه در کشور سوریه مانند این گونه حملات وحشیانه ی دولت اسرائیل است؛ گویی سران پاسداران و حکومتگران جمهوری اسلامی شیوه های کشت و کشتار مردم بی دفاع را از سران اسرائیل یاد گرفته اند و علیه مردم ایران و خلق های منطقه به کار می برند.
 بنا به اعلام خبرگزاری ها بیش از 70 نفر از مردم غزه که تعدادی از آنها کودک و نوجوان بوده اند، جان خود را از دست داده اند. اکنون و با آماده کردن نیروی زمینی اسرائیل برای حمله به نیروهای فلسطینی و فلسطینی های نوار غزه، جریان این درگیری ها رو به سوی شدت گرفتن بیشتر دارد.
برخی از دولت های امپریالیستی غرب از جمله آمریکا، آلمان، فرانسه و ... که پشتیبانان اصلی دولت صهیونیستی و اشغالگر اسرائیل هستند، به نفع دولت اسرائیل اعلام موضع کرده و حق وی دانسته اند که در قبال حمله به آن کشور از خود دفاع کند، بی آنکه از سرکوب ممتد و خونین تظاهرات مسالمت آمیز فلسطینی ها علیه غصب خانه هایشان سخنی به میان آورند. برخی دیگر طبق روال معمول به محکوم کردن خشک و خالی برخی از اقدامات سرکوب گرانه ی اسرائیل بسنده کرده اند.
 دولت های ارتجاعی منطقه نیز همچون ترکیه، مصر، عربستان و... که برخی از آنها روابط شان را با اسرائیل بهبود بخشیده اند، نیز روال برخی از این دولت های امپریالیستی را در پیش گرفته و صرفا تلاش های دولت اسرائیل را در غصب خانه های فلسطینی ها محکوم کرده اند. برخی دیگر مانند دولت اردن تلاش کرده اند که دولت اسرائیل را«مجاب» کنند که از بیرون راندن فلسطینی ها از خانه های خود خود داری کند. به این ترتیب آنچه که در اعلام مواضع دولت های امپریالیستی غربی و دولت های ارتجاعی منطقه به چشم می خورد، یا حق دفاع را به اسرائیل دادن است و یا محکوم کردن های بی حاصل تلاش های دولت صهیونیستی اسرائیل در اشغال قدس شرقی.
در مورد سازمان های فلسطینی ای همچون حماس و جهاد اسلامی که از سوی حکومت جمهوری اسلامی پشتیبانی می شوند، باید گفت که آنها بیش از آنکه با دولت صهیونیستی اسرائیل مبارزه کنند، یهودی ستیزی را پیشه کرده اند. این ها در عین حال انواع فرصت طلبی و سازش کاری با ارتجاع منطقه و امپریالیسم و نیز دسیسه ها و سرکوب ها را علیه مردم خودی و یا کشورهای دیگر پیش برده و می برند.
 تجارب سال های طولانی نشان داده است که جنگ این ها با دولت اسرائیل در یک چارچوب ارتجاعی است و مطلقا حاوی امری پیشرو و مترقی ای نیست؛ گرچه تا جایی که مبارزه ی این سازمان ها با دولت مرتجع اسرائیل - و نه مردم یهودی- است و نتیجه ی آن ضربه به این دولت غاصب - و نه توده های مردم یهودی - است، باید این گونه اقدامات آنها را همچون کشورهای امپریالیستی که آنها را« تروریستی» می نامند و این سازمان ها را به واسطه ی چنین اقداماتی  «تروریست» خطاب می کنند، محکوم نکرد. از سوی دیگر تا جایی که آنها ایدئولوژی و اعتقادات ارتجاعی و از جمله یهود ستیزی دارند، باید این ایدئولوژی و اعتقادات آنها را افشا کرد و به باد حمله گرفت و هر کجا دست به معامله با قدرت های امپریالیستی و یا دولت صهیونیستی اسرائیل بر سر منافع مردم فلسطین می زنند، بر علیه منافع این خلق موضع می گیرند و یا به معامله  با نیروهای ارتجاعی منطقه و دسیسه چینی در کشورهای دیگری منطقه برای سرکوب خلق های کشورهای منطقه می پردازند، با آنها مبارزه کرد.
در دوران کنونی جنبش جهانی طبقه کارگر و نیروهای کمونیست ها دچار ضعف است. تجلی این ضعف در خاورمیانه و در مبارزات فلسطینی ها موجب این گردیده که سازمان های انقلابی دموکرات انقلابی و کمونیست فلسطینی تحلیل روند و به حاشیه رانده شوند و نیروهای مذهبی عموما مرتجع رو بیایند و قدرت بگیرند. تجارب تاریخ سه دهه اخیر نشان داده است که این نیروها به هیچ وجه توان مبارزه با امپریالیسم و صهیونیسم را ندارند.
برای نیروهای انقلابی و کمونیست، اساس، مبارزات طبقه ی کارگر و خلق فلسطین است که برای به دست آوردن حقوق تاریخی خویش در مبارزه اند. باید از هر گونه مبارزه ی به حق توده ها علیه غاصبان صهیونیست خواه در سرزمین های اشغالی، خواه در نوار غزه و کرانه باختری یا در هر جای دیگر جهان به هر شکل ممکن پشتیبانی کرد.
 روشن است که بدون اتکا واقعی به این مبارزات توده ای، آگاهی بخشیدن و سازمان دادن به آنها، متحد کردن طبقه کارگر و توده های زحمتکش فلسطینی با طبقه کارگر و توده ی مردم عرب کشورهای منطقه و همچنین طبقه ی کارگر و توده ی زحمتکش یهودی و برپایی یک مبارزه و جنبش انقلابی همه جانبه علیه امپریالیسم، دولت صهیونیستی اسرائیل و دولت های ارتجاعی منطقه، جنبشی که در برای جمهوری دموکراتیک انقلابی و سوسیالیسم و کمونیسم می جنگد، هیچ گونه پیشرفت اساسی در مبارزات توده های فلسطینی حاصل نخواهد شد.
پرتوان باد مبارزات طبقه ی کارگر و خلق فلسطین
نابود باد دولت صهیونیستی اسرائیل
  گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
24 اردیبهشت 1400