۱۴۰۲ دی ۹, شنبه

اعتصاب کارگران فولاد اهواز و وضعیت عمومی جنبش پرولتاریای صنعتی ایران(1)

 
اعتصاب کارگران فولاد اهواز
و وضعیت عمومی جنبش پرولتاریای صنعتی ایران(1)*
 
اعتصاب کارگران گروه ملی صنعتی فولاد اهواز اکنون وارد دومین هفته ی گردیده است. این اعتصاب نخست در اعتراض به مدیرعامل شرکت در جلوگیری از ورود بیست و یک نفر از کارگران پیشرو فولاد که مورد غضب رئیس کارخانه و نیروهای امنیتی استان قرار گرفته بودند صورت گرفت. کارگران درهای شرکت را بسته و در خیابان به سوی میدان بقایی شهر راهپیمایی کردند.
خواست کارگران فولاد در آخرین بیانیه هاشان عبارتند از:
رفع ممنوعیت ورود به شرکت کارگران تعلیق شده و بازگشت به کار کارگران اخراج شده قبلی.
همسان‌سازی دستمزد ها برابر دریافتی کارگران شرکت های فولادی همجوار.
اجرای کامل و فوری طبقه‌بندی مشاغل.
قراردادی شدن کلیه کارگران شفق.
برکناری مدیرعامل فاسد و خلع مالکیت از بانک ملی.
مشارکت کارگران در امر مدیریت شرکتی که متعلق به خود کارگران است.
شعارهای کارگران
شعارهای کارگران علیه بانک ملی و تورم و گرانی و مستقر کردن نیروهای انتظامی در کارخانه و همچنین اقدامات آتی کارگران درصورت عدم پاسخگویی به خواست هاشان بوده است:
« بانک ملی حیا کن، گروه ملی را رها کن!»
«سفره ما خالیه، ظلم و ستم کافیه»،
«مشکل ما حل نشه، اهواز قیامت میشه»
«نه تهدید نه زندان، دیگر اثر ندارد.»
«ما کارگران فولاد، علیه ظلم و بیداد، می جنگیم می جنگیم»
 «درود بر کارگر، مرگ بر ستمگر»
در کنار شعارها در بیانیه های کارگران عبارات زیر به چشم می خورد:
 «پنجه‌ی استثمار بر گلوی کارگران که تنگ شود، 
نه تقلا و دست و پا زدن که مبارزه آغاز می‌شود»
«گفته بودیم می آییم
این آغاز راه است»
و
 تازه آغاز راهیم؛»
نبردی دشوار که وسوسه تسلیم در آن راه ندارد.«
جایگاه اعتصاب کنونی
اعتصاب کنونی از یک سو در ادامه ی مبارزات کارگران این کارخانه در دهه ی گذشته قرار دارد و از سوی دیگر در چارچوب مبارزات یک سال و اندی اخیر و خیزش دموکراتیک« زن زندگی آزادی» جای می گیرد که خواست آزادی و دموکراسی(برای کارگران جدا از خواست های عام همچون آزادی بیان و آزادی احزاب و ... به ویژه حق اعتصاب و حق تشکل مستقل سندیکایی) خواست اساسی آن بوده و هست و از سوی سوم واکنشی است نسبت به وضعیت اقتصادی کنونی کارگران و روز به روز فقیرتر شدن آن ها.
برخورد حکومت
طبق معمول سرکوب  وجه عمده ی شیوه ی برخورد حکومت به مبارزات کارگران است. حکومت اکنون دست نظامیان پاسدار است و اینها نیز اساسا جز نشان دادن نیروی نظامی و اسلحه و تهدید کارگران راه دیگری برای رویارویی با کارگران ندارند. همچون دوره های گذشته و همچون مورد کارگران ذوب آهن اصفهان و نیشکر هفت تپه و...، نیروهای انتظامی به محل کارخانه لشکر کشی کردند تا شاید بتوانند مبارزات را خاموش گردانند اما واکنش و شعارهای کارگران نشان از عزم جزم کارگران داشته است:
«نه تهدید نه زندان، دیگر اثر ندارد.»
جدا از استقرار نیروهای نظامی در کارخانه و تهدید کارگران اعتصابی، رویارویی حکومت با مبارزات اقتصادی کارگران در مجموع به وسیله ی تعلیق و اخراج و بازداشت و شکنجه و شلاق و صدوراحکام زندان برای مدتی دراز برای کارگران پیشرو صورت گرفته است و می گیرد.
در کنار سرکوب شیوه ی بازی با خواست های کارگران و سردواندن کارگران و به گفته ی کارگران «زمان خریدن» قرار دارد. روشن است که اگر کارگران به روی خواست های خود بایستند و اعتصاب را ادامه داده و نیز اشکال دیگری از مبارزه را نیز که در کنار آن در پیش گرفته اند( همچون راهپیمایی در شهر) ادامه دهند امکان عقب نشینی نسبی حکومت وجود دارد. به ویژه اکنون که ترس و وحشت از هر جنبده و جنبشی تمام ارکان حکومت را گرفته آن را می لرزاند و پاهایش را سست می کند.   
از سوی دیگر اعتصاب و مبارزه در رشته ی فولاد( پیش از آن مبارزات کارگران ذوب آهن اصفهان) کمابیش همچون مبارزات پیش از آن در این رشته و کارخانه و دیگر کارخانه ها در شکل مبارزه صنفی- اقتصادی جریان دارد. و احتمال دارد که چنانچه حکومت، جدای از سرکوب که در هر حال و تا زمانی که این حکومت بر سرکار است شیوه ی اصلی حکومت بوده و خواهدبود، گامی به عقب بردارد، اعتصاب کارگران پایان یابد.
عقب نشینی های تاکتیکی مستبدین حاکم
حکومت اسلامی در کل نمی خواهد در مقابل هیچ جنبش و مبارزه ای از جانب توده ها عقب نشینی کند و در مورد مشخص اعتصاب کنونی کارگران فولاد هم کوچک ترین امتیازی به کارگران بدهد. روشن است که اگر حکومت  گامی هم به عقب بردارد این گام تاکتیکی است و به محض این که خطر از سر وی گذشت دوباره نه یک گام بلکه چندین گام و تا انجا که بتواند پیش خواهد آمد و کارگران را به وضعیتی بدتر از آنچه اکنون دارند دچار خواهد کرد.
نگاهی به تمامی مبارزات گذشته کارگری در ایران از خود کارگران فولاد اهواز و ذوب آهن گرفته تا کارگران شرکت اتوبوسرانی تهران و حومه، نیشکر هفت تپه و کارگران پیمانی صنعت نفت و نیز هپکو و آذرآب اراک نشان می دهد که گر چه این اعتصابات و مبارزات موجب شده که حکومت نتواند آن گونه که می خواست برنامه ها و نقشه های خود را پیش برد و در این برنامه ها ایجاد خلل کرد اما حکومت از راه های دیگر به ویژه از راه تحمیل نتایج بحران کنونی اقتصادی و نیز تورم و گرانی توانسته سیاست های خود را پیش برد و وضع معیشت کارگران را به اعلا درجه پایین بکشاند به صورتی که شرایط اقتصادی کارگران ماهر و در رشته های صنعتی بسیار فلاکت بارتر از دو دهه ی پیش است.
از این رو پیروزی در مبارزات اقتصادی گر چه در شرایط تکامل «آرام» و ثبات نسبی شرایط برای کارگران پیروزی است و موجب بهبودی اوضاع معیشت کارگران می شود اما در شرایط غیرعادی تکامل یعنی شرایط «ناآرام» و تند و جنبش خیز( و اکنون وضع ایران چنین است و حکومت علیرغم سرکوب ها از فردای خود مطمئن نیست) و در عین حال به دلیل وجود حکومتی خودپرست و فاسد و جنایتکار که از یک سو توده ها را جز مشتی گوسفند دنباله رو تصور نمی کند و از سوی دیگر درهرگونه عقب نشینی مرگ نهایی اش را می بیند، به ویژه در شرایطی که خواست های سیاسی مستقل و مبارزه ی سیاسی ای از جانب کارگران وجود ندارد، پیروزی چشمگیری به شمار نمی آید؛ زیرا بسنده کردن به آنچه به دست آمده(اگر به دست آید)یا کفایت برای تکامل مبارزه را نمی دهد و باید با گام های دیگری و رو به پیش ارتقا یابد و یا از جانب حکومت به سرعت و از راه ها و در زمینه های دیگر و با پیش بردن سیاست های دیگری از کارگران گرفته می شود و آنها به موقعیت و وضعیتی بدتر می افتند.(1)
پرولتاریای تولیدی - صنعتی ایران
این اعتصاب و پیش از آن اعتصاب کارگران ذوب آهن و مبارزات کارگران پیمانی و رسمی نفت نقطه های اوج نوین مبارزات اقتصادی کارگری در رشته های تولید صنعتی است؛ یعنی به واقع تحرک نوینی از جانب بخش های پیشروی کارگران تولیدی- صنعتی ایران که پیشروترین بخش طبقه ی کارگر ایران می باشند به شمار می آید. چنانچه این بخش که می تواند بقیه ی بخش های طبقه ی کارگر را به دنبال خود بکشد و رهبری کند، به ویژه در مراکز اصلی صنعتی کشور یعنی خوزستان، تهران و بوشهر و بندرعباس و اصفهان و تبریز و اراک و ... به حرکت در آید نیرو و توان بزرگ و ویران کننده ای را که در طبقه ی کارگر ایران در مقابله با نظام استبداد دینی حاکم نهفته است بر تمامی طبقات خلق ایران آشکار کرده و به این ترتیب شرایط را برای رهبری این طبقه بر مبارزات خلق آماده خواهد کرد.
جایگاه اعتصابات اقتصادی در مبارزات انقلابی - دموکراتیک
نکته اساسی در مورد مبارزات کارگران عقب بودن مبارزات آنها است از شرایط کنونی مبارزات سیاسی انقلابی - دموکراتیک  در ایران که هدف اساسی آن سرنگونی حکومت است و یا حتی مبارزات اصلاح طلبانه ی سیاسی که در چارچوب حکومت اما برای به دست آوردن آزادی های سیاسی و اجتماعی است.
در مورد مبارزات سیاسی انقلابی دموکراتیک در ایران می توان گفت که در خلال جنبش دموکراتیک زن زندگی آزادی( ژن، ژیان، ئازادی) در یکسال و اندی گذشته و همچنین حال حاضر که عمدتا به وسیله ی زنان و جوانان پیش رفته خواست اساسی آزادی و دموکراسی بوده و مستقیما علیه حکومت ولایت فقیه و استبداد دینی حاکم طرح شده است. سرکوب این مبارزات به وسیله ی حکومت با زوراسلحه و کشتار و چشم کور کردن و تجاوز و«خودکشی»گردانی و غیره بوده است. این مبارزات که تا همین حدش هم ویران کننده بوده و استحکام هسته ی سخت قدرت را در حکومت، متزلزل و در بسیاری موارد دست به عصا کرده است تا حد خواست سرنگونی پیش رفته و با توجه به شرایط موجود اقتصادی و سیاسی و فرهنگی قطعا در موج های پس از این خود بیشتر پیش خواهد رفت.
در مقابل، مبارزات اقتصادی کارگران در حالی که در زمینه ی این خیزش بزرگ حرکت می کند( کافی است با وضعیت همین مبارزات پیش ازاین خیزش مقایسه شود) تا کنون از حد خواست های اقتصادی قدمی به پیش برنداشته است و جهشی به سوی خواست های سیاسی و مبارزه ی عملی برای آنها نکرده است.
این مساله ای است که می توان به بررسی بیشتر آن پرداخت.   
 هرمز دامان
نیمه ی نخست دی ماه 1402
*این مقاله در دو بخش تنظیم شده است.
یادداشت
1-  در مورد خیزش «زن زندگی آزادی»عقب نشینی به حکومت تحمیل شد. در واقع این تنها جنبش توده ای نیست که در برخی زمینه ها عقب نشینی کرده و در بخشی پیش رفته است، حکومت نیز در حالی که در برخی بخش ها پیش آمده در بخش های دیگر مجبور به عقب نشینی شده و گر چه حاضر نبوده و نیست اعلام کند عملا به آن تن داده است. برای نمونه گسترده شدن بی حجابی که به هیچ وجه قابل مقایسه با وضع پیش از«خیزش زن زندگی» آزادی نیست.

 

سه مقاله در مورد وضعیت طبقه ی کارگر


 
1
وضع کلی طبقه ی کارگر در مرحله ی کنونی انقلاب دموکراتیک نوین ایران
 
طبقه ی کارگر و امکانات تبدیل خیزش انقلابی جاری به یک انقلاب واقعی
 از زمان آغاز خیزش انقلابی جاری که به گونه ای می توان آن را مرحله ای نوین در تکامل  انقلاب دموکراتیک نوین ایران و چنانچه مفهوم خاص انقلاب را در نظر داشته باشیم مرحله ی نخستین انقلاب 1401 ایران دانست، طبقه ی کارگر ایران به گونه ای مستقل و با هویت طبقاتی خویش نقشی در آن نداشته است و انقلاب محدود به جوانان به ویژه زنان، دانشجویان، دانش آموزان و فرهنگیان و تا حدود کمی کسبه و بازاریان( در روز شنبه 16مهر شرکت بازاریان به ویژه بازاریان تهران که نقشی بسیار مهم و کلیدی در کشور دارند بیشتر شده است) بوده است.(1)
وضع اعتصابات اقتصادی
مبارزات طبقه ی کارگر ایران در دو دهه ی اخیر عمدتا گرد خواست های اقتصادی صورت گرفته است. نقطه های اوج تکامل این جنبش های کارگری، مبارزات کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، کارخانه ی نیشکر هفت تپه، فولاد اهواز( اعتصابات این دو کارخانه ی اخیر به جنبش هایی در سطح شهرهای شوش و اهواز کشیده شدند) کارخانه های هپکو و آذرآب اراک و بالاخره مبارزات اقتصادی کارگران شجاع پیمانی وزارت نفت بوده است. در دیگر موسسات و کارخانه ها و کارگاه ها در حالی که مبارزات اقتصادی روی داده است اما این مبارزات هرگز به سطح کارخانه های مزبور و کارگران پیمانی شرکت نفت نرسیده و عموما پیرامون عقب افتادن حقوق ها و دیگر شرایط کار بوده است.   
وضع بخش های پیشرو طبقه ی کارگر
در شرایط کنونی کماکان کارگران همین کارخانه ها، هسته ی پیشروتر طبقه ی کارگر را تشکیل می دهند. کارگران شرکت واحد و نیشکر هفت تپه دارای سندیکا هستند و سازمانده مبارزات کارگران پیمانی وزارت نفت شورای کارگران است که تشکلی است خودروییده از مبارزات کارگران و طبعا غیر قانونی.
استبداد و نبود تشکل های سیاسی
نخستین دلیل عقب افتادن طبقه ی کارگر از خیزش جاری وجود استبداد مذهبی حاکم بوده است. به دلیل وجود استبداد بر تمامی شئون زندگی اجتماعی و سیاسی، این طبقه هرگز نتوانسته حزب سیاسی خود را داشته باشد. یورش به سازمان های انقلابی چپ ایران و کشتن بسیاری از رهبران و کادرها و اعضای آنها در سه ساله ی نخستین انقلاب 57 و همچنین اعدام های سال 67 شدیدترین ضربات را بر پیشروان سیاسی طبقه ی کارگر زد و یک نسل از انقلابیون را از بین برد. این امر بر سازماندهی سیاسی طبقه ی کارگر بدترین تاثیر را گذاشته است.
استبداد و نبود تشکل صنفی
استبداد مذهبی حاکم نه تنها پیشروترین عناصر مبارز چپ را قلع و قمع کرد و به این وسیله هر گروه و سازمان سیاسی کمونیستی را از بین برد، بلکه همچنین مانع شکل گیری تشکل های صنفی کارگری به ویژه سندیکاهای مستقل کارگری گردید. دو سندیکای شرکت واحد و نیشکر هفت تپه با پشتکار و مبارزات طولانی کارگران توانست تشکیل شود و به یاری همین مبارزات هم تا کنون تداوم یافته است. امر نداشتن تشکل صنفی مانع از سازماندهی کارگران در کارخانه ها و رشته ها و همچنین در سطح کشور برای حقوق صنفی و اقتصادی خویش شده و این طبقه را در وضعیت بسیار عقب مانده ای نگه داشته است.
برقراری فضای خفقان و پلیسی بر رشته ها و کارخانجات کلیدی
جز این ها استبداد مذهبی حاکم  از همان آغاز یک فضای پلیسی و نظامی بر تمامی موسسات و کارخانه های کلیدی حاکم کرد و آن را ادامه داد. این فضای پلیسی مانع مهمی در راه هر گونه شکل گیری هسته ها و کمیته های مبارز کارگری در کارخانه ها شده و تا حدود زیادی کارگران را به انفراد و تنها دنبال کردن منافع شخصی خویش کشاند. 
نقش گزینش در تبدیل موسسات و کارخانه ها به دنبالچه ی حکومت
جمهوری اسلامی با تحلیل دلایل بروز انقلاب 57 و به ویژه چگونگی شکل گیری و تکامل مبارزات کارگران خواه در دوران انقلاب( پس از کشتار میدان ژاله) و خواه در دوره ی 60- 58 به تسویه ی موسسات و کارخانه های استراتژیک کشور دست زد تا با این کار خود یکی از مهم ترین کانون های اساسی انقلاب را مسدود کند و از کار بیندازد.(2) بر طبق همین برنامه در این دوره ی 40 ساله، کارگران این گونه کارخانه باید از یک دالان گزینشی رد می شدند تا بتوانند به استخدام موسسه یا کارخانه در آیند. از سوی دیگر این امر به گزینش گران اجازه می داد تا افرادی را که یا تعهد به حکومت جمهوری اسلامی دارند( وابستگاه سپاه، بسیج و نیروهای اطلاعاتی و یا افراد وابسته به حکومت) و یا حداقل مخالف آن نیستند( خانواده های شهدای جنگ) را استخدام کند. این امر به شکل گیری یک سری باندهای حکومتی درون موسسات و کارخانه ها کلیدی به ویژه صنعت نفت که کلیدی ترین بخش اقتصاد ایران بود، انجامید.
پیمانی کردن کارها
یکی دیگر از شگردهای استبداد مذهبی حاکم که شکل داخلی سیاست نئولیبرالیسم جهانی بود تجزیه طبقه ی کارگر به واحدهای بسیار کوچک در موسسات و کارخانه های بزرگ و کلیدی بود. جدا از منافع اقتصادی این امر برای سرمایه داران بوروکرات – کمپرادور جمهوری اسلامی و محروم کردن کارگران از حقوق رسمی، این امر منجر به این شد که طبقه ی کارگر تجزیه شده و منافع هر بخش جدا از بخش دیگر شود. به این ترتیب کارگران رسمی، کارگران پیمانی، کارگرانی با قراردادهای سه ماه کار و ... به وجود آمد و اختلافات میان این بخش ها تا حدودی حاکم بر اتحاد میان کارگران شد. در اعتصاب اخیر کارگران پیمانی صنعت نفت ما به روشنی نتایج این اختلافات و تاثیرات آن را در اعتصابات مشاهده می کنیم.
بحران اقتصادی کشور و فلاکت طبقه ی کارگر
به آن چه در بالا گفته شد باید بحران اقتصادی کشور را افزود. این بحران، طبقه ی کارگر و به ویژه لایه های نیمه ماهر و ساده ی آن را که به هر حال دستمزدشان کمتر از بخش ماهر است به فقر و فلاکتی هولناک کشانده است و در مجموع این طبقه را چنان اسیر وضع معاش و زندگی خویش کرده که کمتر فرصتی برای فکر در مورد امور دیگر دارد. آنجا هم که به مبارزه دست می زند عموما باید برای عقب افتادن حقوق ماهانه ی خویش مبارزه کند. این امر گونه ای سر در گریبانی  رنج آور برای بیشتر لایه های این طبقه به ویژه بخش های میانی و پایین طبقه به وجود آورده است و هر کارگر را به گونه ای دچار این فکر که چگونه گلیم خود را از آب بکشد. 
آنچه به گونه ای مختصر بر شمردیم و نکات ریز و درشت دیگر مانع شکل گیری اعتصابات سیاسی و یا حتی اعتصابات اقتصادی با خواست های پیشروتر شده است.
اما جدا از این ها که از نقش پلید حکومت و سیاست های ارتجاعی و مستبدانه ی آن در میان کارگران و برخی ویژگی های درونی خود طبقه ی کارگر ایران ناشی می شود، باید به نقش گروه های سیاسی ای نیز توجه کرد که ادعای چپ داشتند.
تبدیل جریان های چپ انقلابی به رویزیونیست و ترتسکیست
طی سرکوب خونین جریان های سیاسی چپ در سال های  67- 57 که در تمام ایران و به ویژه در کردستان صورت گرفت، تقریبا بیشتر عناصر پیشرو و انقلابی سازمان های سیاسی مبارز کشته شدند و بخش های باقی مانده به خارج گریختند. بخش هایی نیز پس از دوران زندان یا به زندگی معمولی در ایران تن دادند و یا راه خارج در پیش گرفتند. آنچه نکته ی کلیدی است این که بخش عمده ی نیروهای سیاسی باقی مانده پس از سال 67 که عمدتا در خارج اسکان گزیدند به انفعال فکری و عملی در غلتیدند.
در این جا دو مساله بیش از دیگر مسائل موجب به انفعال کشیده شدن فکری و عملی نیروهای انقلابی چپ( و ما تنها در مورد این نیروها صحبت می کنیم و نه درباره ی رویزیونیست های توده ای- اکثریتی و یا جریان های سه جهانی و یا ترتسکیست های حکمتی) شد. یکی غالب شدن روحیه ی شکست و انفعال پس از شکست طبقه ی کارگر ایران و کلا شکست انقلاب بزرگ 57 که همه با هزاران آرزو در خدمت آن قرار گرفته بودند، و دیگری شکست طبقه ی کارگر چین در 1976 و از بین رفتن آخرین دولت واقعا سوسیالیستی در جهان. امر سومی که به این انفعال کمک کرد سکنی گزیدن طولانی در کشورهای امپریالیستی غرب و به دست آوردن موقعیت های اجتماعی و مالی خوب بود. این ها موجب شد که انگیزهای انقلابی دوران نخستین سال های انقلاب از بین برود و بسیاری از افراد این جریان ها یا صرفا مشتی حراف شوند که در حرف چیزی و در عمل زندگی چیز دیگری هستند و یا به با دلیل تراشی و توجیهات تئوریک- سیاسی به جریان های مرتجع حکمتی- ترتسکیستی و رویزیونیستی توده ای - اکثریتی بپیوندند. 
چنان که می دانیم در کنار سازمان ها و جریان های انقلابی که از بیشترشان اثری باقی نماند، دو جریان ضد مارکسیستی- لنینستی نیز وجود داشتند. یکی جریان های رویزیونیستی حزب توده- اکثریت و راه کارگری، و دیگری جریان های ترتسکیستی که در ایران با نام حکمتی ها مشخص می شوند. البته جریان های دیگری نیز طی سال های 70 به بعد سبز شدند از جمله چپ نویی ها، مارکسی ها و مارکسیسم غربی و ... که همه به یکی از این دو جبهه ی اصلی تعلق داشتند و وجه همگی شان بلا استثناء نفی تئوری های اساسی و انقلابی مارکسیسم بود.
 این ها تقریبا بیشترین نیروهایی را که زیر نام «چپ» فعالیت می کردند در بر می گرفتند. جریان های مزبور از یک سو دارای نیرویی آنچنانی درون ایران و درون طبقه کارگر ایران نبودند و از سوی دیگر آنجا که بودند( تقریبا بیشتر جاهایی که کارگران دست به مبارزات طولانی زدند) سیاست شان تماما اکونومیستی بوده و مبارزات کارگران را اسیر شورا سازی و کمیته سازی و یا صرفا سندیکا سازی کردند.
 به این ترتیب این ها که بخش عمده ی افرادی را تشکیل می دادند که می توانستند میان کارگران کار کنند نه مارکسیسم- لنینیسم مورد ادعا شان را میان کارگران تبلیغ  می کردند و سطح آگاهی سیاسی - انقلابی این طبقه را بالا می بردند، نه فعالیتی در جهت ایجاد سازمان انقلابی درون طبقه ی کارگر انجام می دادند( خودشان را همان سازمان و حزب می دانستند) و نه تلاشی برای این که طبقه ی کارگر نقش رهبری خویش و سازنده ی کمونیسم را دریابد. علنی گرایی مفرط، اکونومیسم و سیاست های ضد مارکسیستی - لنینیستی ماحصل کار این جریان ها درون طبقه ی کارگر ایران بود.
به این ترتیب طبقه ی کارگر ایران و به ویژه بخش پیشرو آن نه تنها از جانب حکومت مستبد ضربات پی در پی خورد بلکه این جریان ها نیز که مدعی بودند سازمان و حزب طبقه ی کارگرند نیزبا سم پاشی های خود علیه مارکسیسم - لنینسم و تبلیغ رویزیونیسم و ترتسکیسم ضربات متوالی ای به آن وارد کردند. و به اصطلاح به جای این که این طبقه را پیش ببرند به عقب بازگرداندند و در اسارت افکار بورژوایی قرار دادند.
تفاوت بزرگ شرایط طبقه ی کارگر ایران در سال های 57 با شرایط طبقه ی کارگر کنونی در دو امر مهم است.
در آن سال ها سازمان های و محافل انقلابی در مراکز صنعتی کشور زیاد بودند و بسیاری از آنها هم پیش از سال 56 یا بافت کارگری داشتند و یا اعضای کارگرشان کم نبود و هم توانستند طی یک سال انقلاب کار سیاسی خود را میان طبقه کارگر گسترش دهند. افزون بر این سازمان ها و محافل، درون خود کارگران نیز محافل مخفی پیشرو و کمونیستی وجود داشت و همین مجموعه بود که توانست طبقه ی کارگر را به سوی اعتصابات سیاسی 57 رهبری کند.
اما اکنون چنین سازمان هایی مطلقا وجود ندارند و مشکل که محافل پیشرو و کمونیستی زیادی هم در میان این طبقه وجود داشته باشند.(3)
اشاره ای به تفاوت وضع طبقه ی کارگر ایران با روسیه
تفاوت طبقه ی کارگر ایران با روسیه تا کنون این بوده است که در هر دو انقلاب 1905 و فوریه 1917 این کارگران  بودند که انقلاب را با مبارزه ی اعتصابی خود آغاز کردند( انقلاب اکتبر که از جانب حزب لنینی بلشویک سازماندهی شده بود جای خود را دارد) اما در انقلاب 57 کارگران آغاز کننده نبودند و دیر به انقلاب پیوستند. در این انقلاب کنونی نیز طبقه ی کارگر شاید دیرتر از بقیه به انقلاب بپیوندد. با این همه خواهد پیوست.
در این تفاوت زود و دیر پیوستن یکی از مهم ترین اختلافات بین شرایط طبقه ی کارگر روسیه با ایران نهفته است.
 آنها سازمان های انقلابی کمونیستی ای داشتند ( تقریبا از  دهه  1890 و به ویژه نیمه ی دوم آن)که در مراحل نخستین فعالیت خود تمامی نیروی خویش را در این طبقه گذاشته بودند( و این جدا از اتحادیه های کارگری ای بود که پیش از این وجود داشت) و تنها پس از 6 الی سال کار متوالی در این طبقه، نیروهای خود را به میان طبقات دیگر فرستادند.
اما طبقه ی کارگر ایران خواه به دلیل استبداد همه جانبه و خواه به دلیل درک های نادرست در میان مبارزان انقلابی چپ، همواره از چنین نیرویی محروم بوده است. این طبقه تنها در زمان شل شدن استبداد توانسته تا حدودی خود را سازمان دهد.
وضع در آینده
اکنون با هر پیشرفت در انقلاب این استبداد شل می شود. باید از این فرصت به نحو احسن استفاده کرد و محافل، هسته ها و گروه های انقلابی موجود در میان کارگران به آگاهی بخشیدن و سازماندهی طبقه ی کارگر بپردازند و این طبقه را برای رهبری آماده کنند.
شکی نیست که طبقه ی کارگر ایران به خروش خواهد آمد. این که چنین امری در آینده نزدیک و یا دور صورت گیرد تماما به همین محافل و هسته ها و پیشروان موجود در خود طبقه ی کارگر وابسته است. آنها باید تلاش زیادی بکنند تا بخش های میانی و ساده تر طبقه ی کارگر را به این  آگاهی برسانند که مبارزه ی سیاسی با این غارتگران سالوس و جنایتکار و دفن کردن اینها در اعماق تاریخ به نفع طبقه ی کارگراست. در عین حال این طبقه را برای نبردهای بزرگ تاریخی پیش رو که قطعا محدود به سرنگونی جمهوری اسلامی نخواهد بود، آماده کرد.
نیمه ی دوم مهر 1401
یادداشت ها 
1-    از دیدگاه ما و آن گونه که روندهای تاریخی نشان می دهد در انقلاب های مشروطیت و 57 و نیز در جنبش های اجتماعی – سیاسی بزرگ  همچون مبارزات در گیلان و آذربایجان  انقلاب در ایران از سه مرحله گذر کرده داست.  مرحله نخست: نامه نویسی، تحصن، گردهمایی و راهپیمایی خیابانی مرحله ی دوم: اعتصاب ها مرحله ی سوم : شورش ها و قیام ها و جنگ ها.
2-    برای تداوم حکومت استبداد مذهبی و تسلط استراتژیک آخوندها برای دهه ها، این کانون ها باید شناسایی و نابود و یا مسدود می شدند؛ برای نمونه سازمان ها و رهبران تمامی سازمان های سیاسی و روزنامه نگاران و هنرمندان و فعالین فرهنگی و...
3-    البته این امر را نمی توان با اطمینان کامل گفت. مبارزات آینده ی این طبقه که در هر حال صورت خواهد گرفت این را نشان خواهد داد.

2
 شرایط طبقه ی کارگر و مساله ی اعتصابات سراسری

 این مساله که تا کنون کارگران به گونه ای گسترده و همچون یک طبقه ی حتی اقتصادی به مبارزات انقلابی نپیوسته اند مساله ای مهم است. در زیر اساسی ترین دلایل عینی و ذهنی این نپیوستن را به گونه ای مختصر مرور می کنیم. در ضمن به نکاتی که این اواخر در مقاله ی وضع کلی طبقه ی کارگر در مرحله ی کنونی انقلاب دموکراتیک نوین ایران پرداخته ایم در اینجا به گونه ای گذرا اشاره می شود.
شرکت در مبارزه به شکل فردی
در خیزش انقلابی جاری کارگران به شکل انفرادی شرکت داشته و دارند و بخش مهمی از کسانی را که در خیابان ها حضور داشته و به مبارزه با حکومت پرداخته اند تشکیل داده اند.
امری که بیشتر شامل کارگران جوان و کارگران غیر کارخانه ای است
این امر البته بیشتر شامل کارگران جوان و کارگرانی بوده که در کارهای پیمانکاری و یا کارهای خدماتی کوچک و ... شرکت داشته اند و نه کارگران صنعتی کارخانه ها و کارگاه های بزرگ و یا متوسط و به ویژه کارگران رسمی این کارخانه ها و کارگاه ها.
در مورد این بخش ها به جز آنها که اعتصاب کردند مشکل بتوان گفت که بقیه - و نه تک و توک و اینجا و آنجا- در مبارزات شرکت کرده اند. شرکت در مبارزات ممکن است شامل حال همسر و فرزندان دختر و پسر کارگران بین 45 تا 50 سال و بالاتر شده باشد اما به احتمال زیاد نه آن چنان شامل حال خود شخص کارگر.
فشار طاقت فرسای اقتصادی
در مورد این گونه کارگران، نکته ی نخست، فشار طاقت فرسای اقتصادی، بحران و تورم و گرانی وحشتناک و فقر کشنده و اموری مانند این هاست. این بار به جای این که بحران و تورم و فقر کارگران را به سوی مبارزات اقتصادی گسترده بکشاند، موجب محافظه کار شدن نسبی آنها شده است. 
کار و دستمزد
تصور بخش های مهمی از کارگران این بوده که شغل آنها آب باریکه ای است که خانواده را از گرسنگی می رهاند. اما اگر این آب باریکه نیز نباشد چه باید کرد؟ باید توجه کرد که عقب افتادن حقوق ها گاه ماه ها طول کشیده است اما کارگران به کار خود ادامه داده اند و با قرض و قوله زندگی کرده اند. کارگران شاغل دارای همسر و فرزند بیشتر به این فکر می کنند که اگر آنها کار نداشته باشند وضع خانواده ی آنها چه می شود.
مشکل قراردادهای سفید و موقت و اخراج
هر اعتصابی در این جمهوری نکبت این امکان را به وجود می آورد که فرد اخراج شود. از سوی دیگر قراردادهای سفید و یا موقت سه ماهه و... موجب می شود کارگران همواره در نگرانی از دست دادن شغل بوده و تا حدودی محتاط و دست به عصا شوند.
بیکاری
به این ترتیب از دست دادن شغل و بیکاری یکی از ترسناک ترین وضعیت هایی است که معیشت و زندگی کارگران و خانواده های آنها را تهدید می کند.
نبود صندوق اعتصاب برای تداوم مبارزه
از سوی دیگر دست زدن به اعتصاب در شرایط عادی مساله ی تامین مالی را پیش می کشد و عموما این گونه دست به اعتصاب زدن بدون وجود صندوق های اعتصاب کاری سخت است. به ویژه اگر کارگران مطمئن نباشند که سریعا به خواست های خود می رسند. باید توجه کرد که مبارزه و اعتصاب برای افزایش حقوق و مسائلی از این گونه نیز گاه «گارانتی» ندارد چه برسد به مبارزه برای سرنگونی یک نظام مستبد با این همه دم و دستگاه اطلاعاتی و پلیسی و ابزار و ادوات نظامی. 
تاثیر تجارب مبارزات صنفی گذشته
تجارب گذشته از جمله حمله ی نیروهای رژیم به کارگران و سرکوب های خونین مبارزات اقتصادی آنها( برای نمونه شلیک به کارگران خاتون آباد و به خون کشیدن مبارزه ی کارگران) و نیز به شلاق بستن( کارگران معدن) و زندانی های درازمدت بریدن( کارگران سندیکای شرکت واحد و نیز کارگران هفت تپه و فولاد) نیز پیش چشم کارگران است و در شرایطی که طبقه آگاه و متشکل نیست و اطمینان لازم به آینده ی مبارزه وجود ندارد اینها همه مساله است و ایجاد تردید می کند. چنانکه اشاره کردیم یک کارگر تنها به خود فکر نمی کند بلکه بیشتر به خانواده ی خود می اندیشد و از آینده ی آن ها پس از خودش بیمناک است.
عدم به هم پیوستگی و تداوم در جنبش کارگری
در جنبش کارگری 40 ساله اخیر به جز اعتصاب های برای عقب افتادن حقوق ها، پرداخت حق بیمه، مساله ی ایمنی شرایط کار، قراردادهای سفید و موقت و اخراج ها، با کمتر مبارزه ای حتی با خواست های افزایش حقوق ها روبرو بوده ایم و مواردی مانند کارگران پیمانی نفت تک و توک بوده است. بنابراین نسل های تازه تر طبقه ی کارگر تجارب کافی در مبارزه ی اقتصادی ندارد چه برسد به سیاسی.  
سندیکا و اتحادیه
نبود تشکل صنفی و سندیکا و کلا تشکیلات یکی از معضل هایی است که کارگران را به مبارزه ی انفرادی و یا تمکین به شرایط سخت کار و حقوق ناچیز می کشاند.
نبود سندیکا و اتحادیه - فقدان آگاهی لازمه ی صنفی
در شرایط نبود تشکل های صنفی مانند سندیکا و اتحادیه این امکان که کارگران( به ویژه لایه های میانی نیمه ماهر و پایینی ساده ی طبقه کارگر) حتی بتوانند آگاهی صنفی(یا تردیونیونی) کافی از وضع خود به دست آورند بسیار مشکل است چه برسد به آگاهی سیاسی انقلابی. این که کارگران عموما برای عقب افتادن حقوق ها مبارزه کرده اند خود نشان از شرایط عقب مانده ی مبارزات کارگری می دهد. روشن است که یکی از عوامل اصلی این وضع استبداد حاکم است. به دلیل شرایط اسفبار کار و زندگی، برخی از کارگران که از وضع خود مایوس می شوند به جای مبارزه کردن، خودکشی می کنند. این حتی در کارخانه نیشکر هفت تپه نیز رخ داده است.
در زمان انقلاب 57 نیز کارگران سندیکا نداشتند اما اعتصاب کردند
البته کارگران در زمان سلطنت استبدادی سابق نیز سندیکایی از آن خود و مستقل نداشتند و در انقلاب اعتصاب کردند. اما پیش از اعتصابات سراسری کارگری، مبارزه ی عمومی در کشور بسیار پیشرفته تر از چهار ماه مبارزات اخیر بود.
 در عین حال در آن زمان تجار و بازاریان و کسبه نه تنها اعتصاب می کردند بلکه به رفع و رجوع مسائل انقلاب می پرداختند و طلاب و روحانیون نیز نقش مبلغان فکری آنها را ایفا می کردند. در واقع آنها رهبری انقلاب را در دست خود گرفته بودند نه چون اکنون که انقلاب رهبری ندارد و طبقه ی کارگر نیز آماده ی برای رهبری نشده است.
در مورد «مجمع عمومی» باید توجه کرد که این تشکل نیست و نمی تواند نقش چندانی در دست زدن به اعتصابات سراسری بازی کند. تنها تشکل های پایدار صنفی با رهبری و کادر و غیره همچون سندیکا و اتحادیه می توانند نقش آگاهگرانه ی تردیونیونی داشته باشند و امور و منافع اقتصادی و تا حدودی سیاسی کارگران را دنبال کنند. تجارب سندیکای شرکت واحد، سندیکای نیشکر هفت تپه و نیز شورای کارگران پیمانی نفت جز این نشان نمی دهد.
عدم اتحاد کارگران کارخانه ها در مسائل غیر اقتصادی- بی تجربه گی در این گونه مسائل
 نبود اتحاد کارگران در مسائل مهم صنفی، و نه عقب افتادن حقوق ها و یا پرداخت حق بیمه بلکه خواست هایی مانند دستمزدهای منطبق با تورم و ساعات و شرایط بهتر برای کار، موجب می شود که کارگران تجارب لازم را برای مبارزات بزرگ تر کسب نکنند و برای دست زدن به یکباره به مبارزات بزرگ دچار مشکل و تردید شوند. 
فقدان آگاهی سیاسی - نبود حزب سیاسی یا سازمان انقلابیون حرفه ای
جدا از این که در کشور ما کارگران از ابتدائی ترین حقوق برای تشکل برخوردار نیستند و بنابراین حق داشتن تشکل های مستقل صنفی را ندارند، نبود حزب سیاسی انقلابی کمونیستی نیز به شرایطی که در بالا آمد کمک کرده و موجب حرکت بسیار کند جنبش کارگری شده است.
شکست طبقه ی کارگر در شوروی و چین و نیز شکست تلخ انقلاب 60 -57 در ایران
این امر جدا از هر مساله ی دیگری از جمله نبود پشتیبانی کارگران یک کشور سوسیالیستی برای کارگران، به نداشتن افق و دورنما میان کارگران انجامیده است. شکست تلخ انقلاب 57 و مبارزات بزرگ کارگران در آن دوران به این شرایط ناامید کننده افزوده است.
وضع کنونی گروه های سیاسی و نقش «شبه جپ» در ایجاد عدم اعتماد به سازمان های چپ
در این مورد در مقاله ی اشاره شده در بالا صحبت کرده ایم.
جوان بودن جنبش 
 جنبش جاری در خیابان ها بافت جوانی دارد. سن مبارزان خیابان عموما بین 16 تا 25 سال است. با وجود این که کارگران پشتیبان این جنبش بوده اند اما این پشتیبانی عموما معنوی بوده است و بنابراین جنبش جاری نتوانسته  تاثیری در این حد که کارگران را در پشتیبانی از خود به اعتصاب سراسری بکشاند روی آنها بگذارد.
 اعتصاب فرهنگیان نیز نتوانست به اندازه ی کافی به روی طبقه ی کارگر اثر گذارد به ویژه این که فرهنگیان در سراسر کشور منافع یکسانی دارند و بنابراین راحت تر و ساده تر می توانند متحد شوند حال آن که در این شرایط خفقانی اتحاد کارگران در یک کارخانه دشوار است چه برسد به اعتصاب های سراسری. و این جدا از این است که جمهوری اسلامی با سپردن کار به پیمانکارها در کارخانه های بزرگ و متوسط، طبقه ی کارگر را به شدت پراکنده و امکان اتحاد میان کارگران را حتی در یک پروژه مشکل کرده است. آنچه در مورد فرهنگیان گفتیم در مورد تاثیر مبارزات دانشجویی بر طبقه ی کارگر نیز کمابیش صدق می کند.
اطمینان لازم نداشتن به آینده ی جنبش
با توجه به این که به جز اعتصاب فرهنگیان و تعدادی اعتصاب مقطعی کارگری به ویژه اعتصاب کارگران پیمانی نفت و نیز چند بار اعتصاب کسبه و بازاریان، اعتصابات دیگر طبقات آن چنان که باید گسترده و فراگیر نشده است و مثلا استادان دانشگاه( که جزو سرآمدان جامعه به شمار می آیند) و یا بخش هایی از کارمندان دولت را در بر نگرفته است، اطمینان نسبی و امید لازم به آینده ی جنبش در کارگران تا کنون و به طور گسترده پدید نیامده است.
بازداشت های گسترده در تجربه ی کارگران نفت
 بازداشت حدود 250 کارگر در اعتصاب کارگران پیمانی نفت نیز به نوبه ی خود و در چنین شرایطی می تواند به روی دیگر کارگران تاثیر بگذارد. برای یک کارگر فنی پیدا کردن کار باز هم ساده تر از کارگران نیمه ماهر و ساده ی طبقه ی کارگر است و بدون پیوستن این دو دسته کارگران به اعتصابات، کارگران نمی توانند به عنوان یک طبقه به انقلاب بپیوندند.
تجارب سندیکای واحد و نیشکر هفت تپه
با وجود این که سندیکاهای کارگری واحد و هفت تپه تلاش و مبارزه ی بسیار کردند و در مبارزات خود موفقیت هایی هم داشتند اما تا کنون نتوانسته اند به عنوان الگوهای برانگیزاننده ای در آمده و موجب شوند کارگران در کارخانه های بزرگ و متوسط تلاش خود را متوجه ایجاد سندیکا و یا شوراهای صنفی کرده و بر موانع ایجاد آن چیره گشته چنین تشکل هایی را ایجاد کنند.    
آینده و فشارهای طاقت فرسا
در شرایط فعلی ایران آنچه که در درجه ی نخست و بیش از هر چیز می تواند کارگران( به ویژه لایه های میانی و ساده ی این طبقه) را به تحرک و اعتصاب بر انگیزد همین بحران و تورم و فشار طاقت فرسای اقتصادی و تقلیل آب باریکه به آبی بسیار باریک تر است چندان که داشتن کار با نداشتن آن دیگر فرق چندانی نکند. و این به ویژه به این دلیل است که سطح آگاهی در طبقه ی کارگر به جز در لایه های اندکی از کارگران صنعتی و کارگران حمل و نقل، بسیار پایین است. 
 البته این به این معنا نیست که امور دیگر مانند فشارهای استبداد پلیسی و نظامی به روی خود کارگران در زمینه ی صنفی و یا سیاسی، زیر فشار و اختناق شدید بودن زنان و جوانان و دانشجویان، سرکوب های خونین دیگر طبقات و بخش های اجتماع، اعدام بی رویه حکومت که تا کنون بیشتر شامل کارگران جوان و با انگیزه شده است، شورش در مناطقی مانند بلوچستان و کردستان و یا در شهر و روستایی و خلاصه رویدادها و حوادث سیاسی و یا غیر سیاسی دیگر نمی تواند نقش برانگیزاننده به روی طبقه ی کارگر داشته باشند. این ها قطعا می تواند به روی کارگران تاثیر بگذارد اما این که این رویدادها و حوادث در چه حدی برانگیزاننده ی طبقه ی کارگر خواهند بود و آیا این طبقه را به اعتصابات سراسری می کشاند جدا از خود رویداد و شرایطی که آن رویداد یا حادثه در آن رخ می دهد به وضع و شرایط درون خود طبقه ی کارگر و فعل و انفعالات آن بستگی دارد.
نیمه ی نخست دی ماه 1401

3
وضعیت کنونی جنبش خودبه خودی طبقه ی کارگر
 
آنچه در بخش پیش در مورد رشد آگاهی توده ها گفته شد طبعا در مورد طبقه ی کارگر که یکی از پر جمعیت ترین و زحمتکش ترین طبقات خلق است صدق می کند. با این حال وضع طبقه ی کارگر از نقطه نظر انتظاری که از وی می رود به کلی با بقیه ی طبقات فرق می کند.
طبقه ی کارگر تنها بخشی از توده نیست بلکه باید رهبر جنبش توده ای باشد و بدون رهبری این طبقه سخنی هم از پیروزی نهایی انقلاب دموکراتیک نمی تواند در میان باشد.
اما بین آنچه که این طبقه اکنون هست و آنچه که باید باشد یک تفاوت اساسی و کیفی وجود دارد. در حال حاضر طبقه ی کارگر ایران آنی نیست که باید باشد. پیشروان این طبقه آنی نیستند که باید باشند. یعنی به هیچ وجه نه نشان چشم گیری از آگاهی سیاسی - انقلابی یک طبقه ی رهبری کننده در این طبقه و در درجه ی نخست در میان پیشروان این طبقه مشاهده می شود و نه نشانی از مبارزات عملی ای که شرایط را برای این امر بزرگ آماده سازد. در حال حاضر جز چند بخش نسبتا متشکل و نسبتا فعال در سیاست همچون کارگران شرکت واحد و هفت تپه و  شورای پیمانی کارگران نفت نشان چشمگیری از این طبقه خواه از نظر تشکل و خواه از نظر فعالیت سیاسی مشاهده نمی شود. در یک سال گذشته تقریبا بیشتر طبقه همچون روال دهه ی های اخیر درگیر مبارزات محدود اقتصادی، اعتراض به عقب افتادن حقوق ها و طرح طبقه بندی مشاغل و در بهترین حالت اعتراض به  تورم و گرانی و سفره خالی و خواست افزایش حقوق ها است.
 این وضع باید تغییر کند. به این معنا که شرایط آگاهی طبقه ی کارگر باید به گونه ای تغییر یابد که نه تنها این خواست ها را دنبال کند بلکه خواست سرنگونی حکومت و برقراری یک جمهوری دموکراتیک و رفتن به سوی سوسیالیسم و کمونیسم را در سر داشته و در راه آن مبارزه ی عملی کند. نقش مهمی در این تغییر به عهده ی انقلابیون کمونیست است.
تفاوت بین مبارزات اقتصادی پیش از خیزش بزرگ و در یک ساله ی اخیر
البته میان مبارزات اقتصادی در پیش از جنبش«زن زندگی آزادی» و پس از این جنبش یک تفاوت کیفی وجود دارد.
در پیش از خیزش بزرگ مبارزات اقتصادی کارگران بر بستر سیر به نسبه عادی تر امور صورت می گرفت و از این رو عموما محدود به محل کارخانه و کارگاه و در خودبسته بود و چندان با اوضاع سیاسی عمومی جامعه و حکومت مرتبط  نمی شد و از این رو تا حدودی به وسیله ی حکومت قابل تحمل بود.
این میان اعتصاب های کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز و آذرآب و هپکوی اراک تا حدودی وضعی خاص یافتند و حکومت دست به سرکوب شدید آنها زد. این که در آن شرایط این اعتصاب ها شرایط ویژه ای یافتند نیز نخست به این دلیل بود که این ها شدیدترین و گسترده ترین اعتصاب ها در دو دهه ی اخیر بودند و توانستند در شهر و منطقه پشتیبانی عمومی زحمتکشان و توده ها را برانگیزند؛ و دوما خواست اساسی این اعتصاب ها لغو خصوصی شدن کارخانه و برگشت آن به دست دولت بود و از این رو به ناچار با دولت و سیاست درگیر می شدند و بالاخره به این دلیل که از دل برخی از این اعتصاب ها تشکل های پیشرویی شکل گرفت که تلاش کرد اتحاد کارگران را حفظ کند و وضع آگاهی و مبارزات کارگران را در سطح بالایی نگاه دارد. تردیدی نیست که این اعتصاب ها و جنبشی که ایجاد کردند به نوبه ی خود و از جهات معینی در ایجاد خیزش یک ساله ی کنونی موثر بوده است.
اما مبارزات اقتصادی و اعتصاب های اقتصادی در این برهه به ویژه اعتصاب های کارخانه های بزرگ و صنایع کلیدی این امکان را دارند که در خودبسته نمانند و پشتیبانی عمومی را برانگیزند و به این ترتیب خواست های خود را به حکومت که از گسترش اعتصابات در وحشت و هراس است تحمیل کرده و آن را مجبور به عقب نشینی کنند.
افزون بر آن این چنین مبارزات و اعتصاب هایی (همچون اعتصاب کارگران پیمانی نفت و هفت تپه و ذوب آهن و یا هفته های اخیر کارگران ماشین سازی تبریز و اراک و...) بر بستر خیزش  کنونی و شرایط سیاسی خاص فعلی می تواند بر رشد عمومی آگاهی سیاسی خود کارگران اثر گذارد و جزیی از خیزش بزرگ شود و به نوبه ی خود آن را پیش ببرد و به این ترتیب ضربات سنگینی به حکومت که خیال«عادی سازی امور» و خفه کردن خیزش بزرگ را دارد بزند.   
با این همه چنین مبارزاتی نمی تواند جای مبارزات مستقیما سیاسی و به ویژه مبارزات سیاسی آگاهانه را بگیرد. و از قضا یکی از وجوهی که قدرت طبقه ی کارگر در آن نشان داده می شود و می تواند دیگر توده ها را به گرد کارگران متحد کند همین مبارزات سیاسی و به ویژه نوع آگاهانه و با هدف آن است. 
جنبش آگاهی کمونیستی و جنبش خودبه خودی طبقه ی کارگر
در بالا در مورد عقب مانده گی طبقه ی کارگر از اوضاع جاری به ویژه از نظر وظیفه ای که که در انقلاب دارد صحبت کردیم. اکنون باید به این امر اعتراف کنیم که در این امر بی تردید ما کمونیست ها مقصرین اصلی هستیم.
جنبش خودبه خودی و جنبش آگاهی کمونیستی دو جنبه ی متضاد واقعیت هستند. این ها از یک سو با یکدیگر وحدت دارند و از سوی دیگر با یکدیگر در تضاد هستند. کمونیست ها در عین این که جنبش خود به خودی طبقه ی کارگر را ارج می گذارند وظیفه دارند که با وضع خودبه خودی آن به مبارزه بپردازند و آن را منحرف کرده به جنبشی آگاهانه و کمونیستی تبدیل کنند.
تایید مطلق این جنبش منحر به آن می شود که یک کمونیست دنباله روی جنبشی شود که ماهیتا بورژوایی است. یعنی نمی تواند از چارچوب های یک نظام سرمایه داری بیرون آید حتی اگر در اوج خود بتواند ضربات شدیدی به آن وارد کند. از سوی دیگر ما جدا از جنبش عملی و خودبه خودی طبقه ی کارگر جنبش عملی دیگری نداریم. از این رو همین جنبش است که باید به وسیله کمونیست ها تبدیل به جنبشی آگاهانه برای سوسیالیسم و کمونیسم شود. همین جنبش است که طبقه ی کارگر باید در آن پرورده و برای رهبری خلق در انقلاب دموکراتیک آماده گردد و جنبش را به سوی جامعه ی دموکراتیک هدایت کند و در جهت سوسیالیسم و کمونیسم پیش ببرد. نخستین گام این تبدیل نافذ کردن آگاهی کمونیستی در پیشروان طبقه ی کارگر است.
نقش «شبه چپ» در ایجاد وضع کنونی طبقه ی کارگر
با توجه به معجونی که به نام «چپ» در ایران وجود دارد وضعیت فعلی محدود بودن طبقه ی کارگر به جنبش خود به خودی و تازه اساسا اقتصادی و عموما بدون تشکل های صنفی به هیچ وجه امر غریبی نیست. مشتی سازمان و تشکل اپورتونیستی و رویزیونیستی سوسیال دموکرات و یا ترتسکیستی که نه چیزی از مارکسیسم در انها یافته می شود و نه عملی انقلابی از آنها سر می زند از عاملین مهم وضع فعلی طبقه ی کارگرهستند. روشن است که با این«شبه چپ» و گروه ها و افرادی که این «شبه چپ» نام شان را«فعالین کارگری»( بخوانید توده ای- اکثریتی ها و راه کارگری ها! بخوانید اکونومیست و رویزیونیست و سوسیال دموکرات! بخوانید ترتسکیست های اکونومیست و تخریب گر جنبش! )گذاشته است و مورد انتقاد برخی از دلسوزان این طبقه نیز قرارگرفته است این که طبقه ی کارگر در وضع کنونی قرار گرفته است چیز غریبی نیست.
 باید بر این وضع غلبه کرد و آن را تغییر داد. و برای این کار در دو سو باید مبارزه تداوم یابد: از یک سو باید با این گروه های «شبه چپ» مبارزه را ادامه داد و از جهان بینی طبقه ی کارگر و اصول اساسی آن دفاع کرد و از سوی دیگر با جنبش خودبه خودی که در حال حاضر به مبارزات صرفا اقتصادی محدود می شود به مبارزه برخاست. این نبرد دو جانبه باید کنار هم پیش برده شوند.
گرچه شرایط آنی نیست که ده بیست سال پیش بود و تسلط رژیم بر اوضاع تا حدودی در هم شکسته شده است، با این وجود رسوخ دادن آگاهی کمونیستی در میان کارگران و تبدیل مبارزات این طبقه به مبارزات سوسیالیستی و کمونیستی سخت است. اما از آنجا که صحبت بر سر طبقه ی کارگر است یعنی طبقه ای که باید برای رهبری انقلاب آماده شود، راه دیگری نیز وجود ندارد. باید توانست بر این مشکل بزرگ پیروز شد و شرایط تبدیل این طبقه به رهبر انقلاب را فراهم ساخت.
 هرمز دامان
 نیمه ی دوم شهریور 1402

۱۴۰۲ دی ۶, چهارشنبه

بیانیه ی مشترک به مناسبت صدم و سی امین سالگرد تولد آموزگار بزرگ طبقه ی کارگر

 



زنده باد مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم !
اعلامیه مشترک
به مناسبت صد و سی امین سالگرد تولد معلم بزرگ مارکسیست رفیق مائوتسه دون
 
پرولتاریا و مردم ستمدیده جهان بیایید تا متحد شویم !
 
بیایید به آموزگار بزرگ مارکسیست، رفیق مائوتسه دون به مناسبت یکصد و سی امین سالگرد تولدش ادای احترام کنیم. بیایید به دختران و پسران قهرمان مردم ستمدیده در سراسر جهان که جان‌های خود را در مبارزات انقلابی [ از دست داده ] و برای جامعه‌ای نوین عاری از استثمار و ستم و سوسیالیسم- کمونیسم، قهرمانانه با مرتجعین جنگیده و قربانی داده اند، ادای احترام کنیم.
هدف اعلامیه مشترک، در اهتزاز نگه داشتن شهرت و الزامات مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم  در پیشبرد جنبش های آزادیبخش ملی، جنبش های گسترده ضد امپریالیستی، انقلاب های سوسیالیستی پرولتری در کشورهای سرمایه داری- امپریالیستی و انقلاب های دموکراتیک نوین است. بدین مناسبت، درک این نکته مهم است که انقلاب و ساختمان سوسیالیسم بدون تکامل و توسعه مارکسیسم – لنینیسم که به وسیله ی آموزگار بزرگ مارکسیست رفیق مائو تکامل و حفظ گردید غیرممکن است. برجسته ترین رهبران پرولتاریای بین المللی، مارکس، انگلس، لنین، استالین و مائوتسه دون مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم  را چارچوب بندی نمودند. ما مائوئیسم را به عنوان سومین و عالی ترین مرحله کیفی مارکسیسم – لنینیسم تصدیق نمودیم. مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم  پیشرفته ترین نظریه است.  به مناسبت صد و سی امین سالگرد تولد رفیق مائوتسه دون، بیایید قاطعانه به پرولتاریای بین المللی و مردم ستمدیده وجهان اعلام کنیم که مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم ایدئولوژی راهنمای ماست.
زنده باد مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم 
مارکسیسم یک علم فعال است، نه یک دگم بی جان. با پراتیک در ارتباط است و به آن یاری می رساند. در روند تکامل مبارزه طبقاتی، مبارزه برای تولید و آزمون های علمی دائماً تکامل می یابند و غنی می شوند. ایدئولوژی، تئوری یا علم مارکسیسم ( – لنینیسم – مائوئیسم  ) ترکیبی از تجربیات مبارزه طبقاتی همه کشورها و در همه بخش‌ها در نزدیک به ۱۷۵ سال گذشته است. این یک مجموعه جامع از فلسفه، اقتصاد سیاسی و سوسیالیسم علمی یا مبارزات طبقاتی پرولتری است.
مارکس، انگلس، لنین، استالین و مائو این مجموعه را از کوره مبارزات طبقاتی و مبارزاتی تئوریکی علیه ایدئولوژی بورژوائی، رویزیونیسم و بازتاب های آن و دیگر گرایش های بیگانه در طی ۱۷۵ سال گذشته تکامل داده اند. م ل م یک سلاح شکست ناپذیر در دست پرولتاریای بین المللی و مردم استثمار شده می باشد. این سلاحی است که به پرولتاریا یاری می رساند تا جهان را درک کند، انقلاب کند و آن را تغییر دهد. این ایدئولوژی علمی است پر جنب و جوش که به طور مداوم در روند عملکرد انقلابی در جنبش بین المللی کمونیستی تکامل یافته و غنی می شود.
«مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم سلاح شكست ناپذيري است كه پرولتاريا را قادر به فهم جهان و تغيير آن از طريق انقلاب می كند. مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم ايدئولوژي علمي و زنده اي است كه پيوسته تكامل مي يابد و كاربردي جهانشمول دارد. كاربست اين ايدئولوژي در انجام انقلاب و نيز پيشرفت عمومي دانش بشر، آن را غني تر مي كند. مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم دشمن هر شكلي از رويزيونيسم و دگماتيسم است. اين ايدئولوژي قدرتي عظيم دارد زيرا حقيقت است.»  (از سند زنده باد مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم – کنفرانس ۱۹۹۳ – جنبش انقلابی انترناسیونالیستی)
کارل مارکس – مارکسیسم:
کارل مارکس همراه با همکار نزدیک خود فریدریش انگلس فلسفه ماتریالیسم دیالکتیکی را به عنوان یک متد و دیدگاه تکامل داد. آنها برای شناخت قواعد حرکت تکامل اجتماعی از روش دیالکتیکی استفاده کردند. این ماتریالیسم دیالکتیکی است. مارکس قواعد حرکت سرمایه داری از جمله تضادهای طبقاتی و منشأ استثمار را آشکار کرد، ارزش اضافی را که پایه استثمار است تئوریزه نمود و تئوری اقتصاد سیاسی را تکامل بخشید. او سوسیالیسم علمی را بسته به تئوری مبارزه طبقاتی تکامل داد. او اصولی را تدوین نمود که استراتژی و تاکتیک های مبارزات طبقاتی پرولتری را هدایت می کند. او گفت: «فلاسفه تنها جهان را به طرق گوناگون تفسیر کرده اند. نکته این است که آن را تغییر دهیم.»
مارکس دانشی را که بشر برای سده ها به دست آورده بود ترکیب نمود. مارکس عمدتاً بسته به مسائل عقلانی فلسفه کلاسیک آلمان، اقتصاد سیاسی کلاسیک انگلستان و تئوری مبارزه طبقاتی انقلاب فرانسه و تئوری های سوسیالیستی، مفهوم ماتریالیسم دیالکتیک تاریخی را ابداع کرد. او ذات انسان را نهاد روابط اجتماعی تعریف نمود.
او در سند معروف خود «سرمایه» تئوری ارزش اضافی را توضیح داد. مارکس با اتکاء به نقش تضاد، به تضاد اساسی در سرمایه داری پی برد. مارکس و انگلس دریافتند که پرولتاریا به عنوان انقلابی ترین طبقه اجتماعی و نیروی محرکه تکامل اجتماعی ظهور کرده است. پرولتاریا در روند دستیابی به رهایی از بردگی مزدی، کل جامعه را از انواع استثمار و ستم طبقاتی و پیشروی به سوی جامعه بدون طبقات رها خواهد کرد. آنها متوجه شدند که برای این منظور، باید سازمان مترقی خود یعنی حزب پرولتاریایی را ایجاد کنند و همین کار را هم کردند.
آنها توضیح دادند که تضاد بین نیروهای مولده و مناسبات تولیدی در جامعه طبقاتی بازتاب تضاد طبقاتی است و تاریخ جامعه طبقاتی تاریخ مبارزات طبقاتی است. مارکسیسم در دوران تغییرات بزرگ در تاریخ بشر و زمانی که چند دولت سرمایه داری غربی در حال ایجاد هژمونی بر جهان بودند متولد شد. مارکس و انگلس نقش مهمی در تشکیل احزاب کمونیست و انترناسیونال اول و راهنمایی آن داشتند و شعارشان چنین بود: «کارگران سراسر کشورها متحد شوید!» و چشم انداز بین المللی و همبستگی رفیقانه را برای کارگران کشورهای مختلف فراهم نمودند.
مارکس و انگلس چگونگی تولد، رشد و پژمرده شدن دولت را در پروسه تکامل اجتماعی از جامعه برده داری تا به کمونیسم توضیح دادند. مارکس و انگلس تمام تئوری های سوسیالیستی اتوپیایی خرده بورژوازی را در هم شکسته و اصول سوسیالیسم علمی را شالوده گذاری کردند. متد مارکسیستی برای درک و تکامل تقریبا تمامی علوم از علوم معمولی گرفته تا استراتژی و تاکتیک انقلابی مورد پذیرش قرار گرفت.
دیدگاه انقلابی، تئوری سیاسی و متد دیالکتیکی که به وسیله ی مارکس تکامل داده شد، نخستین قله عظیم در مسیر تکامل ایدئولوژی علمی پرولتاریاست.
ولاديمير ايليچ لنين – لنینیسم :
لنین آموزه های انقلابی مارکس و انگلس را در میان شعله های انقلاب سوسیالیستی در شرایط تاریخی دوران امپریالیسم به ارث برد. آنها آموزه های به ارث رسیده را محکم حفظ نمودند. لنینیسم مارکسیسم مربوط به دوران امپریالیسم و انقلابات پرولتری است. رفیق لنین کمک های بزرگی برای غنای سه مولفه مارکسیسم نمود. او درک حزب پرولتاریا، قهر انقلابی، دولت، دیکتاتوری پرولتاریا، امپریالیسم، مسئله دهقانان، مسئله زنان، مسئله ملیت‌ها، جنگ جهانی و تاکتیک های پرولتری مبارزه طبقاتی را به مرحله بسیار بالاتری ارتقا داد.
تئوری ماتریالیستی که به وسیله ی لنین ایجاد شد و تعریف او از ماده، پایه های ماتریالیسم فلسفی مارکسیستی را بیشتر تقویت کرد. تحلیل باشکوه امپریالیسم لنین افزوده بزرگی به مارکسیسم است. او تبیین علمی تبدیل سرمایه داری به مرحله سرمایه داری پیش از انحصار آن به مرحله انحصار و اینکه چگونه این مرحله عالی سرمایه داری به جنگ و انقلاب می انجامد را روشنی بخشید. وی خاطرنشان کرد: جنگ امپریالیستی ادامه سیاست امپریالیستی، بالاترین و آخرین مرحله سرمایه داری است. که بنا به گفته وی آغاز انقلاب پرولتری است.
افزوده بزرگ دیگر رفیق لنین تاکید وی بر نابود کردن قطعی ماشین دولتی بورژوازی توسط پرولتاریا و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا به جای آن می باشد.
از آنجایی که سرمایه داری در کشورهای گوناگون به طور نابرابر گسترش یافته است، سوسیالیسم ابتدا در یک حلقه ضعیف در زنجیره امپریالیستی در یک یا چند کشور برقرار می شود. کشورهای سرمایه داری همچنان وجود خواهند داشت. اینها به امپریالیست ها کمک خواهند کرد تا علیه دولت های سوسیالیستی تازه تکامل یافته عمل کنند. دولت های سوسیالیستی باید حفظ شوند و انقلاب سوسیالیستی جهانی محقق شود. بنابراین، مبارزه طولانی خواهد شد. و این درکی است که توسط رفیق لنین ارائه گردید.
 [لنین] با آمدن به سازمان حزب چنین گفت: حزب باید دارای یک شبکه عضویت بسیار گسترده و هسته ای از انقلابیون حرفه ای باشد. چنین حزب سیاسی قطعاً باید با مردم آمیخته شود و به ابتکار خلاقانه مردم در ساختن تاریخ اهمیت زیادی بدهد.
درک لنینیستی در مورد مسئله ملیت از نظر کیفی مرحله بالاتری است. رفیق لنین توضیح داد که همه ملیت ها حق برابری کامل، حق تعیین سرنوشت از جمله جدایی و در نهایت ایجاد یک فدراسیون از همه ملیت ها را دارا هستند. او توضیح داد که چگونه مسئله ملی و استعماری جزء جدایی ناپذیر مسئله عمومی در انقلاب جهانی پرولتری است. طبق تز ملی و استعماری رفیق لنین، جنبش‌های انقلابی پرولتری و مستعمرات کشورهای کاپیتالیستی باید با جنبش‌های آزادی‌بخش ملی متحد شوند. این اتحاد می تواند مستعمرات و همچنین اتحاد نیروهای ارتجاعی امپریالیست، فئودال و بورژوا- کمپرادور را در کشورهای وابسته از بین ببرد. بنابراین، در نهایت امر ناگزیر به نظام امپریالیستی حاکم در سراسر جهان پایان خواهد داد.
رفیق لنین بلافاصله پس از پایان جنگ، انترناسیونال سوم را تشکیل داد. او آن را به سلاح قدرتمند پرولتاریای بین المللی در مبارزه با امپریالیسم تبدیل کرد.
در حالی که مارکسیسم تئوری دورانی است که سرمایه داری نسبتاً مسالمت آمیز تکامل یافت، لنینیسم تئوری مربوط به دوران امپریالیسم و انقلابات پرولتری است.
همکار نزدیک لنین، رفیق استالین، به مدت سه دهه پس از مرگ رفیق لنین، جنبش بین المللی کمونیستی را رهبری نمود. او نقش باشکوهی در پیروزی بر فاشیسم هیتلر در طول جنگ دوم جهانی ایفاء کرد. رفیق استالین مارکسیسم – لنینیسم را خلاقانه [با شرایط خاص مبارزه ی طبقاتی در شوروی] تطبیق داد، حفظ کرد و آن را [ به عنوان دومین قله عظیم در تکامل ایدئولوژی پرولتری ] گسترش داد.
استالین مارکسیسم – لنینیسم را در مبارزه با دشمنان لنینیسم مانند تروتسکی ها، ژنووی ها، بوخارینی ها و دیگر عوامل بورژوازی و انواع اپورتونیسم حفظ و گسترش داد. او از طریق نوشته‌های تئوریک مختلف خود به جنبش بین‌المللی کمونیستی کمک شایانی نمود.
مائو – مائوئیسم:
رفیق مائو انقلاب چین و انقلاب پرولتاریای بین‌المللی را با حقیقت جهانی مارکسیسم- لنینیسم ترکیب کرد، مارکسیسم- لنینیسم را به ارث برد، حفظ کرد و تکامل داد، او مارکسیسم- لنینیسم را به مرحله‌ای جدید و بالاتری در بخش‌های فلسفه، اقتصاد سیاسی، علوم نظامی و سوسیالیسم علمی ارتقا داد. رفیق مائو تاکتیک های مارکسیستی- لنینیستی را تکامل داد و مفهوم جنگ طولانی مدت خلق را در روند ۲۸ سال مبارزه انقلابی در چین مستعمره – نیمه مستعمره – نیمه فئودالی و با شرایطی کاملا متفاوت از شرایط اروپای کاپیتالیستی در چین گسترش داد. تئوری دموکراسی نوین نیز افزوده ای متمایز به تجهیز بیشتر مارکسیسم – لنینیسم به شمار می رود.
انقلاب چین در سال ۱۹۴۹ موفقیت آمیز بود. بعدا در پروسه مبارزات جهانی علیه رویزیونیسم خروشچف و رویزیونیسم مدرن توانست مارکسیسم را غنای بیشتری دهد و این مبارزات تئوریک به طور برجسته منحیث « بزرگترین مباحث [تئوریک]» در جنبش بین المللی کمونیستی شناخته شد و در تجهیزات مارکسیسم – لنینیسم علاوه گردید. او انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریایی را آغاز نمود و رهبری کرد که جهان را تکان داد. تئوری ادامه انقلاب تحت دیکتاتوری پرولتاریا با هدف جلوگیری از احیای سرمایه داری در یک کشور سوسیالیستی، تقویت سیستم سوسیالیستی و دیکتاتوری پرولتاریا و پیشروی به سوی کمونیسم در سراسر جهان را اشاعه داد. در کل علم مارکسیسم – لنینیسم را به مرحله سوم و عالی ترین مرحله جدیدی از نظر کیفی تکامل داد.
مائو خدمات ارزشمندی را در تکامل ماتریالیسم دیالکتیکی، فلسفه پرولتاریا، از جمله تئوری شناخت، ارائه کرد. او اصول تضادها را تکامل داد و یک جهش مفهومی به ارمغان آورد. او این اصل تضاد را بر پایه وحدت و مبارزه اضداد به عنوان قانون بنیادی ارائه نمود. حرکتی که طبیعت، جامعه و تفکرات انسانی را کنترل می کند. او گفت :« … سوسیالیزم علمی، فلسفه و اقتصاد سیاسی سه مولفه بنیادین مارکسیسم هستند. مبارزه طبقاتی زیربنای علوم اجتماعی است. … »او همچنان درک دیالکتیکی به طرف نیروهای مولده، روابط تولیدی، بین تئوری و عمل، بین زیربنا و روبنای اقتصادی، بین ماده و شعور و سایر پدیده ها تکامل داد. مفاهیم « خدمت به خلق » و «خط توده ای» اجزای اصلی هستند که [ما را ] به درک پراتیک کل آثار مائو  [قادر می سازد]. انقلاب کبیر فرهنگی پرولتری که برای شکل دادن حزب و کل جامعه به منظور مبارزه با ارزش‌های فئودالی و بورژوازی و هدف قرار دادن مراکز بورژوازی در درون حزب انجام یافت،  این روش تحقیقی را ژرفای بیشتری بخشید.
او تحلیل انتقادی عمیقی از اقتصاد شوروی انجام داد، از تجربیات مثبت و منفی ساختمان سوسیالیستی در روسیه شوروی درس گرفت و قواعد خاص حرکت کنترل کننده ساختمان سوسیالیستی را تحلیل کرد. وی گفت: باید با شعار «روی دو پا راه رفتن» تعادل مناسبی بین رشد نیروهای مولده و تغییر مناسبات تولیدی برقرار گردد. او استنباط کرد که  روبنا و آگاهی می‌تواند زیربنا را تغییر دهد و سیاست باید در همه بخش‌ها حاکم باشد تا روابط تولیدی به‌طور مداوم تکامل یابد. یکی دیگر از افزوده های عالی مائو این است که سرمایه بوروکراتیک با امپریالیسم و فئودالیسم در هم آمیخته و دارای خصلت کمپرادوری است.
مائو نه تنها مفهوم لنینیستی «انقلاب در دو مرحله» را در زمینه سوسیالیسم علمی، بلکه اصول دگرگونی سوسیالیستی را نیز تکامل داد. دموکراسی نوین نه تنها نظام فئودالی بلکه امپریالیسم را نیز هدف قرار داد. او تأیید کرد که وظایف بورژوایی دموکراتیک در مرحله کنونی تنها با رهبری پرولتاریا به عنوان بخشی از انقلاب جهانی سوسیالیستی تکمیل خواهد شد. برای اولین بار، مائو مفهوم دولت را با دگرگونی سوسیالیستی که شامل دیکتاتوری دموکراتیک خلق چهار طبقه به عنوان اولین مرحله در تبدیل به دیکتاتوری پرولتری است، پایه گذاری کرد. بعدها مائو همچنین پایه های تئوریکی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را برای تبدیل از مرحله انقلاب دموکراتیک به مرحله سوسیالیستی ایجاد کرد. مائو درک انقلابی را در مورد چگونگی توسعه سوسیالیسم از مرحله اولیه تا مرحله عالی آن، کمونیسم، واضح توضیح داد.
او با رسیدن به تاکتیک های پرولتری، «جنگ طولانی مدت خلق» را به تجهیزات انقلاب اضافه کرد. این یک کمک حیاتی به استراتژی- تاکتیک های انقلابی است. این از نظر کیفی نو است. او نه تنها درک لنینیستی از حزب پرولتاریا را تکامل داد و نوع جدیدی از حزب را بر اساس سانترالیسم دموکراتیک شالوده گذاری کرد، بلکه نوع جدیدی از حزبی را بنیان گذاشت که می‌تواند انتقاد- انتقاد از خود، کمپن اصلاح [سبک کار] را در پیش بگیرد و می‌تواند از طریق مبارزه دو خط تکامل یابد. او تئوری جامع جبهه متحد و اصول آن را ایجاد نمود. مائو تئوری نظامی را به پرولتاریای بین المللی تقدیم نمود. او تئوری و پراتیک انقلابی را با مفهوم جنگ خلق به مرحلۀ بالاتر و جدیدی ارتقاء داد. او ثابت نمود که می توانیم با قواعد جنگ چریکی به طور موثر با نیروی قوی نیز مقابله کنیم؛ مانند: «زمانی که دشمن حمله می‌کند، ما عقب‌نشینی می‌کنیم. زمانی که دشمن توقف می‌کند، ما او را خسته می‌کنیم. زمانی که دشمن عقب‌نشینی می‌کند، ما او را تعقیب می‌کنیم».
چه انقلاب مسیر طولانی مبارزه را طی کند و چه قیام عمومی، مفاهیم اساسی جنگ خلق در سراسر جهان اعمال می شود. تصرف قدرت از طریق نیروهای مسلح، نابود کردن دستگاه دولتی موجود، وظیفه اصلی هر انقلاب است. کل تمرین باید در مرکز مبارزه مسلحانه ایجاد شود، در غیر این صورت اقدامات مقدماتی برای شورش عمومی باید تسریع شود. حتی در حال حاضر، جنگ خلق جامع ترین روش برای شکست دشمن است. جنگ خلق از رویه انقلابی ملموس انقلاب چین به یک اصل جهانی برای کشورهای مستعمره – نیمه مستعمره – نیمه فئودالی تبدیل شده است. این اصل جنگ است که از نظر علمی در دست پرولتاریا برای از بین بردن امپریالیسم، فئودالیسم و بورژوازی تکامل یافته است. این یکی از سلاح های اصلی در جنگ علیه امپریالیسم در سراسر جهان است.
تئوری جدید دیگری که مائو مطرح کرد این است که حزب، ارتش و جبهه متحد «سه سلاح معجزه آسا» هستند. وی گفت: تجربه ۱۸ ساله ما نشان می دهد که جبهه متحد و مبارزه مسلحانه دو سلاح اساسی برای شکست دشمن هستند. جبهه متحد باید به مبارزه مسلحانه ادامه دهد. حزب جنگجوی جسوری است که این دو سلاح جبهه متحد و مبارزه مسلحانه را به دست گرفته و پایگاه های دشمن را در هم می پاشد. این راهی است که این سه به یکدیگر مرتبط هستند. سانترالیسم دموکراتیک سهم قابل توجهی در رابطه با تئوری قواعد ایجاد حزب پرولتری است.
مائو درک مسئله زن را درباره هنر و فرهنگ و امپریالیسم و مسئله ملی توضیح داد. مبارزه تئوریک حزب کمونیست چین در رهبری مائو علیه رویزیونیسم مدرن خروشچف که در روسیه مطرح شد به عنوان «بحث بزرگ» شناخته شد. مائو انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریایی را به عنوان یک جهش کیفی در حفظ و اجرای دیکتاتوری پرولتری رهبری کرد. او «مبارزه طبقاتی در روبنا» را با شعار «بمباران ستاد مرکزی» آغاز کرد. بنابراین او این علم را در مرحله ای جدید، کیفی و بالاتری در روند ترکیب حقیقت عام مارکسیسم- لنینیسم با عمل ملموس انقلاب چین تکامل داد.
از دیدگاه امروزی، مائوئیسم به ویژه برای درک «عقب نشینی از سوسیالیزم» ضرورت دارد. برمبنای مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم است که می‌توانیم عقب‌نشینی‌های جامعه سوسیالیستی را توضیح دهیم و علاوه بر این، می‌توانیم به سلاح ضرورت «انجام هزاران انقلاب فرهنگی» مانند انقلاب کبیر فرهنگی پرولتری به رهبری رفیق مائو علیه خطر عقب نشینی مسلح شویم.
مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم بعنوان مرحله جديد، سومين و عالي‌ترين مرحله ماركسيسم:
مفهوم « مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم – عمدتا مائوئیسم » جامع بودن مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم را درک نمی کند. این برخلاف درک تئوری پرولتار، تفرقه انگیز و پر جنب و جوش است و تمام آنچه را تا کنون به طور جهانی از برخورد انقلابی پرولتاریا به دست آمده را درین امر گنجانده است. همچنین به مفهوم نفی سوسیالیسم علمی نسبت به گذشته و عملکرد آن در مشارکت مائوتسه دون است. این [م – ل – م ] قدرتمندترین سلاح است. با این سلاح می توانیم با انواع رویزیونیسم در پرده مائوئیسم و ایدئولوژی طبقاتی بورژوایی مبارزه نموده و آن را درهم بشکنیم
مارکسیسم همچون علم طبیعت، جامعه و پروسه تفکرات انسانی و به عنوان علم انقلابی ظهور نمود. زمانی که پرولتاریا بعنوان یک طبقه انقلابی که قادر بود آینده جامعه را همراه با آینده خود بسازد، تولد یافت. سپس به مرحله جدید و بالاتری به مارکسیسم – لنینیسم تکامل نمود. بعدها به مراحل عالی تری [گام گذاشت] و به مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم تکامل کرد. این یک سیستم جامع فلسفی، اقتصاد سیاسی ، سوسیالیسم علمی و استراتژی و تاکتیک برای درک جهان هستی و تغییر آن از طریق انقلاب است.  
نهمین کنگره حزب کمونیست چین که در سال ۱۹۶۹ به رهبری رفیق مائو برگزار شد، تحلیلی تاریخی و جامع در مورد اندیشه مائو (مائوئیسم کنونی) ارائه کرد. بر اساس آن، اندیشه مائو از زمان مناظره بزرگ به رسمیت شناختن مارکسیست- لنینیست های جهان به اهمیت تاریخی دست یافت، و در زمان برگزاری کنگره نهم، به مرحله کیفی، جدید و عالی تری در تکامل ایدئولوژی پرولتری تبدیل شد.
مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم یک موجودیت جامع و کامل است. مائوئیسم ، مارکسیسم- لنینیسم امروزی است. انکار مائوئیسم انکار مارکسیزم- لنینیسم است. مائوئیسم در زمینه‌های فلسفه، اقتصاد سیاسی، علوم اجتماعی، حزب سازی، انقلاب دموکراتیک نوین از طریق جنگ خلق، انقلاب سوسیالیستی، سازمان و چندین موضوع دیگر مانند انقلاب فرهنگی پرولتاریایی سهم مشخصی داشت.
شکست رویزیونیسم مدرن بخشی از تکامل مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم است:
از زمانی که سوسیال امپریالیسم شوروی دیگر ابرقدرت نبود، تئوری‌های نئو رویزیونیستی آواکیان مبنی بر این که «ایالات متحده تنها ابرقدرت هژمونیک است» و پراچاندا مبنی بر اینکه «ایالات متحده یک دولت امپریالیستی جهانی شده است» مطرح شد. نظریه «اولترا امپریالیستی» کائوتسکی مبنای همه این نظریه‌های اپورتونیستی «مدرن» است. بر اساس این تئوری، پیروزی بر امپریالیسم غیرممکن است. بر این اساس، حزب مائوئیست نپال دست به دست طبقات حاکم کمپرادور داده و به انقلاب نپال، جنگ خلق، جنبش جهانی کمونیستی، به ویژه جنبش انقلابی جنوب آسیا خیانت کرد. درک تئوری مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم به عنوان یک موجودیت باید جنبه ای حیاتی برای شکست این گونه تئوری های نادرست رویزیونیسم مدرن باشد.
خط مرز بین مارکسیسم و اپورتونیسم این است که بدانیم در دیکتاتوری پرولتاریا مبارزه طبقاتی گسترش یافته و حتی پیچیده تر می شود.
امروزه، کسانی که آن را گسترش می دهند– برای درک وجود طبقات و تضادهای طبقاتی انتاگونیستی در سراسر دوره سوسیالیسم تا رسیدن به کمونیسم، پی بردن به وجود طبقه بورژوازی در درون حزب، و برای تحقق انقلاب تحت دیکتاتوری پرولتاریا، مارکسیست- لنینیست- مائوئیست‌های واقعی هستند.
بنابراین، می بینیم که ما می توانیم این علم پرولتاریایی مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم را تنها در پروسۀ کاربرد خلاقانه آن و در پروسۀ سنتز آن از طریق تجربیات انقلابی خود غنی کنیم.
اوضاع بین المللی:
در سطح بین المللی، سه تضاد اساسی روز به روز تشدید می شود. بحران اقتصادی که در سرتاسر جهان گسترش یافته است، مردم تحت ستم را به سمت فقر بیشتر سوق می دهد. ثروت در مقیاس بزرگ با طبقات استثمارگر انباشته می شود. بیکاری، تورم، بیماری ها، بحران های محیط زیستی و غذایی و غیره، مردم ستمدیده ی جهان را در تنگناهای وصف ناپذیری قرار داده است. مشکلات اساسی مردم هر روز در حال افزایش است. این وضعیت را نه تنها در کشورهای زیرستم بلکه در کشورهای سرمایه داری – امپریالیستی نیز مشاهده می کنیم. امپریالیسم در تلاش برای غلبه بر بحران خود، سرکوب بیشتری را بر مردم و ملیت های زیر ستم در سراسر جهان اعمال می کند. بحران اقتصادی جهان همه تضادها را تشدید می کند و شرایط مساعد عینی را برای موج جدیدی از انقلاب ها ایجاد می نماید. آلترناتیو انقلابی به صورت بی سابقه ای به عنوان یک ضرورت فوری مطرح می شود که مسئولیت تحقق آن بر عهده احزاب مارکسیست- لنینیست- مائوئیست است.
مناقشه در میان امپریالیست ها برای بازارها و منابع جهانی در حال افزایش است. نمونه اخیر حمله تجاوزکارانه اسرائیل به فلسطین با حمایت امپریالیسم آمریکاست. حمله حماس، سازمان مبارزات آزادی‌بخش ملی فلسطین به پایگاه‌های نظامی اسرائیل در سرزمین‌های اشغالی فلسطین، چرخش جدیدی در این مبارزات است. اسرائیل مرتجع با بمباران مردم فلسطین به نام «جنگ با تروریسم» مقابله می کند. حمایت از مبارزات عادلانه آزادیبخش ملی فلسطین در حال به دست آوردن حمایت های متعددی است که تاکنون از سوی مردم سراسر جهان از جمله مردم کشورهای امپریالیستی دیده شده است. اعتصاب کارگران موترسازی که از ایالات متحده آغاز شد و به کانادا سرایت کرد، تضاد فزاینده بین پرولتاریا و بورژوازی را در کشورهای سرمایه داری– امپریالیستی آشکار می کند. مبارزات کارگری در کشورهای دیگر مانند آلمان و بریتانیا ادامه دارد. مردم آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین به طرق و روش‌های مختلف با امپریالیست‌ها و طبقات حاکم مطیع آنها می‌جنگند. همه این‌ها نشان از مساعد شدن شرایط به نفع انقلاب دارد.
روسیه جنگ تجاوزکارانه به اوکراین را در نتیجه جدال امپریالیستی بین آمریکا و روسیه و هژمونی امپریالیستی آمریکا آغاز کرد. جنگ نیابتی در ۲۰ ماه گذشته ادامه دارد. تنش ها بین آمریکا و چین در مورد تایوان در حال افزایش است. از سوی دیگر، همکاری – نزاع – عمدتا نزاع در میان همه شان در غرب آسیا تشدید می شود. آمادگی کشورهای امپریالیستی برای جنگی بخاطر تقسیم مجدد کشورها، افزایش خطر جنگ جهانی سوم را در پی دارد. ایالات متحده موقعیت خود را به عنوان یک ابرقدرت هژمونیک و ظهور یک جهان چند قطبی در خطر می بیند و با سایر کشورهای رقیب امپریالیستی عمدتا چین و روسیه در تضاد جدی قرار دارد.
در همین حال، چین و روسیه به نام چندجانبه گرایی در حال تثبیت جهان چندقطبی هستند. راهبردهای خطرناک آمریکا – ناتو در حال افزایش تنش در نقاط مختلف جهان است. این وضعیتی را تشدید می کند که منجر به جنگ جهانی سوم می شود.
کاربرد جنگ خلق:
اصل « کسب قدرت از طریق قوای مسلح و حل مسئله از طریق جنگ» در موقعیت‌های مختلف به اشکال مختلف در جهان اعمال می‌شود. بر اساس درک م ل م ، مسیر مردم کشورهای سرمایه داری- امپریالیستی شورش مسلحانه عمومی و مسیر مردم کشورهای نیمه مستعمره – نیمه فئودالی جنگ طولانی مدت خلق است. اصولی که رفیق مائو در درک جنگ خلق توصیف کرد، در هر دو مسیر در سراسر جهان اعمال می شود [ و ] اینها باید اعمال گردد. به دلیل این اهمیت جهانی، مبارزه طبقاتی در کشورهای سرمایه داری- امپریالیستی و جنگ طولانی مدت خلق در کشورهای نیمه مستعمره ، نیمه فئودالی از نظر دیالکتیکی به هم مرتبط هستند.
شاهراه استراتژی جنگ خلق کاملا به انبوهی از مردم وابسته است که اکثریت را در هر کشوری تشکیل می دهند تا بر دشمنان طبقاتی که به وسیله ی اقلیت بسیار کوچکی از نیروهای مسلح مزدور دولت محافظت می شوند، درهم شکنند. صدر مائو بر رهبری حزب و خط توده ای در جنگ خلق با این جمله تاکید ورزید: « تا زمانی که حزب و توده ها وجود دارند، می توان انواع معجزه ها را ایجاد کرد.» حزب کمونیست و توده‌ها مایه حیات جنگ خلق هستند. همان گونه که رفیق لنین در «دولت و انقلاب» گفت:« ضرورت تربيت سيستماتيک توده‌ها به شکلى که با اين نظريه و همانا با اين نظريه انقلاب قهرى مطابقت داشته باشد، همان نکته‌اى است که شالوده ی تمام آموزش مارکس و انگلس را تشکيل مي دهد.» با اتکاء به خلق، مسلح کردن خلق برای مقابله با دشمن، می توانیم دشمن را در چالش قرار دهیم، چنانچه آنها بی وقفه در منطقه خود به کار خود ادامه دهند. اگر قواعد جنگ چریکی که مائو مطرح کرده است به کار بندیم یعنی : « زمانی که دشمن حمله می‌کند، ما عقب‌نشینی می‌کنیم و از او دوری می‌جوییم. زمانی که دشمن توقف می‌کند، ما او را خسته می‌کنیم. زمانی که دشمن عقب‌نشینی می‌کند، ما او را تعقیب می‌کنیم.» می توانیم به طور موثر با یک نیروی قوی مقابله نماییم و قادر خواهیم بود با متمرکز کردن نیروهای بسیار بزرگ در جنگ ضد تاکتیکی و جدا کردن دشمن از توده ها، دشمن را قطعه قطعه و پارچه پارچه نابود کنیم.  
جنگ طولانی مدت خلق که توسط رفیق مائو فرموله شد از سه مرحله استراتژیک عبور می کند: دفاع استراتژیک – تعادل استراتژیک – تعرض استراتژیک. مائو قواعد جنگ چریکی، متحرک و موضعی و رابطه بین آنها را به شیوه ای دقیق تدوین کرد. اگرچه جنگ خلق طولانی است، اما او گفت که اقدامات با تصمیمات فوری باید اصول پایه ای در مبارزات و جنگ ها باشد. او نوع جدیدی از سیستم رهبری را ایجاد کرد که با فرماندهی استراتژیک متمرکز و فرماندهی غیرمتمرکز تشکیل شده بود. مائو به مفاهیم جنگ خلق، تعرض استراتژیک – دفاع شخصی، حذف دشمن، وظایف جنگی، تمرکز و تمرکززدایی نیروها، بسیج سیاسی مردم و مشکلاتی مانند بین افسران و سربازان، ارتش خلق و مردم توجه کرد. شرط اولیه تشکیل ارتش خلق به عنوان شکل اصلی نهادینه خواهد بود. جنگ چریکی برای یک نیروی نسبتا ضعیف در مبارزه با نیروهای مسلح دولت، اصلی است.
جنگ چریکی شهری و روستایی در حال استفاده بود و مقاومت مسلحانه خلق درست در زمان جنگ جهانی دوم و در دوره ابتدایی فاشیسم آغاز شد. در سرتاسر اروپا و به ویژه در ایتالیا، فرانسه و اسپانیا، چریک‌ها با روش‌های چریکی به طور مؤثر با نیروهای فاشیست مبارزه کردند. جدا از کمونیست ها، وطن پرستان نیز در این نوع مبارزه شرکت داشتند. حتی پس از جنگ جهانی دوم، مبارزات آزادی‌بخش ملی می‌توانست با روش‌های چریکی و مبتنی بر استراتژی جنگ خلق به مبارزه خود ادامه دهد. آنها می توانستند از طریق مسلح کردن مردم که تاکتیک های چریکی را اجرا می کردند به مبارزات خود ادامه دهند.
پس از جنگ جهانی دوم، امپریالیست‌ها به‌ویژه امپریالیست‌های آمریکا ضربات سختی را از جنگ‌های خلق در چین، ویتنام، کره شمالی، کوبا و هند و چین خوردند. این جنگ های خلق ترس دائمی [ برایشان ] ایجاد کرد.
اخیراً مردم عراق، افغانستان و سایر کشورها از تاکتیک های چریکی در مبارزه با امپریالیست های آمریکا و انگلیس استفاده کردند. آنها می توانند به طور پیوسته امپریالیست ها را برای چندین دهه مهار کنند.
با افزایش بحران امپریالیسم، فاشیسم بار دیگر در سراسر جهان در حال ظاهر شدن است. این در حالی است که از یک سو دسته ها و احزاب فاشیستی در حال افزایش هستند و از سوی دیگر، ایالات و دولت ها به شخصیت فاشیستی بیشتری دست می یابند. مکانیسم های سرکوبگر، شبکه های اطلاعاتی در روش های فناوری پیشرفته، چندین کشور را به دولت های پلیسی تبدیل می کند. شوونیسم نژادپرستی، هژمونی ناسیونالیستی، کاستیسم، جنون مذهبی و مواردی از این قبیل در حال تبدیل شدن به سکوهایی برای حکومت فاشیستی هستند. در چنین شرایطی، ما می‌توانیم به طور مؤثر تنها از طریق جنگ خلق با حاکمان استثمارگر که از دولت بسیار متمرکز، سلاح‌های فوق مدرن (مانند موشک‌های فناوری پیشرفته، بمباران از طریق هواپیماهای بدون سرنشین)، فناوری اطلاعات (مثل 4G و 5G)، هوش مصنوعی استفاده می‌کنند، مقابله کنیم. جنگ خلق که توسط احزاب مائوئیست در کشورهایی مانند فیلیپین، ترکیه، هند و پرو انجام می‌شود، با یک ماشین دولتی قوی مبارزه می‌کنند و از روش‌های چریکی برای نابودی آن استفاده مینمایند و تجربیات جدیدی در بسیج مردم از طریق جنگ خلق ارائه می‌دهند.
نتیجه:
در چنین شرایطی، پرولتاریا باید متحدانه علیه جنگ های امپریالیستی بجنگد. در شرایطی که پایگاه سوسیالیستی وجود ندارد، اگر جنگ رخ دهد، همانطور که آموزگار مارکسیست بزرگ لنین در انقلاب روسیه نشان داد، ما باید تاکتیک «تبدیل جنگ [امپریالیستی] به جنگ داخلی» را اتخاذ کنیم. راه حل نهایی برای بحران های گوناگونی که جهان با آن مواجه است در جامعه کمونیستی به دست خواهد آمد.
انقلاب‌های دموکراتیک نوین در مسیر جنگ طولانی مدت خلق در کشورهای نیمه مستعمره – نیمه فئودالی در جریان است. جنگ‌های خلق در فیلیپین، ترکیه، هند، پرو و سایر کشورهایی از این قبیل ادامه دارد که با کمپین‌های سرکوبگرانه طبقات حاکم استثمارگر کشور با پشتیبانی اربابان امپریالیست خود مواجه هستند. تدارکات در برخی از کشورهای دیگر در حال انجام است. در شرایط کنونی، پرولتاریای جهان وظیفه دارد مبارزات طبقاتی را در کشورهای نیمه مستعمره – نیمه فئودالی و کشورهای سرمایه داری- امپریالیستی گسترش دهد و احزاب پرولتری را تقویت نماید. امروزه ضرورت است که ما با حملات تئوریک انواع رویزیونیست ها، نئو رویزیونیست ها و مرتجعین،  به کمونیسم، م ل م و جنبش های انقلابی مواجه شویم. ما باید با درک مائوئیستی تئوری‌های اپورتونیستی و انواع تئوری‌های خرده بورژوایی انحلال‌طلبانه انقلابیون قلابی که اذهان مردم را آلوده می‌کنند، با هدف منحرف کردن آنها از جنگ و مسیر انقلاب و انحلال تئوریک سرمایه‌داری – امپریالیستی مقابله نماییم. ما باید احزاب بلشویکی مصمم بسازیم که قادر به ساختن ارتش پرولتری، جنگ طبقاتی، جنگ انقلابی، جنگ طولانی مدت خلق و جبهه متحد انقلابی باشند. ما باید جنبش های انقلابی را با موفقیت پیش ببریم.
برای انجام این وظایف، برای آزادی و رهایی مردم از امپریالیسم، کلیه طبقات مرتجع و کل سیستم ستم و سرکوب، بخاطر تاسیس سوسیالیسم – کمونیسم، بیایید تئوری مائو تسه دون را در مورد جنگ خلق به عنوان سلاح اصلی که برای مدت طولانی ادامه دارد، تکرار کنیم. این ادای احترام واقعی به رفیق مائو خواهد بود.
مائو گفت: «…مردم در کشورهای مختلف پیوسته جنگ‌های انقلابی را برای شکست دادن متجاوزان به راه انداخته‌اند. خطر یک جنگ جهانی جدید هنوز وجود دارد و مردم همه کشورها باید آماده شوند. اما انقلاب جریان اصلی در جهان امروز است – «مردم جهان، متحد شوید و متجاوزان ایالات متحده و همه سگ های زنجیری شان را شکست دهید» (۲۳ می ۱۹۷۰)
زنده باد انترناسیونالیسم پرولتری!
زنده باد انقلاب سوسیالیستی جهانی!
زنده باد اتحاد احزاب و سازمان‌های انقلابی پرولتری کشورهای مختلف!
زنده باد مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم
 
 26 دسامبر 2023 - 6 دی 1402
امضاء کنندگان:
1.    حزب کمونیست هند (مائوئیست)
2.    حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان
3.    حزب کمونیست ترکیه – مارکسیست – لنینیست  (TKP-ML)
4.    اتحادیه کارگران کمونیست ( مارکسیست – لنینیست – مائوئیست) کلمبیا
5.    کمیته ساختمان حزب کمونیست مائوئیست گالیسیه *
6.    حزب مائوئیست کمونیست – ایتالیا **
7.    حزب پرولتری پوربابنگلا – بنگلادیش ***
8.    حزب کمونیست انقلابی نپال
9.    گروه مائوئیستی راه سرخ ایران
10.                        
پیوست
* کمیته ساختمان حزب کمونیست مائوئیست گالیسیه این اعلامیه را با قبول اکثریت محتوی آن امضا نموده است؛ تنها در قسمت دفاع از جهانی بودن « جنگ طولانی مدت خلق» نظریات شان را داده اند.
** حزب مائوئیست کمونیست – ایتالیا، معتقد است که آموزه های مائوتسه دون در مورد جنگ خلق جهانی است، اگر چه باید به اشکال خاص و متفاوت در کشورهای سرمایه‌داری/ امپریالیستی و کشورهای زیر ستم امپریالیسم اعمال شود.
*** حزب پرولتری پروبابنگلا – بنگلادیش با حفظ بایگانی اعلامیه را امضاء نموده است.
سایر احزاب و سازمان‌های م ل م می توانند این بیانیه مشترک را نیز امضا کنند.