۱۴۰۲ آذر ۱۹, یکشنبه

انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(4)

 
    انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(4)
بخش نخست: قهر انقلابی و الگوهای تاریخی انقلاب
 
عوامل مثبت به نفع ترویج و تبلیغ و سازماندهی کمونیستی و آماده شدن برای
انقلاب سوسیالیستی
در بخش پیشین توجه ما عمدتا متوجه کار برای انقلاب سوسیالیستی در شرایط« آرام وتدریجی» و «مسالمت آمیز» تکامل داخلی مبارزه ی طبقاتی در کشورهای امپریالیستی بود. در آنجا ما خود را محدود به این مساله کردیم که به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، بورژوازی امپریالیستی کشورهای غربی شرایط فعالیت سیاسی قانونی را برای گروه ها و احزابی غیر گروه و احزاب حاکم بسیار دشوار کرده است و به اصطلاح از راه های گوناگون دست آن ها را در پوست گردو گذاشته است چندان که وضع دموکراسی بورژوایی در دوران امپریالیسم به هیچ وجه با وضع دموکراسی بورژوایی در دوران سرمایه داری رقابت آزاد قابل قیاس نیست و اگر هم از تفاوت کیفی اساسی بین این دو دموکراسی بورژوازی در دو مرحله ی سرمایه داری سخنی به میان نیاوریم و دومی را گرایش به دیکتاتوری بورژوازی آشکار و گسترش آن ندانیم، تفاوت های کمی- کیفی بسیاری به وجود آمده که مشخص کننده مرحله ی دموکراسی بورژوایی امپریالیستی و اختلاف چشمگیر آن با دموکراسی بورژوایی رقابت آزاد است. ما این تغییرات را در وجوهی مانند آزادی فعالیت سیاسی احزاب، امکان ایجاد فراکسیون پارلمانی و شرایط اشرافیت کارگری در رهبری اتحادیه های کارگری و نیز چگونگی سم پاشی ایدئولوژیک بورژوازی امپریالیستی و شست وشوی مغزی توده ها به وسیله ی ایدئولوژی بورژوا - امپریالیستی حاکم را دنبال کردیم. مجموع آنچه بر شمردیم گواه بر وضعی منفی برای فعالیت سیاسی کمونیست ها در کشورهای امپریالیستی داشت.
اکنون بر آنیم که شرایطی را بر شماریم که عکس وضعیت پیشین است و می تواند هم به نفع فعالیت سیاسی قانونی و همچنین غیرقانونی کمونیست ها و احزاب دموکراتیک انقلابی در کشورهای امپریالیستی باشد(که این فعالیت دومی است که بسیار مهم است و جنبه ی عمده دارد) و هم شرایط نابودی نظام سرمایه داری را در این گونه کشورها فراهم کند. این وجوه مثبت هم  از تضادهای درونی برمی خیزند و هم از تضادهای بیرونی. در مجموع چهار تضاد موثر به حال تبلیغ و سازماندهی کمونیستی و ویران کردن نظام سرمایه داری در کشورهای امپریالیستی عمل می کنند که برخی از آنها کماکان در شرایط«تدریجی» و«مسالمت آمیز» پیش می آید و برخی دیگر زمانی است که نظام درگیر بحران های درونی و بیرونی است.  در زیر به خلاصه ترین شکل به آنها اشاره می کنیم.
الف- بحران های اقتصادی و رشد تضاد بین طبقه ی کارگر و خرده بورژوازی تهیدست با سرمایه داران
نخستین و مهم ترین وضعیتی که طبعا وجوه مثبتی برای کار کمونیست ها در کشورهای امپریالیستی فراهم می آورد بحران های اقتصادی است. این بحران ها که پس از جنگ دوم جهانی مداوما و با افت هایی کوتاه همواره ادامه داشته و به شکل های گوناگون گاه این کشور و گاه آن کشور و گاه نیز بیشتر و یا تمامی کشورهای امپریالیستی غربی را در برگرفته است همواره منجر به رشد مبارزه طبقاتی کارگران و لایه های تهیدست و میانی خرده بورژوازی با سرمایه داران گردیده است.
اگر بخواهیم از برخی از مهم ترین فرازهای چنین بحران هایی که تبدیل به بحران های سیاسی شدند سخن به میان آوریم باید به بحران دهه ی شصت در فرانسه، بحران های کشورهای اسپانیا( که خود جنگ داخلی بزرگی را در دوره های پیشین از سر گذرانده بود) و پرتغال در دهه ی هفتاد و رشد مبارزات سیاسی در این کشورها، بحران دهه ی هشتاد در انگلستان و اعتصابات مبارزات کارگران معدن با دولت امپریالیستی این کشور، مبارزات در کشور یونان در دهه نخست 2000 و بحران 2008 در کشورهای امپریالیستی که بیشتر این کشورها را در بر گرفت و منجر به مبارزات کارگران و لایه های زحمتکش در بیشتر کشورها شد، بحران دهه دوم در کشورهای فرانسه و آمریکا که در هر دو کشور منجر به مبارزات طولانی شد( در فرانسه مبارزات کارگران و جلیقه زردها و بازنشسته ها اشکال کامل تری داشت). این بحران های کوچک و بزرگ که دیر و زود داشته اما سوخت و سوز نداشته و هرگز متوقف نشده است همواره خواه در یک کشور خواه در یک گروه کشورها و خواه در تمامی کشورهای امپریالیستی قدرت دولتی را ناتوان و مانورهای طبقه ی حاکم امپریالیست را محدود کرده و میدانی برای گسترش فعالیت های تبلیغی و ترویجی انقلابی کمونیستی و پیشروی آنها فراهم آورده است.
نتایج کوتاه مدت و درازمدت مبارزات طبقاتی در کشورهای امپریالیستی
ممکن است گفته شود که هیچ کدام از این مبارزات به نتایجی به نفع طبقه ی کارگر منجر نشده است و سرمایه داری امپریالیستی خود حلال مشکلات اقتصادی خویش بوده و هست و نیروی تسلط بر بحران ها و حل آنها و نیز خفه کردن و یا به کجراه بردن مبارزات ناشی از آنها را دارد.
اما نخست اینکه بودن این مبارزات بهتر از نبود آنهاست و قطعا نتایجی که روی دادن آن ها به بار می آورد حتی از جنبه ی سیاسی صرف و نه نتایج اقتصادی فوری برای طبقه ی کارگر، نبود آنها به بار نمی آورد و برعکس نبود آنها شرایط را برای فشارهای طاقت فرساتر به طبقه ی کارگر آماده می کند؛ حال که این مبارزات مداوما به وجود می آید بورژوازی چنین فشارهای سنگینی به طبقه ی کارگر و توده ها وارد می کند اگر به وجود نمی آمد بورژوازی چه می کرد!
 دو دیگر، این مبارزات بستری برای گسترش و تکامل آنها در امواج بعدی فراهم می آورد که فقدان آنها طبعا نمی تواند. این نیز مهم نیست که این امواج کی و در چه شرایطی بروز خواهد کرد بلکه مهم این است که به وجود خواهند آمد و گسترش خواهند یافت و این موجب می شود که مبارزات همواره زنده نگاه داشته شود.
سوم، این که اینها بستری برای فعالیت سیاسی کمونیست ها در کشورهای امپریالیستی برای  رشد سیاسی طبقه ی کارگر و بیرون کشیدن بخش های وارفته و نیمه منفعل طبقه ی کارگر از حلقوم بورژوازی خواهد بود و این امکان را که در گیرودار تضادهای دیگر، طبقه ی کارگر و پیشروان این طبقه به ویژه احزاب کمونیست انقلابی بتوانند اثرگذارتر شوند بالاتر خواهد برد.
و چهارم این که این ها به پیروزی نرسیده اند دلیل آن نیست که در دورهای بعدی نیز به پیروزی نخواهند رسید.
شکی نیست که دوره ی پسگرد در رهبری جنبش های انقلابی که موجب روآمدن رهبری ها و جهان بینی های ارتجاعی شده و همچنین عقب نشینی و ناتوانی کنونی کمونیست ها به پایان خواهد رسید؛ ورق برخواهد گشت و طبقه ی کارگر در سطحی گسترده و در جهان دوباره رو خواهد آمد.  
شکل گیری مبارزات پیرامون مسائل نژادی و قومی و زنان و دانشجویان و محیط زیست
در کنار بحران اقتصادی که تمامی طبقات زحمتکش و حقوق بگیر و حتی لایه های زیرین خرده بورژوازی را زیر فشار قرار می دهد تضادهای گوناگون دیگری وجود دارد که رشد و تکامل هر کدام از آنها امکانات تازه ای را برای ترویج و تبلیغ کمونیستی و سازماندهی انقلابی طبقه ی کارگر می گشاید.
مهم ترین این تضادها عبارتند از تضاد توده های سیاه با نژادپرستی که به ویژه در کشور آمریکا نقش بسیار مهمی داشته و دارد و موجب مبارزات فراوانی به ویژه از دهه ی شصت به این سو گردیده که آخرین آنها در سال 2020 و پس از کشتن جرج فلوید به دست پلیس فاشیست آمریکا بود. همچنین نگاه نژادپرستانه و تحقیرآمیز نظام حاکم به مهاجرین و دسته بندی آنها با نام های« آسیایی»،«لاتینی» و... که موجب فشار روانی به مهاجرین و رشد مبارزات انقلابی در میان آنها می شود. مبارزات زنان جهت برابری حقوق با مردان و رهایی از ستم مردسالارانه و سرمایه سالارانه که همواره بخش مهم مبارزات فرهنگی و عملی را تشکیل داده است. و در کنار این جنبش ها مبارزات دانشجویان که گرچه در دهه های اخیر چونان مبارزه ی مستقل دانشجویی افت کرده اما دانشجویان و دانش آموزان پشتیبان و شرکت کننده در جنبش های دیگر از جمله مبارزات علیه تبعیض نژادی و مبارزات زنان و نیز مبارزه در جهت محیط زیست بوده اند. روشن است که تحرک این مبارزات جامعه را درگیر بحران های سیاسی و فرهنگی می کند و به نوبه ی خود قدرت حاکمیت بورژوازی را به طور مستقیم مقابل توده ها قرار داده از بُرد و نفوذ آن می کاهد و آن را ناتوان می گرداند. جدا از این که بخشی از عناصر این مبارزات، کارگران و یا فرزندان آنها بوده اند، این مبارزات همواره تاثیر فراوانی روی مبارزات طبقه ی کارگر داشته و نیز شرایط مساعدی برای تبلیغ و ترویج کمونیستی و سازماندهی انقلابی طبقه ی کارگر و دیگر لایه های زحمتکش و رشد جنبش کمونیستی در میان اقلیت های نژادی، قومی، زنان و دانشجویان و کلا توده ها فراهم کرده است. 
کشورهای امپریالیستی اروپای شرقی
آنچه گفته شد غیر از بحران در کشورهای امپریالیستی بلوک شرق و رشد مبارزه ی طبقاتی در این کشورها است که به یک باره کل دولت های رویزیونیستی این گونه کشورها را به مبارزه طلبید و سرنگون کرد.
البته مبارزه در کشورهای سرمایه داری بلوک شرق به این دلیل که دولت های حاکم و بورژوازی بوروکرات حاکم خود را«کمونیست» می خواند و نیمچه فضای قانونی راهم برای فعالیت کمونیست های انقلابی اجازه نمی داد طبعا در مسیر دلخواه پیش نرفت و شکست دولت های امپریالیستی بلوک شرقی شرایط را برای ایجاد نوعی دولت های امپریالیستی بلوک غربی(نه مانند آنها بلکه همچون بدل فقیر و یا نیمه فقیر آن ها) در بیشتر این کشورها فراهم کرد. اما به این دلیل که وضع چنین شد نمی توان نفس وجود و ماهیت مبارزه ی طبقاتی کارگران علیه بورژوازی را در این کشورها نادیده گرفت و انکار کرد. این مبارزات شکست خورد زیرا نه حزب کمونیست انقلابی ای در این کشورها شکل گرفته بود و نه طبقه ی کارگر خودش توانست در آنجایی که بیشتر از دیگر کشورها متشکل بود و رهبرانی شکل گرفته در طی مبارزات دو دهه داشت و برای منافع خودش مبارزه می کرد( و یا چارچوب های خواست ها و مبارزه چنین نشان می داد و یا حداقل طبقه ی کارگر این گونه فکر می کرد) یعنی در لهستان و در اتحادیه ی همبستگی به پیروزی برسد.
مبارزات در لهستان و به وسیله ی اتحادیه ی همبستگی تجلی واقعی مسیری بود که طبقه ی کارگر و لایه های خرده بورژوازی این گونه کشورها در آن شرایط تاریخی دنبال کردند. اگر فرانسه در میان کشورهای غربی در دوران مارکس و انگلس تجلی آشکارترین شکل مبارزه ی طبقات و رسیدن آن به نتایج قطعی بود بی تردید لهستان نیز در بین کشورهای اروپای شرقی تجلی آشکارترین شکل مبارزه ی طبقات و در عین حال نتایج عملی چنین مبارزاتی گردید. مشکل اساسی آنجا بود که مبارزه ی طبقه ی کارگر با بورژوازی رویزیونیست حاکم علیرغم تفاوت هایی، در ماهیت امر با جهان بینی بورژوازی امپریالیست غرب و در بهترین حالت جهان بینی لیبرالیسم غربی صورت گرفت و در نتیجه برای این طبقه به جای پیروزی در نهایت شکست به همراه آورد و طبقه ی کارگر خود را از دهان یک نوع بورژوازی در آورد و به دهان نوع دیگری از بورژوازی انداخت.
با این همه پایه ی این مبارزات زده شد و بنابراین این مبارزات دور دیگری نیز خواهد داشت و چنانچه شرایط با کمونیست های همراهی کند مشکل که در دور بعدی طبقه ی کارگر در کشورهای اروپای شرقی اشتباهی را انجام دهد که در این دوران انجام داد.      
ب- تضاد بین طبقه ی کارگر و خلق های کشورهای زیرسلطه ی امپریالیستی و نقش آنها در ایجاد شرایط مثبت برای کار کمونیست ها در کشورهای امپریالیستی
در کشورهای زیر سلطه دو گونه وضع می تواند به نفع فعالیت های کمونیست ها در کشورهای امپریالیستی( غربی و شرقی) گردد. این دو وضع می توانند انقلاب در این کشورها باشد و یا تجاوز نظامی کشورهای امپریالیستی به آنها .البته  جنگ بین کشورهای زیرسلطه با یکدیگر( که بخشا ناشی از تضاد نیروها و باندهای امپریالیستی فعال در این کشورها و بخشا نیز از تضادهای داخلی خود آنها آب می خورد) می تواند به گونه هایی دیگر در فعالیت کمونیست کشورهای سرمایه داری غرب موثر واقع شود.
انقلاب در کشورهای زیرسلطه امپریالیسم - انقلاب های پیروز و انقلاب و یا جنبش های شکست خورده
در کشورهای زیرسلطه شرایط انقلابی عموما وجود دارد و این همواره بین این کشورها پخش می شود. دیروز این کشور و این منطقه در آسیا انقلاب بود و امروز کشور و منطقه ای دیگر و فردا نیز به همچنین.  در یک صد و اندی سال اخیر همچون بحران های اقتصادی در کشورهای امپریالیستی، فراشد انقلاب در کشورهای زیرسلطه علیرغم افت های کوتاه مدت هرگز قطع نشده است.
نگاهی به رویدادهای پس از جنگ اول و به ویژه جنگ دوم جهانی نشان می دهد که انقلاب در کشورهای زیرسلطه می تواند به نفع مبارزات کمونیست ها در کشورهای امپریالیستی باشد، به ویژه زمانی که طبقه ی کارگر رهبر انقلاب و یک حزب واقعا کمونیست و انقلابی رهبری طبقه را در دست داشته باشد. در شرایط پیش و پس از جنگ جهانی اول در کشورهای ایران و ترکیه و چین انقلاباتی رخ داد( انقلاب مشروطیت در ایران، انقلاب ترک های جوان در ترکیه و  انقلاب 1911 به رهبری سون یات سن)که همه موجب تضعیف کشورهای امپریالیستی گردیدند و به نفع تبلیغ و ترویج کمونیست ها در این کشورها شدند. برای نمونه بلشویک ها توانستند از این انقلابات نیروی بیشتری کسب کنند و برای گرفتن قدرت آماده گی بیشتری بیابند.( توجه زیاد لنین به این انقلاب ها و طرح  این مساله که کشورهای زیر سلطه مراکز نوین تحرک انقلابی در جهان هستند از همان زمان رخ دادن آنها در دهه ی نخست سده ی بیستم بسیار آشکار است و در عین توجه از داخل به بیرون توجه به تاثیرات بیرون در داخل نیز هست). 
امر تضاد بین خلق های کشورهای زیرسلطه و امپریالیسم پس از جنگ جهانی دوم شدت بیشتری یافت و حتی نسبت به تضاد بین طبقه ی کارگر کشورهای امپریالیستی و بورژوازی امپریالیستی که پیش و در پایان جنگ جهانی نخست نقشی عمده داشت، نقشی عمده تر یافت. نقشی که تا کنون ادامه یافته است.
از میان انقلاب های پس از جنگ جهانی دوم می توانیم به انقلاب های چین و رویدادهای 12 ساله در ایران از شهریور 20 تا 32 و سپس انقلاب دموکراتیک 57 اشاره کنیم. این امری است که با انقلاب و جنبش های دموکراتیک در کشورهای افریقایی به ویژه الجزایر و مصر و کنگو و بعدها افریقای جنوبی و در کشورهای آسیایی با مبارزات در کشورهای اندونزی و سپس جنگ های آزادیبخش در هندوچین و در کشورهای آمریکای مرکزی و جنوبی با انقلاب هایی به طور مداوم در بسیاری از این کشورها به ویژه مکزیک و شیلی و نیکاراگونه ... همواره ادامه یافته است. این انقلاب ها در قرن کنونی نیز رخ داده که مهم ترین آنها انقلاب های همزمان در کشورهای عربی(بهار عربی) بود که در برخی از آنها مانند مصر و سوریه و تونس به مدت زیادی تداوم یافت.
روشن است که انقلابات پیروزمند به ویژه انقلاب هایی با رهبری کمونیستی( مثلا انقلاب چین 1949) و در کنار آنها انقلاب هایی مانند انقلاب شیلی 1974 و یا مبارزات زاپاتیست ها در مکزیک، تاثیرات بیشتری در کشورهای غربی و مساعد کردن شرایط برای تبلیغ و ترویج کمونیسم داشته است و برخی مانند انقلاب چین و رهبری مائو در چارچوب های مشخصی ورق را به نفع کمونیست ها در کشورهای امپریالیستی برگردانده است، اما حتی نقش مثبت انقلاب های شکست خورده در کشورهای زیر سلطه ی امپریالیستی بسیار زیاد بوده و این انقلاب ها توانسته اند شرایط مثبتی به نفع کار کمونیستی در کشورهای غربی به بار آورند و یاری فراوان به شرایط کارانقلابی برای آماده کردن طبقه ی کارگر در این کشورها برای انقلاب سوسیالیستی کنند.   
جنگ های تجاوز کارانه امپریالیست ها علیه کشورهای زیرسلطه
 روی دیگر انقلاب ها و یا مبارزات انقلابی در کشورهای زیرسلطه نقشی است که تجاوز امپریالیست ها به این کشورها داشته است.
در اینجا دو نوع جنگ رخ داده است: جنگ ارتجاعی امپریالیست علیه خلق های کشور زیرسلطه( که نمونه هایی مانند الجزایر و ویتنام می توانند از مهم ترین شواهد آن به شمار آیند) و جنگ های علیه دولت های ارتجاعی مانند تجاوز به کشورهایی مانند افغانستان و عراق و لیبی و سوریه که از یک سو در چارچوب تضاد میان امپریالیست ها و انقلاب در این کشورها و از سوی دیگر در چارچوب تضاد امپریالیست های غربی با امپریالیسم روسیه رخ داده است. تمامی این جنگ ها شرایط را در کشورهای امپریالیستی از حالت«آرام» به بحران می کشانند و مخارج هنگفتی به دوش طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش طبقه ی میانی می گذارند و می توانند شرایط مثبتی برای فعالیت احزاب کمونیست در کشورهای امپریالیستی فراهم کنند.
برای نمونه تجاوز امپریالیست ها به افغانستان و به ویژه عراق( و همچنین جنگ اوکراین و اکنون جنگ اسرائیل علیه خلق فلسطین)  موج مبارزات ضد جنگ را در تمامی کشورهای امپریالیستی فراهم کرد. اینجا نیز در حال حاضر و در درجه ی نخست به این دلیل که چپ مبارز و کمونیست در شرایط ضعف به سر می برد، مساله این نیست که آیا این مبارزات به نتایج مهمی دست می یابند و یا به پیروزی می رسند و یا خیر! مهم وجود آنهاست و نقش آنها در تحرک جنبش های توده ای و نیز امکاناتی که برای تبلیغ و سازماندهی انقلابی می گشایند.
در کنار اینها انواع دخالت های امپریالیستی در کشورهای زیرسلطه نیز وجود دارد که می توانند شرایط را برای افشای آنها فراهم سازند. برای نمونه کودتا علیه مصدق و یا سالوادور آلنده و ... در هر صورت سربازکردن و یا رشد تضاد میان کشورهای امپریالیستی و خلق های زیرسلطه یکی از تضادهایی است که جوانب آن هم باید به وسیله ی کمونیست های کشورهای غربی افشا شود و هم باید از تاثیرات آن به روی تضعیف و ناتوان کردن بورژوازی امپریالیستی به شکل شایسته استفاده شود.
 در بخش بعدی به تضادهای دیگری که موجب ناتوانی امپریالیسم شده و شرایط سرنگونی آن را فراهم خواهد ساخت و نیز امکاناتی که برای فعالیت کمونیست ها در کشورهای امپریالیستی به وجود خواهد آورد می پردازیم.
هرمز دامان
آذر ماه 1402
 

   

 

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر