۱۴۰۱ آذر ۹, چهارشنبه

درباره ی شکست تیم خامنه ای و پاسداران اش

 
 
درباره ی شکست تیم خامنه ای و پاسداران اش
 
کاری که جمهوری اسلامی از خامنه ای و رئیسی و سازمان های اطلاعاتی شان با یک تیم ورزشی کردند و زخم کاری و جراحتی که به آن وارد کردند کمتر نیرویی می توانست انجام دهد.
با آن دیدارهایی که برایشان با رئیسی جلاد مورد نفرت عمیق مردم ترتیب دادند و آن جلسه ای که برای آنها با وزارت اطلاعاتی های کثیف و جانی گذاشتند و آن بامبول بازی هایی که در آوردند هم آنان را پیش چشم مردم خوار کردند و هم چنان دودلی و تردیدی به جان شان انداختند که آنها ناتوان از جمع کردن خودشان شدند.
در حقیقت آنها روحیه ی تیم را دربه داغان کردند و شاید اغراق نباشد اگر گفته شود آنها  تیمی عاری از رگ و خون یا در حقیقت بیشتر جسد تیم ملی را به بازی های جام جهانی فرستادند.
این ها به این معنا نیست که تیم باید بازی هایش را می برد و حتما به مرحله ی بعدی صعود می کرد (هر چند اگر شرایط بر وفق مراد بود شاید بیش از هر زمان دیگری می توانست این کار را انجام دهد) زیرا که تیم ملی انگلستان بسیار سرتر از تیم ایران بود و نیروی دو تیم دیگر نیز تفاوت چندانی با تیم ایران نداشت، اما روشن است که تیم نتوانست آن گونه بازی هایی را که از آن انتظار می رفت انجام دهد و بازیکنانی که شرایط آن جور که باید و شاید منطبق میل شان نبود و نمی توانستند با مردم همراهی کنند در تزلزل و نوسان روحی شدید به سر می بردند. جدا از نقش تاج رئیس اختلاسگر و دزد فدراسیون فوتبال با آن سوابق لجن اش و سرمربی خارجی حکومتی شده( پول همه کاری می کند!)، بازیکنان ایران چیزی از آنچه به آن شهره هستند یعنی«تعصب» و جنگندگی نمی توانستند نشان دهند و این به ویژه به دلیل تردید و دودلی ای بود که به جان بیشترشان افتاده بود.
روشن است که جدا از چند بازیکن حکومتی، برخی دیگر از بازیکنان بی توجه به شرایط واقعی کشور و به ویژه صف آرایی دو جبهه ی متخاصم توده های مردم از یک سو و حکومت خامنه ای و پاسداران اش از سوی دیگر دنبال تمایلات و آرزوها شخصی خود بودند. اما بخشی از بازیکنان پیش از آن نیز به همراهی با جنبش توده ها پرداخته و نشان داده بودند که می خواهند کنار مردم باشند و هدف شان این بود که در عین این که در جام جهانی شرکت می کنند با مردم کشور همراهی کنند.  
باید پذیرفت که توده های مردم به گفته ای« حال شان خوش نبود» و برایشان مهم تر این بود که ورزشکاران را کنار خود و در تقابل با حکومت ببیند تا لزوما در زمین ورزش و در جام جهانی و پیروزی در مسابقه ای. حال آنکه همه می دانند که بسیاری از مردم ایران به ویژه جوانان عشق زیادی به فوتبال دارند و دوست دارند که تیم ملی شان در میدان های ورزشی در آسیا و جهان خوب بازی کند و تا آنجا که بتواند پیروز از میدان بیرون آید.
البته در یک صورت مردم ممکن بود با تیم ملی کنار بیایند و آن هم زمانی بود که تیم می توانست با خانواده های جانباخته گان انقلاب همدردی کند، سرود ملی را نخواند و با بازوبند سیاه وارد میدان شود و کارهایی از گونه که مردم واقعا حس کنند که جدا از چند بازیکن که در چنین صورتی در اقلیت قرار می گرفتند، بقیه ی تیم در کنار آنهاست. اما این امر پس از آن دیدارها و تطمیع و تهدیدها دیگر به ساده گی ممکن نبود.
اکنون این مردم که  چنین به این ورزش دلبستگی دارند باید پس از شکست تیم بیایند به خیابان و از شکست تیم ملی ابراز خوشحالی کنند. این شکست طلبی در ورزش ملی درست به دلیل این است که پشت این تیم خامنه ای و پاسداران اش حکومت پنهان شده بودند. شکست تیم، شکست خامنه ای این جنایتکار پست و سران پاسدار و اطلاعاتی هایش بود.
از این رو خوشحالی توده های مردم ایران به هیچ وجه از پیروزی تیم ملی آمریکا نبود(مردم ایران سرشان برای این جور چیزها درد نمی کند! تنها غلظت مساله کمی بیشتر شد زیرا مردم می دانستند که در صورت پیروزی بر آمریکا این ها چه جنگولک بازی ای در می آورند و چطور گوش مردم را کر می کنند!) بلکه از شکست تیم ملی یا در اصل از شکست خامنه ای و پاسداران و آن حسین شریعتمداری های خبیث و سالوسی بود که می خواستند پشت تیم ملی پنهان شوند و از آن برای سرکوب جنبش و خفه کردن انقلاب استفاده کنند. از شکست حکومتی بود که می خواست حواس مردم را از مسائل پیش رو پرت و اگر توانستند با دلقک بازی هایی که پس از پیروزی در مسابقه ی دوم در خیابان  در آوردند، یک جوری مثلا  «آشتی» ایجاد کنند و سر توده ها شیره بمالند.
این موضع توده ها جز این که نشاندهنده اوضاع خطیر کنونی است نشانگر چیز دیگر نیست.
حال نه تنها حکومت باخت بلکه بازیکنان نیز باختند و نه تنها در میدان ورزش، بلکه در میدانی که باید بین مردم و حکومت یکی را انتخاب می کردند.
در دوران انقلابی و انقلاب، مدت زمان زیادی نمی توان بین دو صندلی نشست!
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
دهم آذر ماه 1401 

 

 

۱۴۰۱ آذر ۸, سه‌شنبه

اعدام بلوچ ها مقدمه ای برای اعدام های تازه در کردستان و ایران

 
 
اعدام بلوچ ها مقدمه ای برای اعدام های تازه در کردستان و سراسر ایران
 
خامنه ای و دستگاه قضایی اش طی دو روز حدود ده نفر از بلوچ ها را در شهرهای گوناگون اعدام کردند. گرچه برخی از اعدام شده گان از 12 سال پیش حکم اعدام گرفته بودند اما اعدام این همه و در این شرایط جز تیز کردن کارد خامنه ای و پاسداران اش برای بریدن سر انقلاب خلق معنای دیگری ندارد. اعدام بلوچ ها یعنی نخست اعدام جنبش بلوچ های ما و سپس اعدام انقلاب.
وحشتی که از جنبش و انقلاب دلاوران بلوچ و گسترش مداوم آن در شهرها و روستاهای بلوچستان و سیستان بر دل خامنه ای و پاسداران اش افتاده، حد و مرز ندارد. آنها از آغاز حکومت شان دشمن خونین توده های بلوچ بوده اند چرا که بلوچ ها نه تنها یک ملت محروم زیرستم وحشتناک دولت مرکزی هستند و خواهان حق تعیین سرنوشت خود، بلکه در عین حال سُنی هستند. و این سنی بودن شان و اقتداشان به علمای سنی خودشان، برای خامنه ای که می خواهد«رهبر» همه باشد گران آمده و پذیرفتنی نبوده و نیست. این است که او و پاسداران اش طی چهل سال اخیر تا توانسته اند از مردم بلوچ و به ویژه مبارزان شان کشته اند و حال نیز می کشند.
اما آغاز اعدام بلوچ به این معناست که اعدام انقلاب را آغاز کرده اند. آنها از به اصطلاح «حاشیه» آغاز کرده اند تا به« اصل» یعنی شهرهای بزرگ برسند و می دانیم که در بسیاری از شهرهای مرکزی بازداشت شده گان- از جمله توماج صالحی خواننده ی محبوب جوانان و مردم در اصفهان و مجیدرضا رهنورد در مشهد - در محاکمات مضحک و دروغین حکم اعدام گرفته اند. برنامه ی اساسی آنها به احتمال این خواهد بود که اعدام ها را نخست به مناطقی مانند کردستان گسترش دهند و سپس به مناطق مرکزی، و از آن به عنوان شکل مهم سرکوب و خفه کردن جنبش استفاده کنند.
از سوی دیگر اعدام  بلوچ ها زمانی صورت می گیرد که این سالوسان پنهان شده پشت دین و مذهب، تعداد کمی از ورزشکاران و هنرمندان و تعدادی کمی از بازداشت شده گان را آزاد کرده اند.
به این ترتیب از جانب آنها دو سیاست متضاد که قرار است مکمل یکدیگر باشند طرح ریزی شده است:
نخست سیاست آزاد کردن تعدادی از افرادی که بودن شان در زندان سروصدای اعتراض ها را بلندتر می کند (و ظاهرا برای پر بودن دست شان مقابل گروه تحقیق حقوق بشر سازمان ملل متحد) و نیز تعدادی محدود از بازداشتی ها؛ و دوم سیاست آغاز اعدام ها که در بلوچستان کلید زده شده است. از این دو سیاست، اعدام ها اصل و اساس کار خامنه ای و پاسداران اش است و نه آن آزاد کردن تعداد محدودی بازداشتی و از جمله برخی ورزشکاران و هنرمندان مشهورکه یک جور ژست عقب نشینی هم هست.
برای جلوگیری از اعدام ها در مناطقی مانند کردستان و همچنین مناطق مرکزی باید جنبش مبارزه علیه اعدام بازداشت شده گان را شدت بخشید. نباید اجازه داد که بلوچ های ما که اکنون چشم امیدشان پشتیبانی تمامی مردم ایران به ویژه مناطق مرکزی و فارس نشین از آنهاست به دست حکومت این کفتاران پرپر شوند. باید نشان داد که توده های مردم ایران یک خلق متحد هستند و مثل کوه پشت یکدیگر می ایستند.
مرگ بر خامنه ای و دستگاه قضایی اش
مرگ بر نمایندگان خامنه ای در مجلس مزدوراش
زنده باد جنبش انقلابی بلوچ
زنده باد انقلاب توده های ستمدیده ی ایران
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق ایران به رهبری طبقه ی کارگر
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
نهم آذر ماه 1401

یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(2)حکومت متحجر دینی علیه طبیعت جوانی

 
یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(2)
 
حکومت متحجر دینی علیه طبیعت جوانی
سنین بین سیزده چهارده سالگی تا حدود هجده و نوزده سالگی سنینی است که یک جوان نوبالغ، میل زیاد به خود بروز دادن دارد. بخشی از این خود بروز دادن برای پدر و مادر و فامیل و اقوام و دوستان و مردم و برای جلب اعتماد آنها به وی و توانایی های نهفته در وی است، بخشی نیز برای جنس مخالف خودش می باشد که اقتضای سن و طبیعت است.
در این سنین، پسرها و دخترها دوست دارند که برای جنس مخالف خود جذاب و گیرا باشند و توجه آنها را به خود جلب کنند.
این طبیعت این سنین و جوانی است و برای اینکه این تمایل به جذابیت و گیرایی و جلب توجه، جهت سالمی بیابد می توان و باید با فراهم کردن شرایط آن که کلاس های مختلط  دختر و پسر(از همان دبستان) و فعالیت های فرهنگی( آموزشی و هنری و ورزشی) و همکاری های مشترک در کارهای عملی طی دوران آموزش است این جهت را شکل داد و این امیال طبیعی را در مسیر درست و بخردانه هدایت کرد و به آن زیبایی و شکوه جوانی را بخشید.
جوانی با پرورش جسم و توانایی های فیزیکی خویش، دیگری با هنر خویش و یکی دیگر با درس خواندن و پیشرفت در این زمینه جدا از میل به بروز توانایی ها و استعدادهای خود و رسیدن به اهدافی که در زندگی برای خود برگزیده است- و این ها اصل و اساس قضیه است- این جذابیت و گیرایی و جلب توجه را برای جنس مخالف خود ایجاد می کنند.
این بروز توانایی ها و استعدادها و این گرایش ها و تمایل ها به جنس مخالف، هر کس را که در پیرامون جوانانی در این سنین باشد سرشار از شادی و سرور می کند. این فرد می تواند از جوان ها که مملو از انرژی و فعالیت و زیبایی ذهن هستند نیرو و انرژی بگیرد و سرزنده گی و نشاط آنها را در خود باز تولید کند.
اما حکومت استبدادی مذهبی کنونی با تحجر خویش تمامی این امیال طبیعی را که در جوانان دختر و پسر وجود دارد، خفه می کند و آنها را به انواع بیماری های روحی و جسمی می کشاند. بی خود نیست که از یک سو بیماری های روانی همچون افسرده گی و احساس تنهایی و بی کسی و یاس و خودکشی و نیز طلاق در میان جوانان این قدر زیاد شده است و از سوی دیگر فساد و تباهی روحی و تن فروشی بیداد می کند.
حکومت مذهبی متحجر، حکومت خبیث و عبوس است و مخالف زیباترین احساسات انسانی. این حکومت حتی احساسات و امیال طبیعی جوانان را با جلوگیری از بروز آشکار آنها، خفه می کند.
در مقابل و در این عرصه ای که انقلاب برای پیشروی گشوده شده است جوانان دختر و پسر ما باید بی ترس و واهمه، از گرایش ها و تمایلات خویش حرف بزنند و تابوها و سدهای اخلاق ریاکارانه و عبوس و خبیث فئودالی حاکم را درهم شکنند.
بی گمان جوانان دخترو پسر ما و در کنارشان توده های مردم  پس از پیروزی انقلاب و سرنگونی این حکومت و به کوری چشم این متحجرین عبوس، در خیابان ها کارناوال های شادی به راه خواهند انداخت و چنانچه زمان یاری کند به سبک روزگار کهن که در شادمانی ها هفت شبانه روز را می زدند و می رقصیدند، هفت روز و هفت شب را خواهند زد و خواهند رقصید.
 
فحاشی علیه دختران و زنان آزاده
نوعی دیگر از رفتارهای کراهت بار را در فحاشی های دختران و زنان وابسته به حکومت به  دختران و زنان مبارزمان می بینیم. این ها در مقابل  دختران و زنان آزاده ی ما که مایل اند نوع پوشش خود را خود انتخاب کرده و به آن عمل هم می کنند، دست به شالاتان بازی درآوردن زده و آزادی انتخاب پوشش را به این معنا تعبیر می کنند که «می خواهید خودتان را نشان آمریکا و اسرائیل دهید».
 دختران و زنان ما نباید آنی تردید به خود راه دهند که در مقابل چرند سرهم کردن و فحاشی های این مومیایی های حزب اللهی که می گویند آزادی پوشش یعنی «خود نشان دادن به آمریکا و اسراییل» به مبارزه پردازند و آنان را به سر جای خود نشانند.
آمریکا 400 میلیون جمعیت دارد که بخشی از آن را دختران و زنان تشکیل می دهند. آنان هیچ نیازی ندارند که منتظر بایستند تا دختران و زنان ما بی حجاب شوند و آنها را نگاه کنند. گویا برای آمریکا به عنوان یک کشور امپریالیستی این بیشتر منفعت داشته است که دختران و زنان ایران را عقب مانده نگه دارند. اگر این گونه نبود آنها آن کنفرانس گوادولوپ را تشکیل نمی دادند و با خمینی پیمان نمی بستند و چهل سال از این حکومت مستبد و متحجرش به شکل های گوناگون پشتیبانی نمی کردند!
از سوی دیگر این دختران و زنان و پسران و فک و فامیل های این حزب اللهی ها و متدینین دروغین هستند که در کشورهای غربی، هر گونه پوششی را که می خواهند انتخاب می کنند و هر ِقر و پری که می خواهند می دهند و عکس های جورواجور می گیرند و در هر کجا که خواستند می گذارند.
زنان و دختران ما سرشار از عزت و سربلندی و شرف و نجابت هستند و این گونه دشنام ها که کاملا از اتاق فکرشان طرح ریزی شده و به این مبلیغین حقیر بسیجی و حزب اللهی شان دیکته می شود تا نثار دختران و زنان ما کنند، به آنها نمی چسبد.
پاسخ دختران و زنان این است:
«هیز تویی، هرزه تویی، زن آزاده منم!
این شعار بسیاری بجایی است که به وسیله ی دختران و زنان ما و به همراهی پسران و مردان آزاده سر داده می شود. 
هرمز دامان
نیمه ی نخست آذر ماه 1401
 

۱۴۰۱ آذر ۷, دوشنبه

حکومتی که تا مغز استخوان از جنبش توده ها در هراس است!

 
 
حکومتی که تا مغز استخوان از جنبش توده ها در هراس است!
 
 جانیان سپاه و بسیج بر طبق دستور سران پلید خود شیوه های کثیفی را برای سرکوب جنبش و انقلاب به کار گرفته اند که اگر گفته نشود بی سابقه است اما در حکومت های مستبد کم سابقه است.
جدا از راه انداختن اوباش سپاه و نیروهای اطلاعات و بسیجی به شکل لباس شخصی های عموما تفنگ به دست و جنایات جورواجوری که این اوباش انجام می دهند، حکومت خامنه ای شیوه هایی همچون شلیک با گلوله های ساچمه ای به سر جوانان مبارز که موجب جانباختن بسیاری شده است و شلیک مستقیم و از فاصله ی نزدیک به صورت جوانان که موجب شده یک چشم و یا هر دو چشم خود را از دست بدهند و انواع شکنجه در زندان ها و از جمله تجاوز به دختران و پسران جوان را دنبال کرده است.
دلیل اصلی این نوع سرکوب ها، پیشگیری از گسترش جنبش و انقلاب است. آنچه که این جانیان می خواهند این است که به اصطلاح خودشان با بالا بردن هزینه های مبارزه، اراده ی مبارزین به ویژه جوانان را سست کنند و موجب شوند که نه تنها آنها دیگر پیگیر مبارزات نباشند بلکه دیگران هم با دیدن وضع این مبارزین از ادامه ی مبارزه چشم پوشی کنند.
اما آنکه چنین سرکوب می کند و از گردهمایی ها و راهپیمایی ها به این درجه می ترسد نشان می دهد که بنیان خودش سست است و تنها می خواهد با ظاهر ترسناک خود وحشت ایجاد کند. در غیر این صورت دلیلی نداشت که جوان بی سلاحی را که مبارزه اش به شکل شعار و یا نهایتا پرتاب کردن سنگ و یا آتش زدن سطل زباله و چیزهایی از این رده است با این شکل های وحشیانه سرکوب کند.
آنچه که خامنه ای و سران پاسدارش از آن در هراس اند یکی گسترش جنبش است و دیگری تزلزل و بی ثباتی درونی خودشان.
در مورد گسترش جنبش آنها می دانند که هر چه جنبش پیش رود ثبات و استحکام بیشتری پیدا می کند و پس از آن دیگر حریف اش نمی شوند.
 در مورد تزلزل خودشان نیز بر این واقف اند که هر چه جنبش ثبات و استواری بیشتری پیدا کند به شکلی که دیگر نتوان آن را نابود کرد، درون نیروهای خودشان سستی و ریزش شدت بیشتری می گیرد. آنها از وضع درونی نیروهای خود اطلاع دارند و می دانند که جز عده ای معدود که انگیزهای ایدئولوژیک دارند و گمان می کنند برای «حکومت امام زمان» شان دارند مبارزه می کنند، بیشتر این نیروها از نظر درونی ثبات و استحکام ندارند و تنها به ضرب هزینه کردن های فراوان می توانند آنها را سرپا و مطیع اوامر خود نگه دارند.
تفاوت اساسی نیروهای سرکوب خامنه ای با نیروهای  گوناگون سرکوب حکومت سلطنتی سابق از ساواک و شهربانی و ارتش و ژاندارمری ... در این است که آن نیروها از اتحاد و ثبات و استحکامی درونی برخوردار بودند. اتحاد و استحکامی که در طی نزدیک به 25 سال به وسیله ی یک سیستم حساب شده ی به وجود آمده بود و شرایط اقتصادی نسبتا با ثبات و نیز یک هیئت حاکمه نسبتا یکدست و نه تکه پاره شده به وسیله جناح های گوناگون، به آن تداوم می بخشید. با این همه چنین ثبات و استحکامی طی انقلاب 57 به مرور دچار بی ثباتی و تزلزل گشت و در نهایت بخش های مهمی از آن دچار فروپاشی گردید.
اما در جمهوری اسلامی به دلیل بی ثباتی اقتصادی و سیاسی خود حکومت( توجه کنیم که پس از جنگ مبارزات توده ها با حکومت آغاز شد) و وجود تضادهای فراوان میان جناح های اصول گرا و باندهای گوناگونی که هر کدام برای خود فعال مایشاء بوده و هستند و نیز بین نیروهای وزارت اطلاعات با حفاظت اطلاعات سپاه و بین سپاه و ارتش و بین نیروهای انتظامی و سپاه و ...این نیروها همواره در معرض از هم پاشیدن بوده اند.
درست به دلیل نبود یک دستی و استحکام درونی و تضادهای فراوان ریز و درشت درون حکومت، خامنه ای و سران پاسدارش همواره بر آن بوده اند که اجازه ندهند جنبش توده ها تداوم یابد و تا جایی که می توانند آن اشکالی از سرکوب را به کار گیرند که از نظر خودشان براتر و کاراتر است و موجب می گردد که جوانان و توده ها به سرعت عقب نشینی کنند و از خیر مبارزه بگذرند. جدا از شلیک های مستقیم با گلوله ی جنگی و کشتن جوانان و مبارزان و نیز بی خبری از بسیاری بازداشتی ها، آنها شکل هایی از سرکوب همچون شلیک به چشم ها و شکل هایی از شکنجه همچون تجاوز به بازداشتی ها و... را به کار گرفته اند تا به خیال خود توده ها را عقب رانده و موجب توقف مبارزه گردند.
اما آنها کور خوانده اند. این جنبشی نیست که امروز به پا شده باشد. ریشه های این جنبش تاریخی و انقلاب حتی در این حکومت نیز به حدود سی سال پیش می رسد. اگر نخواهیم خیلی به عقب برگردیم باید بگوییم که آنها در 88 نیز بسیاری از این شیوه ها را به کار گرفتند، پس از آن در اصفهان به صورت زنان اسید پاشیدند، دی96 و آبان 98 از تمامی قدرت خود برای سرکوب استفاده کردند، به چشم کشاورزان زحمتکش اصفهان شلیک کردند و در طی این 30 سال تا توانسته اند از جوانان توده های ستمدیده ی کرد و بلوچ و عرب اعدام کردند و نتیجه ی این همه سرکوب خونبار شد جنبش و انقلاب کنونی.
توده ها گرچه در دی ماه 96 و آبان 98 مجبور به عقب نشینی تاکتیکی شدند اما در جنبش کنونی با توپی پُرتر آمدند. این به این معناست که حکومت با آن سرکوب های وحشیانه اش نتوانست جنبش را به طور استراتژیک شکست دهد و مجبور به یک عقب نشینی درازمدت کند.
می توانیم نتبجه بگیریم که سرکوب هایی از این دست نیز بی حاصل است و جز این که توپ پُر جنبش را پُرتر کند، حاصل دیگری نخواهد داشت.
 اگر در آغاز این جنبش جوانان با دست خالی به مقابله ای جانانه با نیروهای سرکوب پرداختند و بسی از آنان را به سختی مجازات کردند اما در ادامه و با این سرکوب ها، این دست ها نیاز به پُر شدن را احساس خواهد کرد. احساسی که انگیزه ی تلاش خواهد شد.  
چنین سرکوب هایی موجب این نخواهد شد که توده پس روند بلکه موجب این خواهد شد که در مراحل آتی این جنبش، توده ها سلاح به دست بگیرند.     
 
درود بر پاک باخته گان و جان برکفان جوان
زنده باد توده ها
 زنده باد انقلاب
مرگ بر خامنه ای
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد  جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
7 آذرماه 1401
   

۱۴۰۱ آذر ۶, یکشنبه

آغازاعتصابات رانندگان کامیون و نکاتی در مورد اعتصابات سراسری

 
آغازاعتصابات رانندگان کامیون و کامیون داران
 و نکاتی در مورد اعتصابات سراسری
 
در روزهای شنبه و یکشنبه پنجم و ششم آذر اعتصاب رانندگان کامیون و کامیون داران آغاز شد. بندرعباس و قزوین و اصفهان و کاشان و کرمانشاه و مرند شهرهایی بودند که رانندگان کامیون و کامیون داران شجاع در آنها اعتصاب کردند.
اعتصاب کامیون داران و رانندگان کامیون در بخش حمل و نقل چنانچه گسترش بیشتری یافته و سراسری و متداوم گردد، تاثیر چشمگیری به روی اقتصاد کشور خواهد گذاشت و به طور خودکار بخش هایی از صنایع و خدمات خواه خصوصی و خواه دولتی را به تعطیلی خواهد کشاند.
اعتصاب رانندگان کامیون و کامیون داران به همراه گسترش اعتصابات کارگری در بخش صنعت از یک سو به تمامی نیروهای درگیر در مبارزات خیابانی نیرو و انرژِی و امید بیشتری خواهد داد و از سوی دیگر شرایط را برای حکومت خامنه ای و پاسداران اش سخت خواهد کرد.
وظیفه ی همه ما این است که به هر شکل ممکن از اعتصابات رانندگان کامیون و کامیون داران پشتیبانی کرده و به آنها متقابلا نیرو و انرژی بدهیم تا اعتصابات خود را تداوم بخشند و ضربات کوبنده تری به حکومت مرتجع کنونی وارد کنند و نیز چنانچه آنها و یا کارگران اعتصاب کننده از سوی نیروهای حکومت مورد هجوم قرار گرفتند به یاری آنها برخیزیم.
نکته ای که در مورد ضرورت اعتصابات باید در نظر داشت این نیست که اعتصابات نسبت به مبارزات خیابانی کم هزینه تر است و بنابراین بهتر است که اعتصاب کرد تا مبارزات خیابانی.  
خیر! مساله ی کم هزینه بودن اعتصابات نسبت به مبارزات خیابانی تا حدی و در رابطه ی معینی درست است اما اصل نیست.
اصل این است که طبقاتی( و به ویژه طبقه ی کارگر) که یکی از شکل های مبارزه شان اعتصاب است می توانند خواست های خود را طرح کنند و در راه رسیدن به آنها، با این شکل معین یعنی شکل اعتصاب مبارزه  خود را پیش برده و ضربات کاری بر حکومت سرمایه دار طفیلی و مزدور وارد کنند.
اصل این است بدون اعتصابات و تنها به وسیله ی مبارزات خیابانی تمامی توده ها درگیر مبارزه نمی شوند و مبارزات خیابانی آن گستره و نیرویی که باید پیدا کند تا حکومت را سرنگون کند، پیدا نخواهد کرد.
 اصل این است که مبارزات خیابانی نمی توانند پیش روند و تکامل یابند مگر این که اعتصابات سراسری پیش روند و تکامل یابند.  
این ها به این معناست که مبارزات خیابانی همچون گذشته و این بار در کنار اعتصابات تداوم خواهند یافت و با توجه به رشد اعتصابات نیرو و توان بیشتری خواهند گرفت و گسترش بیشتری خواهند یافت، هر چند که با عمده شدن اعتصابات و در مرکز توجه قرار گرفتن آنها این امکان هست که در گیرودار رشد اعتصابات آن نقشی را که در مرحله ی نخست انقلاب اجرا کردند، در این مرحله نداشته باشند. اما این غیرعمده شدن شان به این معنا نیست و نخواهد بود که در آینده ی نه چندان دور دوباره و در شکل های تازه ای برجسته و عمده نشوند و نقش بسیار مهم تری اجرا نکنند.  
 
زنده باد توده های اعتصاب کننده
زنده باد انقلاب
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
6 آذر ماه 1401

۱۴۰۱ آذر ۵, شنبه

دو فرایند متضاد در تکامل اوضاع

 
 
دو فرایند متضاد در تکامل اوضاع
 
اعتصابات تازه در روز شنبه 5آذرماه 1401
اعتصاب دوباره ی کارگران مبارز ذوب آهن اصفهان
جوشکاران فولاد بافت
کارگران سیف خودرو
کارگران لوازم خانگی پارس قزوین
کارگران شرکت سرما آفرین الوند در شهر صنعتی البرز
خودرو سازی مرتب
روند چند روز اخیر به ویژه پس از نخستین اعتصاب کارگران ذوب آهن اصفهان، نشانگر گسترش اعتصابات کارگری در صنایع تولیدی است. در صورتی که خللی به وجود نیاید چشم انداز این اعتصابات، درگیر شدن هر چه بیشتر کارگران کارخانه های صنعتی بزرگ و کوچک و به ویژه صنایع کلیدی و بنابراین گسترش اعتصابات در سراسر ایران خواهد بود. در چنین فرایندی طبقه ی کارگر می تواند به عنوان یک طبقه ی تولیدی وارد انقلاب شده و در توازن نیروهای انقلاب و ضد انقلاب و شرایط کلی به گونه ای کیفی تغییر ایجاد کند.
بر این مبنا و در صورتی که اوضاع به همین شکل ادامه یابد انقلاب کنونی به طور جدی تری وارد مرحله ی دوم خود خواهد شد. مرحله ای که وجه عمده ی آن اعتصابات سراسری و مرکز ثقل این اعتصابات سراسری، اعتصابات طبقه ی کارگر به ویژه کارگران صنعتی است که پیشروترین بخش طبقه ی کارگر ایران هستند.
این که این اعتصابات اقتصادی باشد و یا آمیخته ای از خواست های اقتصادی و سیاسی در حال حاضر دارای اهمیت درجه ی اول نیست. کارگران به خوبی می دانند که حکومت دزد و اختلاس گر از یک سو جز وعده و وعید چیزی به آنها نخواهد داد و از سوی دیگر همان گونه که تا کنون نشان داده است برای رویارویی با کارگران جز کاربردن خشونت راهی را در پیش نخواهد گرفت. بنابراین خود حکومت مستبد، اعتصابات کارگری را به سوی اعتصابات سیاسی سوق خواهد داد. و این ها جدا از این است که بسیاری از کارگران در حال حاضر ژرف ترین اتحاد قلبی را با جنبش و انقلاب جاری دارند و با تمام وجود مایل اند که هرآنچه در توان دارند صرف پیشرفت آن کنند.   
یک شعار مهم کارگران خودروسازی بهمن موتور
«کرد بلوچ آذری، برابری و برادری»
خواست مرکزی این شعار تنها وحدت طبقه ی کارگر در یک اعتصاب اقتصادی نیست بلکه در عین حال خواست اتحاد تمامی کارگران با هر ملیتی است. در وجهی گسترده تر این شعار بیان خواست کارگران از تمامی توده های مردم ایران برای اتحاد بزرگ بر مبنای برابری میان خلق های ایران است.
رشد اعتصابات کارگری یعنی رشد اعتصابات دیگر طبقات و گروه ها
روشن است که گسترش و رشد اعتصابات کارگری خواه به دلیل پیوندها و وابستگی های اقتصادی و خواه از نظر سیاسی به شکل چشمگیری به روی کارمندان ادارات دولتی و کسبه و دیگر طبقات میانی جامعه تاثیر گذاشته و آنها را نیز به اعتصاب خواهد کشاند.
خامنه ای و بسیجی هایش
در سوی مقابل توده ها یعنی حکومت خامنه ای و پاسداران اش، وضع برعکس است. برخلاف هارت و پورت های فرمانده سپاه که ما«خطرناک هستیم»( گویا این را به آمریکا می گوید!)، سخنان خامنه ای در دیدار با بسیجی هایش حکایت از این دارد که یاس و ناامیدی براین نیروها غلبه کرده وریزش در آنها رو به افزایش است و چنانچه این ریزش ها که قطعا محدود به نیروهای بسیج نیست و بدتر از آن در لایه های پایین و میانی ارتش است، تداوم یابد که خواهد یافت، آن«خطرناک» ی مورد ادعای فرمانده ی سپاه حتی اگر راست در بیاید جز تقلای بیهوده و بی سرانجام موجودی مشرف به مرگ چیز دیگری نخواهد بود.
به این ترتیب برخلاف جنبش خلق که با اعتصابات طبقه ی کارگر رو به گسترش دارد و نیرو و توان اش علیرغم سرکوب های شدید و افت های نه چندان طولانی رو به افزایش است، نیروهای حکومت حتی با وجود این همه کشتار و بازداشت رو به کاهش و نزول است.
دو نکته ی مهم:
 اولا ریزش نیروهای بسیج تنها ریزش نیروهای بسیج نیست بلکه نشانه ی مردد و سست شدن و ریزش بدنه و پایه های اجتماعی جریان خامنه ای و کلا اصول گراهاست( وقتی خواهرزاده  خامنه ای علیه اش برمی خیزد قطعا دیگران نیز برخاسته اند).
و دوما این ریزش و کاهش نیرو با پند و اندرز دادن به بسیجی ها به دست نیامده است، بلکه با شعارهای «مرگ بر بسیجی» و «مرگ بر سپاهی» و در کنارش مبارزه ی خیابانی و رو در روی جانانه جوانان مبارز ما و از جمله گوشمالی ها و مجازات های بحق و متوالی نیروهای دشمن و نیز به آتش کشیدن بسیاری از پایگاه های بسیج و دیگر مراکز نماد حکومت آخوندها و همچنین با بیش از چهارصد جانباخته و نزدیک به بیست هزار بازداشتی از جبهه خلق به دست آمده است.
بنابراین باید کماکان این برخورد دوگانه را تداوم بخشید. از سویی تداوم شعارهای بالا علیه بسیجی و سپاهی و در کنارش مبارزه ای سترگ با بسیجی و سپاهی و دیگر نیروهای حکومتی و از دیگر سو، دادن این پیام که نیروهای ساده و میانی بسیج و سپاه جز گوشت دم توپ دزدان و اختلاس گران آخوند و سران پاسدار گردن کلفت چیز دیگری نیستند و بهتر است که هر چه زودتر خود را از شر آنها راحت کرده و به ملت بپیوندند.
 
هر چه گسترده تر باد اعتصابات کارگری 
مرگ بر خامنه ای
مرگ بر سران پاسدار
مرگ بر جمهوری اسلامی 
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
ششم آذرماه 1401         

۱۴۰۱ آذر ۴, جمعه

هنرمندان و ورزشکاران مبارز و مردمی

 
هنرمندان و ورزشکاران مبارز و مردمی
 
سرکوب احزاب سیاسی و فعال شدن هنرمند و ورزشکار در سیاست
یکی از ویژگی ها کنونی انقلاب ایران این است که به جای احزاب و سازمان های سیاسی برخی از هنرمندان و ورزشکاران، فعال سیاسی شده اند و در امر پیشرفت انقلاب نقش اجرا می کنند. 
در واقع خامنه ای و سران اطلاعاتی اش گمان می کردند که با سرکوب احزاب و سازمان های سیاسی و کشتن بسیاری از رهبران و کادرهای آنها و به همراه آن به زندان انداختن بخشی از هنرمندان از جمله نویسندگان و سینماگران و ترور کردن روشنفکرانی که کار فرهنگی می کردند( قتل های وزارت اطلاعات زیر نظر خامنه ای و بیت رهبری) دیگر هیچ روزنه ای برای بروز کردن و رو آمدن نیروهای مردمی مخالف باز نمانده است و بنابراین خیال آنها می تواند از این که نیروی مخالفی رهبری توده ها را در دست بگیرد راحت باشد.
اما آنچه مبارزه و انقلاب در ایران تا کنون نشان داده این بوده است که حکومت سرکوب حتی اگر تلاش کند  تمامی روزنه ها را ببندد باز در این سد کهنه و فرسوده مفری باز خواهد شد که امکان جریان خروج سیل را آماده کند. مفری که به مرور بازتر خواهد شد و شرایط را برای خود بازیابی احزاب و سازمان های سیاسی طبقات مردمی فراهم خواهد ساخت.
هنرمند و ورزشکار مردمی
اکنون وضع به گونه شده است که بسی از هنرمندان و ورزشکاران به پشتیبانی از خیزش کنونی برخاسته اند و توده های مردم نیز از پیوستن این گونه هنرمندان و ورزشکاران استقبال کرده و می کنند.
نکته ای که این میان اهمیت دارد این است که باید اولا بین هنرمندان و ورزشکارانی که به مردم می پیوندند و آنها که نمی پیوندند فرق گذاشته و آنها را که نپیوسته اند افشا کرد و از سوی دیگر بین کسانی که از صمیم قلب به مردم می پیوندند و آنها که فرصت طلبانه چنین می کنند فرق گذاشت. یکی از مشخصه هایی که این تفاوت را روشن می کند این است که فردی که از صمیم قلب به مردم می پیوندد نخست اگر کاری در گذشته در خدمت به جمهوری اسلامی کرده است مورد نقد قرار داده و از خود انتقادی از ته دل و صادقانه و با بیان دقیق دلایل بودن اش در کنار حکومت به عمل می آورد( این کار را برخی هنرمندان و ورزشکاران انجام داده اند) و دوم این که نه از موضع بالا و خودمحوربینی و منت گذاشتن بر سر توده ها، بلکه با تواضع و فروتنی به جنبش توده ها می پیوندد و به جای پست گذاشتن به طور عملی به همراهی جنبش توده ها پرداخته و در کنار آنها و همچون یکی از آنها به مبارزه می پردازد و نقش پیشرو خویش را کنار توده ها انجام می دهد.
هنرمندان و ورزشکاران پیشرو در کنار توده ها هستند
باید توجه کرد که در دوران کنونی ارزش هنرمند و ورزشکار در این است که در کنار مردم باشد و نه جدا و یا بی تفاوت نسبت به آنچه که در جامعه و بر مردم کشورش می گذرد. دورانی است که دیگر زندگی شخصی هنرمند و ورزشکار به عنوان تافته ی جدا بافته اهمیتی برای توده ها ندارد بلکه آنچه اهمیت دارد این است که این هنرمند و ورزشکار چه موضعی در مورد انقلاب کنونی می گیرد و چه عملی در راستای پیشرفت و تحقق آن انجام می دهد.
به بیانی دیگر اکنون زمانی نیست که جوانان و برخی از مردم دنبال کنند که در زندگی شخصی فرد هنرمند یا ورزشکار چه می گذرد( چه می پوشد و... ) بلکه  برعکس این باید هنرمند و ورزشکار باشد که دنبال کند که مردم اش چگونه زندگی کرده و می کنند و چگونه مبارزه ی خود را پیش می برند.
مسئولیت مهم هنرمندان و ورزشکاران
یکی از نکاتی که هنرمند و ورزشکاری که به مردم می پیوندد باید در مورد آن حساس باشد این است که نفوذ وی در مردم، موضع وی در مورد انقلاب و خدمت وی به پیشرفت آن مورد استفاده نیروهای غیرمردمی و ضد مردمی قرار نگیرد.
در این جا به ویژه صحبت ما در مورد نیروهای رژیم سلطنتی سابق یعنی سرمایه داران کلان ثروت وابسته ی رژیم سابق است که از ایران فرار کرده و چهل سال در بهترین محل های آمریکا و کانادا و اروپا زندگی کردند و اکنون به امید برگرداندن آن بهشت برین محمدرضاشاهی شان دوباره فعال شده اند و تلاش می کنند نخست پشت سلبریتی های خارجه نشین شان و سپس پشت هنرمندان و ورزشکاران داخلی و یا فعالین مدنی مبارز پنهان شوند و امر بازگرداندن ایران ما را به دوران پیشین تحقق بخشند.
این ها به واقع هیچ ندارند جز مشتی رادیو و تلویزیون و سایت و یک ساواک تازه که امر دادن پرچم شیر و خورشید را به دست مردمی که برای پشتیبانی از مبارزات توده ها در ایران به خیابان های کشورهای غربی می آیند سازمان می دهد. این ها با این علم و کتل می خواهند خود را بزرگ نشان داده با هیچ و پوچ کار انقلاب توده ی مردم را به نفع خود تمام کنند.
گرچه برنامه ی سلطنت طلبان و همچنین جمهوری خواهانی که در نوکری کشورهای غربی دست کمی از سلطنت طبان ندارند، در صورت ورود همه جانبه ی طبقه ی کارگر و نیز دیگر طبقات زحمتکش شهر و روستا پیش نخواهد رفت و شکست خواهد خورد، اما هنرمندان و ورزشکاران پیشرو باید در مورد استفاده ی اینان از خود بسیار هوشیار باشند و منافع توده های مردم و ملت ایران را با دقت مراقبت کنند.
توده های مردم ایران خواهان یک حکومت دموکراتیک و ملی هستند نه حکومت استبدادی و وابسته به قدرت های خارجی. این کلید انقلاب و خط قرمز هر فرد پیشرویی است که در کنار توده های مردم و ملت خود ایستاده و برای تحقق آمال و آرزوهای آنان مبارزه می کند.
 
درود بر ورزشکاران و هنرمندان مبارز
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق ایران
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
پنجم آذر1401
 

۱۴۰۱ آذر ۳, پنجشنبه

درباره ی اعتصابات کارگری

 
درباره ی اعتصابات کارگری
 
اعتصابات کارگری
بخشی از کارگران پتروشیمی مسجد سلیمان،
آتش نشانان مشهد( آنها جلوی استانداری مشهد به نشانه ی اعتراض گرد آمدند)،
کارگران آلومینیوم جنوب در لامرد فارس و
کارگران خودروسازی بهمن موتور(با شعارهای«درآمد دلاری، کارگر ریالی» و «کارگر داد بزن، حقتو فریاد بزن» و «حمایت، حمایت» و «کرد، بلوچ، آذری، آزادی و برابری»)
اعتصاب کردند.
پیش از این نیز
کارکنان و راننده ها در ترمینال باربری اکبر آباد نسیم شهر تهران
و کارگران پالایشگاه یازدهم در پارس جنوبی فاز 13
اعتصاب کرده بودند.
 
«حمایت، حمایت»
یکی از مهم ترین شعارهای کارگران خودروسازی بهمن موتور«حمایت، حمایت » بود. این شعار تنها کارگران دیگر کارخانه ها و کارگاه ها را در نظر ندارد بلکه درعین حال متوجه تمامی طبقات خلقی ایران است. کارگران همچنان که خودشان خواه معنوی و خواه عملی از جنبش های دیگر طبقات پشتیبانی می کنند- اکنون بسیاری از کارگران خودشان در خیابان جزو مبارزین خیابانی هستند- در عین حال نیازمند پشتیبانی دیگر کارگران و طبقات جامعه از مبارزات و اعتصابات خود هستند.
 
«وعده و وعید کافیه، سفره ی ما خالیه»
باید پذیرفت که یکی از عوامل مهم دیرکرد اعتصابات کارگری وضع بد اقتصادی و فقر و فلاکتی است که طبقه ی کارگر دچار آن است. اکنون روزگاری است که حتی داشتن یک شغل جواب خورد و خوراک را نمی دهد چه برسد این که کارگری شغل نداشته باشد.
 این امر موجب شده است که بیشتر اعتصابات کارگری سال های اخیر اقتصادی باشد که وضع هولناک اقتصادی و بی حقوقی این طبقه را نشان می دهد.
روشن است که حق طبقه ی کارگر است که در این بحران اقتصادی و سفره های خالی خواهان بهبود اوضاع معیشت خود شود. از سوی دیگر قرار نیست که تمامی بخش های طبقه ی کارگر که بسیاری شان به دلیل خفقان و سرکوب استبداد و نداشتن سازمان های صنفی خود، حتی امکان تمرین یک اعتصاب اقتصادی را نداشته اند یک باره به اعتصابات سیاسی جهش کنند. و تازه این اعتصابات اقتصادی در زمان و شرایطی صورت می گیرد که هر گونه نارضایتی وجه سیاسی داشته و در کل به جنبش سیاسی موجود یاری می رساند.
 
 تبلیغ علیه حزبیت در طبقه ی کارگر یاری به دشمنان طبقه ی کارگر است
طبقه ی کارگر بدون تشکیلات صنفی مانند سندیکا و یا شورای صنفی و به ویژه بدون حزب سیاسی اش مطلقا نمی تواند نقشی در خور در تحولات آتی جامعه داشته باشد چه برسد به این که رهبر انقلاب شود و تمامی طبقات زحمتکش و مردمی را به سوی ایجاد جامعه ی دموکراتیک و سپس سوسیالیستی رهبری کند.
نظرات ضد حزبی که از سوی مشتی رویزیونیست امثال خروشچفیست های راه کارگری و همچنین برخی ترتسکیست ها و چپ نویی و هواداران دروغین طبقه ی کارگر در میان کارگران رواج داده می شود و برخی از تشکل های صنفی کارگری موجود نیز آنها را تکرار می کنند، برای آینده ی مبارزه طبقه ی کارگر فاجعه بار است.
البته اندیشه های ضد حزبی از سوی برخی منفردین نیز تبلیغ می شود و این به سبب نظرات و فعالیت های احزاب  و سازمان های رویزیونیستی و ترتسکیستی است که به دروغ خود را نماینده ی طبقه ی کارگر معرفی کرده و می کنند و طی چهل سال اخیر جز وراجی و تخریب هم کاری نکرده اند. نتیجه کار این جریان ها عموما چیزی نبوده جز داشتن تک و توکی از وابستگان حزب و سازمان خودشان در میان چند سندیکای موجود کارگری. و این ها هم کارشان به راه انداختن اغتشاش و آشفتگی های فراوان در میان همین بخش های پیشرو کارگری بوده است.
اما این تمام قضیه ضد حزبیون نیست. این ها به همراه بخشی ازهمین منفردین ضد سازمان و حزب عمیقا ضد مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم هستند و اساسا تبلیغات ضد حزبی و ضد رهبری حزبی شان ارتباط مستقیمی دارد با نظرات ضد مارکسیستی شان.
 بسیاری از آنان ضد مبارزین و روشنفکران انقلابی هستند اما خودشان تاریک فکران و سازمان هایی هستند که همچون بختک، جو را به آشفتگی  کشانده و کارگران پیشرو و فعالین کارگری را دچار تشتت فکری و پراکنده گی تشکیلاتی می کنند. این ها تماما به طبقات حاکم کمک می کنند و نه به طبقه ی کارگری که ادعای هواداری اش را می کنند.
 
هر چه گسترده تر باد اعتصابات کارگری
از مبارزات کارگران به هر شکل ممکن پشتیبانی کنیم
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
چهارم آذر ماه 1401

یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(1)

 
یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(1)
 
سپاه و حمله به کردستان
گویا سپاه زمانی با اسم و رسم نداشته اش به سرکوب توده ها دست می زند که بتواند با سلاح های نیمه سنگین مانند دوشکا و پهپاد و خمپاره و توپ و تانک و هلی کوپتر و گازهای سمی به میدان آید و از آنها برای به خاک و خون کشیدن توده های بی دفاعی که با دست خالی خواسته های خود را فریاد می زنند استفاده کند و خود را قدرتی بی مانند نشان دهد. بی گمان در سرکوب توده های خلق سوریه نیز این جانیان پلید تماما از همین سلاح ها استفاده کرده اند. 
این که سپاه پاسداران منفور اکنون با اسم خودش وارد سرکوب توده های کرد شده است جدا از تحلیل آنها از وضع کردستان به عنوان پیشروترین بخش انقلاب ایران، به نظر با این امید است که بتواند آن گذشته ی کثیف و نفرت انگیزی را تداعی کند که مردم کرد بی دفاع بودند و تبلیغات این حزب اللهی های پلید پیرامون تجزیه طلبی این خلق ستم دیده بود و پایه های آنها در دیگر نقاط کشور تا حدودی زیر تاثیر این تبلیغات کثیف شان قرار داشتند و موضعی یا جانبدارانه به نفع سپاه و یا بی تفاوت می گرفتند. اما این دفعه را به راستی کور خوانده اند.
سپاه پاسداران مجبور به برقراری حکومت نظامی در بیشتر شهرهای مبارز کردستان شد. امری که نشان از رشد جنبش در کردستان و در تمامی مناطق ایران دارد و نشانگر درمانده گی خامنه ای و سران خرس قطبی پاسدارش می باشد.
 
مساله ی تیم ملی فوتبال
 دوران انقلاب، دوران انقلاب است و در چنین دورانی عموما این گونه است که برای مردم اهمیتی ندارد که تیم های ورزشی شان در میادین ورزشی پیروز شوند. به گفته ی یک ورزشکار زن مبارز مردم اکنون پیروزی و مدال نمی خواهند. آنچه برای آنها مهم است این است که ورزشکاران به مردم بپیوندند و در پیشرفت و پیروزی مبارزه و انقلاب نقش داشته باشند.
اکنون این مهم است:
با حکومتی یا با توده های مردم؟
اگر با مردمی چه کاری برای انقلاب مردم انجام می دهی؟
برخی بازیکنان سیاسی نبودن فرد ورزشکار را بهانه کرده و می گویند سیاسی نیستند و برای لذت بردن از فوتبال به جام جهانی رفته اند. آنها که چنین نظری دارند راست می گویند چرا که برای افتخار شخصی و اسم در کردن و قیمت خود را بالا بردن و بازی با بازیکنان تراز اول جهان و دیده شدن در تلویزیون ها رفته اند و نه برای خاطر شادمان کردن ملت شان.
 اما جالب این است که این نوع ورزشکاران خود پرست و نارسیست، سیاسی بودن کلی همچون پیرو یک اندیشه و عقیده ی سیاسی بودن و فعالیت در راه تحقق آن را با این که در شرایط کنونی با مردمی و یا مقابل مردم به کلی عوضی گرفته اند. این شهرت پرستان و مال دوستان فراموش می کنند که این تیمی که در آن عضو اند تیم شخصی نیست بلکه تیم ملی است و این تیم می تواند با موضع گیری درست بازیکنان در قبال وقایع، دیگر نه لزوما نماینده ی دولت وقت، بل نماینده ی ملت باشد. حال اگر ملت نخواهند که این تیم به جام جهانی برود تیم نباید برود. وقتی می رود به این معناست که دیگر تیم ملت نیست بلکه تیم دولت یا تیم شخصی مربی و بازیکنان است.
از سوی دیگر آیا زمانی که جنگی عادلانه یا ناعادلانه در می گیرد، افراد ورزشکار یا هنرمند می توانند بگویند ما سیاسی نیستیم و کاری به کار جنگ نداریم. اینجا نیز اگر جنگ از سوی دولت و ملت عادلانه و برحق باشد هر فردی باید از جان و دل برود و برای ملت و  کشورش بجنگد و اگر ناحق و نادرست باشد باید شکست طلبی پیشه کند و علیه جنگ موضع بگیرد و فعالانه برای پایان دادن آن به نفع توده های کشورش مبارزه کند. در چنین مواردی نمی توان گفت که من سیاسی نیستم و کاری به سیاست ندارم.
به طور کلی خواه میان هنرمندان و ورزشکاران بخشی طرف حکومت و بخشی طرف مردم اند. بخشی هم یا از مردد بودن شان در انتخاب و یا از روی فرصت طلبی و ابن الوقتی موضع میانه و خنثی می گیرند. در کل افرادی که خود را نسبت به ملت مسئول احساس کنند و دست به فداکاری در راه توده ها بزنند کم نیستند.
هرمز دامان
نیمه نخست آذرماه 1401

۱۴۰۱ آذر ۲, چهارشنبه

به پشتیبانی از توده های قهرمان کردستان پنجشنبه 3 آذر اعتصاب سراسری


به پشتیبانی از توده های قهرمان کردستان
 و نقش برآب کردن توطئه های خامنه ای و پاسداران اش 
پنجشنبه 3 آذر اعتصاب سراسری

 کردستان این پیشرو انقلاب ایران نباید تنها بماند!

توطئه ی دشمن کثیف را نقش بر آب کنیم!

 

 کارگران، کشاورزان، فرهنگیان، کارمندان، رانندگان، پرستاران و کارکنان بیمارستان ها، دانشجویان، دانش آموزان، وکلا و پزشکان، کسبه و بازاریان، هنرمندان و ورزشکاران و تمامی توده های خلق

ما باید برای پشتیبانی از کردستان قهرمان تبدیل به یک مشت محکم شویم و بر صورت این دشمنان کثیف فرودآییم.

گروه مائوئیستی راه سرخ

 ایران

دوم آذر 1401









 
 

۱۴۰۱ آذر ۱, سه‌شنبه

درباره ی ناموزونی در حرکت یا حرکات موج وار در انقلاب ما

 
درباره ی ناموزونی در حرکت یا حرکات موج وار در انقلاب ما

معنای ناموزونی و یا حرکت موج وار چیست؟
ناموزونی در حرکت یا حرکت موج وار اشاره به قانون اساسی حرکت و زندگی و جهان یعنی قانون وحدت اضداد دارد و بیان شکل حرکت و تحول و تکامل است.
از آنجا که در هر پدیده ی ساده ای دو ضد زندگی می کنند، آن پدیده حرکت خود را از زیست دو ضد کنار هم و مبارزه ی آنها با یکدیگر دارد.
چنین امری موجب می شود که حرکت متضاد باشد و نه یک جانبه و سرراست. زیست و مبارزه ی دو ضد با یکدیگر، موجب حرکت متضاد پدیده و تکامل آن می شود.
حرکت دو جنبه در هر پدیده حرکت و تغییر و تکامل در آن پدیده را دارای خصلت ناموزون و موج وار می کند. علت این است که حرکت و کنش تنها از یک جنبه سر نمی زند بلکه از دو جنبه که متضاد یکدیگر هستند و تلاقی حرکات آنها با یکدیگر سر می زند. این حرکات متضاد و متقابل موجب می شود که حرکت در آن پدیده مستقیم و موزون نباشد بلکه نامتعادل و ناموزون باشد. 
ناموزونی در مجموع وضع حاضر
حرکت جنبش و خیزش و انقلاب کنونی در ایران نیز دارای خصلت ناموزون و موج وار است. این را باید به دو معنا گرفت. نخست این که حرکات خلق و دشمن خلق به عنوان یک کل موجب ناموزون و موج وار شدن حرکت می شود. دوم این که حرکت خود خلق و یا دشمن نیز دارای حرکات ناموزون و موج وار است.
در مورد نخست به گونه ای ساده می توان گفت:  
این ما نیستیم که زنده هستیم و در حال حرکت و مبارزه. دشمن ما نیز زنده است و در حال حرکت برای تقابل با ما.
این ما نیستیم که برای پیشرفت خود نقشه می ریزیم. دشمن ما نیز زنده است و برای توقف ما نقشه می ریزد. نقشه ها و حرکت های او به موانعی در حرکات و پیشرفت ما تبدیل می شود و در نهایت به طرح نقشه ها و حرکت ما برای باطل کردن و توقف برنامه ها و نقشه های او منجر می شود. نقشه ها و حرکت ما به حرکت او پا می دهد و او برای توقف ما طرح ریزی می کند و آنها را به اجرا در می آورد و دوباره ما را به حرکت در می آورد تا برای مبارزه با برنامه های تازه ی او نقشه هایی بیندیشیم و آن ها را به عمل در آوریم. این سیر ناموزون مبارزه و تقابل تا زمانی که یا دشمن سرنگون شود و یا ما به او تمکین کنیم ادامه خواهد یافت.
در کل موقعیت ما از نیرویی زیرسلطه ی باید تغییر کند و به سرنگونی دشمن و به دست آوردن موقعیت مسلط تبدیل شود. تبدیل موقعیت ما از موقعیت فروتر به موقعیت فراتر محصول گسترش ما و افزایش کمی و کیفی نیرو و تکامل شکل های مبارزه ی ما است. تبدیل موقعیت دشمن از فراتر به فروتر محصول  کاهش و تحلیل رفتن نیرو و کم شدن دامنه ی نفوذ وی و ناتوانی و شکست او در پیش بردن اشکال تقابلی است که با جنبش خلق در پیش می گیرد.
ناموزونی در حرکات دو جنبه ی وضع حاضر
حرکت متضاد واقعیت و بنابراین به وجود آمدن ناموزونی در حرکت تنها بین ما و دشمن نیست بلکه در میان خود ما و در میان دشمن ما نیز هست.
نمونه ای از حرکت ناموزون در صفوف دشمن
برای نمونه وقتی که سران آنها می گویند از فردا« اغتشاشات» جمع می شود و بعد یورش می آورند اما نمی توانند آن را « جمع» کنند به ناچار دچار افت حرکتی شده و باید منتظر نقشه ی بعدی و سازمان دادن قوا برای یورش دیگری شوند. آنها بنا به دلایل تضادهای درونی و بیرونی بسیار نمی توانند یک ریتم و آهنگ معین سرکوب را و در تمامی مناطق ایران برای مدتی دراز حفظ کنند. یعنی سرکوب شان پخش است و یک روز در این منطقه و روز دیگر در منطقه ای دیگر متمرکز است. افت و خیز و بالا و پایین دارد و در کل ناموزون پیش می رود.
و یا وقتی آن سرانی که سرشان به آخور بیت رهبری وصل است می گویند «ما عقب نشینی نمی کنیم» تنها برای این نمی گویند که مردم را از عقب نشینی کردن خود ناامید کنند. برای این هم نمی گویند که به نیروهای خودی انرژی دهند تا بیشتر بکشند، بلکه برای این نیز می گویند که نظراتی درمورد عقب نشینی در میان خودشان هست و بنابراین به آن بخش جواب می دهند. مبارزه ای بین این دو نظر در میان دشمن وجود دارد؛ نظر نخست عمده و حاکم و نظر دوم غیرعمده است.
ناموزونی در حرکت و جنبش طبقات و گروه های گوناگون
حرکت ناموزون در میان خلق به معنای حرکت ناموزون مبارزه ی طبقات، بخش ها، خلق ها و اقلیت ها مذهبی گروه ها و دسته های اجتماعی است.
امروز مبارزین جوان در کف خیابان در حرکت پیشرواند و فردا دانشجویان؛
امروز دانشجویان نقش محرک را بازی می کنند و فردا دانش آموزان
امروز دانش آموزان پیشروند و مرکز اصلی حرکت و فردا کارگران با اعتصاب کارگری؛
امروز فلان اعتصاب کارگران عمده است و فردا مبارزه ی یکی از خلق های زیر ستم؛
امروز مبارزه خلق زیر ستم عمده است و فردا اعتصاب کسبه و بازاریان؛
امروز اعتصاب کسبه و بازاریان عمده است و فردا مبارزه در میان اقلیتی مذهبی که زیر ستم است؛
امروز مبارزه یک اقلیت مذهبی زیر ستم عمده است و فردا مبارزه ی هنرمندان و ورزشکاران؛
امروز این شهر یا استان یا منطقه عمده است و فردا جایی دیگر؛
و بالاخره در یک زمان واحد، یک جا مردم درحال سوگ جانباخته گان انقلاب هستند و یک جای دیگر دختران و پسران جوان در حال شادی و رقص در خیابان.
آنان که در حال سوگ هستند بر علیه خامنه ای شعار می دهند و آنها که در حال رقص دسته جمعی هستند نیز در حال شعار دادن برعلیه خامنه ای می باشند. هر دو می توانند با هجوم لباس شخصی های پاسدار و نیروهای انتظامی روبرو شوند و مورد اصابت گلوله قرار گیرند. هر دو با دو شکل کاملا متضاد و متقابل، در حال مبارزه  با دشمنی واحد هستند. این درست ناموزونی در حرکت یا مبارزه است.
البته مبارزات گاه با اشکال مشترک و همراه یکدیگر در یک زمان واحد نیز حرکت می کنند و به اصطلاح موزونی در آنها یافت می شود، اما این موزونی نسبی است، در حالی که آن ناموزونی که دارای وجوه بسیار گوناگونی خواه از نظر شکل و خواه از نظر محتوی است، کماکان بر جای خویش باقی و مطلق است.
هر ناموزونی در حرکت دلایل خاص خود را دارد
تمامی این پدیده های ناموزون دلایل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و فرهنگی ( از جمله ذهنی و روانی) خود را دارند. همچنین مشروط به تجارب تاریخی و وضع خاص مبارزه ی هر طبقه و بخش و گروه اجتماعی در آن اوضاع مشخص و واکنش دشمن به مبارزه ی آن طبقه است.
دو نمونه ی متضاد از ناموزونی
در برخی از کشورها هنگام مبارزه و انقلاب، برخی مناطق و استان ها و شهرها پیشروتر از بقیه بودند و آماده ی قیام هایی برای سرنگونی قدرت حاکم. اما بقیه ی مناطق یا استان ها آن آماده گی را نداشتند. برای همین گاه احزاب رهبری کننده به مردمی که در استان یا شهر مزبور آماده قیام بودند می گفتند که تا آماده شدن بقیه کشور دست نگهدارند. در جنگ طولانی خلق ویتنام از این تجارب وجود داشت.
گاه نیز برعکس بود، یعنی در شرایطی که امکان رشد مبارزه از آن منطقه یا شهر به بقیه ی مناطق و شهرها وجود داشت در آن منطقه یا شهر قیام صورت می گرفت و قدرت در آن منطقه یا شهر سرنگون می شد و سپس از آنجا به بقیه ی کشور حمله شده و دیگر مراکز قدرت به   تسخیر در می آمد. برای مثال در انقلاب مشروطه ایران، آذربایجان پیشروتر از بقیه ی مناطق بود و نخست این استان به تصرف در آمد و سپس برخی از استان های دیگر به خیزش پیوستند و در نهایت به تهران حمله شد و پایتخت به وسیله مشروطه خواهان تسخیر گردید.
این مثال ها تنها برای شرح نکته ی مورد بررسی آمده است و به هیچ وجه نمی توان از آنها برای حال حاضر کپیه برداری کرد.
اساس کار برای درک چگونگی ناموزونی حرکات در مبارزات و انقلاب کنونی، باید تحلیل مشخص و دقیق از شرایط مشخص حال حاضر ما باشد و البته با داشتن پشتوانه از تجارب مبارزات پیشین آن محل، مبارزات تمامی طبقات کل کشور و نیز مبارزات طبقه ی کارگر و خلق در جهان.
ناموزونی در حرکت یک طبقه یا بخش
نه تنها درک و فهم حرکات ناموزون در بین طبقات و بخش های گوناگون جامعه و یا موج های گوناگون مبارزات کنونی( موج مبارزات دانشجویی و دانش آموزی، موج مبارزات کارگران و فرهنگیان و یا وکلا و پزشکان، موج مبارزات کسبه و پیشه وران و بازاریان، موج مبارزات زنان، موج مبارزات توده های زیر ستم و اقلیت های مذهبی و...)مهم است بلکه چگونگی حرکت موج وار مبارزات هر طبقه و بخش و گروه نیز مهم است و باید تحلیل شود.
امروز موج دانشجویی در دانشگاهی در تهران بر می خیزد و سپس آرام می گیرد؛
فردا موجی دیگر در دانشگاهی دیگر در تهران یا شهری دیگر بر می خیزد؛
تمامی موج ها به نسبه آرام می گیرند؛
دور تازه ای از موج ها در جنبش دانشجویی آغاز می گردد و...
این ها موج هایی است که با توجه به شرایط کلی جنبش دانشجویی و نیز جنبش دیگر طبقات می تواند افزون تر و سریع تر و شدیدتر از پیش باشد و یا برعکس کمتر و کندتر و آرام تر از پیش گردد.   
فهم حرکت موج های گوناگون و فهم چگونگی حرکت هر موج، به ما یاری می دهد که در آرامش توفان ببینیم  و در توفان آرامش. موقعی که یک موج از حرکت باز می ایستد منتظر موج های حرکتی دیگر باشیم و موقعی که موج ها فرو می نشینند منتظر فرصتی برای برپا خاستن موج های تازه گردیم.
مساله ناموزونی در حرکت می تواند دو گرایش افراطی ایجاد کند
حرکات ناموزون و موجی می توانند دو گرایش افراطی به وجود آورند.
اوج گیری موج ها و در ردیف یکدیگر قرار گرفتن آنها می تواند موجب شود که فروکش کردن آنها را- خواه در نتیجه کاهش نیروی خودی و خواه سرکوب دشمن- نبینیم و در نتیجه فکر کنیم که همین فردا یا یک هفته ی دیگر کار مبارزه و انقلاب تمام است و ما پیروز خواهیم شد. این خوش بینی افراطی و میل ذهنی برای پایان یافتن کار در کوتاه ترین زمان ممکن است و درست نیست.
از سوی دیگر فروکش کردن و آرام گرفتن موج ها می تواند موجب شود که برخاستن دوباره ی آنها را نبینیم و در نتیجه مایوسانه به زمین و زمان بد و بیراه بگوییم که چرا همه چیز یک دفعه آرام گرفت و بنابراین گمان کنیم که کار پایان یافته است، برد با دشمن است و ما شکست خورده ایم. این بدبینی افراطی و بیان ایراد ذهنی در فهم این نکته است که جنبش تنها اکنون آرام گرفته است اما می تواند یک روز یا یک هفته یا بیست روز دیگر با شدتی بیشتر برخیزد.
آنچه که ما در کل نیاز داریم چنان که همواره گفته شده است واقع بینی توام با خوش بینی است نه خوش بینی افراطی و غیرواقع بینانه و نه بدبینی مایوسانه.    
درک ناموزونی در حرکت یا حرکات موج وار می تواند به ما یاری دهد که تحلیل درستی از اوضاع کنیم. 
از این دیدگاه، طبقه یا گروه و یا مردمی که در یک مقطع یا منطقه پیشرو اند نباید فکر کنند چون آنها پیشرو اند، بقیه هم مانند آنها هستند و یا باید همین الان مانند آنها باشند.
چنین چیزی در کشورهایی که مبارزات توده ها به وسیله احزاب سیاسی انقلابی رهبری شده اند و یا می شوند نیز وجود نداشته و ندارد چه برسد به کشوری که استبداد 40 ساله بر آن حاکم بوده است و هیچ طبقه ای حزب سیاسی خود را ندارد تا از نظر ذهنی و عملی کارآمد شده و با فراخوان حزب اش مبارزه ای را آغاز کند و یا به مبارزه ای بپیوندد. در اینجا خود به خودی بودن بر حرکات خلق و تمامی طبقات و بخش ها و گروه های آن حاکم است.
این ها را باید مد نظر قرار داد تا چنانچه حکومت به سرکوب گروه یا طبقه ای دست زد یا به منطقه ای لشکرکشی کرد و توده ها را به خاک و خون کشید و همزمان دیگر گروه ها و طبقات و یا  توده ها در دیگر شهرها و مناطق نتوانستند به موقع و آن جور که باید و شاید واکنش نشان دهند و پشتیبانی کنند، گروه  و طبقه و توده های مناطق زیر سرکوب شدید، ناامید و مایوس نشوند و این گونه فکر نکنند که دیگر گروه ها و طبقات یا مناطق و شهرها یا ملیت های دیگر نسبت به شرایط آنها بی اهمیت هستند و از آنها پشتیبانی نمی کنند.
 خیر! این واکنش یگانه و پشتیبانی های همه جانبه تنها در شرایطی که موزونی بر حرکات کل خلق و یا بخش عمده ی خلق حاکم شود مقدور است و نه در شرایط کنونی.
برای نمونه اکنون در مناطق مرکزی  و در میان خلق فارس مدام انتقاد از خود صورت می گیرد و شعارهایی علیه «بی تفاوت ها» و«قشر خاکستری» سر داده می شود. اینها نشانگر حرکت ناموزون در میان فارس هاست. و باز در میان خلق فارس این گونه نیست که اگر مثلا در ایذه و یا سمیرم یا اراک به توده ها حمله و کشتار شد همه جا به گونه ای یک دست پشتیبانی کنند و واکنش نشان دهند. از این رو انتقاد کردن از یکدیگر خوب است اما مایوس وناامید شدن از یکدیگر خوب نیست.
نکته دیگر اینکه خامنه ای و پاسداران اش نیز حرکات خلق را زیر نظر می گیرند و می فهمند که در چه زمانی موج جنبش می خوابد. خامنه ای درست وقتی سخنرانی کرد که چند روزی که قرار بود توده ها در تمامی شهرها به مناسبت کشتار آبان 98 به میدان بیایند به پایان رسید یعنی درست در پایان یک موج توفنده ی مبارزه. آنها سپس حمله به شهر مهاباد و دیگر شهرهای آذربایجان غربی و کردستان را آغاز کرده و کشتار به راه انداختند. روشن است که یکی از برنامه های آنها این بود که با توجه به این که موج مبارزه در مناطق مرکزی رو به فروکش داشت و توده ها ممکن بود نتوانند به موقع پشتیبانی همه جانبه به عمل آورند خلق کرد احساس تنهایی کند و نسبت به فارس ها و دیگر خلق ها بدبین شود که گویا از وی پشتیبانی لازم را نکرده و نمی کنند. ما همواره باید هشیار باشیم و نقشه های دشمن را بر هم زده و نقش بر آب کنیم.
در مورد همدردی فارس ها با دیگر ملیت ها باید گفت که تمامی طبقات مردمی خلق فارس به ویژه طبقه ی کارگر و کشاورز و لایه های زحمتکش عمیق ترین همدردی و عشق و علاقه را به توده های کرد و بلوچ و آذری و عرب و دیگر خلق های ایران دارند و تمامی تلاش شان بر این است که خواه معنوی و خواه عملی از آنها پشتیبانی کنند.
مساله اساسی این است که تنظیم و به روزرسانی حرکات و توام کردن آنها با یکدیگر گاه مشکل است و این نباید بر روحیه ی خلق های ما و یا طبقات مردمی تاثیر گذارد.
 این ها همه به این علت است که اولا انقلاب هنوز در آغاز راه است و راهی دراز در پیش دارد و  دوما حرکات طبقات، بخش ها و گروه ها ناموزون است. پسی و ییشی دارد. افت و خیز و بالا و پایین دارد و برای این که این مجموعه هماهنگ شود و به سوی پیروزی گام برداری نیاز به کار زیادی، خواه آگاه گرانه و خواه عملی از جانب انقلابیون دارد.
 هرمز دامان
 نیمه ی نخست آذرماه 1401
 

 

 

۱۴۰۱ آبان ۳۰, دوشنبه

زبان زور

 
زبان زور

«با چه زبانی باید بگوییم که این حکومت را نمی خواهیم؟»    
این عبارات و پرسش را می توان از برخی از جوانان پیشرو شنید. آنها نقش چشمگیری در مبارزات دوماهه ی اخیر داشته و در آینده نیز خواهند داشت.
پاسخ این است که آن زبان هایی که تا کنون به کار برده شده است برای این که حکومت بفهمد که توده های مردم آن را نمی خواهند کافی نیست و نخواهد بود.
حکومت نمی خواهد بفهمد که مردم ما آن را نمی خواهند و تازه اگر هم بفهمد که می فهمد این نخواستن برایش پشیزی اهمیت ندارد.
در واقع حکومت خامنه ای و پاسداران اش از همان سال های 70 به این سو هم می دانستند که مردم آنها را نمی خواهند. این ها و در راس همه شان خود خامنه ای دشمن شماره یک و خونین  مردم و خواست و انتخاب مردم بوده و هستند. همین خامنه ای بود که این جنتی مومیایی را که مردم در انتخابات مجلس خبرگان به وی رای ندادند به زور وارد لیست نهایی کرد و به صدر مجلس خبرگان نشاند. او همین کار را به شکل های دیگری با بسیاری از دیگر خواست ها و انتخاب های مردم انجام داد.
آنچه که برای این جانیان خودپرست مهم بوده و هست این بوده که چگونه به مردمی که آنها را نمی خواهند، خود را تحمیل کنند و به اصطلاح میخ خود را حسابی در زمین بکوبند.
بنابراین اکنون نیز به خوبی می دانند که مردم آنها را نمی خواهند، اما آنچه که برای آنها اهمیت دارد این است که چگونه این مبارزات مردم را سرکوب کرده و مردم را مجبور کنند که به حکومت نکبت بار و متحجر آنها تمکین کنند.
زبان زور
در حقیقت مساله این نیست که آنها بفهمند که ما آنها را نمی خواهیم بلکه این است که چگونه این نخواستن را به آنها تحمیل کنیم. یعنی به این نخواستن اشکال عملی ای بدهیم و آنها را از آنچه به آن مثل کنه چسبیده اند به زور جدا کنیم و روانه ی قبرستان شان سازیم.
در نهایت  تنها راه چاره برای تحمیل کردن به حکومت هایی که می دانند که مردم آنها را نمی خواهند اما حاضر نیستند قدرت را واگذار کنند، این است که توده های مردم آنها را به زور سرنگون کنند.
این تنها زبانی است که این گونه جانیان قدرت دوست و مالپرست می فهمند.
زوراشکال گوناگون و نیز شدت و درجه دارد و توده های مردم عموما در مبارزه با درجه و شدت شکل های تقابل حکومت با مبارزات شان، از درجات و اشکال پایین تر و آرام تر به اشکال بالاتر و شدیدتر آن روی می آورند.
 آنچه که تا کنون در ایران گذشته است، اعتراضات خیابانی و نیز اعتصابات دانشجویی و غیره زبان زور است؛ اما  زور این ها تا حدی بوده است. یعنی آن قدر نبوده و نیست تا حکومت خامنه ای و پاسداران اش را مجبور کند کنار بروند و جای خود را به حکومتی مورد خواست مردم بدهند.
اشکال دیگری از مبارزه هست مانند اعتصابات سراسری تمامی طبقات و به ویژه طبقه ی کارگر که نقش بسیار مهمی در تولید دارد و یا راهپیمایی های بزرگ و میلیونی و سر دادن شعار«جمهوری اسلامی نمی خوایم نمی خوایم». اما این ها همه زور و شدت شان تا حدی است و گاه نمی توانند کار را یکسره کنند. خامنه ای و پاسداران اش حتی می توانند با سیاست هایی از جمله برقراری حکومت نظامی مانع آنها نیز بشوند.
عالی ترین زبان زور قهر مسلحانه است
آخرین کلام در زور یا عالی ترین شکل زور، کاربرد سلاح یعنی زور به وسیله ی سلاح و دست زدن به قهر انقلابی است. این گونه مبارزه اکنون و در شکل هایی وجود دارد اما اینها، شکل عمده ی مبارزه ی توده ها نیستند.
چنانچه اعتصابات سیاسی و راهپیمایی ها حکومت را سرنگون نکند و حکومت به سرکوبی بیشتر و کشتار و خونریزی بیشتری روی آورد آنگاه برای توده ها چاره ای جز این عالی ترین شکل زور یعنی کاربرد توده ای قهر باقی نمی ماند.
مرگ بر خامنه ای جنایتکار و پاسداران اش
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
سی ام آبان 1401