۱۴۰۱ آبان ۱۷, سه‌شنبه

برخی مسائل در خیزش انقلابی کنونی...(4)«انقلاب زنانه» و تفسیرهای آن

 
برخی مسائل در خیزش انقلابی کنونی و موضع طبقه ی کارگر(4)
 
«انقلاب زنانه» و تفسیرهای آن - بخش نخست* 

 
یکی از نام هایی که از آغاز به مبارزات حاضر داده شده است« انقلاب زنانه» است.
این مفهوم گاه به کمیت زنان شرکت کننده در مبارزات کنونی و نقش آنها در رهبری مبارزات اشاره دارد، گاه ملاک آن مخالفت زنان با حکومت و برای گرفتن برخی از آزادی های اجتماعی است و حداکثر خواست زنان را برقراری این آزادی ها می داند و گاه به تضاد زنان با ستم مردسالاری و تبعیض جنسیتی و نابرابری های موجود حاکم اشاره می کند و خواهان رفع ستم بر زنان است. ما در گذشته به نقد این مفهوم پرداخته ایم و در زیر نیز به نقد دیدگاه هایی که اکنون بیش از پیش تبلیغ و ترویج می شوند می پردازیم.
دو جهان بینی و دو جامعه
در هر جامعه تضادهای ریز و درشت بسیاری در زمینه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی وجود دارند. این تضادها مجموعا موجودیت آن جامعه را می سازند و آن را به حرکت در می آورند. در میان این تضادها یک تضاد، تضاد اساسی آن جامعه است. از آنجا که بنیان هر جامعه ساخت اقتصادی آن جامعه است، ماهیت هر جامعه را تضاد اساسی آن جامعه در ساخت اقتصادی مشخص می کند. بر مبنای این تضاد اساسی و مبارزه میان دو سر این تضاد است که دوستان و دشمنان دگرگون کردن جامعه و تکامل آن و صف طبقات خلق و طبقات ضد خلق مشخص می شوند.
ستم بر زن و تبعیض جنسی یکی از تضادهای بزرگ جامعه ی کنونی ما است که در تمامی زمینه های خانواده گی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، مذهبی، حقوقی وجود دارد و همواره مبارزه پیرامون آن صورت می گیرد. به مساله ی ستم بر زنان و رفع نابرابری های موجود، نه بیرون از مبارزه ی جاری بین طبقات خلقی و طبقات ضد خلقی که مبارزه ی طبقاتی در جامعه را شکل می دهند، بلکه بر بستر همین مبارزه باید نگاه کرد.
دو نگاه و دو تفسیر از تضاد زنان با نظام موجود و برای رفع ستم بر زنان وجود دارد:
یکم، نگاه و تفسیر بورژوایی و دوم، نگاه و تفسیر پرولتری. تفسیر خرده بورژوایی نیز جز وصله و پینه کردن این دو دیدگاه و در ماهیت امر حل شدن در تفسیر و دیدگاه بورژوایی و یا پرولتری چیز دیگری نیست.
 بر مبنای این دو نوع تفسیر و جهان بینی در تحلیل نهایی دو نوع حکومت می تواند وجود داشته باشد: حکومت بورژوایی یا سرمایه داری و حکومت پرولتری یا سوسیالیسم و کمونیسم.  تمامی مسائل تضاد مورد اشاره یا باید در چارچوب جهان بینی بورژوایی و جامعه ی سرمایه داری حل و فصل شود و یا در چارچوب جهان بینی پرولتری و جامعه ی کمونیستی.
مساله ماهیت انقلاب و مبارزه ی طبقاتی
مبارزه ی طبقاتی که برخاسته از تضاد اساسی جامعه است بر سر بود و یا نبود این دو نوع جامعه و حکومت بوده و در جامعه ی طبقاتی، اساس است. یعنی هیج مبارزه ای نمی تواند بدون پیوند با آن و با تحرک مستقل خود به اهداف خود دست یابد. همه ی تضادها بر بستر این مبارزه ی طبقاتی یعنی مبارزه بر سر باقی ماندن نظام سرمایه داری و یا تبدیل آن به نظام کمونیستی حرکت می کنند و باید با آن پیوند یابند. مبارزه ی ملی، مبارزه ی اقلیت های نژادی، ملی و مذهبی و جنسی، مبارزه ی زنان و جوانان، مبارزه برای محیط زیست و مبارزات ریز و درشت دیگر، به گونه ی مطلقا مستقل و بیرون از مبارزه طبقاتی برای استمرار سرمایه داری و یا تبدیل آن به نظام کمونیستی وجود ندارند. حل این تضادها یا باید به وسیله ی حکومت سرمایه داری موجود و درون نظام و جامعه ی سرمایه داری صورت گیرد که این امری ممکن نیست زیرا این نظام نه تنها ناتوان از حل آنهاست بلکه یا خود به وجودشان آورده و یا حل آنها به نفع اش نیست؛ و یا در مبارزه برای ایجاد نظام و جامعه ی کمونیستی حل و فصل شود.
بنابراین تفسیر و جایگاه تضاد زنان با نظام موجود و رفع ستم بر زنان نیز درون این مبارزه طبقاتی یعنی موجودیت جامعه سرمایه داری و یا تبدیل به جامعه ی کمونیستی می تواند روشن و مشخص شود و نمی تواند تفسیر و جایگاهی مستقل از مبارزه بر سر این دو نظام اقتصادی- اجتماعی داشته باشد و مثلا با استقلال مطلق خود از این مبارزه و برای ایجاد برابری جنسی بین زن و مرد، بدون یک ساخت اقتصادی تعریف شده از دیدگاه دو طبقه ی اصلی متضاد جامعه، یعنی جامعه ی سرمایه داری و جامعه ی کمونیستی بکوشد.
از سوی دیگر روشن است که در مبارزه ی طبقاتی برای ایجاد سوسیالیسم و کمونیسم، این دو طبقه ی متضاد یعنی طبقه ی کارگر( و همراهش لایه های پایین  کشاورزان وخرده بورژوازی) از یک طرف و طبقه ی سرمایه دار هستند که صف خلق و ضد خلق را شکل می دهند، حال آنکه در این تضاد، زنان وابسته به طبقه ی کارگر، کشاورزان، لایه های گوناگون خرده بورژوازی و سرمایه داران متوسط لیبرال در یک صف قرار می گیرند و در مقابل مردان این طبقات نیز در صف مقابل قرار خواهند گرفت(1). بنابراین تحرک این تضاد در پیوند با مبارزه ی طبقه ی کارگر برای برقراری جامعه ی سوسیالیستی، پیچیده گی های معینی را در این مبارزه به وجود خواهد آورد.   
انقلاب زنانه - طرح کمیت زنان در جبهه ی انقلاب و رهبری آن
بر مبنای یک تفسیر از «انقلاب زنانه» اگر زنان اکثریت صف خلق را تشکیل دهند و اگر زنان اکثریت رهبری انقلاب را در دست داشته باشند آن انقلاب «انقلاب زنانه» می شود.
این مفهوم در حقیقت به نوعی توصیف ماهیت انقلاب بر مبنای کمیت جمعیت شرکت کننده است. انقلاب ها و جنبش ها بر مبنای کمیت شرکت کننده، گاه بر مبنای طبقات( انقلاب دهقانی و یا کارگری) و گاه بر مبنای بافت های سنی( جنبش جوانان) و جنسی( جنبش زنان) و یا نژادی( جنبش های علیه تبعیض نژادی) و... تعیین گشته اند.
و این در حالی است که این نوع انقلاب ها و جنبش ها خواه ناخواه در چارچوب آن دو نوع انقلاب مورد اشاره قرار می گیرند. یعنی انقلاب های دهقانی و جنبش های جوانان و زنان یا در چارچوب انقلاب دموکراتیک بورژوایی قرار می گیرند، خواه به رهبری بورژوازی باشد و خواه به وسیله ی طبقه ی کارگر، و یا انقلاب سوسیالیستی که رهبر آن طبقه ی کارگر است.
برمبنای دیدگاهی که ماهیت انقلاب کنونی را از نظر کمیت شرکت کننده و یا رهبری کننده «انقلاب زنانه» می نامد، می توان انقلاب های پیش از این را در هر کجای دنیا به« انقلاب مردانه» تعبیر کرد.
نکته ای که در اینجا می توان طرح کرد این است که این انقلاب های به اصطلاح مردانه هرگز موجب این نشد که «انقلاب مردانه» خوانده شوند. و این به آن دلیل بود که نام آن انقلاب ها بر مبنای ماهیت ساخت اقتصادی جوامع کشورهایی که در آنها انقلاب صورت می گرفت و انقلابی که از آن ماهیت برمی خاست، تعیین می شد و نه بر مبنای جنسیت شرکت کننده گان در آن انقلاب.
انقلاب های انگلستان در قرن هفدهم و انقلاب فرانسه در پایان قرن هجدهم و یا انقلاب روسیه در سال 1905، نه «انقلاب مردانه» بلکه انقلاب بورژوایی خوانده شدند. به این دلیل که این انقلابات خواهان سرنگونی فئودالیسم و برقراری نظام و جامعه ی سرمایه داری بودند. با وجود اکثریت داشتن مردان در انقلاب و رهبری انقلاب، نه ماهیت ساخت اقتصادی جامعه تغییر می کرد و نه ماهیت انقلاب. جامعه داری ساخت اقتصادی فئودالی بود و انقلاب که می خواست فئودالیسم را سرنگون کند انقلاب دموکراتیک بورژوایی نام می گرفت.
در اکثریت بودن زنان در مبارزه و در رهبری انقلاب، ماهیت انقلاب را تعیین نمی کند!
بر همین مبنا در دوران کنونی، ممکن است انقلاب از دیدگاه مساله ی جنسیت اکثریت شرکت کننده در آن و رهبری آن زنانه باشد اما از نظر ماهیت بر مبنای ساخت اقتصادی حاکم تعیین می شود و بنابراین نه «انقلاب زنانه» بلکه انقلاب دموکراتیک و یا انقلاب سوسیالیستی است.
در تاریخ جوامع طبقاتی برده داری، فئودالی و سرمایه داری و همچنین جوامع کشورهای زیر سلطه (1)هیچ گاه تضاد زنان با ستم مردسالارانه، تضاد اساسی ساخت اقتصادی جامعه نبوده است. برای همین هم در گذشته که زنان از نقطه نظر نقش در انقلاب ها، عمده نبودند و انقلاب ها به اصطلاح «انقلاب مردانه» بود هیچ دیدگاه و تفسیری، تضاد اساسی ای را که موجب انقلاب شده بود، تضادی که تنها به تضاد مردها با نظامی های ارتجاعی موجود برده داری و فئودالیسم و یا سرمایه داری مربوط باشد، عنوان نکرده بود.
به هر صورت اگر ما مجاز باشیم که انقلاب کنونی را از نظر اکثریت جنس شرکت کننده و رهبری کننده( چنانچه در طی مراحل گوناگون انقلاب این امر محرز شود) زنانه بخوانیم، اما این به معنای توصیف ماهیت انقلاب کنونی نیست. انقلاب کنونی در ماهیت خود انقلاب بورژوا- دموکراتیک است که چنانچه طبقه ی کارگر بتواند رهبری آن را به دست گیرد و مهر خود را بر آن کوبد به یک انقلاب دموکراتیک تراز نوین تبدیل خواهد شد و می تواند در پی خود انقلاب سوسیالیستی را صورت دهد.
 
انقلاب زنانه - طرح کیفی مساله ی ستم بر زنان
برخی دیگر نام«انقلاب زنانه» را نه از دیدگاه کمیت شرکت کننده در انقلاب و رهبری آن بلکه از دیدگاه کیفیت و نقش و جایگاه مساله ی ستم بر زنان، به انقلاب کنونی می دهند. در این مورد چندین دیدگاه وجود دارد که بر مبنای نوع نگاه به مساله ی زن در شعار «زن، زندگی، آزادی» جایگاه آن را تعیین می کنند.  
 دیدگاه بورژوازی بوروکرات - کمپرادور سلطنت طلب
این دیدگاه ها اساسا آزادی زنان را به آزادی حجاب و پوشش و دوچرخه سواری و رفتن استادیوم ورزشی و آواز خواندن و شنا کردن و( البته آزادی تن فروشی!؟ و رواج آن) ... محدود می کنند. منظور آنان از آزادی زنان، به هیچ وجه آزادی از ستم مردسالارانه و بنابراین برابری واقعی بین زنان با مردان نیست.
 از این دیدگاه این گروه ها، خوبی طرح شعارهایی مانند «زن، زندگی، آزادی» این است که عام هستند و قابل تفسیر. بنابراین آنها پشت مساله ی زن و زندگی و آزادی پنهان می شوند تا آنچه را که اساسی است نفی کنند.
از نظر چنین کسانی که برای تضاد بین زنان و نظام موجود یک جایگاه ویژه قائل اند و بر همین مبنا نیز انقلاب کنونی را«انقلاب زنانه» می نامند، باید که این تضاد یعنی مبارزه ی عمومی زنان و به همراه آن مبارزه ی جوانان برای آزادی از ستم حکومت اسلامی و برای برقراری آزادی های اجتماعی که در زمان سلطنت سابق موجود بود، به جای مبارزه ی طبقاتی بنشیند.
به این ترتیب از نظر آنان این تضاد زنان و جوانان با نظام موجود است که جایگاه اساسی را دارد و بقیه مبارزات صرفا مشتی مبارزات صنفی است و برای مثلا بالا رفتن حقوق ها و چیزهایی از این گونه. برای آنان مبارزه ی طبقات نه تنها اهمیتی ندارد بلکه حتی می خواهند پرده ی تاری به روی آن بکشند تا برجسته و دیده نشود و یا در نهایت و در بهترین حالت آن را در چارچوب آنچه خود می خواهند جایگزین کنند یعنی نظام سلطنتی سابق محصور کنند.
روشن است که بر مبنای این دیدگاه تضاد اساسی جامعه بر مبنای ساخت اقتصادی جامعه مشخص نمی شود، بلکه بر مبنای تضاد میان زنان و یا جوانان با جمهوری اسلامی که آنها محتوای این تضادها را هم در سطحی ترین شکل خود طرح می کنند، تعیین می شود.
به عبارت دیگر از دید آنها تضاد اساسی جامعه ما تضاد میان طبقه ی کارگر، کشاورز، خرده بورژوازی( و همچنین بورژوازی ملی و لیبرال ایران) از یک سو و سرمایه داران جمهوری اسلامی که بوروکرات- کمپرادور های وابسته به امپریالیسم هستند و همچنین میان خلق ما و امپریالیست ها نیست، بلکه میان زنان با قوانین ضد زن( آنهایی را که خودشان برجسته می کنند) جمهوری اسلامی است.
روشن است که اگر اینها حاکم شوند به دلیل رشد مبارزات زنان ناچارند آزادی های بیشتری نسبت به زمان سلطنت سابق بدهند( مانند شرکت بیشتر زنان بورژوا- کمپرادور در سیاست و رهبری حاکم (نماینده گان مجلس، وزرای دولت و شهرداران و ... نقش در اداره ی بخش فرهنگی و احتمالا دستگاه قضایی و نیز تغییر برخی قوانین حقوقی) اما این ها هرگز به مرزهای واقعی آزادی زنان از ستم جنسی و طبقاتی نزدیک هم نخواهند شد. زیرا تنها جای حکام کنونی را خواهند گرفت و تغییری اساسی در ساخت اقتصاد سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور و نیز ساختار اساسی سیاست و فرهنگ کنونی ایران ایجاد نخواهند نکرد.
 دیدگاه سرمایه داران ملی لیبرال
دیدگاه لیبرال ها با دیدگاه سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور تفاوت دارد؛ آنها مساله آزادی زنان را از ستم، در حد آزادی های زمان سلطنت سابق محدود نمی کنند. اما در نهایت این دیدگاه ها نیز به دلیل این که هواخواه نظام سرمایه داری و دیکتاتوری بورژوازی هستند، خواهان رفع همه جانبه ی ستم بر زنان و برابری واقعی و همه جانبه ی زنان با مردان نیستند. شکل های عملی این دیدگاه در بهترین حالت همین آزادی هایی که اکنون در غرب و در کشورهای امپریالیستی وجود دارد. و می دانیم که از جمله ناقدان پیشرو ستم بر زنان در جوامع امپریالیستی غربی خود زنان مبارز و پیشرو جوامع غربی هستند.
در بخش دوم این نوشته به طرح کیفی مساله از دیدگاه «شبه چپ» ایران می پردازیم.
هرمز دامان
نیمه نخست آبان 1400
این مقاله در دو بخش تنظیم شده است.

یادداشت
 1- این صورت عام مساله است و این را که در صف زنان، مردان وجود داشته باشند و برعکس، نفی نمی کند. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر