۱۳۹۷ خرداد ۱۰, پنجشنبه

یادداشت هایی در باره برخی مسائل در جنبش خودبه خودی یادداشت نخست: در مورد مراسم خاکسپاری یک بازیگر سابق سینما


یادداشت هایی در باره برخی مسائل در جنبش خودبه خودی

یادداشت نخست: در مورد مراسم خاکسپاری یک بازیگر سابق سینما

 چند روز پیش (6 خرداد 96)مراسم خاکسپاری بازیگر سینمای زمان شاه سابق(ناصر ملک مطیعی) تبدیل به یک تظاهرات ضد حکومتی شد. در این مراسم شعارهایی همچون«مرگ بر دیکتاتور»  و نیز شعارهایی علیه صدا و سیما وهمچنین نیروی انتظامی داده شد که در صدد بود مراسم را برهم زند.
***
این مسئله که  در برخی دوره های بحرانی حتی مراسم هایی معمولی که ظاهر خیلی  و بگونه ای مستقیم به سیاست ربطی ندارد، تبدیل به مراسمی سیاسی میشود، البته  نه خاص ملت ایران است و نه خاص این دوره ویژه. ما هم در گذشته و طی انقلاب 57 از این گونه حوادث داشتیم و هم در آینده خواهیم داشت. این هم که در دوره کنونی، هر مراسمی و هر رویدادی میتواند در خدمت اهداف مردم برای مخالفت با و یا کلا سرنگونی حکومت کنونی در آید، در مجموع  امری مثبت است.
 آنچه که لازم است این است که در مورد هر کدام از این رویدادها مستقلا اندیشید و وجوه مثبت و منفی، خوب و بد، مفید و مضر  بحال آینده خلق را در آنها از یکدیگر تشخیص داد. این امر اکنون که خصلت ویژه جنبش کنونی خودبخودی بودن آنست، اهمیت بیشتری کسب میکند.

***
این بازیگر تنها در زمان شاه سابق فیلم بازی کرد. فیلمهای وی نه نشانگر خصوصیات بازیگری فوق العاده ای در این بازیگر بود و نه نشانگر کوچکترین تعهد اخلاقی یا اجتماعی- سیاسی از جانب  وی نسبت به توده های اصلی مردم کشور خویش.
تقریبا تمامی فیلمهای وی، حتی فیلمهای باصطلاح هنری و دارای مفاهیم  اجتماعی- سیاسی(از «قیصر» جناب مسعود کیمیایی گرفته تا «طوقی» و «بابا شمل» و «قلندر» علی حاتمی و «سه قاپ» ذکریاهاشمی که سازندگان آنها مثلا تعهد اجتماعی داشته اند) یا جزء سینمای(اگر با مفاهیم عمومی رایج صحبت کنیم) پیش از «گنج قارونی»( فیلمهای درام شبه هندی و یا خاچیکیانی شبه هیچکاکی) هستند، یا «گنج قارونی» و یا باصطلاح سینمای«جاهلی» که همه بلااستثناء نقش مشخصی در مجموعه توپخانه و ارتش فرهنگی نظام محمد رضا شاهی داشتند و وظیفه شان سرگرم کردن مردم با مضامین فرهنگی  بشدت نادرست و کهنه ( خرافی و ضد علمی، ضد پیشرفت اجتماعی، ضد توده های زحمتکش، آلوده به شوینیسم فارس، ضد زن و...) ضد اخلاقی، منحرف و آلوده به انواع بد آموزی(و ظاهرا خوب آموزی های مذهبی) بود.

***
در این نکته که مضامین بسیاری از این فیلمها و بویژه فیلمهای باصطلاح «جاهلی» در برخی وجوه خود در جدال بین سنت و مدرنیته ی اصیل (و نه تقلبی و دروغین)، جانب سنت را میگرفتند و زمینه ساز رشد فرهنگی جریان مذهبی و برقراری حکومت اسلامی کنونی شدند، کمتر میتوان تردید کرد. منظورمان جدای از تقدیس برخی آداب و سنن کهنه ی متکی به وجوهی عقب مانده همچون «تعصب» و «غیرت مردانه»، پدر سالارانه و مرد سالارانه، بویژه نقش مذهب- گیرم مثلا سطحی و یا بدلی-  و تا حدودی عرفان و درویشی باسمه ای در تفکر و روحیات جاهلهای «لوطی» و«جوانمرد» است و علائق آنها به رعایت قواعد و اصول مذهبی بویژه در مورد زنان و مسائل آنها از جمله حجاب، «آب توبه» ریختن بر سر زنان و رفتن بیشتر آنها به مشهد و یا شاه چراغ و غیره برای نزدیک شدن به خدا و پیمان بستن با وی که چنین و چنان کنند.
البته جبهه فرهنگی حکومت اسلامی(کیهان، جمهوری اسلامی) پیرامون جنبه های غیر اخلاقی این سینما، های و هوی راه میاندازند، حال آنکه خودشان روی گرده ی وجوه مذهبی همین فیلمها، سوار شدند. اما  درمورد جنبه های اخلاقی این فیلمها روشن است که خود هزار مرتبه بدتر از این فیلمها و کلا زمان شاه سابق کردند وگنداب و لجنی ببار آورده اند که آن سرش ناپیداست!
***
این مسئله که جمهوری اسلامی مانع بازی کردن این فرد درسینما شد(بجز این فیلمی که چند سال پیش بازی کرد) البته یک ستم به این بازیگر است که ممکن بود و میتوانست مثلا تغییر رویه دهد و بازیگری مثبت  شود؛ و همین هم این فرد را در مسئله فرهنگی فردی زیر ستم میکند و پشتیبانی مشروطی را از امثال وی جایز. این بسیار خوب است که  بازیگر یا هنرمندی که زیر ستم قرار میگیرد از جانب توده های پایین و میانی مردم مورد پشتیبانی قرار گیرد.
 از سوی دیگر این بازیگر از ایران بیرون نرفته و علیرغم مهجور ماندن در تمامی مدت این 40 سال، در ایران باقی مانده است و همین  به محبوبیت وی در میان لایه هایی از مردم که بخشهایی از آنها را توده های زحمتکش شهر و روستا تشکیل میدهند، کمک کرده است.«مظلوم واقع شدن» این بازیگر، احساس همدردی مردم را برانگیخته  و این نیز موجب گشته که عده بیشتری  به مراسم  تدفین این بازیگر بپیوندند.  
افزون بر اینها،  بازیگرانی  از این دست برای مردم بویژه مردم کوچه و بازار خاطراتی را زنده میکنند که  تعفن و جامعه ی بدون شادمانی و سرگرمی ای که جمهوری اسلامی آفرید، آن ها را برای مردم به بخشی از خوش ترین خاطره ها (و متاسفانه بدون مضامین ارزشمندی در آنها) تبدیل کرده است.
***
به این نکته هم اشاره کنیم که سینمای کنونی ایران از نظر محیط درونی همچنانکه بسیاری از دست اندرکاران بویژه زنان بازیگر گفته اند بسیار آلوده و کثیف است و از نظر آنچه بیرون میدهد چنانچه  خیلی خوشبین باشیم باید بگوییم بیش از 90 درصد فیلمهایی که تولید میشوند، فاقد مضامین بدرد بخورد اجتماعی، فرهنگی و سیاسی هستند و عموما به سطحی ترین، لوس ترین و جوان پسندترین اشکال خود باصطلاح میخواهند «شاد» باشند و جوانان را «سرگرم» کنند.
در حقیقت در این سینما،  فیلمسازانی که حرفی برای گفتن دارند در اقلیت هستند و این اقلیت یا فیلمش توقیف میشود و یا به فیلمش در سینما حمله میشود و یا اینکه به زندان میافتد. ستمی که بسیاری از اهل فرهنگ در زمینه های مختلف از اشکال مختلف آن رنج میبرند.

***
این مسئله که کسانی بیایند و افراد و هنرمندانی را که  نه بازیگران فوق العاده ای بوده اند(گرچه بازیگری هنرمندانه  بخودی خود فاقد ارزش آنچنانی است  و تنها در کنار تعهد اجتماعی هنرمند است که ارزش میابد) و نه کوچکترین تعهد اجتماعی داشته اند و اکنون هم  بیشتر آنها، پشتیبان برگشت نظام سلطنت و امپریالیسم آمریکا به ایران هستند(بسیاری از مشهورترین آنها در دوره کنونی فعال شده، برخی از آنها دشمنی ها و کدورت های پیشین را کنار گذاشته و  به یکدیگر گل میدهند و عده ای نیز چپ و راست بدیدار همسر شاه سابق میروند و با وی  و لابد سلطنت پسر وی «بیعت» میکنند) را بیش از آنچه هستند بزرگ کنند و فردی را که صرفا زیر ستم فرهنگی بوده و یا از ایران خارج نشده و در بهترین حالت مثلا «جوانمردی » کرده و با مردم هم رابطکی هم داشته است(نمونه  محمد علی فردین) را تبدیل به  بازیگرانی کنند که گویی تعهد فرهنگی بالایی داشته اند، کاری است بس نادرست و خدمتگزار نه به هنر و هنرمندان، بلکه خدمتگزاز  بازگشت سلطنت طلبان و امپریالیسم پرستان و کسانی که گمان میکنند که زمان شاه، مردم زندگی خوش و شیرینی داشتند. این داستان از جانب برخی از هنرمندان  داخل گویا دارد در مورد یکی دیگر از پول پرست ترین و فاسدترین بازیگران زمان شاه سابق که برای بازگشت نظام سلطنتی و امپریالیسم آمریکا له له میزند نیز تکرار میشود.

***
 برخوردهایی نادرست مانند آنچه ما  در بالا در مورد واکنش به درگذشت این بازیگر تشریح کردیم، متاسفانه در فقدان احزاب پیشرو در پیشاپیش طبقات خلقی و وضع خودبخودی جنبش توده ای، هر آن ممکن است پیش بیاید و هر اتفاق و حادثه ای، مضامین مندرج در چنین برخوردها و مراسمهایی را تقویت کند . درصورتی که احزاب انقلابی و مترقی در پیشاپیش طبقات خلقی بودند، نگارنده گمان نمیکند چنان تجلیلی از این بازیگر و یا بازیگران مشابه صورت میگرفت و در صورتی هم که صورت میگرفت، آنگاه به موضوع از تمامی جنبه های خود پرداخته میشد و نه اینکه از یک بازیگر با چنان ویژگیهایی، بگونه ای یک جانبه یک اسطوره ساخته شود. روشن است که تنها جریانها و احزاب سلطنت طلب و جمهوریخواه طرفدار آمریکا از چنان برخوردها و مراسمهایی سود میبرند و این امری است که بحال زحمتکشان بسیار مضر است.

***
نکته دیگر اینکه در این مراسم از سوی عده ای معدود، شعاری سخیف داده شد که «قیصر کجایی که مردمو کشتند»( امثال چنان شعارهای مزخرفی در برخی از دیگر تظاهراتها نیز داده شده است). چنین شعارهای سخیف و مزخرفی تنها از عهده عده ای ناپخته، نادان و بی تعهد بر میاید. اگر بتوان یکی از ستون های فرهنگی  که این حکومت اسلامی بروی آن خود را استوار کرد بر شماریم، باید از همین «قیصر»(علیرغم برخی جنبه ها در آن که در بهترین حالت میتوانست تمثیلی برای مبارزات مسلحانه انفرادی بحساب آید) و فیلمهای«قیصری» یاد کنیم. فراموش نکنیم که این سازنده «قیصر» بود که در آستان انقلاب 57 فیلمی ساخت بنام «سفر سنگ» که درونمایه ای عمدتا مذهبی داشت و قهرمان آن یک سید پیرو علی امام اول شیعیان بود.(فیلمهایی مانند «گوزنها» که بخشا سند گویایی است از وضع فقیرانه و نکبت بار زندگی توده ها در زمان شاه سابق، و هر جوانی که میخواهد بفهمد در آن زمان چه خبر بود حداقل باید کاروانسرای این فیلم را ببیند، در کارنامه این فیلمساز براستی تک افتاده اند) و همین فیلمساز بود که پس از روی کار آمدن حکومت کنونی تا آنجا که توانست با آنها همکاری کرد و برخی از قهرمانان فیلمهایش را از میان عوامل حکومت انتخاب کرد(«تیغ و ابریشم»، «ضیافت» و غیره)؛ و در آنها تا توانست نیروهای دمکرات و انقلابی را مواخذه کرد و به  آنها بد بیراه گفت. همین فیلمساز بود که بیشترین همکاری را با سعید امامی معاون امنیتی سازمان اطلاعات جمهوری اسلامی کرد که گندش تمامی یک جو وجه مثبتی که در کارنامه وی وجود داشت، به باد داد.

یادداشت دوم : در حاشیه اعتصاب کامیون داران
مطلبی دیگر که مایلیم بروی آن انگشت گذاریم  فیلم گرفتن از برخی رویدادها و حوادث و در آنها فحش و بدوبیراه گفتن و سپس آنها را در معرض دید مردم قرار دادن است.
برای نمونه اخیرا کامیونداران اعتصاب کننده، راننده یک کامیون اعتصاب شکن را مورد شماتت قرار داده و از وی خواسته اند که جمله ای را بگوید که شکل بد«غلط کردم» است. خوب، ما در فرهنگمان برخی از این چیزها که کم هم نیستند داریم( و گاه حتی اظهار محبتهامان نیز با برخی  ناسزاها توام است) اما در عین حال بسیار فحشها در این ویدیو شنیده میشود که حتی درست نیست به یک اعتصاب شکن داده شود، چه برسد به اینکه فیلم آن را گرفته و برای عموم مردم پخش کنند.
 البته این که مردم عصبانی و خشمگین هزار و یک کار میکنند یک سوی قضیه است و میتوان در مورد برخی مسائل با اغماض روبرو شد، اما اینکه جنبشی  که میخواهد اوج بگیرد، دائما باید خود را مورد انتقاد قرار دهد و به سلامت و پاکی گراید، چیزی دیگر. نباید اولی را فدای دومی کرد و نه دومی را فدای اولی. باید عصبانی و خشمگین بود، جروبحث کرد، فریاد کشید و خشم فروخورده را بیرون داد و مانع فعالیت اعتصاب شکنان شد. اما در عین حال باید متین شد،  دشنام و فحش آنهم برای پخش عمومی نداد و سعی کرد که اعتصاب شکنان و مردمان مردد را قانع کرد به اعتصاب کنندگان بپوندند.

م- دامون
10 خرداد 97      

۱۳۹۷ خرداد ۵, شنبه

طلایه داران اعتصاب سراسری در ایران به پیشواز اعتصاب های عمومی و جنبش همگانی برویم!


 طلایه داران اعتصاب سراسری در ایران


به پیشواز اعتصاب های عمومی و جنبش همگانی برویم!

اکنون چند روز از نخستین اعتصاب سراسری رانندگان کامیون در حمل و نقل ایران و در شرایط نوین میگذرد. با گذشت هر روز این اعتصاب، جنبه همگانی تری یافته و رانندگان مناطق و شهرهای بیشتری در ایران به آن پیوسته اند. در برخی از نواحی نیز بخشهایی از مردم به یاری آنان آمده و کامیون های اعتصاب شکنی را که با اسکورت میخواسته اند کالا منتقل کنند، متوقف کرده و برگردانده اند.
خواستهای اساسی رانندگان کامیون صنفی است. این خواستها  واکنشی است به گرانی شدید کالاها و از جمله وسایل یدکی ماشین و عبارتند از افزایش 20 درصدی کرایه ی حمل و نقل، بیمه شدن رانندگان، پایین آمدن سن بازنشستگی، بهبود کیفیت جاده ها و برخی دیگر از مسائل ویژه رانندگان کامیون.
بخش اصلی و عمده رانندگان کامیون( تریلی، نفتکش، کمپرسی و غیره) جزء طبقه کارگر ایران به شمار میآیند. اینها صاحب وسیله نقلیه خود نیستند و برای شرکت های حمل و نقل کالا(و یا کامیونداری دیگر) کار میکنند و بوسیله صاحبان شرکت ها و حکومت(بخشهایی از شرکت های حمل و نقل پیمانکاران دولت هستند)استثمار میشوند. این کارگران، به واسطه اینکه گرفتن گواهینامه شماره یک در ایران تا حدودی زحمت و کار میبرد و در عین حال شرایط کاری بسیار سختی دارند( اغلب این کارگران مجبورند شب تا دیروقت و صبحها خیلی زود و یا کلا از شب تا صبح  رانندگی کنند؛ روزها و گاه هفته ها دور از خانه و خانواده خود، یا در جاده ها و یا در شهرهای دیگر بسربرند) دستمزدی بالاتر از بقیه کارگران در تولید، تجارت و خدمات دارند و تا حدودی میتوان آنها را با کارگران فنی و با تخصص بالا در تولید مقایسه کرد.
 بخشهایی از رانندگان کامیون جزو لایه های پایین خرده بورژوازی هستند، زیرا خود مالک وسیله خود هستند و در عین  اینکه برای شرکت های حمل و نقل کار میکنند و به هر حال به درجه ای استثمار میشوند، در عین حال از وسیله شخصی خود استفاده میکنند و به نسبت (میدانیم که خود کالا و در اینجا تریلی و یا کامیون تنها ارزش مبادله ای خود را به درآمد- سهم دستمزد نیروی کار و سهم استهلاک سرمایه ای به نام کامیون- انتقال میدهد، اما با ویژگی ها و پیچ و خم های خاص روندهای استخدام و دستمزد در ایران، به نظر میرسد که راننده ای که  صاحب کامیون نیست، بیشتر از راننده ای که صاحب کامیون است استثمار میشود و بخشی از استهلاک ماشین به گونه ای غیر مستقیم  به گردن وی میافتد. به همین دلیل یکی از امیال هر کارگر راننده ای این است که خود روزی صاحب کامیون شود؛ زیرا در صورتی که تمامی شرایط یکسان میبود، داشتن و نداشتن کامیون در اصل دستمزد تفاوتی ایجاد نمیکرد).
 و بالاخره دسته هایی نیز صاحبان  شرکت های حمل و نقل هستند و کامیونهای کم و یا زیادی دارند. اینها خود کار نمیکنند و صرفا به استخدام راننده بدون وسیله و یا با وسیله  دست میزنند. اینان به نسبت سرمایه هایشان، به دسته های خرده بورژوازی میانه، مرفه و بورژوازی ملی تعلق دارند.
در زیر نکاتی را درمورد این اعتصاب بر میشماریم:
نخستین نکته مهم این است که در این اعتصاب، رانندگان کامیون و کامیون داران که تورم و گرانی و برخی دیگر از کمبودها، سطح کنونی زندگیشان را به شدت تهدید کرده و میکند، عموما در مقابل صاحبان شرکت های حمل و نقل  که کمتر از این جوانب در تهدید هستند، قرار ندارند، بلکه اینها همه درمقابل دولت و حکومت قرار دارند. علت این است که هر گونه افزایش  در مبلغ کرایه( که اتوماتیک وار از سوی صاحبان شرکت ها درخواست خواهد شد) و یا اجرای بخشی از دیگر خواستها(همچون بهبود کیفیت جاده ها) تنها به نفع کارگران راننده در حمل و نقل نبوده، بلکه در عین حال به نفع کامیون داران و صاحبان شرکت های حمل و نقل نیز خواهد بود.
دومین  نکته در مورد این اعتصاب این است که این در بخش حمل و نقل رخ میدهد. یعنی یکی از کلیدی ترین بخشها در اقتصاد. این بخش، در عین اینکه میتواند خود یک بخش از تولید باشد در عین حال رابط و پل میان شاخه هایی از تولید با شاخه هایی دیگر از تولید(یا تجارت و خدمات) و نیز بین تولید و مصرف است. این بخش از حمل و نقل با بخش هایی دیگر همچون شرکت اتوبوس رانی و حمل و نقل شهری و یا بین شهری، کارگران راه آهن، رانندگان تاکسی، کارکنان شرکت های هواپیمایی و ... میتواند در قیاس قرار گیرد. اینها بخشهایی بسیار مهم هستند که گرچه از نظر تعداد یا کمیت  کارگر زیاد نیستند، اما از نظر کیفیت، نقش بالایی در کارکرد اقتصاد دارند.
سومین نکته در مورد اعتصاب اخیر رانندگان کامیون این است که این یک اعتصاب سراسری است. تفاوت آن با اعتصاب های یک کارخانه با اهمیت متوسط این است که مثلا تحمل نقش مختل کننده و یا تخریبی اعتصاب کارگران یک کارخانه در تولید گاه بسیار ساده تر و آسانتر است، تا تحمل نقش مختل کننده اعتصاباتی سراسری در حمل و نقل که  میتواند تولید و نیز دیگر بخشهای اقتصاد یک کشور را بکلی مختل و بسیاری از کارها را راکد کند. سوای ترس دولت از سرایت اعتصاب به دیگر بخش ها، مهمترین دلیل پذیرش نسبتا فوری افزایش 20 درصدی کرایه رانندگان کامیون و همچنین بیمه کردن آنها بوسیله دولت همین نکته است.
چهارمین نکته این است که حکومت  ظاهرا از هرگونه  درگیر شدن جدی با رانندگان کامیون خودداری کرده است. این مسئله جدای از اینکه تا حدودی نشانگر قدرت فردی و جمعی و اعتماد به نفس اعتصاب کنندگان است و ترس آن است که هر گونه درگیر شدن با آنان، اعتصاب را به دیگر بخشهای تولید و تجارت سرایت دهد، از تغییر سیاست حکومت بدنبال سرکوب خونین مردم کازرون حکایت میکند. زیرا تجربه کازرون( و پیش از آن جنبش بزرگ دی ماه 96) به حکومت و بویژه  جناح خامنه ای و پاسدارنش نشان داد که هر گونه درگیر شدن با مردم و سرکوب خونین آنها، نه تنها به سکوت و عقب نشینی مردم نمیانجامد، بلکه به وضعیتی بدتر سوق یافته و مردم خشمگین تر و مهاجم تر خواهند شد. عقب نشینی ای که دولت در مقابل خواست مردم مبارز کازرون کرد، اینک  به نوعی دیگرو درحال حاضر به گونه ای نسبی در مقابل رانندگان کامیون انجام داده است.  
پنجمین نکته این است که این اعتصاب در یک شاخه کلیدی و سراسری میتواند حامل درسهایی برای طبقه کارگر ایران در بخش تولید و بویژه رشته های اساسی تولید همچون نفت و پتروشیمی و آهن و فولاد باشد که دارای خصلت کلیدی و سراسری و تاثیر گذار هستند. زمانی که گرانی هراس انگیز و کشنده کنونی، سطح زندگی این رانندگان را تهدید کرده و آنها از این نظر به پایین تر از استاندارهای  معمول خود رانده میشوند، آنگاه روشن است که این امر تنها به آنان ختم نمیگردد، بلکه گریبان تمامی کارگران شاغل کنونی را در بر خواهد گرفت( راستی که مبلغ حداقل دستمزد کارگران ساده را چه میتوان گفت؟). 
و بالاخره شمشمین و آخرین نکته این است که چنانچه  تغییری اساسی دراوضاع صورت نگیرد و این اوضاع در شکل کنونی خود تکامل یابد، دیر نیست که جنبش سراسری اوج نوینی را تجربه کند و آنگاه ما باید به انقلاب خوشامد بگوییم!

درود به رانندگان زحمتکش که برای خواستشان متحدانه دست به اعتصاب زدند
برقرار باد جمهوری دمکراتیک مردمی

گروهی از مائوئیستهای ایران
پانزده خرداد 97


 


خبری تازه در مورد محمد ثلاث




خبری تازه در مورد محمد ثلاث

«زینب طاهری وکیل محمد ثلاث به دادسرای فرهنگ و رسانه احضار شده است. او به دویچه‌وله گفته بود محمد ثلاث راننده اتوبوس مرگ نبوده و پیش از حادثه‌ای که منجر به مرگ سه تن از نیروهای انتظامی شد، بازداشت شده بوده است.
زینب طاهری، وکیل محمد ثلاث یکی از دراویش گنابادی به "اتهام تشویش اذهان عمومی و نشر اکاذیب" به شعبه دو دادسرای فرهنگ و رسانه احضار شده است. او تصویری از این احضاریه را در شبکه‌های اجتماعی منتشر کرده و خاطر نشان کرده است که صدور احضاریه از سوی مرجعی برای او فرستاده شده است که دستور فیلترینگ تلگرام را صادر کرده است. زینب طاهری وکیل پایه‌‌یک دادگستری و عضو کانون وکلای مرکز و یکی از هفت وکیلی است که از بازپرس شعبه دوم دادسرای فرهنگ و رسانه به دلیل فیلترینگ پیام‌رسان تلگرام شکایت کرده است.
اتهام تشویش اذهان عمومی علیه زینب طاهری پس از روشنگری او در مورد وضعیت موکلش، محمد ثلاث مطرح شده است. زینب طاهری ابتدا یک فایل صوتی از صدای موکلش منتشر کرده بود که در آن محمد ثلاث بازداشت خود را شرح می‌دهد. محمد ثلاث، یکی از دراویش گنابادی بازداشت شده در حوادث خیابان پاسداران به اتهام قتل سه تن از نیروهای انتظامی در تصادف عمدی اتوبوس به قصاص محکوم شده است. محمد ثلاث می‌گوید هنگام وقوع این در بازداشت بوده است.
گفتگوی زینب طاهری با دویچه‌وله در مورد وضعیت محمد ثلاث
«زینب طاهری در گفتگو با دویچه‌وله تصریح کرد که موکلش راننده اتوبوس است اما راننده اتوبوس مرگ نبوده است. به گفته زینب طاهری محمد ثلاث سی سال راننده اتوبوس بوده است اما شغل او ارتباطی با حادثه رخ داده در خیابان پاسداران ندارد. به گفته زینب طاهری هیچ شاهدی وجود ندارد که بگوید محمد ثلاث را هنگام حادثه پشت فرمان اتوبوسی دیده است که نیروهای انتظامی را زیر گرفت. محمد ثلاث گفته است او این اتوبوس را چند روز پیشتر مقابل درب منزل قطب دراویش گنابادی پارک کرده بود تا دراویش معترض شب‌ها در آن بخوابند. محمد ثلاث می‌گوید ساعت دو نیم بعد از ظهر روز ۳۰ بهمن در تجمع اعتراضی مقابل کلانتری خیابان پاسداران بازداشت شده است و به حدی کتک خورده که به خاطر ندارد پس از آن چه اتفاقی افتاده است.
شامگاه ۳۰ بهمن تجمع دراویش گنابادی به دلیل تلاش نیروهای انتظامی برای متفرق کردن آنها به تنش و درگیری منجر شد. پس از آغاز درگیری، یک اتوبوس سه مامور ناجا را زیر گرفت. هم‌زمان ده‌ها درویش مورد ضرب و جرح نیروهای بسیجی و انتظامی قرار گرفتند و تا بامداد روز بعد حدود ۳۰۰ درویش گنابادی دستگیر شدند.
زینب طاهری روند رسیدگی به پرونده محمد ثلاث و صدور حکم اعدام برای او را غیرعادلانه می‌داند. به دلیل اعتراض او به حکم دادگاه، پرونده محمد ثلاث برای تجدید نظر خواهی به دیوان عالی کشور ارسال شده است. زینب طاهری حال با انتشار تصویر احضاریه خود در شبکه‌های اجتماعی نوشته است: مملکت تا اینقدر بی‌در و پیکر دیده بودید؟ #ظلم یعنی این …» (نقل از سایت تلویزیون دیدگاه)

یادداشت
در صورت درستی این اخبار، به احتمال، این پروژه کار خود نیروهای اطلاعاتی و سپاه بوده است تا از آن برای سرکوب نه تنها دراویش بلکه کل جنبش استفاده کنند. این نوع خود زنی ها ممکن است به دفعات از جانب اطاق توطئه و طرح حکومت اسلامی که بوسیله جناح خامنه ای رهبری میشود، تکرار شود. باید دید و شنید و تامل کرد!
 بهر حال بر مبنای گزارش بالا برخی از نکاتی که ما در مورد خاص محمد ثلاث در نوشته مربوط به وی در سی ام اردیبهشت  نود وهفت ارائه کردیم، نادرست میگردد. تحلیل ما اساسا متکی بود به اعترافات خود محمد ثلاث در دادگاه نخست وی که اکنون بوسیله وی نادرست اعلام شده است. وی گفته که این اعترافات به علت ضربات وارده به سر و در نتیجه گیجی وی و نیز خوراندن داروی متادین به وی صورت گرفته است.
تحلیل بیشتر در این مورد را به دقیق تر شدن گزارشات موکول میکنیم.
گروهی از مائوئیستهای ایران
چهاردهم خرداد 97

۱۳۹۷ اردیبهشت ۳۰, یکشنبه

اعلامیۀ مشترک احزاب و سازمان‌های مارکسیست – لنینیست – مائوئیست - اول می 2018 «پـرولـتـاریای تـمـامـی کـشـورهـا مـتـحـد شـویـد!» (کارل مارکس)




اعلامیۀ مشترک احزاب و سازمان‌های مارکسیست – لنینیست – مائوئیست - اول می 2018
«پـرولـتـاریای تـمـامـی کـشـورهـا مـتـحـد شـویـد!» (کارل مارکس)
اول می 2018 – دویستمین سال‌گرد تولد کارل مارکس و صدوهفتادمین سالگرد اولین انتشار مانیفیست حزب کمونیست، نگاشته شده توسط مارکس و انگلس- فرصت بزرگی برای کمونیست ها و پرولتاریای دیروزی، امروزی و آینده در تأکید بر پیوندهای انترناسیونالیستی و قدرت کمونیست‌ها و پرولتاریای دیروزی، امروزی و آینده، به مثابۀ سلاح‌های واقعی مبارزاتی شان است.
«تاریخ تمام جوامع تا کنون موجود، تاریخ مبارزۀ طبقاتی است.»
«کل جامعه به دو اردوگاه بزرگ دشمنانه، به دو طبقۀ مستقیماً مخالف: بورژوازی و پرولتاریا تقسیم شده است.»
«قدرت سیاسی دولت مدرن صرفاً هیأت گماشتگانی است که امور عمومی تمام طبقۀ بورژوازی را اداره می‌نماید.»
مانیفیست می‌نویسد: این نظام پیوسته بحران تولید می‌نماید. این بحران‌ها بحران‌های اضافه تولید و تبارز این حقیقت هستند که «مناسبات بورژوایی در مهار کردن ثروت‌هایی که بوسیله خودش تولید شده خیلی ناتوان گردیده است.»
بورژوازی فایق آمدن بر این بحران‌ها را چگونه مدیریت می‌نماید؟ «از یکطرف از طریق تخریب کمیت عظیمی از نیروهای مولده، از طرف دیگر با تسخیر بازارهای جدید و تشدید استثمار بازارهای از قبل موجود.»
اما این اقدامات تنها بحران‌های مهیب و جدید را تدارک می‌بیند.
ولی بورژوازی نه تنها سلاح‌های کشنده بلکه انسان‌هایی را که می‌توانند این سلاح‌ها را برای خاتمه دادن به نظام آن‌ها مورد استفاده قرار دهد نیز به وجود می‌آورد.
مانیفیست می‌نویسد:«این انسان‌ها کارگران مدرن (پرولتاریا) هستند. آن‌ها تا زمانی که کار می‌یابند زنده هستند و تا زمانی که کار آن‌ها باعث افزایش سرمایه می‌شود کار می‌یابند.»
«از میان تمامی طبقاتی که با بورژوازی مخالفت می‌ورزند، تنها پرولتاریا یک طبقۀ انقلابی حقیقی است. سایر طبقات در حالت بد و نابودی قرار دارند و وقتی که آن‌ها می‌خواهند به عقب، به امتیازات گذشته، برگردند محافظه کار و ضد انقلابی هستند. زمانی که آن‌ها به درون توده‌های پرولتاریا می‌افتند بخشی از مبارزۀ طبقاتی پرولتاریا هستند.»
«پرولتاریا تنها از یک طریق می‌تواند نیروهای مؤلدۀ اجتماعی را تصرف نماید و آن برانداختن کل نظام مالکیت موجود است.»
بنابرین تاریخ عبارت است از تاریخ مبارزۀ طبقاتی و این مبارزۀ طبقاتی «جنگ داخلی» بیش و کم پنهانی است که جامعۀ کنونی را تا هنگام فرا گسترده شدن آن در یک انقلاب آشکار و برقراری تسلط پرولتاریا با سرنگونی قهری بورژوازی، آشوب زده می‌سازد.»
هدف کمونیست‌ها صریح و روشن است: تشکل پرولتاریا در طبقه، سرنگونی تسلط بورژوازی و تسخیر قدرت سیاسی توسط پرولتاریا.
وظیفۀ کمونیست‌ها به شکل جاودانه و الزامی توسط مانیفیست ترسیم گردیده است. «کمونیست‌ها برای دست‌یابی به اهداف فوری طبقۀ کارگر مبارزه می‌کنند، اما در عین حال در جنبش کنونی آیندۀ جنبش را نیز نمایندگی می‌نمایند. آن‌ها برای بیداری و حتی الامکان روشن کردن شعور کارگران در مورد تضاد خصمانۀ موجود میان بورژوازی و پرولتاریا کار می‌کنند تا که کارگران بتوانند شرایط اجتماعی و سیاسی را به سلاح‌های مستقیم علیه بورژوازی تبدیل نمایند.»
«کمونیست‌ها در همه جا هر جنبش انقلابی علیه شرایط موجود اجتماعی و سیاسی را حمایت می‌کنند و در همۀ این جنبش‌ها روی موضوع مالکیت به مثابۀ یک مسئلۀ اساسی تأکید می‌نمایند.»
امروز بیش‌تر از هر زمانی مارکس و انگلس به ما می آموزانند که:
«کمونیست‌ها عار دارند که نظرات و مقاصدشان را پنهان سازند و آشکارا بیان می‌کنند که اهداف آن‌ها از طریق سرنگونی قهری تمام نظم اجتماعی موجود به دست می‌آید... زیرا پرولتاریا چیزی جز زنجیرهای شان را از دست نمی‌دهند و جهانی برای فتح را در پیش رو دارند.»
آن گونه که مارکس سرمایه‌داری را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد و لنین آن تجزیه و تحلیل را در عصر امپریالیزم و انقلابات پرولتری تکامل داد، سرمایه داری به رهسپاری از طریق یک بحران بسیار عمیق و براندازی آن بالای پرولترها و مردمان جهان ادامه می‌دهد.
آن‌ها از «بهبود» وضعیت حرف می‌زنند، مگر یگانه چیزی که از نو آغاز شده است مسابقه برای منافع، ثروت و تسلیحات است.
نصیب پرولترها و توده‌های مردم بی‌کاری، بی‌سرنوشتی، استثمار و بردگی، فقر، جور و چپاول منابع مواد خام و انرژی، انهدام محیط زیست و سرزمین‌ها است.
پرولترها و توده‌های مردم در کشورهای امپریالیستی و هم‌چنان در کشورهای تحت ستم امپریالیزم علیه این وضعیت دست به شورش می‌زنند.
در برابر شورش‌های پرولترها و مردمان تحت ستم، بورژوازی امپریالیستی و طبقات حاکمۀ بردۀ آن‌ها در کشورهای تحت ستم امپریالیزم با تحمیل سرکوبگری و قتل عام آن‌ها مقابله می‌کنند. دولت‌ها همیشه رهسپار مسیر رجعت‌گرایی و فاشیزم بیش‌تر هستند.
پرولترها و خلق‌ها مقاومت می‌کنند و مبارزات و جنگ خلق‌های شان را در تأکید بر عمده بودن روند انقلاب تکامل می‌دهند.
قدرت‌های بورژوایی امپریالیستی و دولت‌های ارتجاعی بردۀ آن‌ها تقابلهای بین‌امپریالیستها را تشدید می‌کنند، نبردهای تجارتی از طریق جنگ‌های نیابتی را بی‌لگام می سازند و گرایش به طرف یک جنگ جهانی برای تقسیم مجدد جهان را احیاء می‌نمایند.
با جنگ امپریالیستی فقط می‌توان از طریق تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ انقلابی داخلی و تکامل آن به جنگ خلق‌ها در مقیاس جهانی مقابله نمود.
در درون جنبش‌های کارگران و جنبش‌های خلقی با راه انقلاب از طریق تعقیب راه رفرمیسم توسط رویزیونیست‌ها و سوسیال دموکرات‌ها به‌خاطر آشتی با حکومت‌ها و دولت‌های امپریالیستی و به نفع تحقق برنامه‌های شان مقابله می‌شود.
در مقابل بحران رفرمیسم، سوسیال دموکراسی و رویزیونیزم، نیروهای انتخاباتی پوپولیست جدید با عوام‌فریبی برای تقسیم توده‌ها و شکار آن‌ها برای ارابۀ جنگی طبقات حاکمه در جهت منافع بورژوازی و دولت‌های امپریالیستی پیش‌روی می‌نمایند. پوپولیزم مواد سوخت فاشیزم و نئونازیسم است.
کمونیست‌ها و پرولترهای پیشرو برای تبدیل شورش توده‌ها به یک انقلابات پیروزمند، انقلابات دموکراتیک نوین در کشورهای تحت ستم امپریالیزم برای پیش‌روی به طرف سوسیالیزم و انقلابات پرولتری و سوسیالیستی برای پیش‌روی به طرف کمونیزم، کار و پیکار می‌کنند. کمونیست‌ها بر پایۀ کاربرد ایده‌های مارکس، لنین و مائو در شرایط مشخص هر کشور احزاب انقلابی حقیقی نوین، جبهه های متحد تمام توده‌های تحت استثمار و ستم زیر رهبری پرولتاریا و نیروهای رزمنده و ارتش‌های انقلابی و مردمی را ایجاد می‌کنند و تکامل می‌دهند.
تنها در جایی که توده‌ها این سلاح‌ها را داشته باشند، مبارزات قهرمانانه و پربار آن‌ها می‌تواند پیروز گردد.
در مقیاس جهانی، جنگ خلق‌های تحت رهبری احزاب مارکسیست- لنینیست- مائوئیست نشان‌دهندۀ قاطعیت اساسی استراتژیک هستند.
جنگ خلق در هند که مستقیماً یکی از دژهای اصلی امپریالیزم و ارتجاع در جهان را تحت تأثیر گرفته است، هم‌راه با جنگ خلق‌ها در فلیپین، پرو و ترکیه، یک نقطۀ رجوع نیرومند است. امروز این جنگ خلق‌ها به‌طور واقعی راه سرنگونی نظام استثمار و ستم امپریالیزم و نیروهای ارتجاعی را برای ساختمان یک قدرت نوین و یک جامعۀ نوین نشان می‌دهد.
کمونیست‌های مارکسیست- لنینیست- مائوئیست باید وحدت‌شان را استحکام بخشند، صفوف جنبش کمونیستی بین‌المللی را عاری از گرایشات رویزیونیستی و انحلال‌طلبانه سازند و در عین زمان به«انقلابی‌گری» خرده بورژوایی (دگماتیزم) دچار نشوند.
ساختمان احزاب کمونیست تنها در روشنی و حرارت آتش مبارزۀ طبقاتی در پیوند نزدیک با توده‌ها به مثابۀ کارکرد معتبر مبارزۀ انقلابی برای قدرت، ممکن است.
در دویستمین سال‌گرد تولد کارل مارکس با قدرت بیان کنید:
مارکسیزم- لنینیزم- مائوئیزم، مارکسیزم زمانۀ ما و بنیان اساسی برای وحدت کمونیست‌ها در سراسر جهان است!
شعار کبیر بیان شده توسط مارکس («پرولترهای همه کشورها متحد شوید»)، درفش سرخ انترناسیونالیزم پرولتری و سلاح ساختمان انترناسیونال نوین کمونیستی است!
آیندۀ کمونیسم در دستان ما هست!

اول مـی2018

امضاها:
1ـ کمیتۀ ساختمان حزب کمونیست مائوئیست، گالیسیه – ایالت اسپانیه
2ـ حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان
3ـ هسته کمونیستی نیپال
4ـ حزب کمونیست نیپال (مائوئیست‌های انقلابی)
5ـ دموکراسی و مبارزۀ طبقاتی – ایالت برتانیه
6ـ حزب کمونیست مائوئیست ایتالیا
7ـ حزب کمونیست مائوئیست مانیپور
8ـ اتحاد انقلابی مائوئیستی – سریلانکا
9ـ جنبش کمونیستیِ مائوئیست تونس
10ـ حزب
khadéhines– تونس
11ـ حزب کمونیست انقلابی کانادا
12ـ اتحاد کارگران کمونیست ( م ل م ) کُلمبیا
13ـ صدای کارگران – مالیزیا
14ـ حزب کمونیست هند (مائوئیست) *
15ـ جمعی از مائوئیست‌های ایران *
----------
(*):هنوز نتوانستیم تاییدی رفقای حزب کمونیست هند (مائوئیست) را دریافت نماییم. از آنجائیکه سال‌های گذشته رفقای هندی و رفقای "جمعی از مائوئیست‌های ایران" اعلامیه را امضاء نموده اند، امسال نیز امضاءشان در نظر گرفته شده است.
(**): متن اعلامیه متاسفانه بسیار ناوقت به رفقا ارسال گردید و امکان دارد امضاء های دیگری نیز پس از اول می به دست ما برسد.
(***): بعضی از سازمان‌های مائوئیست، نظریات تازه‌ای بر متن نهائی اعلامیه دارند- این نظریات در چند روز آینده انتشار داده خواهد شد.
توضیح گروهی از مائوئیستها ایران
متن اعلامیه اساسا درباره دویستمین سالگرد تولد کارل مارکس میباشد.


در ستایش محمد ثلاث بغض و کینه فروخورده ای که تبدیل به خشم گردید!


در ستایش محمد ثلاث

بغض و کینه فروخورده ای که تبدیل به خشم گردید!

دراویش در ایران یک جریان مذهبی هستند؛ با درک هایی خاص خود از مذهب و آداب و مراسم ویژه خود؛ عموما  نه کاری به کار کسی داشته و نه آزاری از جانب آنها به کسی رسیده؛ قرنها است که در ایران به همراه دیگر فرقه ها و جریانهای مذهبی عرفانی وجود داشته اند و مراسم و آداب خود را در خلوت خویش برگزار میکنند.
در جمهوری اسلامی بر این سیاق که «هر کس با من نیست علیه من است»، هر گروه «غیر» ی خطرناک شمرده شده و تحمل نمیشود. از این رو، دراویش همچون پیروان دیگر ادیان و مذاهب چون زدتشتیان، مسیحیان، سنی ها، بهایی ها، فرق خاص درون خود شیعه و غیره  زیر فشار طاقت فرسای این حکومت قرار گرفته و از همه سو محدود گشتند. همین امر موجب تقابل دروایش برای احقاق حق خود گردید و این دسته مبارزات فراوان و طولانی ای را برای آزادی خود پیش بردند.
در زمانی که فشارهایی حکومت اسلامی بر اینان به یکی از بالاترین درجات خود رسیده بود و «قطب» دروایش زیر فشار مزدوران پاسدار قرار گرفته بود، دراویش برای دفاع از «قطب» خود پیرامون منزل وی جمع شدند و از حریم وی دفاع کردند. کار با تهاجم نیروهای پاسدار و بسیجی و انتظامی به درگیری کشیده شد.
 طی این درگیری یکی از دراویش به نام محمد ثلاث که چهره ای ساده و صمیمی دارد، با خود اندیشید که «چرا ما باید این همه ستم و ظلم و فشار را تحمل کنیم؟ چرا اینان هر کاری که میخواهند با نیروهای خود، با این همه ابزار و سلاح  بر سر ما میآورند اما ما نمیتوانیم از خود دفاع کنیم؛ مگر ما چه کرده ایم که شایسته چنین تحقیر و سرکوبی هایی باشیم؟»
 بغضی بود در گلوی محمد ثلاث و کینه ای در دل؛ بغضی که دیگر نمیشد بیش از این آن را در خود نگاه داشت و  فروخورد و کینه ای که دیگر نمیشد آن را پنهان کرد. بغض ترکید، و کینه  تبدیل به خشم شد؛ و کنترل خشم و اینکه این خشم چگونه باید هدایت شود و خود را نشان دهد در آن اوضاع  دشوار بود. محمد ثلاث سوار بر اتوبوسی شد و دق سالیان سال خود را بر سر نیروهایی که او اینک آنها را چون مشتی اراذل و اوباش حقیر، مشتی حشرات و یا وز وز مگسانی  بیخ گوش میدید، در آورد. وسیله به وی نیرو داد. این  ابزار و سلاحی بود که وی در آن زمان آنرا دم دستر از هر چیز دیگری دید. با آن میتوانست نیروی ذخیره شده در خود را بیشتر کند. او اینک و با این ابزار خود را قوی تر از هر نیرویی میدید.
اکنون حکم اعدام محمد ثلاث بوسیله حکام جمهوری اسلامی تایید شده و به اجرای احکام رفته است. حکمی یک سویه که تنها  محمد ثلاث را میبیند و اینکه چرا «قوانین» را زیر پا گذاشته است؛  قوانینی که خود بسیاری از آنها را که منطبق میلشان نیست و از جمله قوانینی که شامل حقوق حقیری است که از آن  ملت است، همواره، همه روزه و همه ساعته  زیر پا گذاشته و به بسیاری از آنها پایبند نبوده و نیستند. پس، آن کسانی را که محمد ثلاث  به وضعی دچار کردند که این اقدام را انجام داد، نمی بینند و نمیخواهند ببینند؛ زیرا اینها «آن کسان» خودشان هستند. کشتن ثلاث، همانطور که کشتن بسیاری دیگر از شایسته ترین فرزندان خلق پیش از این، نه تنها دردی از دستگاه تا مغز استخوان فاسد قضایی و حکومت مستبد آخوندها و مکلاها  درمان نخواهد کرد، بلکه برعکس موجب  بوجود آمدن و یا بزرگ تر شدن کینه ها و بغض های فروخورده بسیاری خواهد شد. کینه ها و بغض هایی که یک به یک در حال ترکیدن است.
سدی ترک برداشته و سوراخهایی در آن پدید آمده است. حکومت آخوندها و مکلاهای مذهبی دارودسته های پاسدار و بسیجی و نیروی انتظامی خود را برای گرفتن سوراخی به جایی میفرستند و اینها هنوز ترکی را «بست» نزده، جایی دیگر ترکی دیگر و سوراخی دیگر ایجاد میشود؛ و اینها باز نیروهای خود را بجای دیگر میفرستند و باز هنوز اینجا با کشتار و بازداشت وشکنجه و  زندان و «خودکشی در زندان» و این قبیل، بست ها درز گیری و رفو نشده، جایی دیگر سد حکومت اسلامی ناله کنان ترکی دیگر بر میدارد.
 خلق بزرگ، زیرک و هوشیار ایران با شما «بازی» خواهد کرد. یک بازی ساده! در این بازی شما را ناچار خواهد کرد که همچون احمق ها رفتار کنید. شما که خود را عاقلترین و باهوش ترین ها می انگاشتید و میانگارید و جز برای خلق شاخ و شانه نمیکشید. شما همچون احمقها خواهید شد. خلق ایران شما را با حرکات غیر قابل پیش بینی و پیچ در پیچ خود، دیوانه خواهد کرد. شما را مجبور خواهد کرد همچون دیوانه ها از سویی به سویی بروید و سرگیجه بگیرید. آنگاه که شما در مبارزه با خلق، جنون گرفتید وهمچون احمق ها و دیوانه ها شدید، ضربتی سریع و ساده نیز کار شما را خواهد ساخت.

طبقه کارگر ایران از تمامی مبارزات خلقها، مذاهب و گروهای زیر ستم پشتیبانی خواهد کرد!
نابود با حکومت استبداد مذهبی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک مردمی


گروهی از مائوئیستهای ایران 
سی ام اردیبهشت 97

          

۱۳۹۷ اردیبهشت ۲۸, جمعه

درباره خروج امپریالیسم آمریکا از موافقتنامه برجام بخش دو


درباره خروج امپریالیسم آمریکا از موافقتنامه برجام
بخش دو

خواست امپریالیسم آمریکا- تسلیم محض حکومتگران ایران
 آنچه دولت آمریکا میخواهد تسلیم هر چه بیشتر حکام ایران در مقابل خواستهای این کشور است؛ و این خواستها در حال حاضر اقتصادی نیست(گرچه در تقابل با انحصارات اروپای غربی و بهره وری بهتر از بازار ایران، خواستهای اقتصادی معینی نیز وجود دارد)، بلکه سیاسی است. در مورد خواستهای اقتصادی، تا آنجا که به حکام کنونی مربوط است، این حکام هیچ گونه نارضایتی از ایجاد روابط گسترده تر اقتصادی با آمریکا که ندارند هیچ، بلکه با تمامی وجود تمایل دارند که این روابط به گسترده ترین اشکال خود برسد. تمامی تاریخ جمهوری اسلامی و حکام آن از ماجرای مک فارلین بدینسو تا بازکردن درها و اجرای سیاست های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و غیره از این تمایل حکایت میکنند؛ و این جدای از این مسئله اساسی است که ساخت اقتصادی ایران عمیقا وابسته به امپریالیستهای غربی بوده و از زمان بروی کار آمدن حکام کنونی نیز تغییر اساسی نکرده است.
خواست روابط گسترده با غرب و سیاست «درهای باز» تنها شامل دو جناح مسلط حال حاضر نمیشود، بلکه درباره اصلاح طلبانی که بیرون از حکومت هستند نیز صدق میکند. در مورد اینها و بعد از تحولات درونی شان از پس از انتخابات مجلس ششم و چرخشهای نخستین به راست، گردش کاملی بسوی روابط باز با غرب(بر خلاف امیال و تحرکات نخستین اصلاح طلبان که در مخالفت با سیاستهای پس از پایان جنگ با عراق جناب رفسنجانی در مورد بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و آزاد سازی های اقتصادی و خصوصی سازی ها و غیره بود) که هر چه در آن باشد، برابری ای در آن نیست، بوجود آمده است. پناهنده شدن دستجاتی از اینان به آمریکا و نقش مشورتی یافتن برخی از این حضرات برای حکومت آمریکا،  گرایش بسوی اتحاد با جریان کارگزاران منسوب به رفسنجانی و جایگزینی  خط مشی وی با توجیهاتی مانند« واقعیت نگری» و «مصلحت طلبی» (پراگماتیست) و «عمل گرایی» در امور خارجی، جای آن «عزت» و «استقلال ملی» را گرفته است که شعارش را میدادند. باری اگر در گذشته و در دوران مشهور به جنگ سرد گفته میشد که هر جنبشی در کشورهای زیر سلطه  یا باید به غرب وابسته گردد و یا به شرق، اکنون و پس از فروریزی اقتصاد سرمایه داری دولتی شوروی و تسلط  نسبی کشورهای امپریالیستی غرب بر جهان، گفته میشود که هیچ راهی نیست جز اینکه با غرب کنار بیابیم و منظورشان هم از کنار آمدن، تسلیم محض اقتصاد، سیاست و فرهنگ به کشورهای امپریالیستی غربی است.
از سوی دیگر با وجود حکام کنونی و جناح های مختلف آن، نه میتواند هیچگونه اتکایی به اقتصاد داخلی بوجود آید و نه کسی به فکر تقویت آن است. مردم نیز از هر که پیروی کنند از حکام کنونی که 40 سال تجربه تلخ  زندگی با آنها را دیده اند پیروی نخواهند کرد. بنابراین و با در نظر گرفتن این مسئله که توجه به اقتصاد ملی بدلیل علائق حکام کنونی و نیز عدم توانایی آنها برای بسیج مردم برای چنین اقتصادی وجود ندارد، روشن است که هیچ چاره ای جز وابستگی به کشورهای سرمایه داری غربی و تسلیم محض سیاستهای آنان شدن موجود نمیباشد.  در نتیجه،حکام کنونی که از  وضع تحریمها، صدمه سنگین دیده و خواهند دید، چاره ای ندارند که بشکل حقیری دنبال برنامه های امپریالیستی بیفتند و التماس کنند.  
اما در مورد خواستهای سیاسی امپریالیسم آمریکا: این خواستها البته کمتر مربوط به اموری است که در داخل ایران میگذرد. باصطلاح پشتیبانی از فضای باز سیاسی، احترام به حقوق مردم و  یا نقد حکومت که چرا شیوه رویارویی آن با خواستها و جنبش های مردم مسالمت آمیز نیست، بیشتر ژست های و مانورهایی از جانب امپریالیسم آمریکا در مقابل حکومت کنونی هستند تا خواستهای واقعی این امپریالیست. در حقیقت اگر نگرانی ای از جانب آمریکا در مورد مسائل داخلی وجود داشته باشد، همانا چگونگی رشد و تکامل جنبش مردمی  و تاثیرات آن بر منطقه  است که ما در بخش پیش به آن اشاره کردیم.
 در مورد سیاست خارجی، نیز دولت آمریکا (و همچنین اسرائیل  به تبعیت از آن) نه تنها در بیشتر موارد گریبان جناح مسلط خامنه ای را در آنچه میخواست در منطقه  انجام دهد، نگرفت، بلکه به نظر میرسد دست این جناح و سپاه پاسدارنش را باز گذاشت تا برخی از سیاست ها و برنامه های خود را پیش برند. واکنش منفعل آمریکا  در سوریه و عراق ای نسبت به  اقدامات سپاه قدس از این قبیل این  موارد است. در سوریه براحتی اجازه دادند که حکومت اسلامی به نفع ماندن حکومت بشار اسد نیروی نظامی انتقال دهد و به سرکوبی جنبش توده های زحمتکش سوریه بپردازند و در عراق نیز همچنان که این اواخر دیدیم، در مقابل حمله سپاه قدس به رهبری قاسم سلیمانی سردار «ملی»(1) و سعد الشعبی به خلق کرد عراق ظاهرا واکنشی منفعل(و در عمل پشتیبان) نشان دادند.
البته سیاست آمریکا با روی کار آمدن باند جمهوری خواه ترامپ تا حدودی تغییر کرده و به سوی محدود کردن هر چه بیشتر حکام کنونی و پاسداران آن که گویا از اوضاع کنونی بُل گرفته و حد و حدود ها را فراموش کرده اند، در منطقه و بویژه در سوریه گرایش یافته است. گویا خدمات این حضرات به این امپریالیستها در مواردی به پایان رسیده و آمریکا و اسرائیل از یک سو  و روسیه و اسد از سوی دیگر در حال سازش و  قربانی کردن آنها میباشند.
 همچنانکه که در بخش پیش اشاره کردیم هدف دیگر آمریکا تضعیف موقعیت ایران در مقابل کشورهای عربی منطقه بویژه عربستان سعودی که به نظر میرسد با اصلاحات فرهنگی کنونی در این کشور قرار است نقش بیشتر و مهمتری در منطقه و در همراهی با اسرائیل به عهده گیرد و همچنین خود اسرائیل است. یمن ، سوریه، لبنان سه منطقه ای هستند که امپریالیسم آمریکا مایل است که سیاست دیپلماتیک و نظامی ایران و هرگونه فعل و انفعالی از جانب آنرا از همسویی نسبی با روسیه بیرون آورده و کاملا زیر کنترل و مقاصد و اهداف خود گیرد.
خامنه ای و شرکا
اسنادی که اکنون خواه از سوی احمدی نژاد و یا برخی وزرای وی و خواه از سوی برخی دیگر از نمایندگان مجلس  در مورد روابط با آمریکا در حال افشاء و روشن شدن بیشتر است(این نوع اشاره ها به برقراری روابط با آمریکا در زمان عقد برجام نیز وجود داشت و ما درمقالات خود به آنها اشاره کرده ایم) نشان میدهد که روابط با آمریکا با اجازه شخص خامنه ای و از پیش از انتخابات 1392 ریاست جمهوری، در عمان  و با واسطگی دولت عمان برقرار شده بود. این اسناد و اعترافات نشان میدهد که خامنه ای و باند وی از مشتاق ترین و حریص ترین جریانهای داخل کشور برای برقراری روابط با امپریالیسم آمریکا بوده اند؛ مشکل اساسی این حضرات همانا تایید آنها بوسیله آمریکایی ها و دیگر دول امپریالیست غربی به عنوان جناح مسلط و شایسته حاکمیت بر ایران میباشد.
 برای شیادان و ریا کاران حکومت اسلامی(از جمله روحانی و ظریف) مثل آب خوردن است که توافقنامه برجام و هر گونه برقراری روابط اقتصادی – سیاسی با دولتهای امپریالیستی را به سیاست های «زیرکانه» خود نسبت دهند و بگویند آنها «هوش سرشار» و دیپلماسی خیلی «قوی» داشته اند و مثلا این دولت های غربی  را فریب داده و توانسته اند بی آنکه امتیاز دندان گیری بدهند، امتیازات فراوانی بگیرند.(2)
 از جمله این بسیار جالب است که ما نظرات افرادی مانند عمادالدین باقی را میخوانیم که«وقتی ترامپ  برجام را فاجعه بار میخواند نشان میدهدمذاکره کنندگان ایرانی چقدر هوشمندانه، پیچیده و موفقیت آمبز (نه بابا!؟) عمل کرده اند. اما برجام پیش از خروج ترامپ توسط بنیاد گرایان داخلی چون فرقه های ...کیهانیه ... بی اعتبار شد و با مواضع زبانی و عملی، جاده صاف کن ترامپ شدند. اما برجام خواهد ماند اگر ایران با «توسعه»  و «رعایت حقوق بشر» به جای رجز خوانی داخلی و بین المللی با ترامپ و حامیان تندروش مقابله کند»(نقل از سایت اندیشه نو، 19 اردیبهشت 97).
 پس دولت مردان ایران «هوشمندانه»، «پیچیده» و «موفقیت آمیز» عمل کرده اند که ترامپ داد و فریادش به آسمان رفته است! و این نکته که نشان از بُرد ایران و باخت آمریکا است، حتی در تضاد با آن فکری است که اصلاح طلبان معمولا در مورد برجام ارائه میدهند و آنرا بُرد - بُرد میدانند یعنی هم  آمریکا و کشورهای غربی ها بردند و هم ما بردیم!
 خیر! جناب باقی این درست نیست! در برجام اگر «هوشمندی» و «موفقیتی» بود این بود که دولت روحانی با عقب نشینی کامل از بسیاری از مواضع و اهداف پیشین جمهوری اسلامی بویژه در مسائل سیاسی و نظامی، در صدد یافتن راه نجاتی برای بدر بردن حداقل بخشهایی از حاکمیت کنونی از گرداب تحریم اقتصادی امپریالیست های غربی و بحران و رکود ناشی از آن، تهدید به جنگ در صورت متوقف نشدن برنامه های هسته ای و نیز گسترده شدن و عمق یافتن  جنبش  دموکراتیک و مردمی ای بود که پس از سال 88 تمامی ایران را به لرزه در آورده بود. از سوی دیگر این امپریالیستهای غربی بودند که با مجبور کردن ایران به عقب نشینی از مواضع ماجراجویانه خود، امتیازاتی به ایران برای بازسازی اقتصاد آن دادند و گروه گروه بنگاههای خود را به ایران فرستادند. و اما اگر «پیچیدگی » در سیاست روحانی – ظریف  و خامنه ای به همراه آنان، وجود داشت، قالب کردن این توافقنامه به عنوان یک «پیروزی» برای سیاست ایران به مردم ایران بود. جناب باقی فراموش کرده که از عقد برجام تا کنون اتفاقات زیادی افتاده که سه تای آنها تداوم سیاست های ماجراجویانه سپاه در منطقه، اوج گیری خیزش های توده ای و نیز پیروز شدن حزب جمهوری خواه  و نماینده آن ترامپ در آمریکا و تغییر برخی سیاست های دولت آمریکا است. وطن فروشی کامل را با مفاهیمی همچون «هوشمندی» و «پیچیده» بودن و «موفقیت آمیز» دانستن تنها از جریانهای اصلاح طلبی بر میاید که اینک دیگر کعبه آمالشان در مقابله با جریان خامنه ای و روزنامه کیهانش، غرب امپریالیست است.
اما در حالیکه خامنه ای پشت تمامی این بند و بست ها با امپریالیستها ایستاده و قیافه شخص «حکیم»، «خیر خواه» و «نصیحت کننده» دولت را در پیش گرفته و در حالیکه نقش عمده اصلی را در برقراری هر نوع رابطه ای با امپریالیستها و «نوشیدن» شربت های «گوارای» وابستگی به غربیها داشته، اما در عین حال برای مصرف داخلی و مجاب کردن هواداران ساده خویش در قالب همان ژست ضد امپریالیستی مدام درباره اینکه این حضرات امپریالیستها نسبت به قراردادها متعهد نیستند و خیلی زود تعهدات خود را زیر پا میگذارند، هشدار میدهد. این تضاد آنچه که خامنه ای در داخل میگوید و آنچه پنهانی انجام داده و میدهد با افشای اسناد نقش وی در برقراری مناسبات با آمریکا اکنون بیش از گذشته رشد یافته است.
این هشدارها و مواضع  جدای از مصرف داخلی و برای هواداران ناچیزی که پشت خامنه ای هستند، در عین حال نقش انداختن تمامی مسئولیتها بدوش دولت روحانی را نیز بازی کرده است. در این معادله و تقابل، خامنه ای کماکان خواسته نقش ضد امپریالیست، استقلال طلب و متمایل به تولید داخلی (اقتصاد مقاومتی کذایی و باسمه ای ) را بازی کند و روحانی را متهم به موضعی خواهان مدارا با امپریالیستها، متمایل به گشودن درب ها بروی امپریالیستهای غربی و اقتصاد وابسته کند.  در عین حال از این مواضع و فشارها به طور کامل برای برنامه های سیاسی ای همچون تحمیل وزاری کلیدی و غیر کلیدی نه چندان کم شمار به دولت روحانی بر آید و سیاست فرهنگی مورد نیاز با چنین گشایش اقتصادی ای به روی غربی ها را کاملا تخته کرده و سیاست های متحجرانه خود را پیش برد.
بنابراین  طبیعی است که خروج آمریکا از توافقنامه، نخست خامنه ای و باند وی را آزرده و به خشم آورده باشد. زیرا بخش بزرگ و اصلی  دم و دستگاه اقتصادی حاکم در دست این باند است و آنکه از روابط با امپریالیستهای غربی نفع برده و میبرد در درجه همین جناح است.
گرچه میتوان توافقنامه برجام را گونه ای یاری از جانب کشورهای امپریالیستی غربی و نیز روسیه و چین به حکومت ایران ارزیابی کرد که در گرداب بحران اقتصادی، تورم، گرانی و بیکاری و فقر فزاینده در کشور دست و پا میزد و نیز پس از جنبش بزرگ 88 هر آن امکان رویارویی با تداوم و تکامل این جنبش و انقلاب را داشت، اما این امر مانع این نشد که جناح های  داخلی بویژه دو جناح خامنه ای و روحانی به تقابل خود پایان دهند و بطور مشترک از برجام  استفاده و بهره مند شوند. به عبارت دیگر، این توافقنامه نتوانست تقابل طبقاتی داخلی بین دو جناح را از بین ببرد و موجب این گردد که مثلا یا جناح روحانی پیروزی مطلق بدست آورد و یا حداقل بین دو جناح سازش و تعادلی بوجود آید. امر تقابل، بویژه بواسطه پشتیبانی عمده طبقات مردم از روحانی درانتخابات  1396 و دست بالا یافتن نسبی وی در توازن نیروهای درون حاکمیت،  از جانب خامنه ای بطور مداوم پیگیری شد و این جناح از مواضع پیشین خود نیز عقب تر رانده شد.
به این ترتیب، تمامی مشکلات پیش از برجام به واسطه تقابل های دو جناح، و بویژه از جانب جناح خامنه ای و پاسداران با جناح روحانی، پابرجا ماند و وضع از هر نظر به سوی بدتر شدن سوق یافت. یعنی در این سال های اخیر، بحران عمیقتر، رکود بیشتر، نرخ تورم و گرانی بالاتر ، بسته شده کارخانجات به سبب  نبود اعتبارات لازم گسترده تر، کمبودهای مواد اولیه و تکنولوژی لازم افزونتر، بیکاری همه جاگیرتر و توده های مردم بویژه کارگران، دهقانان و خرده بورژوازی (بویژه لایه های میانی و پایین آن) فقیرتر و بی چیزتر شدند و همین وضع جنبش 88 را به تداوم کشانده و کار را هر چه بیشتر سخت کرد. تازه تغییرات سیاسی و فشارهای ممتد به دولت روحانی پس از انتخابات 96  و بسته کردن دست های وی در هر گونه  اصلاحی در سیاست و فرهنگ، بسته کردن هر چه بیشتر فضای سیاسی و فرهنگی جامعه، کار به جایی رساند که اعتصابات و خیزش های گوناگونی پدیدار و سامان یابد که تا حدودی زیادی نیز علیه خود روحانی بود که چندی پیش مردم به وی رای داده بودند و وی را به عنوان رئیس جمهور انتخاب کرده بودند.
از سوی دیگر فساد وحشتناک و بی سابقه در تاریخ ایران مزید بر علت شد و مردم را که اینک حکومت برایشان کوچکترین ارجی و جایگاهی نداشت، در مقابل کل حکام کنونی قرار داد. برجام نتوانست آنچه که بخاطرآن خواه از جانب دولت خامنه ای و روحانی و خواه از سوی غربی های بوجود آمده بود، جامه عمل پوشاند. وضع از پیش از آن نیز بدتر شد.
روحانی
روحانی از همان دولت نخستش نشان داد که گرچه مایل است به اصطلاح ادامه دهنده راه رفسنجانی در سیاست خارجی (و داخلی)باشد و پایه هایی که وی در رابطه اقتصادی - سیاسی با امپریالیستهای غربی به زمین زده بود، مستحکمتر کند، اما این شخص نه توانایی های رفسنجانی را داشت و نه مثل وی حاضر بود بهایی بپردازد. در حالیکه بیشتر فرزندان رفسنجانی زندان و یا در معرض فشارهای مختلف بودند، وی تا حدود زیادی بروی علائق و اهداف خود ایستادگی میکرد، اما روحانی از همان آغاز نشان داد که این قدر که آماده پا پس کشیدن است، آماده پا پیش گذاشتن نیست. در حقیقت پا پیش گذاشتن های وی صرفا شعاری و عموما در حرف و های و هوی(و اساسا برای گرفتن امتیاز از سوی مقابل زیرا خود روحانی به توازن قدرت در مجموع واقف بود و در عین حال علاقه ای نداشته و ندارد که شور مردم در جهاتی که وی تمایلی ندارد و باصطلاح از کنترل وی و جناحش خارج میشود، سوق یابد) و پا پس گذاشتن های وی کاملا عینی و عملی است. در سر آغاز دولت دومش  به همراه فشارهایی چند، برادرش را دستگیر کردند و وی بسرعت تمامی وعده های خویش را به مردم(که روشن بود بیشتر آنها دروغین و برخی از آنها نیز به واسطه خامنه ای و سپاه اجرا نشدنی بودند) فراموش کرد و چنان مشغول مغازله با خامنه ای و سپاه شد که اگر کسی پیش از آن را ندیده بود و شعارهای روحانی را در دوران انتخابات نشنیده بود، گمان میکرد در حال شنیدن قصه لیلی و مجنون دیگری است.
کلا جریان رفسنجانی و کارگزاران و روحانی در خطی حرکت میکنند که باصطلاح بورژوازی  کمپرادور- تکنوکرات یعنی آن بورژوازی که مایل است از غرب مواد اولیه صنعتی و تکنولوژی نصف و نیمه  وارد کند و اساس رشد صنعتی را بر صنایع مونتاژ بگذارد و مثلا ایرانی مانند کره جنوبی  یا همین «ببرهای آسیا» یی که پیش از این به آنها اشاره کردیم، بسازد.
بطور کلی، روحانی با وجود درگیری های گاه بیگاهش با خامنه ای و سپاه در مورد مسائل سیاست خارجی در منطقه(بویژه سوریه و یمن) و نیز آزادی های سیاسی و فرهنگی داخلی، ناتوان تر از آن بوده است که بتواند مقابل جریان خامنه ای، قوه قضاییه، شورای نگهبان و خلاصه دستگاههای مریدش مقاومت کند. گاهی برخی اصلاح طلبان فشاری وارد میکنند و روحانی هم چند تایی توپ در میکند و سپس دوباره آرام میگیرد.
مسئله امکان جنگ
بهر حال تا جایی که  ریش و قیچی دست جناح خامنه ای (و البته خالی بندان سپاه پاسدارانش) است امکان جنگ کاملا و مطلقا منتفی است. یعنی این جناح(زیرا جناح روحانی اساسا در چنین فکرهایی نبوده و نیست) نه تمایلی به آغاز جنگ و یا رفتن به سوی آن برای حل تضاد های بین خودش و امپریالیسم دارد و نه توانایی عملی آن را دارد؛ خواه از جنبه سلاح و تجهیزات نظامی بنگریم و خواه از جنبه امکان برانگیختن توده های مردم برای یک جنگ ملی. اینان هر از چندگاهی موذیانه و مارمولک وارهارت و پورتی که بیشتر هم مصرف داخلی دارد، میکنند، اما پس از آن در وضعیتی بدتر قرار گرفته و خفت بارتر از گذشته سازش میکنند.
 اما اگر آمریکا بطور کلی برنامه و هدفش براندازی حکومت کنونی باشد، وضع بکلی فرق میکند. چنین برنامه  و هدفی از جانب آمریکا عمدتا میتواند به سبب وضع اوج گیرانه جنبش  دموکراتیک جاری( و تکامل آن به یک انقلاب بزرگ) وهمچنین احتمالات آن مانند بروی کار آمدن یک حکومت دموکراتیک ملی در ایران و یا  تاثیرات مهیب و احتمالی آن در منطقه بویژه بروی کشورهایی مانند ترکیه، عراق، مصر، اردن و غیره باشد؛ و اینها اموری است که  اگر نگوییم کلید اصلی اما یکی از کلیدهای اصلی درک اختلافات آنها با جناح خامنه ای و کلا نظام جمهوری اسلامی است.همانگونه که در بخش پیشین نیز اشاره کردیم برنامه آمریکا میتواند حتی نوعی زمینه چنینی برای دخالتهای آینده در گیرودار اوج گیری جنبش و تبدیل آن به انقلاب باشد.  اگر حکام کنونی بطور مطلق یوغ امپریالیسم را نپذیرند و تن به برنامه های کوتاه مدت و بلند مدت آن و هر آنچه آنان به این حکام دیکته میکنند(3)، ندهند، یا بزبان واقعی تر، تن به خفتی بزرگتر و وطن فروشی های بیشتری ندهند  به احتمال کار از جانب امپریالیسم آمریکا به جنگ کشیده خواهد شد.
روزگار اما نشان خواهد داد که این حضرات هر نوع خفت و خواری و هر نوع آستان بوسی امپریالیستها - که تلاش خواهند کرد پنهانی باشد تا بتوانند در مقابل مردم آنرا به عنوان یک پیروزی دیگر جا بزنند و آنرا به کلکسیون پیروزیهای پایان ناپذیر جمهوری اسلامی اضافه کنند- را به جنگ و سرانجام احتمالی آن برای اینها یعنی از دست دادن قدرت سیاسی و منافع سرشار اقتصادی و دزدهایشان، ترجیح خواهند داد.
 درمورد اروپای غربی میتوان تصور کرد که این کشورها در حال حاضر نقش دوگانه ای به عهده گرفته اند: از یکسو ایران را در چارچوب توافق نامه برجام و با برخی دلگرمی دادن ها نگاه دارند و از سوی دیگر بدنبال آمریکا (خواه به سبب منافع اقتصادی خود و خواه به سبب تسلط نسبی آمریکا بر جهان امپریالیستی )بروند و ایران را با تهدید های «محترمانه» گوناگون مجبور کنند تن به سیاستهای آمریکا بدهد.
وضع اقتصادی و سیاسی داخلی و محضورات جناح های مختلف
با توجه به وضع کنونی اقتصادی و سیاسی داخلی، روشن است که تمامی دستگاه حاکمه ایران  از بیرون رفتن آمریکا از برجام ناراضی است. در عین حال اینکه این حضرات در بوق و کرنا میکنند که اگر اروپا  و یا چین و روسیه چنین و چنان نکنند، ما دنباله برنامه های هسته ای خود را میگیریم، صرفا یک مانور است. اینها بیش از آن پایشان در گل فرو رفته که بتوانند برنامه های گذشته خود را دنبال کنند.  تداوم برنامه هسته ای با توجه به هزینه های سرسام آور آن  در این شرایط بحران و رکود و جنبش مردم، و نیز  امکان  دادن به آمریکا برای اقناع  دولت های اروپایی و کشاندن آنها بدنبال برنامه های سیاسی (و احیانا نظامی) خاص خود، کاری بکلی دور از عقل است و آخوندها عموما در این خصوص  یعنی حفظ حکومت خود به هر قیمت، بسیار«زیرک» و «عاقلند» و هرگز حاضر نیستند چنین «ریسک» هایی کنند. آنها میتوانند هزاران آیه و حدیث از کتب بیرون بکشند و سازش های خفت آور خود را یکی پس از دیگری توجیه کنند، اما تن به چنین جنگی ندهند. با این تفاصیل میتوان گفت که  ابتکارعمل  در این مورد بکلی و مطلقا از دست حکومت اسلامی بیرون رفته و این حکومت هیچ چاره ای ندارد که دنباله رو برنامه هایی باشد که یا اروپای غربی برای آنها دیکته میکند و یا با مانورهایی چند که مصرف داخلی دارد، دوباره پای میز مذاکره با آمریکا بنشینند  و منتظر دیکته کردن سیاستهای بیشتری از جانب این کشور و مجبور کردن جمهوری اسلامی به دنباله روی از سیاستهای خود باشد.
روسیه و چین
 چرخش به سوی روسیه و چین از جانب حکام کنونی آب در هاون کوبیدن است. زیرا روسیه ریشش بیش از اینها در گرو غربی هاست و کم توانتر از اینهاست که بتواند سیاست مستقلی را در مقابل حکومت کنونی پیش برد و مثلا آنها را به دامن خود بپذیرد. اتحادهای روسیه با حکومت کنونی بویژه باند خامنه ای و سپاه محدود به برخی همراهی ها در جریان حفظ حکومت اسد بوده است و گرنه این روسیه هم روابط خوبی با  کشورهای غربی  دارد و هم با اسرائیل.(4) از نظر روسیه، همراهی با ایران در چارچوب حفظ بشار در سوریه به پایان خود رسیده است. سکوت  و سازش اخیر این کشور در مقابل حملات موشکی ترامپ به هدفهای سوری و نیز سکوت در مقابل زدن پایگاههای سپاه در سوریه، نشان از توافقات پنهانی این کشور با غربی ها را دارد. از سوی دیگر این کشور در اوضاع کنونی که تحریمهایی کشورهای غربی شامل حالش شده، تحریمهایی که این  اواخر با توجه با تقابلهایی که از جانب انگلستان بر سر کشته شدن یک جاسوس پیشین غربی ها در روسیه بوجود آمد بدتر هم شد، وضع چندان خوبی ندارد و مجموعا آماده هرگونه سازشی با دولت های امپریالیستی غرب برای  قوی تر کردن بنیه اقتصادی خویش است.
در مورد چین نیز همانگونه که اشاره کردیم، چین کشوری در ظاهر با سیاست مستقل است. اما اقتصاد آن تا مغز استخوان وابسته به انحصارات غربی بویژه آمریکایی است. بنابراین اتکاء حکومت اسلامی به چین نیز بسیار بدتر از اتکای آن به روسیه است. چهار تا قرارداد بستن با چینی ها بر سر برخی پروژه های عمرانی نمیتواند  مشکل اقتصاد و حکومت ایران را حل و فصل کند. به علاوه دولت آمریکا و اروپای غربی از ایران ان هم با میل خود بیرون نمیروند تا چین و روسیه جای آنها را بگیرند. از این رو حرکات ظریف و روحانی و خامنه ای در نشان دادن گرایش به  روسیه و چین،  بیش از آنکه محتوی عملی ای داشته باشد، بیشتر مانورهای آبکی در مقابل غربی هاست. عمق خواست این حضرات  و سر تعظیم فرود آوردن آنها را در مقابل امپریالیستهای غربی را درهمان برجام باید دید و استقبالی که این حضرات از گروه های اقتصادی غربی کردند که یکی پس از دیگری وارد شدند و قرار داد بستند. گرچه اکنون و آرام آرام برخی از آنها بدنبال تحریمهای فرا ملیتی آمریکا آماده  فسخ و یا نیمه کاره کردن قرار دادها هستند و باصطلاح یکی پس از دیگری جا خالی میکنند.
ادامه دارد.
هرمز دامان
نیمه دوم اردیبهشت 97
هایادداشت
1-    که هر چه باشد ملی نیست؛ زیرا همه نوع بندو بستی و ساخت و پاختی خواه با امپریالیسم آمریکا و خواه با اسرائیل داشته است و افادات اینکه  سازمان سیا برای وی نامه ای نوشته است، ولی وی نامه را نخوانده و گفته مارا با اینان کاری نیست، یک داستان پوچ و توخالی است. تردیدی نیست که بین سپاه قدس و شخص سلیمانی با امپریالیسم  آمریکا و سازمان سیا بده بستان فراوان وجود داشته و دارد و در واقع این «سردارملی» یکی از پیک های مهم خامنه ای در روابط  سازشگرانه و وطن فروشانه با آمریکا بوده و هست. این مسئله  هم بجای خود قابل تآمل است که قاسم سلیمانی سالهاست برای خودش در کشورهای عربی پرسه  زده و جولان میدهد، اما اسرائیل و آمریکا  کاری به کار او نداشته اند. بویژه اسرائیل  که هیچیک از رهبران مبارز فلسطینی و یا حتی برخی رهبران مخالف اسرائیل را در لبنان تحمل نکرده و آنان را یکی پس از دیگری ترور کرده است.
2-    همین الان که ترامپ داد و فریاد راه میاندازد که این برجام به نفع حکومت ایران بوده است، میتواند این گمان را بوجود آورد که گویا دیپلماسی ایران خیلی قوی عمل کرده و توانسته امتیازات زیادی بگیرد. غافل از اینکه این مسئله که مثلا غربی ها پول های بلوکه شده ایران را پس دادند، یک حرف است و اینکه زمانی که این پولها به داخل برسد چگونه خرج شود بحثی دیگر. در داخل کشور دولت روحانی نیست که باید تصمیم بگیرد که این پولها چگونه خرج شود، بلکه خامنه ای و باند وی و سپاه پاسداران است که تصمیم نهایی را میگیرند. روشن است که مقاصد دول غربی پشتیبانی از اقتصاد مفلوک ایران و حاکمیت کنونی در مقابل جنبش توده ای رشد یابنده بوده است، اما نتیجه ظاهرا آن چیزی نشد که آنها میخواستند و این اساسا به علت تضادهای درونی هیئت حاکمه ایران میباشد.
3-   میتوان تصور کرد که جدای از برخی خواستها مانند مسئله هسته ای و یا تجهیزات موشکی و یا برخی تحرکات در منطقه، دیکته کردن تغییرات معینی در سیاست های داخلی و اصلاحاتی در عرصه سیاست و فرهنگ باشد تا امکان گسترده شدن جنبش و عمیق تر و رادیکالتر شدن آن را بگیرد
4-   حتی وزیر خارجه روسیه در دیدار با ظریف که دور دیپلماسی یا مانور خود را از چین و روسیه آغاز کرد به اشاره گفت که حکومت ایران باید از آمریکا و غربی ها تبعیت کند.

۱۳۹۷ اردیبهشت ۲۷, پنجشنبه

درباره اعتراضات به خاک و خون کشیده شده مردم کازرون


درباره اعتراضات به خاک و خون کشیده شده مردم کازرون

دیروز اعتراضات مردم کازرون بوسیله نیروهای انتظامی  و پاسداران حکومت اسلامی به خاک و خون کشیده شد. تا کنون اخبار حاکی است که حداقل 7 نفر جانباخته و عده زیادی مجروح شده اند و عده بیشتری نیز دستگیر شده و در بازاداشت بسر میبرند.
این اعتراضات از مدتها پیش آغاز شد. مایه اصلی آن مخالفت مردم با طرح جدا کردن بخش هایی از شهرستان کازرون و تبدیل آنها به بخش هایی مستقل میباشد. این طرح گویا از جانب نماینده کازرون ارائه گردیده است و با این دلیل که با اجرایی شدن این طرح، بودجه بیشتری به بخش هایی از کازرون که پس از این جدایی به بخشی مستقل تبدیل میشوند، تخصیص خواهد یافت. اما کمتر میتوان شک داشت که این گونه بودجه گرفتن از دولت قرار است نخست جیب نماینده کازرون و لایه هایی از اقشار نو رسیده را در بخش هایی که مستقل میشوند، پر کند و منافع مردم کل منطقه را دنبال نخواهد کرد.
آنچه که مسلم است این است که چنین طرح هایی در درجه نخست باید به  گونه ای دموکراتیک به رای مردم منطقه گذاشته شود و در پی رای گیری و در صورت بدست آوردن اکثریت، به اجرا گذاشته شود. طرح های ملی، استانی، شهرستان، دهستان و غیره نیز اساسا باید بر مبنای وحدت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و تاریخی باشد و بر مبنای همین وجوه به پیشبرد سریع تر نیروهای مولد و مناسبات تولیدی و تکامل سیاسی - فرهنگی در منطقه و کل کشور یاری رساند. چنانچه طرحی از این مواضع  و منافع طبقات اصلی مردم در منطقه حرکت نکند و صرفا برای پیشبرد مقاصد حکومتگران و برای شکاف انداختن در میان یک ملت، یک خلق و یا مردم یک منطقه  باشد و یا منافع اقتصادی عده ای معین و نه کل  یک خلق و یا مردم یک منطقه  را دنبال کند با مخالفت اکثریت مردم روبرو خواهد شد.
بر این سیاق که بسیاری از مسائل ساده در حکومت اسلامی تبدیل به مسائل پیچیده( و حل ناشدنی) ای میشوند، و باصطلاح این حکومت لقمه را نه یک دور بلکه چندین دور گرد سر میگرداند و عاقبت نیز در دهان نمیگذارد، مسئله کازرون نیز به مسئله ای پیچیده تبدیل شده است. یکی از پیچیدگی های طرح مزبور این است که  این طرح مخالفین زیادی خواه در بین نمایندگان مجلس از استان فارس، خواه در بین مقامات حکومتی و خواه جناح های مختلف در قدرت دارد. اما با وجود داشتن مخالفین نه چندان کم، این طرح توانسته تا حدو حدود کنونی خود پیش رود و همین مسئله  شک در مورد مقاصد اساسی ارائه دهندگان آن و نیز احتمال داشتن لابی ها و پشتیبانان خاص در بین بخش هایی از حکومت را که قطعا منافعی در این خصوص دارند، بیشتر میکند.
از سوی دیگر، این خواستی دموکراتیک است و تبدیل به مسئله تمامی مردم کازرون شده است. در اینکه مردمان زحمتکش (کارگران، دهقانان و لایه های پایین خرده بورژوازی) اکثریت اهالی منطقه را تشکیل میدهند و به هر حال بخش اصلی مردم معترض از میان این طبقات هستند، تردیدی نیست؛ اما این خواست  تنها  محدود به طبقات زحمتکش نشده، بلکه خواست طبقات میانی و مرفه نیز میباشد و بدین سبب مسئله ای مهم برای عموم طبقات مردمی در کازرون است.
مسئله مهمی که این میان وجود دارد این است که اعتراضات مردم کازرون که شهری است با فرهنگی نسبتا مذهبی(در نظام سابق و در دوران انقلاب هواداران شریعتی و مجاهدین خلق در میان روشنفکران این شهر نفوذ داشتند) ظاهرا محتوایی مانند دیگر جنبشهای موجود در کشور، یعنی جنبشهایی که بر خواستهایی مشخص از جانب  طبقات مختلف مردم استوار است و بویژه در شرایط کنونی از جانب کارگران، معلمان، ملتها و خلق های  دربند، دراویش و مردمانی که از ستم مذهبی رنج میبرند، مالباختگان و غیره دنبال میشود، ندارد و بطور مستقیم در مخالفت با وضع اقتصادی یا خفقان سیاسی و فرهنگی ای که  حکومتگران کنونی بوجود آورده اند، نیست. به عبارت دیگر، در حالیکه اعتراضات سراسری مردم و بویژه اعتراضات دی ماه کل حاکمیت را نشانه گرفته و بخشا خواست سرنگونی آنرا دارد، خواست مردم کازرون لغو یک طرح است و بس و ظاهرا چنانچه این طرح لغو شود، این اعتراضات هم پایان میابد. در نتیجه، مسئله مردم کازرون ظاهرا و در این اوضاع، مسئله ای محلی و تافته ای جدا بافته مینماید.
اما نکته این است که اعتراضات مزبور، خواسته و ناخواسته بر متن جنبش جاری تمامی طبقات  در کشور صورت میگیرد و همین تقاطع و همراهی که البته اتفاقی هم نیست و ضرورت معینی بر آن حاکم است، توانسته آنرا به بخشی از کل جنبش مردم ایران تبدیل کند. در واقع، پیشبرد طرح مزبور در این اوضاع و شکل گرفتن اعتراضات مردمی مقابل آن، این طرح  را شکلی خاص از ستم کل حکومت آخوندی و اعتراضات مردم کازرون را به بخشی از جنبش جاری در سطح کشور تبدیل کرده و میکند.
ارتباطات ساده و دو سویه ای که این پیوند را بوجود آورده اند از یکسو حکومت ملوک الطوایفی آخوندی و مذهبی است که هر بخش آن آخوندی( یا هر پست، درجه و مقام مذهبی از ملای ساده روستا و شهر گرفته تا حجه الاسلام،آیت الله، آیت الله العظمی) یا در واقع خانی است برای خود بر مسند مذهب نشسته و ساز جداگانه و منحصر به فردی میزند و به هیچ روی نظر مردم را بر نمیتابد و از این رو از مسائل درشت تا ریز همه جا مقابل خواستهای مردم می ایستد و اعتراضات ساده آنها را به گلوله میبندد؛ و از سوی دیگر مردمی به جان آمده از هزار و یک مشکل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی  که گاه اعتراض عام خود را به تمامی نابسامانی های موجود حکومتی مستبد و کریه، از پس خواست و اعتراضی خاص و  ساده مبنی بر لغو یک طرح  تقسیم شهرستان بروز میدهند و شعارهایی را در جنبش خود سرمیدهند که بعضا در جنبش های دیگر طبقات و یا جنبش عمومی مردم شنیده شده است.
 به این ترتیب، مسئله ویژه مردم کازرون بواسطه بنیان یگانه آن با خواستهای اساسی کل جنبش در ایران، مسئله تمامی طبقات مردمی ایران میشود؛ همچنانکه مسئله دراویش، مسئله تمامی مردم ایران است. همچنانکه مسئله آزار و ستم بر بهایئان مسئله تمامی مردم ایران است و همچنانکه مسائل مالباختگان، محیط زیستی ها، خلق عرب و کرد، کشاورزان و کارگران مسائل مردم ایران هستند. این های همه جویهایی است که از یک چشمه جاری میشوند. اشکال خاص یک جنبش عمومی هستند و گرچه گاه در خطوط ظاهری خود پیوندی با یکدیگر ندارند، اما در ژرفنای خود از پیوندهای عمیقی برخوردارند.
بخش های مختلف جنبش عمومی دموکراتیک در ایران بگونه ای ناموزون رشد میبابند. این ناموزونی دلایل مختلفی دارد که بخشی از این دلایل به استبداد کنونی و نبود جامعه دموکراتیکی  که در آن احزاب متکی به منافع طبقات مختلف در پیشاپیش طبقات مختلف قرار داشته باشند، بخشی به  عدم تمرکز و ناموزونی در اقتصاد، سیاست و فرهنگ و بخشی به رشد ناکافی جنبش کنونی برمیگردد. در میان این دلایل، رشد بیشتر این جنبش در بخش های گوناگون آن، به مرور و تا حدودی موزونی های معینی را در آن به وجود میآورد و مردم سراسر ایران  نه صرفا در حرف بلکه در عمل نیز جنبش های خود را متحد و در مسیر یگانه ای به پیش خواهندبرد.
اما این ناموزونی ها موجب میگردد که شرایط متفاوتی  برای جنبش های مختلف رقم بخورد. برخی پیشتر و برخی عقب تر بمانند. اینکه در جنبشی که خواستی دموکراتیک و مخالفت با یک طرح دارد، مردم به چنین اتحادهمگانی ای میرسند و جنبشی چنین پیگیر و رادیکال را بوجود میآ ورند و این که در این جنبش در مراحلی که هنوز شدت کنونی خود را نیافته بود، شعارهایی همچون «وای به روزی که مسلح شویم»،حتی اگر کاملا همگانی نباشد، میدهند، از غرایب یک جنبش و  ناموزونی های آن است.
در صورتی که اوضاع کنونی تداوم یابد، و با توجه به شیوه های در پیش گرفته حکومت مستبد کنونی در مقابل  خواستها و جنبش مردم و سرکوب بی رحمانه آن بی تردید تداوم خواهد یافت، شعارهای پیشرفته ای که در یک جنبش ظاهر محلی داده شده است، نه تنها به شعار تمامی طبقات مردم ایران تبدیل خواهد شد بلکه اشکال عملی خود را نیز خواهد یافت.

درود بی پایان بر مردم دلاور و جان برکف کازرون و شعار بزرگشان
«وای بروزی که مسلح شویم»
سرنگون باد بر حکومت مستبد آخوندها و مکلاهای مذهبی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک مردمی

گروهی از مائوئیستهای ایران
بیست وهفتم اردیبهشت 1397