۱۳۹۸ شهریور ۶, چهارشنبه

در مورد شیوه برخورد طبقه کارگر به طبقات بورژوایی و خرده بورژوایی


در مورد شیوه برخورد طبقه کارگر به طبقات بورژوایی و خرده بورژوایی

پاره نخست
برخی نکات عام

1- چگونگی تدوین شیوه برخورد به طبقات دیگر، در فهم وضعیت اقتصادی جامعه، ماهیت مرحله کنونی انقلاب، تحلیل طبقات گوناگون، چگونگی برخورد آنها به انقلاب، و بر این مبنا، تقسیم طبقات به دو صف خلق و ضد خلق و درک دوستان و دشمنان واقعی انقلاب می باشد.
 بر مبنای ساخت اقتصادی موجود، یعنی سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور، وجود استبداد سیاسی، وابستگی عمیق و همه جانبه به امپریالیسم و در نتیجه نبود استقلال  اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، ماهیت انقلاب کنونی ایران، دموکراتیک - بورژوایی است. این به این معناست که مسائلی که این انقلاب باید حل کند، به گونه ای عمده، مسائلی است که در یک انقلاب بورژوا- دموکراتیک باید حل شوند. تمامی طبقاتی که منافع آنها و به هر نسبت و درجه ای، آنها را به هواداری انقلاب برمی انگیزد و به پیشرفت آن یاری می رسانند، در صف خلق جای داشته و جزو دوستان انقلاب قرار می گیرند.  تمامی طبقات و گروه های اجتماعی ای که در مقابل انقلاب می ایستند و مانع و رادع آن هستند، دشمنان انقلاب  می باشند. در مقالات و نوشته های ما به دفعات در مورد این مسائل صحبت شده است.
 یادداشت یک
این که وجه عمده این انقلاب دموکراتیک و بورژوایی است، نخست به این معناست که وجه مسلط و محرک اساسی آن تغییرات اساسی دموکراتیک است؛ و دوم این که این انقلاب وجهی غیر عمده دارد که  انقلاب سوسیالیستی است. وجه سوسیالیستی انقلاب در شرایط کنونی ایران در حالی که در کل جامعه و در مجموع تحرکات انقلاب مسلط نیست، اما در برخی از اجزاء آن موجود و مسلط است. این وجه مسلط در برخی از اجزاء، در درجه نخست به این نکته بر می گردد که این انقلاب دموکراتیک به نوع انقلابات دموکراتیک  نوین تعلق دارد. انقلاب دموکراتیک نوین به این معناست که تنها باید با رهبری طبقه کارگر یعنی رادیکال ترین و پیگیرترین طبقه موجود به وقوع بپیوندد و گرنه پیروزی ای نصیب آن نخواهد شد. تسلط و رهبری طبقه کارگر بر انقلاب دموکراتیک، نشانگر تسلط وجه سوسیالیستی بر یکی از اجزاء یعنی رهبری انقلاب است که مسئله ای کلیدی و اساسی است. در صورتی که طبقه بورژوازی ملی و یا خرده بورژوازی رهبر انقلاب گردند، انقلاب شکست خواهد خورد و حتی در صورت پیروزی، دولتی که پس از آن حاکم می گردد به استحاله و وابستگی به امپریالیسم و زیر پا گذاشتن استقلال اقتصادی و آزادی و دموکراسی دچار شده و در نتیجه در جهت نفی اهدافی حرکت خواهد کرد که به دلیل آنها صورت گرفته است. وجه دیگری که در اجزاء مسلط است و خصلت غیر عمده سوسیالیستی بودن انقلاب را می رساند، به این نکته  برمی گردد که تمامی سرمایه های متعلق به سرمایه داران وابسته به امپریالیسم ملی شده و در دست دولت خلق به رهبری طبقه کارگر متمرکز خواهند شد. وجه سوم این تسلط بدین گونه است که این موسسات در تسلط طبقه کارگر بوده و به وسیله شوراهای کارگری که در شرایط مشخص ایران، ارگان های سیاسی- اجرایی طبقه کارگر می باشند، کنترل و اداره خواهند شد. این وجوه سوسیالیستی در فرهنگ، فلسفه، علم، هنر، قوانین حقوقی و غیره نیز تا حدود زیادی متجلی خواهند گشت. با وجود تسلط در برخی از اجزاء، اما در کل این وجوه مسلط نیستند و در مجموع، تغییرات دموکراتیک و نه سوسیالیستی در ساختار اقتصادی و سیاسی و فرهنگی مسلط و عمده است.
یادداشت دو
 وجه غیرعمده سوسیالیستی که در برخی از اجزاء مسلط است، پس از پیروزی انقلاب دموکراتیک به تمامی و یا بیشتر اجزاء گسترش یافته و به وجه عمده تبدیل خواهد شد و بدین ترتیب وجه مسلط انقلاب را در مجموع تشکیل خواهد داد. بنیان این تسلط بدین گونه است که حرکت و تغییرات  اقتصادی در جهت رشد سوسیالیسم  و محدود کردن هر چه بیشتر سرمایه داری خواهد بود. این به معنای ایجاد تعاونی های صنعتی و کشاورزی از سوی دولت کارگری با طبقات غیر کارگر( خرده بورژوازی و احتمالا بورژوازی ملی) یعنی تعاونی های مشترک دولتی- خرده بورژوایی در موسسات صنعتی و یا دولتی – دهقانی در مزارع  از یک سو، و تعاونی های مشترک خلقی( تعاونی های مشترک خرده بورژوایی و یا دهقانی) از سوی دیگر خواهد بود. این تعاونی های شکل های انتقالی هستند و  وظیفه انتقال از سرمایه داری به سوسیالیسم را به عهده خواهند داشت و به مرور جای خود را به تعاونی های مشترک بیشتر و بالاخره به تعاونی های عمومی کارگری خواهند داد. همراه این تغییرات، تغییرات سیاسی و فرهنگی نیز شکل سوسیالیستی به خود گرفته و در جهت سوسیالیستی پیش خواهد رفت و نه در جهت سرمایه داری. و نکته پایانی، اینکه  وجود وجه سوسیالیستی در انقلاب به گونه ای عمده و در آن شرایط، به معنای وجود مسلط وجه کمونیستی انقلاب  و بروز کمون های خلقی در برخی از اجزاء، اما در مجموع به گونه ای غیرعمده خواهد بود.
یادداشت سه
تسلط حکومت جمهوری اسلامی به این انقلاب ویژگی های می بخشد که تا حدودی آن را از انقلاب دموکراتیک نوین در زمان نظام سلطنتی و بورژوا - کمپرادوری سابق متفاوت می کند. این ویژگی ها، تسلط  نهاد روحانیت به به همراه بخش مکلای متحد آن و بطور کلی یک جریان مذهبی مستبد بر ساختار سیاسی و فرهنگی کشور است. این حکومت در ساخت اقتصادی، علیرغم برخی ویژگی ها که خاص حکومت مذهبی است، به گونه ای اساسی بازتولید کننده تمامی روابط بوروکراتیک - کمپرادوری می باشد که در زمان شاه سابق و از دهه های نخستین پس از انقلاب مشروطیت و به ویژه از سالهای 32 به این سو موجود بوده و در این زمینه تغییر چندانی ملاحظه نمی گردد. اما در ساختار سیاسی و فرهنگی، حکومت کنونی، استبداد مذهبی ولایت فقیهی را بر سیاست و وجه مذهب شیعه اثنی عشری را بر ارکان فرهنگی کشور حاکم کرده است. اساس شکل سیاسی و فرهنگی حکومت کنونی را بازگشتی مرجعانه به عقب، به گذشته، تشکیل می دهد. آنها به زور خواسته اند و می خواهند که این وجوه مرتجعانه را بر کشور حاکم کرده و بقای خویش را بدان واسطه تحمیل کنند. به واسطه تسلط این ساختار، تضاد خلق با ضد خلق بر سر قوانین مذهبی حاکم بر ساخت اقتصادی و به ویژه سیاسی و فرهنگی شدیدتر شده است. این مسئله به ویژه خود را در محدود کردن آزادی های ساده، خواه در موسسات و ادارات و خواه در عرصه عمومی جامعه برای تمامی خلق و به خصوص در ستم هولناک بر زنان و تقویت  شدید روابط مردسالاری و پدرسالاری، ستم به اقلیت ها مذهبی به چشم می خورد. بروز حکومت مذهبی کنونی و تسلط  روحانیون و نهادهای آنها بر سیاست و تسلط مذهب بر فرهنگ را، گرچه هولناک، دهشت زا و خوف انگیز بوده و زندگی نسل هایی را به فقر و فلاکت و تباهی و پوسیدگی کشانده، اما باید به «فال نیک» گرفت و «غنیمتی» برای  مردم ایران به شمار آورد که در هر آنچه بد است، خوبی نیز موجود است. زیرا بروز این حکومت برای تمامی خلق ایران به ویژه طبقه کارگر و زحمتکشان شهر و روستا، فرصتی تاریخی ایجاد کرده تا یک انقلاب فرهنگی تمام عیار مدرن سوسیالیستی را علیه ارتجاع مذهبی سامان دهند و ذهن خویش و «روح» جامعه  نیمه سنتی را از تمامی عقب ماندگی ها، خرافات، افکار، عادات، آداب و سنن پوسیده و کهنه و گندیده و تمامی کثافات فکری قرون و اعصار، هر چه گسترده، هر چه همه جانبه تر و هر چه ژرف تر، پاکیزه گردانند و خود را نو کرده، شایسته زندگی نوین در سوسیالیسم و کمونیسم سازند.
2- در تحلیل جامعه ایران طبقه کارگر، دهقانان و کشاورزان، خرده بورژوازی شهری و روستایی و در شرایط کنونی بورژوازی ملی در صف خلق هستند.
از دیگر سو، سرمایه داران بوروکرات – کمپرادور و وابسته به امپریالیسم( خواه تجاری و خواه شبه صنعتی یعنی سرمایه داران وابسته مونتاژ کار و خواه تمامی نمایندگان سیاسی آنها در چنین دولتی) در صف ضد خلق جای دارند.
یادداشت یک
طبقه کارگر ایران خواه از نظر کمی و خواه از نظر کیفی یکی از بزرگتری طبقات موجود در جامعه ایران است. انقلاب 57 و همچنین مبارزات اخیر به ویژه در هفت تپه، اهواز و نیز اراک و نیز فعالیت های سازمان یافته این طبقه- هرچند کوچک، هرچند نه چندان گسترده - ثابت کرد که در صورت برخی شرایط ویژه، به خصوص وجود حزب انقلابی اش، می تواند به رهبر بلامنازع انقلاب ایران تبدیل شود و تمامی دهقانان و کشاورزان و طبقه خرده بورژوازی را به سوی پیروزی رهبری کند و به سوی سوسیالیسم و کمونیسم پیش رود.
3-  نزدیک متحد طبقه کارگر در انقلاب دموکراتیک نوین دهقانان و کشاورزان و لایه های خرده بورژوازی است.  در مرحله کنونی که بورژوازی ملی برای آزادی و دموکراسی مبارزه می کند و قربانی می دهد، طبقه کارگر سیاست اتحاد با بورژوازی ملی را نیز دنبال می کند.
 یادداشت یک
اتحاد طبقه کارگر با دهقانان و کشاورزان و نیز خرده بورژوازی در انقلاب دموکراتیک دراز مدت است و با بورژوازی ملی، بستگی تام به نظرات، سیاست ها، رفتار و کردار این طبقه در مقابل مسائل پیش پای انقلاب و خلق دارد. طبقه کارگر تا جایی که این طبقه با انقلاب همراهی کند وبرای استقلال ایران و آزادی و دموکراسی، با امپریالیسم و ارتجاع مستبد مبارزه کند، با وی در اتحاد خواهد بود. تا جایی که این طبقه در مبارزات خویش برای استقلال و آزادی و دمکراسی رویه سازش با امپریالیست ها و ارتجاع را دنبال کند و  بخواهد مبارزات خلق را به انحراف و ساز بکشاند، با ناپیگیری ها و سازش های وی مبارزه خواهد کرد و تلاش خواهد کرد این طبقه را به انفراد و انزوا بکشاند، و آنجا که این بورژوازی به همکاری با امپریالیسم و ارتجاع برخیزد و مقابل خواست ها و مبارزات طبقه کارگر و خلق بایستد وی را در صف ضد خلق جای داده و در مبارزه با وی تا نبرد مسلحانه پیش خواهد رفت.
یادداشت دو
 طبقه کارگر در انقلاب دموکراتیک نوین  دوستان و متحدین اصلی خویش را تمامی لایه های دهقانان و خرده بورژوازی( مرفه، میانی و تهیدست) می داند. در انقلاب سوسیالیستی اتحاد طبقه کارگر بر اساس اتحاد با لایه های دهقانان و کشاورزان تهیدست و لایه پایین خرده بورژوازی شهری خواهد بود. در چنان تحولی، طبقه کارگر در مورد لایه های میانی طبقات مذکور سیاست دوگانه در پیش خواهد گرفت.
 4 - طبقه کارگر با تمامی متحدین خود از نزدیکترین تا دورترین بر مبنای وحدت و مبارزه اقدام خواهد کرد. این طبقه، ضمن تجزیه و تحلیل رئوس برنامه ها، استراتژی و تاکتیک این طبقات در انقلاب دموکراتیک کنونی، با تمامی درستی ها و وجوه مثبت آنها همراهی  و از اشتباهات، انحرافات، سازش ها، مماشات ها و ناپیگیری های آنها انتقاد به عمل خواهد آورد. هرچه طبقه ای انقلابی تر و پیگیرتر باشد، نزدیک تر به طبقه کارگر بوده و وجه وحدت  و اتحاد قوی تر و پایدارتر خواهد بود. هر چه طبقه ای سازش کارتر و ناپیگیرتر بوده وجه مبارزه با وی قوی تر خواهد بود و امر اتحاد ناپایدارتر خواهد بود. در مجموع روش برخورد طبقه کارگر به متحدین خویش در انقلاب دموکراتیک، از نظر کیفی، با برخورد این طبقه با دشمنان خود متفاوت خواهد بود.
یادداشت یک
در شیوه برخورد طبقه کارگر اساس بر اصل نظرات، برنامه، راهها و روش ها و استراتژی و تاکتیک خود این طبقات گذاشته خواهد شد و نه اینکه دیگر طبقات یا گروههای دیگر چه موضعی در قبال این نظرات، برنامه ها و اعمال خواهند گرفت.
یادداشت دو
برخورد طبقه کارگر به نظرات و سیاستهای هر طبقه متحد، طیفی گوناگون از برخوردها را تشکیل می دهد. برای نمونه، ممکن است در مورد یک سلسله نظرات، سیاست ها، تاکتیک ها و یا استراتژی یک طبقه، با برخی اجزاء و خطوط آن موافق باشد، با برخی از اجزاء و خطوط آن تا حدودی موافق باشد و تا حدودی مخالف و آن را هم مورد پشتیبانی و هم مورد انتقاد قرار دهد و در مورد برخی دیگر، به کلی مخالف باشد و تنها انتقاد کند. بنابراین همراهی و انتقاد، دو قطب یک سلسله برخورد را تشکیل می دهند. این برخوردها « نه وحدت به تنهایی است و با اعراض از مبارزه و نه مبارزه است به تنهایی و با اعراض از وحدت»(نقل به معنا از مائو). طبقه کارگر برخورد نفی مطلق به نظرات متحدین خویش نمی کند. منافع و جایگاه هر طبقه، اشکال مبارزه و حد وحدود توانایی آن را در انقلاب می سنجد و تلاش می کند با نظرات، سیاستها و تاکتیکهای خود آن طبقات را به پیش راند و به مواضع پیشرفته تر و رادیکال تری بکشاند. طبقه کارگر در قبال دوستان انقلاب نه نافی مطلق است نه متحد مطلق.

پاره دوم
برخورد به بیانیه های چهارده نفری ها

با این مقدمات کلی اکنون به بررسی شیوه برخورد به بیانیه های 14 نفره ها می پردازیم.
1-ملاک و معیار طبقه کارگر در برخورد به نظرات، سیاست ها، اعمال و اشکال مبارزه هر گروه و طبقه، نظرات، سیاست ها و اشکال مبارزه خود آن گروه و طبقه است.
نخستین اشتباه و یا انحراف در برخورد به  این بیانیه ها، این است که به جای برخورد به مضمون این بیانیه ها و خواست ها، بر اینکه چه افراد، گروهها و یا طبقاتی از آنها  پشتیبانی کرده اند، انگشت گذاشته شود. مثلا گفته می شود که سلطنت طلبان، تروتسکیست ها و اِله و بِله از این بیانیه ها پشتیبانی کرده اند و برخی از حکومت جدا شده ها نیز در آن نقش داشته اند.  و چون اینها نقش داشته اند و آن دیگری ها پشتیبانی کرده اند، پس این بیانیه ها باید به گونه ای مطلق نفی گردند. این اشتباه بزرگی است.
 البته در برخی موارد، برخورد مرتجعین گوناگون، امپریالیست ها و دسته های گوناگون وابسته به آنها می تواند شک برانگیز باشد و این سخن به میان آید که مگر چه گفته شده یا چه اقدامی انجام شده که این مرتجعین به پشتیبانی و یا نفی آن برخاسته اند. اما این اساس برخورد طبقه کارگر به نظر و عمل معینی نیست. در واقع، در برخورد  طبقه کارگر به نظرات، برنامه ها و اعمال طبقات دیگر، نه اینکه دیگران و از جمله مرتجعین رنگارنگ چه برخوردی با این نظرات می کنند، بلکه اساسا بر این مبنا استوار است که خود این گروه ها و یا طبقات چه می گویند و چه اعمالی انجام می دهند. آیا در آنچه می گویند نظرات و نکاتی وجود دارد که طبقه کارگر با آنها اتحاد داشته باشد و یا خیر اصلا چنین نکاتی وجود ندارد و با این نظرات باید به گونه ای مطلق مبارزه شده و نفی گردند.
اگر ملاک و معیار طبقه کارگر در برخورد به دوستان خویش، برخورد دیگر طبقات و به ویژه دشمنان خلق به هر نظر، رفتار و عملی درون خلق، از خود طبقه کارگر گرفته تا بورژوازی ملی، استوار باشد، آنگاه ما باید حتی مبارزات طبقه کارگر، آموزگاران و فرهنگیان، راننده ها و غیره و غیره را نیز نفی کنیم.  زیرا دشمنان انقلاب از جمله سلطنت طلبان، تروتسکیست ها، رویزیونیست توده ای - اکثریتی ، برخی اصلاح طلبان و حتی امپریالیست ها از این مبارزات - گرچه به سبک و سیاق و گونه خودشان- پشتیبانی کرده اند. و یا برعکس باید هر جریانی را، اگر چنانچه امپریالیست ها و مرتجعین با آن در ستیز افتادند، تایید کنیم. بر این منوال ما باید داعش و یا همین جمهوری اسلامی را تایید کنیم، زیرا در شرایط کنونی امپریالیست ها و دسته هایی از ارتجاع( در جهان و منطقه) مخالف آنها هستند.
2- در بررسی نظرات و اعمال دیگر طبقات، طبقه کارگر به تجزیه و تحلیل و  بررسی جزء به جزء خود این نظرات و سیاست ها پرداخته و آنچه را با آن موافق و به درجه ای در اتحاد است از آنچه با آن ناموافق و نافی آن است، تفکیک می کند و به هر کدام جداگانه می پردازد. تفکیک دقیق محتوای اتحاد( و در عین حال اختلاف در نکات مورد اتحاد) و محتوای اختلافات از مسائل مهم در شیوه برخورد است.
 در مورد بیانیه های چهارده نفر نیز روشن است که این بیانیه ها برخی خواست های انقلاب  دموکراتیک را پیش می گذارند. این خواست ها البته نه کامل است و نه دقیق و پیگیرانه و مترتب به برخی نتایجی که باید منجر شوند. طبقه کارگر از یکسو باید آنچه را در این خواست ها می پذیرد، تایید و پشتیبانی کرده، و از سوی دیگر ناکاملی و نا دقیق بودن خواست ها را مورد نقد قرار دهد و در مقابل آنها خواست های کامل، دقیق و پیگیرانه پیش گذارد. این وجه وحدت نسبی طبقه کارگر با این گروه ها و طبقات است.
برای نمونه، در بیانیه دوم چهارده نفره از خواست« جدایی کامل دین از سیاست»، «پذیرش مفاد منشور ملل متحد و اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و میثاق های آن»،«تاکید بر حقوق برابر همه ی اقوام ایرانی»،«حفظ تمامیت ارضی و استقلال ایران»، «تاکید بر برابری حقوق زن و مرد» ،« تاکید بر دموکراسی، حقوق بشر و آزادی های اساسی» و برقراری« حکومتی دموکراتیک برخاسته از رای مستقیم ملت و انتخابی بودن کلیه نهادها و مسئولیت ها بر پایه حکومتی غیر متمرکز» صحبت می شود. طبقه کارگر به طور صد در صد مخالف این خواست ها نیست و برخی از آنها، البته با تدقیق و حذف برخی نکات و همچنین گسترش دادن به برخی نکات دیگر، مورد پذیرش نسبی طبقه کارگر است. حال اگر ما بیاییم کل بیانیه را مثلا چون این خواست ها کامل و دقیق نیست و برخی نکات آن جای برای برداشت و یا تفسیر انحرافی باز می گذارد( مثلا در «حفظ تمامیت ارضی و استقلال ایران» وجه استقلال ایران خواه ناخواه به معنای استقلال از امپریالیست ها است و اما وجه تمامیت ارضی، تفسیر پذیر است و هم  می تواند نافی تهاجم امپریالیست ها و تجزیه ایران را از آن برداشت کرد و هم مخالفت با مبارزه ملیت های غیر فارس برای تعیین سرنوشت خود، که نخستین مثبت و دومی منفی است، و یا «حقوق برابر همه ی اقوام» و نه ملیت های ایران و بنابراین به طور ضمنی نوعی نفی حق تعیین سرنوشت ملت ها تا مرز جدایی) و نیز این همه با راه پیش گذاشته مسالمت آمیز همراه شده است، نفی کنیم، این به این معناست که به گونه ای مطلق روش مبارزه را با طبقات دیگر در پیش گرفته ایم. این به معنای « تنها مبارزه کردن و اعراض از وحدت» با طبقات خلقی است. ظاهر «چپ» دارد و ماهیتا راست است. زیرا به امر اتحاد  طبقه کارگر با دیگر طبقات خلقی ضرر می رساند وبه جای یاری رساندن به وحدت و اتحاد در صفوف خلق، خلق را پراکنده ساخته در تضادهای درون خلقی غرق می کند.
 از سوی دیگر در بیانیه های داده شده، گروه نگارنده خود را یک گروه «فراجناحی» و کار خود را «فرا ملی» خوانده است. تردیدی نیست که آنها نه «فراجناحی»( در اینجا نه تنها به معنای فراتر از دو جناح به اصطلاح اصول گرا و اصلاح طلب حاکم، بلکه به معنای هر جناحی در خلق) و نه «فرا ملی»( به معنای عدم طرح خواستهای طبقه مشخص بلکه طرح خواستهای تمامی ملت) هستند. اصولا این امر امکان ناپذیر است که از طبقات خواسته شود که از جانب خود حرف بزنند. زیرا هر گروه و هر طبقه ( به ویژه بورژوازی)خود را نماینده همه جا می زند و یا چون خواست هایی را پیش می گذارد که بعضا خواست تمامی خلق نیز هست، گمان می کند و یا امر بر وی مشتبه می شود که از جانب تمامی خلق صحبت می کند. نکته اخیر به ویژه در مورد طبقه خرده بورژوازی صادق است. تنها طبقه ای که همواره از جانب خود صحبت می کند و  حدود خویش و حدود طبقات دیگر را روشن می کند، طبقه کارگر است.
3-  طبقه کارگر باید طبقه و یا بافتی را که دست به تدوین نظرات و سیاست ها می زند و اعمال و اشکلی معینی از مبارزه را که پیش می گذارد، مورد شناسایی قرار دهد.
نکته دیگر بافت کسانی است که این بیانیه ها را امضاء کرده اند. ما در مورد این بافت صحبت کرده ایم.  این بافتی خرده بورژوایی و بورژوایی است و نه بافتی از عناصر هیئت حاکمه و یا اصلاح طلبان به تنهایی، و یا بافتی از هواداران امپریالیست ها. و در نتیجه خود این بافت به ما می گوید که  طبقه کارگر می تواند با این افراد و گروهها اتحاد و مبارزه داشته باشد. وجه اتحاد ناظر بر دو وجه مبارزه و اتحاد است که اساسا برای هدایت این طبقات صورت می گیرد و نه برای نفی این طبقات. تحلیل این امر که بیانیه مذکور از جانب لایه های معینی از طبقات معینی است و بطور کلی نشان دادن ماهیت طبقاتی هر نظر، سیاست و عملی، از جمله وظایف مهم طبقه کارگر در جهت شفاف سازی مبارزه طبقات و اهداف و سیاستهای آن ها است.
 در مورد وجود برخی از اصلاح طلبانی که از حکومت کنده شده اند، نیز برخورد ما اساسا دو گانه است. طبقه کارگر اصلاح طلبان را به سه بخش کلی تقسیم می کند. بخشی که به حکومت پیوسته و بر سفره یغمای خلق نشسته اند و یا به حد اعلا با حاکمیت کنونی و باند خامنه ای و شرکا مماشات و سازش کرده اند، بخشی که میان جنبش مردم و حکومت ایستاده اند و مدام مردم را به  سازش فرا می خوانند( و در راس شان در دوره کنونی خاتمی رئیس جمهوری سابق ایستاده است) و بخشی که عمده اصلاح طلبان و بدنه اصلی آن را تشکیل داده و در مجموع یا در نزدیک به خلق به سر می برند و یا به خلق پیوسته اند. روش طبقه کارگر با این سه دسته متفاوت است. بخش نخست را در کنار حکومتیان مرتجع قرار داده و با آنها مبارزه می کند. در مورد بخش دوم، سیاست منفرد کردن آنها را دنبال می کند و در مورد بخش سوم که بافت آن اساسا خرده بورژوایی( لایه های میانی و بالای خرده بورژوازی و نیز تا حدودی بورژوازی ملی است)  به نسبت تعلق آن به هر کدام از این طبقات و لایه ها، برخوردهای متفاوت و مختلفی می کند. تقلیل پیچیدگی های برخورد طبقه کارگر به طبقات گوناگون، به لایه های متفاوت و متضاد هر طبقه معین و به هر گروه و دسته و فرد صاحب نقش از هر طبقه، به یک برخورد یک دست، تنها از «چپ ها» و «شبه چپ ها» یی بر می اید که بویی از دیالکتیک و «انبوه درجات در آن برای هر گونه برخورد و نزدیکی به واقعیت »(لنین و مائو) نبرده اند.
 مسئله دیگر، مسئله جایگاه اشکال مبارزه طبقات دیگر در مجموع اشکال مبارزه طبقات در مرحله کنونی مبارزه است.
هر طبقه و لایه های گوناگون و متفاوت هر طبقه، در مبارزه،  نظرات، استراتژی و تاکتیک، سیاست و اشکال ویژه مبارزه  خود را دارد. طبقه کارگر یک جور، خرده بورژوازی یک جور و بورژوازی ملی یک جور دیگری نظر و عمل دارد و مبارزه می کند. اینکه ما از همه طبقات شاکی باشیم که چرا نظرات طبقه کارگر را ندارند و یا به شیوه طبقه کارگر مبارزه نمی کنند و بخواهیم خواستهای طبقه کارگر را پیش گذارند و به شیوه و مانند طبقه کارگر مبارزه کنند، یک  سیاست و رفتار نادرست « چپ روانه»می باشد و در نفس خود یک امر تخیلی پوچ و بی معنایی است. این مانند آن است که فکر کنیم که هیچ طبقه دیگری جز طبقه کارگر در جامعه وجود ندارد و همه مانند طبقه کارگر هستند. اما اگر طبقات دیگری در جامعه وجود دارند، آنگاه مسئله مهم تفاوت های این طبقات است که اساسا جایگاه آنها در ساخت اقتصادی و اجتماعی آن را مشخص می کند. اینکه ما انتظار داشته باشیم که نظرات، سیاست و مبارزه طبقات دیگر درست به گونه نظرات، اهداف و اعمال طبقه کارگر باشد و مثلا به گونه دقیق و قاطع  تمامی خواست های اکثریت طبقات خلقی ایران را در هر زمینه ای بیان کنند، علیه امپریالیست ها و ارتجاع به سبک و شیوه و با درجه قاطعیت و پیگیری طبقه کارگر مبارزه کنند، بتوانند حکومتی مستقل و بر سر کار آورند و آزادی کامل ملیت ها را تا حد حق تعیین سرنوشت و جدایی تایید کنند، حقوق زنان را به گونه ای کامل تامین کرده و از آن دفاع نمایند و از همه  اینها بدتر و مضحک تر نظام سرمایه داری را از میان بردارند و سوسیالیسم و کمونیسم بر پا کنند، و در صورتی که نتوانستند، زبان به گله و شکایت باز کنیم که آیا چنین مبارزاتی چنین و چنان نتایجی ببار می آورد یا خیر، تنها تعمیم نقطه نظر و اعمال طبقه کارگر و نتایجی که بر این اعمال مترتب است، به دیگر طبقات است. و این جز تصور ساده لوحانه و مضحکی و خیالبافی محضی  در مورد دیگر طبقات، بیش نیست.
  طبقه کارگر مصمم ترین، رادیکال ترین و پیگیرترین طبقه در انقلاب و در برخورد به ارتجاع و امپریالیسم است. هیچ طبقه دیگری در جایگاهی نیست که بتواند  نظر و هدفی همچون طبقه کارگر و برنامه های استراتژیک و تاکتیکی وی را در مبارزه با دشمنان انقلاب  داشته باشد و به سبک وی و با اشکال مبارزه وی مبارزه کند (کافی است ما همین مبارزه هنوز نه چندان همه جانبه و کامل طبقه کارگر را در هفت تپه و اهواز و اراک با مبارزات دیگر طبقات مقایسه کنیم تا تفاوتهای زیادی بر ما آشکار گردد). نمی توان  چون طبقه کارگر در برخورد به دشمنان انقلاب، با اعتصاب و گردهمایی و تظاهرات به مبارزه بر می خیزد و تا شورش و قیام مسلحانه و جنگ پیش می رود، از بقیه طبقات هم خواست که به همان درجه پایبندی  طبقه کارگر به این اشکال بوده و در این اشکال هم به همان درجه و قاطعیت طبقه کارگر مبارزه کنند. باید توجه داشت که اولا خواستها و اشکال مبارزه هر طبقه ای با دشمنان اصلی انقلاب یعنی ارتجاع داخلی و امپریالیسم، مشروط به درجه پیشرفت مراحل  مبارزه و انقلاب است و از سوی دیگر و به طور کلی دارای محدوده و بُرد معینی  می باشد. علیرغم اینها، سیاست ها و اشکال مبارزات طبقات، تنها با یکدیگر تضاد قرار ندارند، بلکه در اتحاد نیز هستند. وظیفه طبقه کارگر نه تنها بررسی خطوط اختلافات در اشکال مبارزه، بلکه در عین حال بررسی خطوط دقیق ویژگیهای همانند این اشکال است.
 در مرحله کنونی  طبقه کارگر می تواند و باید پیشرفتر ترین نظرات و پبشرفته ترین درجه و اشکال مبارزه را در مد نظر قرار دهد و بقیه اشکال مبارزه را نسبت به آن بسنجد. مثلا مبارزات دی ماه 96 و نیز مبارزات طبقه کارگر را در هفت تپه، اهواز و اراک را ملاک پیشرفته ترین نقطه ها در نظر گیرد و بقیه مبارزات را، با شعارهای داده شده در آنها و نیز آن اشکال مبارزه بسنجد، و اشکالات، ضعف ها و کمبودهای آنها را مورد انتقاد قرار دهد، اما درست نیست که طبقه کارگر در مرحله کنونی که مبارزات لایه های طبقه خرده بورژوازی به آن سطح نرسیده (مبارزه بسیاری از بخش های طبقه کارگر هم به سطح این پیشرفته ترین نقاط نرسیده است. مثلا نگاه کنیم به رشته های مانند صنعت نفت و بسیاری از کارخانه بزرگ در شهرهای صنعتی تهران، تبریز، کرمانشاه و ...)هر گونه شکل دیگری از مبارزه را به این دلیل که مانند این اشکال جاری نیست، نفی کند. بیانیه دادن، طرح خواستهای دموکراتیک با وجوهی گسترده تر از سابق، برای طبقه خرده بورژوا و بورژوا در مرحله کنونی و به ویژه برای کشاندن توده های وسیع این طبقه به میدان مبارزه می تواند در مجموع مثبت و مفید باشد، حتی اگر در این بیانیه ها بر خلاف جنبش دی ماه «مرگ بر خامنه ای» گفته نشده و  به جای آن خواست استعفای وی طرح شده باشد. درست آن است که هر لایه و طبقه را در جایگاه خود آن و نخست نسبت به گذشته مبارزات خود آن طبقه سنجید و سپس در صدد قیاس با مبارزات پیشرفته تر و یا مبارزه طبقات دیگر در آن مرحله برآمد. خواست استعفای خامنه ای به وسیله این طیف و آن هم در یک بیانیه رسمی، گرچه در قیاس با جنبش دی ماه و شعار مرگ بر خامنه ای عقب مانده جلوه نماید، اما نسبت به خود این گروهها و طبقات گامی به پیش است. در گذشته از سوی این طبقات و به گونه علنی و رسمی خواستی مبنی بر استعفای خامنه ای طرح نمی شد، اما اکنون طرح می شود. مبارزه و انقلاب که پیشرفت کند و در نتیجه مبارزه اشکال مبارزه طبقات با یکدیگر( به ویژه  اشکال مبارزه طبقه کارگر)، می تواند روی طبقات دیگر تاثیر گذارد و آنها را به پیش راند و این طبقات خواست های خود را رادیکال تر ارائه کرده و اشکال مبارزه خود را به مراحل پیشرفته تری ارتقاء دهند.
 نکته پایانی در مورد مسئله عبور و سرنگونی است. اکنون و پس از چهل سال پیش بردن اشکال گوناگون مبارزه و به ویژه از سالهای 76 به این سو، این امر بر بسیاری از مردم روشن شده که این حکومت باید سرنگون شود و جز به زور قهر و انقلاب، قیام مسلحانه و یا در نهایت جنگ داخلی هم، سرنگون شدنی و رفتنی نیست. آنان میخ خود را به زمین کوبیده اند و گرچه این میخ چندان محکم نیست اما این گونه هم نیست که با چهار تا اعلامیه و بیانیه از میدان به در روند، بلکه جری تر شده و در تهاجم به خلق از هر فرصتی و از هر افتی در جنبش خلق که پیش آید، نهایت استفاده را کرده و دیوانه وارتر و وحشیانه تر حمله خواهند کرد( همین حکم های دادگاههای رئیسی- خامنه ای برای کارگران و زنان مبارز مشت نمونه خروار است). به این ترتیب وجه اساسی مبارزه با این بیانیه ها را باید در همین  وجه یعنی مسئله سرنگونی مسالمت آمیز دید. توضیح آنکه تجزیه و تحلیل بیانیه ها نشان می دهد که درجه دوری و نزدیکی طبقه کارگر به هر کدام از این خواست ها متفاوت است. در برخی موافق، در برخی تا حدودی موافق و تا حدودی مخالف است و در مورد برخی دیگر به کلی مخالف است. مثلا در حالیکه در خواست های پیش گذاشته شده به درجاتی متفاوت، وحدت و یا وحدت و اختلاف تواما،  بین طبقه کارگر و این طبقات وجود دارد، اما اینجا در مورد نفس سرنگونی و راه سرنگونی، مخالفت طبقه کارگر با راه مسالمت آمیز پیش گذاشته، به اوج خود می رسد و شدیدترین و ژرفترین اختلافات بر روی آن متمرکز می شود.
4- مهمترین خواست مائوئیسم (م- ل- م) در سیاست و در هر زمینه ای، قاطعیت و پایداری در اصول و نرمش در تاکتیک است.
 مائوئیسم از ما می خواهد که روی اصول اساسی مارکسیسم- لنینیسم - مائوئیسم بایستیم و در مورد آنها  قاطعیت، پایداری و پیگیری به خرج دهیم. گذشت نکنیم و همچون مردمک چشم از آنها نگهداری کنیم. چون اصول اساسی و عام باید با شرایط مشخص کشور ما انطباق یابد، باید به دقت مراقب تبدیل آنها به اشکال مشخص نظری و عملی خاص انقلاب ما و همچنین عدم سازش بر سر آنها، طی این انطباق باشیم.
از سوی دیگر مائوئیسم از ما می خواهد در تاکتیک نرمش به خرج دهیم و انعطاف پذیر باشیم. بخشی از این نرمش و انعطاف در برخوردهای تاکتیکی ما به طبقات دیگر نمود می یابد. ما باید ضمن حفظ اصول طبقه کارگر، با طبقات دیگر وارد مناظره شویم و در مورد اتحادها، گذشت ها و سازش هایی داشته باشیم. زمانی که گروهها و طبقات خرده بورژوا نسبت به گذشته گامی به پیش می گذارند، باید ضمن انتقاد از ضعف ها و کمبودها، از گام های پیش گذاشته که بخشا و یا حداقل نشانگر پیشرفت درک ها و نظرات آن طبقات در مورد برخی از مسائل انقلاب دموکراتیک کنونی است، پشتیبانی کنیم. طبقه کارگر باید به طبقات دیگر یاری کند که نظرات  و خواستهای خود را به گونه درست تنظیم کنند، از اوهام خویش دور شوند و در مبارزه گامهای جدی تر و پیگیرانه تری بردارند. این با برخوردهای تاکتیکی توام با نرمش و انعطاف و معقول و منطقی  صورت تحقق به خود می گیرد و نه با نفی مطلق هر گونه حرکت این طبقات و یا با عمده کردن وجه منفی مبارزه این طبقات که به هر حال و به درجه ای در مقابل اشکال مبارزه رادیکال تر و پیشرفته تر هم قد علم می کنند.
گفتنی است که بسیاری از این گروههایی که برخورد تاکتیکی به اصطلاح نفی مطلق را در برخورد به نظرات و اعمال طبقات دیگر به ویژه خرده بورژوازی و بورژوازی  پیش می گیرند و خود را خیلی خیلی انقلابی و رادیکال نشان می دهند، سالهاست که اصول اساسی مارکسیسم - لنینیسم - مائوئیسم را کنار گذاشته اند. آنان در اصول سازش می کنند و در تاکتیک، مترسکی از «قاطعیت» نشان می دهند!  
5-  انقلاب و رفرم وحدت اضداد هستند. «حرکت روی دو پا»(مائو) اساس حرکت های انقلابی در نظر و عمل است.
 لایه ها مختلف بورژوازی ملی و لایه میانی و مرفه خرده بورژوازی عموما نه به انقلاب، بلکه به رفرمیسم گرایش دارند و خواه ناخواه وجه عمده حرکت سیاسی و تاکتیک های آنها را حرکت های تدریجی و اصلاح طلبانه تشکیل می دهد. طبقه کارگر در شرایط کنونی در حالیکه به گونه ای اساسی طرفدار انقلاب و حل قاطعانه  تضاد بین خلق و ضد خلق جمهوری اسلامی از راههای انقلابی است، در عین حال تا حدودی و به درجاتی از حرکت های رفرمیستی طبقات خلقی پشتیبانی می کند. وفاداری اساسی و عمومی طبقه کارگر به راه انقلابی به این معنا نیست که طبقه کارگر ازهیچ  حرکت رفرمیستی از جانب طبقات دیگر پشتیبانی نخواهد کرد و یا در شرایط معین، به ویژه در سوسیالیسم، دست به رفرم نخواهد زد. امتزاج پیگیری در انقلاب و تمامی حرکت ها، مبارزات، خیزش ها و  شورشهای انقلابی از یک سو و سازش نسبی با حرکتهای رفرمیستی از سوی دیگر، دو وجه حرکت تاکتیکی طبقه کارگر را در شرایط کنونی می سازند. نباید اجازه داد که حرکت های رفرمیستی مانع از گسترش انقلاب گردند و جای آن را بگیرند. این جا و در این حدود، مبارزه بین راه انقلابی و راه رفرمیستی است و راه انقلابی، راه رفرمیستی را طرد و دفع می کند. و نیز به دلیل انقلاب، نمی توان هرگونه مبارزه رفرمیستی را که به هر حال از سوی طبقاتی که عموما جز مبارزه رفرمیستی نمی توانند و قادر نیستند مبارزه دیگری را پیش ببرند، را تماما و به گونه ای مطلق نفی کرد. اینجا و در حدود معینی انقلاب و رفرم در رابطه، پیوستگی و اتحاد هستند. تنها زمانی که انقلاب به درجه ای تکامل یابد که هرگونه مبارزه رفرمیستی، مانع اساسی حرکت آن شود، وجه مبارزه بر جدال انقلابیگری و رفرمیسم حاکم  می شود و انقلاب، رفرم را طرد می نماید.  
هرمز دامان
ششم شهریور 98
     
 




۱۳۹۸ شهریور ۵, سه‌شنبه

مبارزات کارگران هپکو اراک ادامه دارد!


 مبارزات کارگران هپکو اراک ادامه دارد!

کارگران هپکو اراک  از روز شنبه 2 شهریور 98 دور تازه ای از مبارزات خود را علیه خصوصی سازی و عقب افتادن حقوق ها آغاز کرده اند که اکنون هنگام نگارش این متن چهارمین روز خود را پشت سر گذارده است.
کارگران نخست طی بیانیه ای خطاب به دولت در تاریخ چنین نوشتند:
«کارگران هپکو اراک از سال‌های ۹۵، ۹۶ و ۹۷ معوقات دستمزدی دارند که مجموعاً به حدود ۳ میلیارد تومان می‌رسد. این درحالی است که طی این مدت مرخصی اجباری نیز به کارگران تحمیل شده و این مسئله کاسه صبرمان را لبریز کرده است.
مشکلات مدیریتی در هپکو به گونه‌ای است که پرسنل طی دو ماه اول امسال بخشی از حقوق خود را دریافت کرده‌اند و حقوق ماه‌های تیر و مرداد به کلی پرداخت نشده است. در واقع فقط حقوق خرداد ماه به طور کامل به کارگران پرداخت شده است.
میزان تولیدات هپکو دیگر پاسخگوی حقوق و هزینه‌های شرکت نیست. در سال ۹۷ تنها ۴۸ دستگاه در هپکوی اراک به تولید رسیده و بخش عمده‌ای از حقوق پرسنل از طریق استقراض از بانک تأمین شده است و اکنون پس از گذشت ۵ ماه از سال جدید هیچ دستگاهی در هپکو تولید نشده است...
اکنون با بازداشت پوری حسینی (رئیس سازمان خصوصی‌سازی) که در زمان ریاست ایشان هپکو کمتر از ارزش واقعی واگذار و سپس خریدار آن خلع ید شد، امید داریم که سران قوا فکری اساسی برای هپکو به عنوان یکی از صنایع مهم کشور بکنند.... پوری حسینی رفت، ولی اصل خصوصی‌سازی به قوت خود باقی است. همین امسال ۶۰۰ بنگاه دولتی در فهرست انتظارند تا در اولین فرصت همراه با کارگرانشان به زیر تیغ گیوتین خصوصی‌سازی بروند...
ما پرسنل هپکو در گذشته نیز نسبت خصوصی‌سازی هپکو و مشکلات تولید اعتراضاتی داشته‌ایم اما پس از گذشت دو سال هنوز هیچ فکری برای مشکلات این کارخانه نشده است؛ لذا از مسئولان می‌خواهیم به جای دادن وعده اقدامات اساسی در راستای نجات هپکو انجام دهند.» 
روز دوم
سپس کارگران در پیگیری خواستهای خود صبح  روز یکشنبه ۳ شهریور ماه ۹۸ دست به راهپیمایی زدند.
آنها ساعت ۱۱ صبح پس از طی مسیر میدان شهدا تا میدان دارایی، با گرد آمدن مقابل دفتر نمایندگان مجلس اراک، نسبت به بلاتکلیفی وضعیت سهامداری، مدیریت شرکت، حقوق‌های پرداخت نشده و مشکلات بیمه‌ای خود اعتراض کردند.
کارگران در راهپیمایی خود از جمله شعار می‌دادند: «همشهری با غیرت، حمایت، حمایت»
کارگران در پیشاپیش صفوف راهپیمایی خود پلاکاردی را با خود حمل می‌کردند که بر روی آن خواسته خود مبنی بر تعیین تکلیف نهایی مدیریت و سهامداری شرکت هپکو پس از پنج سال بلاتکلیفی نوشته بودند.
روز سوم
کارگران روز دوشنبه ۴ شهریورماه ۹۸ در سومین روز از اعتراض و اعتصاب خود مقابل استانداری در شهر اراک اقدام به تجمع اعتراض کردند. آنها در تجمع امروز خود مقابل استانداری خواستار رسیدگی مسئولان به وضعیت شرکت، راه‌اندازی تولید و پرداخت حقوق عقب‌افتاده‌شان شدند.
یکی از کارگران در سخنرانی خود چنین نکاتی را گوشزد کرد:
«چرا مسولان میخواهند با من بجنگند؟ چرا تلاش می کنید هدف مرا گم کنید؟ چرا خودت را کور کرده ای؟ چرا نمیخواهی بفهمی؟ آقای روحانی تازه از خواب بیدار شده. من خسته شده ام. میروی دادگاه میبینی قاضی با دزد همدست است. کارخانه را چرا به ده میلیون تومان واگذار کرده اید؟»
روز چهارم
روز سه شنبه 5 شهریور کارگران هپکو در چهارمین روز گردهمایی های خود با حضور در مسیر خط آهن شمال – جنوب  مسیر قطارها را برای چند ساعت مسدود کردند.( خلاصه شده از اخبار سایت های کارگری)
نکته مهم همانا مبارزه کارگران از یک سو و شمشیر را از رو بستن برای خفه کردن مبارزات کارگری از جانب رئیسی جنایتکار و دستگاه قضایی از سوی دیگر است.
این دم و دستگاه ولایت فقیهی به جای اینکه مسائل و مشکلات کارگران و دیگر طبقات استثمار شده و زیر ستم را حل و فصل کند، پیش از هر چیز و به گونه ای مداوم به کارگران هشدار می دهد که مبادا اعتراضات آنها مورد سوء استفاده قرار گیرد. بجای حل مشکل، آنها کارگران را مجبور می کنند که دست به عصا راه بروند و از طرح تقاضاهای برحق خود خود داری ورزند. گویا کارگران باید بدون حقوق کار کنند، اجازه دهند که آنها را بیکار کنند و هر بلایی که حاکمیت  سرمایه داران وابسته و مفتخور خواست، بر سر آنها و خانواده شان بیاید، تا خیال دستگاه  فرعونی راحت باشد که کسی از مبارزات آنها سوء استفاده نمی کند. 
علت تهدید های رئیسی دزد بزرگ آستان قدس رضوی و باند تازه ای که بر دستگاه قضایی حاکم شده کاملا روشن است:
آنها نه تنها نمی تواند مشکلات کارگران را حل کند بلکه نمی خواهند حل کند و اساسا خود مسبب و علت همه این بدبختی ها و فلاکت های کارگران هستند. 
همچنانکه کارگران خواسته اند، وظیفه همه ما پشتیبانی همه جانبه از مبارزات برحق کارگران است.

گروه مائوئیستی راه سرخ
5شهریور 98



۱۳۹۸ شهریور ۱, جمعه

رئیسی جنایتکار و سرکوب کارگران، معلمان، زنان، دانشجویان و فعالان سیاسی و مدنی


رئیسی جنایتکار و سرکوب کارگران، معلمان، زنان، دانشجویان و فعالان سیاسی و مدنی
هنوز مدتی از گماردن رئیسی به ریاست دستگاه قضایی نمی گذرد که حادثه پشت حادثه و محدودیت پشت محدودیت در دستگاه زیر نظر این جانی برای مبارزان مردمی به وجود می آید. از شکنجه و کشتار جوانان در زندان و ایجاد تضییقات و محدودیت های فراوان همچون طولانی کردن بازداشت ها و سلول های انفرادی، گذاشتن زندانیان سیاسی در بند زندانیان عادی مرتکب قتل شده، عدم رسیدگی به وضع بهداشتی و درمانی زندانیان از زن و مرد و پیر و جوان گرفته تا دادگاههای فرمایشی برای پیشروان طبقه کارگر، آموزگاران، زنان، دانشجویان و فعالان سیاسی و مدنی و بریدن زندانهای طولانی برای «جرم» های به دروغ نسبت داده شده؛ دادگاه هایی که قاضی های آنها گروهی از خبیث ترین سرسپردگان نظام کراهت بار ولایت فقیه هستند. در کمتر دورانی این تعداد بازداشتی، این تعداد  زندانی و این درجه از زندانی بریدن های طویل داشته ایم.
 باری، رئیسی جلاد آمده است تا از فرصت کنونی که جنبش تا حدودی دچار افت نسبی گردیده استفاده کند و سرکوب خلق را به نهایت آن برساند، شاید عمر این نظام اندکی درازتر گردد. طبقه کارگر، آموزگاران و فرهنگیان، زنان، دانشجویان و دیگر اقشار به جان آمده از این حکومت، با مبارزات خود چنین امکانی را از وی و دارو دسته کثیف و جنایتکار وی سلب خواهند کرد.


بیانیه ۱۱۱ نفر از معلمان آزادی طلب و عدالت خواه علیه سرکوب های اخیر

در حالی که تعدادی از معلمان عدالتخواه به جرم مطالبه‌گری و حق‌طلبی در زندان هستند، و این روزها شاهد احضار و پرونده سازی برای فعالان صنفی توسط اطلاعات و اطلاعات سپاه هستیم و هیات های تخلف اداری زمینه ساز سرکوب معلمان هستند، طی روزهای گذشته شاهد دور جدیدی از سرکوب فرهنگیان بخاطر فعالیت مدنی بودیم.
نزدیک به یک ماه از بازداشت غیرقانونی همکارمان هوشنگ کوشکی در معمولان لرستان می گذرد و حالا آموزش و پرورش به قطع حقوق این معلم زندانی اقدام نموده است.
در اقدامی دیگر روز یکشنبه بیستم مرداد ماه هاشم خواستار معلم و فعال صنفی برجسته به همراه تعدادی از فعالان مدنی به‌خاطر شرکت در یک تجمع مسالمت آمیز دستگیر شدند.
هاشم خواستار در دو دهه گذشته بارها به خاطر فعالیت صنفی بازداشت و زندانی شده است اما به مطالبه‌گری ادامه داده است او به راستی وجدان آگاه و بیدار جامعه فرهنگیان در دو دهه گذشته است. علاوه بر وی جواد لعل محمدی و محمدحسین سپهری از دیگر فرهنگیان بازداشتی در تجمع مشهد هستند.
ما امضاکنندگان به عنوان جمعی از معلمان آزادی‌خواه و عدالت‌طلب بازداشت و حبس همکاران خود و فعالان مدنی را محکوم می کنیم.
ما باور داریم تحصن، تجمع، اعتصاب و هر شکلی از اعتراض مدنی حق مسلم تمام شهروندان است و بخشی از آزادی های اجتماعی و حقوق شهروندی است.
ما خواهان آزادی بدون قید و شرط تمام معلمان، زنان، کارگران و دانشجویان و فعالان سیاسی و مدنی از زندان هستیم که در یک روند ناعادلانه محاکمه و زندانی شده اند. ما معتقدیم اگر دادرسی عادلانه باشد بسیاری از زندانیان فعلی باید آزاد و دزدان و اختلاسگران و مسئولان فاسد زندانی گردند.
                                                                                          27 مرداد 98

به پشتیبانی از کارگران، آموزگاران، زنان شجاع، وکلای مبارز، فعالان محیط زیست و تمامی مبارزان سیاسی و مدنی دربند برخیزیم
سرنگون باد نظام سراپا جور و ستم جمهوری اسلامی
گروه مائوئیستی راه سرخ
1 شهریور98

۱۳۹۸ مرداد ۲۸, دوشنبه

جدال گرگ های حریص علیه یکدیگر و اهداف چندگانه رئیسی جلاد


جدال گرگ های حریص علیه یکدیگر و اهداف چندگانه رئیسی جلاد

یک
به تازگی محمد یزدی همراه با موجی که از سوی یکی از دسته های جناح«اصولگرا»(هوادار خامنه ای) بر ضد دسته ای دیگر از همین جناح براه افتاده است، علیه صادق لاریجانی حرف های زده و افشاگری هایی کرده است. صادق لاریجانی نیز که تا کنون و به ویژه پس از بازداشت معاونش به وسیله باند رئیسی، زبان در کام کشیده و خفقان گرفته بود - هم بدین سبب که می خواست کاری نکند که گند کارهایش و دزدی هایش بیشتر در بیاید و هم امید داشت که خامنه ای جلوی این «هجمه» علیه وی را بگیرد - صدایش درآمده که  پرونده همه شما دست من است و پاش بیفتد من هم چنین و چنان می کنم.
 و اینها دو فرد گویا عالی رتبه از لحاظ مذهبی یعنی هر دو آیت الله و در عین حال مقام عالی رتبه در جمهوری اسلامی هستند و هر دو به تناوب به مدت زیادی بر دستگاه قضایی حکمفرمایی کرده اند.
دو
از لنین نقل است که« به من بگو دوستانت کیانند تا بگویم کی هستی و چکاره ای».(1) حالا صحبت خامنه ای است؛ کسی که ریاکارانه و موذیانه خود را از هر دزدی و اختلاسی که در این جمهوری نکبت و سرتا پا گنداب رخ داده، خود را برکنار داشته است. اما حال که تمامی دوربری های وی دزد، اختلاس گر، مال خور، پا انداز و فاسد به تمام معنا از آب در می آیند، آن وقت باید تکلیف رئیس همه اینها که جناب خامنه ای است، روشن باشد. شکی نیست که جدا از دزدی ها و اختلاس های خامنه ای و دستگاهها و موسسات زیر کنترلش( و یکی از مهمترین آنها آستان قدس رضوی به  ریاست دزدان بزرگ علم الهدی و رئیسی)، از این دزدی های کلان نیز پیشاپیش سهم خامنه ای( سهم فقیه!؟) داده شده است.
سه
فشاری که بحران همه جانبه و افزون برآن تحریم ها ایجاد کرده است، تنها شدت بخشیدن به تضاد میان پایینی ها و بالایی ها نبوده، بلکه این فشار بین بالایی ها نیز بازتاب یافته است. در واقع، آتش هولناکی که میان بالایی برافروخته شده، هیچ کمتر از میان پایینی ها و بالایی ها نبوده است. حرص و آز و رقابت تا حد مرگی که برای تصرف اموال بیشتر و قدرت بیشتر وجود داشته و دارد، آخوندها را همچون گرگانی حریص و تیز چنگال به جان یکدیگر انداخته و به دریدن یکدیگر وادار نموده است. اکنون حذف های پنهانی یا نیمه پنهانی صورتی آشکار به خود گرفته است و ظاهرا هیچکس در امان نیست. هر شخص، گروه، دسته و باند و جناحی که از میدان بدر می شود، در صدد افشاگری برمی آید و زهر خود را بر باندهای دیگر می ریزد. هر بار که این دعواها، جدالها و افشاگری ها فروکش می کند، دوباره دنبال فرصتی می گردد تا به حرکت درآمده و اوج گیرد و هر بار شدیدتر و وحشتناکتر و ویران کننده تر از پیش شود. یکی از دعواها و جنگ های بزرگ آخر میان باند احمدی نژاد با خامنه ای بود. جدال کنونی را نیز باید یکی از بزرگترین و حادترین جدال ها که در درون جناح مجموعا زیر نظر خامنه ای اتفاق می افتد، دانست.
دیر نیست که ضرباتی که لاریجانی ها در حال خوردن آن هستند، چنانچه بر زمین افتند، ضرباتی شدید نیز آنها وارد کنند و آن هم نه به امثال یزدی و ... بلکه به خود خامنه ای هم. در گذشته باند احمدی نژاد بیش از هر باندی علیه همین دارودسته لاریجانی ها و نیز خود خامنه ای، دست به افشاگری زد و اکنون راه برای بقیه باز است که کمابیش در همان مسیری که احمدی نژاد نشان داد، گام گذارند و پیش بروند. 
چهار
رئیسی و باند نوین حاکم بر دستگاه قضایی که به دسته ای از به اصطلاح اصول گرایان تعلق دارند و جدال علیه دسته ای دیگر از همان جناح را پیش می برند، اکبر طبری معاون صادق لاریجانی و نیز یکی از دیگر نزدیکان به هرم قدرت خامنه ای به نام سید حسین میرکاظمی(از دزدان و جانیان جمهوری اسلامی نزدیک به بابک زنجانی و سپاه پاسداران) را بازداشت کرده اند و به این سبب این امکان هست که خود صادق لاریجانی بیش از آنچه تا کنون انجام شده، به زیر ضرب گرفته شود.
روشن است که مایه اساسی همه این افشاگریها را دزدی های حکومتگران و خانواده و فک و فامیلشان از اموال  کارگران و زحمتکشان و کل طبقات مردمی ایران تشکیل می دهد. جدا از این، یکی از وجوه مهم قضایا نیز می تواند این باشد که اهداف رئیسی در راس این دستگاه کدام است و به چه سبب اکنون و در دعوای درون قدرت لبه تیز حمله را به روی لاریجانی گذاشته است(یا گذاشته اند).
پنج
نخستین نکته ای که به نظر می آید، تضاد یا ناهمسویی هایی است که در این دسته بندی و جدال، میان ارگان هایی به وجود آمده است که همه در دست خامنه ای می باشند، و برهمین مبنا باید در سمت و سوی رئیسی باشند.
 از یک سو صدا و سیمای زیر نظر خامنه ای، به تبلیغات علیه لاریجانی می دمد و از سوی دیگر ارگانهای وابسته به سپاه و روزنامه کیهان ایضا وابسته به خامنه ای،  به هر دو طرف این جدال می گویند که شما آبروی نظام را می برید.
 این امر نشانگر آن است که درون و بین ارگان هایی که تا مغز استخوان وابسته و زیر نظر مستقیم رهبری و یا عوامل رهبری هستند، جنگ و دعوا شدید شده است و سوگیری ها تا حدودی در حال به هم ریختن است. دیر نیست که در اوجی دیگر از تضادهای درون هیئت حاکمه، این جنگ های قدرت و ثروت به دفتر و دستک خامنه ای کشیده شود و بسیاری از کسانی که در این زمینه تا کنون ساکت بوده اند، دست به افشاگری های تازه تری علیه دوربری های  خامنه ای و خود وی بزنند.
شش
دعوای کنونی علیه صادق لاریجانی و باند او نشانگر گرایش رئیسی به پاک کردن دستگاه قضایی از این جناح تا جایی که بتواند و به اصطلاح«خرش برود» و تسلط نسبی یا کامل جناح و افراد همسو با خود بر این دستگاه است. عده ای تا می توانسته اند  دزدیده و غارت کرده اند و اینک عده ای دیگر که خود غارتگر جای دیگری بوده اند، تشریف آورده اند تا دزدی ها و غارتگری های تازه ای را سامان دهند. بد نیست که این امر زیر نام «مبارزه با فساد» باشد تا هم  سرو صدای مردم را در مورد دزدی ها و اختلاس ها بند بیاورد و هم نامی مقبول از رئیسی جلاد ایجاد کند و احتمالا کمکی باشد به او، برای گرفتن مقام هایی بالاتر از ریاست دستگاه قضایی و شاید ولی فقیه شدن در آینده.
هفت
هدف از زدن رئیس پیشین دستگاه قضایی تنها به این دستگاه محدود نمی شود، بلکه به احتمال  علی لاریجانی رئیس کنونی مجلس شورا را نیز در بر می گیرد. پیش از این شواهدی و صحبت هایی دال بر اینکه  این فرد خود را برای ریاست جمهوری بعدی آماده می کند، در میان بوده است، و برخی از این سخن می راندند که برخی دسته ها و باندهای جناح راست  به همراه بخشی از اصلاح طلبان قدرت طلب( به احتمال به رهبری عارف) می خواهند با باند لاریجانی ها برای ریاست جمهوری بعدی یک ائتلاف تشکیل دهند. از سوی دیگر، جناح دیگری از اصولگرایان که رئیسی درون آنهاست و به احتمال پشتیبانی خامنه ای و سپاه را دارند، مایل نیستند که لاریجانی به ریاست جمهوری برسد. به این ترتیب، حذف صادق لاریجانی که پس از جریان های محمد جواد لاریجانی و فاضل لاریجانی به راه افتاده است، به احتمال گریبان علی لاریجانی را نیز خواهد گرفت.
هشت
جریان راه افتاده به اصطلاح علیه فساد در دستگاه قضایی به هیچوجه تنها وجه تحرکات رئیسی و باند وی در دستگاه قضایی و حتی وجه مهمتر آن نیست. لبه اصلی تیغ رئیسی متوجه جنبش طبقه کارگر، کشاورز، فرهنگیان، زنان و تمامی نیروهای دموکرات و آزادیخواه از جمله وکلای مبارز و شجاع از زن و مرد، فعالان مطبوعاتی و فضای مجازی، فعالان محیط زیستی و ...  است. به عبارت دیگر، بیشتر از آنکه متوجه تسویه حساب های درون بالایی ها باشد، متوجه سرکوب پایینی هاست که وضع آن به سبب بحران عمیق و همه جانبه، چون انبار باروتی گردیده و بدون تردید هر بار که جنبش آنها رو بیاید و اوج گیرد، از دفعات پیشین آن شدیدتر و ویران کننده تر است. برگزاری دادگاه کارگران مبارز هفت تپه در این دوره، بی ارتباط با موج های سرکوبی که پی درپی به راه می اندازند، نیست. 
روشن است که رئیسی جلاد برای آنکه دستش برای سرکوب توده های زحمتکش و طبقات مبارز باز باشد، به ناچار باید تا حدودی با اشخاص و باندهای دزد و فاسد جدال کند و چه بهتر که این جدال با دسته هایی باشد که آینده را برای وی از رقبای احتمالی خالی و تر و تمیز کند.  
نه
در برخی از کشورهایی که نظام های سرمایه داری در آنها یکدست شده است، به ویژه کشورهای صنعتی غرب، مبارزه با فساد عموما با اصلاحاتی در سیستم و دستگاه دولتی و موسسات صنعتی و خدماتی همراه است. به اصطلاح با سبک کردن بار فساد از دولت و این گونه موسسات و گرفتن اموال دزدی و گذاشتن آنها در خزانه، مقداری از فشارها را از روی مردم کشور بر می دارند.  این اصلاحات عموما نقش مسکن دارد و چندان دیر نمی پایند.  پس از چندی، دوباره فساد از جای دیگری و قارچ وار آغاز به رشد می کند و به مرور تمامی منافذ دستگاه ها دولتی و خصوصی را می گیرد. در واقع هم تا زمانی که نظام سرمایه داری بر پاست، فساد جزو ذاتی آن است و هرگز نظامی سرمایه داری دیده نشده و نخواهد شد که فساد سیستماتیک شده و افراد و باندهای فاسد در دستگاه دولتی آن وکلا موسسات اقتصادی،سیاسی و فرهنگی آن وجود نداشته باشد.
اما در حکومت اسلامی، کمتر کسی امیدی به این مبارزه ها با فساد که هر از چندگاهی راه میافتد دارد، و یا فکر می کند که مثلا از این مبارزه با فساد چیزی گیر مردم می آید. دسته و جناحی، دسته ای دیگر را از میدان بدر می کنند و خود جای آنها را می گیرند و از خوان یغمایی که نصیب این باند تازه شده (اگر شده باشد) بخشی را خرج بقای نظامشان و بیشتر خرج دستگاه های اطلاعاتی، نظامی و سپاه  داخل و خارج می کنند و بخشی را نیز میان خود تقسیم می نمایند.
ده   
تنها راه پایان دادن به این دزدیها و اختلاس ها و جمع کردن بساط این بزرگترین ریاکاران و مفسدان تاریخ که همچون دوالپایی خود را بر دوش مردم ایران انداخته و پایین نمی آیند، به این جمهوری نکبت و بدبختی و فلاکت که وبال گردن مردم ایران شده است، مبارزات متحدانه طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان شهر و روستا و نیز تمامی لایه های خرده بورژوازی است. تنها مبارزه متحدانه این طبقات و در راس شان طبقه کارگر است که می تواند بساط این جمهوری ننگین را جمع کند و دزدی، اختلاس، کلاهبرداری، شیادی و فساد همه جانبه این نظام را به همراه آن.
هرمز دامان
29 مرداد 98
یادداشت
1-    در فیلم سگ کشی بیضایی، زمانی که قهرمان زن داستان، در حال پشت سر گذاشتن  خوان ها است، به مرور و از دیدار دوستان، همراهان، شرکا و طرف های معاملات همسرش، که یکی از دیگری مال خورتر، دزدتر، کریه تر، کثیف تر و لجن تر هستند، جرقه ای از این آگاهی در او زده می شود که اگر اینها دوستان همسرش باشند، پس همسرش کیست و کجا ایستاده است.

۱۳۹۸ مرداد ۲۴, پنجشنبه

اطلاعیه های سندیکاهای کارگران نیشکر هفت تپه و شرکت واحد اتوبوسرانی علیه بیدادگاه های رژیم





اطلاعیه های سندیکاهای کارگران نیشکر هفت تپه و شرکت واحد اتوبوسرانی 
علیه بیدادگاه های رژیم  



اعلامیه سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه

نان، کار،آزادی،
در ۱۲ مرداد ماه ۹۸ محاکمه می شود!

محاکمه کارگران حق طلب، نه فراموش می شود و نه بخشیده خواهد شد!

کارگران و مردم زحمتکش؛
همان طور که اطلاع دارید بعد از بی حقوقی و پایمال شدن حقوق کارگران نیشکر هفت‌تپه، کارگران حق طلب در نیشکر هفت‌تپه، دست به اعتصاب زدند تا به این وسیله، صدای اعتراض خود را به گوش همه برسانند با این‌امید که مشکل آنها مرتفع شود.
اما مسئولین و اشخاصی که بر سرنوشت میلیون ها انسان در ایران سایه انداخته اند، به جای پاسخ گویی و حل مشکلات کارگران، با ایجاد فضای رعب و وحشت، کارگران معترض را بازداشت و زندانی کردند.
از کارگران بازداشت شده در جریان اعتصاب، همچناناسماعیل بخشی در بازداشت می باشد و علی نجاتی فعلا با داشتن مرخصی درمانی جهت مداوی بیماری قلبی ناشی از دوران زندان، وسپردن وثیقه ۲۰۰ میلیونی، فعلا در بیرون از زندان می باشد، و همچنین چند نفر دیگر از حامیان کارگران از جملهسپیده قلیان به دلیل حمایت از کارگران هفت تپه همچنان در زندان می باشد.
وضعیت جامعه ما؛
میلیون ها مردم کارگر و زحمتکش با پدیده بیکاری، استثمار، گرسنگی و فقر فزاینده، با پدیده کودکان کار و خیابان، کارتن خوابی و گور خوابی، کولبری، تبعیض جنسیتی، ستم ملی و مذهبی، کودک آزاری و حیوان آزاری، تخریب و ویرانی محیط زیست، جنگل خواری و کوه خواری، و...صدها مصیبت دیگر که زاده نظام سرمایه سالاری و سود پرستی است، روبرو می باشد و سایه شوم نابرابری، فقر و فلاکت و اختناق روز به روز فزونی می یابد.
جامعه ای که هر گونه تشکل یابی در آن قدغن می باشد، جامعه ای که به خودی و غیر خودی، به شهر وند درجه اول و‌درجه دوم و درجه سوم تقسیم شده است.
در چنین جامعه ای وقتی کارگران و فرزندان و‌حامیان طبقه کارگر دست به اعتراض می زنند، بازداشت و زندانی می شوند، به اجبار پشت دوربین قرارشان می دهند تا علیه زندگی خود اعتراف کنند، وکیل کارگران خانم فرزانه زیلابی،احضار و مورد تهدید قرار می گیرد و...،.
آخر این چه جامعه ای است که اکثریت افراد جامعه زیر خط فقر باشند و تعداد اندکی در رفاه و شادی؟
کارگران و هم سرنوشتان؛
در روز ۱۲ مرداد ماه، قرار است تعدادی از کارگران هفت‌تپه و حامیان و مدافعان کارگران محاکمه شوند؟!
اعتراض به این فضای پر از تهدید و ارعاب، وظیفه تمام کسانی است که مخالف هرگونه ستمی هستند.
در روز ۱۲ مرداد ماه قرار است نان، کار،ازادی محاکمه شود.
این یعنی محاکمه خواست و مطالبه میلیون‌ها انسان کارگر و زحمتکش در ایران!
باید به این شرایط اعتراض کرد و خواستار آزادی فوری و بی قید و شرط کارگران در بند شد.
داشتن زندگی همراه با رفاه و آسایش، داشتن آموزش رایگان، برخورداری از تمام امکانات و خدمات درمانی و پزشکی همراه با تامین خدمات اجتماعی مناسب و رایگان، برای داشتن بیمه های بیکاری مکفی و ‌در خور یک‌ زندگی متعارف، برای برچیدن پدیده کار کودکان، کولبری، برای داشتن دستمزد های متعارف همراه با زندگی استاندارد های جهانی، برای داشتن حق تشکل یابی، برای داشتن حق اعتراض و اعتصاب و... و در یک کلام برای بر خورداری از نان،کار، ازادی ، باید متحدانه علیه تمام بی حقوقی ها ایستاد.
سندیکای کارگران نیشکر هفت‌تپه، ادامه بازداشت و پرونده سازی علیه کارگران هفت‌تپه و‌مدافعان آنان را شدیدا محکوم کرده و خواستاریم به این روند ضد کارگری پایان داده شود.

سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه
دوشنبه ۷ مرداد

اطلاعیه سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه

امروز ۱۲ مرداد جلسه اول دادگاه کارگران هفت‌تپه و اعضای نشریه گام در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه برگزار گردید.
در ابتدا کیفرخواست همه بازداشتی‌ها قرائت شد. سپس نفرات به بیرون دادگاه هدایت شدند. سپس اسماعیل بخشی به عنوان اولین متهم برای اخذ دفاعیات به به دادگاه رفت
قاضی مقسیه از همان ابتدا با برخورد توهین امیز سعی در متشنج کردن جو دادگاه داشت. این برخورد غیرقانونی مورد اعتراض اسماعیل و وکیل وی قرار گرفت.
قاضی مقیسه حتی حداقل‌های قانونی دادگاه را رعایت نکرده و به اعتراض وکیل اسماعیل بخشی به این شرایط نیز با الفاظ توهین‌ امیز برخورد کرد.
برخورد قاضی مقیسه نشان داد که این دادگاه نمایشی است و حکم‌ در جای دیگری صادر شده است.
برگزاری این دادگاه نشان داد که قوه قضائیه نه تنها نهادی مستقل نیست بلکه به عنوان بازوی حمایتی سرمایه داران ایفای نقش می کند.
همکاران عزیز این دادگاه در واقع اسماعیل بخشی را به نمایندگی از همه ما کارگران هفت تپه محاکمه می کند.
اسماعیل تنها در اعتراض به حقوق های معوقه همه ی ما و از بین رفتن شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت‌ تپه محاکمه می شود.
درضمن اصل برعلنی بودن جلسه دادگاه است, پس بنابراین نباید هیچ مانعی برای حضور سایر اشخاص وخانواده های متهمین وخبرنگاران در جلسه دادگاه باشد.

۱۳ مرداد ۹۸
سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه

اطلاعیه سندیکای کارگران واحد
29 تیرماه 98
اسماعیل بخشی و حامیان بازداشتی اعتراضات هفت تپه را آزاد کنید
سال ۹۷ کارگران نیشکر هفت تپه به دلیل مطالبات عقب افتاده از جمله، تاخیر چند ماهه دستمزد، خصوصی سازی، عدم بازنگری طرح طبقه بندی مشاغل، عدم برخورداری از امنیت شغلی و غیره دست به اعتراض و اعتصاب زدند. این اعتراضات به دلیل بی توجهی مدیران شرکت و مسئولین دولتی از سوی کارگران افزایش یافت و حدود یک ماه کارگران بصورت راهپیمایی در سطح شهر در مقابل فرمانداری شهر شوش فریاد حق خواهی سر دادند. این اعتراضات به دلیل همبستگی کارگران و خانواده های شان، سایر اقشار و حمایت طبقه کارگر ایران و اتحادیه های کارگری جهانی بی نظیر بود. نهادهای امنیتی-قضایی از ترس فراگیر شدن و گسترده تر شدن اعتراضات و اعتصابات و سرایت آن به بخش های دیگر کارگری با شدت هرچه بیشتر اعتراضات و اعتصابات را سرکوب کردند.
اسماعیل بخشی نماینده کارگران نیشکر هفت تپه و کارگران پیشرو توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد. با فشار بر کارگران و تشکیل پرونده قضایی برای کارگران و بازجویی و ارعاب آنان اعتصاب خاتمه یافت. با گذشت حدود هشت ماه از اعتصاب، به دلیل عدم برآورده شدن مطالبات کارگران و هراس از موج تازه اعتراضات، نیروهای امنیتی-قضایی کماکان احضار کارگران معترض به دادگاه را در دستور کار دارند و تعداد زیادی از کارگران را احضار و تهدید کردند و اسماعیل بخشی یکی از نمایندگان کارگران با گذشت بیش از شش ماه از بازداشت، همچنان بلاتکلیف در زندان اوین محبوس است.
علاوه بر ایجاد فشار نهادهای امنیتی-قضایی بر کارگران، بخشی از حامیان طبقه کارگر که اخبار اعتصاب را پوشش و در حمایت از کارگران قلم می راندند نیز در جریان اعتصاب و پس از آن بازداشت شدند. برای ارعاب بیشتر کارگران و کل طبقه کارگر که از اعتصاب آنان حمایت می کردند، بر خلاف قانون و رویه جاری قضایی با وجود اینکه حدود پنج ماه است بازجویی شان خاتمه یافته و می بایست با ضمانت متناسب آزاد شوند اما همچنان چهار تن از آنان بلاتکلیف در زندان نگه داشته شده اند.
سپیده قلیان، ساناز الهیاری، امیرحسین محمدی فرد و امیر امیرقلی که در حمایت از کارگران هفت تپه قلم می راندند بیش از شش ماه است بلاتکلیف در زندان هستند. ساناز الهیاری و همسرش امیرحسین محمدی فرد در اعتراض به تداوم بازداشت موقت خود و دیگر بازداشت شدگان، که بدون توجیه قضایی زندانی هستند، اعتصاب غذا کرده اند. ساناز الهیاری به دلیل ضعف شدید جسمانی بارها به درمانگاه زندان منتقل شد و با اصرار همسرش و خانواده خوشبختانه پس از دوازده روز دست از اعتصاب غذا کشید و امیرحسین محمدی فرد در پانزدهمین روز اعتصاب غذا قرار دارد و نگرانی های جدی در مورد وضعیت جسمانی وی وجود دارد.
فعالیت های صورت گرفته توسط اسماعیل بخشی نماینده کارگران و سایر بازداشت شدگان که در حمایت از کارگران قلم رانده اند و اکنون بلاتکلیف در زندان هستند نه تنها جرم نیست بلکه به دلیل حمایت از کارگران باارزش می باشد و طبیعی است که به حمایت از هم طبقه ای های خود برآیند. اما به دلیل هراس از فریاد حق طلبی کارگران، معلمان، بازنشستگان و سایر مزدبگیران، دستگاه امنیتی- قضایی بجای مقابله با دزدان و اختلاس گرانِ سرمایه های ملی، مذبوحانه فشار بر کارگران و معلمان پیشرو و حامیان کارگران را افزایش داده اند. سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه نگرانی خود را از ادامه اعتصاب غذای امیرحسین محمدی فرد اعلام می کند و مسولیت هر اتفاق ناگواری در ادامه اعتصاب غذای وی را متوجه دستگاه امنیتی- قضایی می داند. همچنین همگی بازداشت شدگان باید فوری و بی قید و شرط آزاد گردند و تعقب قضایی از آنان و علی نجاتی عضو سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه و عسل محمدی که در همین ارتباط به قید ضمانت آزاد هستند باید متوقف شود. سندیکا از ارتباطات کارگری خود در سطح ایران و جهان برای حمایت آنان استفاده خواهد کرد.
زنده باد همبستگی کارگران
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه
رونوشت
Ilo سازمان جهانی کار
سندیکاها و اتحادیه های سایر نقاط جهان