۱۳۹۸ مرداد ۱۷, پنجشنبه

چند نکته درباره سیاست«همه با همی»


چند نکته درباره سیاست«همه با همی»

 سرنگونی حکومت ارتجاعی کنونی نیاز به اتحاد تمامی طبقات مردمی ایران دارد. بدون اتحاد تمامی طبقات خلقی، سرنگونی این حکومت غیر ممکن است. این نکته برای بسیاری از پیشروان و توده ها ساده و روشن است.
مرحله کنونی انقلاب ایران، مرحله دموکراتیک است که دو خواست استقلال و آزادی دو وجه اساسی آن را می سازند. فشرده ترین محتوای این دو خواست اینهاست:  
خواست استقلال از امپریالیست ها به معنای ایجاد اقتصاد، سیاست و فرهنگی استوار بر خود و متکی به تلاش طبقه کارگر، کشاورز، توده های زحمتکش، طبقات میانی و تمامی روشنفکران طبقات مردمی است، و خواست برقراری حکومتی دموکراتیک به معنای حکومتی برآمده از دل تمامی توده های خلق می باشد. حکومتی که دموکراسی میان خلق و تمامی آزادی های سیاسی و فرهنگی وی را ارج گذارد و از آنها با تمام وجود دفاع کند. این دو، خواست تمامی طبقات خلقی ایران است.
این خواست ها، ماهیت این انقلاب را بورژوایی می سازد. یعنی آن مسائلی که باید حل و فصل شود، در ماهیت خود بطورعمده دموکراتیک - بورژوایی هستند و نه سوسیالیستی- کارگری.
طبقات خلقی نیز آن طبقاتی هستند که در این انقلاب زیر ستم و استثمار حکومتگران کنونی (سرمایه داران مذهبی بوروکرات و وابستگان اقتصادی به امپریالیست ها) و زیر سلطه  امپریالیست ها زندگی می کنند.
 طبقات مزبور تشکیل شده اند از طبقه کارگر، دهقانان، لایه های گوناگون خرده بورژوازی شهری و روستایی و بورژوازی ملی. این طبقات، خلق را در دوران و شرایط کنونی انقلاب تشکیل می دهند و بدون اتحاد آنها، هر گونه سرنگونی حکومت کنونی یا ممکن نیست و یا چنانچه ممکن شود با زحمت و صدمات و قربانیان بیشتر و زمان بیشتری خواهد بود.
بنابراین اتحاد این طبقات با هم را می توان جبهه متحد طبقات خلقی دانست. در این اتحاد، طبقات مزبور، «همه با هم»  برای سرنگونی مستبدین مرتجع کنونی  و نیز بیرون آوردن کشور از زیر سلطه امپریالیست ها تلاش می کنند.
چند نکته مهم هم اکنون  برجسته می شود:
یکم، کدام طبقات نمی توانند در این اتحاد جبهه متحد طبقات خلقی باشند؟
دو طبقه نمی توانند در این اتحاد باشند: یکی طبقه کهنه وابسته به امپریالیسم یعنی سرمایه داران بوروکرات سابق که اکنون گرد سلطنت طلبان و جمهوری خواهان وابسته به امپریالیسم گرد آمده اند و ظاهر رهبر عمده شان رضا پهلوی است و تمامی عمله و اکره آنها در جنبش های گوناگون دموکراتیک و چپ به ویژه تروتسکیست های رنگارنگ از کمونیسم کارگری، احزاب حکمتیست، گرایش های رنگارنگ سوسیالیستی، پراکسیسی، آلترناتیوی و... که  اکثریت باتفاق سران آنها، ستون پنجم امپریالیسم در چپ ایران هستند، و به وسیله آنها از نظر مالی پشتیبانی می شوند. و دوم تمامی طبقات و دارودسته هایی که به شکلی با طبقات حاکم کنونی زد و بند دارند و به طور کلی به حکومت کنونی وابسته اند. از دارودسته احمدی نژادها تا«اصلاح طلبان» حکومتی خود فروخته و جاه پرست ...  تا توده ای ها، اکثریتی ها و خروشچفیست هایی که  دنباله رو آنها هستند و بطور کلی تمامی جریان هایی که می خواهند تنها ظاهر حکومت یا بندهایی از آن را تغییر دهند. این نخستین نکته در مورد مسئله اتحاد طبقات است.
دوم، از نقطه نظر وحدت و انتقاد درون هر اتحاد
 این مسئله به این ترتیب می تواند طرح شود: اتحاد در مورد مسائل مشخصی است و نسبی بوده و درجه دارد. پرسش این است که بر سر کدام مسائل اتحاد صورت می گیرد و درجه این اتحاد چه میزان است.
 دو دیگر اینکه هیچ طبقه ای نمی تواند حق طبقه دیگر را برای نقد سیاست های متحد خویش نفی کند. تنها امری که می توان انتظار داشت این است که این انتقاد نباید مانع اتحاد در مسائل مشخص و  تمرکز به روی دشمن مشترک و شکست آن شود.
سوم، مسئله رهبری این اتحاد با کدام طبقه است؟
 رهبری این اتحاد طبقاتی در شرایط کنونی ایران تنها می تواند با سه طبقه مهم و اصلی باشد:
طبقه کارگر، طبقه بورژوازی ملی، طبقه خرده بورژوازی. در شرایط خاص ایران، این رهبری را از دو سو می توان مورد بررسی قرار داد:
 یکی از نقطه نظر سازمان های سیاسی طبقات و دیگری از سوی جنبش عملی طبقات.
سازمان های سیاسی طبقات
 در شرایط کنونی مبارزه و انقلاب، هیچکدام از این طبقات خلقی، سازمان یا حزب سیاسی مقتدر و با نفوذی ندارند که بتواند در عرصه سیاست، دیگر گروهها  و احزاب را زیر نفوذ و رهبری خود بکشاند. نه طبقه کارگر حزبی دارد و نه خرده بورژوازی و نه بورژوازی ملی.  طبقه اخیر البته تشکیلات دارد، اما این تشکیلات، تنها میان پایه های خود نفوذ دارد و این نفوذ میان پایه ها، حتی بسیار محدودتراز سالهای انقلاب 57- 60 است. نتیجه اینکه در این بخش دورنمای اتحاد های طبقاتی چندان نزدیک نیست.
 جنبش توده ها
تشکل و وحدت درون طبقه ای
در سطح کشور، و چنانچه  کردستان را در نظر نگیریم، تنها طبقه کارگر و فرهنگیان (به ویژه آموزگاران) که تهیدست ترین لایه هایی خرده بورژوازی را تشکیل می دهند، تا حدودی تشکل دارند و در برخی مناطق و در برخی دوره های مبارزه، متحد نشان داده اند. این تشکل ها بسیار محدود و زیر فشار نیروهای پلیسی و امنیتی حکومت هستند.
به جز این دو بخش، هیچکدام از طبقات توده ای دیگر که توانایی تاثیر قابل ملاحظه ای را بر روند مبارزه داشته باشند، نه تشکل دارند و نه در درون خود متحدند. مبارزات این طبقات عموما پراکنده است.
 اشکال اتحاد بین طبقات
اتحاد موجود میان توده ها و طبقات نیز تا کنون دو شکل بروز کرده است:  
شکل نخست، در جنبش کارگران هفت تپه و اهواز و نیز تا حدودی اراک به وجود آمد. شکل این اتحاد به این صورت بود که  طبقات گوناگون زحمتکش به کارگران اعتصابی پیوستند و پشتیبانی خود را از اعتصاب کارگران و خواست های آنها اعلام کردند. پشتیبانی این توده ها که عموما لایه های زحمتکش و فقیر شهری بودند، از طبقه کارگر، بر مبنای این چشم انداز بود که کارگران بتوانند امر مبارزه برای سرنگونی حکومت  که خواست اکثریت به اتفاق تمامی طبقات خلقی است را پیش برند.
اتحاد خودبخودی
به جز این شکل از اتحاد که تا حدودی آگاهانه است، یک اتحاد نانوشته نیز میان مردم وجود دارد که در خیزش توده ای دی ماه 96 خود را نشان داد. این اتحاد نانوشته، اساسا برآمدی است خودبخودی و نه آگاهانه. یعنی فشارها تلنبار می شود و به یکباره واکنشی همگانی را موجب می گردد. این واکنش همگانی به شکل یک اتحاد همگانی و یک تهاجم همگانی که در عین حال هر بخش  در عمل بخش دیگر را پشتیبانی می کند، جلوه گر می شود.
 بر این مبنا، در حال حاضر چشم انداز اتحاد روشن نیست. اینکه این اشکال جنینی و خودبخودی اتحاد بتواند رشد و گسترش بیشتری یافته و با شکل گرفتن تشکلات خودبخودی درون طبقات زحمتکش، به ویژه تشکل هایی همچون سندیکاها، شوراهای هماهنگی و غیره، اتحادهای خودبخودی، به اتحاد های آگاهانه و همه جانبه تبدیل شود، و در تکامل خود  شوراهای خلقی را به وجود آورد، تماما به نیروی تهاجم توده ها، پایداری، گسترش و تکامل جنبش توده ای بستگی دارد.    
تفاوت اتحاد طبقات خلقی با شعار «همه با هم»
 اساسی ترین تفاوت اتحاد تمام طبقات خلقی به رهبری یک طبقه، با تز «همه با همی» - و اینجا صحبت بر سر معنای لغوی آن نیست - این است که در اتحاد تمام طبقات خلقی، طبقات ارتجاعی نباید وارد شوند، در حالی که در تز «همه با همی» یکی از طبقات وارد شونده، سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور سابق است و دو دیگر، بخش هایی از اصلاح طلبان راست که می خواهند به هر شکل که شده بر جنبش مسلط شوند و آن را در خدمت مقاصد حقیر خود در بیاورند.
در مجموع، تز «همه با همی» محملی شده است برای پوشیدن مقاصد معینی. یعنی گنگ و نا روشن کردن تحلیل طبقات و اتحادها و ائتلاف های واقعی بین آنها، گنگ کردن و مبهم کردن خواست های واقعی طبقات گوناگون،  ابهام ایجاد کردن در مورد حکومتی که قرار است بر سرکار بیاید و بالاخره خصلت و ماهیت طبقاتی چنین حکومت جایگزینی.
دو «ژست» نادرست در مورد اتحاد یا آنچه آنها آن را «همه با هم» می نامند، گرفته شده است. یکی از این دو بر طبل«همه با هم» می کوبد، بی آنکه تحلیل طبقاتی ارائه دهد. مشتی شعار در پشتیبانی اپوزیسیون بیرون کشور از بیانیه 14 نفری و مشتی هم در دفاع از «همه با هم» در راه سرنگونی و بدست آوردن قدرت. همین و بس! 
«همه با هم» می تواند یک  شعار«دموکراتیک» است به شرط این که روشن باشد که اولا کدام طبقات قرار است در این «همه با هم» باشند و دو دیگر نکات مورد اتحاد کدامند و سوم، رهبری به دست کدام طبقه است.
 دادن شعارهایی کلی مانند آزادی، دموکراسی، سکولاریسم، حقوق بشر، منافع ملی کشور، عدالت، رفاه و سعادت مردم، و چیزهایی از این گونه بدون تحلیل طبقاتی و وجوهی که در بالا بدانها اشاره شد، یعنی مسائلی که این حضرات و سازمان ها از آن می گریزند، هیچ ارزشی ندارد و در بهترین حالت نشان می دهد که آن شخص یا جریانی که از این گونه شعارها می دهد ریگی به کفش دارد و قصد دارد چیزی را پنهان کند.
«ژست دوم» که ظاهر «چپ» دارد نیز عمدتا از جانب برخی از خروشچفیست ها که یک« سور» به هرچی «راست» است، زده اند، گرفته می شود. اینها نیز در نفی اتحاد، به مقایسه آن با جریان« همه باهمی» خمینی در زمان انقلاب می پردازند و هر گونه حرکتی را، به دم و دستگاه حاکم، اصلاح طلبان حکومتی و یا سلطنت طلبان نسبت می دهند و مثلا بدون تحلیل مشخص و نقد مشخص، به مشتی کلی گویی بی خاصیت پرداخته، بیانیه های 14 نفری ها که درون کشور هستند را همانند  بیانیه های  «همه باهمی» های بیرون کشوری، امثال «حسن شریعتمداری، نوری علاء و رضاپهلوی، فرشگرد و سلطنت طلبان، سازگارها و باقرزاده ها» دیگر جریانهای مرتجع  به شمار می آورند.
بازهم درباره بیانیه های 14 نفری
در مورد بیانیه 14 نفر، ما بررسی و نقد خود را ارائه داده ایم. در شرایط فعلی و با توجه به اوضاع جاری در کشور، با این نوع بیانیه ها  نه می توان کار کارستانی پیش برد و حکومت را سرنگون نمود و نه مثلا مانع بروز جنبش های توده ای رادیکال و مبارزات طبقه کارگر، فرهنگیان و یا دیگر طبقات شد. عده ای که بخشی از آنها فرهنگیانی هستند که خود هم اکنون درون کشور در حال مبارزه اند و تشکلاتی توده ای- صنفی را رهبری می کنند، این بیانیه را داده اند و از برخی جنبه های تاکتیکی هم، بیانیه ها به ویژه بیانیه  دوم بد نیست. اینکه بیرون از کشور، عده ای با بافتی بسیار ناهمگون که بخشی از آن یا از سلطنت طلبان هستند و یا از توده ای- اکثریتی هایی که برای اصلاحات«له له» میزنند، از آن پشتیبانی می کنند، نمی تواند دلیلی باشد بر اینکه به طور مطلق بر این نوع بیانیه ها که درون کشور داده می شود، خط بطلان بکشیم.
هرمز دامان
نیمه دوم مرداد 98
      


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر