۱۳۹۸ مرداد ۲۸, دوشنبه

جدال گرگ های حریص علیه یکدیگر و اهداف چندگانه رئیسی جلاد


جدال گرگ های حریص علیه یکدیگر و اهداف چندگانه رئیسی جلاد

یک
به تازگی محمد یزدی همراه با موجی که از سوی یکی از دسته های جناح«اصولگرا»(هوادار خامنه ای) بر ضد دسته ای دیگر از همین جناح براه افتاده است، علیه صادق لاریجانی حرف های زده و افشاگری هایی کرده است. صادق لاریجانی نیز که تا کنون و به ویژه پس از بازداشت معاونش به وسیله باند رئیسی، زبان در کام کشیده و خفقان گرفته بود - هم بدین سبب که می خواست کاری نکند که گند کارهایش و دزدی هایش بیشتر در بیاید و هم امید داشت که خامنه ای جلوی این «هجمه» علیه وی را بگیرد - صدایش درآمده که  پرونده همه شما دست من است و پاش بیفتد من هم چنین و چنان می کنم.
 و اینها دو فرد گویا عالی رتبه از لحاظ مذهبی یعنی هر دو آیت الله و در عین حال مقام عالی رتبه در جمهوری اسلامی هستند و هر دو به تناوب به مدت زیادی بر دستگاه قضایی حکمفرمایی کرده اند.
دو
از لنین نقل است که« به من بگو دوستانت کیانند تا بگویم کی هستی و چکاره ای».(1) حالا صحبت خامنه ای است؛ کسی که ریاکارانه و موذیانه خود را از هر دزدی و اختلاسی که در این جمهوری نکبت و سرتا پا گنداب رخ داده، خود را برکنار داشته است. اما حال که تمامی دوربری های وی دزد، اختلاس گر، مال خور، پا انداز و فاسد به تمام معنا از آب در می آیند، آن وقت باید تکلیف رئیس همه اینها که جناب خامنه ای است، روشن باشد. شکی نیست که جدا از دزدی ها و اختلاس های خامنه ای و دستگاهها و موسسات زیر کنترلش( و یکی از مهمترین آنها آستان قدس رضوی به  ریاست دزدان بزرگ علم الهدی و رئیسی)، از این دزدی های کلان نیز پیشاپیش سهم خامنه ای( سهم فقیه!؟) داده شده است.
سه
فشاری که بحران همه جانبه و افزون برآن تحریم ها ایجاد کرده است، تنها شدت بخشیدن به تضاد میان پایینی ها و بالایی ها نبوده، بلکه این فشار بین بالایی ها نیز بازتاب یافته است. در واقع، آتش هولناکی که میان بالایی برافروخته شده، هیچ کمتر از میان پایینی ها و بالایی ها نبوده است. حرص و آز و رقابت تا حد مرگی که برای تصرف اموال بیشتر و قدرت بیشتر وجود داشته و دارد، آخوندها را همچون گرگانی حریص و تیز چنگال به جان یکدیگر انداخته و به دریدن یکدیگر وادار نموده است. اکنون حذف های پنهانی یا نیمه پنهانی صورتی آشکار به خود گرفته است و ظاهرا هیچکس در امان نیست. هر شخص، گروه، دسته و باند و جناحی که از میدان بدر می شود، در صدد افشاگری برمی آید و زهر خود را بر باندهای دیگر می ریزد. هر بار که این دعواها، جدالها و افشاگری ها فروکش می کند، دوباره دنبال فرصتی می گردد تا به حرکت درآمده و اوج گیرد و هر بار شدیدتر و وحشتناکتر و ویران کننده تر از پیش شود. یکی از دعواها و جنگ های بزرگ آخر میان باند احمدی نژاد با خامنه ای بود. جدال کنونی را نیز باید یکی از بزرگترین و حادترین جدال ها که در درون جناح مجموعا زیر نظر خامنه ای اتفاق می افتد، دانست.
دیر نیست که ضرباتی که لاریجانی ها در حال خوردن آن هستند، چنانچه بر زمین افتند، ضرباتی شدید نیز آنها وارد کنند و آن هم نه به امثال یزدی و ... بلکه به خود خامنه ای هم. در گذشته باند احمدی نژاد بیش از هر باندی علیه همین دارودسته لاریجانی ها و نیز خود خامنه ای، دست به افشاگری زد و اکنون راه برای بقیه باز است که کمابیش در همان مسیری که احمدی نژاد نشان داد، گام گذارند و پیش بروند. 
چهار
رئیسی و باند نوین حاکم بر دستگاه قضایی که به دسته ای از به اصطلاح اصول گرایان تعلق دارند و جدال علیه دسته ای دیگر از همان جناح را پیش می برند، اکبر طبری معاون صادق لاریجانی و نیز یکی از دیگر نزدیکان به هرم قدرت خامنه ای به نام سید حسین میرکاظمی(از دزدان و جانیان جمهوری اسلامی نزدیک به بابک زنجانی و سپاه پاسداران) را بازداشت کرده اند و به این سبب این امکان هست که خود صادق لاریجانی بیش از آنچه تا کنون انجام شده، به زیر ضرب گرفته شود.
روشن است که مایه اساسی همه این افشاگریها را دزدی های حکومتگران و خانواده و فک و فامیلشان از اموال  کارگران و زحمتکشان و کل طبقات مردمی ایران تشکیل می دهد. جدا از این، یکی از وجوه مهم قضایا نیز می تواند این باشد که اهداف رئیسی در راس این دستگاه کدام است و به چه سبب اکنون و در دعوای درون قدرت لبه تیز حمله را به روی لاریجانی گذاشته است(یا گذاشته اند).
پنج
نخستین نکته ای که به نظر می آید، تضاد یا ناهمسویی هایی است که در این دسته بندی و جدال، میان ارگان هایی به وجود آمده است که همه در دست خامنه ای می باشند، و برهمین مبنا باید در سمت و سوی رئیسی باشند.
 از یک سو صدا و سیمای زیر نظر خامنه ای، به تبلیغات علیه لاریجانی می دمد و از سوی دیگر ارگانهای وابسته به سپاه و روزنامه کیهان ایضا وابسته به خامنه ای،  به هر دو طرف این جدال می گویند که شما آبروی نظام را می برید.
 این امر نشانگر آن است که درون و بین ارگان هایی که تا مغز استخوان وابسته و زیر نظر مستقیم رهبری و یا عوامل رهبری هستند، جنگ و دعوا شدید شده است و سوگیری ها تا حدودی در حال به هم ریختن است. دیر نیست که در اوجی دیگر از تضادهای درون هیئت حاکمه، این جنگ های قدرت و ثروت به دفتر و دستک خامنه ای کشیده شود و بسیاری از کسانی که در این زمینه تا کنون ساکت بوده اند، دست به افشاگری های تازه تری علیه دوربری های  خامنه ای و خود وی بزنند.
شش
دعوای کنونی علیه صادق لاریجانی و باند او نشانگر گرایش رئیسی به پاک کردن دستگاه قضایی از این جناح تا جایی که بتواند و به اصطلاح«خرش برود» و تسلط نسبی یا کامل جناح و افراد همسو با خود بر این دستگاه است. عده ای تا می توانسته اند  دزدیده و غارت کرده اند و اینک عده ای دیگر که خود غارتگر جای دیگری بوده اند، تشریف آورده اند تا دزدی ها و غارتگری های تازه ای را سامان دهند. بد نیست که این امر زیر نام «مبارزه با فساد» باشد تا هم  سرو صدای مردم را در مورد دزدی ها و اختلاس ها بند بیاورد و هم نامی مقبول از رئیسی جلاد ایجاد کند و احتمالا کمکی باشد به او، برای گرفتن مقام هایی بالاتر از ریاست دستگاه قضایی و شاید ولی فقیه شدن در آینده.
هفت
هدف از زدن رئیس پیشین دستگاه قضایی تنها به این دستگاه محدود نمی شود، بلکه به احتمال  علی لاریجانی رئیس کنونی مجلس شورا را نیز در بر می گیرد. پیش از این شواهدی و صحبت هایی دال بر اینکه  این فرد خود را برای ریاست جمهوری بعدی آماده می کند، در میان بوده است، و برخی از این سخن می راندند که برخی دسته ها و باندهای جناح راست  به همراه بخشی از اصلاح طلبان قدرت طلب( به احتمال به رهبری عارف) می خواهند با باند لاریجانی ها برای ریاست جمهوری بعدی یک ائتلاف تشکیل دهند. از سوی دیگر، جناح دیگری از اصولگرایان که رئیسی درون آنهاست و به احتمال پشتیبانی خامنه ای و سپاه را دارند، مایل نیستند که لاریجانی به ریاست جمهوری برسد. به این ترتیب، حذف صادق لاریجانی که پس از جریان های محمد جواد لاریجانی و فاضل لاریجانی به راه افتاده است، به احتمال گریبان علی لاریجانی را نیز خواهد گرفت.
هشت
جریان راه افتاده به اصطلاح علیه فساد در دستگاه قضایی به هیچوجه تنها وجه تحرکات رئیسی و باند وی در دستگاه قضایی و حتی وجه مهمتر آن نیست. لبه اصلی تیغ رئیسی متوجه جنبش طبقه کارگر، کشاورز، فرهنگیان، زنان و تمامی نیروهای دموکرات و آزادیخواه از جمله وکلای مبارز و شجاع از زن و مرد، فعالان مطبوعاتی و فضای مجازی، فعالان محیط زیستی و ...  است. به عبارت دیگر، بیشتر از آنکه متوجه تسویه حساب های درون بالایی ها باشد، متوجه سرکوب پایینی هاست که وضع آن به سبب بحران عمیق و همه جانبه، چون انبار باروتی گردیده و بدون تردید هر بار که جنبش آنها رو بیاید و اوج گیرد، از دفعات پیشین آن شدیدتر و ویران کننده تر است. برگزاری دادگاه کارگران مبارز هفت تپه در این دوره، بی ارتباط با موج های سرکوبی که پی درپی به راه می اندازند، نیست. 
روشن است که رئیسی جلاد برای آنکه دستش برای سرکوب توده های زحمتکش و طبقات مبارز باز باشد، به ناچار باید تا حدودی با اشخاص و باندهای دزد و فاسد جدال کند و چه بهتر که این جدال با دسته هایی باشد که آینده را برای وی از رقبای احتمالی خالی و تر و تمیز کند.  
نه
در برخی از کشورهایی که نظام های سرمایه داری در آنها یکدست شده است، به ویژه کشورهای صنعتی غرب، مبارزه با فساد عموما با اصلاحاتی در سیستم و دستگاه دولتی و موسسات صنعتی و خدماتی همراه است. به اصطلاح با سبک کردن بار فساد از دولت و این گونه موسسات و گرفتن اموال دزدی و گذاشتن آنها در خزانه، مقداری از فشارها را از روی مردم کشور بر می دارند.  این اصلاحات عموما نقش مسکن دارد و چندان دیر نمی پایند.  پس از چندی، دوباره فساد از جای دیگری و قارچ وار آغاز به رشد می کند و به مرور تمامی منافذ دستگاه ها دولتی و خصوصی را می گیرد. در واقع هم تا زمانی که نظام سرمایه داری بر پاست، فساد جزو ذاتی آن است و هرگز نظامی سرمایه داری دیده نشده و نخواهد شد که فساد سیستماتیک شده و افراد و باندهای فاسد در دستگاه دولتی آن وکلا موسسات اقتصادی،سیاسی و فرهنگی آن وجود نداشته باشد.
اما در حکومت اسلامی، کمتر کسی امیدی به این مبارزه ها با فساد که هر از چندگاهی راه میافتد دارد، و یا فکر می کند که مثلا از این مبارزه با فساد چیزی گیر مردم می آید. دسته و جناحی، دسته ای دیگر را از میدان بدر می کنند و خود جای آنها را می گیرند و از خوان یغمایی که نصیب این باند تازه شده (اگر شده باشد) بخشی را خرج بقای نظامشان و بیشتر خرج دستگاه های اطلاعاتی، نظامی و سپاه  داخل و خارج می کنند و بخشی را نیز میان خود تقسیم می نمایند.
ده   
تنها راه پایان دادن به این دزدیها و اختلاس ها و جمع کردن بساط این بزرگترین ریاکاران و مفسدان تاریخ که همچون دوالپایی خود را بر دوش مردم ایران انداخته و پایین نمی آیند، به این جمهوری نکبت و بدبختی و فلاکت که وبال گردن مردم ایران شده است، مبارزات متحدانه طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان شهر و روستا و نیز تمامی لایه های خرده بورژوازی است. تنها مبارزه متحدانه این طبقات و در راس شان طبقه کارگر است که می تواند بساط این جمهوری ننگین را جمع کند و دزدی، اختلاس، کلاهبرداری، شیادی و فساد همه جانبه این نظام را به همراه آن.
هرمز دامان
29 مرداد 98
یادداشت
1-    در فیلم سگ کشی بیضایی، زمانی که قهرمان زن داستان، در حال پشت سر گذاشتن  خوان ها است، به مرور و از دیدار دوستان، همراهان، شرکا و طرف های معاملات همسرش، که یکی از دیگری مال خورتر، دزدتر، کریه تر، کثیف تر و لجن تر هستند، جرقه ای از این آگاهی در او زده می شود که اگر اینها دوستان همسرش باشند، پس همسرش کیست و کجا ایستاده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر