۱۴۰۰ مرداد ۸, جمعه

توده های استثمار شده و ستمدیده ی افغانستان بازیچه ی نیروهای ارتجاعی داخلی و خارجی

 این مقاله به وسیله ی یکی از هواداران حزب کمونیست( مائوئیست) افغانستان نوشته شده است و دنباله ی مقاله ای است که پیش از این در وبلاگ گذاشته ایم

 

توده های استثمار شده و ستمدیده ی افغانستان بازیچه ی نیروهای ارتجاعی داخلی و خارجی

تاریخ افغانستان همچون تاریخ سایر جوامع طبقاتی، تاریخ مبارزه‌ میان طبقات ستمکش و ستمگر است. طبقه ستمگر به خاطر دوام سلطه‌ اش با زور و فشار، حیله و نیرنگ می‌خواهد سلطه‌ خود را بر طبقه‌ی زیرستم اعمال نماید و طبقه ی زیر‌ ستم نیز در مقابل می ایستد و به اشکال گوناگون دست به مقاومت می‌زند. گاهی این مبارزات به شکل مسالمت‌آمیز و گاهی هم به شکل قهر آمیز و مسلحانه تبارز می یابد.
 شاید عده‌ای سوال نمایند چه نوع ستمگری در افغانستان وجود دارد که باعث این همه جنگ و ویرانی شده است. پاسخ روشن است. افغانستان معجونی از ستمگری هاست:
 ستم امپریالیستی، ستم طبقاتی، ملی و ملیتی، ستم قومی،‌ ستم نژادی، ستم زبانی، ستم جنسی و جنسیتی، ستم دينی و مذهبی و غیره.

2
بيست سال نیروهای ارتش سوسیال امپریالیسم شوروی که زیر نام «کمک انترناسیونالیستی» به افغانستان تجاوز کرده بودند، نخبگان افغانستان را سر بریدند، خانه‌ ها و قریه ها را بمباران کردند، بچه ها، جوانان و پیران، زنان و مردان را کشتند، مزارع را به آتش کشیدند و ابتدايی ترین آزادی ها را از مردم گرفتند. در زمان تسلط این امپریالیسم بر خاک افغانستان، کسی حق نداشت حتی به رادیو های خارجی گوش دهد. قیود شبگردی در شهر ها نافذ بود و خواندن کتاب سیاسی مخالف عقايد شان جرم‌ بود. جوانان‌ بالا سن ۱۸ سال تحت پیگرد بودند تا به خدمت عسکری (سربازی) سوق داده شوند. زندان های مرکز و ولایات از زندانی پر شده بود.

3
هنوز خون مردم در کشتارگاهی که روس ها درست کرده بودند نخشکیده بود، هنوز شرنگ زنجیر زندانیان در گوش های مردم طنین‌انداز بود و هنوز مادران داغ دیده سیاه پوش بودند که این بار‌ نوکران و دست نشانده گان آمریکا و بازیگران مرتجع منطقه به قدرت رسيد. آنها هم تا توان داشتند دست به جنایت و آدم‌کشی زدند. تمام تأسیسات عام المنفعه را تاراج و به يغما برند. میلیون ها نفر آواره و مهاجر ‌ کشورهای مختلف جهان شدند. تعداد مهاجرین کشورهای همسایه دو چندان شد. تا این که گروه طالبان به وسیله ی پاکستان و همکاری گروه کماندوهای انگلیسی ايجاد شد. اکنون دور باید دور اینان می شد و شد.

4
طالبان، کابل و دیگر مناطق افغانستان را بدون کمترین مقاومت فتح کردند و حکومت خود را برقرار ساختند. اولین برخورد طالبان با زنان و مکتب ها بود. زنان خانه نشين و مکاتب بسته شد. ادارات مملکت برای مدتی از کار افتاد. هم و غم این  گروه فقط نماز خواندن و امر به معرف و نهی از منکر شده‌ بود. بناهای تاریخی را ویران کردند. هنر و موسیقی و... حرام شد. هندو باوران افغانستان را مجبور کردند که لباس نارنجی بر تن کنند. جهانیان نیز متاسفانه نسبت به ستمی که بر هندو باوران افغانستان در دور اول حکومت طالبان رفت، سکوت‌ کردند. افراد این گروه سنتی و متحجر و با مدرنیته مشکل داشت.  

5
هنوز طالبان به تمام افغانستان تسلط نیافته بود که‌ امپریالیسم آمریکا با تبانی با نیروهای سمت شمال یعنی همان جنگ سالاران جهادی دست به اشغال مستقیم افغانستان زدند و برای توجیه اشغال، کنفرانس بن را برپا کردند. اینها تعدادی از تکنوکرات های طرفداران شاه سابق، نمایندگان احزاب جهادی و تعدادی از تسلیم طلبان چپ را با پشتیبانی ناتو دور هم جمع کردند و حکومت دست نشانده ی خود را در افغانستان ايجاد کردند.
 در طول‌ بيست سال‌، امپریالیسم آمریکا و متحدانش، تنها با حیله، نیرنگ و دموکراسی بازی های دروغین بر گرده ی مردم سوار شدند. اینان در حيف و میل میلیاردها دلار جامعه ی‌ جهانی و در قاچاق مواد مخدر و حيف میل ثروت ملی و معادن دست داشتند.
در بيست سال‌ حکومت این کشور و ناتو بر افغانستان، نه تنها افراط گرایی اسلامی خاتمه نیافته، بلکه تقویت نیز شده است؛ ستم ملی نه تنها پایان داده نشده، بلکه به کمک همين نیروها تقویت هم شده است. ستم جنسی و جنسيتی نه تنها کاهش‌ نیافته  بلکه گسترش یافته و سازمان یافته تر نیز شده است. ستم دینی و مذهبی نه تنها خاتمه نیافته، بلکه رونق هم یافته است. و نیز می‌توانیم بگوییم که تعداد زیادی از هندوباوران که در افغانستان بودند، در دوران اشغال آمریکا و شرکت‌های هم دست اش همه متواری و فراری شدند. گر چه‌ تا اندازه ای پاکستان در این قضیه نقش داشته، اما این امریکا و ناتو بودند که عامل اصلی امتیاز دهی و امتیاز گیری در افغانستان بودند و اینها بودند که باید به محاکمه‌ کشانده می شدند.

6
اکنون فاصله طبقاتی تا حدی است که بسیاری از مردم هیچ غذایی در سفره ندارند و بچه هاشان از گرسنگی می میرند؛ و این در حالی است که ارگ ریاست‌جمهوری و نیروی اشغال گر، ۱۸ نوع گوشت در سفره غذایی شان موجود است.
 فقر بيداد می‌کند. خیابان ها پر از گدای مرد و زن است و هیچ نهاد ملی و بین‌المللی وجود ندارد که کوچک ترین توجهی به این امور‌ بکند . بیکاری و اعتیاد به مواد مخدر بيداد می‌کند. اشغال گران بيست سال‌ تمام شعار دروغین مبارزه‌ با مواد مخدر را دادند، اما کوچک ترین اقدامی علیه مواد مخدر انجام‌ ندادند. در حقیقت خود قوای اشغال گر زمینه ی گسترش مواد مخدر را در افغانستان فراهم کردند و تخم اصلاح شده تریاک، خشخاش و... را به وسیله ی کمپانی ها و باندهای مافیایی دولت دست نشانده، گسترش دادند. فقر و فلاکت هر روز جان صد ها انسان بیگناه را می گيرد. تعداد افرادی که از فقر جان می‌دهند، کمتر از آنانی نیست که  در جنگ نیابتی، جان شان را از دست داده و می دهند. اگر قرار شود که محاکمه ی عادلانه ای صورت گیرد، آن گاه روشن خواهد شد که دستان اشغال گران ناتو، نوکران منطقه ی او، دولت دست نشانده شان و حامیان این دولت همگی  آغشته به خون ملت افغانستان است. 

7
 ۴۰ سال جنگ نیابتی در افغانستان، به شکلی جنگ بورژوا - کمپرادورهای کشورهای رقيب در افغانستان نیز بوده است. بورژوا- کمپرادور های شوروی شکست خوردند. بورژوا- کمپرادور آمریکا، پاکستانی، ایرانی، هندی، ترکی و چینی نیز شکست خواهند خورد.
ممکن است بورژوا- کمپرادور نوین در تبانی با کشورهای منطقه و بورژوازی جهانی به خاطر غارت افغانستان در تلاش باشند تا یک حکومت مشترک از طالبان، جهادی ها، تکنوکرات ها و دیگر تسلیم شده گان بورژوازی به وجود آورند، ولی این قضیه مشکل افغانستان را حل نخواهد کرد. حل قضیه ی افغانستان در گرو حل ستم هایی است که در افغانستان وجود دارد؛ یعنی ستم طبقاتی، ستم ملی و ملیتی، ستم جنسی و جنسیتی و بالاخره ستم دينی و مذهبی. 
اشغال گران خواه از نوع شرقی و خواه از نوع غربی ادعای بهبود اوضاع اقتصادی داشتند، در حالی که روز به  روز فقر و فلاکت را در افغانستان بيشتر کردند.
 ادعای رفع ستم ملی و ملیتی  داشتند، در حالی که در روبروی چشمان جامعه‌ ی جهانی، بسیاری را به خاطر هزاره بودن سر بریدند، تظاهرات مسالمت‌آمیز مردم زیر ستم را با بمب گذاری به خاک و خون کشیدند و مکاتب، مدارس و شفاخانه ها شان را بمب گذاری انتحاری کردند.  این روندی است که هنوز ادامه دارد.
اینان ادعای آزادی زنان کردند ولی در روبروی چشمان همه، فرخنده را زنده‌ در آتش سوزاندند و در محیط مدرسه و کار نیز هر روزه زنان را مورد تجاوز جنسی قرار می دهند. سوء استفاده های جنسی از زنان خواه در خانه (امن) و محل کار و خواه در ارگ ریاست‌جمهوری صورت می گیرد. مقصر تمامی اين بدبختی ها قوايی اشغال گر و نوکران بومی ایشان است.  
در خصوص آزادی دينی و مذهبی نیز کمتر از دیگر عرصه ها جفا نکردند. هندوباوران افغانستان به خاطر آزار و اذیت دينی اینان، همه متواری و فراری شدند. هم اینان هرساله اهل تشیع افغانستان را در مراسم مذهبی شان به قتل‌ می‌رسانند.  ژنوسائید قومی‌ و مذهبی در طول‌ اشغال ابعاد گسترده تری را به خود گرفته است.
 کشورهای همسایه ی افغانستان با وجود مشکلات درونی خودشان، خواب و خیالپردازی های خودشان را برای افغانستان دارند.  
پاکستان در فکر زعامت جهانی اسلامی است و خواب نفت و گاز آسيای ميانه را می بیند. جمهوری اسلامی ایران ادعای رهبری جوامع اسلامی به خصوص شیعه گری اسلام را در سر دارد. ترکیه خواب و خیال هایی در باب برپایی امپراطوری عثمانی در سر می پروراند. هند چشم به نفت و گاز آسيای ميانه  دوخته است و چين به مواد خام و نیروی کار ارزان نظر دارد. روسیه هم هنوز خواب رسيدن به آب‌های گرم را از طريق فتح افغانستان و پاکستان می بیند. 

8
نقش نیروهای ملی و مترقی در افغانستان تشکیل و تنویر و ايجاد هسته های مسلح مقاومت ملی و انقلابی در کشور و گسترش هر چه بيشتر آن در بین توده‌ ها به خصوص در بین کارگران و دیگر زحمتکشان و دست زدن به یک جنگ خلق است. سازش و تبانی با اشغالگران و حامیان منطقه ای آنها چاره ی درد اساسی مردم افغانستان نیست. اگر چه این کار در شرايط موجود دشوار است، ولی بعید نیست. نیروهای ملي و مترقی ثابت ساخته اند که توانمندی آن را دارند که یک خط درست و اصولی جلو گذارند و مردم را پیرامون آن خط متحد  کنند.
16 ژولای 2021

 

۱۴۰۰ مرداد ۲, شنبه

درود به پیوند توده های ستمدیده ی آذربایجان با خلق های عرب و بختیاری

 

درود به پیوند توده های ستمدیده ی آذربایجان با خلق های عرب و بختیاری

خلق متحد می شود
اینک نوبت توده های رنجدیده و زیر ستم آذربایجان است که با گردهمایی و راهپیمایی و شعار علیه حکومت دزد و جانی جمهوری اسلامی اتحاد خود را با خلق های عرب و بختیاری اعلام کنند.
مبارزه در تبریز آغاز گردیده است؛ شهر شور و شورش و قیام؛ شهری که قیام بزرگ رعدآسا و صاعقه وار در سال 56 نخستین رویداد بزرگ انقلاب 57 بود.
اینک در تبریز و در آذربایجان، نوادگان بابک سرخ درفش، این قهرمان بزرگ خلق آذربایجان و ایران، این دلاور سلاح برکف و جنگنده ی شجاع با ستم خلیفه المعتصم، با خلیفه ی زمان، خامنه ای دجال و ستمکاران و ویرانگران ایران درافتاده اند.
 آنان شعارهای «آذربایجان بیدار است پشتیبان خوزستان است» و ما «نه هوادار شاهیم و نه هوادار شیخ، طرفدارمردم ایم» و حکومتی از آن خودمان می خواهیم سر داده اند.
 در سقز، خلق کرد که به همراه خلق بلوچ بی صبرانه باید منتظر پیوستن توده های بزرگ شان به اتحاد خلق بود، دست به مبارزه زد و  نیز در شهرهایی از خراسان، توده ها به پشتیبانی از مبارزات در خوزستان و دیگر شهرها برخاسته اند.  
در تمامی این مناطق پاسداران دشمن مردم، جوانان را گروه گروه  بازداشت کرده اند و به سرکوب خونین توده ها دست زده اند. 
 طبقه ی کارگر، توده های زحمتکش روستایی و شهری، همه ی خلق های ایران، تمامی طبقات مردمی و همه ی آنهایی که از آنچه بر مردم ما و میهن ما رفته است در رنج و خشم اند و دل و جان شان برای آزادی و استقلال ایران و برقراری یک ایران دموکراتیک و مستقل می تپد ، رو به اتحادی بزرگ دارند. اتحادی با شکوه.
تجارب مبارزات پیشین و اتحاد کنونی
توده های مردم پیش از این چند بار رو به سوی چنین اتحادهایی داشته اند.
در سال 88 آنها به هم پیوستند و بر علیه دروغ و فریب و تزویر حکامی که سخن از«مسلمانی» و «حرف راست» می زدند اما جز نیرنگ به کار نبردند و جز دروغ چیزی به خلق نگفتند، به مبارزه و شورش برخاستند.
در دی ماه 96 و آبان 98 توده های استثمار شده و محروم کارگر و زحمتکش تلاش کردند، اتحاد دیگری را تجربه کنند و مبارزه ی نوینی را علیه حکومت دزد و غارتگر که جز فشار بر توده ها و راندن آنها به سوی فقر و مسکنت بیشتر راهی برای بقا و ماندن خود نمی شناسد، پیش برند. آنها به هم پیوستند و به شورش های پیشین شان ادامه دادند و ایران را با طوفان خود به لرزه در آوردند.
همه ی این مبارزات و این شورش ها خود به خودی بود و با سرکوب های خونین از جانب دزدان و آدمکشان پاسدار خامنه ای روبرو شد.
مشت سهمگین توده ها
توده های رنجدیده ایران، به خشم آمده از فقر و فلاکتی که این حکام حریص و خود پرست به آنها تحمیل کرده اند، از بی تدبیری و سودپرستی حکومت در کنترل کرونایی که روزانه توده های مردم و جوانان شان را در خود فرو کشیده و بلعیده است، از گرانی ای که جان شان را به لب آورده است، از دزدی ها و اختلاس ها که سنگینی بار آن بر گرده ی آنهاست و از این همه  فشار و ستم و تعفن و کثافت و جنایت، به خروش آمدند و در 28 خرداد همین سال اتحادی بزرگ را در تحریم انتخابات ریاست جمهوری تجربه کردند. آنان به هم پیوستند و با یکدیگر به این مضحکه ی حقیر و به حاکمی که توده های خلق را«رعیت» خود خواند، نه گفتند. این یک اتحاد آگاهانه و بزرگ بود و یکی از سهمگین ترین مشت هایی بود که خلق، روانه ی دهان باز و پرگوی این حقه بازان و شیادان سیاست باز کرد.
و اما آنان که روز را شب و شب را روز، دروغ را راست و راست را دروغ می خوانند از این ضربه ی پتک وار سرگیجه گرفتند و به هذیان گویی افتادند و از « حماسه ی 28 خرداد» یاد کردند. به به! چه«حماسه ی بزرگی»!
 دروغ را بنگرید که تا کنون چنین زشت و وقیح ظاهر نشده بود و اینک در کریه تری سیمای خویش آشکار می شود. دروغ خامنه ای و آخوندهایش را بنگرید که تمامی دروغ های فریبکارترین شیادان تاریخ، در پیش آن دچار شرم و خجلت می شوند و روی پنهان می کنند!
حماسه ی بزرگی بود اما حماسه ای در نفی حکومت شما ای پلید صفتان و منفوران!
علیرغم این ظاهرسازی ها و به روی خود نگرفتن ها، این مشت توده ها، حساب کار را کمی به دستان خامنه ای داد.
حکومتگران، علیرغم تلاش های مضحک  خامنه ای و پیش نمازهای جمعه و دیگر آخوندها و پاسداران اش که حنجره ی خود را پاره می کنند تا مردم را اقناع کنند به این که «رای را داده اند» و در خواب بوده و خود نفهمیده اند که رای داده اند! در اعماق جان شان ضربه ای سخت را حس کردند. آنها تا حدودی فهمیدند که این خواست سرنگونی این حکومت است که چنین در رای ندادن توده های مردم جلوه می کند. آنها پی بردند اتحاد بعدی دیگر صرفا در اتحاد همه ی ملت در رای ندادن نیست، بلکه اتحادی در عمل است که هدف خود را سرنگونی این متقلبان و جنایتکاران قرار می دهد.
و اکنون این یگانگی در رای ندادن، این اتحاد نظری می رود که به مرور به یک اتحاد عملی نوین تبدیل شود. این وحدت خلق است که آگاهانه تر و در عرصه ی عمل برقرار می گردد. عرصه ای که ایجاد اتحاد آگاهانه در آن و حفظ آن و نگه داری آن، گرانمایه ترین و در عین حال سخت ترین کارها است.
ترس و وحشت حکومت از مبارزات متحدانه ی توده ها
همین از این روی است که خامنه ای تلاش می کند این اتحاد برقرار نشود و مردم با خواست آگاهانه ی سرنگونی این حکومت به یکدیگر نپیوندند. این است که حرف می زند و از این که به سخن هایش عمل نشده است می نالد.
اما پرسش این است که چرا در جمع کردن این همه سلاح و ابزار و ادوات جنگی در دست سپاه به حرف اش عمل شد؟ چرا در برقراری این همه سازمان اطلاعاتی و حفاظت اطلاعات و ایجاد این همه گروه های چماق به دست لباس شخصی به حرف اش عمل شد؟ چرا آنجا که پای سرکوب توده ها در میان است و در مورد سرکوب توده های مردم در سال 88، 96 و 98 به حرف اش عمل شد؟ و چرا در همه ی اموری که بقای حکومت وی را تامین می کند دستگاه قضایی و مجلس وی به حرف اش عمل می کند و... اما به سخنان اش در مورد خوزستان عمل نمی شود؟
خامنه ای، سپاه پاسداران و سازمان های اطلاعاتی اش گرچه نه کامل اما تا حدودی متوجه شده اند که خانه بسیار ویران تر از آنی است که گمان می کرده اند، و هم از این رو تا کنون خامنه ای دستور سرکوبی به سبک سال های 88، دی96 و به ویژه آبان 98 را در دستور کار قرار نداده است.
خامنه ای خود می داند که بازداشت ها، زندانی ها، اعدام ها و همه ی انواع سرکوب اش جواب نداده اند و سرکوب بیشتر موجب برانگیختن بیشتر زنان و مردان تمامی طبقه کارگر و خلق و اتحاد سریع تر و بیشتر توده ها، کوبنده شدن مبارزات آنان و نزدیک شدن روز سرنگونی خواهد شد.
وحشت و ترس این حکومت پوشالی وی را در بر گرفته است.
 اتحاد روبه رشد طبقه ی کارگر و خلق و مبارزات و ضربات مداوم نه تنها این وحشت و ترس را بیشتر خواهد کرد، نه تنها به از هم پاشیدگی درونی آنها خواهد انجامید، بلکه به هدف بزرگ تمامی توده ها که سرنگونی این حکومت متحجر و خبیث است جامه عمل خواهد پوشاند. 
 
برقرار باد پیوند و اتحاد طبقه ی کارگر
مستحکم باد پیوند تمامی خلق ایران
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق ایران
 
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
4 مرداد 1400 

 

 

  

 

۱۴۰۰ تیر ۳۰, چهارشنبه

درود به پیوند توده های ستمدیده ی عرب و بختیاری درود به پیوند تمامی خلق ایران - خلق متحد می شود

 

درود به پیوند توده های ستمدیده ی عرب و بختیاری

 درود به پیوند تمامی خلق ایران

خلق متحد می شود
اکنون نزدیک به یک هفته از آغاز شورش توده های ستمدیده ی عرب خوزستان علیه حکومت مال پرستان، دزدان و جانیان جمهوری اسلامی می گذرد. دامنه ی شورش گسترش یافته و تمامی مناطق عرب نشین و توده های زحمتکش کشاورز و دامدار عرب را در بر گرفته است. اینک مردم و جوانان عرب، این فرزندان حِته، مبارز و قهرمان توده های ستمدیده ی عرب هستند که در خیابان ها شهرهای کوچک و بزرگ شعار می دهند و نه تنها خواهان آب بلکه اساسا خواهان برچیدن بساط حکومت خامنه ای و پاسداران تفنگ به دست و جنایتکارش هستند.
 و به راستی که این شورشی صرفا برای آب نیست؛ نبود آب همچون جرقه ای بوده است به هیزم خشم توده ها؛ شورش توده ها به سبب نبود آب، آنچه را که نهفته تر است آشکار کرده است. این  خشم و نفرت و کینه ی عمیق مردمی رنجدیده از این نظام  اختاپوسی دزد و جانی است که بروز می کند. این شکستن بغض در گلو است که چنین جلوه می کند. بغضی که بر اثر چهل سال حکومت استثمار و ستم ملیتی و نژادی در لوای دین و مذهب به خلق عرب انباشته شده است.
 مردم خوزستان و به ویژه کشاورزان و دامداران به آب نیاز دارند، اما آنها می دانند که حل موقتی مشکل آب، مشکلات اساسی آنها را حل نخواهد کرد. مشکل اساسی آنها چهل سال حکومت ستمگرانه سرمایه داران فئودال مسلک دزد و مال پرست است؛ مشکل آنان ریاکاری و فریبکاری حکومتی است که خود را زیر مذهب پنهان کرده است. مشکل آنان حکومتی است که استثمارشان می کند و به توده های عرب ستم روا می دارد؛ حکومتی که تمامی حقوق خلق عرب را زیر پا گذاشته و جوانان روشنفکر عرب را به هر بهانه ای به جوخه های اعدام سپرده است. مشکل آنها ولایت فقیه خامنه ای و جمهوری اسلامی است که چنین به جان شان افتاده و شیره و رمق آنها را گرفته است.
این طوفانی است که بر بستر نارضایتی عمومی تمامی طبقه ی کارگر و کشاورز، تمامی طبقات مردمی و تمامی مردم میهن دوست و آزادیخواه ایران از این حکومت کثیف و کریه برخاسته است.
جنبش توده های عرب تنها نمانده است
 جنبش کنونی تنها به خلق عرب محدود نمانده است. توده های ستمدیده ی بختیاری و لر فرزندان دلاورانی همچون شیرعلی مردان نیز به این خیزش عمومی پیوسته و با گردهمایی و راهپیمایی و دادن شعار علیه حکومت آخوندها و پاسداران شان به یاری توده های محروم عرب برخاسته اند.
و چه با شکوه و ستایش انگیز است پیوندهای آگاهانه و صمیمانه ی خلق های ایران!
در ایذه که از مراکز مهم اقتصادی و فرهنگی توده های بختیاری است درگیری با نیروی انتظامی و پاسداران شدت بیشتری یافته و تا کنون چند تن از جوانان خلق بختیاری جان باخته اند.
در استان لرستان و در خرم آباد، خلق لر به یاری خوزستان برخاسته و جاده ها را بستند. در برخی مناطق شهر تهران، زنان و مردان شعار «مرگ بر جمهوری اسلامی» سر دادند و خامنه ای از ترس پیشاپیش پاسداران تفنگ به دست خود را به خیابان ها فرستاد. در مشهد و اصفهان و دیگر شهرها جوش و خروش هایی از جانب  توده های مردم صورت گرفته است.
 مبارزه هر آن رو به اشکال نوین تر و شدیدتری دارد و در این راه باید مراقب خود زنی های کثیف رژیم بود- و به افشای شان پرداخت - که ممکن است همچون پیش، نیروهای خود را با تک تیراندازان و یا به اشکال دیگر بزند و به گردن توده ها بیندازد بود تا بهانه ای برای سرکوب مسلحانه هر چه شدیدتر مبارزات توده ها فراهم کند.
همه ی طبقات مردمی، همه ی خلق های ایران
 این جنبش و شورش هنوز همگانی و متداوم نشده است. زمانی چنین شورش هایی همگانی خواهد شد که تمامی خلق ها در مبارزه عمومی باشند و آن را تناور گردانند. زمانی که تمامی طبقات مردمی از کارگران و کارمندان تا کسبه به این مبارزه بپیوندند. زمانی که زنان زیر ستم ایران هم به همراه دیگران و هم به طور مستقل پا به میدان گذارند و دانشجویان تلاش کنند تا این مبارزه را پیش برانند. زمانی که تمامی کارکنان مراکز آموزشی و بهداشتی، استادان، پزشکان و مهندس آزادیخواه و میهن دوست، هنرمندان و ورزشکاران آزاده و مردمی با مبارزه خود آن را بارور گردانند. زمانی که تمامی طبقات مردمی، تمامی خلق های زیر ستم ایران، زنان و دانشجویان و تمامی اقلیت های مذهبی با هم این مبارزه ی بزرگ را پیش ببرند.
حکومت خامنه ای و سران پاسدارش  را باید سرنگون ساخت
سرنگونی حکومت خامنه ای و سران پاسدارش وظیفه ای است به عهده ی همه ی توده های خلق ایران و به عهده ی همه ی آنها که آزادیخواه و میهن دوست هستند. سرنگونی آن وظیفه ی همه خلق است. پس همه باید با هم از هر جنبش مردمی پشتیبانی کنند، به آن بدمند و با شیوه های خاص مبارزه خویش به آن بپیوندد.  توده ها می دانند که درانجام این وظیفه باید که هر طبقه و هر دسته و گروه و هر خلقی سهم خود را ایفا کند. نمی توان زمانی که توده های زحمتکش از جان شان مایه می گذارند به فکر موقعیت و مال و منال و آسودگی زندگی خود بود. این مشکل همه ی طبقات مردمی و همه روشنفکران و آزادیخواهان و میهن دوستان ایران است و به راستی که نیاز آن است که همه پای به میدان گذارند. بدون این که تمامی توده ها و طبقات آماده باشند که به سهم خود در این سرنگونی نقش  داشته باشند این حکومت سرنگون نخواهد شد.
 باید که طبقه ی کارگر ایران رهبر خلق شود
 این مبارزه رهبری یک طبقه را می خواهد و طبقه ی کارگر ایران تنها طبقه ای است که می تواند رهبر واقعی توده های خلق ستمدیده باشد و آنها را در مرحله ی نخستین انقلاب که برقراری یک جمهوری دموکراتیک انقلابی و مردمی است راهبر شود و به پیروزی رساند.
طبقه کارگر باید که به این وظیفه سترگ خود آگاه شود. بدیهی است که بسیاری کارگران خوزستان، نیشکری ها، فولادی ها، نفتی ها و غیره در این مبارزه حضور داشته باشند. اما این نمی تواند کافی باشد. طبقه ی کارگر باید به عنوان یک طبقه در این مبارزه ی بزرگ حضور یابد. این طبقه باید تشکلات و سازمان های خود را بسازد. سندیکاهایی همچون سندیکای شرکت واحد و نیشکر هفت تپه و یا شورایی های مانند کارگران پیمانی نفت تشکیل دهد و اتحادیه های سراسری به راه اندازد. طبقه ی کارگر باید آگاهی، توان و نیروی خود را گسترش دهد و برای رویارویی مستقیم با این حکومت استثمارگر و دزد، اعتصابات کنونی خود را که عموما اقتصادی است به اعتصابات سیاسی آشکار تبدیل کند. طبقه ی کارگر خود را در این اعتصابات باز خواهد یافت و به عنوان طبقه ای متشکل و دارای نیرو طرح خواهد کرد.
همچنین طبقه ی کارگر باید  آگاهی، اعتماد به نفس، خودباوری و آرمان خواهی خود را ارتقاء دهد. این طبقه نیازمند حزب انقلابی خود است تا بتواند به عنوان یک طبقه ی واقعی و آگاه نقش و وظیفه ی خود را ایفا کند. یک حزب کمونیست انقلابی که آگاه ترین، پیشروترین ، مبارزترین و فداکارترین کارگران و روشنفکران این طبقه را در خود جای دهد. حزبی که مبارزات طبقه کارگر و کشاورزان و تمامی مردم ایران را رهبری کند. طبقه کارگر بر بستر آگاه شدن به وظیفه ی بزرگ خویش در بنا نهادن جامعه ی بی طبقه است که چنین حزبی را تشکیل خواهد داد. این طبقه بدون چنین حزبی هرگز قادر نخواهد بود، توده های ستمدیده ی کشاورز و دیگر طبقات را رهبری کند و استقلال و آزادی ایران را به کف آورد، و به سوی یک نظام انقلابی ضد استثمار و ستم حرکت کند. هر گونه حرکتی و هر گونه جنبشی بدون حزب انقلابی به شکست منجر خواهد شد. و از این گونه شکست ها در مبارزات طبقه کارگر حتی آنجا که قدرت سیاسی را با تشکل ها و سازمان های اتحادیه ای خود گرفته است، کم نبوده است.  
برپا کردن ایران سرخ از راهی طولانی و سخت خواهد گذشت
 نمی توان مبارزه را ساده گرفت. باید پذیرفت که راه آزادی و استقلال ایران آسان نیست و حکومت گران و مزدوران شان به ساده گی تسلیم نخواهند شد. آنها دستگاه سرکوب یعنی سپاه و نیروی انتظامی و ارتش ساخته و اسلحه ها را تلنبار کرده اند برای چنین روزهایی. و هم چنان که آنها را تا کنون برای سرکوب طبقه ی کارگر، کشاورزان، خلق های ستمدیده، زنان و جوانان به کار گرفته اند، باز و تا جایی که این نیروها، همراه با مبارزه از ببرون و وارد کردن ضربات سنگین به آن، از درون متلاشی نشده اند، آن را گسترده تر و خشن تر به کار خواهند گرفت و توده های بسیاری را قربانی خواهند کرد.
 طبقه ی کارگر ایران باید بر این امر آگاه باشد که این مبارزه ای بزرگ است و وی به همراه توده های کشاورز و طبقات میانی درگیر نبردی بزرگ، گسترده، سخت و طولانی خواهد شد. به دست آوردن آزادی و استقلال و برقراری جمهوری دموکراتیک تمامی طبقات مردمی ایران هرگز به ساده گی به دست نخواهد آمد.
 آنچه که در پیش روی است سترگ و پر پیچ و خم است! و طبقه ی کارگر باید برای آن آماده شود و توده های استثمار شده و ستمدیده ی کشاورز و تمامی طبقات مردمی را نیز آماده و برای برقراری ایران نو، ایران سرخ رهبری کند.
 
برقرار باد پیوند و یگانگی خلق های ایران
برقرار باد پیوند توده های استثمار شده و ستمدیده ایران
پیش به سوی تشکیل حزب طبقه کارگر
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق ایران
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
30 تیرماه 1400

۱۴۰۰ تیر ۲۷, یکشنبه

درود بر توده های شجاع عرب خوزستان و شورش بزرگ شان علیه حکومت جنایتکار خامنه ای

 

درود بر توده های شجاع عرب خوزستان و شورش بزرگ شان

علیه حکومت جنایتکار خامنه ای

 
اینک 4 روز از مبارزه ی بزرگ زنان و مردان و جوانان خوزستان و توده های زحمتکش کشاورز و دامدار عرب علیه حکومت ضد مردمی و جنایتکار خامنه ای می گذرد. این مبارزه  روز به روز به مناطق بیشتری گسترش یافته و توده های بیشتری را در بر گرفته است و بر آتش آن هر دم افزوده تر شده است. همین گسترش، همین پیوستن توده های بیشتری به آن و همین تند شدن آتش خشم توده ها است که موجب هول و هراس خامنه ای و سپاه پاسداران اش و ترس آنها از گسترش آن به دیگر استان ها و مناطق  شده است.
آنچه که توده های شریف عرب خوزستان و کشاورز و دامدار علیه آن دست به شورش زده اند بی آبی است و نه آنچه خامنه ای و دیگر سالوسان به دروغ به آنها نسبت می دهند«تجزیه طلبی». بی آبی ای که تمامی معیشت و هست و نیست شان را در معرض نابودی است.
کشاورزان زحمتکشی که زمین مزروعی شان بی آب مانده و خسارات شدیدی به آنها وارد شده است، دامداران تهیدستی که دام هایی که وسیله ی امرار معاش شان است یا تلف شده و یا در معرض تلف شدن قرار گرفته است، از این ستم، از آنچه آن را به حق تبعیض علیه خود می دانند، به تنگ آمده و به خیابان ریخته و دست به گردهمایی و راهپیمایی زده اند. آنها مسئولین استان و کشور را مسبب رنج و مصیبت خویش می دانند و علیه آن ها و حکومت شعار می دهند.
جانیان سپاه پاسداران نیز که به قدرت خود در سرکوب توده های زحمتکش کارگر و کشاورز می بالند و بزدلانه و حقیرانه  نیروها و دم و دستگاه و ادوات نظامی خود را که هر تکه ی آن را با عرق و رنج این ملت تهیه کرده اند، برای سرکوب مبارزات توده ها از این سو به آن سو می کشند، اینک نیز آنها را به صحنه های نبرد در شهرها و مناطق عمدتا عرب نشین خوزستان گسیل داشته اند تا با تفنگ و گلوله به خواست های بحق توده ها پاسخ دهند. آنان، جوانان و توده های زحمتکش عرب را به گلوله بستند و تا کنون تعدادی زیادی را مجروح و تعدادی را کشته اند.
 این خون ریزی ها و سرکوب ها درست برای این صورت می گیرد که توده ها به حکومت مال پرستان و فاسدان و جنایتکاران تمکین کنند و به ستم این موجودات سالوس و خبیث تن دهند. آنچه اینان می خواهند همانا بقای حکومت ننگین شان است. حکومتی که از دل گور برآمده است و بر جان و مال خلق ایران حاکم شده است.     
اما مگر نه این که این مرده گان و گورپرستان در آبان 98 به روی توده ها آتش گشودند و هزاران نفر را طی چند روز کشتند، مگر نه این که در همین ماهشهر که منطقه ای عمدتا عرب نشین است با تیربار جوانان را در نیزار هدف قرار دادند و بسیاری از آن ها را به خون کشیدند، مگر نه این که از سال های 70 به این سو مدام جوانان روشنفکر عرب را  به جرم هایی واهی و دروغین اعدام می کنند، آیا بر این منطقه و بر کشور سکوت حکمفرما شد؟
خیر! خوزستان و نه تنها خوزستان بلکه هر کجا که آنان توده ها را به رگبار بستند و کشتند، مبارزه ادامه یافت.
امید خامنه ای و جانیان پاسدارش در تیر 78، سال 88، در دی 96 و آبان 98 و در شکنجه و زندانی کردن های طولانی و اعدام های متوالی که همواره ادامه داشته و دارد، این بوده است که با این گونه سرکوب ها و کشتارها، وحشت و ترس را بر توده های زحمتکش کارگر و کشاورز، بر زنان و مردان مبارز و بر جوانانی که از این همه فشار و ستم به جان آمده اند، حاکم کنند، میدان را از جوانان پیشرو و دلیر خالی کنند و بساط مبارزه را برای دهه ها برچینند و با خیال آسوده بر خوان نفت و ثروت ایران نشینند. اما چه شد نتایج آن زندان ها و اعدام ها و کشتار ها؟ آیا آنها توانستند توده ها و جوانان را از جان باختن و مرگ بترسانند؟
خیر! البته که خیر!
توده های زحمتکش، کارگران و کشاورزان را با ترس و وحشت نمی توان در تاریخ منفعل و بی نقش ساخت و یا تبدیل به ضمیمه ی کوچکی از آن و زائده ی طبقات مال پرست و ستمگر کرد. آنها نیروی محرکه ی اساسی تاریخ اند. تاریخ جهان را آنها ساخته اند و باز آنها هستند که می سازند. با توده ها نمی توان درافتاد!
کارگران و زحمتکش خوزستان، کشاورزان و دامداران عرب و جوانان شجاعی که جان بر کف در خیابان ها به شورش دست زده اند برای رسیدن به خواست های بحق خود نیاز به پشتیبانی تمامی طبقه ی کارگر، کشاورزان، کارمندان، فرهنگیان، کارکنان و پزشکان بیمارستان ها و تمامی طبقات مردمی، روشنفکران، هنرمندان و ورزشکاران فهیم ایران دارند.
از آنها پشتیبانی کنیم و یار و یاور آنها باشیم. به آنها بپیوندیم و مبارزه و آتشی بزرگتر برپا کنیم و این تفاله ها و پسمانده های قرون و اعصار را در آن بسوزانیم.
  
 پیروز باد مبارزات توده های عرب زیر ستم خوزستان
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق ایران به رهبری طبقه ی کارگر 
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
29 تیرماه 1400
 

 

۱۴۰۰ تیر ۲۵, جمعه

شورش توده های خوزستان علیه حکومت پلید خامنه ای

 

شورش توده های خوزستان علیه حکومت پلید خامنه ای

 
در شب پنجشنبه 24 تیرماه توده های ستمدیده و رنج کشیده ی خوزستان شورش نوینی را آغاز کردند. شورشی علیه ناتوانی و بی مبالاتی و بی خیالی و پستی مسئولان استان و حکومتگران کشور. مسئولان و حکومتگرانی که پشیزی برای زندگی اکثریت مردم قائل نیستند و کار را با مدیریت غلط منابع آب و برنامه ریزی های نادرست در مورد توزیع آب و برق و همچنین استفاده از آن در جهت منافع اقتصادی و سیاسی خود به جایی رسانده اند که نمی توانند آب و برق مورد نیاز مردم را تامین کنند. آب و برقی که قرار بود«مجانی» شود اکنون پولی آن نیز یافت نمی شود!
در تابستان خوزستان که درجه حرارات بالای 50 درجه است و مردم نیاز مبرم به برق و آب دارند، برق مداوم و برای ساعات طولانی قطع می شود و آب مورد نیاز مردم تامین نمی گردد. این بی آبی در مناطقی که  مردمان کشاورز و دامدار زمین مزروعی دارند و یا از دام ها به عنوان وسیله ی معاش استفاده می کنند مهلک تر است و موجب آن می گردد که کشاورزان دچار زیان گردند و دام ها یا از تشنگی و یا از نبود محیط آّبی که نیازمند آن هستند تلف شوند.
در پی این ستم آشکار و به جان آمدن توده هاست که آنها به خیابان می آیند و علیه این مسئولان و حکومتگران شعار می دهند و خواهان دگرگونی وضعیت می شوند.
 شورش در بیشتر شهرهای خوزستان از جمله اهواز، سوسنگرد، ملاثانی، آبادان، خرمشهر، ماهشهر و شادگان، هویزه و ...به وقوع پیوسته است. شهرها و مناطقی که یا اکثریت جمعیت آنها و یا بخش مهمی از اهالی آن را توده ها و زحمتکشان عرب هموطن ما تشکیل می دهند. اکنون توده ها و تا کنون عمدتا توده های عرب به خیابان آمده اند.
 این شورشی است که در پی شورش های مداوم در چند سال اخیر علیه مسئولان و حکومتگرانی خودپرست و دزد که تنها در پی منافع شخصی باندی و جناحی و موقعیت های نان و آبدار خود هستند به وقوع می پیوندد.
حکومت و سپاه پاسداران تفنگ به دست اش که راهی جز به کارگیری اسلحه و شلیک به توده ها برای مرعوب کردن آنها و تن دادن شان به یکی از سالوس ترین، جنایتکارترین، کثیف ترین، و مرتجع ترین حکومت های ایران و جهان نمی شناسند، نیروها و ساز و برگ نظامی خود را برای سرکوب شورش توده ها گسیل داشته اند. در تصاویر گرفته شده از گردهمایی ها و راهپیمایی ها صدای شلیک گلوله به گوش می رسد.
با این که خبرها حاکی است که بسی از مردمی که در راهپیمایی ها بوده اند بازداشت شده اند، اما تا کنون اخباری دال بر این که کسی کشته شده است شنیده نشده و یا به بیرون درز نکرده است. گویا قرار است در«جشن» خامنه ای برای برپایی «نخستین دولت اسلامی» اش در ایران آن هم 40 سال پس از کسب قدرت سیاسی به وسیله ی این ریاکاران و جنایتکاران و در پیش پای نوچه اش رئیسی، عجالتا کسی از توده ها قربانی نشود. از قرار، بر این واقف اند که قربانی کردن و خون ریختن در این «جشن» و پیش پای رئیسی که خود جلاد خون ریزی بوده و هست، مایه ی ناکامی آینده ی«دولت اسلامی» وی و خامنه ای خواهد شد!؟ از این رو شاید که می خواهند تا جایی که ممکن است و تا جایی که این شورش گسترش نیافته و در آغاز کار جانب احتیاط را نگه دارند! و با قیافه های ریاکارانه ی حاکی از حسن نیت و آماده برای حل مشکل مردم، ظاهر شوند.  
پس همه ی سران فریبکار و سالوس حکومت برای وعده و وعید دادن به مردم و جبران خسارات کشاورزان و دامداران و ... به صف شده اند. از استاندار خوزستان گرفته تا دولت و دستگاه قضایی.
دستگاه قضایی که اینک خامنه ای همچنان که جانی و جلادی مانند رئیسی را بر پست ریاست جمهوری گماشت، فرد کریه و نفرت انگیزی همچون محسنی اژه ای را بر راس آن گمارده است تا این دو با قالیباف دیگر تبهکار و دزد بزرگ انتخاب شده به وسیله وی، گروه سه نفره ی جانیان خبیث را بر راس سه دستگاه تشکیل دهند و مردم را به وحشت و ترس دچار کنند و تخم یأس و ناامیدی از هر گونه تغییری در میان آنها بپاشند، آری این دستگاه نیز قرار شده که گروه ویژه ای برای بررسی مساله ای که خودشان دقیقا می دانند از کجا آب می خورد به این استان بفرستد. هیئتی که قرار است در آغاز ریاست این اژه ای بر دستگاه قضایی، برای خودش و رئیسی و خامنه ای آبرو بخرد.  
پاسخ حکومت در 40 سال اخیر یا گلوله و زندان بوده است و یا وعده و وعیدهای دروغین. تاریخ گواهی می دهد که وضع توده ها در این  40 سال حکومت اسلامی هر روز بدتر از روز پیش شده است.
مشکل اساسی کنونی در راه پیشروی این شورش های استانی و منطقه ای، همانا تک افتاده گی آنهاست. آنچه این شورش ها را می تواند به پیروزی برساند و حکومت را یا وادار به عقب نشینی های موضعی همچون مورد زاینده رود اصفهان کند و یا به کلی از صفحه ی روزگار نیست اش گرداند، همانا پیوستن توده های مردم به یکدیگر و پشتیبانی معنوی و عملی آنها از یکدیگر و نهایتا تبدیل این شورش ها تک افتاده به شورش های عمومی است.
پشتیبانی همه ی طبقات مردمی، همه ی گروه ها و همه ی صنف ها از هر مبارز و هر حرکت مردمی. از مقابله با بازداشت، شکنجه و زندانی کردن مبارزین سیاسی، اجتماعی و فرهنگی گرفته تا پشتیبانی از اعتصاب های کارگران و مبارزات کشاورزان و از پشتیبانی از اعتصابات و همیاری با آنها گرفته تا پیوستن به شورش های توده ای.
تنها با در پیش گرفتن این راه است که مبارزات افراد و توده های جدا افتاده، به یک  سیل خروشان مردمی تبدیل گردیده و امکان روبیدن این حکومت از پیش پای خلق ایران فراهم خواهد شد.
 
پیروز باد مبارزات توده های زیر ستم خوزستان
نابود باد جمهوری اسلامی
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
26 تیرماه 1400

۱۴۰۰ تیر ۲۳, چهارشنبه

درباره برخی مسائل هنر(18)

 

درباره برخی مسائل هنر(18) 

بخش دوم

هنر و مخاطب

     انتخاب قهرمانان و شخصیت ها
در هر اثر هنری و ادبی، پیکرسازی، نقاشی، نمایش، سینما و شعر و داستان، قهرمان و  شخصیت ها و یا طبقه و مردمی که باید انتخاب و ارائه شوند و شرایط زندگی، موقعیت ها و مسائلی که با آن درگیرند و احساسات، اندیشه ها و مبارزات شان مورد کندوکاو قرار گیرد، دارای اهمیت بالایی است. در گذشته که هنر عموما در خدمت طبقات استثمارگر و ستمگر بود، انتخاب قهرمان و شخصیت و مردمی که موضوع اثر هنری می شدند از میان طبقات استثمار گر صورت می گرفت. در دوران پس از قرون وسطی و به ویژه از قرن نوزدهم به این سو وضع تا حدودی تغییر کرد.
توده های زحمتکش در آثار هنری
این تغییر اساسا در توجه به توده های زحمتکش و ترسیم شخصت، زندگی، مسائل و مبارزات آنها و به ویژه دهقانان و طبقه ی کارگر در آثار هنری و ادبی بود. این یکی از مهم ترین جهش های هنر از خواص به عوام و یا در دوره های بعدی از آنها که کار فکری می کنند( روشنفکران طبقات بالا و میانی) به  آنها که کار عملی می کنند یعنی توده های استثمار شده، بی چیز و زیرستم بود.
پیش از این که چنین جهشی صورت بگیرد، در آثار هنری دوران های گذشته گاه و بیگاه توده های زحمتکش وجود دارند، اما تمرکز اثر روی آنها نیست. اگر از آثاری بگذریم که در آنها مردم استثمار شده و ستمدیده یا نقش نداشتند و یا اگر بودند مورد تحقیر قرار می گرفتند، در آثار مترقی و پیشرو هنری و ادبی نیز توده ها عموما در حواشی قهرمانان اصلی اثر بودند و نقشی کمابیش حاشیه ای داشتند.
برای نمونه در آثار شکسپیر طبقات پایین و بی چیز و توده های زحمتکش تصویر می شوند اما نه به عنوان قهرمانان اثر بلکه در حاشیه و عموما به عنوان توده های تهیدست،  رانده شده از زمین های خود و محروم(شاه لیر)، شاغلین خرد(رویای یک نیمه شب تابستان)، خدمتکاران( در بیشتر آثار وی حضور دارند و برخی از آنها نیز دارای نقش مثبت هستند مانند تاجر ونیزی)، دلقک ها و غیره. شکسپیر در تقابل با ریا و نیرنگ و پستی و دنائت بخشی از طبقات بالا، عموما توده های کارکن و زیر ستم را زنده و بی آلایش تصویر می کند و در کنار بیان سادگی و صداقت آنها، گاه تصاویری از هوش و زیرکی آنها و نقش های مهم آنها در حرکت رویدادها می آفریند. برخی از این شخصیت ها عموما معکوس با وضع آنها در نمایش که به عنوان« ساده لوح ها» و یا آدم های« ُشوت» طرح می شوند، اشخاصی پاک و هوشیار دیده می شوند. برای نمونه در نمایشنامه هیاهوی بسیار برای هیچ اشخاص«ساده لوح» نقش اصلی را در رو کردن تزویر فرد نیرنگ باز و دسیسه چین(دون جان) دارند و نیز در رویای یک نیمه شب تابستان چهار فرد زحمتکش صنعتکار که هر یک در کاری واردند (درودگر، مبل ساز، بافنده و آهنگر) نقش مهمی در پیش برد رویدادهای نمایش دارند.(1)
همچنین افرادی در این آثار یافت می شوند که گرچه از طبقه ی حاکم اند اما عموما منش آنها از جنسی متضاد با خصال طبقه ی حاکم و عموما بر ضد آن راه و روش ها و روحیات و اخلاقی است که مسلط بر طبقات حاکم است. همچون تیمون در نمایشنامه ی تیمون آتنی که خصال استثنایی اش در طبقه ای که به آن تعلق دارد، به ویژه خصلت باز بودن روان و قلب اش به روی دوستان و همنشینان و منش بخشندگی اش، کاملا متضاد با تنگ نظری و خشک دستی و ریاکاری، دورویی و پستی و دنائت طبقات استثمارگر حاکم است و برای همین به سختی چوب می خورد و پریشان و افسرده و ضداجتماع به غاری پناه می برد و انزوا می گزیند.
در قرن نوزدهم و از زمانی که نظام سرمایه داری گسترش یافت و نقش توده های زحمتکش و به ویژه  توده های کارگر در تولید و حضور آنها در عرصه ی سیاسی و مبارزات آنها بارزتر شد به مرور توده های کارگر و زحمتکش به آثار هنری به ویژه ادبیات، هنر نمایش و نقاشی راه یافتند. این فرایند در عین حال با اساس قرار دادن عینیت در آثار هنری  و ادبی و سبک واقع گرایی( رئالیسم)همراه بود.  
دو گونه آثار هنری در شرح زندگی زحمتکشان
در پرداخت این طبقات همان گونه که در بخش های پیشین اشاره کردیم به طور کلی از همان آغاز دو گونه آثار ادبی به وجود آمد. گونه ای از آثار به توصیف کار سخت و زندگی پر از رنج و محنت آنها و چگونگی استثمار و ستم هایی که از جانب طبقات حاکم بر آنها می رفت می پرداختند. در کنار آن، آثار دیگری نیز به وجود آمدند که در تصویرپردازی زندگی طبقه کارگر، دهقانان و دیگر زحمتکشان کمابیش همانند آثار پیش گفته بوده اند اما به مبارزات سیاسی این طبقات به شکل مستقیم آن هم می پرداختند. این موجب پیوندی بین این دو وجه در آثار ادبی می شد و نشان می داد چرا شرایط کار و زندگی و استثمار و ستم، توده ها را وادار می کند که به مبارزه روی آورند. این آثار نشان می دادند که چگونه ضرورت مبارزه از درون شرایط زندگی محنت بار توده ها زاده می شد.
در آنچه که در پی خواهد آمد اشاره وار برخی از مهم ترین و مشهورترین  فرازهای این دگرگونی تاریخی در هنر و ادبیات جهان و ایران را مرور می کنیم . بیشتر توجه ما خواه در جهان و خواه در ایران در قرن بیستم معطوف به سینما خواهد بود که بیشترین هنرمندان در آن کار کردند و توده ای ترین هنرهاست و می تواند با میلیون ها میلیون انسان در رابطه قرار گیرد. ممکن است تنگسیر چوبک و یا شاه لیر شکسپیر را خیلی ها نخوانده باشند، اما بسیاری از مردم، فیلم های آنها را دیده اند.(2)
گفتنی است که اشارات ما به هنرمند و یا آثار هنری و ادبی معینی به معنا تایید مطلق آنها نیست و از نظر ما این گونه نیست که این هنرمندان و یا آثارهیچ گونه ایراد و یا نارسایی ای ایدئولوژیک و یا هنری و ادبی نداشته اند.
انگلستان
دیکنز یکی از بنیانگذاران سبک واقع گرایی در انگلستان و یکی از آغازکنندگان و تصویرگران این نقش در نیمه ی نخست قرن نوزدهم بود. زمینه ی اصلی داستان های وی را زندگی طبقات استثمار شده و زیرستم و از جمله کارگران و تهیدستان و رنج ها و آمال و آرزوهای آنها تشکیل می دهند. برخی از این داستان ها همچون داستان دو شهر(1859) نه تنها به شرح زندگی سراسر درد و رنج توده ها توجه می کند بلکه به شرکت توده های زحمتکش روستایی و شهری در انقلاب فرانسه نیز می پردازد. می دانیم که این اثر دیکنز جزو پر خواننده ترین آثار انگلیسی زبان تا کنون بوده است. دیکنز آثاری همچون  دوران سخت و خانه ی قانون زده نیز دارد که در آنها توجه عمده ی وی به دوران صنعتی و طبقه ی کارگر است.
 کمابیش در همین دوران در آمریکا نیز مارک تواین در آثار خود به شرح زندگی مردمان عادی و زحمتکش می پردازد. شکی نیست که نویسندگان بزرگی که در آمریکا در مورد شرایط و مبارزات طبقه کارگر نوشتند یعنی جک لندن، جان اشتاین بک و دیگران از وی متاثر بودند. همینگوی، کتاب مشهور مارک تواین به نام هاکلبری فین(1884) را پایه گذار ادبیات مدرن آمریکا می داند. شخصیت های اصلی این رمان یک نوجوان برخاسته از طبقات بی چیز و تهیدست و یک برده ی سیاه هستند که در سفری رودخانه ای، دور و دراز و پرماجرا رو به سوی آزادی دارند و برای رسیدن به آن تلاش می کنند. داستان دو وجه اساسی دارد: نخست ضد نژاد پرستی، برده داری است و دوم، افشا کننده ی طبقات استثمارگر اشراف از یک سو و سرمایه داری نوین خواه از جهت اقتصادی و خواه از جهت فرهنگی و به ویژه مذهبی از سوی دیگر.  
این را هم بیفزاییم که مارک تواین این رمان مدرن را عمدتا از نگاه یک نوجوان سیزده چهارده ساله و از دریچه ی دید «اول شخص»بیان می کند و نسبت به شکل های پیشین ادبی از اشکال نوینی بهره می برد. در عین حال این اثری است عینی گرا و رئالیستی. به این ترتیب رمانی که «پایه گذار ادبیات مدرن آمریکا» است، نه به ذهنیت گرایی فرو می غلتد و نه به اشکال منفی ی«جریان سیال ذهن». اشاره به این نکته از این نظر صورت می گیرد که عموما رمان «مدرن» یا به اشکال منفی «جریان سیال ذهن» یعنی غرق شدن در ذهنیت آن هم عموما فردی، اطلاق می شود، یا به آثاری که با تمرکز روی اشکالی از واقعیت و بزرگ کردن آنها، به نتایجی همچون «بی معنایی» و پوچ بودن زندگی می رسند و یا به داستان ها و رمان هایی که با اغراق در برخی از تمیهدات و شکل های ادبی عملا به آنها نقشی عمده در ذهنی کردن داستان داده و در نتیجه از واقعیت های اجتماعی- طبقاتی دور می افتند. 
فرانسه
در آثار بالزاک همچون آثار شکسپیر گاه و بیگاه با چهره هایی از طبقات زحمتکش شهری و روستایی روبروییم. چهره هایی که عموما دلسوزانه و خوب تصویر می شوند. بالزاک در کنار توجه اش به جریان ارتجاعی اشراف و جریان نوین بورژوازی، به تمامی طبقات اجتماعی موجود در جامعه می پردازد و در این میان گاه تصاویری از کارگران نیز در آثارش ارائه می دهد. مثلا در نخستین صفحات داستان فاچینوکانه، بالزاک از کارگران حرف می زند و با وجود کوتاه بودن، تصویری جاندار از زندگی سخت و رنجبار آنها ترسیم می کند. داستان دهقانان وی نیز توجه به زندگی روستایی و لایه های زحمتکش روستا است.(3)  این امری است که در مورد نویسندگان رئالیست فرانسه همچون استاندال(سرخ و سیاه) که در آن قهرمان رمان ژولین سورل از خانواده ی دهقانی خرده مالکان روستایی برمی خیزد و یا فلوبر(مادام بواری) که در بخش هایی از آن  وضع زحمتکشان در حاشیه ترسیم می شود، نیز صدق می کند. 
 در همین دوران است که نقاشان هنرمند نیز رو به سوی توده های زحمتکش می آورند و تصاویر آنها را در آثار هنری شان می آفرینند. یکی از مشهورترین آنها گوستاو کوربه (از رهبران کمون پاریس) است که خود بنیانگزار سبک واقع گرایی در نقاشی است و تابلوی سنگ شکنان وی یکی از مشهورترین آثار نقاشی است. برخی از نقاشان امپرسیونیست همچون ونسان ونگوگ که خود مدتی به عنوان کارگر معدن کار کرد نیز در همین راه گام هایی بر می دارند. همین ها بعدها سرمشق بسیاری از نقاشان طبقه کارگر در ترسیم توده ها و طبقه کارگر و مبارزات آنها می شوند.
 جهش بزرگ به سوی تصویر طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش و مبارزات آنها با سرمایه داران در کشور فرانسه و با ژرمینال شاهکار امیل زولا آغاز می شود. این اثر از این زاویه ی معین یعنی طرح این محیط و زندگی و مبارزات کارگران نقش بسیار بزرگی بازی می کند. ژرمینال نه تنها وصف زندگی کارگران زن و مرد معدن بلکه در عین حال شرح مبارزات و اعتصاب بزرگ و طولانی آنهاست. در این کتاب دو طبقه ی کارگر و سرمایه دار و زنان و مردان شان به وجهی زنده رویاروی یکدیگر و در مبارزه ای بزرگ تصویر می شوند.
باید اشاره کرد که این مساله که زولا پیرو سبک ادبی طبیعت گرایی(ناتورالیسم) بود و این مکتب دیدگاه هایی را رواج می دهد که از نظر واقع گرایی(رئالیسم و از دیدگاه عام ترماتریالیسم دیالکتیکی) مورد نقد بوده است، و نیز این مقایسه که بالزاک بهتر است یا زولا و مقایسه میان این دو و سبک هایشان و... برای ما در مساله ی مورد بحث یعنی ورود طبقه کارگر و مبارزات وی به آثار هنری اهمیتی ثانوی دارد.(4)
روسیه
توجه به توده های زحمتکش در ادبیات روس از پوشکین و با کتاب دختر سروان که در آن به جنبش دهقانی بزرگ بوگاچف می پردازد آغاز می گردد و با نویسندگانی از زمره ی لرمانتوف و گوگول تداوم می یابد. در کتاب مشهور لرمانتوف قهرمان عصر ما ( به نام قهرمان دوران نیز به فارسی ترجمه شده است) که از نظر شکل داستان نیز مدرن است، در کنار شرح زندگی توده ها در داستان بلا، چهره ی زنده ی ماکسیم ماکسیمیچ، گروهبان ساده در مقابل پچورین شخصیت اصلی داستان که به زمره ی روشنفکران ناراضی طبقات میانی، سرخورده، مغموم و انزوا گزین تعلق دارد، پرداخته می شود. تقابل روحیات و عواطف دو فرد، یکی ماکسیم ماکسیمیچ عینی گرا، اجتماعی، خوش قلب، پرعاطفه و گرم خو و دیگری پچورین  درون گرا و فردگرا و سرد و غم زده و افسرده، یکی از رگه های مهم داستان را تشکیل می دهد. این رگه در کنار مایه ی دیگر داستان یعنی تقابل روانی - عملی پچورین با نمایندگان طبقه ی اشراف درونمایه های اساسی داستان را تشکیل می دهند.
رشد بعدی نقش توده ها در ادبیات روسیه، در نیمه ی دوم قرن نوزدهم و نیمه ی نخست قرن بیستم به اوج خود رسید و این ادبیات در تصویر کردن توده های زحمتکش با برخی از آثار گوگول، تورگنیف، تولستوی و چخوف پا به دوران جدیدی می گذارد. دورانی که شاخص ترین هنرمند آن در ادبیات گورکی است.
تصویر کردن طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش در آثار هنری و ادبی در اواخر قرن نوزدهم پس از کمون پاریس، و در قرن بیستم پس از انقلاب روسیه در اکتبر 1917  و برقراری حکومت طبقه کارگر در این کشور و بروز یکی پس از دیگری انقلابات کارگری در اروپا به وجه گسترده ای از نظر کمی و کیفی دگرگون شد. در دهه های بیست و سی و سپس دوران جنگ جهانی دوم در شوروی سوسیالیستی آثار با ارزشی در عرصه ی فیلم سازی به وسیله ی ژیگا ورتف، پودفکین، آیزنشتاین و داوژنکو و ... و در عرصه ی ادبی نیز به وسیله ی فادایف و شولوخوف آفریده شد.
از این پس امر توجه به طبقه کارگر و دهقانان و زحمتکشان تقریبا در اغلب کشورهای جهان امری عمومی گردید و نویسندگان، نقاشان، نمایشگران، سینماگران بسیاری در کشورهای گوناگون تصویرگر طبقه کارگر و مبارزات آن گردیدند. رمان ها و داستان های بسیاری در این دوران نوشته شد که بیشتر خوانندگان آن را کارگران و زحمتکشان پیشرو و نیز روشنفکران مبارز در راه این طبقات تشکیل می دادند.
 رمان های خارجی مربوط به توده ی زحمتکش، طبقه کارگر و مبارزین انقلابی که در سال های پیش از انقلاب و دوره ی انقلاب( 60- 57) بیش از بقیه ی آثار ادبی مورد مطالعه ی کارگران و روشنفکران انقلابی در ایران قرار می گرفتند عبارت بودند از خرمگس( اتل لیلیان ویچ) که یکی از پر خواننده رمان ها بود، چه باید کرد(چرنیشفسکی)، پاشنه آهنین، جنگل، چگونه فولاد آبدیده شد، رمان ها و داستان های گورکی به خصوص مادر، بشردوستان ژنده پوش( رابرت ترسال)، رزفرانس، آنها که زنده اند( ژان لافیت)، بگذارسخن بگویم، مادر جونز، آشغالدونی( کارولینا ماریاد ژزوس، ترجمه ی کریم کشاورز)، نسل اژدها، شکست (فادایف)، پارتیزان های لوانت( خسئوس آیسکارای)، اسب کهر را بنگر(نوشته ی امریک پرس پرگر که با نام گروگان به فارسی ترجمه شده است)، نان و شراب و ...
نکته جالب توجه این بود که بیشتر این آثار در دوران استبداد سلطنتی ممنوع بودند، اما اکثر آثار برتولت برشت که انقلابی ترین هنرمندان در قرن بیستم بود، روی میز کتابفروشی ها بود و برخی از نمایشنامه هایش در سالن ها اجرا می شدند.
ادامه دارد.
م- دامون
نیمه دوم تیرماه 1400
یادداشت ها
1-     البته در کتاب دون کیشوت سروانتس در دیالکتیک دو شخصیت رمان یعنی دون کیشوت شوالیه ی خیال پرداز و ذهنی گرا از یک سو و سانچو پانزا، دهقان واقع بین که مهتر دون کیشوت شده است از سوی دیگر، سانچوپانزا جایگاه ویژه ای دارد. اماهمچنان که دون کیشوت ذهنی گرا کمبود دارد، سانچوپانزای واقع بین اما بی آرمان و چشم انداز و افق نیز ناقص است. روشن است که این اشاره به دو نگرش فلسفی ناقص، بخشی از درونمایه های این رمان است و خود می تواند جزیی از وجوه مکمل تحلیل اجتماعی، طبقاتی و تاریخی آن باشد. 
2-    نکته ی مزبور به این معنا نیست که هر اثرسینمایی که از روی اثری ادبی برداشت و ساخته شده است حق مطلب را ادا کرده و خوب است. در واقع اقتباس های سینمای خوب بسیار نادراند.
3-    «در داستان دهقانان، بالزاک سیر مبارزه طبقاتی را در فرانسه تصویر می کند: چگونه  ملاکان فئودال بر ضد رباخواران می جنگند، و چگونه دهقانان بر ضد هر دوی آنها تقلا می کنند،( هر چند که احتیاج مادی وادارشان می کند که تسلیم مطامع رباخوار گردند). وی نشان می دهد که رهایی خرده مالکان از بهره کشی ملاکان بزرگ به نحو تاثرانگیزی به نوعی دیگر از بهره کشی منجر شده است؛ بستگی و نیاز آنان به وام دهنده ی رباخوار. همان گونه که یکی از روستاییان می گوید:« پاهای ما را چه احتیاج بسته باشد چه ارباب، در هر حال محکوم هستیم که همه عمر روی زمین عرق بریزیم.» ...»( رئالیسم و ضد رئالیسم در ادبیات، سیروس پرهام، ص 63، همچنین نگاه کنید به پژوهشی در رئالیسم اروپایی، لوکاچ، مقاله ی نخست، دهقانان)
 با وجود اینکه بیش از 60 سال از نگارش کتاب رئالیسم و ضد رئالیسم در ادبیات می گذرد با این وجود هنوز یکی از بهترین کتاب ها در این زمینه است و ارزش خود را در میان آثاری که از دیدگاه مارکسیستی به رئالیسم و جریان های ضد آن می پردازند، حفظ کرده است. البته کتاب تا حدودی زیر تاثیر دیدگاه لوکاچ در مورد رئالیسم قرن نوزدهم اروپا نوشته شده است و به نظر می رسد که دو کتاب مهم لوکاچ پژوهشی در رئالیسم اروپایی( ترجمه ی اکبر افسری، 1373؛ برگردان دیگری از این کتاب به وسیله محمد جعفر پوینده با نام جامعه شناسی رمان، نشر ماهی 1392 صورت گرفته که  البته تمامی مقالات مندرج در برگردان افسری را ندارد) و نیز معنای رئالیسم معاصر(ترجمه فریبرز سعادت، انتشارات نیل، 1349) بیشترین تاثیر را بر نویسنده داشته اند. از دیدگاه ما که نظرات هنری برشت را بسیار همه جانبه تر، پیشرفته تر و انقلابی تر می دانیم، دیدگاه لوکاچ در مورد رئالیسم بی ایراد نیست و آن را به ویژه در قالب های معینی محدود و بسته می کند. مشاجره ی برشت با لوکاچ در مورد مساله ی رئالیسم بسیار با اهمیت است و ما تلاش می کنیم در بخش های آینده ی همین رشته مقالات به آن بپردازیم. 
4-    در مورد تفاوت های زولا با بالزاک و استاندال، نگاه کنید به لوکاچ، پژوهشی در رئالیسم اروپایی ترجمه افسری، فصل سوم، بالزاک و استاندال و فصل چهارم، صدمین سالگرد زولا.   

۱۴۰۰ تیر ۲۰, یکشنبه

نگاهی گذرا به خطوط کلی جدال نیروهای ارتجاعی داخلی و خارجی بر سر قدرت و نفوذ در افغانستان بخش اول

 

مقاله ی زیر به وسیله ی یکی از هواداران حزب کمونیست( مائوئیست) افغانستان نوشته شده است و در مورد وضع نیروهای داخلی افغانستان و امپریالیست های غرب و شرق و دولت های وابسته به امپریالیسم و ارتجاعی منطقه است. 

نگاهی گذرا به خطوط  کلی جدال نیروهای ارتجاعی داخلی و خارجی

بر سر قدرت و نفوذ در افغانستان 

بخش اول


دولت دست نشانده ی امپریالیست های غربی
پس از حملات هوایی قوای اشغالگر به رهبری امپریالیسم آمریکا در افغانستان و سقوط دولت طالبان، قوای اشغالگر کنفرانسی را در ماه دسامبر  سال ۲۰۰۱ در شهر بن آلمان برگزار کردند. در این کنفرانس طرفداران شاه سابق، بخش هایی از طالبان( به اصطلاح طالبان میانه رو)، تکنوکرات ها، سران احزاب جهادی و تعدادی از سران چپ تسلیمی، شرکت داشتند. در این کنفرانس حامد کرزای از جناح به اصطلاح (طالبان میانه رو)  برای شش ماه قدرت را در دست گرفت. شرح حوادث دوران حکومت پوشالی کرزای و رویدادها و حوادثی که به وجود آمد طولانی است و من  در اینجا به آن نمی پردازم و آن را به فرصتی دیگر واگذار می کنم.
به طور خلاصه حامد کرزای تقریبا سیزده سال در قدرت بود. در این مدت با وجود این که تعدادی نماینده نماینده ی احزاب جهادی اسلامی در کنارش خوش خدمتی می کردند، طالبان را برادران ناراضی می خواند و با عملیات شبانه و بمباران های قوای اشغالگر در مناطق تحت نفوذ طالبان نیز که معمولا پشتون نشین بودند، مخالف بود. در ضمن با این که انتخاب شده از جانب قوای اشغالگر و نوکر آنها بود، دیدی قوم پرستانه و قبیله ای داشت.
 بعد از کرزای، اشرف غنی که وزیر مالیه حکومت کرزای بود با پشتیبانی اشغالگران امپریالیست، اداره ی رژیم حکومت پوشالی را به دست گرفت. غنی همچون کرزای تفکر قبیله ای و قومی داشت. او نیز به اشاره ی قوای اشغالگر برای بازیگران منطقه مانند پاکستان، ایران، ترکیه و چین چراغ سبز نشان داد و  برای نوکران و اجیران این کشور ها در دم و دستگاه اداری خود مقام و منزلت تفویض کرد و نوکران و اجیران آنها را شریک جرم دولت اش ساخت. کرزای و غنی هر دو نیرویی در داخل افغانستان ندارند. با شکست قوای اشغال گر، دولت های ارتجاعی منطقه یعنی پاکستان، ایران، ترکیه، چین و روسیه دست باز پیدا خواهند  کرد. دیر نیست که بورژا - کمپرادور های جدید به اریکه ی قدرت تکیه زنند.
طالبان
افراد طالبان را معمولا طلبه های مدرسه های دینی در پاکستان تشکیل می دهند. طالبان دارای تفکرات واحدی نیستند. عده ای از آنها به شبکه های بین المللی اسلامی مانند اخوان المسلمین، القاعده و داعش وابسته اند.
افراد طالبان عمدتا از سمت جنوب افغانستان هستند. این مناطق در طول چهل سال، گذرگاه اسلحه از پاکستان بوده و همیشه زیر حملات شدید و بمباران حکومت مرکزی قرار داشته است. مردم این مناطق حدود نیم قرن از تعلیم و تربیت محروم بوده اند. مکاتب و مدارس این مناطق به وسیله ی نیروی های جهادی و بعدا طالبان به آتش کشیده شدند. توده های مردم از روی اجبار پسران شان را به مدارس دینی به پاکستان می فرستادند. به همین علت مراکز طالبان در جنوب افغانستان موقعیت قوی دارند و در اثر کوچ  و مهاجرت، به دیگر مناطق نیز راه یافته اند. مردم این مناطق در اثر بمباران مناطق شان نفرت عمیقی نسبت به خارجی ها دارند. تفکر قومی و قبیله ای بین شان بیشتر از سایر اقوام افغانستان است و در میان شان دیدگاه های عقب مانده ی قرن وسطایی به همراه حس شوونیسم، تسلط جنسیتی و ملیتی بسیار قوی است.
نیرو های ملی و مترقی
نیروهای ملی و مترقی افغانستان مانند سایر کشور ها خیلی ضعیف است. دلایل ضعف نیرو های ملی و مترقی افغانستان در عوامل داخلی و خارجی گوناگونی نهفته است.
عوامل داخلی
سرکوب های نیم قرن گذشته و چهل سال جنگ علیه اشغالگران خارجی نیروهای ملی و مترقی افغانستان را بسیار ضعیف کرد. در این چهل سال جنگ، آن قدر حوادث و رویدادها پشت سر هم و به سرعت اتفاق افتاد که سازمان های ملی و مترقی عموما حتی فرصت این را پیدا نکردند که بحث های داخلی میان خودشان را به صورت درست و اصولی پیش برند. اکثریت سازمان های ملی و احزاب مترقی  رهبران دست اول و دست دوم خود را از دست دادند و در هر جای هم که سر بلند کردند یا به وسیله ی دولت بمباران دستگیرو اعدام شدند و یا نیروهای ارتجاعی وابسته به کشور های همسایه شناسایی و تیرباران شان کردند. در دوره ی مذکور این نیروها زمینه ی رشد آنچنانی نداشتند.
از سوی دیگرعواملی همچون ارتداد، تسلیم طلبی ملی و طبقاتی، یأس، درک نادرست از اوضاع و...  تعدادی زیادی از این نیرو ها را به رفقای نیمه راه مبدل ساخته ، به پراکندگی و انزوا کشانید.
عوامل خارجی
مداخلات نیروی های ارتجاعی کشور های همجوار، شکست اردوگاه سوسیالیستی و نبود یک پشتیبانی موثر از جانب نیروهای ترقیخواه بین المللی را می توان از جمله عوامل خارجی موثر در ضعیف شدن و انزوای  نیروهای مترقی به حساب آورد.
طبقه کارگر  و دیگر زحمتکشان
طبقه کارگر در افغانستان در وضعیت فلاکت باری قرار دارند. چهل سال جنگ  تقریبا تمامی تاسیسات تولیدی را در کشور از بین برده است و تعداد محدود تاسیساتی نیز که باقی مانده است نمی تواند تمام متقاضیان کار را در خود جذب کند. از این هم نیروهای درگیر در کار و هم سطح دست مزد ها داخل افغانستان بسیار پائین است. جز این، میلیون ها کارگر افغانستانی در کشورهای همسایه و کشورهای عربی با مزد بسیار ناچیز مشغول کار هستند. به دلیل همین پراکندگی، طبقه کارگر افغانستان تشکیلات کارگری واحد ندارد.
دهقانان
وضعیت دهقانان از وضعیت کارگران بهتر نبوده است و مخصوصا در چهل سال گذشته. یک طرف خشک سالی و نبود برف و باران بوده است و  طرف دیگر جنگ داخلی. در این دوران دهقانان مشکل که می توانستند روی زمین کار کنند. عدم مکانیزه شدن وسایل تولید، نداشتن کود و تخم اصلاح شده نیز مزیت برعلت بوده است. دهقانان سال هاست که با همان وسایل ابتدایی بیل و کلنگ و گاو آهن کار می کنند. به همین دلیل بعضی اوقات ناگزیراند که دیگر روی زمین کار نکنند. چون یک هفته کار یک دهقان معادل یک روز کار یک کارگر است.
این است وضعیت اسفار مردم در افغانستان.
 
بخش دوم

افغانستان، دولت های مرتجع منطقه و بازی های پنهان و آشکار
پس از شکست امپریالیسم امریکا و ناتو در افعانستان، طرف های درگیر در کشور افغانستان بر سر امتیاز طلبی و امتیاز گیری به توافق عملی نخواهند رسید و از این رو درگیری های نظامی در این کشور گسترش خواهند یافت. منظور ما از طرف های درگیر در قضیه ی افغانستان، امپریالیسم امریکا، ناتو، پاکستان، ایران، روسیه و چین است. هر کدام این کشور ها به دلیل اهداف خاص شان آتش این جنگ را مشتعل نگه می دارند. من در این نوشته به شکل مختصر به نقش هر یک از کشورهایی که نام بردم می پردازم.
1- پاکستان
در طول دوره ی اشغال افغانستان به وسیله ی سوسیال امپریالیسم شوروی، پاکستان پناهگاهی برای احزاب جهادی و مهاجرین افغانستان بود. این مسئله باعث شد که امریکا، ناتو، کشور های عربی و سایر کشور هایی که مخالف حضور شوروی سابق در افغانستان  بودند، کمک مالی و تسلیحاتی از طریق پاکستان به احزاب جهادی برسانند. البته معلوم نیست چه مقدار از کمک های یاد شده  به دست سران جهادی رسیده، چه مقدار از آن به وسیله ی سران و رهبران جهادی حیف و میل و چه مقدار آن صرف جنگ شده است. آنچه روشن است این است که پاکستان میلیارد ها دلار را سالانه از برکت این جهاد به شکل سرمایه باد آورده دریافت کرده و میلیون ها دلار را نیز رهبران جهادی حیف و میل کرده اند .
پس از شکست شوروی سابق و سقوط حکومت  نجیب، سران و رهبران جهادی از راه پاکستان و ایران داخل افغانستان شدند. مراکز کمک رسانی کشور های به اصطلاح کمک کننده نیز از پاکستان به افغانستان نقل مکان کردند. از آن پس دیگر از سود باد آورده برای پاکستان خبری نبود. دیری نگذشته بود که احزاب جهادی بر سر تقسیم قدرت به جان هم افتادند و جنگ های داخلی آغاز شد. البته باید یادآور شد که این مداخلات پاکستان، ایران و همچنین شوونیسم ملت حاکم و ناسیونالیسم ملت های زیر ستم بود که موجب ادامه ی جنگ شد و آن را گسترش داد .
دولت پاکستان از اوضاع جنگ استفاده کرد و با همکاری سفارت انگلیس در پاکستان، تعدادی از طلاب مدرسه های دینی را برای حفظ امنیت پروژه  توتال و یونی کال مسلح کردند و گروه تحریک طالبان را به وجود آوردند . تحریک طالبان  به همراه کماندوهای های انگلیسی از طریق قندهار به یک چشم به هم زدن تا شمال افعانستان رفتند و تمامی موانع  سر راه شان را برچیدند. این گونه بود که تحریک طالبان  قدرت یافت.
طالبان  بار دیگر به کمک القاعده  و مخصوصا اسامه بن لادن در صدد ایجاد امارت اسلامی شدند. در مدت کوتاهی مناطق جنوب افغانستان را تصرف کردند و خود را به دروازه های شهر کابل رساندند. در چارآسیاب  به سران تنظیم(احزاب جهادی) پیام فرستادند که تسلیم شوند. حزب اسلامی حکمتیار عقب نشنیی کرد، عده یی از سران حزب وحدت برای مذاکره به چارآسیاب رفتند و در همان جا  دستگیر و اعدام شدند. احمد شاه مسعود و جمعیت اسلامی نیز بدون مقاومت عقب نشینی کرده  و به سمت شمال فرار کردند. کابل به دست طالبان و امارات اسلامی افتاد.
بعد از یازده سپتامبر 2011 ورق برگشت. امریکا از طالبان خواست تا اسامه بن لادن را به امریکا تحویل دهد. اما رهبری طالبان از دادن بن لادن امتناع ورزید. این قضیه موجب تغییر سیاست امریکا در قبال طالبان شد. امریکا و ناتو به کمک احزاب جهادی از زمین و هوا  به قرارگاه طالبان حمله کردند و تقربیا تمام قرارگاه طالبان را نیست و نابود کردند. رهبران طالبان با اسامه بن لادن فراری شدند و  آمریکایی ها حکومت دست نشانده ی مزدور را جایگزین طالبان ساختند . حکومت دست نشانده به قدری فاسد بود که لقب فاسد ترین دولت جهان را گرف. البته که در این فساد، تنها دولت دست نشانده دخیل نبود، بلکه حامیان بین المللی نیز شریک بودند. میلیارد ها دلارکمک های جامعه جهانی  و سرمایه ملی را حیف و میل کردند .
2- حکومت ارتجاعی ایران
رژیم مرتجع آخوندی ایران در رقابت با پاکستان از دو سلاح استفاده می کند که  یکی مساله ی زبان و دیگر مساله ی شیعه گری یا به اصطلاح( پان ایرانیسم اسلامی) است. این دو کشور سال هاست که با هم اختلاف دارند. در پاکستان، شیعه ها آماج حمله اند و ایران به ویژه در سیستان و بلوچستان اهل سنت تحت فشار هستند. ایران در طول اشغال افغانستان توسط شوروی سابق دفاتر، مراکز و نماینده گی های احزاب جهادی اسلامی افعانستان را فعال نگه می داشت و از این طریق افراد را بسیج و مسلح کرده به داخل افغانستان می فرستاد. مهاجرین در ایران مانند پاکستان در کمپ زندگی نمی کردند. اکثریت مهاجرین در ایران کارگران بودند که دارای هیچ حقوق و امتیازی نبودند. رژیم ایران کارگران مهاجر افغانستان را به شکل وحشیانه ای استثمار و مورد تحقیر و توهین قرار می داد. شوونیسم  و پان ایرانیسم اسلامی، کارگران افغانستان را از ساده ترین حقوق انسانی محروم کرده بود. کارگران افغانستانی در خیابان، در پارک، اتوبوس، در صف نان و خلاصه همه جا تحقیر می شدند. حکومت مرتجع ایران کار را به جایی رسانده بود که حتی در جنگ ایران و عراق از کارگران افغانستانی در صف اول به عنوان سپر(گوشت دم توپ)استفاده می کرد و هنوز هم از کارگران مهاجر افغانستان در عراق و سوریه استفاده می کند. 
بعد از شکست شوروی سابق و سقوط حکومت نجیب، مراکز احزاب مستقر در ایران نیز به داخل کابل منتقل شدند. آنها نواحی غرب کابل را که معمولا شیعه نشین  و فارسی زبان است به زیر کنترل خود داشتند. از این پس جنگ میان گروه هایی که از پاکستان و ایران آمده بودند، جریان یافت.
بعد از آمدن طالبان به دروازه های کابل، رهبران احزاب ایران نشین حاضر به  مذاکره با طالبان شدند اما طالبان آنها را به شکل فجیعی به قتل رساند. آنها به کنسولگری رژیم ایران در مزار شریف حمله کردند و تعداد زیادی دیپلمات ایرانی را کشتند. محدویت های مذهبی زیادی برای هندو ها، سیک ها و تا حدودی برای شیعان اعمال نمودند. مکاتب و مدارس را تعطیل کردند؛ زنان  خانه نشین شدند و...
پس از یازده سپتامبر، ایران برای سرکوب طالبان به امریکا چراغ سبز نشان داد. اما  با شکل گیری ائتلاف های جدید موضع گیری ایران و پاکستان تغییر نمود و ایران و پاکستان هم آهنگ و همگام قدم برداشتند.
3- پان ترکیسم ترکیه
حکومت ترکیه از گذشته ی دور و بنا به موجودیت ترک تباران در افغانستان، در این کشور سرمایه گذاری کرده بود و دولت این کشور از زمان آتاتورک رابطه ای نزدیک با حاکمان کابل داشت. در این دوران تعدادی زیادی از نظامیان افغانستان برای تحصیل به ترکیه فرستاده می شدند. به این دلیل که  ترکیه با افغانستان مرز مشترک ندارد، در زمان اشغال افغانستان به وسیله ی سوسیال امپریالیسم شوروی، این کشور در حاشیه قرار گرفت. با وجود این از طریق اجیران و گماشته گان شان از دور دستی به آتش داشتند و افرادی مانند آزاد بیگ، دوستم و نیز میلیشای وابسته به ترکیه برای منافع ترکیه فعال بودند. بعد از کشته شدن آزاد بیگ، دوستم در سقوط  دولت نجیب نقش فعالی بازی کرد. در دوران حکومت مجاهدین نه تنها دوستم محاکمه نشد بلکه رتبه ی ژنرالی هم گرفت. در دوران جنگ های داخلی بین مجاهدین، دوستم به شمال کشور رفت.
در دوران حکمرانی طالبان، دوستم در ترکیه بود و اما همین که ائتلاف ضد طالبان شکل گرفت، دوستم با میلیشای خود در قتل عام طالبان نقش بارز داشتند. به همین دلیل طالبان  با دوستم میانه ی خوب ندارند. رد کنفرانس استانبول از سوی طالبان هم می تواند به دلیل همان خصومت های قبلی باشد.
4- سوسیال امپریالیسم چین
چین هم در همسایه گی افغانستان قرار دارد و بنابراین نمی تواند در قضیه ی افغانستان بی غرض باشد. با توجه به اینکه مسئله ی مسلمان های ایغور خاریست در چشم حاکمان دولت چین و آنها را اذیت می کند، چنانچه دولت چین در این قضیه غفلت کند ممکن است در آینده دردسرهای فراوان برای  آن فراهم کند. از این رو تشکیل یک دولت مرتجع اسلامی در مرز چین می تواند یک چالش بزرگ برای دولت این کشور باشد.
 افغانستان سرشار از معادن و نیروی کار ارزان است و در همسایه گی چین قرار دارد. برای چین خیلی سودمند خواهد بود که از این سرمایه ی بادآورده استفاده کند. از سوی دیگر دولت سوسیال امپریالیسم چین نگران است که مبادا در این باتلاق همچون شوروی سابق گیر کند.  دولت چین در زمان اشغال امریکا و متحدین امریکا تلاش کرد که مجوز استخراج چند معدن را از امریکایی ها  بگیرد اما تا کنون یا به دلیل  ناامنی و یا هم به دلیل رقابت بین بازیگران قضیه ی افغانستان موفق به اخذ مجوز نشده است.
5- نقش امپریالیسم روسیه
دولت امپریالیستی روسیه از تجربه ی قبلی سوسیال امپریالیسم شوروی سابقه درس آموخته است و عموما خیلی با احتیاط عمل می کند. این کشور ترس از آن دارد که مبادا افراط گرایی اسلامی در دامن اش شعله ور شود. هم با طالبان مدارا می کند و هم مخالف افراط گرایی اسلامی در نزدیک مرزهایش است. به همین دلیل از کشورهای مسلمان نشین آسیای میانه برای خود کمربند امنیتی ایجاد کرده ، تا اسلامگرایی افراطی را از مرزهای خود دور نگه دارد. با وجود این و نسبت به گذشته، افراط گرایی اسلامی در کشور های مسلمان نشین آسیای میانه نسبتا رشد داشته است. 
حالا با شکست امریکا و ناتو در افغانستان، ائتلاف تازه ای در حال شکل گرفتن است. نظامیان پاکستانی  با دولت چین نزدیکی نشان می دهند. آنها استقرار پایگاه نظامی امریکا را در خاک شان را نپذیرفتند. از سوی دیگر هند و چین بر سر مسئله مرزی با هم اختلاف دارند و همین مسئله موجب درگیری مرزی آن دو کشور شده است. پاکستان و هند نیز بر سر مسئله جامو و کشمیر درگیری چندین ساله دارند. این درگیری می تواند رابطه ی پاکستان را با چین بیشتر نزدیک سازد. رابطه ی سیاسی جمهوری اسلامی ایران با دولت چین نیز خیلی نزدیک و صمیمی است.
سخن آخر: تداوم جنگ ناگزیر است
به طور کلی، تمامی اوضاع و شرایط موجود به نفع طالبان است. طالبان به زودی کابل را تصرف خواهد کرد. ولی متاسفانه جنگ در افغانستان ادامه خواهد یافت، زیرا طالبان نه تنها توان حل  تضادهای جامعه ی افغانستان را ندارد بلکه بیش از پیش موجب تشدید تضاد های درونی جامعه ی افغانستان خواهد شد.