۱۴۰۰ تیر ۱۲, شنبه

درباره نقش و جایگاه اعتصابات اقتصادی در دوره های بحران های اقتصادی- اجتماعی

 

 

درباره نقش و جایگاه اعتصابات اقتصادی در دوره های بحران های اقتصادی- اجتماعی

    کشورهای زیرسلطه ی امپریالیسم از نظر اشکال حکومت طیف رنگارنگی را تشکیل می دهند. در بیشتر این کشورها به ویژه کشورهایی که نفت صادر می کنند و یا از نظر امپریالیست ها موقعیت ویژه ی استراتژیک دارند اشکال گوناگونی از استبداد سلطنتی، نظامی، مذهبی و غیره حاکم است. در این کشورها یک دموکراسی بورژوایی سر و دم بریده همچون خود کشورهای سرمایه داری امپریالیستی نیز وجود ندارد که تا حدودی برخی از آزادی های ابتدایی سیاسی مجاز باشد و به هر حال امکاناتی برای مبارزه ی اقتصادی و سیاسی وجود داشته باشد.(1)
از این روی، معمول چنین است که خواه در شرایط عادی و خواه به ویژه در شرایطی که بحران اقتصادی - اجتماعی به وجود می آید، برخی از گونه های مبارزه ی اقتصادی طبقه ی کارگر و دیگر طبقات زحمتکش می توانند، جنبه ی سیاسی پیدا کنند، به سرعت تبدیل به مبارزه ی سیاسی شوند و یا نقش و جایگاهی سیاسی بیابند. 
برخی گرایش های درون کارگران در تقابل با روندهای ضروری
ممکن است برخی گرایش های خود به خودی و صرفا صنفی درون کارگران پیمانی نفت بخواهند اعتصاب را در چارچوب خواست های خود نگه دارند و بگویند که صرفا می خواهند به تقاضاهای خود برسند و نظرشان این باشد که آنها نه می خواهند آن را به دیگر کارگران گسترش دهند و نه این که اعتصاب شان سیاسی شود و یا جایگاه سیاسی پیدا کند.(2) اما این گونه تمایلات صنفی نه تنها به نفع کل طبقه نیست، بلکه تحقق آن عموما از حدود توانایی کارگرانی که از این گرایش تبعیت می کنند بیرون است.
علت این است که در کشورهایی مانند کشور ما در شرایط معینی، یعنی در شرایط نارضایتی سیاسی عمومی از حکومت و بی ثبات شدن آن، اعتصاب اقتصادی برای افزایش حقوق و به ویژه تداوم آن، می تواند به ساده گی جنبه سیاسی پیدا کند و یا نقش و جایگاهی سیاسی بیابد.
 در چنین شرایطی با وجود این که اعتصاب عمدتا صنفی و اقتصادی است و هر طبقه به ویژه طبقه ی کارگر علی القاعده در مبارزه ی اقتصادی خود تنهاست و برای منافع ویژه ی طبقه ی خود و گاه حتی صرفا برای صنف و رشته ی خود مبارزه می کند، اما تاثیرات اعتصاب و نقشی که در مجموع اوضاع سیاسی جاری، پیدا می کند، عموما آن را از دایره منافع خود کارگران اعتصابی خارج می کند و به منافع دیگر طبقات ربط می دهد.
همچنین با خروج تاثیرات اعتصاب از دایره تمایلات برخی گرایش های درون کارگران، این اعتصابات با دادن نقش و جایگاهی ویژه به آنها از جانب دیگر طبقات به ویژه طبقات زحمتکش روبرو می شود. چنین نقش و جایگاهی را به اعتصاب دادن، نه تنها به پیشرفت خود آن اعتصاب یاری می رساند بلکه موثر و محرک دیگر طبقات می گردد و وضع این گونه می شود که گروه ها و طبقات دیگر با پشتیبانی ها از این اعتصاب و در پشت آن ایستادن، آن را به بهانه ای برای تحرک مبارزه ی اقتصادی و سیاسی خود و کل جنبش سیاسی موجود تبدیل می کنند.
 به این ترتیب اعتصاب، نتایج و عواقبی می یابد که ممکن است علیرغم خواست برخی گرایش های صنفی درون کارگران باشد. تداوم این اعتصابات و به خصوص رسیدن کارگران به خواست های خود و موفقیت اعتصاب نیز عموما در شرایطی ویژه- یعنی در شرایطی که اساس حکومت در خطر باشد و حکومت موقتا عقب نشینی کند - امکان پذیر می گردد. 
در بیان بیشتر این نکته باید گفت در برخی از کشورهای زیرسلطه از جمله کشور ما که حکومت استبدادی دارند نخست اینکه این گونه اعتصابات عموما نمی تواند رخ دهد و هر جا هم  که رخ دهد حکومت حتی کوچک ترین آنها را به شدت سرکوب می کند. نگاهی به دوران 25 ساله استبداد سلطنتی سابق نشان می دهد که حکومت شاه و ساواک و نیروهای نظامی اش به هر گونه اعتصاب اقتصادی کارگران از کوچک تا بزرگ حمله ور شده و یا آن را به  خاک و خون کشیده اند؛ مثلا اعتصاب بزرگ کارگر جهان چیت کرج( اردیبهشت ماه  1350) که هنگام راهپیمایی کارگران، نیروهای نظامی به روی آنها آتش گشودند و بسیاری را کشته و بیش از 70 نفر را زخمی کردند.
همین  امر در مورد  حکومت سرمایه داران مستبد دینی حاضر نیز صادق بوده است. برای نمونه نگاه کنیم به مورد مبارزه ی کارگران خاتون آباد که به خون کشیده شد و یا اشکال هولناک سرکوب کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، کارخانه نیشکر هفت تپه، فولاد اهواز، هپکو و آذر آب اراک.
 از سوی دیگر هر گاه چنین اعتصاباتی رخ دهد و حکومت نتواند از بروز آن جلوگیری کند و یا سریعا به آن حمله ور شده آن را سرکوب نماید، این در شرایط ویژه ای ممکن است. یعنی شرایطی که نارضایتی عمومی سیاسی تمامی فضای جامعه را در بر گرفته و جنبش سیاسی پنهان و آشکاری در کشور وجود دارد و همچنین قدرت سیاسی و حکومت دچار بحران و عدم ثبات شده و بود و نبود آن در معرض خطر قرار گرفته است. 
در شرایط ویژه در پس هر اعتصاب اقتصادی یک اعتصاب سیاسی وجود دارد
در چنین شرایط خاصی هر اعتصاب اقتصادی کارگری( و یا اعتصابات صنفی دیگر طبقات)، بر بستر یک نارضایتی عمومی سیاسی از حکومت و تمایل و خواست عمومی مردم برای سرنگون شدن آن رخ می دهد و بنابراین در پس ظاهر اقتصادی اعتصاب و خصوصیت جزیی و صنفی آن، خصومت کلی و کینه و نفرت عمیق توده ی کارگران اعتصابی نسبت به حکومت، نهفته است. تبدیل سریع اعتصابات اقتصادی کارگران شرکت نفت در سال 58 به اعتصابات سیاسی و بیان خواست های سیاسی کارگران در اشکال مستقیم، نشانگر این پنهان بودن است.  
بر چنین مبنایی می توان گفت که اعتصاب اخیر نیز صرفا اقتصادی نیست، بلکه در پس و پشت آن نارضایتی از حکومت و مخالفت عمیق سیاسی با آن نیز نهفته است. این پس و پشت به واسطه ی شرایط استبدادی حاکم و عدم وجود آزادی بیان و تشکل های صنفی و احزاب سیاسی، امکان ظهور مستقیم  در اشکال ویژه ی خود را ندارد و بنابراین به واسطه ی خفقان حاکم، در حد و حدودی که به ناچار می تواند رخ دهد، یعنی حدود و مرزهای معیشت مردم که تعرض بیشتر به آن، با هست و نیست کارگران و خانواده هاشان سروکار می یابد، نمایان می شود.
به عبارت دیگر، گرچه شرایط معیشت کارگران بسیار سخت است اما آنچه که کارگران از آن ناراضی اند و به آن اعتراض دارند، تنها شرایط اقتصادی شان نیست، بلکه شرایط سیاسی شان نیز می باشد. آنچه که موجب می شود که کارگران خواست های اقتصادی خود را پیش گذارند و یا صرفا در این اشکال اعتراض خود را بیان کنند، برای این است که امکان طرح خواست های سیاسی خود را ندارند و شرایط سخت معیشت ون تعرض مدام حکومت به آن کارگران را وادار می کند که دست به چنین اعتصاباتی بزنند و در این محدوده از زندگی خود دفاع کنند. کافی است که حکومت بندها را شل کند و با تضمین به کارگران اعتصابی بگوید تمامی خواست های خود را بیان کنید، آنگاه خواهیم دید که کارگران پیش از آنکه از خواست های اقتصادی خود سخن به میان آورند از خواست های سیاسی خود سخن خواهند گفت و مرکز این خواست ها هم این خواهد بود که آنها این حکومت را نمی خواهند و خواهان سرنگونی آن هستند، زیرا آن را استثمارگر و ستمگر و ضد کارگر و ضد زحمتکش می دانند.(3) 
از سوی دیگر طبقات مردمی و به خصوص طبقات زحمتکش غیر کارگر که آنها نیز به نوبه ی خود از حکومت نفرت و کینه دارند، در چنین اعتصاباتی امیدها و آرزوهای خود را برای سرنگونی حکومت مستبد و جابر کنونی مشاهده می کنند. آن را برآمده از نارضایتی عمومی و ضربه ای به این حکومت و همچون حلقه ای مهم در مبارزه برای این سرنگونی می بینند؛ در دل شاد می شوند؛ به شور می آیند؛ از آن نیرو می گیرند؛ به آن امید می بندند؛ از آن پشتیبانی می کنند؛ به آن یاری می رسانند که قدرت بیشتری به دست آورد و به این ترتیب نقش و جایگاهی را به آن می بخشند که ممکن است مورد انتظار و خواست برخی کارگران- حداقل در مراحل نخستین چنین اعتصاباتی- نباشد. اگر این طبقات این گونه می دیدند که کارگران صرفا برای خواست های محدود اقتصادی خود مبارزه می کنند که ربطی به آنها ندارد، و مبارزه شان برخواسته از یک نارضایتی عمومی سیاسی از این حکومت نیست، بر بستر آن استوار نمی باشد و یا به آن نمی تواند ربط یابد و یاری رساند، چه دلیلی داشت که به آن امید ببندند؟
 آنها می توانستند دنبال این دیدگاه را بگیرند که هر گروه و صنف و طبقه ای منافع خاص خود را دارد و آن را دنبال می کند و منافع اقتصادی هر طبقه با منافع دیگر طبقات ربطی ندارد و عموما در تضاد و معارض با آن است و بالاخره آن را به اینجا ختم کنند که کارگران صرفا برای منافع خود مبارزه می کنند و با دریافت خواست های خود به سرکار برمی گردند و کل ماجرا هم منفعت خاصی برای این طبقات دیگر نخواهد نداشت. در چنین شرایطی دیگر چه نیازی به امید بستن به حرکتی صنفی و چه نیازی به پشتیبانی!  
مروری به مبارزات کارگران شرکت اتوبوسرانی تهران، نیشکر هفت تپه و ... نشان می دهد که علیرغم صنفی بودن بیشتر خواست ها و بنابراین در چارچوب حکومت بودن آنها، اما نگاه عموم طبقات زحمتکش و لایه های به ویژه پایین خرده بورژوازی به بیشتر این مبارزات به هیچ وجه این گونه نبود که کارگران صرفا برای خواست های خودشان مبارزه می کنند، آن سان که هر طبقه ی دیگری برای خواست های اقتصادی خودش مبارزه می کند.
 در حکومت های استبدادی و در شرایط ویژه ای از بحران اقتصادی- اجتماعی و سیاسی وضع این گونه می شود که اعتصاب اقتصادی هر طبقه نه تنها برای خود، بلکه برای طبقات دیگر و به نفع آنها هم هست. نه تنها صنفی و اقتصادی است بلکه می تواند جزیی از مبارزه عمومی سیاسی و جنبش سیاسی موجود به شمار آید و بر آن تأثیر بگذارد و آن را به پیش برد.
روشن است که چنانچه ما طبقه ی کارگر آگاه و مسلح به حزب کمونیست انقلابی خود را داشته باشیم، این طبقه به نقش اساسی خود در تولید و جایگاه والای خود در انقلاب پی خواهد برد و در نتیجه آنچه به گونه ای خودبه خودی،همچون امری ضروری و بیرون از انتظار به وقوع می پیوندند، بر مبنای آگاهی و اشراف این طبقه به آن صورت خواهد گرفت. در چنان شرایطی طبقه ی کارگر رهبر آزاد کننده ی تمامی طبقات خلقی که به درستی به آن امید می بندند و رهبر انقلاب خواهد بود و آن را تا پیروزی نهایی به پیش  خواهد برد.
هرمز دامان
نیمه ی نخست تیر  1400 
یادداشت ها
1-   در کشورهای زیرسلطه ای که آزادی تشکل های صنفی تا حدودی مترقی و برخی از احزاب مخالف بورژوایی مجاز است( کره جنوبی، ترکیه ، تونس، برخی کشورهای آمریکایی جنوبی مانند برزیل) جدا از برخی شرایط ویژه این کشورها و منطقه همچون عدم امکان تداوم دیکتاتوری های نظامی، ثبات و رونق نسبی اقتصاد وابسته به امپریالیسم و یا برعکس بحران های عمیق اقتصادی- سیاسی در کشور و یا منطقه، وجود مبارزه ی مسلحانه گروه های چپ و یا مدل های حکومتی وابسته به شرق در کشورهای همجوار و غیره که روی آوردن به سوی اشکال حکومتی استبدادی را برای امپریالیست ها غیر ضروری و یا تن دادن به اشکال حکومت غیر استبدادی را چاره ناپذیر می سازد، به واسطه ی تعداد زیاد تشکل های صنفی و احزاب حکومتی و یا قدرت ارتش و نیروهای شبه نظامی و آمادگی آنها برای سرکوب هر گونه« زیاده روی»، چارچوب تحرک چنین تشکل های نیمه مترقی ای بسیار محدود می باشد و گرچه کار در برخی شرایط از دست آنها در می رود اما عموما امکان« مهندسی و مدیریت» تحرکات آنها برای امپریالیست ها و حکومت های وابسته در کشور مزبور وجود دارد.
2-   چنین دیدگاهی در اعلامیه های برخی از گروه های سیاسی شبه چپ همچون خروشچفیست های راه کارگری دیده می شود که مبارزه ی کارگران را به چارچوب های صنفی و اقتصادی صرف محدود کرده و کلی در مورد «بیمه های اجتماعی» قلمفرسایی کرده اند(اعلامیه  4 تیرماه 1400). گویا حضرات نمی دانند که کارگران بسیاری از این چیزها را بهتر از آنان می دانند. آنها دنبال عقب مانده ترین گرایش های درون کارگران روان هستند!
    3- بنا به دلایلی که صحبت در مورد آنها از حوصله ی این مقال بیرون است چنین امری را در کشورهای سرمایه داری امپریالیستی و حتی برخی کشورهای زیرسلطه که سندیکاها و اتحادیه های کارگری در چارچوب های معینی آزادند، نمی بینیم و یا کمتر می بینیم. در چنین کشورهایی معمولا اعتصابات اقتصادی و سیاسی متمایزند و در شرایط متفاوت بحران های اقتصادی و سیاسی به اشکال خاص خود نمایان می شوند و تنها در شرایط تبدیل بحران اقتصادی به بحران سیاسی تغییر شکل می دهند و از شکل اقتصادی به شکل سیاسی تبدیل می شوند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر