۱۴۰۰ تیر ۲۰, یکشنبه

نگاهی گذرا به خطوط کلی جدال نیروهای ارتجاعی داخلی و خارجی بر سر قدرت و نفوذ در افغانستان بخش اول

 

مقاله ی زیر به وسیله ی یکی از هواداران حزب کمونیست( مائوئیست) افغانستان نوشته شده است و در مورد وضع نیروهای داخلی افغانستان و امپریالیست های غرب و شرق و دولت های وابسته به امپریالیسم و ارتجاعی منطقه است. 

نگاهی گذرا به خطوط  کلی جدال نیروهای ارتجاعی داخلی و خارجی

بر سر قدرت و نفوذ در افغانستان 

بخش اول


دولت دست نشانده ی امپریالیست های غربی
پس از حملات هوایی قوای اشغالگر به رهبری امپریالیسم آمریکا در افغانستان و سقوط دولت طالبان، قوای اشغالگر کنفرانسی را در ماه دسامبر  سال ۲۰۰۱ در شهر بن آلمان برگزار کردند. در این کنفرانس طرفداران شاه سابق، بخش هایی از طالبان( به اصطلاح طالبان میانه رو)، تکنوکرات ها، سران احزاب جهادی و تعدادی از سران چپ تسلیمی، شرکت داشتند. در این کنفرانس حامد کرزای از جناح به اصطلاح (طالبان میانه رو)  برای شش ماه قدرت را در دست گرفت. شرح حوادث دوران حکومت پوشالی کرزای و رویدادها و حوادثی که به وجود آمد طولانی است و من  در اینجا به آن نمی پردازم و آن را به فرصتی دیگر واگذار می کنم.
به طور خلاصه حامد کرزای تقریبا سیزده سال در قدرت بود. در این مدت با وجود این که تعدادی نماینده نماینده ی احزاب جهادی اسلامی در کنارش خوش خدمتی می کردند، طالبان را برادران ناراضی می خواند و با عملیات شبانه و بمباران های قوای اشغالگر در مناطق تحت نفوذ طالبان نیز که معمولا پشتون نشین بودند، مخالف بود. در ضمن با این که انتخاب شده از جانب قوای اشغالگر و نوکر آنها بود، دیدی قوم پرستانه و قبیله ای داشت.
 بعد از کرزای، اشرف غنی که وزیر مالیه حکومت کرزای بود با پشتیبانی اشغالگران امپریالیست، اداره ی رژیم حکومت پوشالی را به دست گرفت. غنی همچون کرزای تفکر قبیله ای و قومی داشت. او نیز به اشاره ی قوای اشغالگر برای بازیگران منطقه مانند پاکستان، ایران، ترکیه و چین چراغ سبز نشان داد و  برای نوکران و اجیران این کشور ها در دم و دستگاه اداری خود مقام و منزلت تفویض کرد و نوکران و اجیران آنها را شریک جرم دولت اش ساخت. کرزای و غنی هر دو نیرویی در داخل افغانستان ندارند. با شکست قوای اشغال گر، دولت های ارتجاعی منطقه یعنی پاکستان، ایران، ترکیه، چین و روسیه دست باز پیدا خواهند  کرد. دیر نیست که بورژا - کمپرادور های جدید به اریکه ی قدرت تکیه زنند.
طالبان
افراد طالبان را معمولا طلبه های مدرسه های دینی در پاکستان تشکیل می دهند. طالبان دارای تفکرات واحدی نیستند. عده ای از آنها به شبکه های بین المللی اسلامی مانند اخوان المسلمین، القاعده و داعش وابسته اند.
افراد طالبان عمدتا از سمت جنوب افغانستان هستند. این مناطق در طول چهل سال، گذرگاه اسلحه از پاکستان بوده و همیشه زیر حملات شدید و بمباران حکومت مرکزی قرار داشته است. مردم این مناطق حدود نیم قرن از تعلیم و تربیت محروم بوده اند. مکاتب و مدارس این مناطق به وسیله ی نیروی های جهادی و بعدا طالبان به آتش کشیده شدند. توده های مردم از روی اجبار پسران شان را به مدارس دینی به پاکستان می فرستادند. به همین علت مراکز طالبان در جنوب افغانستان موقعیت قوی دارند و در اثر کوچ  و مهاجرت، به دیگر مناطق نیز راه یافته اند. مردم این مناطق در اثر بمباران مناطق شان نفرت عمیقی نسبت به خارجی ها دارند. تفکر قومی و قبیله ای بین شان بیشتر از سایر اقوام افغانستان است و در میان شان دیدگاه های عقب مانده ی قرن وسطایی به همراه حس شوونیسم، تسلط جنسیتی و ملیتی بسیار قوی است.
نیرو های ملی و مترقی
نیروهای ملی و مترقی افغانستان مانند سایر کشور ها خیلی ضعیف است. دلایل ضعف نیرو های ملی و مترقی افغانستان در عوامل داخلی و خارجی گوناگونی نهفته است.
عوامل داخلی
سرکوب های نیم قرن گذشته و چهل سال جنگ علیه اشغالگران خارجی نیروهای ملی و مترقی افغانستان را بسیار ضعیف کرد. در این چهل سال جنگ، آن قدر حوادث و رویدادها پشت سر هم و به سرعت اتفاق افتاد که سازمان های ملی و مترقی عموما حتی فرصت این را پیدا نکردند که بحث های داخلی میان خودشان را به صورت درست و اصولی پیش برند. اکثریت سازمان های ملی و احزاب مترقی  رهبران دست اول و دست دوم خود را از دست دادند و در هر جای هم که سر بلند کردند یا به وسیله ی دولت بمباران دستگیرو اعدام شدند و یا نیروهای ارتجاعی وابسته به کشور های همسایه شناسایی و تیرباران شان کردند. در دوره ی مذکور این نیروها زمینه ی رشد آنچنانی نداشتند.
از سوی دیگرعواملی همچون ارتداد، تسلیم طلبی ملی و طبقاتی، یأس، درک نادرست از اوضاع و...  تعدادی زیادی از این نیرو ها را به رفقای نیمه راه مبدل ساخته ، به پراکندگی و انزوا کشانید.
عوامل خارجی
مداخلات نیروی های ارتجاعی کشور های همجوار، شکست اردوگاه سوسیالیستی و نبود یک پشتیبانی موثر از جانب نیروهای ترقیخواه بین المللی را می توان از جمله عوامل خارجی موثر در ضعیف شدن و انزوای  نیروهای مترقی به حساب آورد.
طبقه کارگر  و دیگر زحمتکشان
طبقه کارگر در افغانستان در وضعیت فلاکت باری قرار دارند. چهل سال جنگ  تقریبا تمامی تاسیسات تولیدی را در کشور از بین برده است و تعداد محدود تاسیساتی نیز که باقی مانده است نمی تواند تمام متقاضیان کار را در خود جذب کند. از این هم نیروهای درگیر در کار و هم سطح دست مزد ها داخل افغانستان بسیار پائین است. جز این، میلیون ها کارگر افغانستانی در کشورهای همسایه و کشورهای عربی با مزد بسیار ناچیز مشغول کار هستند. به دلیل همین پراکندگی، طبقه کارگر افغانستان تشکیلات کارگری واحد ندارد.
دهقانان
وضعیت دهقانان از وضعیت کارگران بهتر نبوده است و مخصوصا در چهل سال گذشته. یک طرف خشک سالی و نبود برف و باران بوده است و  طرف دیگر جنگ داخلی. در این دوران دهقانان مشکل که می توانستند روی زمین کار کنند. عدم مکانیزه شدن وسایل تولید، نداشتن کود و تخم اصلاح شده نیز مزیت برعلت بوده است. دهقانان سال هاست که با همان وسایل ابتدایی بیل و کلنگ و گاو آهن کار می کنند. به همین دلیل بعضی اوقات ناگزیراند که دیگر روی زمین کار نکنند. چون یک هفته کار یک دهقان معادل یک روز کار یک کارگر است.
این است وضعیت اسفار مردم در افغانستان.
 
بخش دوم

افغانستان، دولت های مرتجع منطقه و بازی های پنهان و آشکار
پس از شکست امپریالیسم امریکا و ناتو در افعانستان، طرف های درگیر در کشور افغانستان بر سر امتیاز طلبی و امتیاز گیری به توافق عملی نخواهند رسید و از این رو درگیری های نظامی در این کشور گسترش خواهند یافت. منظور ما از طرف های درگیر در قضیه ی افغانستان، امپریالیسم امریکا، ناتو، پاکستان، ایران، روسیه و چین است. هر کدام این کشور ها به دلیل اهداف خاص شان آتش این جنگ را مشتعل نگه می دارند. من در این نوشته به شکل مختصر به نقش هر یک از کشورهایی که نام بردم می پردازم.
1- پاکستان
در طول دوره ی اشغال افغانستان به وسیله ی سوسیال امپریالیسم شوروی، پاکستان پناهگاهی برای احزاب جهادی و مهاجرین افغانستان بود. این مسئله باعث شد که امریکا، ناتو، کشور های عربی و سایر کشور هایی که مخالف حضور شوروی سابق در افغانستان  بودند، کمک مالی و تسلیحاتی از طریق پاکستان به احزاب جهادی برسانند. البته معلوم نیست چه مقدار از کمک های یاد شده  به دست سران جهادی رسیده، چه مقدار از آن به وسیله ی سران و رهبران جهادی حیف و میل و چه مقدار آن صرف جنگ شده است. آنچه روشن است این است که پاکستان میلیارد ها دلار را سالانه از برکت این جهاد به شکل سرمایه باد آورده دریافت کرده و میلیون ها دلار را نیز رهبران جهادی حیف و میل کرده اند .
پس از شکست شوروی سابق و سقوط حکومت  نجیب، سران و رهبران جهادی از راه پاکستان و ایران داخل افغانستان شدند. مراکز کمک رسانی کشور های به اصطلاح کمک کننده نیز از پاکستان به افغانستان نقل مکان کردند. از آن پس دیگر از سود باد آورده برای پاکستان خبری نبود. دیری نگذشته بود که احزاب جهادی بر سر تقسیم قدرت به جان هم افتادند و جنگ های داخلی آغاز شد. البته باید یادآور شد که این مداخلات پاکستان، ایران و همچنین شوونیسم ملت حاکم و ناسیونالیسم ملت های زیر ستم بود که موجب ادامه ی جنگ شد و آن را گسترش داد .
دولت پاکستان از اوضاع جنگ استفاده کرد و با همکاری سفارت انگلیس در پاکستان، تعدادی از طلاب مدرسه های دینی را برای حفظ امنیت پروژه  توتال و یونی کال مسلح کردند و گروه تحریک طالبان را به وجود آوردند . تحریک طالبان  به همراه کماندوهای های انگلیسی از طریق قندهار به یک چشم به هم زدن تا شمال افعانستان رفتند و تمامی موانع  سر راه شان را برچیدند. این گونه بود که تحریک طالبان  قدرت یافت.
طالبان  بار دیگر به کمک القاعده  و مخصوصا اسامه بن لادن در صدد ایجاد امارت اسلامی شدند. در مدت کوتاهی مناطق جنوب افغانستان را تصرف کردند و خود را به دروازه های شهر کابل رساندند. در چارآسیاب  به سران تنظیم(احزاب جهادی) پیام فرستادند که تسلیم شوند. حزب اسلامی حکمتیار عقب نشنیی کرد، عده یی از سران حزب وحدت برای مذاکره به چارآسیاب رفتند و در همان جا  دستگیر و اعدام شدند. احمد شاه مسعود و جمعیت اسلامی نیز بدون مقاومت عقب نشینی کرده  و به سمت شمال فرار کردند. کابل به دست طالبان و امارات اسلامی افتاد.
بعد از یازده سپتامبر 2011 ورق برگشت. امریکا از طالبان خواست تا اسامه بن لادن را به امریکا تحویل دهد. اما رهبری طالبان از دادن بن لادن امتناع ورزید. این قضیه موجب تغییر سیاست امریکا در قبال طالبان شد. امریکا و ناتو به کمک احزاب جهادی از زمین و هوا  به قرارگاه طالبان حمله کردند و تقربیا تمام قرارگاه طالبان را نیست و نابود کردند. رهبران طالبان با اسامه بن لادن فراری شدند و  آمریکایی ها حکومت دست نشانده ی مزدور را جایگزین طالبان ساختند . حکومت دست نشانده به قدری فاسد بود که لقب فاسد ترین دولت جهان را گرف. البته که در این فساد، تنها دولت دست نشانده دخیل نبود، بلکه حامیان بین المللی نیز شریک بودند. میلیارد ها دلارکمک های جامعه جهانی  و سرمایه ملی را حیف و میل کردند .
2- حکومت ارتجاعی ایران
رژیم مرتجع آخوندی ایران در رقابت با پاکستان از دو سلاح استفاده می کند که  یکی مساله ی زبان و دیگر مساله ی شیعه گری یا به اصطلاح( پان ایرانیسم اسلامی) است. این دو کشور سال هاست که با هم اختلاف دارند. در پاکستان، شیعه ها آماج حمله اند و ایران به ویژه در سیستان و بلوچستان اهل سنت تحت فشار هستند. ایران در طول اشغال افغانستان توسط شوروی سابق دفاتر، مراکز و نماینده گی های احزاب جهادی اسلامی افعانستان را فعال نگه می داشت و از این طریق افراد را بسیج و مسلح کرده به داخل افغانستان می فرستاد. مهاجرین در ایران مانند پاکستان در کمپ زندگی نمی کردند. اکثریت مهاجرین در ایران کارگران بودند که دارای هیچ حقوق و امتیازی نبودند. رژیم ایران کارگران مهاجر افغانستان را به شکل وحشیانه ای استثمار و مورد تحقیر و توهین قرار می داد. شوونیسم  و پان ایرانیسم اسلامی، کارگران افغانستان را از ساده ترین حقوق انسانی محروم کرده بود. کارگران افغانستانی در خیابان، در پارک، اتوبوس، در صف نان و خلاصه همه جا تحقیر می شدند. حکومت مرتجع ایران کار را به جایی رسانده بود که حتی در جنگ ایران و عراق از کارگران افغانستانی در صف اول به عنوان سپر(گوشت دم توپ)استفاده می کرد و هنوز هم از کارگران مهاجر افغانستان در عراق و سوریه استفاده می کند. 
بعد از شکست شوروی سابق و سقوط حکومت نجیب، مراکز احزاب مستقر در ایران نیز به داخل کابل منتقل شدند. آنها نواحی غرب کابل را که معمولا شیعه نشین  و فارسی زبان است به زیر کنترل خود داشتند. از این پس جنگ میان گروه هایی که از پاکستان و ایران آمده بودند، جریان یافت.
بعد از آمدن طالبان به دروازه های کابل، رهبران احزاب ایران نشین حاضر به  مذاکره با طالبان شدند اما طالبان آنها را به شکل فجیعی به قتل رساند. آنها به کنسولگری رژیم ایران در مزار شریف حمله کردند و تعداد زیادی دیپلمات ایرانی را کشتند. محدویت های مذهبی زیادی برای هندو ها، سیک ها و تا حدودی برای شیعان اعمال نمودند. مکاتب و مدارس را تعطیل کردند؛ زنان  خانه نشین شدند و...
پس از یازده سپتامبر، ایران برای سرکوب طالبان به امریکا چراغ سبز نشان داد. اما  با شکل گیری ائتلاف های جدید موضع گیری ایران و پاکستان تغییر نمود و ایران و پاکستان هم آهنگ و همگام قدم برداشتند.
3- پان ترکیسم ترکیه
حکومت ترکیه از گذشته ی دور و بنا به موجودیت ترک تباران در افغانستان، در این کشور سرمایه گذاری کرده بود و دولت این کشور از زمان آتاتورک رابطه ای نزدیک با حاکمان کابل داشت. در این دوران تعدادی زیادی از نظامیان افغانستان برای تحصیل به ترکیه فرستاده می شدند. به این دلیل که  ترکیه با افغانستان مرز مشترک ندارد، در زمان اشغال افغانستان به وسیله ی سوسیال امپریالیسم شوروی، این کشور در حاشیه قرار گرفت. با وجود این از طریق اجیران و گماشته گان شان از دور دستی به آتش داشتند و افرادی مانند آزاد بیگ، دوستم و نیز میلیشای وابسته به ترکیه برای منافع ترکیه فعال بودند. بعد از کشته شدن آزاد بیگ، دوستم در سقوط  دولت نجیب نقش فعالی بازی کرد. در دوران حکومت مجاهدین نه تنها دوستم محاکمه نشد بلکه رتبه ی ژنرالی هم گرفت. در دوران جنگ های داخلی بین مجاهدین، دوستم به شمال کشور رفت.
در دوران حکمرانی طالبان، دوستم در ترکیه بود و اما همین که ائتلاف ضد طالبان شکل گرفت، دوستم با میلیشای خود در قتل عام طالبان نقش بارز داشتند. به همین دلیل طالبان  با دوستم میانه ی خوب ندارند. رد کنفرانس استانبول از سوی طالبان هم می تواند به دلیل همان خصومت های قبلی باشد.
4- سوسیال امپریالیسم چین
چین هم در همسایه گی افغانستان قرار دارد و بنابراین نمی تواند در قضیه ی افغانستان بی غرض باشد. با توجه به اینکه مسئله ی مسلمان های ایغور خاریست در چشم حاکمان دولت چین و آنها را اذیت می کند، چنانچه دولت چین در این قضیه غفلت کند ممکن است در آینده دردسرهای فراوان برای  آن فراهم کند. از این رو تشکیل یک دولت مرتجع اسلامی در مرز چین می تواند یک چالش بزرگ برای دولت این کشور باشد.
 افغانستان سرشار از معادن و نیروی کار ارزان است و در همسایه گی چین قرار دارد. برای چین خیلی سودمند خواهد بود که از این سرمایه ی بادآورده استفاده کند. از سوی دیگر دولت سوسیال امپریالیسم چین نگران است که مبادا در این باتلاق همچون شوروی سابق گیر کند.  دولت چین در زمان اشغال امریکا و متحدین امریکا تلاش کرد که مجوز استخراج چند معدن را از امریکایی ها  بگیرد اما تا کنون یا به دلیل  ناامنی و یا هم به دلیل رقابت بین بازیگران قضیه ی افغانستان موفق به اخذ مجوز نشده است.
5- نقش امپریالیسم روسیه
دولت امپریالیستی روسیه از تجربه ی قبلی سوسیال امپریالیسم شوروی سابقه درس آموخته است و عموما خیلی با احتیاط عمل می کند. این کشور ترس از آن دارد که مبادا افراط گرایی اسلامی در دامن اش شعله ور شود. هم با طالبان مدارا می کند و هم مخالف افراط گرایی اسلامی در نزدیک مرزهایش است. به همین دلیل از کشورهای مسلمان نشین آسیای میانه برای خود کمربند امنیتی ایجاد کرده ، تا اسلامگرایی افراطی را از مرزهای خود دور نگه دارد. با وجود این و نسبت به گذشته، افراط گرایی اسلامی در کشور های مسلمان نشین آسیای میانه نسبتا رشد داشته است. 
حالا با شکست امریکا و ناتو در افغانستان، ائتلاف تازه ای در حال شکل گرفتن است. نظامیان پاکستانی  با دولت چین نزدیکی نشان می دهند. آنها استقرار پایگاه نظامی امریکا را در خاک شان را نپذیرفتند. از سوی دیگر هند و چین بر سر مسئله مرزی با هم اختلاف دارند و همین مسئله موجب درگیری مرزی آن دو کشور شده است. پاکستان و هند نیز بر سر مسئله جامو و کشمیر درگیری چندین ساله دارند. این درگیری می تواند رابطه ی پاکستان را با چین بیشتر نزدیک سازد. رابطه ی سیاسی جمهوری اسلامی ایران با دولت چین نیز خیلی نزدیک و صمیمی است.
سخن آخر: تداوم جنگ ناگزیر است
به طور کلی، تمامی اوضاع و شرایط موجود به نفع طالبان است. طالبان به زودی کابل را تصرف خواهد کرد. ولی متاسفانه جنگ در افغانستان ادامه خواهد یافت، زیرا طالبان نه تنها توان حل  تضادهای جامعه ی افغانستان را ندارد بلکه بیش از پیش موجب تشدید تضاد های درونی جامعه ی افغانستان خواهد شد.
 

 

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر