۱۴۰۳ فروردین ۳۱, جمعه

بیانیه کانون نویسندگان ایران به مناسبت پنجاه‌و ششمین سال تاسیس کانون


 


 آزادی اندیشه … ضرورت است”؛بیانیه کانون نویسندگان ایران 
به مناسبت پنجاه‌و ششمین سال تاسیس کانون
 
پنجاه‌و شش سال پیش، در اردیبهشت ۱۳۴۷، «یک ضرورت» جمعی از شاعران‌ و نویسندگان را گرد هم آورد؛ نیاز به ایجاد تشکل صنفی بدون هیچ وابستگی‌ به قدرت و نهادهای حکومتی و در برابر اقدام به تشکیل کنگره‌ای فرمایشی به نام «کنگره‌ی نویسندگان و شعرا و مترجمان». آنان به‌درستی دریافته‌بودند که هدف از چنین برنامه‌هایی نظارت و تسلط حکومت بر اهل قلم است و سرپوشی بر سرکوب صداهای مستقل و اختناق و خفقان حاکم بر جامعه؛ می‌دانستند که آفرینش و شکوفایی واقعی هنر و ادبیات جز در سایه‌ی آزادی اندیشه ‌و بیان ممکن نیست و دست‌درازی حکومت‌ها بر ذهن‌ و زبان آدمی، وهن آدمی است؛ می‌دانستند مبارزه با روش‌های نوین سانسور و دفاع از آزادی بیان، شکل و تشکلی نو می‌طلبد. پس گرد هم آمدند‌ و طرحی نو درانداختند: کانون نویسندگان ایران!
پنجاه‌وشش سال از تاسیس یگانه تشکل مستقل و پایدار اهل قلم در ایران می‌گذرد. اکنون با نگاهی گذرا بر این تاریخ پرفراز و نشیب می‌توان دریافت که روشن نگه‌داشتن این‌گونه چراغ در این سرزمین با وجود حکومت‌هایی مستبد چه مایه دشوار و چه اندازه جان‌فرسا است. تهدید و بازداشت ‌و آزار و اذیت اعضا از ابتدای تاسیس که ناگزیر در ادوار مختلف به تعطیلی‌ موقت و گاه طولانی‌اش انجامید؛ قتل اعضای موثر و متعهد آن در میانه‌ی دهه‌ی هفتاد؛ احضار پی‌درپی اعضا در سال‌های اخیر و پرونده‌سازی و صدور احکام زندان بلندمدت برای آن‌ها و… نشان می‌دهد که بیش از نیم قرن مبارزه با سانسور و دفاع از آزادی بیان، ایستادگی‌ بر مواضع آزادی‌خواهانه‌ مندرج در منشور و اساس‌نامه‌ی کانون نویسندگان ایران، نه کاری‌ست خرد!
امروز، در نتیجه‌ی سال‌ها تلاش و مداومت کسانی که جان‌ و عمر خویش را در این راه نهاده‌اند، مبارزه با سانسور و دفاع از آزادی اندیشه ‌و بیان دیگر به خواستی عمومی بدل شده ‌است؛ آن‌چنان که دو سال پیش و در بحبوحه‌ی جنبش زن‌ زندگی ‌آزادی نیز ضرورتش بارها از زبان‌‌ و صداهایی بعید به گوش همگان رسید.
در پنجاه‌وششمین سالگرد تأسیس کانون نویسندگان ایران ضمن شادباش به یاران و اهل قلم، یاد جان‌باختگان راه آزادی ـ احمد میرعلایی، غفارحسینی، محمد مختاری، محمدجعفر پوینده و بکتاش آبتین ـ و یاران درگذشته‌ را که با نور زندگی‌شان چندی از این مسافت طولانی و نفس‌گیر را روشن کرده‌اند گرامی می‌داریم.
کانون نویسندگان ایران
۳۱ فروردین ۱۴۰۳

۱۴۰۳ فروردین ۳۰, پنجشنبه

انزجار مردم از حکومت و مقاومت جانانه زنان

نرگس محمدی 

حکومت دینی استبدادی مبتلا به درد مهلک عدم مشروعیت و انزجار مردم شده و ضعف در عرصه بین المللی از عوارض این ابتلا کشنده رژیم است.
جمهوری اسلامی از سر استیصال خیابانها را به میدان جنگ علیه زنان و جوانان تبدیل کرده تا درد بی علاج عدم مشروعیت و فروریختن اقتدارش را با ارعاب و وحشت تسکین دهد و ضعف و مضحک بودن ادعاهایش در عرصه جهانی را با سلطه گری و زورگویی سخیفانه در داخل التیام بخشد.
مقاومت جانانه زنان سربلند ایران در خيابان‌های شهرها و تداوم نافرمانی مدنی، نفس های استبداد دینی را به شماره انداخته است.
خیابان، از آن ما و پیروزی سرنوشت محتوم ماست.

نرگس محمدی
زندان اوین
۲۹ فروردین

زن‌زندگی آزادی

۱۴۰۳ فروردین ۲۶, یکشنبه

مساله ی امکان جنگ بین جمهوری اسلامی و اسرائیل

 
 
مساله ی امکان جنگ بین جمهوری اسلامی و اسرائیل
 
برخی پس از حمله ی پوشالی اخیر خامنه ای و سران سپاه به اسرائیل، از گسترش جنگ بین اسرائیل و جمهوری اسلامی صحبت می کنند. 
تضادهای دولت اسرائیل با جمهوری اسلامی
به نظر ما در حال حاضر و با توجه به مواضع خامنه ای و دارودسته ی پاسدارش و نیز دولت اسرائیل و امپریالیست های غربی امکان گسترش جنگ به آن درجه که به یک جنگ گسترده بین دو دولت تبدیل شود ناچیز است. بر خلاف کسانی که می گویند اسرائیل مایل است جنگ اسرائیل با خلق فلسطین را به جنگ جمهوری اسلامی با اسرائیل تبدیل کند و یا تبدیل کرده است ما بر چنین نظری نیستیم و چنین تبدیلی را مشروط به تمایل  خواست این دولت و اساسا در دست دولت اسرائیل نمی دانیم. اسرائیل در چارچوب تضادهایش با خلق فلسطین و گروه هایی مانند حماس و یا جهاد اسلامی و حزب الله لبنان و غیره تا حدودی ضرباتی به جمهوری اسلامی وارد کرده و می کند و در عین حال در چارچوب تضادهایش با جمهوری اسلامی نیز خواه به عنوان پشتیبان نیروهای نیابتی اش در منطقه و خواه به علت دنبال کردن تولید بمب اتمی به زدن ضربه به جمهوری اسلامی ادامه می دهد. این ها دو خطی است که دولت اسرائیل در مورد جمهوری اسلامی دنبال  کرده و می کند. اینها همواره بوده اند و تازه گی ندارند. البته درون چنین تقابل هایی، این را که حمله به کنسولگری و کشتن 7 تن ازفرماندهان سپاه قدس که بیشتر در چارچوب تضاد اسرائیل با حماس صورت گرفت و همچنین پاسخ جمهوری اسلامی تا حدودی و برای مدتی بتواند جنگ اسرائیل علیه خلق فلسطین وجنگ در غزه را زیر تاثیر خود قرار دهد نفی نمی کند اما  به طور کلی تضاد خلق فلسطین با دولت اسرائیل هویت ویژه و تاریخ خود را دارد و تضاد اسرائیل و امپریالیست ها با جمهوری اسلامی هویت ویژه و تاریخ  ویژه ی خود را. این را که این تضاد اخیر به جنگ کاملی بین دو کشور تبدیل شود در دست دولت اسرائیل نیست.
از سوی دیگر دولت اسرائیل هیچ مخالفتی با سران مرتجع حکومت جمهوری اسلامی نخواهد داشت به این شرط که اینها نیز کاری به کار اسرائیل نداشته باشند و نسبت به وی و درگیری فلسطینی ها با وی بی تفاوت باشند و یا همچون دیگر دولت های عربی با دولت اسرائیل از در دوستی درآیند.
این برخلاف برخی صحبت های سران دولت اسرائیل است که مثلا قیافه ی دموکرات منش به خود گرفته و جانب مردم ایران و مثلا جنبش های آنان را می گیرند و خود را مخالفین حکومت مستبد جمهوری اسلامی معرفی می کنند. اینها هم درست همان کاری را می کنند که جمهوری اسلامی در مورد مردم فلسطین می کند.
برای دولت مرتجع اسرائیل پشیزی اهمیت ندارد که کدام دولت استبدادی بر ایران حاکم است. خواه استبداد سلطنتی و خواه استبداد دینی، دولت اسرائیل می تواند خود را دوست آنها بداند. همان گونه که با مرتجع ترین دولت های عرب طرح دوستی ریخته و می ریزد. آنچه دولت صهیونیستی اسرائیل می خواهد این است که این حکومت ها در بلوک امپریالیست های غربی باشد و در عین حال از سیاست های این دولت ها در منطقه و از جمله در مورد اسرائیل تبعیت کنند. استبداد سلطنتی با آنها دوست بود و آنها نیز با استبداد سلطنتی دوست بودند. با جمهوری اسلامی دوست نیستند زیرا خامنه ای و سران پاسدارش از یک سو گنده گو و جاه طلب هستند و می خواهند رهبر شیعیان و مسلمانان باشند و بنابراین در چارچوب اختلافات شیعیان و مسلمانان با اسرائیل نسبت به این کشور اظهار دشمنی می کنند( چنان که می بینیم جمهوری اسلامی در جنگ غزه دخالتی نکرد و اکنون نیز حاضر نیست کار را به جنگ بکشاند. نمایشی از حمله اجرا کرد و گفت تمام شد!) و برای امتیاز گرفتن از امپریالیست ها برخی نیروهای مخالف این کشور را تقویت می کنند. از سوی دیگر به دلیل همین جاه طلبی ها در منطقه و شیوه ی حکومت شان در داخل که منجر به بی ثباتی در داخل کشور و منطقه می شوند امپریالیست ها به آنها اطمینان ندارند.
دولت اسرائیل تابع دولت های امپریالیستی غرب است
از سوی دیگر دولت اسرائیل در مورد جنگ با جمهوری اسلامی تا حدود زیادی تابع دولت آمریکا و دولت های اروپای غربی است. دولت اسرائیل بدون کمک های دولت های امپریالیستی نمی توانست تا کنون بماند و از این پس نیز بماند. منافع اساسی آن با منافع این امپریالیست ها جز در برخی از موارد عموما انطباق دارد. این دولت ژاندارم امپریالیست ها در منطقه است و تضادهای خود را با خلق فلسطین و یا حکومت های ملی در منطقه عموما در چارچوب تضادهای امپریالیست ها با آنها پیش برده است.
در مورد جمهوری اسلامی نیز بیشتر تابع تضادهای امپریالیست ها با جمهوری اسلامی است. ترور دانشمندان هسته ای و یا سران پاسدار از جانب دولت اسرائیل و صرفا به دلیل منافع خاص این دولت و تضادهایش با جمهوری اسلامی نبوده بلکه بخشی از برنامه ی امپریالیست های غربی و در چارچوب تضادهای آنها با حکومت اسلامی بوده است.
 جنگ با حکومت خامنه ای در حال حاضر در دستور کار دولت های امپریالیستی نیست!
در شرایط کنونی امپریالیسم آمریکا و به همراهش دولت های امپریالیستی غرب جنگ با جمهوری اسلامی را نمی خواهند. نه تنها دولت بایدن در حال حاضر، بلکه همچنین دولت ترامپ نیز اساسا جنگ با جمهوری اسلامی را نمی خواست و برای همین هم با همه ی داد و قال عمده کارش ترور قاسم سلیمانی بود.
جدا از مواردی مانند شکست امپریالیست ها در تجاوز به افغانستان و عراق و دیگر کشورها که توان شان را تا حدودی تحلیل برده است و در داخل کشورهاشان آنها را ضعیف کرده است، علت این است که در حال حاضر می بینند که جمهوری اسلامی جنبش توده ها را در ایران سرکوب می کند و جنبش توده ها نیز نتوانسته به آن درجه برسد که خطر سرنگونی حکومت را خیلی نزدیک کند.
جدا از این آنها نمی توانند به راحتی گزینه ی خود یعنی سلطنت طلبان را به قدرت برسانند. آنها زمانی می توانند سلطنت طلبان را به قدرت برسانند که یا میدان مبارزه ی داخلی به آنها این امکان را بدهد و مثلا سلطنت طلبان دارای نفوذ قابل توجهی میان مردم باشند و یا در صورتی که آنها را بدون نفوذ داخلی چشمگیر در پی یک تجاوز نظامی به قدرت رساندند  بتوانند آنها را بدون اینکه جامعه به هم بریزد بر سر قدرت نگاه دارند. آنها در عین حفظ تضادهای خود با جمهوری اسلامی، با حکومت خامنه ای در گذشته و حال وارد بند و بست های مکرر بوده و هستند. دولت بایدن با جمهوری اسلامی مذاکرات پنهانی دارد و برنامه های خود را پیش می برد. خامنه ای و سران سپاه جزییات حمله ی اخیر را از طریق واسطه یا مستقیما به اطلاع آمریکا رساندند و آن را به گونه ای انجام  دادند که قابل کنترل حداکثری باشد. اینکه آمریکا مخالفت جدی ای با این حمله و تهدیدی در این مورد نکرد و اکنون نیز به اسرائیل می گوید با این کشور در هیچ حمله ای که پاسخ به حمله ی ایران باشد مشارکت نخواهد کرد برای این است که خامنه ای و سران سپاه اش بتوانند با چنین حمله ای جدا از حل و فصل نیازهای داخلی شان در مورد پاسخ به حمله ی اسرائیل به کنسولگری جمهوری اسلامی در سوریه و همچنین راه آمدن بیشتر با آمریکا، موقعیت خود را در قبال جنبش توده ها به دست آورند و توان حفظ حکومت شان را داشته باشند.
آنها نمی خواهند کاری کنند که خامنه ای و سران سپاه بیش از پیش به امپریالیسم روسیه پناه برند. آنان می خواهند جناح های وابسته به خود را در جمهوری اسلامی تقویت کنند و بر جناح های هوادار روسیه برتری یابند.
تضادهای آنها با جمهوری اسلامی عموما در چارچوب جاه طلبی ها و زیادروی ها سران حکومت در منطقه است. آنها می خواهند زیادروی های حکومت خامنه ای و پاسداران اش را در منطقه کنترل کرده نیروهای نظامی آن و نیروهای نیابتی اش را زیر کنترل خود در آورند.  
آنها زمانی دست به جنگ با حکومت جمهوری اسلامی می زنند که انقلاب در ایران اوج گرفته و حکومت جمهوری اسلامی نتواند آن را سرکوب کند. زیرا در صورتی که انقلاب توده ای  صورت گیرد و این امکان پدید آید که دولتی انقلابی و دموکراتیک به روی کار آید به نفع شان نیست و ممکن است بر تکامل آتی جامعه تاثیر گذارد و همچنین تاثیراتی بر منطقه گذارد که آنها آن را به نفع منافع امپریالیستی  دراز مدت خود نمی بینند.
برای همین است که در حال حاضر بهترین گزینه برای تداوم منافع شان همین حکومت اسلامی خامنه ای و سران پاسدارش است.
البته آنها حاضر بودند با دولت های اصلاح طلب و امثال روحانی کنار بیایند اما این بیشتر به این دلیل بود که چنین جابجایی قدرتی مسالمت آمیز صورت گرفته و چنین دولت هایی حاضر بودند با دولت های امپریالیستی غربی هماهنگ شده و اجازه روابط عادی را بدهند. امضای برجام و ریختن نماینده گان کمپانی ها به داخل ایران اوج این کنار آمدن امپریالیست ها با دولت روحانی بود.    
موضع توده ها در قبال حمله به اسرائیل
طبقه ی کارگر و کشاورز و توده های زحمتکش و مترقی ایران آگاه تر و بیدارتر از همیشه هستند. همان گونه که پیش از این  توده ها حکایت«انتقام سخت» خامنه ای و سران پاسدارش را به تمسخر می گرفتند، حمله ی 25 فروردین و«تنبیه» اسرائیل را نیز به تمسخر می گیرند. آنان با چشمان خود دود شدن پول های خود و حاصل زحمات خود را در هوا می بینند؛ پول هایی که سران استثمارگر و دزد و فاسد جمهوری اسلامی دهه هاست که از گُرده شان بیرون کشیده و خرج درست کردن این موشک ها و پهپادها کرده اند تا روزی همچون 25 فروردین با آنها دست به خودنمایی و قدرت نمایی بزنند!
بی تردید توده ها هیچ گونه تمایلی به جنگ با هیچ کشوری را ندارند. سیاست های کثیف حکومت در عرصه ی اقتصادی که آنها را به نداری و فلاکت انداخته و رمق و نایی برایشان نگذاشته و در کنار آن استبداد سیاسی و فرهنگی این حاکمان، جز کینه و نفرت از جمهوری اسلامی چیزی در دل شان پدید نیاورده است. آنچه آن ها می خواهند سرنگونی و نابودی جمهوری اسلامی است.
جنبش های متوالی دهه ی نود و اکنون نخستین دهه از سده ی نو عموما با خواست براندازی حکومت بوده است. خیزش بزرگ «زن، زندگی، آزادی» با نفرت عمیق نسبت به سیاست ها و جنایات حکومت نسبت به زنان صورت گرفته و خواست نهایی آن سرنگونی حکومت بوده است. با این حال این جنبش ها فاقد کیفیات لازم و توان کمی مورد نیاز برای این سرنگونی بوده اند و بنابراین تا کنون امکان قطعی سرنگونی را پدید نیاورده اند. نگاهی به تاریخ سه دهه اخیر نشان می دهد که این جنبش ها اگر چه گاه به پس می روند اما با توجه به شرایط کنونی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی، پیشروی عمومی آنها الزامی و جبری است.
خامنه ای و سران پاسدارش نمی توانند از این حمله و« تنبیهی» که مضحکه ی عام و خاص شده است، نمدی برای ایجاد موقعیت برتر برای خود در مقابل توده ها و سرکوب توده ها بسازند و در لوای آن به پیش بردن سیاست های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی( گران کردن بنزین، عقب راندن جنبش زنان، سرکوب بیشتر کارگران و ملیت ها و...) خود دست زنند. سرکوب جنبش زنان چنان که پیش از و دهه ها سرکوب نشان داده است بی حاصل است و جز کینه و نفرت در دل زنان و جوانان توده ها و متحد کردن بیشتر آنها چیز دیگری به بار نخواهد آورد. چنین سرکوبی نه تنها اکنون دیگر نمی تواند زنان را به عقب و به مواضع گذشته براند بلکه موجب شکاف های شدیدتر در میان جناح های حاکم و از جمله جناح خامنه ای خواهد شد. سرکوب طبقه ی کارگری که در فلاکت دست و پا می زند و با تعیین حداقل دستمزد سال 1403 و گرانی بی وقفه و از جمله دلار در همین دو هفته ی اخیر هر روز بیشتر به فلاکت می افتد ممکن نیست. سرکوب گرسنه گان که روزمره به تعدادشان افزوده می گردد ممکن نیست. سرکوب خلق های دربند ممکن نیست و...  
 برعکس، واکنش مقابل این« حمله» تصنعی و توخالی خامنه ای و سران پاسدارش و های و هوی تبلیغاتی ای که پس از مدتی به ناچار خواهد خوابید، اوج گیری دوباره ی جنبش طبقه ی کارگر و جنبش زنان و جوانان و جنبش طبقات دیگر و همچنین جنبش های ملی در بلوچستان و کردستان و آذربایجان و خوزستان است. 
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
27 فروردین 1402

عین الاسد دوم خامنه ای و سران سپاه

 
عین الاسد دوم خامنه ای و سران سپاه
پر سر و صداتر اما پوشالی تر!
 
«پاسخ سخت» اجرایی شد!
بالاخره خامنه ای و سران پاسداراش«پاسخ سخت» کذایی شان را به حمله‌ی‌ اسرائیل به کنسول‌گری ایران و کشتن  ۷ نفر از فرماندهان ارشد سپاه قدس از جمله محمدرضا زاهدی فرمانده سپاه قدس در سوریه و لبنان  دادند و«انتقام سخت» شان را گرفتند!
این امر طی عملیاتی با نام «وعده صادق» و طبق اخبار با شلیک 185 هواپیمای بدون سرنشین و 36 موشک کروز و همچنین 110 موشک بالستیک نقطه زن به اسرائیل صورت گرفت که تقریبا اکثریت آنها( به گفته ی دولت اسرائیل 99 درصد از آنها) در هوا و پیش از آنکه به اسرائیل برسند به وسیله ی آمریکا، انگلیس، فرانسه ، اردن و یا در فضای کشور به وسیله ی نیروهای نظامی اسرائیل منهدم شدند.
اطلاع دادن زمان به آمریکا و اسرائیل
حمله البته غافلگیرانه نبوده است. گویا از سه روز پیش از آن، ساعت و تعداد و نوع پهپادها و موشک هایی که قرار بوده است به اسرائیل شلیک شود مستقیم و یا به وسیله ی کشورهای عربی به دولت آمریکا اطلاع داده شده بود. بنابراین هم آمریکا و هم دیگر کشورها از جمله اسرائیل دقیقا از تمامی ابعاد حمله خامنه ای اطلاع داشتند و می توانستند بهتر برنامه ریزی کرده و پهپادها و موشک ها را رهگیری و نابود کنند.
برنامه ریزی برای ریختن معدود هواداران خامنه ای به خیابان و به راه انداختن جشن پیروزی
در کنار این حمله در نقشه ای از پیش برنامه ریزی شده به وسیله ی سپاه و دیگر ارگان ها، مشتی از حزب اللهی ها و نان خورها را به خیابان ها فرستادند تا همزمان با شلیک پهپادها و موشک ها به قیل و قال بپردازند و در حالی که هنوز حمله به سرانجام نرسیده و نتایج عملی آن روشن نبود طبق معمول این « پیروزی بزرگ» را جشن بگیرند.
«خاتمه ی عملیات»
و بالاخره باقری یکی از سران سپاه، پس از شلیک پهپادها و موشک ها گفت که عملیات از نظر جمهوری اسلامی«خاتمه » یافته و «قصدی برای ادامه ی عملیات» ندارد.(گویا وی و دیگر سران سپاه و خامنه ای امیدوارهستند که سخنان شان گوش شنوایی به ویژه از جانب آمریکا که در جریان همه نکات قرار دارد پیدا کند و این کشور مانع از پاسخ متقابل اسرائیل شود!)
حمله ی پر های و هوی و پرخرج اما توخالی
و اما برمبنای اخبار منتشر شده از جانب دولت اسرائیل اکثریت این پهپادها و موشک ها یا در حال رسیدن به اسرائیل و یا در فضای اسرائیل سرنگون شدند و تنها برخی از آنها به زمین اصابت کرده که خسارت جدی ای به همراه نداشته است. بر طبق گفته های دولت اسرائیل یکی از موشک ها توانسته به زیرساخت های یکی از پایگاه های هوایی اسرائیل آسیب وارد کند و در ضمن یک دختر بچه ی عرب از ناحیه سر زخمی شده که در بیمارستان بستری و در حال مداوا است. (نتایج حمله دیر یا زود و به وسیله ی منابع مستقل تر بیشتر مشخص می شود و امکان وارسی قضیه بیشتر فراهم می گردد).
در اعلامیه ی خود با نام حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در سوریه به تاریخ 16 فروردین 1403 نوشتیم:
«با این حال، خامنه ای و جریان هسته ی مرکزی قدرت از«پاسخ سخت» سخن می گویند و روشن نیست که این بار نیز دولت خامنه ای و پاسداران اش از طریق نیروهای نیابتی شان«پاسخ سخت» می دهند و در عراق و یمن به مواضع آمریکا و یا کشتی ها حمله می کنند و یا خودشان مستقلا وارد عمل گردیده و مثلا موشکی به اسرائیل شلیک می کنند.
در مورد موشک زدن، مشکل که اگر هم خودشان موشکی شلیک کنند آن را به داخل شهرهای اسرائیل بزنند زیرا برایشان آخر و عاقبت آن مشخص نیست و بنابراین شاید بتوان بیشتر احتمال داد که اگر همچون«انتقام سخت» از آمریکا برای ترور قاسم سلیمانی چنین کنند، چند موشک به خاک اسرائیل در مرز سوریه شلیک کنند! گرچه این بار پیش از آن به اسرائیلی ها خبر نخواهند داد!»( گویا نظر ما درمورد خبر ندادن درست نبوده و حضرات مستقیما و یا از طریق دولت های واسط به آمریکا و در نتیجه به اسرائیل اطلاع دادند!)
دلایل اصلی خامنه ای برای «پاسخ سخت»
اگر آنچه دولت اسرائیل می گوید راست باشد آن گاه این حمله ای پرسرصدا اما توخالی و پوشالی بوده است. یک هارت و پورت پرخرج.
از میان دلایلی که خامنه ای و سران سپاه دارند دو دلیل مهم تر از دیگر دلایل است:
واکنش به تحقیر شدن در مقابل ارزشی های داخلی و نیروهای نیابتی
یکی تحقیرشدن خامنه ای و سران پاسدار در نزد نیروهای داخلی پشتیبان حکومت و همچنین  نیروهای نیابتی شان در منطقه در جریان حمله دولت اسرائیل به کنسولگری  و کشتن 7 تن از فرماندهان سپاه قدس و به اصطلاح خواست این که خود را از این خوارشده گی بیرون کشند و گردن در مقابل اینها به فراز در آورند و باد در پوست شان کنند که« 60  سال است دولتی به اسرائیل حمله نکرده و چندین قدرت جهانی مشغول زدن پهپادها و موشک های ما شدند» و از این گونه...
حمله ی خامنه ای به جنبش زنان و توده ها
و دوم شرایط داخلی و وضعیت اقتصادی و سیاسی اسفباری است که برای اکثریت توده ها وجود دارد و هر دم بدتر شده و امکان برخاستن توده ها و شکل گیری خیزش ها را در خود دارد.
گفتنی است که طی همین ده روز پیش از«حمله» ارزش ریال در مقابل ارزهای خارجی بازهم کاهش یافت و قیمت دلار آمریکا به بالای هفتاد هزارتومن رسید و در نتیجه از ارزش داشته های ریالی حال و آینده ی توده های مردم باز هم بیشتر کاسته شد. طی همین ده روز بسی از روزنامه های داخلی می گفتندکه اگر می خواهید پاسخ دهید بدهید زیرا ماندن میان پاسخ دادن و ندادن موجب می شود که هر روز به قیمت ارزها افزوده گردد و حال استرس بر جامعه حاکم شود!  
بنابراین خامنه ای نیاز داشت که با اقدامی، موقعیت روانی - فرهنگی و سیاسی فروتری را که در مقابل توده ها به ویژه پس از خیزش «زن زندگی آزادی» خواه در سیاست داخلی و خارجی پیدا کرده بود و کشتن فرماندهان پاسدارش آن را بدتر کرده و موجب مسخره شدن اش را در میان توده ها فراهم کرده بود تغییر داده و خود را به موقعیت فراتر ارتقاء دهد تا بتواند بیشتر سیاست های خود را پیش برد و بهتر جنبش های توده ای را سرکوب کند.
این کار از زمان برنامه ریزی حمله طراحی شد. خامنه ای دوباره به گفته ی توده ها«بیرون بودن تار موی زنان» را «چالش» اصلی کشور خوانده و دوباره دستور داد که دارودسته های گشت ارشادی به خیابان ها بریزند و مانع از گسترش آزادی پوشش زنان شوند. طبق معمول هر کجا که کم می آورند و یا بوی جنبش و خیزش به مشام شان می رسد سراغ زنان می روند و به سرکوب زنان می پردازند تا جنبش در جامعه را به عقب برانند.
عملیات، بی نتیجه ای درخور هزینه اش!
اما عملیات مزبور تا کنون نتوانسته هیچ کدام از آن نتایجی که خامنه ای و سران سپاه دنبال آن بودند به بار بیاورد. نه با این حملات پرخرج از جیب مردم ایران که حتی اگر آسیب هایی به مکان های نظامی و یا اطلاعاتی ای در اسرائیل وارد کرده باشد(سران سپاه گفته اند قصد آسیب زدن به محل های اقتصادی و جان مردم را نداشته اند) خرج و دخل اش به هم نمی خورد و در نتیجه عملا توخالی و پوچ است، جنبش توده ها آرام می گیرد و نه احتمالا پشتیبانان داخلی حکومت و یا نیروهای نیابتی اگر خام نشوند، اقناع و ارضاء می شوند. شکی نیست که های و هوی کرکننده بوق های تبلیغاتی سران جمهوری اسلامی هزارها برابر آن حمله و نتایجی است که حمله داشته است.
پاسخ اسرائیل؟
اما به ساده گی نمی توان گفت که این پایان ماجراست. دولت صهیونیستی اسرائیل و به همراه اش امپریالیست های آمریکایی و اروپایی سوی دیگر قضیه هستند.
دولت اسرائیل در شرایط کنونی درگیری با جمهوری اسلامی را کمتر در خود و در چارچوب تضادهایش با جمهوری اسلامی و بیشتر در چارچوب تضادش با خلق فلسطین و سازمان حماس دنبال می کند( حمله به کنسولگری و کشتن سران سپاه قدس بیشتر به واسطه ی نقش آنها در جنگ غزه بود) و بنابراین بیشتر تابع وضعیت اش در قبال جنگ با خلق فلسطین است. از سوی دیگر جناح حاکم بر دولت اسرائیل به نقش دست زدن یا نزدن به این پاسخ یا جنگ در چارچوب حفظ موقعیت خود در قدرت و سرکوب مخالفت ها در اسرائیل توجه می کند.
اگر پاسخ به حمله ی خامنه ای و سران سپاه و تغییر محدود و یا کامل میدان جنگ بتواند به این دولت یاری کند که در در داخل و نیز در جنگ غزه موقعیت اش را بهبود بخشد( از جمله در مورد وجهه اش در افکار عمومی) آن گاه پاسخ خواهد داد و اگر نتواند به این دولت در حفظ خود در داخل و یا در این جنگ یاری کند پاسخ نخواهد داد.
در کنار منافع خاص دولت حاکم بر اسرائیل و نیز وضع این کشور در قبال جنگ با خلق فلسطین، منافع امپریالیست های آمریکایی و اروپایی و همچنین دولت های منطقه نیز مطرح است.
در راستای این منافع اگر امپریالیست های آمریکایی و اروپایی تداوم درگیری دولت اسرائیل را با ایران به صلاح وضع حکومت خامنه ای و سران سپاه در ایران که سر وسر فراوان با دولت بایدن دارند و نیز شرایط منطقه و دولت های آن و همچنین آماده گی خودشان برای درگیری تازه نبینند و فکر کنند که تداوم این پاسخ ها اوضاع خاورمیانه را به هم می ریزد و بنابراین از دولت حاکم اسرائیل بخواهند که پاسخ ندهد، این امکان وجود دارد که دولت اسرائیل پاسخ ندهد و اوضاع را به حال خود رها کند تا فرصتی دیگر ضربه ای دیگر همچون ضربه های پیشین اش به نیروهای جمهوری اسلامی وارد کند.      
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
26فروردین 1402

۱۴۰۳ فروردین ۲۱, سه‌شنبه

نگاهی به جنگ اسرائیل و امپریالیست های غربی علیه خلق فلسطین در غزه

 
نگاهی به جنگ اسرائیل و امپریالیست های غربی علیه خلق فلسطین در غزه
 
وضعیت کلی
 جنگ غزه  از 7 اکتبر 2023 و با حمله ی حماس به اسرائیل آغاز شده و تا کنون ادامه یافته است. در این جنگ از خلق فلسطین بیش از 33 هزار نفر کشته و 75 هزار زخمی شده اند که بخش مهمی از کشته ها و زخمی ها را کودکان و فلسطینی زنان تشکیل می دهند. در این جنگ به گفته ی منابع اسرائیلی حدود 604 نفر از نیروهای  اسرائیلی کشته شده اند.
ماهیت جنگ
جنگ غزه ماهیتا جنگی است از جانب امپریالیست های غربی علیه خلق فلسطین.
خلق فلسطین خلقی زیرسلطه ی یک قدرت منطقه ای وابسته به امپریالیسم یعنی اسرائیل و امپریالیست های غربی است و برای بازپس گیری سرزمین غصب شده اش به وسیله ی استعمار و امپریالیسم و صهیونیسم مبارزه می کند. مبارزه ی توده های فلسطینی دهه هاست که ادامه دارد و سرشار از پیروزی ها و شکست هاست.  
گرچه آغاز کننده ی این جنگ حماس بود اما چون این جنگ تاریخی طولانی دارد ماهیت آن با توجه به ماهیت اندیشه ی ارتجاعی حاکم بر حماس که با ماجراجویی خود آغازکننده جنگ بود تعیین نشده، بلکه بر مبنای تاریخ این جنگ و ماهیت طرفین درگیر یعنی امپریالیست های غربی و ژاندارم آنها در منطقه اسرائیل و از سوی دیگر خلق فلسطین به عنوان خلقی زیرسلطه ی امپریالیسم تعیین می شود. اندیشه و احساسات طبقه ی کارگر و خلق های زیرسلطه و کشورهای امپریالیستی همراه و یاور خلق فلسطین بوده و هست.
رقابت امپریالیستی در جنگ غزه
در این جنگ در عین حال رقابت امپریالیستی بین امپریالیست های غربی که پشتیبان اسرائیل هستند و امپریالیسم روسیه و بلوک وی که به نیرنگ و دودوزه بازی ادعای پشتیبانی از آرمان فلسطین را دارند جریان یافته است. یکی از نتایج این جنگ برای امپریالیسم روسیه فشار بیشتر به امپریالیست های غربی و منحرف شدن افکار عمومی از جنایات این کشور علیه توده های اوکراین است.( جنگ اوکراین نیز یک جنگ امپریالیستی بر سر تجدید تقسیم جهان بین امپریالیست های غربی و دولت اوکراین از یک سو و امپریالیسم روسیه و هم پیمانان آن از سوی دیگر است).
وضعیت جنگ پس از شش ماه
بررسی وضع طرفین این جنگ خواه دولت صهیونیستی اسرائیل و پشتیبانان امپریالیست غربی آن و خواه حماس نشان می دهد که هیچ یک از طرفین به اهداف خود نرسیده اند و پیروزی نهایی را به دست نیاورده اند اما هر دو به گونه ای و به نسبت های گوناگون شکست خورده اند.
حماس
حماس آغاز کننده ی این حمله بود و دلایل گوناگونی برای آن ارائه داد، اما تا کنون نه تنها به هیچ یک از آنها دست نیافته است بلکه بسیار از آنچه پیش از این داشت نیز از دست داده است. نخست شیوه ی اجرای ضربه به اسرائیل و کشته شدن یا کشتن غیرنظامیان که بنا به گزارش ها حدود 1200 نفر بوده اند و نیز گروگان گرفتن  253 نفر در یک جشنواره موسیقی شبانه شرایطی ایجاد کرد که به ضرر موقعیت حماس در میان توده های عرب و در کشورهای دیگر گشت. از این گروگان ها 133 نفر کماکان در دست حماس هستند.
 از سوی دیگر حماس گرچه توانسته بخش اصلی رهبران خود را حفظ کند اما حتی اگر گفته های دولت اسرائیل مبنی بر اینکه از 24 گردان حماس 16 گردان آن و حدود 13 هزار نفر از نیروهای آن را نابود کرده است راست نباشد، در مجموع سازمان حماس ضربات سنگینی خورده است.
و بالاخره حماس موقعیت خود را به عنوان سازمان حکومت کننده در غزه از دست داد و وضعیت کنونی جنگ نیز نشان نمی دهد که آیا این سازمان می تواند موقعیت پیشین خود را در غزه به دست آورد و یا خیر.
اینکه آیا در نتیجه ی این ضربات حماس و جریان مذهبی میان خلق فلسطین تقویت و یا تضعیف شده و مثلا دوباره این سازمان ها رو می آیند و یا جهان بینی و سازمان هایی انقلابی - دموکراتیک و یا کمونیستی رشد کرده و جای آنها را خواهند گرفت اکنون قابل پیش بینی نیست و از جمله به تحولات انقلابی در دیگر کشورها و رشد دوباره ی جریان های دموکراتیسم انقلابی و کمونیسم در خاورمیانه و جهان بستگی دارد.
خلق فلسطین
 بزرگترین ضربه ی اسرائیل نه به حماس بلکه به خلق فلسطین وارد شد. توده های رنجدیده ی فلسطینی در نوارغزه متحمل کشته ها و زخمی ها بسیار گردیدند و خانه و کاشانه شان ویران شد. هم اکنون بیش از یک میلیون و چهارصد هزار نفر آواره فلسطینی در شرایط بد بهداشت و بی پناهی و بی آب و غذایی و به طور کلی قحطی در رفح به سر می برند و با توجه به این که اسرائیل رفح را محاصره کرده و از حمله به آن برای نابودی نهایی حماس سخن می گوید، از آینده خود نامطمئن هستند. چنانچه مجموع این ها با دست آورده های حماس از اهداف جنگ مقایسه شود آن گاه باید پذیرفت این شکست سنگین و تلخی برای توده های فلسطینی و حماس است. 
برخلاف حماس که دیر یا زود افول خواهد کرد، درمورد خلق فلسطین وضع به کلی فرق می کند. شکست پایان نیست. توده های فلسطینی به مبارزات خود ادامه خواهند داد و سرزمین و خانه و کاشانه ی خود را پس خواهند گرفت.
اسرائیل - نرسیدن به هدف نهایی
در مورد دولت صهیونیستی اسرائیل باید گفت که اسرائیل با حمله ی وحشیانه به توده های مردم فلسطین در غزه و ویران کرده منطقه ضربات سختی به خلق فلسطین زد اما به آنچه هدف نهایی خود از حمله به غزه حداقل به طور آشکار بر می شمرد دست نیافت؛ یعنی نابودی کامل سازمان حماس. البته در حین جنگ اسرائیل اهداف دیگری را نیز برای خود بر شمرد که تا کنون حداقل در ظاهر مورد مخالفت هم پیمانان اسرائیل یعنی کشورهای امپریالیستی غرب قرار گرفته است. یعنی خالی کردن غزه از فلسطینی ها و جای دادن آن ها در کشورهای دیگر( و احتمالا ایجاد شهرک های یهودی نشین در این منطقه).
انزوای بین المللی حاکمان اسرائیل
از سوی دیگر شیوه های کثیف دولت این کشور در جنگ و کشتار فلسطینی ها به ویژه کودکان و زنان، حمله به بیمارستان ها، حمله به امداد رسان ها و اکنون این اواخر به آشپزخانه ی مرکزی، در تمامی کشورهای جهان از کشورهای زیرسلطه تا کشورهای امپریالیستی به شدت مورد نفرت و انزجار توده ها قرار گرفت و در نتیجه ای آن و برپایی گردهمایی ها و راهپیمایی های فراوان در کشورهای گوناگون علیه دولت اسرائیل و به نفع خلق فلسطین، دولت  اسرائیل به انفراد و انزوا رانده شد. با وجود اینکه دولت اسرائیل عموما نسبت به افکار عمومی جهانی بی توجه بوده اما این یکی از شدیدترین ضربات به صهیونیسم اسرائیلی در طول این جنگ است و برای آن یک شکست تام به شمار می آید.
وضعیت داخلی - اعتراضات داخلی و پیوستن خانواده های گروگان ها به آنها
در کنار این ها، وضعیت کنونی جنگ دو گرایش را درون اسرائیل تقویت کرده است. نخستین مبارزه ی توده های کارگر و زحمتکش و کلا طبقات خلقی اسرائیل علیه دولت این کشور که کمابیش ادامه دارد و دوم رقابت بین جناح های طبقه ی سرمایه دار حاکم بر اسرائیل.
در صورت تداوم جنگ از سوی اسرائیل گرچه به دلیل شرایط خاص اسرائیل، امکان جنبش های توده ای بزرگتر کمی بعید به نظر می رسد اما تداوم جنبش های کنونی و نیز رقابت های درون جناح های سرمایه داران حاکم بر این کشور این امر ممکن است موجب برکناری جناح حاکم  بر دولت کنونیبه رهبری نتانیاهو شود. 
دولت های امپریالیستی غرب
جنگ برای دولت های امپریالیستی غرب که سوی مقابل خلق فلسطین و پشتیبانان اصلی دولت صهیونیستی اسرائیل هستند نیز نتیجه ی چشمگیری نداشت. مخارج سنگینی بر دوش شان گذاشته و آنها نیز بار آن را به روی طبقه ی کارگر و توده های مردم قرار داده اند. با توجه به درگیری امپریالیست های غرب در جنگ امپریالیستی اوکراین که مخارج سنگینی بر اینان تحمیل می کند، وضع به گونه ای پیش می رود که در صورت تداوم جنگ، این امکان به وجود آید که در کشورهای غربی اعتراضات و مبارزات تازه ای علیه دولت ها شکل بگیرد.
از سوی دیگر شکل و شیوه های جنگ از جانب اسرائیل از جمله حمله به بیمارستان ها و امدادرسان ها و نیز آشپزخانه جهانی و ممانعت از کمک رسانی بین المللی، افکار عمومی جهان را بر علیه اسرائیل برانگیخته و در عین حال این مخالفت را علیه امپریالیست های غربی که پشتیبانان اصلی اسرائیل هستند جهت داده است.    
به این دلایل و دلایل دیگر دولت آمریکا از یک سو به قطعنامه ی شورای امنیت در مورد برقراری فوری آتش بس رای ممتنع می دهد هر چند می گوید که اسرائیل مجبور به اجرای آن نیست، و از سوی دیگر به مخالفت با اسرائیل در مورد ممانعت این کشور از کمک رسانی بر می خیزد. مخالفت این کشورها با حمله اسرائیل به رفح نیز اگر واقعی باشد با توجه به امکان پیش بینی ناپذیر بودن جوانب آن صورت می گیرد.
توده های ستمدیده در کشورهای عرب یار و یاور خلق فلسطین اند
خواه از نظر تاریخ جنگ و خواه از نظر چگونگی و وضع کنونی آن، طبقه ی کارگر و دهقانان و زحمتکشان کشورهای عربی به ویژه کشورهایی مانند اردن و سوریه و عراق و مصر و در کنار آن توده ها در کشورهای ثروتمند مانند عربستان سعودی و یا کویت و امارات و قطر نیز همواره با فلسطینی ها همراه و یار بوده اند. وضعیت کنونی جنگ علیه توده های فلسطینی بیش از پیش در این کشورها افکار توده ها را بر می انگیزد و به انزجار بیشتری از دولت صهیونیستی اسرائیل و امپریالیست های غربی می کشاند. امری که به هیچ وجه مطلوب دولت های ارتجاعی حاکم بر این کشورها که به جز سوریه که نوکر امپریالیسم روسیه است نوکر و مرید امپریالیست های غربی هستند و سر و سِر فراوان هم با دولت اسرائیل دارند، نیست. اکنون ترس و وحشت از تداوم جنگ، این دولت ها به ویژه دولت های اردن و عراق و مصر را که پرجمعیت ترین کشورهای عربی هستند فرا گرفته است و به احتمال  شکوه و شکایت فراوان به نزد اربابان امپریالیست خود برده و خواهان آن هستند که حمله ای به رفح صورت نگیرد و جنگ نیز هر چه زودتر پایان یابد تا آنها نفسی به راحتی بکشند. باید توجه کرد که در این کشورها و در شمال افریقا در دهه ی پیش یک سلسله جنبش های انقلابی بزرگ پدید آمد و حکومت هاشان را یا سرنگون کرد و یا به شدت لرزاند.
در مجموع، به نظر می رسد که شرایط و عوامل نشان می دهد که هر چه زودتر این جنگ پایان یابد به نفع امپریالیست های غربی و نوکران آنها در کشورهای منطقه است.
حکومت ولایت فقیه هیچ گاه پشتیبان خلق فلسطین نبوده است
نگاهی به تاریخ روابط حکومت کنونی و خلق فلسطین و خلق های عرب نشان می دهد که حکومت ولایت فقیه هیچ پیوندی با توده های فلسطینی و خواست هاشان و همچنین توده های عرب نداشته است. در این خصوص کشتار خلق سوریه و خفه کردن انقلاب این کشور در پیش ماست. در عراق و لبنان نیز شاهد آن بوده ایم که چگونه خشم و نفرت مردم این کشورها را متوجه سیاست های خود کرده است.
 این حکام و سران پاسدارشان تنها به اهداف حقیر و منافع خود در ایران و منطقه می اندیشند و نه به چیزی دیگر. جریان هایی را دامن می زنند و گروه هایی را سازمان می دهند که بتوانند در چارچوب رابطه با امپریالیست های غربی و همچنین برخی از حکومت های عرب از آنها امتیاز بگیرند و به بقای شان در کشور و داشتن موقعیت در منطقه کمک کند. به امپریالیسم روسیه و چین پناه می برند و هر امتیازی می دهند تا از پشتیبانی و امکانات و کمک آنها برای بقای شان در قدرت استفاده کنند و در عین حال پشتیبانی در مقابل امپریالیست های غربی برای خود داشته باشند. آنها عملا با سیاست اتخاذ شده به وسیله ی امپریالیسم آمریکا در جنگ و تداوم مذاکرات پنهانی  تا حدود زیادی آچمز شدند و خیلی توان تحرک ندارند. تکامل شرایط جنگ نیز تا کنون به نفع آنها نبوده است زیرا حماس موقعیت پیشین خود را از دست داد و حزب الله نیز نتوانست و نخواست کاری برایش انجام دهد. به نظر می رسد که مهم ترین سازمان هایی که به جمهوری اسلامی اتکا دارد یعنی حزب الله لبنان در عین گرفتن کمک های حکومت خامنه ای دنبال موقعیت و قدرت طلبی خود در لبنان است و شاید خیلی هم، جز برای سرکیسه کردن، در بند خواست ها و تمایلات جمهوری اسلامی نباشد.    
 
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
بیست و یکم  فروردین ماه 1403

۱۴۰۳ فروردین ۲۰, دوشنبه

کانون نویسندگان ایران - پرویز بابایی درگذشت!

 
کانون نویسندگان ایران
 پرویز بابایی درگذشت!
 
پرویز بابایی (۱۳۱۱ - ۱۴۰۳) مترجم و عضو قدیمی کانون نویسندگان ایران عصر روز هجدهم فروردین‌ماه درگذشت.
او از آن‌دست انسان‌هایی بود که تجسم خودساختگی‌اند، برآمدگان از اعماق که به اوج می‌رسند؛ چونان کارگری حروف‌چین که نویسنده و مترجمی کلام‌آفرین. آن‌چه او را در این راه همراه و یاور بود پشتکار، خستگی‌ناپذیری و آرمان‌های انسانی بود که تا واپسین دم حیات با خود داشت و آثار و اثرات آن‌ها را چه در کوشش‌های اجتماعی و چه در کنش‌های ادبی‌اش می‌توان مشاهده کرد و نیز در پذیرش عضویت کانون نویسندگان ایران.
اگر این‌یک را به سبب مخالفت تام و تمام با سانسور و دفاع از آزادی‌ بیان بی‌هیچ حصر و استثنا برگزید، برابری‌خواهی چراغ راهنمای کنش‌های اجتماعی‌ و انتخاب آثار برای ترجمه‌هایش بود: «تاریخ جهان» (کریس هارمن)، «اومانیسم و سوسیالیسم» (جورج نواک)،  «پراگماتیسم در سنجش یا سوسیالیسم علمی» (جورج نواک)، «تاریخ عرب در قرون جدید» (ولادیمیر لوتسکی)،  «زندگی و آثار رافائل»، «فرهنگ اصطلاحات فلسفه»، «گزیده نوشته‌های کارل مارکس» (کارل مارکس)، «کانت و فلسفه معاصر» (لوسین گلدمن)، «دموکراسی و انقلاب» (جورج نواک) عنوان‌های بخشی از تالیف‌ها و ترجمه‌های او است.
پرویز بابایی که دیر زیست و نیک زیست، خود کتاب تاریخ شفاهی افت‌وخیزهای سیاسی و اجتماعی در ایران بود. او نیز مانند بسیاری از انسان‌های آرمان‌خواه که در نظام‌های استبدادی برای بهتر کردن جهان پا به میدان می‌گذارند و کیفر می‌بینند در زمان پهلوی بارها به زندان افتاد که اولین آن در نوجوانی‌اش بود.
در تمامی این سال‌ها کتاب‌هایش بارها گرفتار سانسور و حذف شد، با وجود این پرویز بابایی دمی از تلاش بازنایستاد و به آن‌چه باور داشت پشت نکرد.
حضورش در جلسات کانون نویسندگان ایران تا جایی که توش و توان بدن یاری کرد مستمر بود. بارها در مقام رئیس سنی، مجمع عمومی کانون را افتتاح کرد و به آن رسمیت بخشید. بی‌گمان جای او به‌سادگی پر نمی‌شود.
کانون نویسندگان ایران درگذشت این یار و یاور دیرین خود را به خانواده و جامعه فرهنگی مستقل کشور تسلیت می‌گوید و در مراسم خاک‌سپاری او در کنار خانواده و دوستان او خواهد بود. یادش گرامی باد!
کانون نویسندگان ایران
۱۹ فروردین ۱۴۰۳

۱۴۰۳ فروردین ۱۷, جمعه

بخشی ازاعلامیه گروه مائوئیستی راه سرخ به نام درباره رویدادهای سیاسی جاری در بیست و نهم دی ماه 1402



 حملات تازه ی جیش العدل به نیروهای نظامی حکومت در بلوچستان
در مورد گروه هایی مانند جیش العدل و یا انصارالفرقان که دنباله ی گروه جندالله در بلوچستان هستند با وجود اختلافات اساسی با جهان بینی و دیدگاه ها و نیز برخی از تاکتیک های مبارزاتی شان ما به هیچ وجه مخالف مبارزه ی مسلحانه ی آنها و ضرباتی که از این طریق به نیروهای نظامی جمهوری اسلامی می زنند نیستیم. برعکس آنها را جزیی از توده های بلوچ( گرچه حامل گرایش های ارتجاعی وشدیدا ضد کمونیستی) می دانیم و این شکل مبارزه شان را ستایش می کنیم و بر جانفشانی هاشان درود می فرستیم.
به طور کلی در ایران بدون مبارزه ی نظامی( و قطعا از جانب طبقه ی کارگر و حزب انقلابی کمونیست اش و جدا از چگونگی شکل ویژه ی آن که مطلوب شرایط ایران باشد) در کنار مبارزه ی سیاسی نمی توان صحبتی از به دست آوردن قدرت سیاسی کرد. این را تمامی تجارب تاریخی از مشروطیت به این سو نشان داده اند. این را مبارزات نظامی مداوم در مناطق آذربایجان و کردستان و خوزستان و ترکمن صحرا و بلوچستان و نیز در برخی مناطق مرکزی می گویند. از این رو ما ایستادن مقابل این گونه مبارزات و محکوم کردن این شکل مبارزه را در پوشش این که «مبارزه صرفا باید مدنی و مسالمت آمیز باشد» و«این ها گروه هایی با جهان بینی ارتجاعی هستند» جز پیروی از لیبرالیسم بورژوازی ملی و جز پیروی از رفرمیسم و سوسیال دموکراسی ضد انقلابی«شبه چپ» ترتسکیسم و رویزیونیسم  و خروشچفیسم راه کارگری های ضد مارکسیسم- لنینیسم - مائوئیسم چیز دیگری نمی دانیم.
از همه ی اینها مضحک تر این توجیه برخی از گروه های رویزیونیست و خروشچفیست است که«مبارزات قهرآمیز و قیام مسلحانه تنها زمانی جایز است که کل جنبش توده ای به اوج رسیده باشد». چنین توجیهی و این که حضراتی که آن را عنوان می کنند مثلا در آن زمان دست به مبارزه ی نظامی و قیام مسلحانه می زنند جز مخالفت عملی با مبارزات نظامی جاری ای که توده ها به آن دست می زنند و همچنین یک بلوف توخالی از جانب چنین گروهایی بیش نیست که تنها برای فرار از اتهام مخالفت با کاربرد قهر انقلابی و فریب دادن و سردواندن برخی از پیروان شان عنوان می شود.
 به طور کلی در گذشته با چنین دیدگاه هایی مبارزه کرده ایم و در آینده نیز با آنها در ستیز خواهیم بود. 

   همچنین نگاه کنید به اعلامیه
هفده تیر 1402 با نام
سرکوب مبارزات توده ها به وسیله ی خامنه ای و سپاه برای برده و ستم پذیرکردن آنها 
درباره ی
حمله ی مسلحانه به کلانتری 16 زاهدان

***
افزوده ی هفده فروردین 1403
در کنار دلایلی که در این اعلامیه به آن پرداخته شده اخیرا این سفسطه ی تکراری و باسمه ای برای نفی چنین مبارزاتی از جانب توده پیش کشیده می شود که این شکل مبارزه  ضربه به جنبش ژینا است و بهانه به دست حکومت می دهد تا آن را دستاویز حمله به مبارزات مدنی مردم بلوچستان و ایران و امنیتی کردن استان کند.(نقل به معنا - نگاه کنید به ارزیابی مشترک خروشچفیست های راه کارگری و حزب کمونیست ایران - بخوانید حزب سوسیال دموکرات!- با نام  حکومت اسلامی در برابر مردم، منطقه و جهان درمانده تر و منزوی تر از همیشه» به تاریخ جمعه 17 فروردین 1403). 
انگار این حکومت نبود که بی آنکه توده های بلوچ دست به عمل قهر آمیزی بزنند آنها را در جمعه سیاه زاهدان به گلوله بست و بیش ازصد نفر را کشت و یا در کردستان دست به لشکری کشی زد و در شهرهای گوناگون کشتار به راه انداخت. تازه اینها جدا از ترورها و اعدام های همیشگی مبارزان بلوچ و کرد است. 
در این مورد در آینده بیشتر خواهیم نوشت.