۱۴۰۲ شهریور ۱, چهارشنبه

حکومت پاسداران و آخوندها و سرکوب های شدیدتر مبارزات توده ها

 
حکومت پاسداران و آخوندها و سرکوب های شدیدتر مبارزات توده ها
در آستانه ی برگزاری سالگرد قتل مهسا
 
حکومت خامنه ای و پاسداران در سرکوب خواست ها و جنبش توده ها روز به روز هارتر و وحشی تر می شود. ثروت و قدرتی که هرگز به خواب نمی دیدند صاحب شوند مست شان کرده است و حاضر نیستند آن را از دست بدهند.
اما خیزش انقلابی یک ساله ی اخیر پاک خواب از سرشان ربوده است. ضربات مرگباری از این خیزش خورده اند و ترس و وحشت شان از این است که ضربات مرگبارتری بخورند و برج و باروی شان فرو ریزد. مقدم ترین امر برای اینان ایجاد چنان درجاتی از سرکوب جنبش است که مانع هر اقدام و مبارزه ی انقلابی در روز 25 شهریور سالگرد به قتل رساندن مهسا امینی شود. از نظر آنان هرگونه تداومی در امر مبارزه ی انقلابی می تواند بنیان و پایه های این جنبش را قوی تر از پیش گرداند و خواه از نظر وضع خیزش انقلابی و خواه از بی درو پیکر شدن خودشان، شرایطی برگشت ناپذیر به وجود آورد.  
دانشجویان، استادان دانشگاه و فرهنگیان
آنچه اجزای این سرکوب نشان می دهد این است که لبه ی تیز حمله ی پاسداران و نیروهای امنیتی به روی دانشجویان و فرهنگیان است که از نظر آنها در حال حاضر آگاه ترین و پیشروترین و خطرناک ترین بخش از جنبش توده ها هستند. آنها نه تنها جنبشی از آن خود دارند بلکه می توانند نقش آگاهی دهنده و سازمان دهنده و هادی جنبش توده ها را اجرا کنند. در همین راستا است که دانشجویان و استادان دانشگاه ها و نیز آموزگاران مبارز شورای فرهنگیان بیش از پیش مورد سرکوب قرار گرفته اند. ( این سرکوب ها از جمله شامل برنامه ی امنیتی اخراج استادان دانشمند و مبارز و محبوب میان دانشجویان و جایگزینی 15000 استاد از میان خودشان و یا وفادار به حکومت شده است.)
دو برنامه ی اساسی اینان که چهل سال است نتوانسته اند اجرایش کنند یعنی تبدیل دانشگاه به حوزه ی دینی و تبدیل مدارس به مکتب خانه اکنون و در کنار سرکوب دانشجویان و استادان و فرهنگیان پیگیری می شود. آخوندها و پاسداران و اطلاعاتی ها و دیگر وابستگان را معلم مدارس و استاد دانشگاه می کنند و فضای تحجر مذهبی را بر هر دو مکان علم و دانش حاکم می گردانند.
 این برنامه در مورد دیگر طبقات و زنان به ویژه به اشکال دیگری پیگیری می شود.
زنان
در سرکوب همه جانبه ی کنونی، بازداشت و ایجاد محدودیت برای زنان پیشرو در هر زمینه ای نه تنها کماکان همچون گذشته پیش می رود بلکه وجوهی به مراتب وحشتناک تر پیدا کرده است. جدا از لایحه ی حجاب و عفاف که بوی گند و تعفن تحجر آن بلند است و جدا از جانیان گشت مرگ که دوباره به خیابان ها برگشته اند و به آزار زنان می پردازند ده ها دختر و زن مبارز یا بازداشت شده اند و یا برای آنها که در زندان به سر می برند به دلایل گوناگون پرونده های تازه درست کرده اند تا بتوانند بیش از پیش آنها را در زندان ها نگه دارند.
مقاومت و مبارزه ی دختران و زنان ایران اما مثال زدنی است. تاریخ ایران و جهان چنین سدی استوار و چنین نبرد فرسایشی سترگی بین شیرزنان مبارز و آزادیخواه از یک سو و مومیایی های جانی و حامیان تحجر و اسارت و بنده گی از سوی دیگر را کمتر دیده است.
مردم بلوچ
همین امور برای دو خلق بزرگ کشور یعنی خلق های کرد و بلوچ نیز وجود دارد. روزی نیست که از مردم بلوچ نکشند. روزهای اخیر آنها با ترس و وحشت و بنابراین با توطئه مولوی فتحی محمد نقشبندی امام جمعه راسک را بازداشت کردند و موجب تحرک جسته و گریخته ی توده ها در شهرهای بلوچستان و اعتصاب کسبه و بازاریان در راسک شدند. به این ترتیب و چنانکه مولوی عبدالحمید و دیگر سران بلوچ می گویند با این سرکوب ها خود حکومت در ریختن هیزم روی آتش خشم توده های بلوچ  و دامن زدن به جنبش دموکراتیک و آزادیخواهانه ی خلق بلوچ نقش موثری اجرا می کند.
در پی برآمدهای جنبش توده ای بلوچ هایمان و برای اینکه مردمان دلاور و بی باک را بترسانند سراغ زندانیان رفته و هفت بلوچ را اعدام کرده اند. اما اگر اعدام های چهل ساله توانسته امید سران سران متحجر جمهوری اسلامی به بقا و ماندن در قدرت نگه دارد این اعدام ها نیز خواهد توانست!
خلق کرد
همین وضع کمابیش در کردستان نیز به وجود آمده است. از پدر مهسا گرفته که زیر فشارش قرار داده اند که سالگرد مهسا برگزار نکند تا توده های شهرهای پر جوش و خروش کردستان همچون سقز و بوکان و مهاباد و سنندج و ... که به آنها هر گونه فشاری که می توانند می آورند و هر سرکوبی که می توانند می کنند؛  جدا از این که همچون روال همیشگی هر از چند گاهی یک یا چند زندانی( از مبارزان با حکومت گرفته تا قربانیان همین نظام کثیف شان) را بالای چوبه دار می برند.
کارگران و بازنشسته ها
وضع کارگران بدتر ازهر طبقه ی دیگری است. مبارزان چند تشکل موجود کارگری همچون سندیکای شرکت اتوبوسرانی تهران و حومه و تشکل های هفت تپه و فولاد اهواز و به همراه شان کارگران پیشرو نفت یا در بازداشت و زندان هستند و یا چنانچه بیرون اند زیر شدیدترین فشارها قرار دارند. فضای خفه کننده ای نیز در محیط کار این طبقه ایجاد کرده اند تا هرگونه که آنان می خواهند کار کنند و دم بر نیاورند. اگر کاری داشته باشند صبح تا شب مجبورند کار کنند و آنچه در مقابل می گیرند با این تورم وحشتناک بسیار ناچیز از آب در می یاید. نتیجه این وضع چنین است که اکثریت توده ی کارگران در فقر مطلق دست وپا زنند و هیچ حقی هم برای اعتراض به این استثمار و ستم وحشتناک آشکار نداشته باشند.
بیکارشدن از کار و خودکشی کارگران
هولناکی وضع چنان است که هر از چند روز خبر تکان دهنده ی خودکشی کارگر مشغول به کار و یا از کار بیکار شده ای از جمله کارگران پیمانی نفت شنیده می شود. خودکشی شده تنها راه علاج برای برخی از اعضای طبقه ی کارگر که نه تنها امیدی به بهبودی موقعیت خود زمانی که کار می کنند، ندارند، بلکه انگار تنها راه موجود و درمان مشکلات زندگی در زمانی است که کار خود را از دست می دهند.
باید اشاره کرد که این امید نداشتن به آینده در برخی لایه های طبقات پایین و متوسط جامعه در کنار امید به پیروزی و دست زدن به اشکال مثبت مبارزه که جنبه ی عمده ی مبارزات جاری بوده و هست، به اشکال منفی مبارزه با حکومت همچون مهاجرت و خودکشی دامن زده است و موجب این گردیده که این ها بخشی از شکل های مبارزه موجود به ویژه در دوره های عقب نشینی و افت نسبی جنبش توده ای شوند.
خانواده های جانباخته گان
در کنار این بخش ها که برشمردیم خانواده های جانباخته گان پیشرو خلق هستند که به تمامی طبقات از کارگر و کشاورز گرفته تا لایه های گوناگون طبقات میانی تعلق دارند. آنها نیز زیر شدیدترین فشارها و سرکوب ها قرار گرفته اند. از آنها خواسته شده که مراسم سالگرد عزیزان شان را برگزار نکنند. بسته گان آنها را از پدر و مادر و برادر و خواهر تا خاله و دایی و عمو و عمه و دیگر نزدیکان بازداشت می کنند تا هم تهدید کرده باشند و هم برای 25 شهریور گروگان داشته باشند.
همچون نمونه ای از خروار خروار بازداشتی های روزهای اخیر پدر دردمند کارگر مبارز محمد مهدی کرمی را بازداشت کرده اند. این جانیان متحجر فرزند جوان اش را به بهانه های واهی اعدام کردند و اکنون از وی می خواهند که سکوت کند و هیچ نگوید. وضع پدر محمد مهدی کرمی وضع اکثریت خانواده های جانباخته گان و یا زندانی ها و بازداشتی ها است. به این ترتیب آن جنایتی که برای به سکوت کشاندن ماه منیرمولایی مادر کیان پیرفلک و شیرزن مبارز مرتکب شدند بقیه را نیز به اشکال گوناگون تهدید می کند. 
به این درجات فشار و سرکوب بسنده نکرده و در کنار آنها دسیسه هایی مانند حمله ی دوباره به شاهچراغ به راه می اندازند و عده ای از مردم را قربانی می کنند تا توده ها را به انفعال و خاموشی رانند و همچنین بهانه هایی برای سرکوب های بیشتر مبارزات به وجود آورند.
آیا حکومت از این سرکوب های گسترده نتیجه ای خواهد گرفت؟
این امکان هست که چنین درجه ای از سرکوب و این همه بازداشت و زندانی و کشتن در حرکت جنبش توده ها تاثیر گذارد و مانع از این شود که جنبش حداقل برای مدتی قوی تر از پیش به حرکت خود ادامه دهد. این گرچه سست بنیاد و پوشالی اما به هر حال سدی است که حکومت در مقابل پیشروی توده ها برپا می کند.
اما چنانکه اشاره شد تنها یک امکان است نه امری محتوم و جبری؛ زیرا جنبش خلق، حتی در وضع کنونی که بیشتر جنبشی خود به خودی است امری منفعل نیست بل فعال است و می تواند در شرایط مساعد، که نه تنها ناشی از بالا رفتن سطح آگاهی و خشم و خروش و میل مبارزاتی خود توده هاست بلکه بخشا با فشارهای بی در و پیکری که جمهوری اسلامی در تمامی زمینه های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی  وارد می کند، ایجاد می شود، نیروهای تازه نفس در مبارزه وارد کند و نیز اشکال مبارزه ی تازه ای بیافریند و وضع صف آرایی و موازنه ی نیروها را به نفع خود به هم زند. چنین فراشدی در گذشته رخ داده و جنبش توده ها سدهای سرکوب های خشن حکومت را در هم شکسته و پیشروی کرده است و بنابراین در آینده نیز می تواند رخ دهد.
در هر صورت حتی چنانکه این امر به این زودی واقعیت نپذیرد تاثیرات سرکوب حکومت آنی نخواهد بود که حکومت در نظر دارد. یعنی آنچه را که موجد این برآمدها و جنبش ها می شود از بین نخواهد برد. این گونه سرکوب ها در بهترین حالت می توانند سرعت جنبش را کند کنند و نه این که آن را از بین ببرند و یا حتی برای مدتی طولانی خاموش سازند.
خیزش کنونی در راستای جنبش انقلابی - دموکراتیک سی سال اخیر قرار دارد. برکشیده شدن این جنبش از اقتصاد عقب مانده و وابسته و همچنین تخریب شده و سیاست و فرهنگ استبدادی دینی حاکم است. از این رو شدیدترین سرکوب ها نیز نمی تواند مانع آن شود که جنبش پس از اندکی تجدید قوا و ترمیم زخم ها دوباره سربلند نکند.
مرگ بر جمهوری اسلامی
زنده باد مبارزات توده ها
برقرارباد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
دوم شهریور 1402   

درباره ی کودتای 28 مرداد- ناصر زرافشان

 
درج دو متن زیر به معنای تایید گرایش ها و نظرات حزبی ناصر زرافشان و یرواند آبراهامیان و یا تایید کامل نظرات آبراهامیان در دیگر کتاب هایش در مورد تاریخ ایران( ایران بین دو انقلاب و یا تاریخ ایران مدرن ) نیست. در مورد کتاب کودتا نوشته ی یرواند آبراهامیان همچنان که زرافشان می گوید کتابی است متکی به آخرین اسناد منتشر شده و به نظر ما کتابی است که باید آن را خواند.
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
1 شهریور 1402
 
متن نخست
از سایت وکلا پرس
گفت و گو با وکیل ناصر زرافشان درباره کودتای ۲۸ مرداد به بهانه ترجمه کتاب «کودتا» از یرواند آبراهامیان
۲۹مرداد ۱۴۰۱
 
وکلاپرس -  وکیل ناصر زرافشان مترجم کتاب « کودتا » نوشته « یرواند آبراهامیان » درباره ماهیت کودتای ۲۸ مرداد و نقش شاه و مصدق در این واقعه با شرق به گفت و گو پرداخت.
به گزارش وکلاپرس، وکیل ناصر زرافشان در گفت و گویی با روزنامه شرق دیدگاه خود درباره ماهیت کودتای ۲۸ مرداد، عوامل طراحی و اجرای این کودتا و نقش آمریکا و انگلیس در این رخداد را بیان کرده است.
آقای زرافشان انگیزه شما از ترجمه کتاب «کودتا» چه بود؟ آیا تشابه خط فکری شما با آقای آبراهامیان در این زمینه مؤثر بوده است؟
کتاب «کودتا» بیان اعتقادات یا نظرات شخصی آبراهامیان نیست تا تشابه خط فکری من با مؤلف در انتخاب این کتاب برای ترجمه تأثیری داشته باشد. آبراهامیان یک تاریخ‌نگار صاحب اعتبار است و کتاب هم یک بررسی تاریخی مستند است که ربطی به خط فکری آبراهامیان ندارد. به انبوه مدارک و مستندات و مآخذ آن نگاه کنید تا متوجه این ویژگی کار او بشوید.
اما در مورد انگیزه‌های من در ترجمه این کتاب: در این کتاب اولاً جنبه‌های تازه‌ای از کودتای ۲۸ مرداد مورد بررسی قرار گرفته است که در کارهایی که پیش از این کتاب در این زمینه منتشر شده به آن توجه نشده است و ثانیاً کتاب از جهت مستندات متکی بر اسناد و مدارک تازه‌ای است که در زمان بررسی‌های قبلی درباره این کودتا هنوز این اسناد علنی نشده بودند. مؤلف خود در این زمینه به شرح زیر توضیح می‌دهد:
«درباره کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ بسیار نوشته‌اند. درباره بحران نفتی ۳۲-۱۳۳۰ هم مطالب بسیاری نوشته شده است. پس، این پرسش ممکن است برای کسی مطرح شود که چرا با این وصف باز هم باید کتاب دیگری راجع به همین موضوعات نوشته شود؟
 هدف کتاب حاضر این است که تصور عرفی و رایجی را که تحت تأثیر نوشته‌های قبلی در‌این‌باره شکل گرفته است در دو زمینه متفاوت به چالش بکشد: کتاب، نخست این تصور عمومی و رایج را زیر سؤال می‌برد که انگلیسی‌ها با حسن نیت مذاکره می‌کرده‌اند و ایالات‌ متحده به‌عنوان یک «میانجی درستکار» اقداماتی جدی برای پادرمیانی به عمل آورده است. اما مصدق به دلیل کله‌شقی‌اش که منشأ آن - بنا به این ادعا- به «ساختار روان‌شناختی» شخصی او مربوط می‌شده، نتوانسته است با آنها به سازشی برسد.
حتی نویسندگانی هم که نسبت به مصدق همدلی دارند اعلام می‌کنند که اگر او فقط کمتر کله‌شقی می‌کرد، می‌توانست با آنها به یک سازش عادلانه و منصفانه برسد و باید این کار را می‌کرد. مثلا ویلیام راجر لوئیس که نویسنده برخی از کامل‌ترین آثار درباره انحطاط امپراتوری بریتانیا به‌طور اعم و بحران انگلیس و ایران به‌طور اخص می‌‌باشد، استدلال می‌کند که بریتانیا اصل ملی‌شدن را پذیرفت اما به همراه آمریکا متفقاً تصمیم گرفتند مصدق را به دلیل «رفتار غیرمنطقی‌اش» سرنگون کنند».
کتاب حاضر به‌عکس ثابت می‌کند که چنین سازشی به این دلیل ساده قابل حصول نبود که در قلب این کشمکش، این سؤال رک و راست و بی‌تعارف قرار داشت که صنعت نفت -اکتشاف، تولید، ‌استخراج و صدور آن- تحت کنترل چه کسی باشد؟ آیا قرار است این صنعت تحت کنترل ایران باشد، یا تحت کنترل شرکت نفت انگلیس و ایران یا احتمالاً تحت کنترل کنسرسیومی از شرکت‌های بزرگ نفتی که در آن زمان به «هفت‌ خواهران» معروف بودند؟
برای ایران ملی‌‌شدن، به معنای کنترل دولت بر این صنعت بود. برای شرکت‌های نفتی هم ملی‌شدن مورد نظر ایرانی‌ها به معنای از دست رفتن کنترل غرب بر این صنعت بود؛ چیزی که در سال‌های اولیه دهه ۱۹۵۰ هنوز برای آنها غیرقابل قبول بود. ملی‌شدن ظاهری و کاذب -‌ملی‌شدن در شکل نه در ماهیت، در حرف اما نه در عمل- اگرچه از طرف انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها در همه‌جا به‌عنوان یک «سازش عادلانه» جار زده شد، اما در واقعیت امر، این ادعا در بهترین حالت آن یک نقیض‌گویی بی‌معنی و در بدترین حالت آن یک پوشش عوام‌فریبانه برای پنهان نگه‌داشتن واقعیت امور بود. در فاصله سال‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ نه انگلیسی‌ها و نه آمریکایی‌ها، هیچ‌یک به هیچ طریق، حاضر به قبول ملی‌‌شدن واقعی نفت نبودند.
در مرحله بعد، ‌کتاب این تصور عمومی و رایج را زیر سؤال می‌برد که کودتا را مستقیماً و یکسره در متن جنگ سرد -‌در متن تضاد بین شرق و غرب، بین اتحاد شوروی و ایالات ‌متحده، بین بلوک کمونیست و به‌اصطلاح «دنیای آزاد»- قرار می‌دهد.
مارک گازیورُوسکی -‌نویسنده دقیق‌ترین آثار درباره کودتا- وقتی استدلال می‌کند که کودتا ارتباط چندانی با نفت نداشت، اما بسیار به ژئوپلیتیک، به ترس از کمونیسم و تهدید شوروی مربوط می‌شد، نظر بسیاری از کسانی را بیان می‌کند که دراین‌باره مطلب نوشته‌اند. گازیوروسکی می‌نویسد:
«در ابتدا ایالات ‌متحده تصمیم گرفت خارج از این نزاع بماند. این کشور بریتانیا را تشویق کرد ملی‌شدن نفت را بپذیرد و کوشید برای حل‌وفصل این منازعه، پادرمیانی کند و بریتانیا را از حمله به ایران منصرف سازد.ایالات ‌متحده این موضع بی‌طرفی را تا پایان دولت ترومن در دی‌ماه ۱۳۳۱ حفظ کرد، گرچه در همین زمان هم بسیاری از مقامات رسمی ایالات ‌متحده فکر می‌کردند خودداری مصدق از حل‌وفصل منازعه نفت دارد بی‌ثباتی سیاسی ایجاد می‌کند که ایران را در خطر سقوط به پشت پرده آهنین قرار می‌دهد».
به‌عکس، این کتاب سعی می‌کند کودتا را به‌طور کامل و قطعی در چارچوب تضاد بین امپریالیسم و ناسیونالیسم، بین جهان اول و جهان سوم، بین شمال و جنوب، و بین اقتصادهای توسعه‌یافته صنعتی و کشورهای توسعه‌نیافته‌ای قرار دهد که به صادرات مواد خام خود وابسته‌اند. از آنجا که نزاع بر سر نفت بود، این کتاب توضیح می‌دهد که ایالات ‌متحده در این بحران همان‌قدر سرمایه‌گذاری کرده بود که بریتانیا کرده بود. به این ترتیب آن‌قدرها که ترس ایالات ‌متحده از بازتاب‌های ملی‌شدن نفت در جاهای دوری مانند اندونزی و آمریکای جنوبی، در شرکت‌کردن این کشور دخیل بود، ترس آن از خطر کمونیسم در ایران، در این کار دخیل نبود و این تازه در حالتی است که از بازتاب‌های این ملی‌‌شدن در بقیه خلیج‌فارس هم سخنی به میان نیاوریم.
«کنترل بر تولید نفت سرانجام در اوایل دهه ۱۹۷۰ میلادی (دهه ۱۳۵۰ شمسی) از شرکت‌های غربی به دولت‌های محلی منتقل شد. اما چنین باختی برای غربی‌ها در اوایل دهه ۱۹۵۰ میلادی (اوایل دهه ۳۰ شمسی) غیرقابل قبول تلقی می‌شد».
من از آن‌رو این سه پاراگراف نسبتاً طولانی را از زبان خود مؤلف در اینجا نقل کردم که این پاراگراف‌ها نشان‌دهنده تفاوت‌های اساسی کتاب حاضر با نوشته‌های دیگری است که پیش از این در مورد کودتای ۲۸ مرداد منتشر شده‌اند.
  برخی تاریخ‌نگاران می‌گویند در ۲۸ مرداد کودتا رخ نداده و این مصدق بوده است که کودتا کرده. دراین‌باره چه می‌گویید؟
ادعای بچگانه و بسیار مضحکی است. با قبول این ادعا باید به این نتیجه رسید که همه اسناد و مدارک موجود در این زمینه از قبیل اسناد وزارت امور خارجه انگلیس و وزارت امور خارجه آمریکا و متن مکاتبات روزمره وزارت خارجه آمریکا که سالانه زیر عنوان «روابط خارجی ایالات ‌متحده» منتشر می‌شوند و مطالب و مندرجات کتاب‌های تاریخ که دهه‌ها پیش در خود آمریکا منتشر شده است (مثلاً کتاب «از یالتا تا ویتنام» نوشته دیوید هوروویتس که یک کتاب تاریخ دانشگاهی است) و مطالب و مندرجات روزنامه‌های انگلیسی‌ و آمریکایی همان زمان، گزارش‌های مأموران اطلاعاتی ام.‌آی.‌سیکس و سیا از قبیل خاطرات کرمیت روزولت و از همه مهم‌تر سند ویلبر… و اسناد دیگر از همین قبیل همگی ساختگی است و آنها را از دهه‌ها پیش ساخته‌اند تا نظر این به قول شما تاریخ‌نگاران وطنی را بی‌اعتبار کنند که معتقدند در ۲۸ مرداد کودتایی رخ نداده! حتی پوزش‌خواهی رسمی وزارت خارجه آمریکا (در دوران تصدی خانم آلبرایت) بابت کودتا در ایران هم باد هوا بوده است، زیرا اصلا کودتایی در ایران صورت نگرفته و کرمیت روزولت لابد برای خوردن فالوده‌شیرازی به ایران آمده بوده است!
می‌گویند مصدق خود کودتا کرده. علیه کدام دولت؟ علیه خودش؟ کودتا، اقدام سیاسی یا نظامی علیه قدرت مستقر است، البته نه از سوی مردم بلکه به ‌وسیله بخش دیگری از طبقه حاکم. در آن مقطع مصدق نخست‌وزیر و خود در قدرت است. آیا او علیه خود کودتا کرده است؟ یعنی مصدق خانه خود را به توپ بسته، خود و اعضای دولت خود را بازداشت کرده و موجی از سرکوب و اعدام علیه هواداران خود و کسانی که برای ملی‌‌کردن نفت مبارزه کرده بودند به راه انداخته است. آیا برای لجبازی با واقعیت باید زبان را هم تحریف و واژه‌ها را هم از معنا تهی کرد؟
  تاریخ‌نگارانی که از آنها نام بردید می‌گویند در زمان تعطیلی مجلس، شاه می‌توانسته نخست‌وزیر را عزل کند. نظر شما چیست؟
اولاً این ادعا که در زمان تعطیلی مجلس، شاه می‌توانسته نخست‌وزیر را عزل کند، حرفی بی‌اساس است. قانون اساسی رژیم گذشته پیش‌روی ما است. این ادعا را از کجا آورده‌اند؟ ثانیاً چگونه می‌توان یک رستاخیز بزرگ ملی مانند جنبش ملی‌‌کردن نفت و مسائل آن را صرفاً به یک بحث اخته حقوقی تقلیل داد؟
کودتای ۲۸ مرداد در ایران جزئی از مجموعه رویدادهای یک دوره پرتلاطم تاریخ معاصر ایران، یعنی جنبش ملی‌‌کردن نفت است و بحث درباره این کودتا و درک ماهیت و منشأ آن، با جدا‌کردن این جزء از کل آن جنبش و بدون اطلاع از چگونگی شکل‌گیری آن جنبش و آگاهی از صف‌بندی نیروهای اجتماعی و سیاسی در آن مقطع تاریخ ما ممکن نیست.
کودتا واکنش بریتانیا و آمریکا در برابر این جنبش است و بدون شناخت این جنبش که آن واکنش را برانگیخته، شناخت ماهیت این کودتا هم ممکن نیست. من می‌خواهم از این هم فراتر بروم و بگویم جنبش ملی‌‌کردن نفت در ایران هم خود بخشی از یک سلسله‌‌جنبش‌های مشابه این و شاید نخستین این جنبش‌ها در کشورهای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین برای به دست گرفتن کنترل منابع طبیعی و ثرو‌ت‌های ملی خویش بود که در جریان جنبش‌های رهایی‌بخش ملی این کشورها در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم در این کشورها پا گرفت.
در‌خصوص نفت، این جریانی است که در دهه‌های بعد بالاخره به تشکیل اوپک منجر شد. اما برای تهی‌کردن رویدادها از مضمون و معنای واقعی آنها، سر و دُم آنها را می‌زنند، موضوع را به گوشه کوچکی از یک کل بزرگ محدود می‌سازند و همان رویداد را هم که ذاتاً و صد درصد سیاسی است به یک بحث حقوقی بی‌معنی تقلیل می‌دهند تا بتوانند با این ترفندها تفسیر مضحک خود را مطرح کنند.
به همین دلیل هم یکی از دغدغه‌های بزرگ بریتانیا و ایالات‌ متحده در جریان مذاکراتی که پیرامون مسئله نفت ایران بین آنها صورت می‌گیرد و رد این نگرانی را در اسناد و مدارک مختلف مربوط به این مذاکرات می‌بینیم، نگرانی از بازتاب و تأثیر ملی‌شدن نفت ایران در سایر کشورهای خاورمیانه و دورتر است.
برای اینکه نمونه‌ای از این بازتاب و تأثیر را ملاحظه کنید به‌عنوان مثال نگاه کنید به کتاب «فلسفه انقلاب مصر» نوشته جمال عبدالناصر، رئیس‌جمهور این کشور که در آن خود را «طفل دبستان مصدق» می‌نامد. ثالثاً به گواهی اسناد موجود، در جریان این کودتا شاه کاره‌ای نبوده است که بتوان از تقابل او با مصدق و اینکه شاه علیه مصدق کودتا کرده یا مصدق علیه شاه سخن گفت.
کودتا را بریتانیا و ایالات‌ متحده علیه مصدق سازمان‌دهی و اجرا کرده‌اند. شاه در ابتدا با کودتا موافق نبوده زیرا با توجه به تجربه قیام سی تیر از آن بیم داشته است که این بار اساس سلطنت بر باد رود و از این‌رو از امضا و ارسال‌ آن دو نامه کذایی ابا داشته است. روزولت وقتی از تردید شاه اطلاع می‌یابد شبانه به دیدار او می‌رود و وقتی شاه دلیل تردید خود را بیان می‌کند، مأمور سیا به او می‌گوید «تصمیم به انجام این کودتا گرفته شده است با شما یا بدون شما». شاه آن دو نامه را امضا می‌کند و به کلاردشت می‌رود تا در صورت عدم موفقیت کودتا بتواند از ایران خارج شود که پس از شکست کودتای ۲۵ مرداد به همین شکل هم عمل کرده و به رم می‌رود. رفتن شاه به کلاردشت هم به همین دلیل صورت می‌گیرد که تصمیم کودتا، تصمیم شخصی او نبوده است و او پس از امضای نامه‌ها هم به موفقیت کودتا اطمینان نداشته است، زیرا اگر این تصمیمی بود که خود او شخصاً گرفته بود برای اجرای آن نیز خود در ایران می‌ماند.
به این ترتیب هم تصمیم به انجام کودتا در ایران را انگلیس و آمریکا از پیش گرفته بودند و هم سازمان‌دهی و اجرای آن به‌ وسیله خود آنان و مأموران آنها صورت گرفته است. مخصوصاً بریتانیا به دلیل سابقه دیرینه حضورش در منطقه و ایران، امکانات و شبکه‌ای را در کشور داشته که بدون واسطه با آنها در ارتباط بوده و کار می‌‌کرده است.
آبراهامیان در این زمینه می‌نویسد «انگلیس با پنج قلم آورده عمده خود» همراه آمریکا برای کودتا به میدان آمد و امکانات پنج‌گانه بریتانیا را در ایران به شرح زیر توضیح می‌دهد:
«آنها در مرتبه نخست کارشناسان خبره‌ای داشتند که چون در ایران کار کرده بودند تجارب بسیار داشتند، زبان این کشور را خوب می‌دانستند و پیوندهای شخصی نزدیکی با نخبگان قدیم کشور [هزار‌فامیل] به وجود آورده بودند. این مجموعه کارشناسان خبره را لانسلوت پایمان… که از اواخر دهه ۱۳۱۰ در وزارت خارجه انگلیس همواره مسئول میز ایران بوده بود، نورمن داربی شایر، افسر ام.‌آی.‌سیکس که در طول بخش اعظم جنگ جهانی دوم در ایران مستقر بوده بود، ‌سرهنگ جئوفری ویلر، افسر دیگر ام.‌آی.‌سیکس که از ۱۲۹۹ به بعد مکرراً و به‌تناوب گاه در ایران و گاه خارج از ایران بوده، روبین زاهنر، وابسته مطبوعاتی سفارت انگلیس که کارشناس عرفان بوده و مدت کوتاهی بعد استاد مذاهب و اخلاق شرقی در آکسفورد می‌شود… سم فال، دستیار زاهنر که عمدتاً مسئول امور سیاست‌مداران جوان‌تر بود، و خانم آن لمبتون، وابسته مطبوعاتی پیشین سفارت انگلستان در تهران… تشکیل می‌دادند.
در مرحله دوم، انگلیسی‌ها در بطن نیروهای مسلح ایران یک شبکه غیررسمی داشتند. این شبکه از همان زمان جنگ جهانی دوم از افسران محافظه‌کاری تشکیل شده بود که بیشتر آنان به خانواده‌های اعیان تعلق داشتند و عبارت بودند از سرلشکر حسن ارفع، رئیس سابق ستاد ارتش که رقیبش رزم‌آرا زیرآب او را زده بود و دوره بازنشستگی خود را در املاکش در ورامین می‌گذراند، سرهنگ تیمور بختیار پسرعموی ملکه ثریا، سرهنگ هدایت گیلانشاه خلبان تربیت‌شده انگلیس و آجودان شاه، سرهنگ حسینقلی اشرفی فرمانده تیپ پادگان تهران، و مهم‌تر از همه سرهنگ حسن اخوی که سالیان متمادی رئیس رکن ۲ ستاد ارتش -‌سازمان اطلاعاتی نیروهای مسلح- بود (که حسین فردوست، عضو محفل خصوصی شاه بعدها او را «مغز متفکر واقعی» جناح ایرانی کودتا که در پشت این رویداد قرار داشت توصیف می‌کند). ام.‌آی.‌سیکس به کمک این شبکه یک بانک اطلاعاتی درخور توجه از نظامیان را حاوی اطلاعاتی راجع به بسیاری از افسران معروف ارتش در اختیار داشت که سیا به‌شدت به آن نیازمند اما فاقد آن بود -‌به گفته دونالد ویلبر، بخش بزرگی از تدارکات کودتا در لندن شامل بررسی این پرونده‌های شخصی بود
سوم، ام.‌‌آی.‌سیکس از مدت‌ها قبل یک شبکه غیرنظامی بومی و ثابت در ایران داشت که سه برادر ظاهراً تاجر به نام‌های اسدالله، سیف‌الله‌ و قدرت‌الله رشیدیان آن را اداره می‌کردند… آنها در ظاهر با انگلستان یک رابطه تجاری برای واردکردن فیلم‌های انگلیسی به ایران داشتند و از این پوشش به‌صورت کانالی برای منتقل کردن پول‌های ام.‌آی.‌سیکس به هواداران بومی انگلیس از‌جمله سیدضیاء و حزب اراده ملی او استفاده می‌کردند… وود هاوس تخمین می‌زند که رشیدیان‌ها هر ماهه بیش از ۱۰ هزار پوند بین برخی روحانیون، روزنامه‌نگاران و سیاست‌مدارانی که نام آنها فاش نمی‌شد -به‌ویژه نمایندگان مجلس- پخش می‌کردند… منشأ قدرت اصلی و عمده رشیدیان‌ها در بازار تهران بین اصناف قصاب، نانوا و شیرینی‌فروشی‌ها، ‌بین میدانی‌هایی که در کار عمده‌فروشی تره‌بار بودند، بین کشتی‌گیران زورخانه‌های محلی و بین وعاظ سطح پایین بود. در یک تحلیل طولانی راجع به فداییان اسلام که مدت کوتاهی پس از آنکه این گروه سعی کردند فاطمی را ترور کنند، نوشته شده است، روبین زاهنر به بیان مرموزی می‌نویسد هیچ دلیلی وجود ندارد که انگلستان و فداییان اسلام نتوانند همکاری با یکدیگر علیه جبهه ملی را «ادامه دهند»… . ارتباط رشیدیان‌ها با زورخانه‌ها از طریق دو لوطی معروف برقرار بود: شعبان بی‌مخ و طیب حاج‌رضایی… .
چهارم، سفارت انگلیس جلسات منظمی با مجموعه بزرگی از سیاست‌مداران بانفوذ داشت که عبارت بودند از ارنست پرون، ‌دوست دوران کودکی شاه در سوئیس، احمد هومن نایب‌رئیس تشریفات دربار، شاهپور ریپورتر… شیخ هادی طاهری و هاشم ملک‌مدنی نمایندگان کهنه‌کار مجلس و البته سیدضیاء که در جلسات منظم خود با سفارت درباره ملاقات‌های هفتگی خود با شاه به آنها گزارش می‌داد. او علاوه بر این درباره دیدارهای هرچند یک‌ بار خود با آیت‌الله کاشانی هم به آنها گزارش می‌داد
و سرانجام انگلیسی‌ها با سرلشکر فضل‌الله زاهدی از همان مهرماه ۱۳۳۱ تماس برقرار کرده بودند… او خود را به‌عنوان رهبر ایده‌آل کودتا به آنها عرضه کرده و لاف زده بود که در نیروهای مسلح هواداران گسترده‌ای دارد… در کانون افسران بازنشسته هم به‌ویژه در میان آن ۱۳۵ نفری که رزم‌آرا و مصدق آنها را تصفیه کرده بودند، حمایت‌هایی از زاهدی وجود داشت… .
آمریکایی‌ها هم به‌نوبه خود سفارتشان در تهران و روابط آن را با محافل محلی، اصل چهار ترومن و عوامل آن و سه هیئت مستشاری نظامی و تعداد زیادی عوامل اطلاعاتی داشتند.
به ترتیبی که گفته شد بریتانیا و ایالات‌ متحده، مستقیماً و به کمک عوامل و ایادی خود کودتایی را که از یک سال پیش در مورد آن تصمیم‌گیری و طرح آن ریخته شده بود، به اجرا درآورده‌اند و از این‌رو این بحث که شاه علیه مصدق یا به‌عکس مصدق علیه شاه کودتا کرده موضوعاً و ماهیتاً منتفی است. کودتا را انگلیس و آمریکا مستقیماً و با همراهی ایادی و عوامل ایرانی خود طراحی و اجرا کرده‌اند.
منبع - شرق
 
متن دوم
 سخنرانی ناصر زرافشان در نشستی با عنوان «۲۸ مرداد؛ دردهمیشه ماندگار!» جمعه 27 مرداد 1402
به نقل از سایت تاریخ ایران

به شکل وقیحانه‌ای با تحریف تاریخ در زمینه کودتای ۲۸ روبرو بوده‌ایم
هسته سخت و اصلی بحث بین مصدق و آمریکا و انگلیس، کنترل بر منابع ملی و ثروت ملی بود
ناصر زرافشان
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در ایران، واکنش آمریکا و انگلیس در برابر جنبش ملی شدن نفت بود. بنابراین، بخشی جدایی‌ناپذیر از تاریخچه آن جنبش، بخش نامبارک آن بود که به سرکوب جنبش مردم منجر شد. اما طی ۷۰ سالی که از این کودتا می‌گذرد از سوی برخی محافل و نهادهای سیاسی داخلی و خارجی به شکل وقیحانه‌ای با تحریف تاریخ در این زمینه روبرو بوده‌ایم؛ گرچه هرچه بیشتر گذشته واقعیات روشن‌تر شده است. این ماهیت تاریخ است. زمان قاضی بی‌رحم و منصفی است و امروز در وضعیتی نیستیم که حتی ۱۰ سال پیش بودیم که حتی کسانی که نسبت به مصدق و ملی شدن نفت همدلی و همدردی داشتند، دچار توهم و اشتباه هستند که مصدق می‌توانست جز این کند که آثارش آثار کودتا نباشد و امروز ما در وضع بهتری باشیم.
این فعال سیاسی تاکید کرد: آنچه حساسیت داشت، هسته سخت و اصلی بحث بین دکتر مصدق و آمریکا و انگلیس، کنترل بر منابع ملی و ثروت ملی بود. خوشبختانه در ۱۰ سال اخیر و به خصوص سه چهار سال آخر به اندازه کافی مدارک و مستندات افشا شده که این توهم که می‌شد بهتر از این اتفاق بیفتد را باطل کرده است. من متأسفم که هنوز این توهم در بین بعضی از دوستان وجود دارد. اما از کسانی که دوست دارند در این زمینه بیشتر آگاه شوند دعوت می‌کنم کتاب آبراهامیان را بخوانند.
وی تصریح کرد: یکی از مسائل اصلی مورد بحث در این کتاب این است که هسته اصلی بحث درصد دریافتی‌ها، وام گرفتن، چگونگی اداره نفت و مدیریت آن نبود؛ تمام یک سال و نیم آخری که به تصور خودشان سرگرم بازی با مصدق بودند، وقت می‌خریدند؛ تصمیم کودتا ابتدا به وسیله وزرای خارجه آمریکا و انگلیس گرفته شده و به امضای رئیس‌جمهور آمریکا آیزنهاور و صدراعظم انگلیس هم رسیده بود و فقط برای تدارکش وقت می‌خریدند.
به مرور که اسرار ۲۸ مرداد ۳۲ رو شد، چهره، سناریو و برنامه‌هایشان را عوض کردند
در هر جامعه طبقاتی هر جنبش مردمی دشمنانی هم دارد
زرافشان افزود: به مرور که اسرار ۲۸ مرداد ۳۲ رو شد، چهره، سناریو و برنامه‌هایشان را عوض کردند. البته این طبیعی است که در هر جامعه طبقاتی هر جنبش مردمی دشمنانی هم دارد. صاحبان ثروت و قدرت و نظام سیاسی آنان که تأمین‌کننده و نگهبان ثروت و قدرت آن‌ها است، در حفظ وضع موجود تلاش می‌کند چون این وضع موجود تأمین‌کننده و دربردارنده منافعشان است. اما این تضاد منافع از سده نوزدهم میلادی به بعد که پدیده منحوس استعمار و قدرت‌های استعماری و امپریالیستی در نتیجه تحولات نظام سرمایه‌داری به وجود آمد، دیگر محدود به چهارچوب یک کشور نیست.
وی ادامه داد: غالبا قدرت‌های استعماری بزرگ که به منابع طبیعی، ثروت‌ها و بازارهای کشورهای مستعمره و نیمه‌مستعمره دست‌اندازی و تجاوز می‌کردند، در غارت منابع و ثروت‌های ملی با طبقات حاکم این کشورها شریک و متحد بودند. به همین دلیل در جنبش‌های رهایی‌بخش ملی که پس از جنگ جهانی دوم در این‌گونه کشورها از طرف مردم پا می‌گرفت، شاهد هستیم طبقات حاکم که سرگرم غارت ثروت‌های ملی هستند، معمولا دستشان در دست قدرت‌های استعماری و نواستعماری و نیروهای ضد مردمی است و با آن‌ها هم جهت هستند. در جنبش ملی کردن نفت ایران هم با همین پدیده روبرو هستیم.
این فعال سیاسی گفت: من در طول سه دهه اخیر دست‌کم با سه سناریو طرف بوده‌ام. اول کسانی از قیام ملی صحبت می‌کردند و اصلا بحث کودتا نبود؛ ملت قیام کردند برای اینکه پادشاه خودشان را برگردانند؛ زمانی که سرفصل «کودتای آمریکا در ایران» را در کتاب‌های درسی آمریکا تدریس می‌کردند. در شرایطی که وزیر خارجه آن کشور بابت کودتا در ایران عذرخواهی می‌کرد، هنوز ایرانیانی که کاتولیک‌تر از پاپ بودند، از قیام ملی صحبت می‌کردند. تا اینکه آنقدر مدارک و اسناد رو شد که واقعا دیگر این حنا رنگی نداشت.
وی افزود: آن وقت بحث دیگری را پیش کشیدند که شاه علیه مصدق کودتا نکرده، دربار یا آمریکایی‌ها علیه مصدق کودتا نکردند و مصدق علیه شاه کودتا کرده است. چطور پیرامون این عوام‌فریبی بحث می‌کردند؟ من معتقدم چهارچوب و بستر طبیعی آن فقط ایران هم نیست، بخشی از جنبش‌های رهایی‌بخش ملی کشورهای مستعمره و نیمه‌مستعمره دنیا بعد از جنگ جهانی دوم است. اگر جنبش ملی شدن نفت در ایران بخواهد درست بحث شود، در بستر طبیعی و با بررسی همه نیروهای دخیل و همه شرایطی که موجب به وجود آمدن آن شد، صحبت کنند.
زرافشان یادآور شد: بحث را به یک بحث حقوقی ساده تقلیل داده بودند که آیا به موجب قانون اساسی شاه می‌توانسته مصدق را معزول کند؟ گویی ما با خرید و فروش یک باغ طرف هستیم که رستاخیز یک ملت برای به دست گرفتن کنترل منابع طبیعی و ثروت‌های ملی خودش را به یک بحث ابتر حقوقی تقلیل داده‌اند، نه از این بیشتر؛ رستاخیزی که بخشی از جنبش ملت‌های تحت ستم بعد از جنگ دوم جهانی است که بعد به تشکیل اوپک و قراردادهای ۵۰، ۵۰ منجر شد.
وی تأکید کرد: سال ۳۲ سالی نبود که کشوری که همواره بریتانیا در آن دخالت داشت، پیش از تشکیل اوپک و جنبش‌های سه قاره خواهان کنترل بر ثروت‌های ملی خود باشد. اصلا شاه کاره‌ای نبود و اصلا طرفین دعوا شاه و مصدق نیستند. عامل اصلی سازمان‌دهنده کودتا در ایران این است که وقتی شاه زیر بار نوشتن نامه عزل مصدق و نصب زاهدی نمی‌رفت، به او گفتند این تصمیم گرفته شده است. رستاخیز یک ملت است. تحولات و زیر و زبر شدن‌های اجتماعی قواعد خاص خودش را در دارد؛ نه تنها قوانین کهنه بلکه شرایط مادی و اقتصادی که این قوانین را به وجود آورده هم از بین می‌برد.
این فعال سیاسی اظهار داشت: کشوری که متولی این کودتا است و بعد از ۷۰ سال هنوز جان‌سختی می‌کند، اسناد و مدارکی که شریک دیگر (آمریکایی‌ها) یک بخشی از آن را رو کرده‌اند را هنوز در مورد کودتا رو نمی‌کند، برنامه‌ای گذاشته و می‌خواهد در مورد کودتا صحبت کند. بعد یک پادوی سابق حزب رستاخیز را آورده‌اند با یک آقایی که نماینده شورای مرکزی جبهه ملی بود و به گمان من آن‌طور که حق بود جواب پادوی سابق حزب رستاخیز را نداد که می‌گفت در مورد کودتا دو نظر هست که شاه کودتا کرده یا مصدق کودتا کرده است.
وی افزود: هر پدیده و رویداد تاریخی را اگر بخواهی درست درک کنی باید در بستر طبیعی تاریخی بررسی کنی. یعنی با در نظر گرفتن همه شرایط و عواملی که آن جنبش را به وجود آورده و با در نظر گرفتن همه نیروهایی که در آن دخیل بوده‌اند. جنبش ملی کردن نفت را حتی نمی‌توان به چهارچوب ملی ایران محدود کرد. جنبش ملی کردن نفت بخشی از جنبش‌های مردم سه قاره آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین بعد از جنگ جهانی دوم است.
این که ایران چین دوم است و پشت‌ پرده آهنین خواهد رفت، قصه موهومی بود
وی تأکید کرد: این قصه که ایران چین دوم است و پشت پرده آهنین خواهد رفت، قصه موهومی بود که بریتانیا بعد از خاتمه دوران ریاست‌جمهوری ترومن و روی کار آمدن دو برادر خبیثی که دچار هیستری شدید ضد کمونیستی بودند، ساز کردند برای اینکه آن‌ها را به همکاری برای کودتا در ایران تحریک کنند. جنبش ملی کردن نفت ایران اگرچه بخشی از جنبش مردم است، ولی به هیچ وجه داستان آن‌گونه که آن حضرات وانمود می‌کردند، رفتن ایران به پشت پرده آهنین نبود. بیش از هر چیزی نیاز داریم از دیروزمان آگاهی باشیم؛ بفهمیم چه خبر بوده، چراغ راه امروز و آینده ما است.

۱۴۰۲ مرداد ۲۹, یکشنبه

درباره ی کودتای امپریالیستی 28 مرداد 1332 و درس های آن

 این متن اطلاعیه 1401 مادرباره ی کودتای 28 مرداد است
که با برخی تغییرات در وبلاگ قرار می گیرد.

 کودتای امپریالیستی 28 مرداد 
کودتای خبیثانه ی امپریالیست ها و مرتجعین داخلی

 28 مرداد سالروز کودتای خبیثانه و ننگینی است که امپریالیست های آمریکا و انگلستان به وسیله ی بخش هایی از ارتش به فرماندهی فضل الله زاهدی پلید و لات و لوت ها و قمه به دست های جنوب شهر به سردسته گی شعبان بی مخ به راه انداخته و دولت مصدق را برانداختند و نوکران خویش یعنی سرمایه داران و فئودال ها و دستگاه سلطنت پهلوی را بر سر قدرت آوردند. با کودتای28 مرداد 1332 دوره ی دوازده ساله ی دمکراسی نسبی سیاسی 1332-1320 پایان یافت و دوره ای استبداد سلطنتی آغاز گشت. تقریبا همان گونه که رضا خان میرپنج را استعمار انگلیس برگزید تا با کودتایی خونین به انقلاب دموکراتیک - بورژوایی مشروطیت پایان دهد و دوره ای 20 ساله از استبداد و اختناق همه جانبه ی رضا خانی را برقرار کند، امپریالیست های آمریکا و انگلستان سپهبد زاهدی مزدور خود را برگزیدند تا او نیز کودتایی خونین به راه اندازد و به دولت قانونی مصدق و دوره ی دمکراسی نسبی سال های 20 تا 32 پایان دهد و در پی آن جوجه نوکرهایی مانند محمدرضا پهلوی را بر سرکار آورند.
دولت مصدق دولت سرمایه داران ملی ایران بود. این دولت در پی یک سلسله مبارزات داخلی در دوره ی دوازده ساله پس از شهریور 1320 به وجود آمد.  دوره ای که در آن تداوم مبارزه برای خواست های اساسی انقلاب مشروطیت یعنی استقلال و آزادی دنبال شد. دوره ای که شکوفایی نسبی مبارزات کارگران، دهقانان، زنان، جوانان و ملت های ستمدیده را به دنبال داشت. دوره ای که سازمان های گوناگون خلقی به وجود آمدند و توده ها فعالانه در سیاست شرکت کرده و تلاش کردند که سرنوشت خود را خود رقم زنند. در این دوره بود که تمامی نهال هایی که در انقلاب مشروطیت سر برآورده و در نتیجه شکست انقلاب پرپر شده بودند پس از وقفه ای بیست ساله که استبداد رضاخانی ایجاد کرد دوباره و در ابعادی گسترده تر سر برآوردند و تنومند شدند. اوج  مبارزه برای استقلال ایران همانا مبارزه برای ملی کردن شرکت نفت و به دست آمدن پیروزی در 29 اسفند 1329 علیه استعمار انگلیس بود.
نقش جبهه ی ملی و حزب توده در شکست مبارزات
در کودتای 28 مرداد دو جریان خلق و ضد خلق در مقابل یکدیگر قرار گرفتند. در جبهه ی خلق دو حزب سیاسی بزرگ آن زمان یعنی جبهه ی ملی و حزب توده قرار داشتند.
جبهه ی ملی
 از نقطه نظر رهبری سیاسی، جبهه ی ملی مرتکب اشتباهات بزرگی شد. این اشتباهات با توجه به پایگاه طبقانی این حزب و رهبری آن قابل پیش بینی بود؛ زیرا یکی از خصوصیات بارز طبقه ی بورژوازی ملی که همیشه و همواره از جنبش کارگران و دهقانان و دیگر زحمتکشان بیش از ارتجاع کهن و امپریالیست ها می ترسد مماشات و سازش با سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور و فئودال هاست که در آن زمان خود را به ویژه به شکل حفظ دستگاه ارتش و سازش با فرماندهان دست نشانده ی امپریالیسم و دربار نشان داد. تجربه ی شکست در 28 مرداد نشان داد که احزاب این طبقه ناتوان از رهبری انقلاب دموکراتیک هستند.
رهبران فرصت طلب و خیانتکار حزب توده
این حزبی بود که داعیه ی رهبری طبقه ی کارگر را داشت اما فرمان آن در دست اپورتونیست ها و رویزیونیست ها بود و از این رو باید به سیاست های نادرست آن که ویژگی بارزش عدم مقاومت در برابر کودتای 28 مرداد بود، نام خیانت داد.
 اطلاق خیانت به سیاست های این حزب بر این اساس است که این حزب نیروهای غیرنظامی( طبقه ی کارگر، بخش هایی از دهقانان، زنان، جوانان و دیگر زحمتکشان و نیز لایه هایی از طبقات خرده بورژوازی تهیدست و میانی) را در سازمان ها  گوناگون متشکل کرده بود و نیز یک سازمان نظامی مخفی با صدها کادر و عضو در اختیار داشت. این حزب با توجه به مرامی که مدعی آن بود می توانست از همان سال های به وجود آمدن، این طبقات و نیروها را برای تداوم مبارزه به پیش براند و به ویژه در مقابل کودتا دست به یک جنگ داخلی خلقی زند. کافی است نگاهی به مبارزات طبقه ی کارگر چین و حزب کمونیست آن و به ویژه سیاست های مائوتسه دون خواه پیش از انتخاب به عنوان رهبر این حزب و خواه پس از انتخاب به عنوان رهبر بیندازیم ( و در اینجا منظور ما سیاست های وی در تقابل با کودتای چیانکایچک در سال 1928 و نیز سیاست این حزب در برابر تجاوز ژاپن به چین است) تا روشن شود که تفاوت یک حزب انقلابی کمونیست با یک حزب اپورتونیست و رویزیونیست از کجا تا به کجاست. بیهوده نیست که رهبران رویزیونیست حزب توده که بعدها تبدیل به نوکران حلقه به گوش خروشچف و برژنف شدند تا مغز استخوان شان ضد مائو و مائوئیسم بودند. 
جبهه ی ضد خلق( امپریالیست های آمریکا و انگلیس، شاه، آیت الله کاشانی، ارتش و لات و لوت ها)
در مقابل جبهه ی ضد خلق از سه جریان تشکیل می شد: امپریالیست های آمریکا و انگلیس، سرمایه داران و فئودال های وابسته به آنها و جریان حاکم بر روحانیت به رهبری آیت الله کاشانی. اینها بخش هایی مهم از ارتش را در دست داشتند و توانستند قمه کش های لات جنوب شهر را نیز خریده و به زیر رهبری خویش درآورند.
کودتای امپریالیستی و ارتجاعی به دلیل سازماندهی نسبی جبهه ی ضدخلق و استفاده از سلاح در سرکوب مبارزات توده ها و در مقابل ضعف رهبری و سازماندهی در جبهه ی خلق و به ویژه ناتوانی در دست زدن به مبارزات مسلحانه ی توده ای، پیروز شد.
دو درس های بزرگ از شکست کودتای امپریالیستی
شکست از کودتای امپریالیستی درس های زیادی برای طبقه ی کارگر ایران داشت که از آن میان دو درس مهم تر است:
درس نخست - نیاز به حزبی انقلابی
نخستین درس بزرگ این شکست برای طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش این بود که طبقه ی کارگر باید حزبی کمونیست و انقلابی، مسلح به جهان بینی مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی داشته باشد و رهبران چنین حزبی باید برخاسته از خود طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش و همچنین روشنفکرانی باشد که طی سال های متمادی و درون مبارزات توده ها پرورده شده و به گفته ی لنین طی چنین مبارزاتی با یکدیگر متحد شده باشند. بدون یک حزب انقلابی کمونیست با یک رهبری انقلابی متحد شده در مبارزات توده ای مطلقا امکان ندارد طبقه ی کارگر بتواند انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی را به پیروزی برساند و به آزادی خویش جامه ی عمل پوشاند.
درس دوم- نقش بزرگ سلاح در مبارزه ی انقلابی
دومین درس بزرگ این شکست برای طبقه ی کارگر این بود که امپریالیست ها و نیروهای ارتجاعی داخلی که نوکر آنها هستند در نهایت با استفاده از سلاح است که می توانند سرکوب خلق را پیش برند و این طبقه را استثمار کنند و از این رو طبقه ی کارگر جز با سازماندهی مسلحانه خویش و جز به وسیله کاربرد سلاح نمی تواند به مقابله با این مرتجعین برخیزد.
واکنش جریان های مرتجع به کودتای 28 مرداد
حال که هفتاد سال از این کودتا می گذرد جریان های گوناگون می کوشند تا آن را آن گونه که خود می خواهند تفسیر کنند. این میان سه جریان از همه مهم ترند:
سلطنت طلبان مزدور امپریالیست ها
نخست سلطنت طلبان و جمهوری خواهان وابسته به امپریالیست های غربی تلاش می کنند آن را« قیام ملی» جا زنند و کارشان به آنجا کشیده که عمله و اکره ی تاریک فکری که مزدور و نان خور آنها در دانشگاه ها هستند محمدرضا شاه را فردی«ملی» و«خواهان ترقی ایران» معرفی می کنند و نه مزدور و نوکر حقیر امپریالیست ها. و اما ترتسکیست های و حکمتیست های دنباله رو سلطنت طلبان و جمهوری خواهان وابسته به امپریالیسم همچون کبک سرشان را زیر برف می کنند، زبان در کام کشیده و ترجیح می دهند سخنی از آن به میان نیاورند.
مرتجعین آخوند و پاسدار حاکم
جریان دوم مرتجعین و متحجرین حاکم بر جمهوری اسلامی هستند که بوق و کرنای ضد آمریکایی شان گوش فلک را کرده است اما هم نقش کثیف روحانیت به رهبری کاشانی را در کودتای 28 مرداد حاشا می کنند و هم هزاران وابستگی خودشان را به امپریالیست ها. این ریاکاران و سالوسان انکار می کنند که از همان دوران پیش از مشروطیت امپریالیست های  انگلیس و روسیه و بعدها هم امپریالیسم آمریکا در دستگاه روحانیت نافذ بوده اند و بسیاری از روحانیون مزدور و جاسوس این کشورها. آنها انکار می کنند که چقدر زد و بند با رژیم سلطنتی داشتند و چگونه  از فرصتی که شاه به آنها داده بود استفاده کرده و سوار جنبش مردم شده و با سازش هایی یکی پس از دیگری با امپریالیست ها توانستند هم انقلاب را غصب کنند و هم خود را به مرور مستحکم گردانند. این بسیار روشن است که اگر جمهوری اسلامی تا کنون بقا یافته بخش مهمی از آن به دلیل پشتیبانی های امپریالیست های غربی و شرقی از مرتجعین حاکم و کمک های همه جوره ی آشکار و پنهان آنها به این مرتجعین بوده است.
حزب توده
جریان سوم حزب توده ی(و به دنبال آنها اکثریتی های) رویزیونیست و نوکرصفت و برخی هم پیاله ای شان هستند که انکار می کنند که این حزب با بی عملی خویش و به ویژه با دست نزدن به یک جنگ توده ای در مقابل کودتا، خیانتی در حق طبقه ی کارگر و دهقانان و دیگر زحمتکشان ایران مرتکب شد. جریان هایی از قماش خروشچفیست های راه کارگر نیز هستند که در اعلامیه هاشان درباره ی دروغ های سلطنت طلبان صحبت می کنند اما از خیانت سران حزب توده سخنی به میان نمی آورند. آنان بدین وسیله پیوندهای عمیق خود با رویزیونیسم خروشچفی را بیشتر آشکار می کنند.  
 طبقه ی کارگر و کودتای 28 مرداد
طبقه ی کارگر، کشاورزان و خلق ایران هرگز کودتای 28 مرداد و نقش کریه امپریالیست ها به ویژه امپریالیسم آمریکا را در سازمان دادن آن فراموش نخواهد کرد. و گرچه سیر رویدادها امکانی در اختیار طبقه ی کارگر قرار نداده که بتواند یک حزب انقلابی مارکسیستی- لنینیستی - مائوئیستی را برپا کند و از تمامی تجربیات صد ساله ی اخیر و شکست ها و پیروزی ها درس بگیرد و نبرد بزرگ مسلحانه ی خود برای برقراری جمهوری دموکراتیک خلق و دیکتاتوری پرولتاریا را پیش ببرد اما تردیدی نیست که چنانچه این گونه حزبی ایجاد شده و طبقه ی کارگر رهبری خلق را به دست گیرد، تمامی رویدادهای ریز و درشت تاریخ گذشته به ویژه  صد ساله ی اخیر در ذهن طبقه ی کارگر زنده و مواج شده و این طبقه آنها را با روشنی مد نظر قرار داده و از تمامی اشتباهات و شکست ها پند گرفته و آن را در کار رهبری سیاسی و مبارزه ی عملی خویش به کار خواهد بست.
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
28مرداد 1402

۱۴۰۲ مرداد ۲۷, جمعه

نکاتی در مورد خودمان و ایرادات و...

 
نکاتی در مورد خودمان و ایرادات و اشتباهات و شیوه ی کار و ...
 
هشت سال اخیر
بر مبنای ارزیابی کلی از خط سیاسی که در هشت سال اخیر در پیش گرفته ایم و مواضعی که طی این مدت در زمینه های گوناگون اتخاذ کرده ایم بر این باوریم که جهت عمده ی خط سیاسی و مواضع ما در زمینه های گوناگون و نظراتی که در مورد اعم مسائل جاری در مبارزه ی طبقاتی داشته ایم و مبارزات ایدئولوژیکی که انجام داده ایم درست بوده است.
ایراداتی نیز وجود داشته که یا شرح ناکامل مطلب موجب آن شده است و یا از کمبود دانش ما برخاسته است. برخی از موارد این چنینی در بازبینی و تجدیدنظر و ویراست های کتاب ها و جزوه ها و یا مقالات پیشین اصلاح شده اند. مواردی نیز ناشی از کمبود اطلاعات کافی در برخی از کتاب ها و یا مقالات وجود دارد که هنوز نتوانسته ایم آنها را بازبینی و اصلاح کنیم و تلاش می کنیم اگر نرسیدیم که کل مقاله یا کتاب را مورد بازبینی و ویراست تازه قرار دهیم حداقل آن موارد را که از نظر خودمان زیاد نیست اصلاح کنیم.
در کل بر این باوریم که اشتباهات خواه اشتباهاتی که از کمبود دانش و یا اطلاعات ما برخاسته و یا نظرات و پیش بینی ها نادرست، جهت غیرعمده ی خط سیاسی و اشکالاتی است که ما داشته ایم.
ده ماه اخیر
در مورد 10 ماه اخیر(این نوشته در اواخر تیرماه 1402 آماده شده است) که مبارزات شدت گرفت و هر روز مساله ای ایجاد شد ما تلاش کردیم پا به پای رویدادها و مسائل گوناگونی که پیش آورده اند حرکت کنیم و تا آنجا که ممکن است مهم ترین آنها را و از جوانب گوناگون بررسی کنیم و تلاش کنیم مواضع درستی اتخاذ کنیم. در مجموع بر آنیم که جهت عمده ی نظرات ما و مواضع اتخاذ شده ی درست بوده است.
با این همه فکر می کنیم گاه به برخی جوانب مبارزه ی جاری پر بها داده ایم و بیش از حد لزوم به آن پرداخته ایم و گاه برعکس به بخشی از مبارزه کم بها داده ایم و نتوانسته ایم که آن گونه که شاید و باید جایگاه در خور را به آن بدهیم. گاه پیش رفته و گاه عقب مانده ایم. در این خصوص به ویژه مایلیم به این نکته اشاره کنیم که با تمام وجود خواهان آن بودیم که به تک تک رویدادها بپردازیم و مبارزه ی تک تک جانباخته گان و آسیب دیده گان و خانواده های آنها - و نه صرفا با آوردن نام شان- یاد کنیم اما به دلیل سرعت رویدادها و کمیت زیاد آنها تحقق این امر از توان ما خارج بوده است.  
در میان این دو اشتباه بالا، جهت عمده در این زمینه بیشتر پربها دادن بوده است تا کم بها دادن و یا عقب ماندن از سیر حرکت از جهت تلاش در جهت تبیین همه جانبه ی رویدادها تا آنجا که ممکن بوده و همچنین تشخیص نیازها.
در مجموع فکر می کنیم که اشتباهات ریز و درشتی داشته ایم. تلاش ما این بوده که تا حد ممکن این اشتباهات کمتر و کمتر شود. 
بیشتر برآن بوده ایم که صدایی باشیم و ضمن مبارزه با جمهوری اسلامی و تلاش در جهت زمینه سازی  برای ایحاد حزب کمونیست مائوئیستی ایران نگذاریم که مارکسیسم- لنینیسم - مائوئیسم به وسیله ی اپورتونیست ها و رویزیونیست ها و ترتسکیست ها در جنبش ایران به خاک سپرده شود.
 واژه ها و عبارات و شکل بیان در کتاب ها و مقالات
این روشن است که هرچه بیشتر روی نوشته ای کار شود خواه از جهت پروراندن موضوع و تلاش در تحلیل جوانب گوناگون آن و خواه از نظر جمله بندی و شیوه و شکل بیان بهتر می شود. اما به دلیل سرعت رویدادها و حجم زیاد مسائل و نیروی ناچیز ما، باید تا حدودی و به درجات معینی که و تا آنجا که آسیبی به اساس مساله - به ویژه تا آنجا که نیاز باشد موضوع از جوانب بیشتری بررسی شود - نزند کیفیت نگارش فدای کمیت نگارش می شد. یعنی تلاش می کردیم که تا آنجا که می توانیم مسائل گوناگون را با جمله بندی ها و متن هایی متوسط پوشش دهیم به جای آن که چند مساله را با متن هایی که روی آنها کار بیشتری انجام شود پیش ببریم.
از این رو جدا از آنچه در بالا آمد برخی مواقع  واژه ها و عبارات به کار رفته و یا شکل بیان، به دلیل ضعف خودمان در استفاده از واژه ها و زبان و لحن و یا به دلیل امکانات زبان به کار گرفته شده ، ممکن است منجر به برداشتی متفاوت و یا متضاد با نیت و یا احساس ما و یا نویسنده شده باشد. جدا از این که مواردی این چنینی را تا آنجا که توانسته ایم در ویراست های تازه از مطالب گذشته و مرور پی درپی مطالب گذاشته شده در سایت برطرف کرده ایم، بر آنیم که اگر در مواردی این چنین بوده باشد به این دلیل که دیدگاه ها در خصوص مسائل گوناگون تنها یک بار و در یک مقاله نیامده و در دیگر مقالات و نوشته ها نیز وجود داشته و یا تکرار شده است امکان برداشتی خلاف منظور ما از کل مطالب و یا نیات ما به کمترین درجه وجود داشته است.
با این همه اگر چنین مواردی وجود داشته باشد که به احتمال وجود خواهد داشت و همچنین ایرادات و اشتباهات ما که ممکن است خودمان متوجه آنها نشده باشیم توقع ما از دوستان این است که حتما با نوشتن یادداشت و یا نامه به ما برایمان توضیح دهند تا اصلاح کنیم.
عنوان مقالات
مساله دیگر در مورد نام مقالات و اطلاعیه ها بوده است که باز هم ممکن است با توجه به سرعت رویدادها نتوانسته باشیم همه ی نام ها را مناسب انتخاب کنیم. یعنی متن آن گونه که لازم است با نام به اندازه ی کافی هماهنگ نبوده است. در این مورد نیز اساس کار ما بر موضوع مقاله بوده است تا نام آن. هرچند تلاش کرده ایم تا آنجا که ممکن بوده نام هایی مناسب متن و موضوع مورد بحث انتخاب کنیم.  
نثر به کار رفته در مقالات و ویراست آن
 تلاش کرده ایم که متن ها را با توجه به شیوه های نگارش تازه و مسلط بر کتاب هایی که منتشر می شود بنویسیم و در این زمینه گرایش ما بیشتر به پیشنهادات شاملو برای نوع نگارش بوده است. گرچه می توانیم بگوییم که در این مورد نه به طور کامل بل تا حدودی به پیشنهادهای وی وفادار بوده ایم.
در مورد ویراستاری نوشته ها تلاش کرده ایم بر طبق رویه ی سی سال اخیر نشر کتاب لغاتی را که کمتر در محاوره ی عادی به کار می رود و یا مهجور شده اند حذف کنیم و به جای آنها واژه های ساده تر را قرار دهیم. مثلا به جای «بدیهی است» و «پر واضح است» یا «مسلم است» و کلماتی از این گونه از عبارت«روشن است» استفاده کنیم. وجه منفی آن این است که در برخی موارد تکرار یک واژه یا عبارت زیاد شود و وجه مثبت آن این که روان تر خوانده شود. ترجیح ما این بوده که مطالب تا آنجا که ممکن است روان خوانده شود. 
مرور مطالب گذاشته شده در وبلاگ
 پس از آن که مطالبی در وبلاگ گذاشته می شود باز هم آنها را مرور می کنیم. برخی اوقات تغییراتی جزیی خواه از جهت اشتباهات علامت گذاری و یا دستوری و یا چنانکه در بالا گفتیم اشکالاتی در نظر و یا شیوه بیان مطلب، در نوشته ها به وجود می آوریم. اگر در جایی این بازبینی ها و تصحیحات زیاد شده و یا اثری بر مضمون گذارد حتما در بالای نوشته ها قید خواهیم کرد.
مطالب جریان های دیگر در وبلاگ
مطالبی که از دیگر جریان های داخلی و خارجی در وبلاگ گذاشته می شود بسته به اهمیت شان بین 3 روز تا یک ماه - و در مورد برخی حتی بیشتر-  در وبلاگ می ماند. این مطالب یا به دلیل اهمیت شان در مبارزه ی طبقاتی جاری در سایت قرار داده می شوند؛ مانند منشور دوازده ماده ای. و یا جهت خبر رسانی و پشتیبانی؛ مانند اطلاعیه های سندیکاهای و شوراهای کارگری و یا تشکل های فرهنگیان و گروه هایی دانشجویی و مبارزین بیرون و یا درون زندان... برخی نیز به دلیل این که برخی از تشکل ها آنها را منتشر کرده اند گذاشته می شوند؛ مانند برخی سالروزهای تولد و درگذشت یک هنرمند و یا مبارز. و بالاخره برخی را نیز به این دلیل که می خواهیم آن را نقد کنیم و بنابراین نیاز است که اگر زیاد باشد و در متن نقد نتوان تمامی آن را آورد خواننده امکان دسترسی به متن اصلی را داشته باشد.
در تداوم این امر بر آنیم که در آینده به شکل محدودی مقالات و یا در صورتی که زیاد بود خلاصه ای از یک مقاله را از نویسندگان دیگر در وبلاگ قرار دهیم. این مقالات می تواند مندرج در کتاب ها(مثلا یک مقاله و یا پاره ای از یک کتاب) و یا در سایت ها و در مورد موضوعات گوناگون به ویژه تاریخی( مثلا در مورد مبارزان و یا رویدادهای مهم) باشد. انتخاب بر این مبنا خواهد بود که حداقل با نظرات اصلی مقاله موافق باشیم. ملاک ما نظرات ارائه شده در مقاله ی انتخاب شده است و نه وضع نظرات سیاسی کنونی نویسنده ی مقاله. در مورد برخی از مقالات ممکن است که در زیر آن نظرات خود را درج کنیم. آنچه در بالا در مورد زمان ماندگاری اعلامیه ها گفتیم در مورد این گونه مقالات نیز صدق خواهد کرد.  
 یک صدا و گسترش آن
 دربالا اشاره کردیم که انگیزه ی نخست ما این بود که صدایی باشیم. این امر اهمیت بیشتری کسب  می کرد هنگامی که جریان باقی مانده از اتحادیه ی کمونیست های ایران که در بیرون از کشور گرد آمده بود و نام حزب کمونیست ایران( م ل م) را برخود گذاشته بود، تمامی مبانی و اصول اساسی مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم را کنار گذاشت و به رویزیونیسم منحط آواکیانیستی گروید. در این جا ما نیز مسئولیت خود دانستیم که صدای این جهان بینی و خط را حفظ کنیم و آن را در مبارزه با جریان آواکیانیست و دیگر جریان های رویزیونیست و ترتسکیست رشد دهیم.
در مجموع فکر می کنیم که تاثیرات مثبتی داشته ایم و توانسته ایم این صدا را حفظ کنیم و گسترش دهیم. در مورد حفظ و گسترش این صدا همان بس که بیشتر این جریان های سیاسی اپورتونیست، رویزیونیست و ترتسکیست به مرور متوجه شدند که وضع آن گونه نیست که آنها تصور می کردند و جریان خاک سپاری مارکسیسم- لنینیسم و مائوئیسم و فاتحه خوانی برای آن به مشکل برخورد کرده است. این است که مجبور شدند از  مائوئیسم و مائوئیست ها در نوشته ها و گفتگوهای خود حرف بزنند و علیه آن به تقابل برخیزند.
مبارزات ایدئولوژیک با جریان های شبه چپ
در مورد مبارزات نظری و ایدئولوژیک که با دیگر جریان ها داشته ایم گمان می کنیم که راه را درست رفته ایم. در این خصوص ما پیرو مارکس، انگلس، لنین، استالین و مائو بوده به هیچ پند و اندرز و پیشنهادی دائر بر این که چنین مبارزه ای را خواه درون طبقه ی کارگر و خواه درون  خلق کنار بگذاریم توجه نخواهیم کرد و مبارزه ی نظری خود را بر سر مارکسیسم - لنینیسم- مائوئیسم و تلفیق آن با شرایط ایران با تمامی جریان خرده بورژوازی به ویژه لایه های میانی و مرفه آن که خود را«سوسیالیست» و هوادار طبقه ی کارگر و نماینده ی این طبقه می نامند اما عموما دمکرات و یا نیمه دموکرات هستند ادامه خواهیم داد. به بیان کلی ممکن است که در این مبارزه شدت و ضعف و تندی و کُندی پدید آید اما قطع شدنی نیست.
 امر مبارزه نمی تواند و نباید مانع شود که در جایی که لازم است و در صورتی که پیش آید ما از اتحاد نسبی در مبارزه ای مشخص با جریان هایی از« شبه چپ»که هویت ملی دارند و مزدور سلطنت طلبان و امپریالیست های غرب و یا امپریالیسم روسیه نیستند، خودداری کنیم. از آنجا که دشمن عمده ی حال حاضر طبقات خلقی ما جمهوری اسلامی است ما بر سر مبانی و اصول مارکسیسم و از این که در مبارزه با جمهوری اسلامی، این مبانی و اصول به چه شکلی به کار می آیند و باید به کار روند و در این مبارزه چه چیز درست و چه چیز نادرست است و چه نوع حکومتی می تواند آمال طبقه ی کارگر و خلق ما را برآورده سازد مبارزه می کنیم و در ضمن مبارزه ی این جریان ها را با نظام مرتجع حاکم و امپریالیست ها بررسی کرده و از هر گونه لیبرالیسم و سستی و یا اهمال در آن و یا مبارزه با رادیکالیسم در مبارزات طبقه ی کارگر و خلق از جمله مخالفت با راه قهر و مبارزات قهرآمیز و برقراری دیکتاتوری دموکراتیک خلق مبارزه می کنیم.
به این ترتیب نه مبارزه با جریان های خرده بورژوازی دموکرات و نیمه دموکرات و یا دنباله روان لیبرال ها مانع اتحادهای موقتی در مبارزه با جمهوری اسلامی خواهد شد و نه برعکس اتحادهای موقتی در مبارزه  به این معنا خواهد بود که از مبارزه با این جریان ها در مورد مبانی و اصول مارکسیسم خواه به گونه ای عام و خواه آنجا که در مورد مسائل جاری پای تجدید نظر در این مبانی و اصول مطرح است و یا صحبت از مضمون و اشکال مبارزه ی لیبرالی در مبارزه با جمهوری اسلامی است، خودداری شود.
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
26 مرداد 1402