۱۴۰۲ مرداد ۱۲, پنجشنبه

درباره ی مائوئیسم (17) تئوری انقلابی و معنای«تلفیق»*

 
 
درباره ی مائوئیسم (17)
 
تئوری انقلابی و معنای«تلفیق»*
 
«حیات بیست ساله حزب کمونیست چین عبارت بوده است از بیست سال تلفیق حقیقت عام مارکسیسم - لنینیسم
       با عمل مشخص انقلاب چین، تلفیقی روز به روز عمیق تر.»(مائو تسه دون، آموزش خود را از نو بسازیم، منتخب آثار، جلد سوم، ص21)
جهان بینی و تئوری انقلابی مائوئیستی سلاح فکری طبقه ی کارگر است
پایه و بنیان سازمان و یا حزب سیاسی هر طبقه، جهان بینی و تئوری راهنمای مبارزات آن طبقه است. تئوری است که راهنمای حزب برای عمل انقلابی است. این گفته ی سترگ لنین که «بدون تئوری انقلابی، جنبش انقلابی ای وجود ندارد» یک راهنمای بزرگ برای جنبش کمونیستی- انقلابی طبقه ی کارگر ایران است. از دیدگاه ما مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم آن جهان بینی و آن تئوری انقلابی است که بدون آن مطلقا امکان یک جنبش انقلابی واقعی در ایران موجود نیست. این نخستین نکته است.
 نکته ی دوم این است که مارکسیسم - لنینیسم- مائوئیسم یک نظریه ی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی برای تغییر جامعه ی کنونی و برپایی جامعه ی مورد نظر طبقه ی کارگر است. یک جهان بینی و دیدگاه علمی است و گرچه از تجربه و عمل برخاسته و به عمل باز می گردد و نیز همواره به درون جنبش توده ای رفته و به وسیله ی آن غنا یافته است اما محصول خودبه خودی جنبش توده ای و یا عمل نیست بل که محصول کار و تلاش فکری آگاهانه است.
به این ترتیب مارکسیسم - لنینیسم - مائوئیسم همچون ترازبندی از علوم طبیعی و تاریخ جوامع بشری، همچون جهان بینی و بینش طبقه ی کارگر از یک سو و جنبش کارگری یا توده ای از سوی دیگر دو امر متمایز هستند که در عین وابستگی و نفوذ در یکدیگر و داشتن قوانین مشترک، از یکدیگر استقلال داشته قوانین و موازین متفاوتی برای پیشرفت و تکامل خود دارند. آنچه به ما رسیده است مارکسیسم در عالی ترین شکل خود یعنی با تئوری های افزوده شده به وسیله ی تجارب انقلاب ها و دیکتاتوری پرولتاریا در یک سری کشورهای جهان به ویژه اتحاد شوروی لنینی و استالینی و چین مائوئی است.
به گفته ی لنین بازگردیم.
منظور لنین از جنبش انقلابی جنبشی است که دارای برنامه و دورنما و افق روشنی باشد و بداند که چرا می خواهد نظام کهنه ی کنونی سرمایه داری را براندازد و چه جامعه و نظام اجتماعی را می خواهد به جای چنین نظام کهنه ای بنشاند و چرا چنین کاری ضرورت تام دارد و از نیازهای واقعی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی چنین جامعه ای بر می خیزد. از سوی دیگر جنبش انقلابی حداقل در خطوط کلی خود باید بداند که چگونه می خواهد مبارزه ی طبقاتی و امر تغییر انقلابی جامعه را پیش ببرد.
انقلابی ترین جنبش ها بر ضد نظام های کهنه چنانچه تئوری انقلابی ای راهنمایشان نباشد، به مرور مایه ی انقلابی خود را از دست خواهند داد و در نتیجه ی اصلاح طلبی و سوسیال دموکراسی و یا ماجراجویی های حاکم بر آنها به شکست کشیده شده به یاس و ناامیدی پا خواهند داد و تازه اگر پیروزی ای به دست آوردند ناتوان از دست زدن به تغییرات انقلابی بوده و در چارچوب نظام کهنه باقی خواهند ماند و یا نظامی همانند آن را ایجاد خواهند کرد. کافی است که به مبارزات توده ای و فعالیت های انقلابی ای که مائو اشاره می کند در چین وجود داشت و همه شکست می خورد دقت کنیم و از این اشاره ی مائو یاد کنیم که«شلیک توپ های انقلاب اکتبربرای ما مارکسیسم- لنینیسم آورد».( درباره دیکتاتوری دموکراتیک خلق، منتخب آثار، جلد چهارم، ص599 )
 
انقلابیون چین از روسیه ی انقلابی می آموزند
«ما از مارکس، انگلس، لنین و استالین سپاسگزاریم که به ما اسلحه ای داده اند. 
اما این اسلحه مسلسل نیست بلکه مارکسیسم - لنینیسم است.»( همانجا، ص 597)
 پیش از آن شرایطی که طبقه ی کارگر چین و انقلابیون این طبقه داشتند با پیشرفت جنبش انقلابی در چین تطبیق نمی کرد. آنها نیاز به تئوری انقلابی و دورنما داشتند. حال در روسیه انقلاب بزرگی رخ داده بود و انقلابیون چین می توانستند عالی ترین تجربه ی طبقه کارگر و تئوری های آن را در قالب مارکسیسم - لنینیسم جذب کنند.  
اما آیا منظور مائو این است که انقلابیون چین به محض اینکه به آنچه از روسیه آمد دست یافتند دیگرهمه چیز روبراه شد؟
خیر! و در این جا دو نکته ی اساسی وجود دارد:
یکم این که انقلابیون چین به مارکسیسم - لنینیسم به عنوان یک تئوری انقلابی مسلح نبودند و در نتیجه از دیدگاه عام موجود بورژوازی که تاریخ اندیشه و مبارزات طبقاتی کشورهایی که تا حدودی مدرن و پیشرفته شده بودند در اختیارشان گذاشته بود، پیروی می کردند. به عبارت دیگر جهان بینی و دیدگاه عامی که به وسیله ی آن مسائل انقلاب چین و مبارزات طبقات خلقی و از جمله طبقه ی کارگر چین را تجزیه و تحلیل می کردند و به پیش می بردند جهان بینی و دیدگاه عام بورژوازی بود؛ همچون بخشی از انقلابیون و مبارزین مشروطه خواه ایران در زمان انقلاب مشروطیت که از جهان بینی رادیکال بورژوازی انقلابی فرانسه در زمان انقلاب کبیر و بخشی دیگر از جهان بینی لیبرالی بورژوازی زمان انقلاب های انگلستان در قرن هفدهم پیروی می کردند. امر مزبور موجب این می گردید که تمامی مبارزات آنها به شکست کشیده شود و یاس و ناامیدی و بدبینی بر جنبش خلق چین حاکم گردد.
اما اکنون آنها آن جهان بینی انقلابی ای که نداشتند و به آن نیاز شدید داشتند یعنی جهان بینی مارکسیستی - لنینیستی را به دست آورده بودند.
 نکته دوم این است که تئوری ای که به شکل عام آن از کشور دیگری به انقلابیون کشور جذب کننده می رسد تنها برآمد تجارب آزمون های علمی و مبارزه ی طبقاتی ای است که تا آن زمان در تاریخ جهان و همچنین در کشورهایی معین رخ داده است. این تئوری نمی تواند به صورت خشک به کار رود و در حل مسائل و ویژگی های این کشور موثر افتد؛ همچنین نمی تواند رویدادها و حوادث انقلابی را که هنوز رخ نداده است و در حال رخ دادن است و یا در آینده رخ خواهد داد با تعلق صرف به آن تجارب پیشین تجزیه و تحلیل و حل و فصل کند و در عمل انقلاب به کار ببندد. اینجا به گفته ی لنین باید از خود دارای مغز بود و به تجزیه و تحلیل مشخص آن چه پیش روست اقدام کرد.
 
حقیقت عام مارکسیسم و تلفیق با شرایط خاص
«در دهساله ی اخیر بسیاری از کسانی که در خارجه تحصیل کرده اند به این بیماری گرفتار آمده اند. آنها پس از آنکه از اروپا، آمریکا و یا ژاپن بازمی گردند جز تکرار آنچه طوطی وار در خارجه یاد گرفته اند بلد نیستند. آنها به صورت دستگاه های ضبط صوت درآمده و فراموش کرده اند که وظیفه شان در درک و آفرینش نو است.»(آموزش خود...، ص25)
برخلاف تئوری انقلابی یا حقیقت عام مارکسیسم- لنینیسم، تئوری انقلابی در شکل خاص خود یعنی خاص کشور جذب کننده، امری حاضر و آماده نیست و از هیچ کجای دنیا به انقلابیون هیچ کشوری نمی رسد. خود جهان بینی و تئوری عام نیز روزگاری چنین بوده است و تلاش هایی بسیار و زمانی دراز و جهش هایی بزرگ نیاز داشته تا شکل یک جهان بینی عام را به خود بگیرد.
مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم در شکل عام خود یعنی به شکل تئوری های فلسفی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و نظامی مارکس، انگلس، لنین، استالین و مائو و نیز تجارب طبقه ی کارگر جهانی، به ویژه تجارب کمون پاریس، انقلاب اکتبر و سوسیالیسم در شوروی و نیز تجارب انقلاب چین و بزرگترین نقطه ی اوج این انقلاب یعنی انقلاب فرهنگی طبقه ی کارگر چین، یک مبدا و به عنوان یک تئوری انقلابی عام یک نقطه ی آغاز است. ما می توانیم و باید این تئوری را در کتاب ها بخوانیم، بررسی و تحلیل کنیم و آن را به ژرف ترین شکل ممکن یاد بگیریم.
البته یادگیری این تئوری به همین شکل که به ما رسیده نیز کار ساده ای نیست و همین جا و در فهم درست این تئوری در هر دوره ای صدها نظریه پرداز خدمتگزار سرمایه داران و امپریالیست ها و نیز اندیشه ورزان خرده بورژوازی به ویژه لایه های میانی و مرفه داخلی در کاراند تا با تفاسیرغلط انداز و تحریف کننده ی این تئوری ها و با حذف جنبه های انقلابی تئوری، مانع از فهم درست این تئوری عام شوند. آنها به قدری گرد و خاک به پا می کنند و با نوشته ها و سخنان خود فضای برداشت و درک از این آثار و تجارب را چنان تیره و تار و مه آلود می کنند که گاه همین یادگیری مارکسیسم و جوهر انقلابی آن خودش تبدیل به یک فرایند مشکل و پیچیده و زمان بر می شود.
در ایران ما گروه های«شبه چپ»ی که بر خلاف گذشته که بعضا از خارج به داخل می آمدند به دلیل شرایط خاص دوران اخیر ایران از داخل به خارج مهاجرت کرده اند همه ی تئوری انقلابی را دور انداخته و راه سوسیال دموکراسی غربی و یا تئوری های رویزیونیست های بوروکرات های شرقی را پیش گرفته و خیال خود را از بابت چک و چانه زدن بر سر مارکسیسم - لنینیسم راحت کرده اند! اکنون در نزد بیشتر این گروه ها مارکسیسم - لنینیسم به امر کهنه ای مربوط به دوران دایناسورها تبدیل شده و بنا به گفته ی لنین باید دست به حفاری در اعماق زد تا توانست تئوری های انقلابی مارکسیسم- لنینیسم  را رو آورد.
حال می توانیم در ادامه ی پرسش های بالا بگوییم که آیا انقلابیون چین مارکسیسم - لنینیسم را به همان گونه که از توپ های اکتبر تحویل گرفتند به کار بردند؟
خیر! این گونه نبود.
البته جریان هایی در حزب کمونیست چین بودند که چنین کردند اما در آن گونه کاربردهای راست(چن دوسیو) و بسته و دگماتیستی(جان گوتائو و وان مین) شکست خوردند و برای همین به ناچار یا نظرات خود را تغییر دادند( وان مین که از خود انتقاد کرد) و یا به ورطه ی اپورتونیسم راست( چن دوسیو) و«چپ» (جان گوتائو) دچار شدند و از جنبش انقلابی بیرون افتادند.
در واقع این تئوری باید به عنوان یک میکروسکوپ و نورافکن راهنما برای تحلیل مسائل ریز و درشت انقلاب چین به کار می افتاد و در عمل انقلابی به کار بسته می شد و در نتیجه تئوری های عام آن با نوآوری های کمونیست های چین غنی می گردید. این کاری بود که مائو و کمونیست های چین انجام دادند و توانستند تئوری انقلاب چین را وضع و جنبش انقلابی را پیش ببرند. در پرتو همین تجارب انقلاب چین و بررسی نقادانه تجارب روسیه و دیگر کشورهای اروپایی بود که مثلا انقلابیون چین از برخی ویژگی هایی که خاص مبارزه طبقاتی در روسیه و دیگر کشورهای اروپایی بودند(مانند کسب قدرت از راه قیام مسلحانه در شهرها) صرف نظر کردند و راه انقلاب خاص چین یعنی جنگ درازمدت خلق و محاصره ی شهرها از طریق روستاها را تئوریزه کردند.
بنابراین فهم اصول عام مارکسیسم و حتی به عمل درآوردن آنها درهمان شکل عام و آنچه خاص کشورهای دیگر است، مارکسیسم نیست. این یک عمل در چارچوب یک جهان بینی عام و یا استفاده غیرانتقادی از تجارب کشورهای دیگر می باشد و کماکان کاربرد مارکسیسم به گونه ای دگماتیک معنا دارد.
پس می توان سخن مائو را این گونه تحلیل کرد که تئوری ای که انقلاب اکتبر برای چین به ارمغان آورد جهان بینی کلی طبقه ی کارگر و تئوری و حقیقت عامی بود که انقلابیون چین به آن نیاز داشتند و اکنون آنها باید آن را با پراتیک مشخص انقلاب چین تلفیق می دادند.
 
مارکسیسم خاص بر آمده ی تئوری ها و تجارب مبارزه ی طبقاتی هر جامعه ی مشخص است
«کسی که این روش( روش جستجوی حقیقت از درون واقعیات) را بر می گزیند تئوری مارکسیستی را با این هدف مطالعه می کند که آن را با واقعیت جنبش انقلابی چین پیوند دهد و مواضع، نظرات و اسلوبی را در مارکسیسم- لنینیسم بیابد که حل مسائل تئوری و تاکتیک انقلاب چین را میسر گرداند.»( آموزش...ص 29-30)
 به این ترتیب گام دوم و مهم تر این است که این تئوری عام، همچون راهنمایی در تجزیه و تحلیل مسائل انقلاب کشور به کار افتد و در عمل انقلاب به کار بسته شود و به صورت تئوری خاص در آمده و در پیشبرد امر انقلاب موثر افتد.
اما منظور از تئوری خاص و به عمل در آمدن تئوری خاص چیست؟
منظور این است - همچنان که مائو از کمونیست های چینی خواست- که بر مبنای  تئوری و حقیقت عام مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم یعنی بر مبنای نظرات و مواضع و اسلوبی که به شکل عام آن در اختیار انقلابیون قرار می گیرد، اقتصاد، تاریخ، طبقات دوست و دشمن، سیاست و فرهنگ جامعه و نیز تمامی مبارزات طبقاتی و ملی مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گیرد و به شکل پاسخ دهنده ی نیازهای انقلاب جامعه در آید. عام، خاص شود و یا به بیان دیگر به یاری حقیقت عام، حقیقت خاص یا قوانین و ضروریات خاص مبارزه ی طبقاتی و جنبش و انقلاب در جامعه کشف شود.
و دوم، این مارکسیسم خاص شده به عمل در آید و بر مبنای ویژگی های جامعه، طبقات و مبارزه ی طبقاتی شکل نهایی و ویژه ی آن جامعه را به خود بگیرد و با ویژگی ها و شرایط خاص آن جامعه در عمل انطباق یابد.
از این تحلیل خاص جامعه و نیز تمامی مبارزات انقلابی است که تئوری انقلابی مارکسیستی عام، به تئوری انقلابی مارکسیستی خاص جامعه ی مورد نظر بدل می گردد و با ویژگی های آن جامعه ی معین انطباق می یابد. این تبدیل مارکسیسم عام به مارکسیسم خاص یکی از دو تبدیل مهمی است که باید صورت گیرد.
در این جا این پرسش پیش روی است که آیا اگر مارکسیسم عام به مارکسیسم خاص تبدیل شود، یک مارکسیست- لنینیست، انترناسیونالیسم را زیر پا خواهد گذاشت؟
خیر! چنین نخواهد بود و ما تنها به آوردن نظرات مائو در این خصوص بسنده می کنیم.
« کمونیست ها به مثابه مارکسیست انترناسیونالیست هستند، لیکن ما تنها زمانی می توانیم مارکسیسم را به عمل درآوریم که آن را با ویژگی های مشخص کشور خود تلفیق دهیم و به آن شکل ملی معین ببخشیم. نیروی عظیم مارکسیسم- لنینیسم درست در تلفیق آن با پراتیک مشخص انقلابی تمام کشورها نهفته است. برای حزب کمونیست چین ضرور است که به کار بستن تئوری مارکسیسم- لنینیسم را در شرایط مشخص چین بیاموزد. برای کمونیست های چینی که بخشی از ملت کبیر چین را تشکیل می دهند و گوشت و خون شان بخشی از گوشت و خون ملت چین است، هر صحبتی درباره مارکسیسم که در وراء خصوصیات چین باشد، مارکسیسم مجرد و میان تهی است. از این رو به کار بستن مشخص مارکسیسم در چین بدین شکل که مارکسیسم در تمام اشکال تظاهر خود خصوصیات لازمه ی چینی را نمایان سازد، یعنی به کار بستن مارکسیسم در پرتو خصوصیات چین،مساله ای است که درک و حل آن برای تمام حزب ضرورت مبرم دارد... جدا کردن محتوی انترناسیونالیستی از شکل ملی آن تنها می تواند کار کسانی باشد که از انترناسیونالیسم بویی نبرده اند.  ما به عکس باید این دو را به طور فشرده به هم پیوند دهیم.»( نقش حزب کمونیست در جنگ ملی، منتخب آثار جلد دوم، ص 315- 316)
 
مارکسیست کتابی و مارکسیست عملی
«چگونه می توان کسانی را که تنها معلومات کتابی دارند به روشنفکران واقعی تبدیل کرد؟ یگانه راه این است که آنها را در جهت کارهای عملی سوق داد و از آنها اهل عمل ساخت.»( سبک کار حزبی را اصلاح کنیم، منتخب آثار، جلد سوم، ص 55)
از سوی دیگر در کوران عمل انقلابی بر مبنای این تئوری انقلابی خاص جامعه است که ما می توانیم از مارکسیست های عام به مارکسیست های خاص و از مارکسیست های دگماتیک و مرده به مارکسیست هایی با دیدگاه باز و زنده و دارای افق و چشم اندازهای روشن و از مارکسیست های کتابی به مارکسیست های عملی تبدیل شویم.
 یک مارکسیست- لنینیست واقعی، یک مارکسیست خاص، یک مارکسیست عملی است. مارکسیسم جز در شکل خاص ملی از یک سو و عملی آن از سوی دیگر نمی تواند مارکسیسم باشد. کسی که مارکسیست عام بماند، تنها در کلیات تئوری، مارکسیست است. از سوی دیگر کسی که مارکسیسم را به عمل در نمی آورد مارکسیستی کتابی است، یعنی هنوز مارکسیست در عمل نیست و به ساده گی می تواند به دگماتیست و رویزیونیست تبدیل شود.
مارکسیست واقعی کسی است که تئوری های عام را به عنوان راهنما در تحلیل جامعه ی خود به کار برد و ویژگی ها و خصوصیات جامعه ی خود را بشناسد و بر مبنای آن تئوری انقلابی خاص جامعه ی خود را از عرصه ی جامعه بیرون آورده و یا بیافریند و به عمل بر مبنای این تئوری برای تغییر این جامعه تبدیل کند.( روشن است که این تئوری خاص و غنای تجربه ی آن می تواند به گنجینه ی مارکسیسم- لنینیسم بیفزاید و به نوبه ی خود و در شرایط معینی به شکل تئوری عام درآید.) 
 این مساله ی بسیار مهمی است و گامی است تعیین کننده که آیا ما می خواهیم فردی که جملات و عبارات را حفظ کرده، یک مارکسیست کتابی و یا یک نظریه پرداز صرف یعنی در واقع یک عبارت پرداز و حراف باشیم و یا خیر می خواهیم مارکسیسم را به عمل در آورده و در عمل خود مارکسیست- لنینیست - مائوئیست و خدمتگزار طبقه ی کارگر باشیم.
 این گام دوم است که مارکسیسم کتابی ما را به مارکسیسم عملی تبدل خواهد کرد.
 
مارکسیسم را باید همواره زنده و پویا نگاه داشت و به کار بست
این را هم باید افزود که  گرچه ماندن به روی مواضع مارکسیسم یک امر پویا است و بدون تلاش همیشگی، همه جانبه و مداوم نمی توان به روی مارکسیسم ایستاد و هر بزنگاهی و هر مرحله ای در تکامل می تواند یک مارکسیست را به یک دگماتیک و یا رویزیونیست تبدیل کند اما این امر برای مارکسیست عام و کتابی که اساسا پویایی ندارد، بسیار بدتر خواهد بود تا برای مارکسیست خاص و عملی. در واقع اگر فردی در همان حد مارکسیسم عام و کتابی باقی بماند و به مارکسیست خاص جامعه ی خود و مارکسیست عملی تبدیل نشود، می تواند به ساده گی به رویزیونیست و دگماتیست تبدیل شود.
گرچه جریان های «شبه چپ» ایران مارکسیست- لنینیست نیستند و زیرنام هایی مانند «مارکسی » و « چپ نو» و«سوسیالیسم دموکراتیک» همان رویزیونیسم منحط و ترتسکیسم پلیدرا تبلیغ می کنند اما این که در بوق و شیپور می کنند که جامعه ی ایران«سرمایه داری» است و بدون این که خصوصیات این سرمایه داری و طبقات جامعه را تحلیل کنند هوار راه می اندازند که باید« انقلاب اجتماعی» کرد خود نشانه ی آن است که برخی از نکات را از مارکسیسم گرفته و خشک مغزانه و طوطی وار آنها را تکرار می کنند.
 م- دامون
تیر 1402
·        این مقاله بر مبنای دو نوشته ی مائو با نام های آموزش خود را از نو بسازیم و سبک کار حزبی را اصلاح کنیم نگاشته شده است. منتخب آثار مائو، جلد سوم، ص 21- 33 و47 – 72.

 

 

 

 

.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر