۱۴۰۲ مرداد ۲۹, یکشنبه

درباره ی کودتای امپریالیستی 28 مرداد 1332 و درس های آن

 این متن اطلاعیه 1401 مادرباره ی کودتای 28 مرداد است
که با برخی تغییرات در وبلاگ قرار می گیرد.

 کودتای امپریالیستی 28 مرداد 
کودتای خبیثانه ی امپریالیست ها و مرتجعین داخلی

 28 مرداد سالروز کودتای خبیثانه و ننگینی است که امپریالیست های آمریکا و انگلستان به وسیله ی بخش هایی از ارتش به فرماندهی فضل الله زاهدی پلید و لات و لوت ها و قمه به دست های جنوب شهر به سردسته گی شعبان بی مخ به راه انداخته و دولت مصدق را برانداختند و نوکران خویش یعنی سرمایه داران و فئودال ها و دستگاه سلطنت پهلوی را بر سر قدرت آوردند. با کودتای28 مرداد 1332 دوره ی دوازده ساله ی دمکراسی نسبی سیاسی 1332-1320 پایان یافت و دوره ای استبداد سلطنتی آغاز گشت. تقریبا همان گونه که رضا خان میرپنج را استعمار انگلیس برگزید تا با کودتایی خونین به انقلاب دموکراتیک - بورژوایی مشروطیت پایان دهد و دوره ای 20 ساله از استبداد و اختناق همه جانبه ی رضا خانی را برقرار کند، امپریالیست های آمریکا و انگلستان سپهبد زاهدی مزدور خود را برگزیدند تا او نیز کودتایی خونین به راه اندازد و به دولت قانونی مصدق و دوره ی دمکراسی نسبی سال های 20 تا 32 پایان دهد و در پی آن جوجه نوکرهایی مانند محمدرضا پهلوی را بر سرکار آورند.
دولت مصدق دولت سرمایه داران ملی ایران بود. این دولت در پی یک سلسله مبارزات داخلی در دوره ی دوازده ساله پس از شهریور 1320 به وجود آمد.  دوره ای که در آن تداوم مبارزه برای خواست های اساسی انقلاب مشروطیت یعنی استقلال و آزادی دنبال شد. دوره ای که شکوفایی نسبی مبارزات کارگران، دهقانان، زنان، جوانان و ملت های ستمدیده را به دنبال داشت. دوره ای که سازمان های گوناگون خلقی به وجود آمدند و توده ها فعالانه در سیاست شرکت کرده و تلاش کردند که سرنوشت خود را خود رقم زنند. در این دوره بود که تمامی نهال هایی که در انقلاب مشروطیت سر برآورده و در نتیجه شکست انقلاب پرپر شده بودند پس از وقفه ای بیست ساله که استبداد رضاخانی ایجاد کرد دوباره و در ابعادی گسترده تر سر برآوردند و تنومند شدند. اوج  مبارزه برای استقلال ایران همانا مبارزه برای ملی کردن شرکت نفت و به دست آمدن پیروزی در 29 اسفند 1329 علیه استعمار انگلیس بود.
نقش جبهه ی ملی و حزب توده در شکست مبارزات
در کودتای 28 مرداد دو جریان خلق و ضد خلق در مقابل یکدیگر قرار گرفتند. در جبهه ی خلق دو حزب سیاسی بزرگ آن زمان یعنی جبهه ی ملی و حزب توده قرار داشتند.
جبهه ی ملی
 از نقطه نظر رهبری سیاسی، جبهه ی ملی مرتکب اشتباهات بزرگی شد. این اشتباهات با توجه به پایگاه طبقانی این حزب و رهبری آن قابل پیش بینی بود؛ زیرا یکی از خصوصیات بارز طبقه ی بورژوازی ملی که همیشه و همواره از جنبش کارگران و دهقانان و دیگر زحمتکشان بیش از ارتجاع کهن و امپریالیست ها می ترسد مماشات و سازش با سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور و فئودال هاست که در آن زمان خود را به ویژه به شکل حفظ دستگاه ارتش و سازش با فرماندهان دست نشانده ی امپریالیسم و دربار نشان داد. تجربه ی شکست در 28 مرداد نشان داد که احزاب این طبقه ناتوان از رهبری انقلاب دموکراتیک هستند.
رهبران فرصت طلب و خیانتکار حزب توده
این حزبی بود که داعیه ی رهبری طبقه ی کارگر را داشت اما فرمان آن در دست اپورتونیست ها و رویزیونیست ها بود و از این رو باید به سیاست های نادرست آن که ویژگی بارزش عدم مقاومت در برابر کودتای 28 مرداد بود، نام خیانت داد.
 اطلاق خیانت به سیاست های این حزب بر این اساس است که این حزب نیروهای غیرنظامی( طبقه ی کارگر، بخش هایی از دهقانان، زنان، جوانان و دیگر زحمتکشان و نیز لایه هایی از طبقات خرده بورژوازی تهیدست و میانی) را در سازمان ها  گوناگون متشکل کرده بود و نیز یک سازمان نظامی مخفی با صدها کادر و عضو در اختیار داشت. این حزب با توجه به مرامی که مدعی آن بود می توانست از همان سال های به وجود آمدن، این طبقات و نیروها را برای تداوم مبارزه به پیش براند و به ویژه در مقابل کودتا دست به یک جنگ داخلی خلقی زند. کافی است نگاهی به مبارزات طبقه ی کارگر چین و حزب کمونیست آن و به ویژه سیاست های مائوتسه دون خواه پیش از انتخاب به عنوان رهبر این حزب و خواه پس از انتخاب به عنوان رهبر بیندازیم ( و در اینجا منظور ما سیاست های وی در تقابل با کودتای چیانکایچک در سال 1928 و نیز سیاست این حزب در برابر تجاوز ژاپن به چین است) تا روشن شود که تفاوت یک حزب انقلابی کمونیست با یک حزب اپورتونیست و رویزیونیست از کجا تا به کجاست. بیهوده نیست که رهبران رویزیونیست حزب توده که بعدها تبدیل به نوکران حلقه به گوش خروشچف و برژنف شدند تا مغز استخوان شان ضد مائو و مائوئیسم بودند. 
جبهه ی ضد خلق( امپریالیست های آمریکا و انگلیس، شاه، آیت الله کاشانی، ارتش و لات و لوت ها)
در مقابل جبهه ی ضد خلق از سه جریان تشکیل می شد: امپریالیست های آمریکا و انگلیس، سرمایه داران و فئودال های وابسته به آنها و جریان حاکم بر روحانیت به رهبری آیت الله کاشانی. اینها بخش هایی مهم از ارتش را در دست داشتند و توانستند قمه کش های لات جنوب شهر را نیز خریده و به زیر رهبری خویش درآورند.
کودتای امپریالیستی و ارتجاعی به دلیل سازماندهی نسبی جبهه ی ضدخلق و استفاده از سلاح در سرکوب مبارزات توده ها و در مقابل ضعف رهبری و سازماندهی در جبهه ی خلق و به ویژه ناتوانی در دست زدن به مبارزات مسلحانه ی توده ای، پیروز شد.
دو درس های بزرگ از شکست کودتای امپریالیستی
شکست از کودتای امپریالیستی درس های زیادی برای طبقه ی کارگر ایران داشت که از آن میان دو درس مهم تر است:
درس نخست - نیاز به حزبی انقلابی
نخستین درس بزرگ این شکست برای طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش این بود که طبقه ی کارگر باید حزبی کمونیست و انقلابی، مسلح به جهان بینی مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی داشته باشد و رهبران چنین حزبی باید برخاسته از خود طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش و همچنین روشنفکرانی باشد که طی سال های متمادی و درون مبارزات توده ها پرورده شده و به گفته ی لنین طی چنین مبارزاتی با یکدیگر متحد شده باشند. بدون یک حزب انقلابی کمونیست با یک رهبری انقلابی متحد شده در مبارزات توده ای مطلقا امکان ندارد طبقه ی کارگر بتواند انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی را به پیروزی برساند و به آزادی خویش جامه ی عمل پوشاند.
درس دوم- نقش بزرگ سلاح در مبارزه ی انقلابی
دومین درس بزرگ این شکست برای طبقه ی کارگر این بود که امپریالیست ها و نیروهای ارتجاعی داخلی که نوکر آنها هستند در نهایت با استفاده از سلاح است که می توانند سرکوب خلق را پیش برند و این طبقه را استثمار کنند و از این رو طبقه ی کارگر جز با سازماندهی مسلحانه خویش و جز به وسیله کاربرد سلاح نمی تواند به مقابله با این مرتجعین برخیزد.
واکنش جریان های مرتجع به کودتای 28 مرداد
حال که هفتاد سال از این کودتا می گذرد جریان های گوناگون می کوشند تا آن را آن گونه که خود می خواهند تفسیر کنند. این میان سه جریان از همه مهم ترند:
سلطنت طلبان مزدور امپریالیست ها
نخست سلطنت طلبان و جمهوری خواهان وابسته به امپریالیست های غربی تلاش می کنند آن را« قیام ملی» جا زنند و کارشان به آنجا کشیده که عمله و اکره ی تاریک فکری که مزدور و نان خور آنها در دانشگاه ها هستند محمدرضا شاه را فردی«ملی» و«خواهان ترقی ایران» معرفی می کنند و نه مزدور و نوکر حقیر امپریالیست ها. و اما ترتسکیست های و حکمتیست های دنباله رو سلطنت طلبان و جمهوری خواهان وابسته به امپریالیسم همچون کبک سرشان را زیر برف می کنند، زبان در کام کشیده و ترجیح می دهند سخنی از آن به میان نیاورند.
مرتجعین آخوند و پاسدار حاکم
جریان دوم مرتجعین و متحجرین حاکم بر جمهوری اسلامی هستند که بوق و کرنای ضد آمریکایی شان گوش فلک را کرده است اما هم نقش کثیف روحانیت به رهبری کاشانی را در کودتای 28 مرداد حاشا می کنند و هم هزاران وابستگی خودشان را به امپریالیست ها. این ریاکاران و سالوسان انکار می کنند که از همان دوران پیش از مشروطیت امپریالیست های  انگلیس و روسیه و بعدها هم امپریالیسم آمریکا در دستگاه روحانیت نافذ بوده اند و بسیاری از روحانیون مزدور و جاسوس این کشورها. آنها انکار می کنند که چقدر زد و بند با رژیم سلطنتی داشتند و چگونه  از فرصتی که شاه به آنها داده بود استفاده کرده و سوار جنبش مردم شده و با سازش هایی یکی پس از دیگری با امپریالیست ها توانستند هم انقلاب را غصب کنند و هم خود را به مرور مستحکم گردانند. این بسیار روشن است که اگر جمهوری اسلامی تا کنون بقا یافته بخش مهمی از آن به دلیل پشتیبانی های امپریالیست های غربی و شرقی از مرتجعین حاکم و کمک های همه جوره ی آشکار و پنهان آنها به این مرتجعین بوده است.
حزب توده
جریان سوم حزب توده ی(و به دنبال آنها اکثریتی های) رویزیونیست و نوکرصفت و برخی هم پیاله ای شان هستند که انکار می کنند که این حزب با بی عملی خویش و به ویژه با دست نزدن به یک جنگ توده ای در مقابل کودتا، خیانتی در حق طبقه ی کارگر و دهقانان و دیگر زحمتکشان ایران مرتکب شد. جریان هایی از قماش خروشچفیست های راه کارگر نیز هستند که در اعلامیه هاشان درباره ی دروغ های سلطنت طلبان صحبت می کنند اما از خیانت سران حزب توده سخنی به میان نمی آورند. آنان بدین وسیله پیوندهای عمیق خود با رویزیونیسم خروشچفی را بیشتر آشکار می کنند.  
 طبقه ی کارگر و کودتای 28 مرداد
طبقه ی کارگر، کشاورزان و خلق ایران هرگز کودتای 28 مرداد و نقش کریه امپریالیست ها به ویژه امپریالیسم آمریکا را در سازمان دادن آن فراموش نخواهد کرد. و گرچه سیر رویدادها امکانی در اختیار طبقه ی کارگر قرار نداده که بتواند یک حزب انقلابی مارکسیستی- لنینیستی - مائوئیستی را برپا کند و از تمامی تجربیات صد ساله ی اخیر و شکست ها و پیروزی ها درس بگیرد و نبرد بزرگ مسلحانه ی خود برای برقراری جمهوری دموکراتیک خلق و دیکتاتوری پرولتاریا را پیش ببرد اما تردیدی نیست که چنانچه این گونه حزبی ایجاد شده و طبقه ی کارگر رهبری خلق را به دست گیرد، تمامی رویدادهای ریز و درشت تاریخ گذشته به ویژه  صد ساله ی اخیر در ذهن طبقه ی کارگر زنده و مواج شده و این طبقه آنها را با روشنی مد نظر قرار داده و از تمامی اشتباهات و شکست ها پند گرفته و آن را در کار رهبری سیاسی و مبارزه ی عملی خویش به کار خواهد بست.
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
28مرداد 1402

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر