۱۴۰۲ مرداد ۱۴, شنبه

چند نکته درباره ی«روشنفکران» و برج نشینان «شبه چپ»ایران

 
 
 
چند نکته درباره ی«روشنفکران» و برج نشینان«شبه چپ»ایران
و 
خطاب به«شبه چپ» های سوسیال دموکرات و فریبکاران تحریف گر 

روشنفکر
نخست به مفهوم روشنفکر اشاره کنیم.
به نظر ما این مفهوم معنایی معین دارد. و چون معنایی معین دارد نمی تواند دلبخواهی و در هر موردی که پیش آید به کار رود. حتی به عنوان«روشنفکران یک طبقه» نیز درست نیست. چرا که از این دیدگاه، طبقات مرتجع نیز «روشنفکر»ان خود را خواهند داشت و در اینجا «روشنفکر» مساوی با مرتجع می شود که بدیهی است دیگر نه روشنفکر بلکه تاریک فکر است هر چند منافع طبقه ی پوسیده و مرتجع خویش را به روشنی و درست تشخیص دهد.
 بر همین سیاق مترجم را هم چون در کار فرهنگی است و ترجمه می کند نمی توان«روشنفکر» نامید زیرا برخی مترجمین اصلا مرتجع اند و برخی دیگر نیز بینابینی و پیرو سیاست طبقاتی هستند که از لیبرال تا رادیکال را شامل می شود و برخی هم تنها برای درآمد دست به ترجمه می زنند و خیلی در بند این نیستند که چه ترجمه می کنند.
 از این رو به جای این مفهوم در فارسی، بهتر است که واژه ی نظریه پرداز(در برابر واژه ی ایدئولوگ و اندیشمند یا متفکر در برابر انتلکتوئل)در زمینه های سیاسی، اقتصادی و عرصه های گوناگون فرهنگی به کار رود و از مفهوم روشنفکر در دایره ای محدودتر استفاده شود.
روشن است که مفهوم اخیر نیز بر تمامی موارد صدق نمی کند زیرا برخی از کسانی که نام«روشنفکر» بر آنها گذارده می شود، لزوما نظریه پرداز نیستند. بنابراین به همه ی افکار این گونه افراد نمی توان نام «نظریه پردازی» داد.
 
دو جریان اساسی در نظریه پردازان جریان های ضداستبدادی 
نگاهی به تکامل جریان« روشنفکری» و اندیشه ورزی در ایران نشان می دهد که بخشی از«روشنفکر»ان ایران خواه فعالین عرصه ی سیاسی و خواه عرصه ی فرهنگی، پس از مشروطیت و به ویژه از سال های 20 به بعد یک دوره ی سه مرحله ای را پیموده اند. اول پرشور و انقلابی و عموما از مبارزین احزاب انقلابی و مترقی جریان های کارگری و یا خرده بورژوایی اند، بعد و در دوران میانسالی که به اصطلاح کمی «سر انداختند» حسابگر و محتاط کار می شوند و در دوران نزدیک به پیری متوجه می شوند که زمانی جوان بوده و در جوانی از این گونه حرف های مثلا چپی و ضدارتجاعی و ضدامپریالیستی می زده اند و حالا زمان تغییر کرده و خیلی چیزها نو شده و اینها هم دنبال نو هستند و از نو حرف می زنند (و جالب این که مثلا این «نو» برخی از این حضرات یعنی«سوسیالیسم دموکراتیک» افکار رویزیونیست هایصد سال و اندی سال پیش است که حالا توی پوست های رنگارنگ شکلات های جدید پیچانده شده است) و به این ترتیب به لیبرال و محافظه کار و نیمه مرتجع و مرتجع و واداده ومنفعلی که پی کار خود می رود(که این عموما بهترین حالت است) تبدیل می شوند.
این گونه افراد«سه فازی» بیشتر از قماش حزب رویزیونیست توده بوده اند که به دلیل بزرگی تشکیلات این حزب در سال های 20 تا 32 (نسبت به گروه های چپ خط دو و سه و چهار پس از شکست انقلاب در سال 1360) خروار خروار از این تیپ بیرون داد. از رهبران خودش گرفته تا برخی از کسانی که در عرصه ی فرهنگ کار می کردند.
در کنار این جریان برخی دنبال مذهب افتاده همچون جلال آل احمد هست که مرادش شد خمینی و فضل الله نوری. و سپس می توان از شورای مقاومت کنونی که سابقا مجاهدین خلق نام شان بود نام برد و در دوره ی اخیر همچنین می توان برخی از افراد سابقا حزب اللهی و سپس اصلاح طلب متدین و«روشنفکر دینی» و حالا سر در آخور امپریالیسم آمریکا و سلطنت طلبان را نمونه آورد.
این برگشت به سلطنت طلبی البته خاص این«روشنفکران دینی» نبوده بلکه می توان گفت که پیش از آنها و در همان زمان سلطنت سابق در کار برخی از گروه هایی که زمانی ساز مبارزه با سلطنت و استبداد و امپریالیسم را می زدند و از جمله حزب توده به عنوان جزیی از«سه مرحله»( اینجا تنها دو مرحله) ظاهر شده بود؛ مثل باهریان و جعفریان ...
در دوران کنونی با توجه به برقراری جمهوری اسلامی و در جنایت و فساد «روسفید» کردن دوران سلطنت استبدادی، مرتجع سلطنت طلب یا مشروطه خواه شدن نیز نعوذبالله نوعی«روشنفکر»ی شده است و می شود با آن« پُز» هم داد!
نگاهی به چند «روشنفکر» سابقا چپ مانند عباس میلانی و علی میرفطروس( مولفی که در دهه ی پنجاه و پیش از انقلاب پرشور و شر بود و با نوشته هایش در ایران در مورد جنبش های تاریخی حلاج و حروفیه و... به سهم خود موجی و تحرکی در محفل های چپ ایجاد کرده بود)، حمید شوکت و خانبابا تهرانی و...  نشان از چنین فرایندی دارد. این ها تازه مشهورترین ها هستند. افرادی هم هستند که سابقا به دلیل چپ بودن شان سال ها زندانی کشیدند اما بعد از آنکه بیرون آمدند شکست از یک سو و ضدیت با جمهوری اسلامی از سوی دیگر آنها را به ورطه ی سلطنت طلبان و مشروطه خواهان انداخت. این افراد تمام نظرات گذشته خود را از چپ بودن تصفیه کرده و از رضاخان و محمدرضا شاه و دیگر سلطنتی ها و ایدئولوگ هاشان مثل علی دشتی( و برخی از آنها حتی از ساواکی منفوری مانند پرویز ثابتی) چنان با آب و تاب حرف می زنند که اگر کسی گذشته آنها را نداند گمان می کند جد اندر جد سلطنت طلب و ساواکی بوده اند. این کثافت و لجنی است که می توان گفت که برخی از شبه چپ ها هوچی مانند حکمت و تقوایی و دارودسته های ترتسکیست توی سازمان های چپ سال های انقلاب 57 انداختند و بخشی از چپ را به گنداب و عفن کشاندند.  
روشن است که این روند حاکم بر جریان های سیاسی و فرهنگی ایران نبوده بلکه جریان متضاد آن نیز در تمامی این دوران صد ساله وجود داشته و آن جریان است که عموما حاکم بوده است. خواه در سیاست و خواه در فرهنگ، طبقه ی کارگر و خلق ایران همواره شاهد روهروان و مبارزان بزرگی بوده است:
حیدرخان عمواوغلی و تقی ارانی و سید جعفر پیشه وری و دیگر سران مبارز حزب دموکرات آذربایجان در سال 1324 و نیز قاضی محمد رهبر حزب دموکرات کردستان، خسرو روزبه و مرتضی کیوان و و ارطان و سرهنگ سیامک و سرهنگ مبشری و مبارزان نخستین چریک های فدایی و مجاهد و در کنار آنها بسیاری مبارزین زمان انقلاب و نیز در عرصه ی فرهنگ و هنر مبارزین و آزدایخواهانی مانند میرزاده ی عشقی و عارف قزوینی و فرخی یزدی و  احمد شاملو و صمد بهرنگی و سعیدسلطانپور و درویشیان و این آخری ها نویسنده ی آزادیخواه و مبارز بکتاش آبتین و بسیاری از مبارزان فرهنگ نو که حکومت در قتل های زنجیره ای آنها را به قتل رسانید.
 به این ترتیب این جریان های سه مرحله ای و این دسته هایی که گرایش به بزک دوزک سلطنت طلبان و یا امپریالیسم غرب به ویژه آمریکا می کنند اقلیتی بیش نبوده و نیستند.   
 
سوسیال دموکرات های«شبه چپ» و سوسیال دموکرات های ضدچپ
جریان های«شبه چپ» ایران به دو دسته تقسیم می شوند: دسته ی نخست سازمان ها و دسته ی دوم مترجمین و نظریه پردازها یا نظریه بده ها!
دسته نخست
دسته ی نخست همین احزاب و سازمان ها و گروه های به اصطلاح چپ و سوسیالیست هستند؛ یعنی به طورعمده رویزیونیست های توده ای- اکثریتی و خروشچفیست های سوسیال دموکرات راه کارگری که از امتزاج خروشچفیسم و جریان های رویزیونیست غربی آش شلم شوربا راه انداخته و حالا دیگر خود را«مارکسی» می خوانند و همراه با اینان دسته هایی دیگر که نام شان اکثریت نیست اما همان خط اکثریت را دنبال می کنند. جدا از سایت هایی که این جریان ها به نام حزب و گروه دارند سایت هایی مانند«اخبار روز» و«گزارشگران» عموما نظرات این دسته از رویزیونیست ها و خروشچفیست ها را نشر می دهند و عمده خوانندگان نوشته ها و بینندگان برنامه های ویدئوئی شان هم دسته های خودشان هستند.
جریان هایی  سوسیال دموکراتی مانند حزب کمونیست ایران نیز کمابیش همراه این دسته ها هستند و نظرات و اعلامیه هاشان جز در سایت های خودشان در دو سایت مزبور نیز نشر می یابد( جدا از حضورشان در شش گروه «شبه چپ).
در کنار این ها، دارودسته های حکمتی - ترتسکیست کمونیسم سلطنت طلب و امپریالیستی و کلا جریان هایی هستند که زیر نام احزاب حکمتیست فعالیت می کنند. اختلافات این دو دسته یعنی گروه کمونیسم کارگری و این دارودسته های حکمتیست نیز سر لحاف ملا است. مقتدای همه ی آنها فرد بی پرنسیپ و مزدوری به نام منصور حکمت بوده است که خود و جریان اش بدترین ضربات را به کادرهای سازمان هایی همچون کومله و پیکار و رزمندگان زد. این قبایل حکمتی همچون رویزیونیست ها جدا از سایت های حزبی، سایت های جانبی مانند«آزادی بیان» را نیز دارند. گفتنی است که سایت های غیر حزبی این دو دارودسته که اختلافات اساسی بر سر رد مبانی و اصول مارکسیسم ندارند نه تنها نظرات دارودسته های منسوب به خود بلکه نظرات دسته های مقابل را نیز نشر می دهند.
دسته دوم
 دسته ی دوم، تعدادی ازمنفردین«برج نشین»مترجم و یا «نظریه پرداز»هستند که در سایت های«نقد اقتصادی سیاسی»، «نقد»، «واکاوی سوسیالیستی» و «راه کار سوسیالیستی» و« کارگاه دیالکتیک» و از این گونه ها گرد آمده اند و چندتایی که یا داخل کلاب هاوس ها هستند و یا مدعو همیشگی تلویزیون های سلطنت طلب و امپریالیستی به ویژه اینترناشنال. این ها نیز در مجموع سرشان در یک کاسه است.
کار بیشتر افراد این گروه اخیر که باید آنها را طیفی از سوسیال دموکرات های عمیقا ضد کمونیسم نامید یعنی افرادی همچون حسن مرتضوی، حسن آزاد، فرج سرکوهی، محمدرضا نیکفر، سعید رهنما، پرویز صداقت، محمد مالجو، مهرداد درویش پور و از این گونه افراد نیز این است که یا تو سوراخ سنبه های دانشگاه های غربی بگردند و کتاب ها و نوشته های هر استاد دانشگاهی را که آن گوشه و کنارها خاک می خورد و کسی تره برایش خُرد نمی کند، بیرون آورده و به اسم «مارکسیست» و«سوسیالیست» و «مارکسی» و« اروکمونیسم» و «مارکسیسم غربی» و غیره به دانشجویان ایرانی معرفی کنند تا مبادا دانشجویان ما از«انوار» چنین اذهانی بی بهره بمانند و یا اینکه به نظریه پردازی هایی از موضع سوسیال دموکراسی( در بهترین حالت از دیدگاه جریان «شبه چپ» غربی) و یا ترتسکیستی به تحلیل رویدادها بپردازند و به اصطلاح به جریان های گروه نخست خط و«خوراک» بدهند و رویزیونیسم و ترتسکیسم و سوسیال دموکراتی آنها را سیرایی ببخشند. 
این دسته ی اخیر با اینکه همه تحصیل کرده و استاد دانشگاه و از این گونه عناوین را با خود حمل می کنند عموما از خودشان هیچ ندارند و جز بلندگوهای این پروفسورهای لیبرال و سوسیال دموکرات ها و ترتسکیست های بی خاصیت و یا سوسیال دموکرات های احزاب غربی چیز دیگری نیستند( بیشتر آنها مریدان مکتب فرانکفورت و افرادی مانند میشل لووی و الکس گالینکوس و دیوید هاروی و جان ریز و هال دریپر و روی باسکار و ... هستند).
این ها عده ای هستند تهی از هر گونه عِرق اندیشه ورزی کشور خود و برده ی فرهنگ غرب و آماده برای این که اگر این پروفسورهای بی خاصیت غربی سر صبح آروغ زدند حضرات ظهرنشده آن را طلا بگیرند و تحویل دانشجویان ایرانی دهند. جالب این که این دسته ها نظریه پردازان و مترجمین توده ای را به سخره می گرفتند که پیرو پروفسورهای روس هستند اما خودشان یک سُور به این گونه توده ای ها زده و پیرو پروفسورهای سوسیال دموکرات و ترتسکیست غربی شده اند.
افرادی هم هستند در داخل که با این دسته ی اخیرهمکاری دارند و کمابیش همان نظرات را یا به همان شکل و یا به شکل و سیاق دیگری تکرار می کنند. برخی از سردسته های افرادی که منشور کذایی«رفاه» را که از نظر خودشان خیلی«ضد سرمایه داری» است!؟ بیرون داده اند از این گروه اند. این ها حالا با منشورشان ور می روند و دیگر نیازی ندارند امضایشان را پای نوشته هایشان بگذارند.
  دسته های برج نشینان که در بهترین حالت نماینده گان سیاسی خرده بورژوازی میانی و مرفه ایران هستند اینان اند. حضرات خوش دارند که در برج عاج خود یا کنارگود سازمان ها بنشینند و نظریه پردازی کنند و به این احزاب و سازمان های «شبه چپ» که همه از قماش خود حضرات هستند منتهی از نظر این حضرات گاهی عقب می مانند و مثلا یادشان می رود که «جهان چند قطبی» و یا «بی قطبی» شده و بساط کشورهای زیرسلطه جمع شده و حالا هر کشوری مستقل است ومی تواند دنبال منافع خودش باشد و کاربرد مفهوم «امپریالیسم» و یا «امپریالیسم آمریکا» دیگر جزو مد روز نیست و بهتر است دور انداخته شود و«نظام پارلمانی» بهتر از نظام شورایی است، و بهترین شکل گذار از جمهوری اسلامی هم «گذار دموکراتیک» یعنی گذارمسالمت آمیز است، مشاوره و خط دهند و بر چگونگی «تکامل» یافتن بیشتر اپورتونیسم و رویزیونیسم و ترتسکیسم آنها و مد روزشدن شان نظارت کنند. 

 خطاب به«شبه چپ» های سوسیال دموکرات و فریبکاران تحریف گر ضد کمونیسم
و ما هم به خود حق و آزادی می دهیم که چیزی به این دارودسته ها بگوییم و بهترین چیزی که می توانیم بگوییم همان هایی است که لنین به برنشتینی های روسی یا همان رویزیونیست های اکونومیست یعنی اجداد همین سوسیال دموکرات های فعلی گفت و تا حدود زیادی در مورد این دارودسته ها صدق می کند:
« ... اتحاد ما بنا بر تصمیم آزادانه ی ما است. تصمیمی که همانا برای آن گرفته ایم که با دشمنان پیکار کنیم و در منجلاب مجاورمان( رویزیونیسم و ترتسکیسم و سوسیال دموکراسی) در نغلتیم که سکنه اش از همان آغاز ما را به علت این که به صورت دسته ی خاصی مجزا شده نه راه مصالحه بلکه راه مبارزه را برگزیده ایم سرزنش کرده اند. و حالا ...بعضی ها فریاد می کشند: به این منجلاب( منجلاب برنشتینیسم و رویزیونیسم و بعدها سوسیال دموکراسی کائوتسکی) برویم! وقتی هم که ما را سرزنش می کنند به حالت اعتراض می گویند: شما عجب مردمان عقب مانده ای هستید!( «چپ سنتی» هستید و متوجه نیستید که«بینش مارکس» با اصول مارکس فرق داشت و شما به جای«بینش مارکس» به اصول مارکس چسبیده اید!) خجالت نمی کشید که آزادی ما را برای دعوت شما به راه بهتری( کنار گذاشتن«چپ سنتی» یعنی مارکسیسم- لنینیسم ومائوئیسم و آمدن به راه سوسیال دموکراسی و سوسیالیسم دموکراتیک ما!) نفی می کنید! آری، حضرات، شما آزادید نه تنها دعوت کنید بلکه هر کجا هم دلتان می خواهد بروید ولو آن که منجلاب باشد؛ ما معتقدیم جای حقیقی شما هم همان منجلاب(«سوسیالیسم دموکراتیک»، «گذار دموکراتیک»، « گذارمسالمت آمیز» و آرایش چهره ی امپریالیسم آمریکا به عنوان دوست مردم و...) و برای نقل مکان شما به آن جا حاضریم در حدود توانایی خود یاری کنیم. ولی در این صورت لااقل دست از سر ما بردارید و به ما نچسبید و کلمه ی بزرگ آزادی را ملوث نکنید. زیرا که آخر ما هم «آزادیم» هر کجا می خواهیم برویم و نه تنها علیه منجلاب بلکه با هر کس که راه را به سوی منجلاب کج می کند مبارزه کنیم.»( مجموعه آثار تک جلدی، چه باید کرد، بخش آزادی انتقاد، ص 76، تاکید از لنین است، تمامی عبارات داخل پرانتز از ماست)
 م – دامون
مرداد 1402

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر