۱۴۰۲ مرداد ۱۸, چهارشنبه

در مورد شرایط وفاداری یک انقلابی به طبقه ی کارگر

 
 نکات اساسی در مورد شرایط وفاداری یک انقلابی به طبقه ی کارگر*
 
گرچه تحلیل مساله ی نوسان«روشنفکران» ایران از انقلابی به لیبرالی و از لیبرالی به ارتجاعی نیاز به مقاله ای درخور این مساله دارد با این حال و در حد این مقال کوتاه به برخی از اساسی ترین دلایل مادی و معنوی این نوسان که پایه و اساس اش طبقاتی است اشاره می کنیم. در نکاتی که در زیر می آید ما عمدتا فردی را که به مبارزه ی طبقه ی کارگر می پیوندد در نظر داریم.
ریشه ی طبقاتی - از کجا می آید
نخستین این است که از کدام طبقه می آید: از طبقات پایین، میانی و یا بالا. این امر نقش مهمی در فرایند تحول فرد مبارز و ثبات نسبی سیاسی و فرهنگی وی دارد اما به خودی خود هیچ ضمانتی برای این که تا پایان به منافع طبقه ای که به آن پیوسته وفادار بماند در بر ندارد. فرد تحصیل کرده در کوران نبردی سخت خواهد بود: آیا می خواهد به طبقه ای که به آن پیوسته تا پایان وفادار بماند و اگر می خواهد آیا شرایط عینی و ذهنی که این وفادار ماندن نیاز به ایجاد آن است برای خویش فراهم می سازد یا خیر!
در مجموع افراد تحصیل کرده با ریشه ی کارگری و یا دیگر زحمتکشان بیشتر به طبقه ی کارگر وفادار می مانند تا افرادی که از طبقه ی بورژوازی و خرده بورژوازی به طبقه ی کارگر می پیوندند.
جایگاه کنونی طبقاتی - اکنون در کجا ایستاده است
اکنون جایگاه وی کجاست: طبقه ی کارگر، خرده بورژوازی( کدام لایه ی آن) و یا بورژوازی. در این جا مساله ی اصلی این است که این فرد از نظر وضع زندگی چه وضعی دارد و دارای چه موقعیت اجتماعی با ثباتی است.
 تاریخ نشان داده است که بخشی از افرادی که از میان دانشجویان و تحصیل کرده گان دانشگاه های داخل و خارج به طبقه ی کارگر پیوسته اند یا مایل نبوده اند که موقعیت اجتماعی و شرایط زندگی خود را تغییر دهند و یا آنچنان که باید و شاید حاضر نبودند. روشن است که نمی توان در کاخ زیست و از کوخ حرف زد. نمی توان موقعیت اجتماعی مرفهی برای خود فراهم کرد و از همه ی «لذایذ» زندگی بهره ور بود و از کارگر و زحمتکش حرف زد. البته افراد می توانند دکتر و مهندس و وکیل و... باشند و به طبقه ی کارگر و زحمتکشان خدمت کنند اما دکتر و مهندس و وکیل بودن یک چیز است و دلبستگی به این موقعیت ها و از آنها استفاده کردن نه برای خدمت به طبقه ی کارگر و زحمتکشان بلکه برای داشتن سری در میان سرها و ایجاد رفاه بیشتر برای خویش چیزی دیگر.
پیوند با توده های کارگر و زحمتکش
فرد انقلابی از این رو انقلابی است که می خواهد تحول اساسی در جامعه و در زندگی توده های کشور خود ایجاد کند. این نیازمند پیوند عمیق با توده ها و آمیختن عملی با آنهاست.
مائو کلید انقلابی بودن را علاقه و شور و شوق بی پایان در پیوند با توده های مردم و تلاش عملی برای آگاهی بخشی انقلابی به آنها و شرکت عملی در مبارزات شان دانسته است. اگر این نباشد از انقلابی بودن اثری باقی نمی ماند.
وی چنین می نویسد:
« در تحلیل نهایی خط فاصل بین روشنفکران انقلابی با غیرانقلابی و یا ضدانقلابی این است که آیا آنها مایل اند با توده های کارگران و دهقانان درآمیزند و آیا بدان عمل می کنند یا نه.» و
«دراینجا من معیاری را مطرح کرده ‏ام که گمان می کنم یگانه معیارمعتبر باشد...چنانچه او مایل به درآمیختن با توده های وسیع کارگران و دهقانان باشد و بدان عمل کند، ‏فردی انقلابی است، ‏درغیراین صورت غیرانقلابی یا ضد انقلابی است. اگر او امروز با توده ‏های کارگران و دهقانان درآمیزد، ‏او را امروز می توان فردی انقلابی نامید؟ ولی چنانچه او فردا از آنان ببرد ...‏آن گاه ‏فردی غیرانقلابی یا ضدانقلابی خواهد شد.» و
« برخی از جوانان راجع به اعتقاد خود نسبت به ...مارکسیسم داد سخن سرمی دهند ولی این دلیل هیچ چیزنمی شود.»(سمت جنبش جوانان، منتخب آثار، جلد دوم، ص 362- 363)
پویش نظری سیاسی و فرهنگی - به کجا می رود
این بسیار مهم است که فرد انقلابی چگونه اسلوب و رویکردی به مسائل جامعه دارد و چگونه مواضعی در قبال رویدادهای جاری جامعه ی خود می گیرد و افق و چشم انداز وی چیست. در این آنچه مهم است تکامل نظری و فرهنگی و ایدئولوژیک فرد مبارز در ارتباط با تکامل رویدادهای جامعه و مبارزه ی طبقاتی است. چنانچه مبارزه ی طبقاتی پیش برود اما فرد در افکار پیشین خود بماند و به هر نحوی از مردم و طبقه ی خویش جدا شود، به گرایش های راست یا «چپ» دچار شده و این امکان که بتواند جایگاه طبقاتی کنونی خود را حفظ کند کاهش می یابد. بخشی از اپورتونیست های راست ها یا «چپ» که از طبقه ی کارگر جدا شده و به جریان های خرده بورژوایی یا بورژوایی پیوستند تغییر مسیر خود را از همین اشتباهات نظری و ایدئولوژیک آغاز کردند.
تاثیر گرفتن از افت یا شکست جنبش های مبارز و انقلابی
فرد تحصیل کرده در حالی که پرشور برای خدمت به توده ها به مبارزه و انقلاب و یا سازمانی متعلق به کارگر می پیوندند اگر تحمل شکست جنبش کشور خود و تلخی آن را نداشته باشد به اندوه و افسرده گی و دلشکستگی می گراید و راه گریز را در مکاتب بورژوایی و عرفانی و یا افیون و مسکن هایی از این گونه می جوید. برخی در این گونه موارد به کلی ضد توده شده و در صدد می شوند که نظریات خود در قالب نظریات مرتجعانه  ی تازه ای بپوشانند. 
تاثیر افت و شکست جنبش های مبارز و انقلابی در جهان
این نیز به سهم خود می تواند تاثیر چشمگیری در انفعال و یاس و افسرده گی مبارزین و به ویژه آنها که سست عنصر هستند و رویگردان شدن آنها به سوی نظرات لیبرالی و ارتجاعی و امپریالیستی داشته باشد.
برده ی فرهنگی کشورهای امپریالیستی- مبارزه برای عزت نفس ملی و به ارزش های تاریخی و کنونی خلق خود بالیدن
از نگاه موضوع این مقاله، وابستگی و برده گی فرهنگی بسیار مهم است و جزیی از کلیدهای تغییر به سوی ضد انقلاب است.
امپریالیست ها بیش از صد سال تلاش کرده اند ما را درون تهی و از خود بیزار کرده و بی ریشه و هویت و بی تاریخ و فرهنگ کنند. آنها هرگز اجازه ندادند که ما تولید صنعتی ملی داشته باشیم و ما را محدود به تولید مواد خام کردند. آنها مواد خام ما را گرفتند و کالاهای صنعتی به ما تحویل دادند و ما را به آنجا رساندند که به به و چه چه برای کالاهایشان کنیم. در سیاست مشتی مزدور بی فرهنگ( از رضا خان و پسرش گرفته تا این تفاله های قرون وسطی) بر ما گماردند تا از منافع آنها پاسداری کنند. در فرهنگ نیز تا توانستند به وسیله ی برده گان فرهنگی خود(مولفین و مترجمین وهنرمندان خود فروخته و یا شیفته ی تولیدات بنگاه های فرهنگی امپریالیست های غربی) آل و آشغال در فلسفه و جامعه شناسی و هنر( داستان و فیلم و سریال و موسیقی و...) به ما خوراندند. ما را به جایی رساندند که آنها را ستایش و خود را تحقیر کنیم. این ناتوان شدن در تولید و مداوما نگاه کردن به آنها و این مملو کردن ما از کالاهای بی ارزش فرهنگی شان، ما را مطیع و منقاد و برده ی فرهنگی آنها می کند. کار را و فرهنگ ما را به جایی می رساند که همه ی ارزش ها و توانایی ها را در کشورهای امپریالیستی و دولت های آنها ببینیم. این موجب می شود که فرد تحصیل کرده دچار خودکم بینی شده و نگاهش به ملت خود همچون ملتی عقب مانده و بی فرهنگ و ناتوان و برده گردد و بدبینی به خلق کشورش و شک نسبت به توانایی های او تمام وجودش را بگیرد و از سوی دیگر همه ی توانایی ها را در کشورهای امپریالیستی و ملت های آنها ببیند. یا برده ی امپریالیسم غرب و یا نوکر و مطیع امپریالیسم شرقی شود.  بازتاب این امر در خود وی موجب می شود عزت نفس ملی خود از دست بدهد خود را کم یا هیچ پندارد و از درون تهی و پوچ گردد. افرادی که تن به این وضع می دهند نمی توانند در مبارزه به طبقه ی کارگر و خلق خود وفادار بمانند. اینان یا منفعل شده و یا مزدور فرهنگی و یا سیاسی امپریالیسم و نیروهای وابسته به آن می شوند. 
مبارزین طبقه ی کارگر
باید به این حقیقت تلخ اعتراف کرد که تاثیر دارودسته ها«شبه چپ»که از سلک آنانی هستند که از جهان بینی انقلابی طبقه ی کارگر بریده اند(البته آنها که زمانی به آن معتقد بودند)، در بخش هایی از طبقه ی کارگر موجب شده که در دوران کنونی کمتر با کارگران انقلابی پیشرو و کمونیست روبرو گردیم و به جای آن کارگرانی با گرایش به سیاست اکونومیستی و سوسیال دموکراتی را در تشکل های کارگری شاهد باشیم. 
تمامی این که جنبش کارگری تحرک مستقل سیاسی ندارد به استبداد جمهوری اسلامی و شرایط بد اقتصادی طبقه ی کارگر و قوی بودن نیرو وخواست لایه های میانی و عقب مانده در میان کارگران برنمی گردد، بلکه به این «شبه چپ» سوسیال دموکرات و ترتسکیست نیز بر می گردد. و جالب این که اینها که سهم بزرگی در این وضع عقب مانده گی طبقه ی کارگر از خیزش انقلابی دارند جار و جنجال راه می اندازند که چرا کارگران «انقلاب اجتماعی» نمی کنند!  
 م- دامون
مرداد 1402
 
*این مقاله در ادامه ی دو مقاله ای است که با نام های درباره ی باقر پرهام  و نیز «روشنفکران» و برج نشینان«شبه چپ»ایران نوشتیم و تحلیل مختصر ریشه های نوسان بین طبقات است.  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر