۱۳۹۸ شهریور ۶, چهارشنبه

در مورد شیوه برخورد طبقه کارگر به طبقات بورژوایی و خرده بورژوایی


در مورد شیوه برخورد طبقه کارگر به طبقات بورژوایی و خرده بورژوایی

پاره نخست
برخی نکات عام

1- چگونگی تدوین شیوه برخورد به طبقات دیگر، در فهم وضعیت اقتصادی جامعه، ماهیت مرحله کنونی انقلاب، تحلیل طبقات گوناگون، چگونگی برخورد آنها به انقلاب، و بر این مبنا، تقسیم طبقات به دو صف خلق و ضد خلق و درک دوستان و دشمنان واقعی انقلاب می باشد.
 بر مبنای ساخت اقتصادی موجود، یعنی سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور، وجود استبداد سیاسی، وابستگی عمیق و همه جانبه به امپریالیسم و در نتیجه نبود استقلال  اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، ماهیت انقلاب کنونی ایران، دموکراتیک - بورژوایی است. این به این معناست که مسائلی که این انقلاب باید حل کند، به گونه ای عمده، مسائلی است که در یک انقلاب بورژوا- دموکراتیک باید حل شوند. تمامی طبقاتی که منافع آنها و به هر نسبت و درجه ای، آنها را به هواداری انقلاب برمی انگیزد و به پیشرفت آن یاری می رسانند، در صف خلق جای داشته و جزو دوستان انقلاب قرار می گیرند.  تمامی طبقات و گروه های اجتماعی ای که در مقابل انقلاب می ایستند و مانع و رادع آن هستند، دشمنان انقلاب  می باشند. در مقالات و نوشته های ما به دفعات در مورد این مسائل صحبت شده است.
 یادداشت یک
این که وجه عمده این انقلاب دموکراتیک و بورژوایی است، نخست به این معناست که وجه مسلط و محرک اساسی آن تغییرات اساسی دموکراتیک است؛ و دوم این که این انقلاب وجهی غیر عمده دارد که  انقلاب سوسیالیستی است. وجه سوسیالیستی انقلاب در شرایط کنونی ایران در حالی که در کل جامعه و در مجموع تحرکات انقلاب مسلط نیست، اما در برخی از اجزاء آن موجود و مسلط است. این وجه مسلط در برخی از اجزاء، در درجه نخست به این نکته بر می گردد که این انقلاب دموکراتیک به نوع انقلابات دموکراتیک  نوین تعلق دارد. انقلاب دموکراتیک نوین به این معناست که تنها باید با رهبری طبقه کارگر یعنی رادیکال ترین و پیگیرترین طبقه موجود به وقوع بپیوندد و گرنه پیروزی ای نصیب آن نخواهد شد. تسلط و رهبری طبقه کارگر بر انقلاب دموکراتیک، نشانگر تسلط وجه سوسیالیستی بر یکی از اجزاء یعنی رهبری انقلاب است که مسئله ای کلیدی و اساسی است. در صورتی که طبقه بورژوازی ملی و یا خرده بورژوازی رهبر انقلاب گردند، انقلاب شکست خواهد خورد و حتی در صورت پیروزی، دولتی که پس از آن حاکم می گردد به استحاله و وابستگی به امپریالیسم و زیر پا گذاشتن استقلال اقتصادی و آزادی و دموکراسی دچار شده و در نتیجه در جهت نفی اهدافی حرکت خواهد کرد که به دلیل آنها صورت گرفته است. وجه دیگری که در اجزاء مسلط است و خصلت غیر عمده سوسیالیستی بودن انقلاب را می رساند، به این نکته  برمی گردد که تمامی سرمایه های متعلق به سرمایه داران وابسته به امپریالیسم ملی شده و در دست دولت خلق به رهبری طبقه کارگر متمرکز خواهند شد. وجه سوم این تسلط بدین گونه است که این موسسات در تسلط طبقه کارگر بوده و به وسیله شوراهای کارگری که در شرایط مشخص ایران، ارگان های سیاسی- اجرایی طبقه کارگر می باشند، کنترل و اداره خواهند شد. این وجوه سوسیالیستی در فرهنگ، فلسفه، علم، هنر، قوانین حقوقی و غیره نیز تا حدود زیادی متجلی خواهند گشت. با وجود تسلط در برخی از اجزاء، اما در کل این وجوه مسلط نیستند و در مجموع، تغییرات دموکراتیک و نه سوسیالیستی در ساختار اقتصادی و سیاسی و فرهنگی مسلط و عمده است.
یادداشت دو
 وجه غیرعمده سوسیالیستی که در برخی از اجزاء مسلط است، پس از پیروزی انقلاب دموکراتیک به تمامی و یا بیشتر اجزاء گسترش یافته و به وجه عمده تبدیل خواهد شد و بدین ترتیب وجه مسلط انقلاب را در مجموع تشکیل خواهد داد. بنیان این تسلط بدین گونه است که حرکت و تغییرات  اقتصادی در جهت رشد سوسیالیسم  و محدود کردن هر چه بیشتر سرمایه داری خواهد بود. این به معنای ایجاد تعاونی های صنعتی و کشاورزی از سوی دولت کارگری با طبقات غیر کارگر( خرده بورژوازی و احتمالا بورژوازی ملی) یعنی تعاونی های مشترک دولتی- خرده بورژوایی در موسسات صنعتی و یا دولتی – دهقانی در مزارع  از یک سو، و تعاونی های مشترک خلقی( تعاونی های مشترک خرده بورژوایی و یا دهقانی) از سوی دیگر خواهد بود. این تعاونی های شکل های انتقالی هستند و  وظیفه انتقال از سرمایه داری به سوسیالیسم را به عهده خواهند داشت و به مرور جای خود را به تعاونی های مشترک بیشتر و بالاخره به تعاونی های عمومی کارگری خواهند داد. همراه این تغییرات، تغییرات سیاسی و فرهنگی نیز شکل سوسیالیستی به خود گرفته و در جهت سوسیالیستی پیش خواهد رفت و نه در جهت سرمایه داری. و نکته پایانی، اینکه  وجود وجه سوسیالیستی در انقلاب به گونه ای عمده و در آن شرایط، به معنای وجود مسلط وجه کمونیستی انقلاب  و بروز کمون های خلقی در برخی از اجزاء، اما در مجموع به گونه ای غیرعمده خواهد بود.
یادداشت سه
تسلط حکومت جمهوری اسلامی به این انقلاب ویژگی های می بخشد که تا حدودی آن را از انقلاب دموکراتیک نوین در زمان نظام سلطنتی و بورژوا - کمپرادوری سابق متفاوت می کند. این ویژگی ها، تسلط  نهاد روحانیت به به همراه بخش مکلای متحد آن و بطور کلی یک جریان مذهبی مستبد بر ساختار سیاسی و فرهنگی کشور است. این حکومت در ساخت اقتصادی، علیرغم برخی ویژگی ها که خاص حکومت مذهبی است، به گونه ای اساسی بازتولید کننده تمامی روابط بوروکراتیک - کمپرادوری می باشد که در زمان شاه سابق و از دهه های نخستین پس از انقلاب مشروطیت و به ویژه از سالهای 32 به این سو موجود بوده و در این زمینه تغییر چندانی ملاحظه نمی گردد. اما در ساختار سیاسی و فرهنگی، حکومت کنونی، استبداد مذهبی ولایت فقیهی را بر سیاست و وجه مذهب شیعه اثنی عشری را بر ارکان فرهنگی کشور حاکم کرده است. اساس شکل سیاسی و فرهنگی حکومت کنونی را بازگشتی مرجعانه به عقب، به گذشته، تشکیل می دهد. آنها به زور خواسته اند و می خواهند که این وجوه مرتجعانه را بر کشور حاکم کرده و بقای خویش را بدان واسطه تحمیل کنند. به واسطه تسلط این ساختار، تضاد خلق با ضد خلق بر سر قوانین مذهبی حاکم بر ساخت اقتصادی و به ویژه سیاسی و فرهنگی شدیدتر شده است. این مسئله به ویژه خود را در محدود کردن آزادی های ساده، خواه در موسسات و ادارات و خواه در عرصه عمومی جامعه برای تمامی خلق و به خصوص در ستم هولناک بر زنان و تقویت  شدید روابط مردسالاری و پدرسالاری، ستم به اقلیت ها مذهبی به چشم می خورد. بروز حکومت مذهبی کنونی و تسلط  روحانیون و نهادهای آنها بر سیاست و تسلط مذهب بر فرهنگ را، گرچه هولناک، دهشت زا و خوف انگیز بوده و زندگی نسل هایی را به فقر و فلاکت و تباهی و پوسیدگی کشانده، اما باید به «فال نیک» گرفت و «غنیمتی» برای  مردم ایران به شمار آورد که در هر آنچه بد است، خوبی نیز موجود است. زیرا بروز این حکومت برای تمامی خلق ایران به ویژه طبقه کارگر و زحمتکشان شهر و روستا، فرصتی تاریخی ایجاد کرده تا یک انقلاب فرهنگی تمام عیار مدرن سوسیالیستی را علیه ارتجاع مذهبی سامان دهند و ذهن خویش و «روح» جامعه  نیمه سنتی را از تمامی عقب ماندگی ها، خرافات، افکار، عادات، آداب و سنن پوسیده و کهنه و گندیده و تمامی کثافات فکری قرون و اعصار، هر چه گسترده، هر چه همه جانبه تر و هر چه ژرف تر، پاکیزه گردانند و خود را نو کرده، شایسته زندگی نوین در سوسیالیسم و کمونیسم سازند.
2- در تحلیل جامعه ایران طبقه کارگر، دهقانان و کشاورزان، خرده بورژوازی شهری و روستایی و در شرایط کنونی بورژوازی ملی در صف خلق هستند.
از دیگر سو، سرمایه داران بوروکرات – کمپرادور و وابسته به امپریالیسم( خواه تجاری و خواه شبه صنعتی یعنی سرمایه داران وابسته مونتاژ کار و خواه تمامی نمایندگان سیاسی آنها در چنین دولتی) در صف ضد خلق جای دارند.
یادداشت یک
طبقه کارگر ایران خواه از نظر کمی و خواه از نظر کیفی یکی از بزرگتری طبقات موجود در جامعه ایران است. انقلاب 57 و همچنین مبارزات اخیر به ویژه در هفت تپه، اهواز و نیز اراک و نیز فعالیت های سازمان یافته این طبقه- هرچند کوچک، هرچند نه چندان گسترده - ثابت کرد که در صورت برخی شرایط ویژه، به خصوص وجود حزب انقلابی اش، می تواند به رهبر بلامنازع انقلاب ایران تبدیل شود و تمامی دهقانان و کشاورزان و طبقه خرده بورژوازی را به سوی پیروزی رهبری کند و به سوی سوسیالیسم و کمونیسم پیش رود.
3-  نزدیک متحد طبقه کارگر در انقلاب دموکراتیک نوین دهقانان و کشاورزان و لایه های خرده بورژوازی است.  در مرحله کنونی که بورژوازی ملی برای آزادی و دموکراسی مبارزه می کند و قربانی می دهد، طبقه کارگر سیاست اتحاد با بورژوازی ملی را نیز دنبال می کند.
 یادداشت یک
اتحاد طبقه کارگر با دهقانان و کشاورزان و نیز خرده بورژوازی در انقلاب دموکراتیک دراز مدت است و با بورژوازی ملی، بستگی تام به نظرات، سیاست ها، رفتار و کردار این طبقه در مقابل مسائل پیش پای انقلاب و خلق دارد. طبقه کارگر تا جایی که این طبقه با انقلاب همراهی کند وبرای استقلال ایران و آزادی و دموکراسی، با امپریالیسم و ارتجاع مستبد مبارزه کند، با وی در اتحاد خواهد بود. تا جایی که این طبقه در مبارزات خویش برای استقلال و آزادی و دمکراسی رویه سازش با امپریالیست ها و ارتجاع را دنبال کند و  بخواهد مبارزات خلق را به انحراف و ساز بکشاند، با ناپیگیری ها و سازش های وی مبارزه خواهد کرد و تلاش خواهد کرد این طبقه را به انفراد و انزوا بکشاند، و آنجا که این بورژوازی به همکاری با امپریالیسم و ارتجاع برخیزد و مقابل خواست ها و مبارزات طبقه کارگر و خلق بایستد وی را در صف ضد خلق جای داده و در مبارزه با وی تا نبرد مسلحانه پیش خواهد رفت.
یادداشت دو
 طبقه کارگر در انقلاب دموکراتیک نوین  دوستان و متحدین اصلی خویش را تمامی لایه های دهقانان و خرده بورژوازی( مرفه، میانی و تهیدست) می داند. در انقلاب سوسیالیستی اتحاد طبقه کارگر بر اساس اتحاد با لایه های دهقانان و کشاورزان تهیدست و لایه پایین خرده بورژوازی شهری خواهد بود. در چنان تحولی، طبقه کارگر در مورد لایه های میانی طبقات مذکور سیاست دوگانه در پیش خواهد گرفت.
 4 - طبقه کارگر با تمامی متحدین خود از نزدیکترین تا دورترین بر مبنای وحدت و مبارزه اقدام خواهد کرد. این طبقه، ضمن تجزیه و تحلیل رئوس برنامه ها، استراتژی و تاکتیک این طبقات در انقلاب دموکراتیک کنونی، با تمامی درستی ها و وجوه مثبت آنها همراهی  و از اشتباهات، انحرافات، سازش ها، مماشات ها و ناپیگیری های آنها انتقاد به عمل خواهد آورد. هرچه طبقه ای انقلابی تر و پیگیرتر باشد، نزدیک تر به طبقه کارگر بوده و وجه وحدت  و اتحاد قوی تر و پایدارتر خواهد بود. هر چه طبقه ای سازش کارتر و ناپیگیرتر بوده وجه مبارزه با وی قوی تر خواهد بود و امر اتحاد ناپایدارتر خواهد بود. در مجموع روش برخورد طبقه کارگر به متحدین خویش در انقلاب دموکراتیک، از نظر کیفی، با برخورد این طبقه با دشمنان خود متفاوت خواهد بود.
یادداشت یک
در شیوه برخورد طبقه کارگر اساس بر اصل نظرات، برنامه، راهها و روش ها و استراتژی و تاکتیک خود این طبقات گذاشته خواهد شد و نه اینکه دیگر طبقات یا گروههای دیگر چه موضعی در قبال این نظرات، برنامه ها و اعمال خواهند گرفت.
یادداشت دو
برخورد طبقه کارگر به نظرات و سیاستهای هر طبقه متحد، طیفی گوناگون از برخوردها را تشکیل می دهد. برای نمونه، ممکن است در مورد یک سلسله نظرات، سیاست ها، تاکتیک ها و یا استراتژی یک طبقه، با برخی اجزاء و خطوط آن موافق باشد، با برخی از اجزاء و خطوط آن تا حدودی موافق باشد و تا حدودی مخالف و آن را هم مورد پشتیبانی و هم مورد انتقاد قرار دهد و در مورد برخی دیگر، به کلی مخالف باشد و تنها انتقاد کند. بنابراین همراهی و انتقاد، دو قطب یک سلسله برخورد را تشکیل می دهند. این برخوردها « نه وحدت به تنهایی است و با اعراض از مبارزه و نه مبارزه است به تنهایی و با اعراض از وحدت»(نقل به معنا از مائو). طبقه کارگر برخورد نفی مطلق به نظرات متحدین خویش نمی کند. منافع و جایگاه هر طبقه، اشکال مبارزه و حد وحدود توانایی آن را در انقلاب می سنجد و تلاش می کند با نظرات، سیاستها و تاکتیکهای خود آن طبقات را به پیش راند و به مواضع پیشرفته تر و رادیکال تری بکشاند. طبقه کارگر در قبال دوستان انقلاب نه نافی مطلق است نه متحد مطلق.

پاره دوم
برخورد به بیانیه های چهارده نفری ها

با این مقدمات کلی اکنون به بررسی شیوه برخورد به بیانیه های 14 نفره ها می پردازیم.
1-ملاک و معیار طبقه کارگر در برخورد به نظرات، سیاست ها، اعمال و اشکال مبارزه هر گروه و طبقه، نظرات، سیاست ها و اشکال مبارزه خود آن گروه و طبقه است.
نخستین اشتباه و یا انحراف در برخورد به  این بیانیه ها، این است که به جای برخورد به مضمون این بیانیه ها و خواست ها، بر اینکه چه افراد، گروهها و یا طبقاتی از آنها  پشتیبانی کرده اند، انگشت گذاشته شود. مثلا گفته می شود که سلطنت طلبان، تروتسکیست ها و اِله و بِله از این بیانیه ها پشتیبانی کرده اند و برخی از حکومت جدا شده ها نیز در آن نقش داشته اند.  و چون اینها نقش داشته اند و آن دیگری ها پشتیبانی کرده اند، پس این بیانیه ها باید به گونه ای مطلق نفی گردند. این اشتباه بزرگی است.
 البته در برخی موارد، برخورد مرتجعین گوناگون، امپریالیست ها و دسته های گوناگون وابسته به آنها می تواند شک برانگیز باشد و این سخن به میان آید که مگر چه گفته شده یا چه اقدامی انجام شده که این مرتجعین به پشتیبانی و یا نفی آن برخاسته اند. اما این اساس برخورد طبقه کارگر به نظر و عمل معینی نیست. در واقع، در برخورد  طبقه کارگر به نظرات، برنامه ها و اعمال طبقات دیگر، نه اینکه دیگران و از جمله مرتجعین رنگارنگ چه برخوردی با این نظرات می کنند، بلکه اساسا بر این مبنا استوار است که خود این گروه ها و یا طبقات چه می گویند و چه اعمالی انجام می دهند. آیا در آنچه می گویند نظرات و نکاتی وجود دارد که طبقه کارگر با آنها اتحاد داشته باشد و یا خیر اصلا چنین نکاتی وجود ندارد و با این نظرات باید به گونه ای مطلق مبارزه شده و نفی گردند.
اگر ملاک و معیار طبقه کارگر در برخورد به دوستان خویش، برخورد دیگر طبقات و به ویژه دشمنان خلق به هر نظر، رفتار و عملی درون خلق، از خود طبقه کارگر گرفته تا بورژوازی ملی، استوار باشد، آنگاه ما باید حتی مبارزات طبقه کارگر، آموزگاران و فرهنگیان، راننده ها و غیره و غیره را نیز نفی کنیم.  زیرا دشمنان انقلاب از جمله سلطنت طلبان، تروتسکیست ها، رویزیونیست توده ای - اکثریتی ، برخی اصلاح طلبان و حتی امپریالیست ها از این مبارزات - گرچه به سبک و سیاق و گونه خودشان- پشتیبانی کرده اند. و یا برعکس باید هر جریانی را، اگر چنانچه امپریالیست ها و مرتجعین با آن در ستیز افتادند، تایید کنیم. بر این منوال ما باید داعش و یا همین جمهوری اسلامی را تایید کنیم، زیرا در شرایط کنونی امپریالیست ها و دسته هایی از ارتجاع( در جهان و منطقه) مخالف آنها هستند.
2- در بررسی نظرات و اعمال دیگر طبقات، طبقه کارگر به تجزیه و تحلیل و  بررسی جزء به جزء خود این نظرات و سیاست ها پرداخته و آنچه را با آن موافق و به درجه ای در اتحاد است از آنچه با آن ناموافق و نافی آن است، تفکیک می کند و به هر کدام جداگانه می پردازد. تفکیک دقیق محتوای اتحاد( و در عین حال اختلاف در نکات مورد اتحاد) و محتوای اختلافات از مسائل مهم در شیوه برخورد است.
 در مورد بیانیه های چهارده نفر نیز روشن است که این بیانیه ها برخی خواست های انقلاب  دموکراتیک را پیش می گذارند. این خواست ها البته نه کامل است و نه دقیق و پیگیرانه و مترتب به برخی نتایجی که باید منجر شوند. طبقه کارگر از یکسو باید آنچه را در این خواست ها می پذیرد، تایید و پشتیبانی کرده، و از سوی دیگر ناکاملی و نا دقیق بودن خواست ها را مورد نقد قرار دهد و در مقابل آنها خواست های کامل، دقیق و پیگیرانه پیش گذارد. این وجه وحدت نسبی طبقه کارگر با این گروه ها و طبقات است.
برای نمونه، در بیانیه دوم چهارده نفره از خواست« جدایی کامل دین از سیاست»، «پذیرش مفاد منشور ملل متحد و اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و میثاق های آن»،«تاکید بر حقوق برابر همه ی اقوام ایرانی»،«حفظ تمامیت ارضی و استقلال ایران»، «تاکید بر برابری حقوق زن و مرد» ،« تاکید بر دموکراسی، حقوق بشر و آزادی های اساسی» و برقراری« حکومتی دموکراتیک برخاسته از رای مستقیم ملت و انتخابی بودن کلیه نهادها و مسئولیت ها بر پایه حکومتی غیر متمرکز» صحبت می شود. طبقه کارگر به طور صد در صد مخالف این خواست ها نیست و برخی از آنها، البته با تدقیق و حذف برخی نکات و همچنین گسترش دادن به برخی نکات دیگر، مورد پذیرش نسبی طبقه کارگر است. حال اگر ما بیاییم کل بیانیه را مثلا چون این خواست ها کامل و دقیق نیست و برخی نکات آن جای برای برداشت و یا تفسیر انحرافی باز می گذارد( مثلا در «حفظ تمامیت ارضی و استقلال ایران» وجه استقلال ایران خواه ناخواه به معنای استقلال از امپریالیست ها است و اما وجه تمامیت ارضی، تفسیر پذیر است و هم  می تواند نافی تهاجم امپریالیست ها و تجزیه ایران را از آن برداشت کرد و هم مخالفت با مبارزه ملیت های غیر فارس برای تعیین سرنوشت خود، که نخستین مثبت و دومی منفی است، و یا «حقوق برابر همه ی اقوام» و نه ملیت های ایران و بنابراین به طور ضمنی نوعی نفی حق تعیین سرنوشت ملت ها تا مرز جدایی) و نیز این همه با راه پیش گذاشته مسالمت آمیز همراه شده است، نفی کنیم، این به این معناست که به گونه ای مطلق روش مبارزه را با طبقات دیگر در پیش گرفته ایم. این به معنای « تنها مبارزه کردن و اعراض از وحدت» با طبقات خلقی است. ظاهر «چپ» دارد و ماهیتا راست است. زیرا به امر اتحاد  طبقه کارگر با دیگر طبقات خلقی ضرر می رساند وبه جای یاری رساندن به وحدت و اتحاد در صفوف خلق، خلق را پراکنده ساخته در تضادهای درون خلقی غرق می کند.
 از سوی دیگر در بیانیه های داده شده، گروه نگارنده خود را یک گروه «فراجناحی» و کار خود را «فرا ملی» خوانده است. تردیدی نیست که آنها نه «فراجناحی»( در اینجا نه تنها به معنای فراتر از دو جناح به اصطلاح اصول گرا و اصلاح طلب حاکم، بلکه به معنای هر جناحی در خلق) و نه «فرا ملی»( به معنای عدم طرح خواستهای طبقه مشخص بلکه طرح خواستهای تمامی ملت) هستند. اصولا این امر امکان ناپذیر است که از طبقات خواسته شود که از جانب خود حرف بزنند. زیرا هر گروه و هر طبقه ( به ویژه بورژوازی)خود را نماینده همه جا می زند و یا چون خواست هایی را پیش می گذارد که بعضا خواست تمامی خلق نیز هست، گمان می کند و یا امر بر وی مشتبه می شود که از جانب تمامی خلق صحبت می کند. نکته اخیر به ویژه در مورد طبقه خرده بورژوازی صادق است. تنها طبقه ای که همواره از جانب خود صحبت می کند و  حدود خویش و حدود طبقات دیگر را روشن می کند، طبقه کارگر است.
3-  طبقه کارگر باید طبقه و یا بافتی را که دست به تدوین نظرات و سیاست ها می زند و اعمال و اشکلی معینی از مبارزه را که پیش می گذارد، مورد شناسایی قرار دهد.
نکته دیگر بافت کسانی است که این بیانیه ها را امضاء کرده اند. ما در مورد این بافت صحبت کرده ایم.  این بافتی خرده بورژوایی و بورژوایی است و نه بافتی از عناصر هیئت حاکمه و یا اصلاح طلبان به تنهایی، و یا بافتی از هواداران امپریالیست ها. و در نتیجه خود این بافت به ما می گوید که  طبقه کارگر می تواند با این افراد و گروهها اتحاد و مبارزه داشته باشد. وجه اتحاد ناظر بر دو وجه مبارزه و اتحاد است که اساسا برای هدایت این طبقات صورت می گیرد و نه برای نفی این طبقات. تحلیل این امر که بیانیه مذکور از جانب لایه های معینی از طبقات معینی است و بطور کلی نشان دادن ماهیت طبقاتی هر نظر، سیاست و عملی، از جمله وظایف مهم طبقه کارگر در جهت شفاف سازی مبارزه طبقات و اهداف و سیاستهای آن ها است.
 در مورد وجود برخی از اصلاح طلبانی که از حکومت کنده شده اند، نیز برخورد ما اساسا دو گانه است. طبقه کارگر اصلاح طلبان را به سه بخش کلی تقسیم می کند. بخشی که به حکومت پیوسته و بر سفره یغمای خلق نشسته اند و یا به حد اعلا با حاکمیت کنونی و باند خامنه ای و شرکا مماشات و سازش کرده اند، بخشی که میان جنبش مردم و حکومت ایستاده اند و مدام مردم را به  سازش فرا می خوانند( و در راس شان در دوره کنونی خاتمی رئیس جمهوری سابق ایستاده است) و بخشی که عمده اصلاح طلبان و بدنه اصلی آن را تشکیل داده و در مجموع یا در نزدیک به خلق به سر می برند و یا به خلق پیوسته اند. روش طبقه کارگر با این سه دسته متفاوت است. بخش نخست را در کنار حکومتیان مرتجع قرار داده و با آنها مبارزه می کند. در مورد بخش دوم، سیاست منفرد کردن آنها را دنبال می کند و در مورد بخش سوم که بافت آن اساسا خرده بورژوایی( لایه های میانی و بالای خرده بورژوازی و نیز تا حدودی بورژوازی ملی است)  به نسبت تعلق آن به هر کدام از این طبقات و لایه ها، برخوردهای متفاوت و مختلفی می کند. تقلیل پیچیدگی های برخورد طبقه کارگر به طبقات گوناگون، به لایه های متفاوت و متضاد هر طبقه معین و به هر گروه و دسته و فرد صاحب نقش از هر طبقه، به یک برخورد یک دست، تنها از «چپ ها» و «شبه چپ ها» یی بر می اید که بویی از دیالکتیک و «انبوه درجات در آن برای هر گونه برخورد و نزدیکی به واقعیت »(لنین و مائو) نبرده اند.
 مسئله دیگر، مسئله جایگاه اشکال مبارزه طبقات دیگر در مجموع اشکال مبارزه طبقات در مرحله کنونی مبارزه است.
هر طبقه و لایه های گوناگون و متفاوت هر طبقه، در مبارزه،  نظرات، استراتژی و تاکتیک، سیاست و اشکال ویژه مبارزه  خود را دارد. طبقه کارگر یک جور، خرده بورژوازی یک جور و بورژوازی ملی یک جور دیگری نظر و عمل دارد و مبارزه می کند. اینکه ما از همه طبقات شاکی باشیم که چرا نظرات طبقه کارگر را ندارند و یا به شیوه طبقه کارگر مبارزه نمی کنند و بخواهیم خواستهای طبقه کارگر را پیش گذارند و به شیوه و مانند طبقه کارگر مبارزه کنند، یک  سیاست و رفتار نادرست « چپ روانه»می باشد و در نفس خود یک امر تخیلی پوچ و بی معنایی است. این مانند آن است که فکر کنیم که هیچ طبقه دیگری جز طبقه کارگر در جامعه وجود ندارد و همه مانند طبقه کارگر هستند. اما اگر طبقات دیگری در جامعه وجود دارند، آنگاه مسئله مهم تفاوت های این طبقات است که اساسا جایگاه آنها در ساخت اقتصادی و اجتماعی آن را مشخص می کند. اینکه ما انتظار داشته باشیم که نظرات، سیاست و مبارزه طبقات دیگر درست به گونه نظرات، اهداف و اعمال طبقه کارگر باشد و مثلا به گونه دقیق و قاطع  تمامی خواست های اکثریت طبقات خلقی ایران را در هر زمینه ای بیان کنند، علیه امپریالیست ها و ارتجاع به سبک و شیوه و با درجه قاطعیت و پیگیری طبقه کارگر مبارزه کنند، بتوانند حکومتی مستقل و بر سر کار آورند و آزادی کامل ملیت ها را تا حد حق تعیین سرنوشت و جدایی تایید کنند، حقوق زنان را به گونه ای کامل تامین کرده و از آن دفاع نمایند و از همه  اینها بدتر و مضحک تر نظام سرمایه داری را از میان بردارند و سوسیالیسم و کمونیسم بر پا کنند، و در صورتی که نتوانستند، زبان به گله و شکایت باز کنیم که آیا چنین مبارزاتی چنین و چنان نتایجی ببار می آورد یا خیر، تنها تعمیم نقطه نظر و اعمال طبقه کارگر و نتایجی که بر این اعمال مترتب است، به دیگر طبقات است. و این جز تصور ساده لوحانه و مضحکی و خیالبافی محضی  در مورد دیگر طبقات، بیش نیست.
  طبقه کارگر مصمم ترین، رادیکال ترین و پیگیرترین طبقه در انقلاب و در برخورد به ارتجاع و امپریالیسم است. هیچ طبقه دیگری در جایگاهی نیست که بتواند  نظر و هدفی همچون طبقه کارگر و برنامه های استراتژیک و تاکتیکی وی را در مبارزه با دشمنان انقلاب  داشته باشد و به سبک وی و با اشکال مبارزه وی مبارزه کند (کافی است ما همین مبارزه هنوز نه چندان همه جانبه و کامل طبقه کارگر را در هفت تپه و اهواز و اراک با مبارزات دیگر طبقات مقایسه کنیم تا تفاوتهای زیادی بر ما آشکار گردد). نمی توان  چون طبقه کارگر در برخورد به دشمنان انقلاب، با اعتصاب و گردهمایی و تظاهرات به مبارزه بر می خیزد و تا شورش و قیام مسلحانه و جنگ پیش می رود، از بقیه طبقات هم خواست که به همان درجه پایبندی  طبقه کارگر به این اشکال بوده و در این اشکال هم به همان درجه و قاطعیت طبقه کارگر مبارزه کنند. باید توجه داشت که اولا خواستها و اشکال مبارزه هر طبقه ای با دشمنان اصلی انقلاب یعنی ارتجاع داخلی و امپریالیسم، مشروط به درجه پیشرفت مراحل  مبارزه و انقلاب است و از سوی دیگر و به طور کلی دارای محدوده و بُرد معینی  می باشد. علیرغم اینها، سیاست ها و اشکال مبارزات طبقات، تنها با یکدیگر تضاد قرار ندارند، بلکه در اتحاد نیز هستند. وظیفه طبقه کارگر نه تنها بررسی خطوط اختلافات در اشکال مبارزه، بلکه در عین حال بررسی خطوط دقیق ویژگیهای همانند این اشکال است.
 در مرحله کنونی  طبقه کارگر می تواند و باید پیشرفتر ترین نظرات و پبشرفته ترین درجه و اشکال مبارزه را در مد نظر قرار دهد و بقیه اشکال مبارزه را نسبت به آن بسنجد. مثلا مبارزات دی ماه 96 و نیز مبارزات طبقه کارگر را در هفت تپه، اهواز و اراک را ملاک پیشرفته ترین نقطه ها در نظر گیرد و بقیه مبارزات را، با شعارهای داده شده در آنها و نیز آن اشکال مبارزه بسنجد، و اشکالات، ضعف ها و کمبودهای آنها را مورد انتقاد قرار دهد، اما درست نیست که طبقه کارگر در مرحله کنونی که مبارزات لایه های طبقه خرده بورژوازی به آن سطح نرسیده (مبارزه بسیاری از بخش های طبقه کارگر هم به سطح این پیشرفته ترین نقاط نرسیده است. مثلا نگاه کنیم به رشته های مانند صنعت نفت و بسیاری از کارخانه بزرگ در شهرهای صنعتی تهران، تبریز، کرمانشاه و ...)هر گونه شکل دیگری از مبارزه را به این دلیل که مانند این اشکال جاری نیست، نفی کند. بیانیه دادن، طرح خواستهای دموکراتیک با وجوهی گسترده تر از سابق، برای طبقه خرده بورژوا و بورژوا در مرحله کنونی و به ویژه برای کشاندن توده های وسیع این طبقه به میدان مبارزه می تواند در مجموع مثبت و مفید باشد، حتی اگر در این بیانیه ها بر خلاف جنبش دی ماه «مرگ بر خامنه ای» گفته نشده و  به جای آن خواست استعفای وی طرح شده باشد. درست آن است که هر لایه و طبقه را در جایگاه خود آن و نخست نسبت به گذشته مبارزات خود آن طبقه سنجید و سپس در صدد قیاس با مبارزات پیشرفته تر و یا مبارزه طبقات دیگر در آن مرحله برآمد. خواست استعفای خامنه ای به وسیله این طیف و آن هم در یک بیانیه رسمی، گرچه در قیاس با جنبش دی ماه و شعار مرگ بر خامنه ای عقب مانده جلوه نماید، اما نسبت به خود این گروهها و طبقات گامی به پیش است. در گذشته از سوی این طبقات و به گونه علنی و رسمی خواستی مبنی بر استعفای خامنه ای طرح نمی شد، اما اکنون طرح می شود. مبارزه و انقلاب که پیشرفت کند و در نتیجه مبارزه اشکال مبارزه طبقات با یکدیگر( به ویژه  اشکال مبارزه طبقه کارگر)، می تواند روی طبقات دیگر تاثیر گذارد و آنها را به پیش راند و این طبقات خواست های خود را رادیکال تر ارائه کرده و اشکال مبارزه خود را به مراحل پیشرفته تری ارتقاء دهند.
 نکته پایانی در مورد مسئله عبور و سرنگونی است. اکنون و پس از چهل سال پیش بردن اشکال گوناگون مبارزه و به ویژه از سالهای 76 به این سو، این امر بر بسیاری از مردم روشن شده که این حکومت باید سرنگون شود و جز به زور قهر و انقلاب، قیام مسلحانه و یا در نهایت جنگ داخلی هم، سرنگون شدنی و رفتنی نیست. آنان میخ خود را به زمین کوبیده اند و گرچه این میخ چندان محکم نیست اما این گونه هم نیست که با چهار تا اعلامیه و بیانیه از میدان به در روند، بلکه جری تر شده و در تهاجم به خلق از هر فرصتی و از هر افتی در جنبش خلق که پیش آید، نهایت استفاده را کرده و دیوانه وارتر و وحشیانه تر حمله خواهند کرد( همین حکم های دادگاههای رئیسی- خامنه ای برای کارگران و زنان مبارز مشت نمونه خروار است). به این ترتیب وجه اساسی مبارزه با این بیانیه ها را باید در همین  وجه یعنی مسئله سرنگونی مسالمت آمیز دید. توضیح آنکه تجزیه و تحلیل بیانیه ها نشان می دهد که درجه دوری و نزدیکی طبقه کارگر به هر کدام از این خواست ها متفاوت است. در برخی موافق، در برخی تا حدودی موافق و تا حدودی مخالف است و در مورد برخی دیگر به کلی مخالف است. مثلا در حالیکه در خواست های پیش گذاشته شده به درجاتی متفاوت، وحدت و یا وحدت و اختلاف تواما،  بین طبقه کارگر و این طبقات وجود دارد، اما اینجا در مورد نفس سرنگونی و راه سرنگونی، مخالفت طبقه کارگر با راه مسالمت آمیز پیش گذاشته، به اوج خود می رسد و شدیدترین و ژرفترین اختلافات بر روی آن متمرکز می شود.
4- مهمترین خواست مائوئیسم (م- ل- م) در سیاست و در هر زمینه ای، قاطعیت و پایداری در اصول و نرمش در تاکتیک است.
 مائوئیسم از ما می خواهد که روی اصول اساسی مارکسیسم- لنینیسم - مائوئیسم بایستیم و در مورد آنها  قاطعیت، پایداری و پیگیری به خرج دهیم. گذشت نکنیم و همچون مردمک چشم از آنها نگهداری کنیم. چون اصول اساسی و عام باید با شرایط مشخص کشور ما انطباق یابد، باید به دقت مراقب تبدیل آنها به اشکال مشخص نظری و عملی خاص انقلاب ما و همچنین عدم سازش بر سر آنها، طی این انطباق باشیم.
از سوی دیگر مائوئیسم از ما می خواهد در تاکتیک نرمش به خرج دهیم و انعطاف پذیر باشیم. بخشی از این نرمش و انعطاف در برخوردهای تاکتیکی ما به طبقات دیگر نمود می یابد. ما باید ضمن حفظ اصول طبقه کارگر، با طبقات دیگر وارد مناظره شویم و در مورد اتحادها، گذشت ها و سازش هایی داشته باشیم. زمانی که گروهها و طبقات خرده بورژوا نسبت به گذشته گامی به پیش می گذارند، باید ضمن انتقاد از ضعف ها و کمبودها، از گام های پیش گذاشته که بخشا و یا حداقل نشانگر پیشرفت درک ها و نظرات آن طبقات در مورد برخی از مسائل انقلاب دموکراتیک کنونی است، پشتیبانی کنیم. طبقه کارگر باید به طبقات دیگر یاری کند که نظرات  و خواستهای خود را به گونه درست تنظیم کنند، از اوهام خویش دور شوند و در مبارزه گامهای جدی تر و پیگیرانه تری بردارند. این با برخوردهای تاکتیکی توام با نرمش و انعطاف و معقول و منطقی  صورت تحقق به خود می گیرد و نه با نفی مطلق هر گونه حرکت این طبقات و یا با عمده کردن وجه منفی مبارزه این طبقات که به هر حال و به درجه ای در مقابل اشکال مبارزه رادیکال تر و پیشرفته تر هم قد علم می کنند.
گفتنی است که بسیاری از این گروههایی که برخورد تاکتیکی به اصطلاح نفی مطلق را در برخورد به نظرات و اعمال طبقات دیگر به ویژه خرده بورژوازی و بورژوازی  پیش می گیرند و خود را خیلی خیلی انقلابی و رادیکال نشان می دهند، سالهاست که اصول اساسی مارکسیسم - لنینیسم - مائوئیسم را کنار گذاشته اند. آنان در اصول سازش می کنند و در تاکتیک، مترسکی از «قاطعیت» نشان می دهند!  
5-  انقلاب و رفرم وحدت اضداد هستند. «حرکت روی دو پا»(مائو) اساس حرکت های انقلابی در نظر و عمل است.
 لایه ها مختلف بورژوازی ملی و لایه میانی و مرفه خرده بورژوازی عموما نه به انقلاب، بلکه به رفرمیسم گرایش دارند و خواه ناخواه وجه عمده حرکت سیاسی و تاکتیک های آنها را حرکت های تدریجی و اصلاح طلبانه تشکیل می دهد. طبقه کارگر در شرایط کنونی در حالیکه به گونه ای اساسی طرفدار انقلاب و حل قاطعانه  تضاد بین خلق و ضد خلق جمهوری اسلامی از راههای انقلابی است، در عین حال تا حدودی و به درجاتی از حرکت های رفرمیستی طبقات خلقی پشتیبانی می کند. وفاداری اساسی و عمومی طبقه کارگر به راه انقلابی به این معنا نیست که طبقه کارگر ازهیچ  حرکت رفرمیستی از جانب طبقات دیگر پشتیبانی نخواهد کرد و یا در شرایط معین، به ویژه در سوسیالیسم، دست به رفرم نخواهد زد. امتزاج پیگیری در انقلاب و تمامی حرکت ها، مبارزات، خیزش ها و  شورشهای انقلابی از یک سو و سازش نسبی با حرکتهای رفرمیستی از سوی دیگر، دو وجه حرکت تاکتیکی طبقه کارگر را در شرایط کنونی می سازند. نباید اجازه داد که حرکت های رفرمیستی مانع از گسترش انقلاب گردند و جای آن را بگیرند. این جا و در این حدود، مبارزه بین راه انقلابی و راه رفرمیستی است و راه انقلابی، راه رفرمیستی را طرد و دفع می کند. و نیز به دلیل انقلاب، نمی توان هرگونه مبارزه رفرمیستی را که به هر حال از سوی طبقاتی که عموما جز مبارزه رفرمیستی نمی توانند و قادر نیستند مبارزه دیگری را پیش ببرند، را تماما و به گونه ای مطلق نفی کرد. اینجا و در حدود معینی انقلاب و رفرم در رابطه، پیوستگی و اتحاد هستند. تنها زمانی که انقلاب به درجه ای تکامل یابد که هرگونه مبارزه رفرمیستی، مانع اساسی حرکت آن شود، وجه مبارزه بر جدال انقلابیگری و رفرمیسم حاکم  می شود و انقلاب، رفرم را طرد می نماید.  
هرمز دامان
ششم شهریور 98
     
 




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر