۱۴۰۱ آبان ۱۸, چهارشنبه

نقد جنبش ها و طبقات از یکدیگر

 
اعتصابات کسبه در کردستان و بلوچستان
و نقد جنبش ها و طبقات از یکدیگر
 
تارهای تنیده شده ی اطلاعاتی در پیکره ی توده ها
مبارزات دو ماه اخیر برخی شیوه ها را که از سوی سازمان اطلاعات و سازمان حفاظت اطلاعات برای کنترل تک تک فضاهای حرکت توده ها به کار رفته است بیش از گذشته آشکار کرد. این سازمان ها، عوامل ریز و درشت خود را در موسسات و کارخانه ها و دانشگاه ها و ادارات و مدارس و بازار و امور هنری و ورزشی و خلاصه در هر محل کار و آموزشی که می تواند حرکتی از آن بر خیزد و در رده های گوناگون به کار گمارده اند و همچون بختکی بر سر جامعه فرود آمده اند.
هدف اساسی آنها این بوده که همچون تارهای عنکبوتی که به دور شکار خویش تنیده می شود تا هر گونه تحرکی از آن سلب گردد، در تمامی منافذ جامعه نفوذ داشته باشند تا کوچک ترین حرکت از جانب توده ها سلب گردد. در این مکان ها جدا از مثلا حراست و نیروهای امنیتی، می بیینم که مثلا رئیس دانشگاه، مدیر مدرسه و نیز افرادی با موقعیت های اجتماعی بالا یا پایین جزو عوامل امنیتی هستند و یا به نوعی با این عوامل در رابطه اند.
شکی نیست که مبارزه جاری در فرایند پیشرفت خود موجب می شود که به مرور توده ها این عوامل را که مانند کنه به بدنه ی توده ها چسبیده و مانع از تحرک آنها هستند بیش از پیش  از خود رانده و مرزهای روشنی بین خود و این عوامل بکشند. افشای تک تک این عوامل و برجسته کردن و منفور کردن آنها که به مرور صورت می گیرد، یکی از مهم ترین شکل های جدا سازی این موجودات موذی متعفن از پیکره ی توده ها و ایجاد میدان گسترده تر برای تحرک جنبش آنهاست.
عمامه پرانی
انداختن عمامه ی آخوندهای شیعه که حاکم بر کشورند به وسیله ی جوانان شکلی از مبارزه جانبی با حکومت استبدادی دینی است که در خود نکاتی دارد.
نخست این که حکومت مستبد روحانیون این عمامه و عبا را در کشور ما به نوعی«تقدس» برای خودش تبدیل کرده است. این تقدس دروغین طی این چهل سال و با جنایات و فساد و کثافتی که آخوندهای حکومتی به بار آوردند روز به روز و با سرعت بیشتری در درون ذهن و اندیشه ی مردم فرو ریخته است، و اکنون زمانی است که این فروریزی تقدس شکل های مادی و عملی بیرونی پیدا می کند و «تقدس» دروغین  آخوندها به تحقیر راستین آنها از جانب جوانان تبدیل می شود. زمانی که عمامه ی آخوندی را از سرش می اندازند به این معنا است که:
«ما برای آن چه تو و حکومت تو پشت اش پنهان شده اید یعنی همین عمامه و عباتان ارزشی قائل نیستیم. شما در نظر ما، تبارز دروغ و فساد و کثافت و تعفن و موجوداتی حقیر و بی ارزش هستید و شایسته ی این رفتاری که با شما صورت می گیرد!».
نکته دیگر این است که آخوندها در شرایط کنونی تجلی حکومت هستند و جزیی اصلی از حکومتی که طی چهل سال جامعه را به جایی کشانده که از تمامی جهات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی عقب مانده تر از هر زمانی شده است و توده ها در فقر و بی حقوقی و در تاروپود استبداد و خفقان سیاسی و فشارهای خفه کننده ی فرهنگی به سر می برند. توده های مردم  و جوانان تمامی این بدبختی و فلاکت و بی حقوقی را به درستی از چشم آخوندها و روحانیون حاکم می بینند که تمامی پست های اصلی را در تمامی ارگان های حکومت غصب کرده اند. از این رو عمامه پرانی در حقیقت نوعی حمله ی سیاسی به حکومت آخوندها و روحانیون است. به عبارت دیگر عمامه آخوندی را از سرش انداختن به این معناست که:
«همان گونه که من عمامه ی تو را از سرت می اندازم، حکومت فاسد و دزد و اختلاس گر و جنایتکار تو را نیز بر خواهم انداخت.»
نکته ی سومی که می توان در این خصوص طرح کرد، شرکت نکردن آخوندها، حتی لایه هایی که بهره و سهم چندانی از این خوان یغما نداشته اند، در جنبش و مبارزات مردم از سال 88 به این سو است. این ها که همواره و در هر مقطعی خود را «خداوندگار» و همه کاره ی مبارزات توده ها می دانسته اند اکنون خفه خون گرفته اند و در این بیش از دوازده سال و به ویژه در این دو ماه اخیر حتی یک آخوند به گونه ای آشکارا در مبارزات توده ها شرکت نکرده است و با آنها همدل و همزبان نشده است. این است که جوان ها با از سر انداختن عمامه ی آن ها که بیشتر هم لایه های زیرین هستند، این قائل شدن مقام شامخ و اعلا برای خود در مبارزات صد سال اخیر و در عین حال این بی تفاوتی آخوندها به جنبش توده ها در دوازده سال اخیر و بلکه ایستادن آنها مقابل جنبش توده ها را به سخره می گیرند.
اعتصابات کسبه در کردستان و بلوچستان و نقد جنبش ها و طبقات از یکدیگر
 اخیرا پستی در اینستاگرام دیده شده که در آن از مردم خواسته است که از خرید اجناس غیرخوراکی از کسبه و بازاریان خودداری کنند تا آنها به سبب کسادی کار مجبور شوند به انقلاب بپیوندند.
از دید ما نظر داده شده در این پست درست نیست. دلیل این است که پیوستن هر طبقه ای به انقلاب باید از خود آن طبقه بر خیزد و بروز کند و نه این که به زور مجبورش کنند.
این که کدام یک از طبقات به انقلاب می پیوندند و کدام یک در مقابل آن می ایستند امری نیست که از سوی یک نیروی خارجی به آنها تحمیل شود. این منافع مادی و معنوی آنهاست که آنها را به  انقلاب و یا علیه آن بر می انگیزد و به صف انقلاب یا صف ضد انقلاب می کشاند. هر طبقه ای که شرایط اقتصادی و سیاسی و فرهنگی موجود بر ضد وی باشد و منافع وی را برآورده نسازد، علیه حکومت برخواهد خواست و به انقلاب خواهد پیوست. با توجه به این که به دلیل تفاوت درجه در ضدیت نیروهای حاکم با منافع آن طبقه و نیز میزان آگاهی آن طبقه، برخی زودتر و برخی دیرتر می پیوندند.این امر البته نافی این حکم نیست که طبقات گاهی در تحلیل شرایط واقعی دچار غفلت می شوند، بنا به دلایل اقتصادی و یا سیاسی ترجیح می دهند کنار بایستند و گاهی هم اسیر تبلیغات نیروهای طبقاتی و احزابی می شوند که تنها هدف شان استفاده از آنها برای رسیدن خودشان به قدرت است.  
می تواند پرسید: آیا بازاریان و کسبه ی کردستان و بلوچستان را کسی مجبور کرد که به مبارزات منطقه ای و سراسری بپیوندند؟
خیر! این خودشان هستند که با میل و رغبت و به سبب منافع شان و به دلیل میزان آگاهی شان به انقلاب کشانده می شوند و پاره ای از آن می گردند . آنها زیر ستم چند گانه هستند یعنی هم مانند بقیه ی کسبه در سراسر ایران زیر فشارند و هم ستم ملی و مذهبی بر ایشان می رود و یکی از دلایل این زود و گسترده پیوستن این لایه ها در کردستان و بلوچستان همین ستم چند گانه است.
تازه حتی اگر به زور- و در اینجا نخریدن اجناس - گروهی از طبقه ای یا طبقه ای را بتوان به انقلاب کشاند مشکل که آن گروه و طبقه چنان که باید و شاید به انقلاب خدمت کند و در آن دست به کارشکنی نزند.
 اگر بخواهیم بر مبنای شیوه بالا عمل کنیم باید بگوییم که طبقه ی کارگر و نیز کارمندان ادارات تا کنون به طور همه جانبه و سراسری به انقلاب نپیوسته اند پس آیا می توان به زور مجبورشان کرد تا به انقلاب بپیوندند؟
 خیر! چنین چیزی جایز نیست. اگر طبقه ی کارگر و در کنار آن کارمندان که جزء لایه های پایینی طبقه ی خرده بورژوازی هستند به  شکل گسترده و سراسری به انقلاب نپیوسته اند، این از یک سو به استبداد چهل ساله اخیر و نبودن احزاب سیاسی و امکان آگاهی دادن و سازمان بخشیدن به آنها و از سوی دیگر به شرایط ویژه ی عینی و ذهنی حال هر کدام از این طبقات و امکانات و محدودیت های آنان و بالاخره به درجه ی تعمیق و رشد انقلاب و همگانی و توده ای شدن آن بر می گردد. روشن است که اگر این طبقات و به همراه شان کسبه جزء به انقلاب نپیوندند به احتمال، انقلاب در همین مراحل آغازین خود متوقف خواهد شد.
این امر در مورد کسبه و بازاریان نیز درست در می آید. آنها را نیز نخست منافع اقتصادی و سپس شرایط رشد و تکامل خود انقلاب باید به انقلاب بکشاند و نه تهدید و یا نخریدن اجناس شان از سوی مردم.
از این رو باید اجازه داد تا انقلاب سیر منطقی خود را طی کند. فرایند و سیر انقلاب بدین گونه است که به مرور تعمیق پیدا خواهد کرد و گسترش و تکامل خواهد یافت. نخستین وجه این تعمیق  با تاثیر گذاری عینی مبارزات طبقات به روی یکدیگر صورت خواهد گرفت. به عبارت دیگر با توجه به این که طبقات به یکدیگر از نظر اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی وابسته اند مبارزات آنها به مرور به روی یکدیگر تاثیر خواهد گذاشت و یکی دیگری را، نه یک باره و به طور همه جانبه، بلکه با رسوخ در آن، جزء به جزء و البته در سیری منحنی وار، تصاعدی و رو به تکامل وارد انقلاب خواهد کرد.
این امر مانع تشویق به عمل آوردن و یا نقد جنبش ها از یکدیگر نیست. این شعار که« ما تماشاگر نمی خواهیم به ما ملحق شوید!» و یا شعار« هشتادی ها تو حبس اند، بی غیرتا نشستن!» که علیه کسانی است که بی توجه و بی تفاوت به آنچه پیرامون شان می گذرد به زندگی عادی خویش توجه دارند و یا شعارهای اخیر دانشجویان که ما از تمامی جنبش ها پشتیبانی کردیم و اکنون نوبت پشتیبانی آنها از جنبش ما است، در نهایت چیزی جز انتقاد درست و اصولی  نیروها و طبقات خلقی از سیاست و عمل یکدیگر و راندن یکدیگر به پیش نیست. 

زنده باد مبارزات توده ها
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
 
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
17 آبان 1401
    
 

 

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر