۱۴۰۲ دی ۹, شنبه

سه مقاله در مورد وضعیت طبقه ی کارگر


 
1
وضع کلی طبقه ی کارگر در مرحله ی کنونی انقلاب دموکراتیک نوین ایران
 
طبقه ی کارگر و امکانات تبدیل خیزش انقلابی جاری به یک انقلاب واقعی
 از زمان آغاز خیزش انقلابی جاری که به گونه ای می توان آن را مرحله ای نوین در تکامل  انقلاب دموکراتیک نوین ایران و چنانچه مفهوم خاص انقلاب را در نظر داشته باشیم مرحله ی نخستین انقلاب 1401 ایران دانست، طبقه ی کارگر ایران به گونه ای مستقل و با هویت طبقاتی خویش نقشی در آن نداشته است و انقلاب محدود به جوانان به ویژه زنان، دانشجویان، دانش آموزان و فرهنگیان و تا حدود کمی کسبه و بازاریان( در روز شنبه 16مهر شرکت بازاریان به ویژه بازاریان تهران که نقشی بسیار مهم و کلیدی در کشور دارند بیشتر شده است) بوده است.(1)
وضع اعتصابات اقتصادی
مبارزات طبقه ی کارگر ایران در دو دهه ی اخیر عمدتا گرد خواست های اقتصادی صورت گرفته است. نقطه های اوج تکامل این جنبش های کارگری، مبارزات کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، کارخانه ی نیشکر هفت تپه، فولاد اهواز( اعتصابات این دو کارخانه ی اخیر به جنبش هایی در سطح شهرهای شوش و اهواز کشیده شدند) کارخانه های هپکو و آذرآب اراک و بالاخره مبارزات اقتصادی کارگران شجاع پیمانی وزارت نفت بوده است. در دیگر موسسات و کارخانه ها و کارگاه ها در حالی که مبارزات اقتصادی روی داده است اما این مبارزات هرگز به سطح کارخانه های مزبور و کارگران پیمانی شرکت نفت نرسیده و عموما پیرامون عقب افتادن حقوق ها و دیگر شرایط کار بوده است.   
وضع بخش های پیشرو طبقه ی کارگر
در شرایط کنونی کماکان کارگران همین کارخانه ها، هسته ی پیشروتر طبقه ی کارگر را تشکیل می دهند. کارگران شرکت واحد و نیشکر هفت تپه دارای سندیکا هستند و سازمانده مبارزات کارگران پیمانی وزارت نفت شورای کارگران است که تشکلی است خودروییده از مبارزات کارگران و طبعا غیر قانونی.
استبداد و نبود تشکل های سیاسی
نخستین دلیل عقب افتادن طبقه ی کارگر از خیزش جاری وجود استبداد مذهبی حاکم بوده است. به دلیل وجود استبداد بر تمامی شئون زندگی اجتماعی و سیاسی، این طبقه هرگز نتوانسته حزب سیاسی خود را داشته باشد. یورش به سازمان های انقلابی چپ ایران و کشتن بسیاری از رهبران و کادرها و اعضای آنها در سه ساله ی نخستین انقلاب 57 و همچنین اعدام های سال 67 شدیدترین ضربات را بر پیشروان سیاسی طبقه ی کارگر زد و یک نسل از انقلابیون را از بین برد. این امر بر سازماندهی سیاسی طبقه ی کارگر بدترین تاثیر را گذاشته است.
استبداد و نبود تشکل صنفی
استبداد مذهبی حاکم نه تنها پیشروترین عناصر مبارز چپ را قلع و قمع کرد و به این وسیله هر گروه و سازمان سیاسی کمونیستی را از بین برد، بلکه همچنین مانع شکل گیری تشکل های صنفی کارگری به ویژه سندیکاهای مستقل کارگری گردید. دو سندیکای شرکت واحد و نیشکر هفت تپه با پشتکار و مبارزات طولانی کارگران توانست تشکیل شود و به یاری همین مبارزات هم تا کنون تداوم یافته است. امر نداشتن تشکل صنفی مانع از سازماندهی کارگران در کارخانه ها و رشته ها و همچنین در سطح کشور برای حقوق صنفی و اقتصادی خویش شده و این طبقه را در وضعیت بسیار عقب مانده ای نگه داشته است.
برقراری فضای خفقان و پلیسی بر رشته ها و کارخانجات کلیدی
جز این ها استبداد مذهبی حاکم  از همان آغاز یک فضای پلیسی و نظامی بر تمامی موسسات و کارخانه های کلیدی حاکم کرد و آن را ادامه داد. این فضای پلیسی مانع مهمی در راه هر گونه شکل گیری هسته ها و کمیته های مبارز کارگری در کارخانه ها شده و تا حدود زیادی کارگران را به انفراد و تنها دنبال کردن منافع شخصی خویش کشاند. 
نقش گزینش در تبدیل موسسات و کارخانه ها به دنبالچه ی حکومت
جمهوری اسلامی با تحلیل دلایل بروز انقلاب 57 و به ویژه چگونگی شکل گیری و تکامل مبارزات کارگران خواه در دوران انقلاب( پس از کشتار میدان ژاله) و خواه در دوره ی 60- 58 به تسویه ی موسسات و کارخانه های استراتژیک کشور دست زد تا با این کار خود یکی از مهم ترین کانون های اساسی انقلاب را مسدود کند و از کار بیندازد.(2) بر طبق همین برنامه در این دوره ی 40 ساله، کارگران این گونه کارخانه باید از یک دالان گزینشی رد می شدند تا بتوانند به استخدام موسسه یا کارخانه در آیند. از سوی دیگر این امر به گزینش گران اجازه می داد تا افرادی را که یا تعهد به حکومت جمهوری اسلامی دارند( وابستگاه سپاه، بسیج و نیروهای اطلاعاتی و یا افراد وابسته به حکومت) و یا حداقل مخالف آن نیستند( خانواده های شهدای جنگ) را استخدام کند. این امر به شکل گیری یک سری باندهای حکومتی درون موسسات و کارخانه ها کلیدی به ویژه صنعت نفت که کلیدی ترین بخش اقتصاد ایران بود، انجامید.
پیمانی کردن کارها
یکی دیگر از شگردهای استبداد مذهبی حاکم که شکل داخلی سیاست نئولیبرالیسم جهانی بود تجزیه طبقه ی کارگر به واحدهای بسیار کوچک در موسسات و کارخانه های بزرگ و کلیدی بود. جدا از منافع اقتصادی این امر برای سرمایه داران بوروکرات – کمپرادور جمهوری اسلامی و محروم کردن کارگران از حقوق رسمی، این امر منجر به این شد که طبقه ی کارگر تجزیه شده و منافع هر بخش جدا از بخش دیگر شود. به این ترتیب کارگران رسمی، کارگران پیمانی، کارگرانی با قراردادهای سه ماه کار و ... به وجود آمد و اختلافات میان این بخش ها تا حدودی حاکم بر اتحاد میان کارگران شد. در اعتصاب اخیر کارگران پیمانی صنعت نفت ما به روشنی نتایج این اختلافات و تاثیرات آن را در اعتصابات مشاهده می کنیم.
بحران اقتصادی کشور و فلاکت طبقه ی کارگر
به آن چه در بالا گفته شد باید بحران اقتصادی کشور را افزود. این بحران، طبقه ی کارگر و به ویژه لایه های نیمه ماهر و ساده ی آن را که به هر حال دستمزدشان کمتر از بخش ماهر است به فقر و فلاکتی هولناک کشانده است و در مجموع این طبقه را چنان اسیر وضع معاش و زندگی خویش کرده که کمتر فرصتی برای فکر در مورد امور دیگر دارد. آنجا هم که به مبارزه دست می زند عموما باید برای عقب افتادن حقوق ماهانه ی خویش مبارزه کند. این امر گونه ای سر در گریبانی  رنج آور برای بیشتر لایه های این طبقه به ویژه بخش های میانی و پایین طبقه به وجود آورده است و هر کارگر را به گونه ای دچار این فکر که چگونه گلیم خود را از آب بکشد. 
آنچه به گونه ای مختصر بر شمردیم و نکات ریز و درشت دیگر مانع شکل گیری اعتصابات سیاسی و یا حتی اعتصابات اقتصادی با خواست های پیشروتر شده است.
اما جدا از این ها که از نقش پلید حکومت و سیاست های ارتجاعی و مستبدانه ی آن در میان کارگران و برخی ویژگی های درونی خود طبقه ی کارگر ایران ناشی می شود، باید به نقش گروه های سیاسی ای نیز توجه کرد که ادعای چپ داشتند.
تبدیل جریان های چپ انقلابی به رویزیونیست و ترتسکیست
طی سرکوب خونین جریان های سیاسی چپ در سال های  67- 57 که در تمام ایران و به ویژه در کردستان صورت گرفت، تقریبا بیشتر عناصر پیشرو و انقلابی سازمان های سیاسی مبارز کشته شدند و بخش های باقی مانده به خارج گریختند. بخش هایی نیز پس از دوران زندان یا به زندگی معمولی در ایران تن دادند و یا راه خارج در پیش گرفتند. آنچه نکته ی کلیدی است این که بخش عمده ی نیروهای سیاسی باقی مانده پس از سال 67 که عمدتا در خارج اسکان گزیدند به انفعال فکری و عملی در غلتیدند.
در این جا دو مساله بیش از دیگر مسائل موجب به انفعال کشیده شدن فکری و عملی نیروهای انقلابی چپ( و ما تنها در مورد این نیروها صحبت می کنیم و نه درباره ی رویزیونیست های توده ای- اکثریتی و یا جریان های سه جهانی و یا ترتسکیست های حکمتی) شد. یکی غالب شدن روحیه ی شکست و انفعال پس از شکست طبقه ی کارگر ایران و کلا شکست انقلاب بزرگ 57 که همه با هزاران آرزو در خدمت آن قرار گرفته بودند، و دیگری شکست طبقه ی کارگر چین در 1976 و از بین رفتن آخرین دولت واقعا سوسیالیستی در جهان. امر سومی که به این انفعال کمک کرد سکنی گزیدن طولانی در کشورهای امپریالیستی غرب و به دست آوردن موقعیت های اجتماعی و مالی خوب بود. این ها موجب شد که انگیزهای انقلابی دوران نخستین سال های انقلاب از بین برود و بسیاری از افراد این جریان ها یا صرفا مشتی حراف شوند که در حرف چیزی و در عمل زندگی چیز دیگری هستند و یا به با دلیل تراشی و توجیهات تئوریک- سیاسی به جریان های مرتجع حکمتی- ترتسکیستی و رویزیونیستی توده ای - اکثریتی بپیوندند. 
چنان که می دانیم در کنار سازمان ها و جریان های انقلابی که از بیشترشان اثری باقی نماند، دو جریان ضد مارکسیستی- لنینستی نیز وجود داشتند. یکی جریان های رویزیونیستی حزب توده- اکثریت و راه کارگری، و دیگری جریان های ترتسکیستی که در ایران با نام حکمتی ها مشخص می شوند. البته جریان های دیگری نیز طی سال های 70 به بعد سبز شدند از جمله چپ نویی ها، مارکسی ها و مارکسیسم غربی و ... که همه به یکی از این دو جبهه ی اصلی تعلق داشتند و وجه همگی شان بلا استثناء نفی تئوری های اساسی و انقلابی مارکسیسم بود.
 این ها تقریبا بیشترین نیروهایی را که زیر نام «چپ» فعالیت می کردند در بر می گرفتند. جریان های مزبور از یک سو دارای نیرویی آنچنانی درون ایران و درون طبقه کارگر ایران نبودند و از سوی دیگر آنجا که بودند( تقریبا بیشتر جاهایی که کارگران دست به مبارزات طولانی زدند) سیاست شان تماما اکونومیستی بوده و مبارزات کارگران را اسیر شورا سازی و کمیته سازی و یا صرفا سندیکا سازی کردند.
 به این ترتیب این ها که بخش عمده ی افرادی را تشکیل می دادند که می توانستند میان کارگران کار کنند نه مارکسیسم- لنینیسم مورد ادعا شان را میان کارگران تبلیغ  می کردند و سطح آگاهی سیاسی - انقلابی این طبقه را بالا می بردند، نه فعالیتی در جهت ایجاد سازمان انقلابی درون طبقه ی کارگر انجام می دادند( خودشان را همان سازمان و حزب می دانستند) و نه تلاشی برای این که طبقه ی کارگر نقش رهبری خویش و سازنده ی کمونیسم را دریابد. علنی گرایی مفرط، اکونومیسم و سیاست های ضد مارکسیستی - لنینیستی ماحصل کار این جریان ها درون طبقه ی کارگر ایران بود.
به این ترتیب طبقه ی کارگر ایران و به ویژه بخش پیشرو آن نه تنها از جانب حکومت مستبد ضربات پی در پی خورد بلکه این جریان ها نیز که مدعی بودند سازمان و حزب طبقه ی کارگرند نیزبا سم پاشی های خود علیه مارکسیسم - لنینسم و تبلیغ رویزیونیسم و ترتسکیسم ضربات متوالی ای به آن وارد کردند. و به اصطلاح به جای این که این طبقه را پیش ببرند به عقب بازگرداندند و در اسارت افکار بورژوایی قرار دادند.
تفاوت بزرگ شرایط طبقه ی کارگر ایران در سال های 57 با شرایط طبقه ی کارگر کنونی در دو امر مهم است.
در آن سال ها سازمان های و محافل انقلابی در مراکز صنعتی کشور زیاد بودند و بسیاری از آنها هم پیش از سال 56 یا بافت کارگری داشتند و یا اعضای کارگرشان کم نبود و هم توانستند طی یک سال انقلاب کار سیاسی خود را میان طبقه کارگر گسترش دهند. افزون بر این سازمان ها و محافل، درون خود کارگران نیز محافل مخفی پیشرو و کمونیستی وجود داشت و همین مجموعه بود که توانست طبقه ی کارگر را به سوی اعتصابات سیاسی 57 رهبری کند.
اما اکنون چنین سازمان هایی مطلقا وجود ندارند و مشکل که محافل پیشرو و کمونیستی زیادی هم در میان این طبقه وجود داشته باشند.(3)
اشاره ای به تفاوت وضع طبقه ی کارگر ایران با روسیه
تفاوت طبقه ی کارگر ایران با روسیه تا کنون این بوده است که در هر دو انقلاب 1905 و فوریه 1917 این کارگران  بودند که انقلاب را با مبارزه ی اعتصابی خود آغاز کردند( انقلاب اکتبر که از جانب حزب لنینی بلشویک سازماندهی شده بود جای خود را دارد) اما در انقلاب 57 کارگران آغاز کننده نبودند و دیر به انقلاب پیوستند. در این انقلاب کنونی نیز طبقه ی کارگر شاید دیرتر از بقیه به انقلاب بپیوندد. با این همه خواهد پیوست.
در این تفاوت زود و دیر پیوستن یکی از مهم ترین اختلافات بین شرایط طبقه ی کارگر روسیه با ایران نهفته است.
 آنها سازمان های انقلابی کمونیستی ای داشتند ( تقریبا از  دهه  1890 و به ویژه نیمه ی دوم آن)که در مراحل نخستین فعالیت خود تمامی نیروی خویش را در این طبقه گذاشته بودند( و این جدا از اتحادیه های کارگری ای بود که پیش از این وجود داشت) و تنها پس از 6 الی سال کار متوالی در این طبقه، نیروهای خود را به میان طبقات دیگر فرستادند.
اما طبقه ی کارگر ایران خواه به دلیل استبداد همه جانبه و خواه به دلیل درک های نادرست در میان مبارزان انقلابی چپ، همواره از چنین نیرویی محروم بوده است. این طبقه تنها در زمان شل شدن استبداد توانسته تا حدودی خود را سازمان دهد.
وضع در آینده
اکنون با هر پیشرفت در انقلاب این استبداد شل می شود. باید از این فرصت به نحو احسن استفاده کرد و محافل، هسته ها و گروه های انقلابی موجود در میان کارگران به آگاهی بخشیدن و سازماندهی طبقه ی کارگر بپردازند و این طبقه را برای رهبری آماده کنند.
شکی نیست که طبقه ی کارگر ایران به خروش خواهد آمد. این که چنین امری در آینده نزدیک و یا دور صورت گیرد تماما به همین محافل و هسته ها و پیشروان موجود در خود طبقه ی کارگر وابسته است. آنها باید تلاش زیادی بکنند تا بخش های میانی و ساده تر طبقه ی کارگر را به این  آگاهی برسانند که مبارزه ی سیاسی با این غارتگران سالوس و جنایتکار و دفن کردن اینها در اعماق تاریخ به نفع طبقه ی کارگراست. در عین حال این طبقه را برای نبردهای بزرگ تاریخی پیش رو که قطعا محدود به سرنگونی جمهوری اسلامی نخواهد بود، آماده کرد.
نیمه ی دوم مهر 1401
یادداشت ها 
1-    از دیدگاه ما و آن گونه که روندهای تاریخی نشان می دهد در انقلاب های مشروطیت و 57 و نیز در جنبش های اجتماعی – سیاسی بزرگ  همچون مبارزات در گیلان و آذربایجان  انقلاب در ایران از سه مرحله گذر کرده داست.  مرحله نخست: نامه نویسی، تحصن، گردهمایی و راهپیمایی خیابانی مرحله ی دوم: اعتصاب ها مرحله ی سوم : شورش ها و قیام ها و جنگ ها.
2-    برای تداوم حکومت استبداد مذهبی و تسلط استراتژیک آخوندها برای دهه ها، این کانون ها باید شناسایی و نابود و یا مسدود می شدند؛ برای نمونه سازمان ها و رهبران تمامی سازمان های سیاسی و روزنامه نگاران و هنرمندان و فعالین فرهنگی و...
3-    البته این امر را نمی توان با اطمینان کامل گفت. مبارزات آینده ی این طبقه که در هر حال صورت خواهد گرفت این را نشان خواهد داد.

2
 شرایط طبقه ی کارگر و مساله ی اعتصابات سراسری

 این مساله که تا کنون کارگران به گونه ای گسترده و همچون یک طبقه ی حتی اقتصادی به مبارزات انقلابی نپیوسته اند مساله ای مهم است. در زیر اساسی ترین دلایل عینی و ذهنی این نپیوستن را به گونه ای مختصر مرور می کنیم. در ضمن به نکاتی که این اواخر در مقاله ی وضع کلی طبقه ی کارگر در مرحله ی کنونی انقلاب دموکراتیک نوین ایران پرداخته ایم در اینجا به گونه ای گذرا اشاره می شود.
شرکت در مبارزه به شکل فردی
در خیزش انقلابی جاری کارگران به شکل انفرادی شرکت داشته و دارند و بخش مهمی از کسانی را که در خیابان ها حضور داشته و به مبارزه با حکومت پرداخته اند تشکیل داده اند.
امری که بیشتر شامل کارگران جوان و کارگران غیر کارخانه ای است
این امر البته بیشتر شامل کارگران جوان و کارگرانی بوده که در کارهای پیمانکاری و یا کارهای خدماتی کوچک و ... شرکت داشته اند و نه کارگران صنعتی کارخانه ها و کارگاه های بزرگ و یا متوسط و به ویژه کارگران رسمی این کارخانه ها و کارگاه ها.
در مورد این بخش ها به جز آنها که اعتصاب کردند مشکل بتوان گفت که بقیه - و نه تک و توک و اینجا و آنجا- در مبارزات شرکت کرده اند. شرکت در مبارزات ممکن است شامل حال همسر و فرزندان دختر و پسر کارگران بین 45 تا 50 سال و بالاتر شده باشد اما به احتمال زیاد نه آن چنان شامل حال خود شخص کارگر.
فشار طاقت فرسای اقتصادی
در مورد این گونه کارگران، نکته ی نخست، فشار طاقت فرسای اقتصادی، بحران و تورم و گرانی وحشتناک و فقر کشنده و اموری مانند این هاست. این بار به جای این که بحران و تورم و فقر کارگران را به سوی مبارزات اقتصادی گسترده بکشاند، موجب محافظه کار شدن نسبی آنها شده است. 
کار و دستمزد
تصور بخش های مهمی از کارگران این بوده که شغل آنها آب باریکه ای است که خانواده را از گرسنگی می رهاند. اما اگر این آب باریکه نیز نباشد چه باید کرد؟ باید توجه کرد که عقب افتادن حقوق ها گاه ماه ها طول کشیده است اما کارگران به کار خود ادامه داده اند و با قرض و قوله زندگی کرده اند. کارگران شاغل دارای همسر و فرزند بیشتر به این فکر می کنند که اگر آنها کار نداشته باشند وضع خانواده ی آنها چه می شود.
مشکل قراردادهای سفید و موقت و اخراج
هر اعتصابی در این جمهوری نکبت این امکان را به وجود می آورد که فرد اخراج شود. از سوی دیگر قراردادهای سفید و یا موقت سه ماهه و... موجب می شود کارگران همواره در نگرانی از دست دادن شغل بوده و تا حدودی محتاط و دست به عصا شوند.
بیکاری
به این ترتیب از دست دادن شغل و بیکاری یکی از ترسناک ترین وضعیت هایی است که معیشت و زندگی کارگران و خانواده های آنها را تهدید می کند.
نبود صندوق اعتصاب برای تداوم مبارزه
از سوی دیگر دست زدن به اعتصاب در شرایط عادی مساله ی تامین مالی را پیش می کشد و عموما این گونه دست به اعتصاب زدن بدون وجود صندوق های اعتصاب کاری سخت است. به ویژه اگر کارگران مطمئن نباشند که سریعا به خواست های خود می رسند. باید توجه کرد که مبارزه و اعتصاب برای افزایش حقوق و مسائلی از این گونه نیز گاه «گارانتی» ندارد چه برسد به مبارزه برای سرنگونی یک نظام مستبد با این همه دم و دستگاه اطلاعاتی و پلیسی و ابزار و ادوات نظامی. 
تاثیر تجارب مبارزات صنفی گذشته
تجارب گذشته از جمله حمله ی نیروهای رژیم به کارگران و سرکوب های خونین مبارزات اقتصادی آنها( برای نمونه شلیک به کارگران خاتون آباد و به خون کشیدن مبارزه ی کارگران) و نیز به شلاق بستن( کارگران معدن) و زندانی های درازمدت بریدن( کارگران سندیکای شرکت واحد و نیز کارگران هفت تپه و فولاد) نیز پیش چشم کارگران است و در شرایطی که طبقه آگاه و متشکل نیست و اطمینان لازم به آینده ی مبارزه وجود ندارد اینها همه مساله است و ایجاد تردید می کند. چنانکه اشاره کردیم یک کارگر تنها به خود فکر نمی کند بلکه بیشتر به خانواده ی خود می اندیشد و از آینده ی آن ها پس از خودش بیمناک است.
عدم به هم پیوستگی و تداوم در جنبش کارگری
در جنبش کارگری 40 ساله اخیر به جز اعتصاب های برای عقب افتادن حقوق ها، پرداخت حق بیمه، مساله ی ایمنی شرایط کار، قراردادهای سفید و موقت و اخراج ها، با کمتر مبارزه ای حتی با خواست های افزایش حقوق ها روبرو بوده ایم و مواردی مانند کارگران پیمانی نفت تک و توک بوده است. بنابراین نسل های تازه تر طبقه ی کارگر تجارب کافی در مبارزه ی اقتصادی ندارد چه برسد به سیاسی.  
سندیکا و اتحادیه
نبود تشکل صنفی و سندیکا و کلا تشکیلات یکی از معضل هایی است که کارگران را به مبارزه ی انفرادی و یا تمکین به شرایط سخت کار و حقوق ناچیز می کشاند.
نبود سندیکا و اتحادیه - فقدان آگاهی لازمه ی صنفی
در شرایط نبود تشکل های صنفی مانند سندیکا و اتحادیه این امکان که کارگران( به ویژه لایه های میانی نیمه ماهر و پایینی ساده ی طبقه کارگر) حتی بتوانند آگاهی صنفی(یا تردیونیونی) کافی از وضع خود به دست آورند بسیار مشکل است چه برسد به آگاهی سیاسی انقلابی. این که کارگران عموما برای عقب افتادن حقوق ها مبارزه کرده اند خود نشان از شرایط عقب مانده ی مبارزات کارگری می دهد. روشن است که یکی از عوامل اصلی این وضع استبداد حاکم است. به دلیل شرایط اسفبار کار و زندگی، برخی از کارگران که از وضع خود مایوس می شوند به جای مبارزه کردن، خودکشی می کنند. این حتی در کارخانه نیشکر هفت تپه نیز رخ داده است.
در زمان انقلاب 57 نیز کارگران سندیکا نداشتند اما اعتصاب کردند
البته کارگران در زمان سلطنت استبدادی سابق نیز سندیکایی از آن خود و مستقل نداشتند و در انقلاب اعتصاب کردند. اما پیش از اعتصابات سراسری کارگری، مبارزه ی عمومی در کشور بسیار پیشرفته تر از چهار ماه مبارزات اخیر بود.
 در عین حال در آن زمان تجار و بازاریان و کسبه نه تنها اعتصاب می کردند بلکه به رفع و رجوع مسائل انقلاب می پرداختند و طلاب و روحانیون نیز نقش مبلغان فکری آنها را ایفا می کردند. در واقع آنها رهبری انقلاب را در دست خود گرفته بودند نه چون اکنون که انقلاب رهبری ندارد و طبقه ی کارگر نیز آماده ی برای رهبری نشده است.
در مورد «مجمع عمومی» باید توجه کرد که این تشکل نیست و نمی تواند نقش چندانی در دست زدن به اعتصابات سراسری بازی کند. تنها تشکل های پایدار صنفی با رهبری و کادر و غیره همچون سندیکا و اتحادیه می توانند نقش آگاهگرانه ی تردیونیونی داشته باشند و امور و منافع اقتصادی و تا حدودی سیاسی کارگران را دنبال کنند. تجارب سندیکای شرکت واحد، سندیکای نیشکر هفت تپه و نیز شورای کارگران پیمانی نفت جز این نشان نمی دهد.
عدم اتحاد کارگران کارخانه ها در مسائل غیر اقتصادی- بی تجربه گی در این گونه مسائل
 نبود اتحاد کارگران در مسائل مهم صنفی، و نه عقب افتادن حقوق ها و یا پرداخت حق بیمه بلکه خواست هایی مانند دستمزدهای منطبق با تورم و ساعات و شرایط بهتر برای کار، موجب می شود که کارگران تجارب لازم را برای مبارزات بزرگ تر کسب نکنند و برای دست زدن به یکباره به مبارزات بزرگ دچار مشکل و تردید شوند. 
فقدان آگاهی سیاسی - نبود حزب سیاسی یا سازمان انقلابیون حرفه ای
جدا از این که در کشور ما کارگران از ابتدائی ترین حقوق برای تشکل برخوردار نیستند و بنابراین حق داشتن تشکل های مستقل صنفی را ندارند، نبود حزب سیاسی انقلابی کمونیستی نیز به شرایطی که در بالا آمد کمک کرده و موجب حرکت بسیار کند جنبش کارگری شده است.
شکست طبقه ی کارگر در شوروی و چین و نیز شکست تلخ انقلاب 60 -57 در ایران
این امر جدا از هر مساله ی دیگری از جمله نبود پشتیبانی کارگران یک کشور سوسیالیستی برای کارگران، به نداشتن افق و دورنما میان کارگران انجامیده است. شکست تلخ انقلاب 57 و مبارزات بزرگ کارگران در آن دوران به این شرایط ناامید کننده افزوده است.
وضع کنونی گروه های سیاسی و نقش «شبه جپ» در ایجاد عدم اعتماد به سازمان های چپ
در این مورد در مقاله ی اشاره شده در بالا صحبت کرده ایم.
جوان بودن جنبش 
 جنبش جاری در خیابان ها بافت جوانی دارد. سن مبارزان خیابان عموما بین 16 تا 25 سال است. با وجود این که کارگران پشتیبان این جنبش بوده اند اما این پشتیبانی عموما معنوی بوده است و بنابراین جنبش جاری نتوانسته  تاثیری در این حد که کارگران را در پشتیبانی از خود به اعتصاب سراسری بکشاند روی آنها بگذارد.
 اعتصاب فرهنگیان نیز نتوانست به اندازه ی کافی به روی طبقه ی کارگر اثر گذارد به ویژه این که فرهنگیان در سراسر کشور منافع یکسانی دارند و بنابراین راحت تر و ساده تر می توانند متحد شوند حال آن که در این شرایط خفقانی اتحاد کارگران در یک کارخانه دشوار است چه برسد به اعتصاب های سراسری. و این جدا از این است که جمهوری اسلامی با سپردن کار به پیمانکارها در کارخانه های بزرگ و متوسط، طبقه ی کارگر را به شدت پراکنده و امکان اتحاد میان کارگران را حتی در یک پروژه مشکل کرده است. آنچه در مورد فرهنگیان گفتیم در مورد تاثیر مبارزات دانشجویی بر طبقه ی کارگر نیز کمابیش صدق می کند.
اطمینان لازم نداشتن به آینده ی جنبش
با توجه به این که به جز اعتصاب فرهنگیان و تعدادی اعتصاب مقطعی کارگری به ویژه اعتصاب کارگران پیمانی نفت و نیز چند بار اعتصاب کسبه و بازاریان، اعتصابات دیگر طبقات آن چنان که باید گسترده و فراگیر نشده است و مثلا استادان دانشگاه( که جزو سرآمدان جامعه به شمار می آیند) و یا بخش هایی از کارمندان دولت را در بر نگرفته است، اطمینان نسبی و امید لازم به آینده ی جنبش در کارگران تا کنون و به طور گسترده پدید نیامده است.
بازداشت های گسترده در تجربه ی کارگران نفت
 بازداشت حدود 250 کارگر در اعتصاب کارگران پیمانی نفت نیز به نوبه ی خود و در چنین شرایطی می تواند به روی دیگر کارگران تاثیر بگذارد. برای یک کارگر فنی پیدا کردن کار باز هم ساده تر از کارگران نیمه ماهر و ساده ی طبقه ی کارگر است و بدون پیوستن این دو دسته کارگران به اعتصابات، کارگران نمی توانند به عنوان یک طبقه به انقلاب بپیوندند.
تجارب سندیکای واحد و نیشکر هفت تپه
با وجود این که سندیکاهای کارگری واحد و هفت تپه تلاش و مبارزه ی بسیار کردند و در مبارزات خود موفقیت هایی هم داشتند اما تا کنون نتوانسته اند به عنوان الگوهای برانگیزاننده ای در آمده و موجب شوند کارگران در کارخانه های بزرگ و متوسط تلاش خود را متوجه ایجاد سندیکا و یا شوراهای صنفی کرده و بر موانع ایجاد آن چیره گشته چنین تشکل هایی را ایجاد کنند.    
آینده و فشارهای طاقت فرسا
در شرایط فعلی ایران آنچه که در درجه ی نخست و بیش از هر چیز می تواند کارگران( به ویژه لایه های میانی و ساده ی این طبقه) را به تحرک و اعتصاب بر انگیزد همین بحران و تورم و فشار طاقت فرسای اقتصادی و تقلیل آب باریکه به آبی بسیار باریک تر است چندان که داشتن کار با نداشتن آن دیگر فرق چندانی نکند. و این به ویژه به این دلیل است که سطح آگاهی در طبقه ی کارگر به جز در لایه های اندکی از کارگران صنعتی و کارگران حمل و نقل، بسیار پایین است. 
 البته این به این معنا نیست که امور دیگر مانند فشارهای استبداد پلیسی و نظامی به روی خود کارگران در زمینه ی صنفی و یا سیاسی، زیر فشار و اختناق شدید بودن زنان و جوانان و دانشجویان، سرکوب های خونین دیگر طبقات و بخش های اجتماع، اعدام بی رویه حکومت که تا کنون بیشتر شامل کارگران جوان و با انگیزه شده است، شورش در مناطقی مانند بلوچستان و کردستان و یا در شهر و روستایی و خلاصه رویدادها و حوادث سیاسی و یا غیر سیاسی دیگر نمی تواند نقش برانگیزاننده به روی طبقه ی کارگر داشته باشند. این ها قطعا می تواند به روی کارگران تاثیر بگذارد اما این که این رویدادها و حوادث در چه حدی برانگیزاننده ی طبقه ی کارگر خواهند بود و آیا این طبقه را به اعتصابات سراسری می کشاند جدا از خود رویداد و شرایطی که آن رویداد یا حادثه در آن رخ می دهد به وضع و شرایط درون خود طبقه ی کارگر و فعل و انفعالات آن بستگی دارد.
نیمه ی نخست دی ماه 1401

3
وضعیت کنونی جنبش خودبه خودی طبقه ی کارگر
 
آنچه در بخش پیش در مورد رشد آگاهی توده ها گفته شد طبعا در مورد طبقه ی کارگر که یکی از پر جمعیت ترین و زحمتکش ترین طبقات خلق است صدق می کند. با این حال وضع طبقه ی کارگر از نقطه نظر انتظاری که از وی می رود به کلی با بقیه ی طبقات فرق می کند.
طبقه ی کارگر تنها بخشی از توده نیست بلکه باید رهبر جنبش توده ای باشد و بدون رهبری این طبقه سخنی هم از پیروزی نهایی انقلاب دموکراتیک نمی تواند در میان باشد.
اما بین آنچه که این طبقه اکنون هست و آنچه که باید باشد یک تفاوت اساسی و کیفی وجود دارد. در حال حاضر طبقه ی کارگر ایران آنی نیست که باید باشد. پیشروان این طبقه آنی نیستند که باید باشند. یعنی به هیچ وجه نه نشان چشم گیری از آگاهی سیاسی - انقلابی یک طبقه ی رهبری کننده در این طبقه و در درجه ی نخست در میان پیشروان این طبقه مشاهده می شود و نه نشانی از مبارزات عملی ای که شرایط را برای این امر بزرگ آماده سازد. در حال حاضر جز چند بخش نسبتا متشکل و نسبتا فعال در سیاست همچون کارگران شرکت واحد و هفت تپه و  شورای پیمانی کارگران نفت نشان چشمگیری از این طبقه خواه از نظر تشکل و خواه از نظر فعالیت سیاسی مشاهده نمی شود. در یک سال گذشته تقریبا بیشتر طبقه همچون روال دهه ی های اخیر درگیر مبارزات محدود اقتصادی، اعتراض به عقب افتادن حقوق ها و طرح طبقه بندی مشاغل و در بهترین حالت اعتراض به  تورم و گرانی و سفره خالی و خواست افزایش حقوق ها است.
 این وضع باید تغییر کند. به این معنا که شرایط آگاهی طبقه ی کارگر باید به گونه ای تغییر یابد که نه تنها این خواست ها را دنبال کند بلکه خواست سرنگونی حکومت و برقراری یک جمهوری دموکراتیک و رفتن به سوی سوسیالیسم و کمونیسم را در سر داشته و در راه آن مبارزه ی عملی کند. نقش مهمی در این تغییر به عهده ی انقلابیون کمونیست است.
تفاوت بین مبارزات اقتصادی پیش از خیزش بزرگ و در یک ساله ی اخیر
البته میان مبارزات اقتصادی در پیش از جنبش«زن زندگی آزادی» و پس از این جنبش یک تفاوت کیفی وجود دارد.
در پیش از خیزش بزرگ مبارزات اقتصادی کارگران بر بستر سیر به نسبه عادی تر امور صورت می گرفت و از این رو عموما محدود به محل کارخانه و کارگاه و در خودبسته بود و چندان با اوضاع سیاسی عمومی جامعه و حکومت مرتبط  نمی شد و از این رو تا حدودی به وسیله ی حکومت قابل تحمل بود.
این میان اعتصاب های کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز و آذرآب و هپکوی اراک تا حدودی وضعی خاص یافتند و حکومت دست به سرکوب شدید آنها زد. این که در آن شرایط این اعتصاب ها شرایط ویژه ای یافتند نیز نخست به این دلیل بود که این ها شدیدترین و گسترده ترین اعتصاب ها در دو دهه ی اخیر بودند و توانستند در شهر و منطقه پشتیبانی عمومی زحمتکشان و توده ها را برانگیزند؛ و دوما خواست اساسی این اعتصاب ها لغو خصوصی شدن کارخانه و برگشت آن به دست دولت بود و از این رو به ناچار با دولت و سیاست درگیر می شدند و بالاخره به این دلیل که از دل برخی از این اعتصاب ها تشکل های پیشرویی شکل گرفت که تلاش کرد اتحاد کارگران را حفظ کند و وضع آگاهی و مبارزات کارگران را در سطح بالایی نگاه دارد. تردیدی نیست که این اعتصاب ها و جنبشی که ایجاد کردند به نوبه ی خود و از جهات معینی در ایجاد خیزش یک ساله ی کنونی موثر بوده است.
اما مبارزات اقتصادی و اعتصاب های اقتصادی در این برهه به ویژه اعتصاب های کارخانه های بزرگ و صنایع کلیدی این امکان را دارند که در خودبسته نمانند و پشتیبانی عمومی را برانگیزند و به این ترتیب خواست های خود را به حکومت که از گسترش اعتصابات در وحشت و هراس است تحمیل کرده و آن را مجبور به عقب نشینی کنند.
افزون بر آن این چنین مبارزات و اعتصاب هایی (همچون اعتصاب کارگران پیمانی نفت و هفت تپه و ذوب آهن و یا هفته های اخیر کارگران ماشین سازی تبریز و اراک و...) بر بستر خیزش  کنونی و شرایط سیاسی خاص فعلی می تواند بر رشد عمومی آگاهی سیاسی خود کارگران اثر گذارد و جزیی از خیزش بزرگ شود و به نوبه ی خود آن را پیش ببرد و به این ترتیب ضربات سنگینی به حکومت که خیال«عادی سازی امور» و خفه کردن خیزش بزرگ را دارد بزند.   
با این همه چنین مبارزاتی نمی تواند جای مبارزات مستقیما سیاسی و به ویژه مبارزات سیاسی آگاهانه را بگیرد. و از قضا یکی از وجوهی که قدرت طبقه ی کارگر در آن نشان داده می شود و می تواند دیگر توده ها را به گرد کارگران متحد کند همین مبارزات سیاسی و به ویژه نوع آگاهانه و با هدف آن است. 
جنبش آگاهی کمونیستی و جنبش خودبه خودی طبقه ی کارگر
در بالا در مورد عقب مانده گی طبقه ی کارگر از اوضاع جاری به ویژه از نظر وظیفه ای که که در انقلاب دارد صحبت کردیم. اکنون باید به این امر اعتراف کنیم که در این امر بی تردید ما کمونیست ها مقصرین اصلی هستیم.
جنبش خودبه خودی و جنبش آگاهی کمونیستی دو جنبه ی متضاد واقعیت هستند. این ها از یک سو با یکدیگر وحدت دارند و از سوی دیگر با یکدیگر در تضاد هستند. کمونیست ها در عین این که جنبش خود به خودی طبقه ی کارگر را ارج می گذارند وظیفه دارند که با وضع خودبه خودی آن به مبارزه بپردازند و آن را منحرف کرده به جنبشی آگاهانه و کمونیستی تبدیل کنند.
تایید مطلق این جنبش منحر به آن می شود که یک کمونیست دنباله روی جنبشی شود که ماهیتا بورژوایی است. یعنی نمی تواند از چارچوب های یک نظام سرمایه داری بیرون آید حتی اگر در اوج خود بتواند ضربات شدیدی به آن وارد کند. از سوی دیگر ما جدا از جنبش عملی و خودبه خودی طبقه ی کارگر جنبش عملی دیگری نداریم. از این رو همین جنبش است که باید به وسیله کمونیست ها تبدیل به جنبشی آگاهانه برای سوسیالیسم و کمونیسم شود. همین جنبش است که طبقه ی کارگر باید در آن پرورده و برای رهبری خلق در انقلاب دموکراتیک آماده گردد و جنبش را به سوی جامعه ی دموکراتیک هدایت کند و در جهت سوسیالیسم و کمونیسم پیش ببرد. نخستین گام این تبدیل نافذ کردن آگاهی کمونیستی در پیشروان طبقه ی کارگر است.
نقش «شبه چپ» در ایجاد وضع کنونی طبقه ی کارگر
با توجه به معجونی که به نام «چپ» در ایران وجود دارد وضعیت فعلی محدود بودن طبقه ی کارگر به جنبش خود به خودی و تازه اساسا اقتصادی و عموما بدون تشکل های صنفی به هیچ وجه امر غریبی نیست. مشتی سازمان و تشکل اپورتونیستی و رویزیونیستی سوسیال دموکرات و یا ترتسکیستی که نه چیزی از مارکسیسم در انها یافته می شود و نه عملی انقلابی از آنها سر می زند از عاملین مهم وضع فعلی طبقه ی کارگرهستند. روشن است که با این«شبه چپ» و گروه ها و افرادی که این «شبه چپ» نام شان را«فعالین کارگری»( بخوانید توده ای- اکثریتی ها و راه کارگری ها! بخوانید اکونومیست و رویزیونیست و سوسیال دموکرات! بخوانید ترتسکیست های اکونومیست و تخریب گر جنبش! )گذاشته است و مورد انتقاد برخی از دلسوزان این طبقه نیز قرارگرفته است این که طبقه ی کارگر در وضع کنونی قرار گرفته است چیز غریبی نیست.
 باید بر این وضع غلبه کرد و آن را تغییر داد. و برای این کار در دو سو باید مبارزه تداوم یابد: از یک سو باید با این گروه های «شبه چپ» مبارزه را ادامه داد و از جهان بینی طبقه ی کارگر و اصول اساسی آن دفاع کرد و از سوی دیگر با جنبش خودبه خودی که در حال حاضر به مبارزات صرفا اقتصادی محدود می شود به مبارزه برخاست. این نبرد دو جانبه باید کنار هم پیش برده شوند.
گرچه شرایط آنی نیست که ده بیست سال پیش بود و تسلط رژیم بر اوضاع تا حدودی در هم شکسته شده است، با این وجود رسوخ دادن آگاهی کمونیستی در میان کارگران و تبدیل مبارزات این طبقه به مبارزات سوسیالیستی و کمونیستی سخت است. اما از آنجا که صحبت بر سر طبقه ی کارگر است یعنی طبقه ای که باید برای رهبری انقلاب آماده شود، راه دیگری نیز وجود ندارد. باید توانست بر این مشکل بزرگ پیروز شد و شرایط تبدیل این طبقه به رهبر انقلاب را فراهم ساخت.
 هرمز دامان
 نیمه ی دوم شهریور 1402

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر