۱۴۰۲ آذر ۲۴, جمعه

انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(5)

 
    انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(5)
بخش نخست: قهر انقلابی و الگوهای تاریخی انقلاب
 
عوامل مثبت به نفع ترویج و تبلیغ و سازماندهی کمونیستی و آماده شدن برای
انقلاب سوسیالیستی
پ- تضاد بین امپریالیست ها و جنگ جهانی
تضاد بین امپریالیست ها یکی از مهم ترین تضادهایی است که بر کشورهای امپریالیستی و نظام سرمایه داری تاثیر می گذارد و از یک سو و علیرغم مثلا تقویت یک بورژوازی امپریالیستی در این یا آن کشور در مقابل امپریالیستی دیگر و یا تضعیف جنبش توده ای در این یا آن کشور اما کل بورژوازی و نظام امپریالیستی را تضعیف می کند و از سوی دیگر شرایط را به گونه ای عام برای رشد جنبش طبقه ی کارگر و دیگر جنبش های توده ای و جهان بینی کمونیستی و احزاب کمونیست انقلابی و برقراری نظام سوسیالیستی فراهم می سازد( و نه به گونه ای خاص، زیرا امر اخیر نیاز به کار فعالانه و مداوم  و درازمدت کمونیست ها دارد). اگر در تضادها میان طبقه ی کارگر و بورژوازی، زندگی طبقه ی کارگر و یا دیگر طبقات زحمتکش عموما از جهت اقتصادی و نیز سیاسی تهدید شده و آنها به شرایطی بدتر از آنچه موجود است رانده می شوند و یا اگر در تضاد میان خلق های کشورهای زیرستم و امپریالیست ها ضربات سنگینی به نیروهای نظامی امپریالیسم وارد می شود و تاثیرات معینی به روی رشد تضادهای داخلی کشورهای امپریالیستی گذاشته می شود و بالاخره اگر تجاوز به کشورهای زیرسلطه و یا دخالت نظامی در این کشورها زندگی و جان افراد متعلق به طبقه ی کارگر و دیگر طبقات زحمتکش در خطر قرار می گیرد، اما در جنگ بین امپریالیست ها، نه تنها زندگی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی در خطر نابودی قرار می گیرد، بلکه تمامی زندگی و جان افراد تمامی طبقات زحمتکش و میانی و اکنون با این سلاح هایی که امپریالیست ها انبار کرده اند خود بشر در معرض خطر و نابودی کامل قرار می گیرد. تمامی این ها نیز موجب رشد آگاهی سیاسی توده ها و مبارزات گسترده ای در مقابل جنگ، گرایش عمومی به سوی صلح در میان بشر و در بهترین حالت انقلاب می شود و گزینه نظام سوسیالیستی که یگانه گزینه ای است که در مقابل تمامی طبقه کارگر و طبقات ستمدیده ی کشورهای جهان قرار می گیرد بیش از پیش در ذهن توده ها نافذ می شود.
برای همین هم یکی از مهم ترین تضادهای موثر در تکامل مبارزه ی طبقاتی و برآمدن کشورهای سوسیالیستی همین جنگ ها بوده است. جنگ جهانی نخست به بروز انقلاب در کشورهای اروپایی به ویژه روسیه و انقلاب اکتبر انجامید و در جنگ جهانی دوم نیز نه تنها زمین اقتصادی - سیاسی بیشتر کشورهای امپریالیستی شخم زده شد بلکه انقلاب و مبارزه سیاسی- نظامی در کشورهای اروپای شرقی رشد کرد و به برقراری حکومت های کارگری و بلوک سوسیالیستی انجامید. در عین حال این جنگ ها به روی کشورهای زیرسلطه که به طور مستقیم یا غیرمستقیم درگیر جنگ جهانی بودند تاثیرات فراوان گذاشت و آنها را به سوی انقلاب های رهایی بخش دموکراتیک و سوسیالیستی راند که بیرون آمدن چین کمونیستی یکی از بزرگترین آنهاست.  
پایه و اساس مبارزه طبقاتی در مبارزه ی درون هر کشور مشخص است
با این حال، هرگز نباید از نظر دور داشت که پایه و اساس رشد مبارزه ی طبقاتی در داخل کشورهای امپریالیستی و بروز انقلاب سوسیالیستی در این کشورها، از تضادهای ماهوی و از تضاد بین اجتماعی شدن وسائل تولید و مالکیت خصوصی بر وسائل تولید بر می خیزد و نه از رقابت میان بورژوازی و امپریالیست ها. تضادی که در عرصه ی داخلی و مبارزه طبقاتی به شکل تضاد کار و سرمایه و بین طبقه ی کارگر و سرمایه داران امپریالیست خود را نشان می دهد.
به این نکته از این روی باید تاکید کرد که بدون کار داخلی پیگیر در میان طبقه ی کارگر و دیگر طبقات خلقی و بخش های گوناگون جامعه به وسیله ی پیشتاز این طبقه یعنی حزب کمونیست که چنانکه پیش از این اشاره شد وجه عمده و اساسی آن کار مخفی است و نه کار علنی و قانونی، و همچنین رشد مبارزه طبقاتی داخلی بین طبقه ی کارگر و بورژوازی ( که تلاش ما در این مقال بر شمردن امکانات منفی و مانع و امکانات مثبت و پیش برنده ی آن بوده و هست)، رقابت میان بورژوا- امپریالیست ها و جنگ های منطقه ای یا جهانی گرچه شکاف ها و خلاء های بزرگی در نظام یکپارچه ایجاد می کند و فرصت هایی برای تبلیغ و ترویج و سازماندهی سوسیالیستی می گشاید و آن را پیش می برد اما به هیچ وجه نه خود به خود به انقلاب سوسیالیستی کشیده می شود و نه نقش اساسی را در این خصوص به عهده دارد. مقایسه ای میان کشورهایی که در آنها انقلابات پیروزمند(خواه در پایان جنگ جهانی نخست و خواه جنگ جهانی دوم) روی داد نشان می دهد که چنانچه جنگ امپریالیستی به انقلاب تبدیل شود، انقلاب سوسیالیستی عموما در کشورهایی پیروز خواهد شد که طبقه ی کارگر یک مبارزه ی طبقاتی سنگین را از سرگذرانده و در عین حال به وسیله ی احزاب کمونیست انقلابی رهبری شده باشد. از این رو باید از مجموع شرایط و امکاناتی که در آنها مقدور می گردداستفاده کرد تا بتوان خواه در بحران های اقتصادی و خواه در جنگ های بزرگ منطقه ای یا جهانی توانایی تبدیل موقعیت طبقه ی کارگر را از طبقه ای محکوم به طبقه ای حاکم و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا استفاده کرد.
نقش دوگانه ی تضادهای درونی و بیرونی
چنانکه در بالا اشاره کردیم برخی از این تضادها جنبه ی دوگانه دارند. از سویی برخی از امپریالیست ها و مرتجعین را ناتوان و فرسوده کرده اما برخی از امپریالیست ها را که از بحران و یا جنگ خارجی پیروز بیرون آمده اند تقویت کرده برای مدتی به اوج می رسانند. اما این پیروزی ها موقتی و گذرا بوده و در کل و علیرغم برخی از نوسانات در وضع طرفین این تضادها می توان این گونه گفت که آنها با شدت و ضعف زیاد و یا کم در کل نظام امپریالیستی را به سوی نابودی و سقوط سوق می دهند.
ت- وجود پیشینی کشورهای سوسیالیسم به ویژه کشورهایی همچون شوروی لنینی و استالینی و چین مائوئی
تضاد چهارمی که به نفع کمونیست ها در کشورهای امپریالیستی عمل می کند و می تواند شرایط مثبتی به نفع آنها فراهم آورد به وجود آمدن کشورهای سوسیالیستی در یک دوره ی معین تاریخی و تداوم نسبی نظام سوسیالیستی در آنها در یک دوره ی معین است. به وجود آمدنی که می تواند تکرار شود و همین ترس از تکرارشدن است که هوش و حواس امپریالیست ها را علیرغم ضعف کنونی کمونیست ها، پرانده است.
منظور ما به ویژه اتحاد شوروی سوسیالیستی در زمان لنین و استالین( 1918- 1956) و چین مائویی ( 1949- 1976) است. این حکومت ها اکنون دیگر وجود ندارند اما به عنوان شق اساسی و مهم تکامل بشر که جنگ جهانی سوم و نابودی بشر و زیست به روی کره ی زمین شق مقابل آن است و نه تداوم سرمایه داری و اسارت همیشگی بشر در این نظام( زیرا این شق غیرممکن است) و به عنوان گوشه ی چشمی از آینده بشر خود را نمایانده اند. امر نویی که گرچه شکست خورد و فرونشست اما همواره در چشم انداز و افق نظام استثمارگر سرمایه داری دیده می شود و بنابراین امکان عینی برآمدن دوباره و پیروزی نهایی آن بر نظام سرمایه داری وجود دارد.
گسست در پیوست و پیوست در گسست
در اینجا ما با تضادی به نام تضاد بین نظام سرمایه داری و نظام سوسیالیستی روبرو هستیم که یکی حضوری حی و حاضر و عینی دارد و دیگری موقتا شکست خورده و بنابراین حضور عینی اش موقتا پایان یافته و صرفا حضوری ذهنی دارد.
اما نخست این که حضور ذهنی اش با حضور ذهنی آن در پیش از کمون پاریس که تنها در شکل یک تحلیل علمی از اقتصاد سرمایه داری و تاریخ و مبارزه ی طبقاتی جاری ... و کلا یک جهان بینی و دیدگاه  در تمامی جوانب زندگی اجتماعی بروز کرد، و حتی پس از کمون که چندان به درازا نکشید متفاوت است؛
اگر آن زمان تنها یک جهان بینی و یا یک تجربه ی عملی کوتاه مدت بود اما بروز دیکتاتوری پرولتاریا و نظام های سوسیالیستی و تداوم آنها برای مدتی بیش از نیم قرن که نشان از درجه ای از تثبیت آنها داشت وضع تازه ای در مجموع نظام جهانی آفرید.   
و دوم این تجربه، تجربه ای استثنایی از نویی که پدیدار شده و به واسطه ی شرایط نامطلوب برای رشد و شکوفایی اش قدرت گسترش خود را از دست  داده و به اجبار ناپدید گردیده یعنی همچون بسیاری از پدیده های استثنایی که می آیند و می روند و بنابراین تجربه ای وارونده نبوده بلکه مبتنی بر تضاد اساسی و دیگر تضادهای جامعه ی کنونی است و می تواند دوباره به حضوری عینی خود پا دهد؛ گرچه حضورعینی دگر باره ی آن می تواند پیراسته تر و کامل تر از بروز آن در گذشته باشد.
این به این معناست که روند تحولات کنونی که مشخصه ی آن تسلط نظام سرمایه داری امپریالیستی بر سراسر جهان و استمرار پیوسته ی آن است در حرکات زیگزاگی و یا مارپیچی تاریخ منقطع و گسسته می شود و دوباره حرکت تحولاتی که در پیش از این در جهت برآمدن نظام سوسیالیستی صورت گرفته بود و در تداوم آن گسست ایجاد شده بود در کلاسی بالاتر و با کیفیاتی تکامل یافته تر از سر گرفته می شود و استمرار می یابد. امری که می توان این احتمال را داد که به پیروزی قطعی و نهایی نظام سوسیالیستی بینجامد.
مشکلات حضور ذهنی سوسیالیسم به عنوان یگانه جایگزین سرمایه داری
مساله در مورد این تضاد البته به ساده گی تضادهای بازگفته ی پیشین نیست. در اینجا مشکلاتی قد علم می کنند که گرچه استفاده از این تضاد را از بین نمی برند اما سخت می سازند.
نخست این که کشورهای سوسیالیستی از دوره ی معینی به کشورهای سرمایه داری تبدیل شدند و حکومت های رویزیونیستی و سرمایه داری این کشورها خود را«کمونیست» خواندند( همین گونه که اکنون رهبری رویزیونیست و نفرت انگیز حزب متعفن حاکم چین و یا کره شمالی خود را کمونیست می خوانند و به این وسیله هم مردم کشور خود را فریب می دهند و هم کارگران و زحمتکشان جهان را از کمونیسم بیزار می کنند). در این کشورها بدترین نوع حکومت ها حاکم شد و جامعه بسته و خفه گردید. یکی از دشواری های کار این است که بخش هایی از کارگران کشورهای امپریالیست این گونه کشورها را نماینده سوسیالیسم و کمونیسم می دانستند و از آن بیم و نفرت داشتند. همچنین است مهاجرت بسیاری از مردم اروپای شرقی به اروپای غربی که نشانگر آن بود مردمان مزبور از زندگی گذشته در کشورهای خود راضی نیستند. روشن است که اینها از جهاتی افشاگران زندگی فقیرانه و خفقان آور کارگران و زحمتکشان در کشورهای اروپای شرقی و در عین زندگی اشرافی سران و کادرهای اصلی حزب و دولت های رویزیونیست سرمایه داری شرقی بودند.
این بخش به هیچ وجه به نفع کمونیست ها نیست و طبعا مبارزاتی را که تا کنون علیه این گونه تبلیغات صورت گرفته و نقطه ی اوج آن مبارزات مائو و مائوئیست ها در چین با رویزیونیسم خروشچفی و تیتویی و .. بوده و تاثیر بسیاری هم داشته است باید ادامه داد.
مشکل دوم به این بر می گردد که در دوران سوسیالیسم در این کشورها نیز اشتباهاتی صورت گرفت. اشتباهاتی که هم به نبود تجربه ی کلانی از دیکتاتوری پرولتاریا و سوسیالیسم( به جز دوران کوتاه کمون پاریس) و چگونگی حل تضادهای چنین جامعه ای بر می گشت و در نتیجه این جوامع چون کودکی بودند که تازه می خواست راه رفتن یاد بگیرد و زمین خوردن اش بنابراین تا حدودی طبیعی بود و هم به اشتباهات تئوریک - سیاسی رهبران و هم به فشارهای امپریالیست های غربی برای پرس کردن این کشورها زیر مسابقه ی تسلیحاتی.
این امر پرسش ها را متوجه سوسیالیسم واقعی نیز کرده است و کماکان بخش هایی از نسل های تازه ی کارگران در کشورهای غربی خواهان پاسخ های سرراست تری هستند. 
در این مورد و در گذشته مبارزاتی که مائو و مائوئیست ها در چین به راه انداختند در تغییر وضع به نفع ترازبندی از این تجارب نقش داشت و اکنون نیاز است که این امرنیز در سطحی بالاتر ادامه یابد.
به این ترتیب ضمن دفاع از حکومت های دیکتاتوری پرولتاریا در کشورهای سوسیالیستی در دوره ای معین به ویژه دوران استالین در شوروی و برشمردن خدمات وی به طبقه ی کارگر و سوسیالیسم که وجه عمده ی فعالیت و کار انقلابی استالین به عنوان یکی از رهبران پرولتاریا بوده است، در عین حال باید نقادی هایی که از گذشته وجود داشته است پیش برد.   
وجوه مثبت حضورذهنی سوسیالیسم
اما علیرغم این وجوه منفی، وجوه مثبت وجود سوسیالیسم در اتحاد شوروی و چین مائوئی و کلا اردوگاه سوسیالیسم در دوره ای از عمر خود به نفع تبلیغ کمونیستی در کشورهای امپریالیستی است. توده های این کشورها در شرایط وحشتناکی که کشورهای سرمایه داری امپریالیستی غربی و نیز کشورهای امپریالیستی سرمایه داری اروپای شرقی که گوی فاشیست بودن را از غربی ها ربوده اند برای آنها به وجود آورده و به وجود خواهند آورد که بحران های مداوم و جنگ های بی پایان برجسته ترین موارد آن هستند، تاثیر خود را خواه بر توده های کارگر کشورهای اروپای غربی و خواه کارگران کشورهای اروپای شرقی خواهد گذاشت و خواست جهانی بدون جنگ و بدون این نابرابری ها را بیش از پیش در راس خواست ها قرار خواهد داد. در اینجا از یک سو آن موجودیت سوسیالیسم و کشورهای سوسیالیستی و آن حضور ذهنی سوسیالیسم نقش تیز و بُرای خود را ایفا خواهد کرد و از سوی دیگر قدرت این حضور ذهنی را نفس وجود طبقه ی کارگر که ماهیتا  خواهان کمونیسم است افزایش خواهد داد و از سوی سوم مبارزات این طبقه و لایه های تهیدست در کشورهای امپریالیستی و به همراه  آن طبقه ی کارگر و زحمتکشان و طبقات میانی در کشورهای زیرسلطه، آن را رشد داده و تشدید خواهد کرد و به حضوری عینی تبدیل خواهد کرد.
جهان مال طبقه ی کارگر است و طبقه ی کارگر آن را به دست خواهد آورد
خلاصه کنیم: شرایطی متضاد برای فعالیت های کمونیست ها در کشورهای امپریالیستی غربی و شرقی وجود دارد. این شرایط از یک سو فعالیت کمونیست ها را محدود می کند و از سوی دیگر امکاناتی برای گسترش آن فراهم می آورد.
آنچه محدود می کند گرایش بورژوازی امپریالیست به ارتجاع هر چه بیشتر و تبدیل دموکراسی بورژوازی رقابت آزاد به دموکراسی بورژوازی امپریالیستی است که نشانگر این است که بورژوازی نتایج مثبت مبارزات تاریخی گذشته ی کارگران و دهقانان را هر روز بیشتر از چنگ طبقه ی کارگر و دیگر توده ها در می آورد و آنها را در حصارهای نظام کثیف و کریه خود بیشتر به بند می کشد. این امر فعالیت قانونی و علنی کمونیست ها را که در عین حال نسبت به فعالیت مخفی غیر عمده است محدود کرده و به فعالیت مخفی آنها که در هر حال عمده است می افزاید.
آنچه گسترش می دهد از یک سو بحران های اقتصادی مداوم است که قدرت بورژوازی را تضعیف می کند و مبارزه ی طبقاتی داخلی بین طبقه ی کارگر و بورژوازی را رشد می دهد و از سوی دیگر مبارزات خلق های زیر سلطه ی امپریالیسم با امپریالیست ها و همچنین جنگ های تجاوزکارانه ی امپریالیست در مناطق گوناگون و در نهایت جنگ های منطقه ای و جهانی بین امپریالیست هاست.  به نظر می رسد که قدرت گسترش، بیش از محدود شدن باشد و این امر که از شرایط و امکانات این گسترش چگونه می توان استفاده کرد به آن نیروهای کمونیستی ربط می یابد که در این گونه کشورها فعالیت می کنند.
و سخن پایانی، جهان نه مال سرمایه داران و استثمارگران و ستمگران بلکه مال طبقه ی کارگر و استثمار شده ها و ستمدیده هاست و طبقه ی کارگر در راس استثمارشده گان و ستمدیده گان آن را از چنگال بورژوازی بیرون کشیده و دوباره به دست خواهد آورد.  
هرمز دامان
آذر ماه 1402

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر