۱۴۰۰ خرداد ۷, جمعه

جهش در تکامل طبقه ی حاکم از چند جناحی به یک جناحی

 

جهش در تکامل طبقه ی حاکم از چند جناحی به یک جناحی 

آنچه ویژگی اوضاع کنونی را مشخص می کند از یک سو اقدامات باند خامنه ای برای بیرون راندن جناح های دیگر از قدرت سیاسی یعنی تضادهای جناح های مختلف طبقه ی حاکم و از سوی دیگر شکاف فزاینده ی بین توده های مردم با جناح های حاکم و به طور عمده جناح خامنه ای است.
یکدست شدن طبقه ی حاکم
در انتخابات کنونی جهشی در تکامل هیئت حاکمه صورت خواهد گرفت. جهش از چند جناحی بودن و گونه ای تقسیم نسبی ارگان های قدرت سیاسی، نظامی، قضایی، اجرایی، اقتصادی، آموزشی و ... بین جناح های حاکم با تسلط  باند خامنه ای به یگانگی قدرت به معنای تسلط بی چون و چرای جناح خامنه ای بر تمامی ی دستگاه ها و ارگان های حاکم.
این امر اکنون از یک سو به وسیله گماشته های خامنه ای در شورای نگهبان صورت گرفته و از سوی دیگر به وسیله فشار به وسایل ارتباطی و برای جلوگیری از هر نوع تبلیغی بر ضد رئیسی پیش می رود. این اقدامات همچنین به وسیله اشکال امنیتی - نظامی مانند محاصره خانه احمدی نژاد و احتمالا محدودیت های بیشتر برای وی در آینده دنبال می شود.
 به نظر می رسد که اگر خامنه ای بتواند این جناح ها را اکنون که ضربه ای کاری به آنها وارد کرده به سکوت بکشاند و نیز در طول انتخابات خنثی نگه دارد، پس از انتخابات  نه تنها شرایط سیاسی تفاوت خواهد کرد بلکه نیروی آنها تحلیل می رود و برای وی کنترل شان و ضربات بعدی را وارد کردن ساده تر خواهد بود.
 فرایند یکدست کردن هیئت حاکمه اساسا به وسیله ی دو نوع ابزار صورت گرفته و می گیرد: ابزارهای سیاسی و ابزارهای امنیتی - نظامی.
ابزارهای سیاسی و نظامی خامنه ای در تقابل با جناح های دیگر هیئت حاکمه
ابزارهای سیاسی ارگان هایی است که خامنه ای در دست دارد و از آنها جهت بیرون راندن، گوشه نشین کردن و حذف جناح های دیگر استفاده می کند. مهم ترین این ابزارها، شورای نگهبان ودستگاه قضایی است.
خامنه ای البته از دیگر ارگان ها همچون شورای تشخیص مصلحت نظام و یا شورای امنیت ملی و مجلس به ویژه مجلس کنونی اش نیز استفاده می کند، اما نقش عملی آنها در بیرون راندن جناح های دیگر به نقش این دو دستگاه که کاملا در دست نوچه های وی است نمی رسد. شورای نگهبان هم در بررسی قوانین مجلس و تصفیه ی آنها منطبق با امیال خامنه ای و هسته ی پیرامون اش و هم در انتخابات ریاست جمهوری نقش چماق خامنه ای را بازی کرده است. دستگاه قضایی نیز خواه از نظر سیاسی( تبلیغ و ترویج، فعالیت های عملی سیاسی و غیره) و خواه از نظر اقتصادی، آن جایی که نیاز بوده نقش محدود کننده و یا حذف کننده ی جناح های دیگر را بازی کرده است. در واقع، آنجا که کار از دست شورای نگهبان در رفته است، دستگاه قضایی وارد معرکه شده و یا فرایند محدود کردن و حذف را ادامه داده تا به جایی برساند و یا تیر خلاص را شلیک کرده است.
از نظر امنیتی و نظامی نیز دستگاه های اطلاعات و حفاظت اطلاعات سپاه و کلا سپاه و بسیج نقش محدود کننده ی های عملی و سرکوب هر نوع فعالیت سیاسی عملی از جانب جناح های دیگر را به عهده داشته اند. از پروژه های بازداشت، شکنجه و زندان تا ترورهای شخصیتی(1) و فیزیکی و قتل و جنایت. ترور سعید حجاریان و رفسنجانی از بارزترین این ترورها هستند.
مساله ی شرکت نکردن مردم در انتخابات
اگرچه جریان خامنه ای زور می زند که مردم را به رای دادن بکشاند اما در صورتی که در این امر موفق نشود که نمی شود، حداقل شرکت کنندگان در انتخابات برای وی کافی خواهد بود. آنها پشیزی برای رای مردم ارزش قائل نیستند و این را بارها نشان داده اند.
 با اینکه برای خامنه ای و جناح وی نفس شرکت کردن مردم در انتخابات اهمیتی ندارد- زیرا در صورتی که اهمیت داشت حداقل این چنین جناح های دیگر را از انتخابات بیرون نمی راند-  اما وی در سخنرانی ششم خرداد از مردم خواست که به نظرات آنان که می گویند در انتخابات شرکت نکنید گوش ندهند و در انتخابات شرکت کنند. وی به خوبی می داند که شرکت نکردن مردم ربطی آنچنانی به تبلیغات جناح هایی که نمایندگان آنها رد صلاحیت شده اند ندارد؛ زیرا پیش این نیز در انتخابات مجلس پیش آمده است. آنچه که موجب عصبی شدن و حرص خوردن خامنه ای و دعوت اش از مردم به شرکت کردن در رای گیری شده است این است که چنین امری به دنبال اقدامات او در جهت یکدست کردن هیئت حاکمه به وجود می آید. او به خوبی می داند مردم با این شرکت نکردن در انتخابات گونه ای اتحاد نوین را تجربه خواهند کرد و این برای آینده ی حکومت و خلافت وی خطرناک خواهد بود.(2)
 به بیانی دیگر در حالی که طبقه ی حاکم به سوی یک دست شدن حرکت می کند، جنبش مردم در مقابل آنها نیز رو به سوی گسترش، انبوه شدن و فشردگی و اتحاد دارد و در صورتی که در شرایط کنونی برآمدی مانند دی ماه 96 و یا آبان 98 رخ دهد به احتمال با یک جهش در گسترش توده های مردم شرکت کننده در مبارزات، عمیق تر شدن شعارها و  شدت گرفتن اشکال مبارزه توام خواهد بود.
 این را هم باید افزود که خامنه ای می داند که چنانچه مردم در انتخابات شرکت نکنند و بدتر از آن چنانچه جنبشی رخ دهد، نه تنها از جانب جناح های منکوب شده بلکه از درون بخش هایی از جناح خودش نیز زیر فشار قرارخواهد گرفت. 
سکوت جریان های حذف شده
در مورد سکوت نسبی امثال لاریجانی و یا جهانگیری در قبال رد صلاحیت شان باید اشاره کرد که این سکوت هر چند تا حدودی از بی فایده بودن اعتراض و نامه نویسی به خامنه ای( شاید هم صحبت هایی شده باشد اما چون پاسخ منفی بوده است، بیرون نداده اند) و غیره و آگاهی این حضرات به تصمیم هایی که گرفته شده و ظاهرا می دانند برگردی ندارند، برمی خیزد اما اساسا از ترس آنها از اینکه وضع بدتر نشود بر می خیزد. به این معنا که آنچه پس از انتخابات 88 بر سر اصلاح طلبان و سپس بر سر رفسنجانی آمد بر سر آنها و یا خانواده و فامیل آنها نیاید. و یا کمتر از آن، به سقوط بیشتر موقعیت آنها در هیئت حاکمه کنونی نینجامد و به هر حال سهمی کوچک به آنها تعلق گیرد و یا حداقل استخوانی نیز پیش آنها انداخته شود. آنها به احتمال زیاد تهدید شده اند که اگر فعالیتی انجام دهند، با توجه به اسنادی که باند خامنه ای از آنها دارد (از خود لاریجانی و برادرانش بیشتر از آنچه رو شده است و  نیز جهانگیری و برادرش و...) می تواند آنها را بیشتر به زمین بزند. برای همین زبان در کام کشیده اند و سکوت کرده اند و از هر تقابل جدی ای برای سهم خود، حداقل تا کنون خودداری کرده اند.
این را هم باید اضافه کرد که این سکوت ها به هیچ وجه به نفع آنها و جناح شان نیست، بلکه وضع در آینده برای آنها  یعنی جناح روحانی و لاریجانی بدتر خواهد شد؛ همچنان که اکنون وضع برای اصلاح طلبان به دلیل سازشکاری های متمادی آنها بسیار بدتر از 88 شده است و آنها به مرور اندک نفوذ خود را در دستگاه های حاکم، و نه تنها در دستگاه های حاکم بلکه بیشتر از آن در میان لایه های میانی و مرفه خرده بورژوازی، از دست داده اند. بنابراین دلخوش کردن این حضرات به مقدار موقعیتی که اکنون دارند، امری بی فایده است و اینها در یورش بعدی جناح خامنه ای بیشتر بیرون رانده خواهند شد و آن تکه استخوان نیز از آنها دریغ خواهد شد.
اشکال جدال جناح ها و باندهایی که از قدرت سیاسی بیرون ریخته می شوند
 در مورد اشکال جدال جناح های دیگر و یا بیرون شده از هیئت حاکمه باید گفت که این اشکال مبارزه بسیار محدود هستند و عموما از سطح تبلیغ و ترویج پیش تر نمی روند؛ یعنی حتی به برگزاری گردهمایی و یا راهپیمایی کشیده نمی شوند.
 در مورد مهم ترین شکل مبارزه یعنی تبلیع و ترویج، مهم ترین مضمونی که می تواند داشته باشد، افشاگری ها در باب فساد و دزدی ها و اختلاس ها و یا روابط با دولت های امپریالیستی غربی و شرقی است که البته برخی از خود آنها نیز در این موارد با جناح حاکم اشتراک دارند.
در مورد اشکال شدیدتر مبارزه می توان به این موارد اشاره کرد:
در انتخابات 88، مبارزه جاری علیرغم میل موسوی و کروبی به خیابان ها کشیده شد و تنها مورد قابل ذکر سخنان همسر رفسنجانی بود که اشاره کرده بود«اگر نخواستند تقلب را برگردانند، مردم به خیابان ها بریزند و رای خود را طلب کنند»( نقل به معنا). این تا کنون بارزترین توصیه از جانب جناحی از جناح های طبقه ی حاکم به رای دهندگان برای دست زدن به اشکال پیشرفته تر مبارزه و تشویق آنها در این مورد بوده است.
پیشتر از آن در تیر ماه 78 هنگامی که مبارزات دانشجویان که در پی افشاگری روزنامه سلام از نامه ی سعید امامی صورت گرفت، اندکی اوج گرفت، این مبارزات حتی از جانب خود جناحی که دولت را در دست داشت( و روزنامه سلام وابسته به آنها بود) برتابیده نشد و خاتمی موضعی در تقابل با دانشجویان و سرکوب گرانه در مقابل آنها گرفت و خود و دولت اش را از آنها جدا کرد و عملا در کنار جناح خامنه ای در ضرب و شتم آنها قرار گرفت.
در کنار اینها موردی مانند دی ماه 96 نیز موجود است که اعتراض های محدودی در مشهد که احتمال دخالت اولیه ی جناح احمدی نژاد در آنها می رفت، تبدیل به یکی از بزرگ ترین جنبش های اجتماعی- سیاسی مردمی در 40 سال اخیر ایران یعنی جنبش 10 روزه دی ماه 96 شد.
دلایل ناتوانی جناح های مخالف خامنه ای در دست زدن به مبارزات شدیدتر
دلیل ناتوانی جناح های غیر از باند خامنه ای در دفاع از موقعیت خویش این است که اینها نه نیروهای اطلاعاتی و یا نظامی و یا شبه نظامی دارند و نه سازمان و حزب درست و حسابی ای که بتوانند این مواقع از آنها استفاده کنند؛ و تازه اگر هم داشتند مشکل که مایل به استفاده از آنها بودند.
در دهه های پیشین اینها نفوذ بیشتری در سپاه و بسیج و سازمان اطلاعات داشتند و همچنین در دوران در دست داشتن دولت اگر چه وزارت اطلاعات تابع آنها نبود اما به دلیل داشتن عوامل خود تا حدودی می توانستند از آن در جهت حفظ قدرت استفاده کنند. برای نمونه در دوران خاتمی که هنوز دستگاه حفاظت اطلاعات سپاه نقش موازی وزارت اطلاعات را نداشت، آنها می توانستند ضربات عمیق تری بر پیکر جناح خامنه ای در این ارگان وارد کنند که البته نکردند و به جای آن دست به سازش های یکی پس از دیگری زدند.
روشن است که پر مدعا ترین این جناح ها یعنی اصلاح طلبان بسیار بیشتر از مردم می ترسند تا از جناح خامنه ای، چه برسد به روحانی و لاریجانی و احمدی نژاد.« می گم می گم »های این آخری هم نیز که بدش نمی آمده «بی کله» خوانده شود، نه برای برانگیخته کردن مردم، بلکه تهدید کردنی برای جای خود را محکم کردن یا برگرداندن موقعیت پیشین خود بوده است.
و این ها در حالی است که جناح خامنه ای نه تنها در ایران که با اشغال پست ولی فقیه تسلط بر ارگان های اطلاعاتی و نظامی موجود را به دست آورد، بلکه در کشورهای منطقه نخستین کاری که عموما انجام داده است سازمان دادن گروه های مسلح و سازمان های نظامی و شبه نظامی بوده است. لبنان، عراق، سوریه و یمن بر این امر گواهی می دهند.(3)
افزون بر این، جناح های دیگر نه تنها از ابزارهای نظامی و یا ابزار« فقهی» مانند شورای نگهبان و یا دستگاه قضایی که حفاظت کننده منافع آنها باشند محروم اند بلکه حتی از امکان ایجاد احزاب و سازمان هایی که به وسیله آنها بتوانند پایگاه های اجتماعی خود را جمع و جور کنند محروم اند. سازمان ها و احزابی که در مراحلی همچون مرحله کنونی تقابل آنها حتی بتوانند پایگاه خود را در مخالفت با شورای نگهبان و خامنه ای به خیابان ها بکشانند.(4) گرچه  همچنان که اشاره کردیم بعید بود که حتی در چنین صورتی آنها دست به چنین کارهای از نظر خودشان«خطرناکی» می زدند.
از این رو، مخالفت های اینان محدود است به مشتی مقاله نویسی در روزنامه ها و مجلات و سایت ها و مشتی نامه نگاری. اشکالی که در مقایسه با ابزار سیاسی و نظامی ای که جناح خامنه ای دارد رفتن با مشتی ابزار چوبی به جنگ یک ماشین سیاسی و امنیتی - نظامی سرکوب مجهز و در واقع  به معنی هیچ است.   
به این ترتیب تا جایی که به طبقه ی حاکم مربوط می شود و تا جایی که روندهای پیشین اشکال حذف و نتایج آن در طبقه ی حاکم نشان داده و با توجه به وضع سیاسی- تشکیلاتی این جناح ها حذف آنها قطعی است. اگر دولت احمدی نژاد و به خصوص دولت دوم وی و انتخابات 88، حذف نهایی اصلاح طلبان بود، بر آمدن این دولت« جوان حزب اللهی» و احتمالا تداوم خلافت بنی خامنه ای، توام با حذف نهایی جناح هایی از خود اصول گرایان است که از جناح خامنه ای نیستند. فرایند این حذف البته اجزایی کوچک و بی ضرر باقی می گذارد که عموما برای دلخوش کردن خود این نیروها و هواداران محدودشان است.
آیا پست ریاست جمهوری قرار است حذف شود؟
تا جایی که به جناح های حاکم ربط می یابد این پست و موقعیت( و البته به همراه  مجلسی انتخابی) اشاره به جمهوریت نظام دارد. برای این جناح ها این جمهوریت مهم بوده است، زیرا اگر چه از خوان دستگاه های دیگر سهمی نداشتند، اما می توانستند با به دست گرفتن دولت یا مجلس برای مدت 4 یا 8 سال سهمی به دست آورند. پس برای اینها این بخش ها از دستگاه حکومتی دارای ارزش بود و بودنش از نبودنش بهتر است.
 اکنون به نظر می رسد که روندهایی در پست و پشت در جریان است که این جمهوریت حذف شود و به جای آن نخست وزیری که از سوی مجلس انتخاب می شود، دستگاه اجرایی را به دست گیرد. در گذشته هم هر از گاهی از این صحبت می شد اما جناح های دیگر نگذاشتند عملی شود. با توجه به تسلط جناح خامنه ای بر تمامی دستگاه های حاکم اینکه این امر صورت بگیرد اگر چه قطعی نیست، یعنی آنها می توانند با همین شکل سیاسی نیز به قدرت خود تداوم دهند، اما بعید نیست و می تواند جزیی از پروژه های بزرگتر و گسترده تری باشد که قرار است «دولت جوان حزب اللهی» خامنه ای و مجلس اش دنبال کنند. پروژه هایی که در صورت عدم توانایی مردم در سرنگونی طبقه ی حاکم و جمهوری اسلامی و برقراری یک جمهوری دموکراتیک مردمی و انقلابی، برای مردم ایران فاجعه بارتر از آن چیزهایی خواهد بود که تا کنون انجام گرفته است.
اما جمهوریت نظام یعنی اینکه تعدادی فرد از جناح ها از شورای نگهبان عبور کنند و سپس دو هفته ای تبلیغات کنند و پس از آن مردم به یکی از افراد مزبور از یکی از جناح ها رای دهند، جمهوریت یعنی قدرتی داده شده از جانب مردم و متکی به آنها نیست. نگاهی به دوره های اخیر نشان می دهد که حتی دولت های خاتمی نیز به هیچ وجه نماینده ی واقعی مردم نبوده اند. بنابراین از چنین جمهوریتی خیری به مردم نرسیده و نمی رسد و چنانچه مردم به جنبشی انقلابی برنخیزند  و به هیئت حاکمه کنونی تن در دهند و ستم پذیری خود را تداوم بخشند، بود و نبود این جمهوریت در زندگی سیاسی آنها تاثیر چندانی ندارد.
آیا یک دست کردن طبقه ی حاکم بدون وابستگی سیاسی به امپریالیسم ممکن است؟
نکته اساسی در مورد یکدست کردن طبقات حاکم ارتجاعی این است که این امر بدون وابسته شدن به یک امپریالیسم به عنوان امپریالیسم عمده (مثلا آمریکا و یا روسیه) و در پی آن یک بلوک امپریالیستی غرب و یا شرق غیرممکن است.
به عبارت دیگر هیچ طبقه ی حاکم مرتجعی در هیچ کشور زیر سلطه ای نمی تواند خود را یکدست کند و این یکدستی را با موقعیتی نا وابسته به امپریالیسم حفظ کند؛ یعنی استقلال از امپریالیسم داشته و آن را تداوم دهد. نگاهی به حکومت های مرتجع در کشورهای زیر سلطه نشان می دهد که همه ی آنها وابسته به امپریالیسم هستند. یا وابسته به امپریالیسم غرب و یا وابسته به امپریالیسم شرق.
 در مورد دوران شاه سابق( و همچنین رضاخان پدرش) باید گفته شود که این شاه نبود که هیئت حاکمه را یکدست کرد و یکدست نگاه داشت. این امپریالیسم آمریکا و غرب بود که این امر را برای شاه انجام دادند و جناح او را مسلط  بر طبقه ی حاکم گرداندند و جناح های مرتجع دیگر را کم و بیش از قدرت سیاسی بیرون راندند. بنابراین تکلیف خلافت خامنه ای یا روشن شده و صرفا باید آشکار شود و یا باید روشن شود.  
 این مساله که خامنه ای در سخنرانی مزبور خود خواسته است که در انتخابات جاری در مورد مساله ی روابط خارجی صحبت نشود تنها می تواند به این دلیل باشد که از جهت خود این روابط سوداهایی در سر دارد.
 یک روی این سوداها این است که شعارهایی علیه امپریالیسم غرب و در صدر آن آمریکا داده نشود که فردا با توجه به دنبال کردن این روابط از جانب دولت جدید خامنه ای، خواه صرفا برای رفع تحریم ها و خواه بیش از آن و برای تداوم روابط با امپریالیسم غرب و وابسته سیاسی شدن به آن، در تضاد با آن چیزی درآیند که در انتخابات حرف اش را زده اند و شعارش را داده اند. و این جدای از این است که چنین شعارهایی از جانب حکومت بُردی میان مردم ندارد. روی دیگر این سوداها می تواند روکردن روابط نوینی با امپریالیسم روس و وابسته شدن به آن باشد.
 در عین حال از نظر خامنه ای، امر صحبت نکردن از مسائل سیاست خارجی و فرهنگی (5) و بنابراین تمرکز را گذاشتن به روی مسائل اقتصادی و بر چنین مبنایی تخریب کارهای دولت های پیشین و وعده و وعیدهای تازه دادن می تواند فریبنده باشد و مردم را برای شرکت در رای گیری دارای انگیزه کند.
«خادمانی» که اولیای امور شدند و ملتی که «رعیت» شد!
این وعده و وعیدها در حالی است که در تمامی این سه دهه اخیر آن جناحی که بیش از همه قدرت سیاسی و اقتصادی را داشته همین جناح خامنه ای بوده است و بخش اصلی فقر و فلاکت  توده ی مردم به ویژه کارگران و کشاورزان و لایه های زحمتکش شهر و روستا اتفاقا به عهده اینهاست که اکثر شریان های اقتصادی کشور را در دست داشته اند.
اینها حتی در دوره ی هشت ساله ی احمدی نژاد که از خودشان بود و هنوز یاغی نشده بود تمامی ارگان ها را در دست داشتند و هیچ جناح رقیبی(اصلاح طلبان، رفسنجانی، روحانی و دیگران) با آنها در قدرت از نظر در دست داشتن ارگان ها اصلی، شریک نبود. درست در انتهای این دوره و بسیار پیش از تحریم هاست که دزدی و اختلاس و فساد افزایش می یاید و فقر و فلاکت مردم تشدید می شود.
پرسش این است که حال اینها چه می توانند بکنند که در دوره ی احمدی نژاد نتوانستند و یا به طور کلی پیش از این نمی توانسته اند؟
این جناح های دیگر نبودند که نمی گذاشتند اینها کاری که می خواهند انجام دهند. این خودشان بودند که نه تنها نمی خواستند کاری کنند، بلکه همه ی قدرت اقتصادی و سیاسی را صرفا برای جناح خود می خواستند.
زمانی که مردم در آغاز کار «دولت جوان حزب اللهی» چنین تحقیر می شوند که «رعیت» می خوانندشان، آن گاه باید عاقبت وضع آنها در چنین دولتی و حکومتی روشن باشد!
شرکت نکردن مردم در انتخابات یک مبارزه است
شرکت نکردن مردم به خصوص طبقه ی کارگر، کشاورزان و دیگر انتخابات پیش رو و تحریم آن یک مبارزه است. مبارزه ای که اگر چه در مقام مقایسه با مبارزات عملی پیشین، جایگاهی پایین تر دارد اما به معنای یک اتحاد مردمی در نفی نظری حکومت است و گامی به پیش محسوب می شود.
چنین اتحادی می تواند تداوم یابد و به جهش در مبارزات عملی نوینی در سرنگونی این بختک هولناک تاریخی، این مایه ی شرم، این موجب فلاکت و تیره روزی و اسارت تمامی طبقات مردمی و پیشرو ایران بینجامد. 
هرمز دامان
نیمه نخست خرداد 400 
یادداشت ها
1-  البته جدا از برخی تخریب ها که بر مبنای اقداماتی از پیش برنامه ریزی های شده به وسیله ی سازمان های اطلاعاتی صورت گرفته مانند مورد پرستوها، امر تخریب با رو کردن پرونده ها و«افشاگری» هایی توام بوده که اغلب درست بوده اند ولی اهداف و مقاصد آن ها مبارزه با فساد نبوده است و صرفا تخریب طرف برای مجبور کردن وی به سکوت و یا گوشه نشین کردن وی بوده است.
2-  خامنه ای و دارودسته ی متحجرین می گویند که شرکت در انتخابات« تکلیف شرعی» است و یک مسلمان باید به آن عمل کند. آخر ای ریاکاران، دزدان، مفتخوران و جنایتکاران! شما خود مگر به  آنچه «تکلیف شرعی» نامیده اید عمل می کنید که از مردم با عنوان کردن مسلمانی درخواست می کنید چنین کنند؟ این مگر شما نیستید که تمامی بندهای قانون اساسی خودتان مربوط به «حقوق ملت» را زیر پا گذاشته اید؟ این مگر شما نیستید که ریا کارید، دزدی می کنید، تجاوز می کنید، جنایت می کنید و براستی که کاری نیست که در پس پرده که هیچ  بل حتی آشکارا نکرده باشید...
3-  برای نمونه در عراق این جناح جدا از اینکه پروژه ی حکومت اسلامی کردن آن را دنبال کرده و می کند، سازمان های اطلاعاتی و نظامی متعددی را ایجاد کرده است. یکی از اساسی ترین اقدامات این سازمان های نظامی و شبه نظامی شناسایی و ترور پیشروترین فعالان سیاسی و اجتماعی جنبش کنونی در عراق بوده است. یعنی همان کاری که در ایران انجام دادند و جنبش کنونی را با زدن پیشروان و فعالین نسل پیشین و کنونی بدون رهبری کردند. البته از این نکته نباید گذشت که در کشور عراق نخست امپریالیسم آمریکا این میدان را به اینها داد. و این به دلایل سیاسی و نظامی ای بود که بخشا از ضعف های خود این امپریالیسم بر می خاست و بخشا برای این بود که با تقسیم کشور بین نیروهای مختلف شرایط بهره گیری از اوضاع را برای خود فراهم کند.
4-  جناح خامنه ای به سرعت بساط جبهه ی مشارکت را جمع کرد گرچه این جبهه ای روی کاغذ بود و چیزی بیشتر از خود خاتمی نداشت. سازمان های موجود اصلاح طلب که روی کاغذ بسیار هستند و حتی  مثلا قوی ترین آنها مانند کارگزاران و احزاب اعتدالی و ...  نیز بیشتر شکلکی از سازمان سیاسی هستند. همه ی این جناح ها از ترس عواقب دعوت مردم به خیابان ها، خواه اقدامات باند خامنه ای علیه آنها و خواه نتایج جنبش مردم که قطعا آنها را نیز خواهد روفت، گفته اند هیچ کنونی دعوتی از مردم برای اعتراض نخواهند کرد. باید به این نکته اشاره کرد که «ریسمانی» که اینها به آن چنگ زده اند و رهایش نخواهند کرد«جمهوری اسلامی» است.
5-  در مورد سیاست فرهنگی جز اینکه یا پرت و پلا بگویند و وعده هایی بدهند که تحقق یافتن آنها در بهترین حالت ناچیز است و یا اینکه در مورد سیاست های فرهنگی ای صحبت کنند که وضع را بسیار بدتر از آن چیزی می کند که اکنون وجود دارد امر دیگری متصور نیست. بنابراین از نظر خامنه ای بهتر است که در این باره نیز صحبت نشود.
 
 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر