۱۴۰۰ خرداد ۱۴, جمعه

توده های خشمگین و حکومت خامنه ای

 

توده های خشمگین و حکومت خامنه ای

    « خانه تکانی» های بی پایان حکومتگران
    اهداف کنونی باند خامنه ای و شرکا، بیرون کردن نشسته گان بر سفره ی غنایم از جناح های دیگر و یکدست کردن هیئت حاکمه ایران است. این امر اکنون دیگر پوشیده نیست و حتی به گونه ای آشکارا به وسیله نوچه های خامنه ای جار زده می شود. آنها به صراحت می گویند که حکومت می خواهد«خانه تکانی کند». نتیجه آنکه «گرد و خاک» ها باید گرفته شوند و «آل و آشغال» ها باید بیرون انداخته شوند.
اما آیا این امر برای نخستین بار است که صورت می گیرد و یا چنانچه این حکومت بپاید برای آخرین بار خواهد بود؟ آیا اساسا برای حکومت کنونی شدنی است که به این امر دو پاره گی ها و چند پاره گی های درونی پایان دهد؟
فرایند یکدست و یا یکپارچه شدن امری نسبی است و همواره نسبت به تضادهای موجود سنجیده می شود. این بدین معناست که آنچه به عنوان «یکدست» شده قد برمی افرازد خود حاوی تضادهای درونی ای است که به محض حل و فصل تضادهای جاری، بیرون می زنند و آشکار می شوند. مروری بر تجارب گذشته نشانگر«خانه تکانی» های مداوم  حکام جمهوری اسلامی است.
زمانی که خمینی جریان جبهه ملی و سپس نهضت آزادی لیبرال را از هیئت حاکمه بیرون ریخت هدف اش یکدست کردن حکومت بود.
 زمانی که وی در زمان جنگ علیه آذری قمی و رسالتی ها سخنرانی کرد و از توزیع روزنامه ی رسالت در جبهه ها جلوگیری به عمل آورد، هدف اش این بود که قدرت حاکم را یکپارچه کند. این جا دیگر تضاد با لیبرال ها نبود بلکه با روحانیون بود.
زمانی که وی داماد منتظری را کشت و خود وی را از قدرت بیرون انداخت هدف اش یکدست کردن حاکمیت بود.
زمانی که رفسنجانی و خامنه ای در اتحاد با یکدیگر روحانیون مبارز و احمد خمینی را جارو کردند و بساط «سازندگی» شان را به راه انداختند هدف شان یگانه کردن حکومت بود.
زمانی که خامنه ای علیه موسوی و کروبی کودتای انتخاباتی کرد و احمدی نژاد را روی کار آوردهدف اش یکدست کردن حاکمیت به نفع اصول گرایان بود.
زمانی که خامنه ای سوگلی خود یعنی احمدی نژاد را جارو کرد و دور و بری هایش را به زندان انداخت هدف اش یکدست کردن حاکمیت بود.
زمانی که خامنه ای رفسنجانی را به قتل رساند، هدفش یکدست کردن حکومت اش بود.
و بالاخره زمانی که به یورشی علیه طایفه ی لاریجانی ها دست زد هدف اش یکدست کردن حکومت بود و اینک نیز که ته مانده ی قدرت آنها را جارو می کند و از حاکمیت بیرون می اندازد هدف اش یکدست کردن حاکمیت است.
نکته ی جالب در این« خانه تکانی» ها این است که بخش هایی از این«گرد و خاک» ها و «آل و آشغال»هایی که بیرون ریخته می شدند، جریان هایی بودند که می خواستند از تحجر حکومت بکاهند، اصلاحی در برخی وجوه آن صورت دهند و این هیولای زشت روی خبیث را بزک و دوزکی بکنند. به عبارت دیگر بیشتر این «خانه تکانی» ها برای این نبوده که مثلا اصلاحی صورت گیرد، بلکه برای این بوده که  خود آل و آشغال ها، خود این هیولای خبیث به خالصی بیشتری برسند. به یک معنا هر چه زمان بر این حکومت گذشته، این فساد، دزدی، جنایت، تحجر و خلاصه در یک کلام کثافت و آشغال است که بیشتر بالا آمده و خلوص و«یکدستی» بیشتری یافته است.
 
فرقه گرایی و باندبازی های تمام نشدنی
آیا اکنون می توان گفت که این حکومت به پایان فراشدی رسیده است که هدف اش یکدست کردن حاکمیت بوده است و بالاخره پس از 40 سال توانسته به این امر نائل شود؟ آیا فرقه گرایی و باند بازی را می توان در جریان های مسلط بر روحانیت و کت پوش و انیفورم پوش این جریان پایان داد؟
خیر! چنین فراشدی پایانی ندارد. نگاهی گذرا به تاریخ ایران نشان می دهد که در کنار تسلط دین بر ارکان جامعه و حضورش در حکومت در کنار سلطنت، خانخانی و ملوک الطوایفی درونی روحانیون و دین سالاران، آیت الله ها، حجه السلام ها، آخوندها و ملاها همواره وجود داشته است و فرقه گرایی تا مغز استخوان آنها نافذ بوده است.
 این ها هر کدام برای خود مفسری یگانه از آیات قرآن و احادیث بوده اند و موسس فرقه های مخالف. اینها همواره منطبق با منافع« دنیوی» خود تفاسیری متفاوت و متضاد با دیگر تفاسیر ارائه داده اند. این امری تمام نشدنی بوده و تمام نشدنی خواهد بود.
 یکی از علل اساسی وجود آن، جایگاه متضاد جناح ها، باندها و گروه ها و دسته ها در مجموعه روحانیت و کت پوش های وابسته و یا در ارتباط با آن بوده است. جایگاهی که در دوران کنونی و زمانی که حکومت هر کی به هر کی شده و فساد در تمامی منافذ آن به امری عادی و پایدار تبدیل گردیده است، به وجهی غیر قابل مقایسه با گذشته، انگیزه های دزدی و چپاول و غارت و جنایت را به شدت گسترش داده و به اوج خود رسانده است.
 
بیرون زدن تضادهای درونی جناح خامنه ای
نگاهی به وضعیت جریان های متحد کنونی که ظاهرا زیر پرچم خامنه ای گرد آمده اند نشانگر تضادهایی بیرون جهیده و بارز شده است. تضادهایی که به ویژه آنجا که ظاهرا یکدست ترین بخش حاکمیت بود، یعنی سپاه پاسداران، و نباید بیرون می زد، بیرون زد و موجب شد خامنه ای پیش از آنکه شدت بیابند و مایه «آبروریزی»اش  شوند، با دستور به حذف پاسداران ثبت نام کرده و خیز برداشته برای ریاست جمهوری( و یا مجبور کردن آنها به اعلام انصراف) مانع از آبروریزی بیشتر گردد.(از اطلاعات بیرون آمده این گونه بر می آید که حتی قرار بوده که نام محسن رضایی نیز از لیست خط بخورد.)
روشن است که این پاسداران پس از طرح «دولت جوان حزب اللهی» که مدت زمانی خامنه ای پیرامون آن مانور داد بُل گرفته بودند.
 به نظر، قرار بود که یک دولت نظامی و یا نیمه نظامی بر سر کار بیاید و درست در گیرودار بیان این گونه نظرات خامنه ای بود که بسیاری از سران مرتجع پاسدار از این که تمامی حفاظت از حکومت را تا کنون پاسداران انجام داده اند و پس چرا نباید آنها در قدرت سیاسی باشند، علیه نظرات نه تنها مخالفین این نظر در جریان های دیگر، بلکه حتی در خود جناح خامنه ای، کلی دلیل اقامه کردند.
در کنار همین های و هوی دولت نظامی بود که ثبت نام دهقان پاسدار مشاور خامنه ای در امور دفاعی که می توانست کاندیدای اصلی باشد و سعید محمد که ثبت نام وی دعواها و جارو جنجال هایی در سپاه بر انگیخت و باند بازی های درونی سران جاه طلب و مرتجع این نهاد را نشان  داد، صورت گرفت؛ و احتمالا اگر کار به درازا می کشید ما شاهد پاسداران دیگری بودیم  که یکی پس از دیگری خود را کاندید ریاست جمهوری می کردند.
نگاهی به مضمون و شکل کنونی تبلیغات افراد این جناح، خواه آنها که کنار گرفتند مانند سعید محمد و خواه آنها که  تایید صلاحیت شده اند مانند رضایی نشان می دهد باندهای متعددی درون جناح خامنه ای  و پاسداران لانه دارند و حریصانه می خواهند خود قدرت اجرایی را به دست آورند و اهمیتی آنچنانی هم به توصیه ها و بر سر منبر رفتن های خامنه ای مشرف به مرگ نمی دهند.
به هر حال این که یکباره و پس از آن همه صغری و کبری چیدن های خامنه ای خواسته شود که پاسداران ثبت نام کرده کنار بروند، مساله ای مهم است و نشانگر اختلافات شدیدی است که در درون این جریان وجود داشته است.
البته هنوز آشکار نشده است که افراد کابینه ی رئیسی چه کسانی هستند. چه بسا دولت وی« دولت حزب اللهی» کذایی خامنه ای باشد با تغییراتی چند. اعلام افراد کابینه، که احتمالا باید با سازشی میان جریان های پیرامون خامنه ای صورت گیرد، بسیاری از نکات را درباره ی جناح خامنه ای روشن خواهد کرد.
نکته دیگر این است که تضادهای درونی این جناح محدود به سپاه پاسداران نمی شود بلکه از یک سو درون خود روحانیون اصول گرا، کت پوشان دین سالار و نیروهای امنیتی گوناگون وجود دارد و از سوی دیگر میان اینها با یکدیگر. در گذشته دیده ایم که بین سران ارتش با سپاه نیز اختلافات شدیدی وجود داشته است؛ اختلافاتی که بر آن سرپوش گذاشته شد، اما به محض اینکه شرایط مساعد گردد به بیرون جهش کرده و وضع واقعی خود را آشکار خواهند کرد. به احتمال، دولت رئیسی تبلور باندهای پیرامون خامنه ای و کلا اصول گرایانی خواهد شد که در آینده باید به تکه پاره کردن یکدیگر برخیزند.
در مورد مضمون کنونی این تضادها جز آنها که در بالا اشاره شد و تا حدی که آشکار شده اند، باید به اختلاف نظر میان آخوندهای اصول گرا بر سر برگزاری انتخابات ریاست جمهوری به شکل کنونی و شیوه های دخالت شورای نگهبان در آن اشاره کرد. این تضادها حتی اکنون که زمان انتخابات است و به هر حال تلاش هایی صورت می گیرد تا در ظاهر این جریان یکدست بنماید، بیرون زده است چه برسد که فردا قرار باشد وزرا، معاونان، استانداران و ... انتخاب شوند.(1)((

    تضادهای پیش رو
برخی از مخالفین یکدست کردن حکومت درون جناح اصول گرایان دلیل مخالفت خود را عدم توانایی یک جناح در حل بحران های جاری در جامعه می دانند و بهتر می دانند که جناح های موجود همه در حاکمیت حضور داشته باشند تا بتوانند مشکلات موجود را حل و فصل کنند.
تا آنجا که صحبت بر سر بحران های مثلا اقتصادی و سیاسی است( و نه فرهنگی- ایدئولوژیک) بحران های موجود ربط آنچنانی به چند جناحی بودن و یا یکدست بودن حکومت و یا حتی توانایی ها و ویژگی ها افرادی که قرار است در حاکمیت نقش اجرا کنند ندارد، گرچه وجود این تضادها به آن شدت و عمق بیشتری بخشیده است.
حل و فصل بحران های اقتصادی و سیاسی در کشور تنها با پذیرش وابستگی اقتصادی( که کمابیش وجود دارد یعنی ایران یک کشور سرمایه داری بوروکراتیک متکی به درآمد نفت و وابسته به امپریالیست هاست) و سیاسی تمام عیار( یعنی امپریالیست کمابیش می پذیرند که یک استبداد سیاسی در ایران وجود داشته باشد) به امپریالیست ها و پذیرش جایگاه و نقشی که آنها دیکته می کنند می تواند صورت بگیرند. در چنان شرایطی خود امپریالیست ها در مستحکم کردن موقعیت حکومت کنونی و افرادی که انتخاب می شوند- حال می خواهد «عُرضه ای» درست و حسابی داشته باشند و یا صرفا در حد نیاز امپریالیست ها و ایفای نقش به عنوان نوکر و مزدور داشته باشد - نقش به عهده می گیرند.
 در زمان رضا خان و پسرش حکومت با تسلط جناح رضاخان و محمدرضا  بر جناح های دیگر«یکدست» شد و ثبات یافت. در هر دو این حکومت ها بحران های گوناگونی وجود داشت اما به دلیل سرکوب های خونین جنبش های توده ای و پشتیبانی امپریالیسم انگلستان از رضا خان و امپریالیسم آمریکا از پسرش محمدرضا، این حکومت ها هر کدام تقریبا برای دو دهه ثبات نسبی پیدا کردند. افزون بر این چنانچه مثلا از نظر توانایی های فردی، مساله را در نظر گیریم رضا خان قلدرتر از پسرش بود که عموما همچون فردی فاقد توانایی لازم برای شاه یک مملکت بودن ارزیابی شده است. خلاصه، این خود امپریالیست ها هستند که با نفوذ در یک کشور موقعیت تسلط عمده را به یک جناح از مزدوران خود می دهند و از بقیه ی جناح های موجود می خواهند از آن تبعیت کنند.
بنابراین و در صورتی که همه چیز منطبق با امیال و اهداف خامنه ای پیش رود، این احتمال هست که این حکومت بتواند برای دوره ای کوتاه ثبات بر قرارکند، مشروط بر آن که دست از شعار دادن های پوچ و یاغی گری های دروغین و ماجراجویی های توخالی خود در منطقه بردارد و به صورتی آشکارا به امپریالیسم غرب یا شرق وابستگی سیاسی پیدا کند و نوکر محض و چکمه لیس آنها شود و جایگاه و نقش های دیکته شده ی آنها را بپذیرد. همچنان که در گذشته مثلا محمدرضا نوکر و مزدور امپریالیسم غرب بود و یا سران عراق، لیبی نوکر امپریالیسم روس بودند و اکنون سوریه و کره شمالی هستند. اینها و امثال اینها در چارچوب شرایط جهانی تسلط امپریالیست ها که یکی از مهم ترین وجوه دوران را تشکیل می دهد، موقعیت و نقشی را پذیرفته بودند و از مرزهای آن عموما نمی گذشتند و چنانچه می گذشتند و یا «جور» نبودند، ترتیب شان با یک کودتای امپریالیستی داده می شد.  
به این ترتیب در مسائل خارجی اساسی ترین و کلیدی ترین  مساله برقراری رابطه با امپریالیست ها و روشن شدن وابستگی نظام به غرب و یا به شرق است. جهت گیری در این مورد می تواند جدال های بعدی درون جناح خامنه ای را در پی داشته باشد و یا آن را رو آورد و تجزیه های بیشتری دامن بزند. در اینجا دیگر خامنه ای با جناح های دیگر روبرو نیست بلکه از یک سو با تجزیه ی سران پاسدار و بسیح و نیز جناح خود روبرو خواهد بود و از سوی دیگر با پایه های اجتماعی خود در کشور و منطقه.
 
چرا مساله ی فرهنگی در جمهوری اسلامی دارای اهمیت است؟
بحران اقتصادی با حل و فصل روابط با امپریالیست ها می تواند تا حدودی حل و فصل گردد. تحریم ها برداشته شود، صدور نفت ایران به موقعیت سابق برگردد و سرمایه های امپریالیستی به سوی ایران جاری شود و صادرات و واردات شکل عادی خود را بیابد و ساخت سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور ایران به وضع گذشته خود بازگردد و کمابیش مانند دوران سلطنت شاه سابق شود.
از سوی دیگر در بیشتر کشورهای زیر سلطه، امپریالیست ها از دموکراسی سر و دم بریده سیاسی هم اکراه دارند و تنها استبداد سیاسی است که به درد آنها می خورد و می تواند امنیت سرمایه های آنها را تضمین و منافع آنها را برآورده سازد؛ و اگر در برخی از این کشورها می بینیم روزنامه و احزاب و سندیکاها و اتحادیه های کارگری زرد تا حدودی آزادند به این علت است که در مجموع  و جدا از شرایط ویژه ی تکامل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی این کشورها، امکان بروز انقلاب نسبت به کشورهایی که استبداد سیاسی در آنها ارجح دانسته می شود، کمتر وجود داشته است و وجود یک دموکراسی نصف و نیمه، وضع داخلی آنها را خیلی خطرناک نمی کرده است. برای نمونه در کره جنوبی و یا ترکیه در حالی که برخی از آزادی های سیاسی وجود دارد اما دهه هاست که انقلابی رخ نداده است. از این گذشته، تاریخ پس از جنگ جهانی دوم به ویژه نشان داده است که از دیدگاه امپریالیست ها در کشورهای زیر سلطه ای که نفت صادرات اصلی و عمده ی آنهاست،چنانچه استبداد سیاسی تمام عیاری حاکم باشد به نفع آنهاست.
 در مورد ایران باید اشاره کرد که مشکلات اجتماعی و فرهنگی کشور حتی با حل و فصل نسبی مسائل اقتصادی و سیاسی، حل نمی شوند و این به دلیل ویژگی استبداد سیاسی کنونی ایران یعنی دینی و مذهبی بودن آن و تسلط روحانیون و مذهب بر ارکان فرهنگی کشور است. کشورهای کره شمالی و چین که از جمله مدل های مورد بحث در جناح خامنه ای هستند با آزادی های اجتماعی به ویژه جایی که پای آزادی زنان در میان است (البته آزادی های اجتماعی زنان به معنای برقراری برابری حقوق بین زنان و مردان نیست) مشکلی اساسی ندارند و این در حالی است که یکی از موانع اساسی در مورد حل چنین مسائلی تحجر وصف ناپذیر روحانیون حاکم بر ایران است. در کشورهای استبدادی مورد اشاره، نه روحانیون بر کشور حاکم اند و نه مذهب بر ارکان فرهنگی مسلط است و این البته تفاوت بزرگی است که حکومت خامنه ای را با موانع شدید و غیر قابل حلی روبرو کرده و می کند.
 همچنین، شکل دینی و مذهبی استبداد سیاسی کنونی، آن را بسیار متحجرتر، کریه تر و غیر قابل تحمل تر می کند از شکل غیرمذهبی استبداد یا حکومت های مستبد سکولار. روحانیون در چنین استبدادی جایگاهی فوق زمینی دارند، جزو«بارگاه ملکوتی» به شمار می آیند و«مقدس» اند و مردم گله ی بندگان، مقلدان و مریدان بی حقوق و مطیع  آنها به شمار می آیند. در چنین حکومتی روحانیون می خواهند از سیر تا پیاز مردم را کنترل کنند و در حیطه ی اراده ی خود در آورند. در این حکومت، نه تنها مردم در حکومت شرکت ندارند بلکه مدام با گوشزد کردن به آنها به این که مطیع اوامر روحانیونی هستند که نماینده خدا در روی زمین اند تحقیر می شوند. و این ها و امثال اینها که در این چهل سال دیده شده است حتی با نوع سلطنتی و یا نظامی سکولار استبداد بسیار متفاوت است.
 نکته ی دیگر این است که حکومت کنونی بیشتر با حکومت های خلافت امویان و یا عباسیان یعنی حکومت های بیگانه ی مسلط بر ایران مقایسه و سنجیده می شود تا با حکومت های ایرانی یعد از آنها و از جمله صفویان. و این حتی برخلاف حکومت های مستبد سلطنتی سابق است که گرچه مزدور امپریالیسم بودند اما خودشان با حکومتی بیگانه و غاصب در کشور، همچون مستعمره ای با تسلط صوری و عملی استعمارگران، مقایسه و سنجیده نمی شدند بلکه عموما حکومتی خودی که نوکر امپریالیسم شده است ارزیابی می شدند. همین وضعیت حکومت روحانیون است که بخشا موجب بروز احساسات نژادپرستانه ضد عرب در برخی از مردم شده است.
 
مردمی خشمگین و جسور
خشم و نفرتی که از این حکومت و به ویژه جناح خامنه ای، تمامی وجود طبقه کارگر، کشاورزان، توده های زحمتکش  خرده بورژوا و حتی لایه های میانی و مرفه این طبقه را در برگرفته فزون از حد است. این خشم و نفرت از وضعیتی است که این حکام متحجر و«خود خدا پندار» طی چهل سال حکومت خود در تمامی زمینه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی به وجود آورده اند.
 تاریخ کمتر به یاد دارد که نسبت به شرایط دوران، توده های مردم به ویژه زحمتکشان این چنین به فلاکت اقتصادی و بدبختی افتاده باشند، چنین از ساده ترین و ابتدایی ترین حقوق سیاسی محروم شده باشند که حق نفس کشیدن نداشته باشند و چنین از نظر فرهنگی در تنگنا قرار گرفته باشند که که مشتی فسیل و مومیایی متحجر برای آنها در تمامی امور زندگی تصمیم بگیرند و حتی درون خانه های خود نتوانند آرامش و شادی و لذتی داشته باشند.
 از هم اکنون روشن است که نه تنها اکثریت توده های مردم در انتخابات پیش رو شرکت نخواهند کرد بلکه این را بی واهمه، نترس، شجاع و جسورانه توی روی حکام می گویند. چنین شرکت نکردن گسترده ای در انتخابات پیش رو در تاریخ جمهوری اسلامی بی سابقه خواهد بود و ننگ و رسوایی این رژیم را بیش از پیش در جهان طنین انداز خواهد کرد.
همین است که خامنه ای را چنین به ضجه انداخته و وی و مشتی از کریه ترین نوکران وی را به هته پته انداخته تا از آخرین خاکریزهای خود استفاده کنند.
 آنها چنین نعره می زنند:« رای دادن تکلیف دینی است و هر کس رای ندهد به خدا و پیر و پیغمبر و دین خیانت کرده است»! و
«به ما گوش فرا دهید زیرا ما اولیاء امور هستیم و برای شما که رعیت ما هستید تعیین می کنیم که به چه کسی رای  دهید. چنانچه به وی رای دهید خدا و دین از شما راضی خواهد بود و چنانچه رای ندهید کافرید»!
شاید در سال ها و دهه های گذشته ممکن بود بخش هایی از توده ها این سخنان را جدی بگیرند و از « کافر» شدن خودشان بترسند! اما اکنون خیر! گوش مردم دیگر نه تنها بدهکار این حرف ها نیست، بلکه وجودشان را سراپا انزجار از چنین تعیین تکلیف کردن هایی و چنین تحقیرها و ریاکاری هایی در برگرفته است.
اکنون مساله ی مهم رای ندادن مردم نیست. این امری است که حتی در انتخابات پیشین مجلس نیز رخ داد و در این انتخابات بدتر از آن رخ می دهد. مساله ی مهم این است که پس از این رای ندادن که خود تبارزی از شکاف گسترده شده میان مردم و حکومت است، این شکاف بیش از پیش خواهد شد و تضاد بین توده های مردم و این ریاکاران و دزدان و جانیان وضعیتی شدیدتر پیدا خواهد کرد. وضعیتی که می تواند تمامی طبقات مردم به ویژه طبقه کارگر و کشاورزان و زحمتکشان شهر و ده و طبقات میانی را به رویارویی های عملی نوینی با حکومت بکشاند و مضامین مبارزه ی آنها را همه جانبه تر و ریشه ای تر و اشکال مبارزه آنها را خصمانه تر و جنگجویانه تر کند.
 هرمز دامان
نیمه نخست خرداد 400 
پی نوشت
1-   این مقاله آماده بود که سخنرانی خامنه ای در 14 خرداد پیش آمد و اشاره ی وی به کاندیدهایی که مورد اجحاف قرار گرفته اند. منظور وی بیشتر لاریجانی بود و ظاهرا می خواست که به جای خودش که مسبب اصلی رد صلاحیت وی بود و بدون اجازه وی نمی توانست صورت گیرد، شورای نگهبان و یا شاید برخی نهادهای اطلاعاتی از وی دلجویی کنند. اما بیان این نظر با ابهاماتی توام شد که هم خود این نظر آن ها را به وجود می آورد و گویا می شد از آن این گونه برداشت کرد که منظورش این بوده که مثلا صلاحیت لاریجانی و حتی کسانی دیگر تایید گردد - که اگر فرض را بر این بگذاریم که چنین بوده است و سپس همان روز نظرات وی تغییر کرده است، آنگاه این را باید از زمره نوسانات کنونی خود خامنه ای و تضادهای حل ناشده ی جناح اش در مورد انتخابات دانست - و هم به این ابهام از جانب خود جناح خامنه ای(و به همراه آنها مخالفین رد صلاحیت شده) دامن زده شد. برای مثال کدخدایی سخنگوی شورای نگهبان نخست گفت که در چند روز آینده مساله را مورد بحث قرار خواهند داد( و این می توانست نشان ناهماهنگی باشد) و سپس همان روز و در پی اعلام نظرات دفتر نشر آثار خامنه ای که گفته بود که منظور خامنه ای تغییر در نظرات شورای نگهبان نبوده، اعلام کردند که اطلاعات نادرست تاثیری در رد صلاحیت ها نداشته است.
   با توجه به آنچه در عمل صورت گرفت، شاید بتوان انگیزه ی این اعلام نظر خامنه ای را جدا از یک دلجویی زبانی از لاریجانی ها، خاموش کردن آتش تند آنها و ندایی به  آنها که بالاخره به شما هم در حکومت بعدی چیزی ماسیده می شود، شوک وارد کردن به فضای سرد کنونی انتخابات دانست و همهمه ای راه انداختن و تستی کردن از وضع جاری و نه چیزی بیشتر. نوعی «مارمولک» بازی آخوندی و سرو صدایی که یک روز بلند شد و ظاهرا همان روز هم خوابید اما این میان برخی ارزیابی ها صورت گرفت. 

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر