۱۴۰۰ خرداد ۲, یکشنبه

خامنه ای و انتخابات

 

خامنه ای و انتخابات

به نظر می رسد که گماشته های خامنه ای در شورای نگهبان برای تأیید و یا رد صلاحیت کاندیداها و معرفی افراد واجد شرایط ریاست جمهوری دچار مشکل هستند و احتمالا مهم ترین دلیل آن باید این باشد که دفتر رهبری هنوز به نظر نهایی در مورد لیستی که باید بیرون دهند نرسیده تا آن را به شورای نگهبان ابلاغ کند.
دلیل این تعلل و تأخیر دفتر خامنه ای در معرفی کاندیداهایی که صلاحیت شان باید تأیید شود، چه می تواند باشد:
با توجه به نظراتی که از متحجرین نگهبان شنیده می شود، و نیز بر مبنای وضعیت موجود یعنی آنچه برنامه ی خامنه ای برای این دوره بوده است و آنچه که در برابر وی قد علم کرده است، نخستین علت، وجود کاندیداهایی حداقل از پنج جناح و یا افرادی است که می توانند با رای پنج جناح رابطه داشته باشند. چهار جناح از اصول گرایان و یک جناح از اصلاح طلبان.
چهار جناح اصول گرایان عبارتند:
جناح خامنه ای
 این جناح که مرکز سازمان ده آن دفتر رهبری است،خود به شاخه های گوناگون تجزیه می شود وهر دسته ی آن سازی می زند. جدال های درونی اینها با شعار خامنه ای مبنی بر«دولت جوان حزب اللهی» تشدید شد. پرسش این بود که این «دولت جوان حزب اللهی» را چه کسی و چه باندی باید سکاندار باشد!
 با این نظر خامنه ای، از یک سو جریان هایی تا حدودی همسو با خودش مخالفت کردند و آن را به صلاح جناح حاکم و عاقبت آن ندانستند و از سوی دیگر جدال های درون سپاه پاسداران برای اینکه کدام باند دولت را در دست بگیرد، تشدید شد و تجزیه های سیاسی درونی سپاه و بسیج را دامن زد.
انگیزه های اساسی درونی جدال های درونی سپاه و بسیج و تجزبه ها، دست یابی به «گنجینه» و خوان یغمایی به نام «دولت» ( در ایران کنونی دستگاه اجرایی) جاه طلبی های سران پاسدار و نیز برکشیدن باند خود به موقعیتی بالاتر در طبقه ی حاکم بوده و هست.
برخی شواهد نشان می دهد که جناح خامنه ای در صدد است با رد صلاحیت برخی از کاندیداهای خودی- بخشا پاسداران کاندید شده- و با این دلیل که اینها بهتر است خود را از انتخابات کنار بکشند، جناح خود را متحد نگه دارند. آنها از این می ترسند که با انتخاب هر کاندید پاسداری سروصدای دیگر پاسداران درآید. از دیگر سو، از این هراس دارند که رای های پاسداران و بسیجی ها و نیز دیگر ارگان های هم سو، بین پاسداران متعدد پخش شود.
با این وصف و تاکنون به نظر می رسد که کاندیدای اصلی آنها جلاد اعظم رئیسی است. فردی که از سن بیست سالگی تشنه ی خون مردم بوده است و در سلاخی جوانان مبارز پرونده ای قطور دارد.
مهم ترین مساله پیش پای رئیسی( و یا هر کاندید دیگری در این جناح) در مقام ریاست جمهوری  سیاست داخلی نیست- زیرا این سیاست نسبت به آنچه هست تغییر اساسی نخواهد کرد و بدتر خواهد شد و بهتر نخواهد شد- بلکه سیاست خارجی و در صدر آن  برقراری رابطه با امپریالیست های غربی است. در صورت برگزیده شدن، انتخاب معاونان و وزرا و موضع رسمی در قبال مذاکرات کنونی، نشانگر جهت حرکت رئیسی و البته خامنه ای خواهد بود.
با آمدن رئیسی، شخص خامنه ای تا زمانی که زنده بماند، مشکل که بتواند مانور دهد و از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند. همچنین این احتمال وجود دارد که جناح روسی- چینی در دفتر خامنه ای در جهت دادن به رئیسی نقش موثر بگیرند.
 جناح لاریجانی
این جناح، خود طایفه ای هستند و به همراه آنها که به گردشان حلقه زده اند، بخش مهمی از طبقه ی حاکم سرمایه دار بوروکرات- کمپرادور را تشکیل می دهند. اینها در عین حال و تا حدودی مخالف خامنه ای و دفترش هستند. این  مخالفت علیرغم عنایت هایی است که خامنه ای در حق ایشان روا داشته است؛ از جمله جای دادن صادق لاریجانی گند به بار آورده و افشا شده در میان فسیل های شورای نگهبان اش.
در واقع  خامنه ای با یک دست اینها را پس زده وبا یک دست پیش کشیده و البته آنچه پس زده بیش از آن چیزی است که پیش کشیده است و همین هم یکی از دلایل مخالفت اینان با وی است. جدا از محدودیت های دیگر( دعوای یزدی با صادق خان لاریجانی)، این اواخر باند رئیسی که منسوب به خامنه ای است، تلاش هایی را در جهت جارو کردن اینها و باندهایشان از دستگاه قضایی و دیگر نهادها صورت داده است و این امری نیست که خوشایند این  طایفه ی دزد و اختلاس گر باشد.
 ارجحیت این جناح برای بخش هایی از اصول گرایان این است که لاریجانی در برقراری رابطه با امپریالیست های غربی آن زمختی ای را که رئیسی می تواند داشته باشد( بر مبنای تمایل خود وی و یا به اجبار)احتمالا نخواهد داشت و به هر حال وی را نیروی بهتری برای سروسامان دادن به رابطه با غرب و همین گونه روابط با کشورهای منطقه و عادی کردن اوضاع می دانند. نکته ی دیگر در مورد این ارجحیت این است که لاریجانی می تواند جناح های روحانی و لایه های راست و میانی اصلاح طلبان را در صورت عدم تأیید کاندیدایی از جانب اینان و یا کشیده شدن انتخابات به دور دوم، به دنبال خود بکشد و در نتیجه تا حدودی بخش های مطرود طبقه ی حاکم یعنی بخش های مطرود از جانب باند خامنه ای را متحد گرداند. 
جناح روحانی
اینها دنباله ی جریان رفسنجانی و اساسا بخش مهمی از سرمایه داران بوروکرات - تکنوکرات و دلداده گان و سردمداران کنونی اقتصاد بوروکرات - کمپرادور وابسته به امپریالیسم غرب هستند. در حال حاضر وزرایی که در دولت روحانی بودند و برای ریاست جمهوری نام نویسی کرده اند، نمایندگان این جریان به شمار می روند. به دلیل اینکه این وزرا در صورت تأیید صلاحیت نمی توانند رای زیادی بیاورند، این احتمال که اگر جهانگیری تأیید صلاحیت شود، و به رغم اختلافات میان اینها با جهانگیری، وی تبدیل به کاندیدایی شود که اینها به دورش حلقه زنند نیز چندان دور از ذهن نیست.  
جناح احمدی نژاد
این ها نیز بخشی از جناح اصول گرایان به شمار می آیند. 8 سال در اختیار داشتن دولت به آنها کمک کرد تا شاخک هایی قوی تر در هیئت حاکمه به وجود آورند و با اختلاس ها و زد و بندها  غیره جای پای خود را سفت و سخت گرانند. پس از آنکه از نظر باند خامنه ای زیاده خواهی کردند مورد غضب قرار گرفتند و با وجود اینکه تا حدودی جای پای خود را از دست دادند، اما با این حال به دلیل اینکه رشته هایی، این ها را به مصباح و مدرسه حقانی و جلیلی و دیگران متصل می کرد، توانستند علیرغم ضرباتی که به آنها وارد شد، کماکان محدوده ای را برای خود حفظ کنند.
 یکی از دلایل اینکه احمدی نژاد در حکومتی که اگر کسی کوچک ترین حرفی بر علیه خامنه ای و دم و دستگاه اش بزند به جرم وابستگی به غرب و جاسوسی و امثال اینها توبیخ و یا حذف می شود، حاشیه ی امنیتی دارد و سرو مرو گنده برای خودش راه می رود و رجز می خواند، این است که وی خودش را ظاهرا با حفظ دانسته ها و اطلاعات اش در مقابل اینها بیمه کرده است.
ما به سه نکته در مورد دانسته های وی اشاره می کنیم:
 نخست اینکه احمدی نژاد پیش از ریاست جمهوری با اینها کاملا محشور بوده و از بخش مهمی از جنایات داخلی، ترورهای خارجی و غیره اطلاع دقیق و مستند دارد. خودش نیز در برخی از آنها بوده است.
 دوم، وی از تقلب از انتخابات سال 88 اطلاع دقیق و کامل و مستند( نوشته و گفتار) دارد و نقش دفتر خامنه ای و پسر خامنه ای و بسیاری دیگر را به خوبی می داند.
و سوم، طی هشت سال دولت اش با اینها وارد روابط گوناگون اقتصادی شده و از قرار دادها، رشوه ها، دزدی ها، اختلاس ها و غیره، به خصوص با بنیادهای زیر نظر رهبری و سپاه اطلاع کامل، دقیق و مستند دارد.
 اینها هستند که برای وی حاشیه ی امنیت درست کرده اند. ضمن آنکه  وی جای پای خود و نیروهای هوادار خود در طبقه ی حاکم را دارد و در سپاه، بسیج و مدارس مذهبی( با واسطه ی عناصر وابسته به مصباح یزدی) صاحب نفوذ است.
 چنانچه رئیسی بر سرکار بیاید، یکی از مسائل، تفاوت هایی است که با توجه به شرایط کنونی، بین دولت وی با دولت احمدی نژاد وجود خواهد داشت؛ زیرا این ها هر دو می توانند دولت های شخص خامنه ای نامگذاری شوند.
اینها چهار جناح اصلی اصول گرایان هستند که نمایندگان شاخص و معروفی دارند. می ماند جناح پنجم یعنی جناح اصلاح طلبان.
جناح اصلاح طلبان
در مورد این جناح تنها به این نکته اشاره می کنیم که اینکه این حضرات این گونه گارد می گیرند و هارت و پورت می کنند که ما تنها به کسی رای می دهیم که کاندیدای خودمان باشد و اگر چنین کسی وجود نداشته باشد به نامزدی از جناح های دیگر رای نمی دهیم، به ویژه در مورد جناح راست و میانی آن به هیچ وجه باورپذیر نمی باشد.
اینها البته امید دارند که برخی از کاندیداهای منسوب به اصلاحات مانند اسحاق جهانگیری( از اعضای حزب کارگزاران) صلاحیت شان تأیید شود تا در پی وی روان شوند اما اگر جهانگیری تأیید صلاحیت نشود و مثلا لاریجانی بماند آنها به دنبال لاریجانی روانه می گردند و یا چنانچه انتخابات به دور دوم کشیده شود و در این دور مثلا رقابت بین رئیسی و لاریجانی بشود، آنها به لاریجانی رای خواهند داد. طبق معمول انتخابات های اخیر آنها می خواهند کاندیدای خامنه ای انتخاب نشود.
هدف اساسی بخش های راست و میانی اصلاح طلبان همچون احمدی نژاد و دیگر رانده شده گان از درگاه خلافت خامنه ای، حضور در صحنه سیاسی یعنی مرده و جنازه به حساب نیامدن و سهم گرفتن از خوان یغمای دولت و حکومت است. اصلاح طلبان، به ویژه جناح راست و میانی آن، زمانی( بین 1382- 1378) که دولت و مجلس را با هم داشتند کاری نکردند، حال که نسبت به آن زمان هیچ ارگان به درد بخوری ندارند و عاجز و ذلیل شده اند جز آنکه التماس کنند که چیزکی هم به آنها ماسیده شود، کار دیگری از عهده شان ساخته نیست.  
دلایل تاخیر
اکنون باید به دلایل تاخیر توجه کنیم.
 این دلایل دو سویه ی اصلی دارد:
 از یک سو خامنه ای و دفترش که به نظر می رسد رئیسی را انتخاب کرده اند مایل نیستند وی را در رقابت با یکی از دو کاندیدایی که ممکن است رای بیاورند، یعنی لاریجانی و جهانگیری قرار دهند و به اصطلاح شرایطی رقابتی و دو قطبی به وجود آید و نامزد آنها یا رای کمی به دست آورد و یا بدتر رقابت را ببازد. این است که در«چه کنند» مانده اند. گویا نه می توانند رد صلاحیت شان کنند، زیرا هزینه ی کار را برای خود بالا خواهند برد و پشتیبانی بخش هایی از جناح راست را از دست خواهند داد و در نتیجه هسته ی خود را کوچک تر خواهند کرد؛ و نه می توانند رد صلاحیت شان نکنند زیرا ممکن است این امر به وضعی که در بالا اشاره کردیم منجر شود.
 از سوی دوم آنها نمی دانند که با کاندیداهای جناح و هسته ی خودشان که یکی دوتا نیستند چه کنند. اینجا نیز چنانچه رد صلاحیت کنند، بخش های زیادی را ناراضی خواهند کرد و گروه هایی تازه را شکل خواهند داد و از سوی دیگر چنانچه رد صلاحیت کنند، جدا از اینکه نمی دانند عاقبت تبلیغات اینها علیه یکدیگر چه خواهد شد، رای های شرکت کنندگانی را که به جناح خامنه ای رای خواهند داد پخش خواهند کرد.
به این ترتیب رای ها که با توجه به اراده ی عموی مردم در شرکت نکردن در این انتخابات به شدت ناچیز خواهد بود، یا بین دو قطب( یا سه قطب) پخش خواهند شد و یا بین جناح و باندهای خودشان. این مجموعه ممکن است آنها را مجبور کند که با تقلب رئیسی را از صندوق بیرون بکشند؛ کاری که لزوما مجبور به آن نیستند. یعنی در شرایطی که انتخابات با حداقل رای دهندگان برگزار شود و بخش مهم این حداقل را آنها بتوانند به سوی رئیسی سوق دهند دیگر چه نیازی به تقلب دارند. در اینجا اگر بخواهند تقلبی کنند- که می کنند - تنها  می تواند در مورد اعلام آرای بالاتری برای رئیسی باشد و نه بیرون کشیدن نام وی از صندوق به جای دیگری.
نکته ی دیگر در مورد تقلب این است که افراد شرکت کننده در این انتخابات از سد متحجرین شورای نگهبان یا دقیق تر از سد دفتر رهبری گذشته اند. دیگر از این محدودتر چه می تواند باشد؟ تقلب در بیرون آوردن آوردن نام کاندیدای دلخواه در این شرایط دیگر نشان به «پیسی» خوردن است.
 به نظر می رسد که اینها دلایل تاخیر باشد. ضمن آنکه باید در نظر داشت هر چه زودتر کاندیداها را معرفی کنند گرچه نه برای کاندیداها اما برای مخالفین این انتخابات فرصت بیشتری فراهم می آورند تا جهت آگاهی مردم به تجزیه و تحلیل شرایط بپردازند و تبلیغات خود را علیه طبقه ی حاکم و به خصوص باند خامنه ای بیشتر سامان دهند و به این ترتیب مردمی که ممکن است مردد باشند، بیشتر فرصت خواهند داشت تا تصمیم  قطعی بگیرند.
نکاتی درباره ی رفتارهای غیر قانونی باند خامنه ای        
شورای نگهبان خودسرانه شرایط برای کاندیداها تعیین می کند و حتی با وجود مخالفت بخش های مهمی از جناح اصول گرایان با آنها، کاندیداها را بر مبنای شرایط تازه رد صلاحیت می کند.
از آن سوی رئیسی خود را کاندید انتخابات می کند بدون آن که پیش از آن از سمت خود به عنوان رئیس دستگاه قضایی استعفا داده باشد. و وی که کاندید ریاست جمهوری است در عین حال ریاست دستگاهی را به عهده دارد که قرار است تخلفات کاندیداها را بررسی کند.
 این بی قانونی ها به هیچ وجه بدون حساب و کتاب نیست، بلکه برعکس عمدی در آنها وجود دارد. این ها نشانگر شکلی از نشان دادن زور و قدرت و تحمیل کردن خود به دیگران و مردم است.
 مایه اصلی این بی قانونی ها یعنی در واقع بی ارزش نشان دادن قوانینی که خود همین ها وضع کرده اند به این معناست که آنچه روی کاغذ نوشته می شود و به وسیله ی مجالسی قانونی بر آن ها صحه گذاشته می شود تا جایی ارزش دارد که برابری زور و قدرت واقعی را نشان دهد. به محض این که زور و قدرت از این قوانین فراتر می رود، آنچه که قانون عملی است همین موقعیت های واقعی زور و قدرت است:
«شما نمی توانید مانع کارهای ما شوید. ارجاع شما به قوانین که تلاش می کنید ما را در چارچوب آنها نگه دارید، پشیزی ارزش ندارد. اگر زور و قدرت شما بیشتر است می توانید عملی انجام دهید خلاف آن چه در قانون( اساسی و یا هر نوع قانون دیگری) نوشته شده است»!؟
استفاده ی از این شیوه ها برای نشان دادن نیرو و قدرت خود برای یک هدف دیگر نیز هست. نشان دادن زور و قدرت خود به توده های مردم. تحمیل کردن زوری خود به مردم. این هدف بر مبنای یک دیدگاه قرار دارد.
«هر چه زور بیشتری به مردم وارد کنی و آنها را در مضیقه و منگنه و تنگنا  قرار دهی امکان اینکه مردم بتوانند نیروی فکری خود را به حرکت در آورند و دست به عملی بر علیه تو زنند کمتر می شود. شما خود و شرایط خود را به زوربه آنها تحمیل می کنی و آنها نقشی پذیراتر از پیش را قبول خواهند کرد. ابتکار هر عملی در دست توست و مردم به اجبار تابع تو! تو مبتکری و مردم منفعل»!
این هاست معنای این کردارها و آنچه که مایه و پس و پشت این گونه بی قانونی هاست:
«ما می توانیم و انجام می دهیم و کسی نمی تواند مانع ما شود».
این امر صرفا در این گونه اقدامات خلاصه نمی شود. ماموران حفاظت سپاه و یا اطلاعات در جواب خانواده های جانباخته گان هواپیمای اوکراینی به ساده گی به آنها می گویند:
« خوب کردیم کشتیم. شما هم بخواهید زیادی حرف بزنید می کشیم»! همین عبارات به خانواده های جانباخته گان مبارزات دی 96 و آبان 98 زده شده است.
 این شکل رفتار با توجه به شرایط کنونی تنظیم می شود و گرچه برخلاف ظاهر آن، بخشی از آن از روی عجز است- زیرا حکومت با ثبات نیازی به این گونه کردارها حداقل چنین آشکارا ندارد- اما این گونه نیست که همه ی آن از روی عجز باشد، بلکه بر مبنای محاسبه و تحلیل وضع روانی توده ها در مبارزه ی جاری استوار است.
آنها به خوبی می دانند که توده های کارگر و کشاورز و زحمتکش و نه تنها اینها بلکه طبقه ی خرده بورژوازی نیز، به جز چند مورد استثنایی در هیچ کجای ایران نه سازمانی صنفی دارند و نه سازمان سیاسی. و به اصطلاح در شرایط کنونی«مظلوم» اند. و اینها به واقع «مظلوم گیر آورده اند»!
هدف دیگر آن نشان دادن قدرت خود به امپریالیست ها و حکومت های منطقه است برای اینکه این ها روی نیروی دیگری حساب باز نکنند.
هرمز دامان
نیمه نخست خرداد 400
 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر