۱۴۰۰ آذر ۲۱, یکشنبه

درباره ی مائوئیسم (15) تمامی مرتجعین و امپریالیست ها ببر کاغذی هستند ( بخش یکم)

 
درباره ی مائوئیسم (15)
 
تمامی مرتجعین و امپریالیست ها ببر کاغذی هستند
 
( بخش یکم)
 
شیوه ی ما در سری مقالات درباره مائوئیسم در این مقاله که در دو بخش تنظیم شده تا حدودی تغییر کرده است. به دلیل اهمیت موضوع در شرایط خاص جامعه ی ما می خواستیم که تمامی نکات مائو در مورد این مساله بازگو شده باشد. در مورد برخی نکات یادداشت هایی اضافه کرده ایم.
 
اوت 1946
از مصاحبه با آنا لوییز استرانگ، منتخب آثار مائو، جلد چهارم
تمام مرتجعین ببرکاغذی هستند. مرتجعین در ظاهر ترسناک به نظر می آیند، ولی در واقع چندان نیرومند نیستند. در بررسی مسائل از دید وسیع و طولانی ملاحظه می شود که نیروی عظیم واقعی را خلق دارا است نه مرتجعین. چه کسانی در روسیه، قبل از انقلاب فوریه ی 1917 قدرت واقعی را در دست داشتند؟ در آن زمان تزار ظاهر قدرت داشت، ولی انقلاب فوریه با یک ضربه ی بادکی، صفحه زمین را از وجودش پاک ساخت. و سرانجام روشن شد که در روسیه، قدرت در دست شوراهای کارگری، دهقانی و سربازی بود و تزار ببری کاغذی بیش نبود. مگر هیتلر در زمان خودش نیرومند محسوب نمی شد؟ ولی بالاخره تاریخ ثابت کرد که او هم ببر کاغذی ای بیش نبود. موسولینی به همان نحو، امپریالیسم ژاپن نیز به همان شکل. برعکس قدرت اتحاد شوروی و مردم شیفته ی آزادی و دموکراسی در جهان بسیار از آنچه پیش بینی می شود، پر توان تر است.
 
یادداشت:
یک- منظور مائو از خلق( در اینجا شاید واژه ی مردم بهتر باشد- زیرا خلق در ادبیات چپ و دیگر نیروهای انقلابی ایران عموما به کارگران و دهقانان و کلا طبقات زحمتکش و تهیدست اطلاق می شود) نیروهای مترقی در درون هر نظام اقتصادی- سیاسی تاریخی است. از این دیدگاه برده داران و فئودال ها و سرمایه داران نیز در آغاز قدرت گرفتن نظام های اجتماعی برده داری، فئودالیسم و سرمایه داری نیروهای مترقی بوده اند و جزیی از مردم در مقابل قدرت حاکم کهنه شده و یا ارتجاعی به شمار می آمدند.
دو- ممکن است این میان کسی بگوید که خود اتحاد شوروی هم دود شد و به هوا رفت.
 البته اتحاد شوروی «دود شد و به هوا رفت»، اما تا آنجا که صحبت بر سر اتحاد شوروی یعنی حکومت سوسیالیستی طبقه ی کارگر در شوروی به رهبری لنین و استالین تا سال 1956 است( و نه سوسیالیسم امپریالیسم شوروی خروشچف و برژنف)، اتحاد شوروی و طبقه ی کارگرشوروی ببری نبود که کاغذی شده باشد. این ببری واقعی بود که جدا از نو بودن و بنابراین نارس و ناکامل بودن و از این رو مرتکب اشتباه شدن،  با خیانت خروشچف و رویزیونیست ها از درون خنجر خورد و به ظاهر از بین رفت. اما این ببر واقعی، واقعی خواهد ماند و به وسیله ی فرزندان خود برخواهد گشت. نیروی نوی تاریخی ممکن است شکست بخورد، اما این شکست تنها شکست موقتی خواهد بود. پیروزی استراتژیک و نهایی همواره از آن نیروی نو است. 
 
ادامه:
چانکایچک و حامیان اش- مرتجعین آمریکا- نیز ببران کاغذی اند. وقتی که از امپریالیسم آمریکا سخن به میان می آید، گمان می رود که او صاحب قدرت خارق العاده ای است، و مرتجعین چین هم از این« قدرت» آمریکا برای ارعاب مردم چین استفاده می کنند. اما بالاخره ثابت خواهد شد که مرتجعین آمریکا نیز مانند سایر مرتجعین در تاریخ، صاحب قدرتی نیستند. در آمریکا نیروی واقعی را کسان دیگری در اختیار دارند- خلق آمریکا.
وضع چین را در نظر بگیریم : ما به جز ارزن و تفنگ چیز دیگری که بدان تکیه کنیم، نداریم، ولی سرانجام تاریخ ثابت خواهد کرد که این ارزن و تفنگ ما نیرومندتر از هواپیماها و تانک های چانکایشک است. با وجود این که مردم چین هنوز مشکلات فراوانی در برابر دارند و مدتی طولانی مجبور به تحمل رنج هایی از حملات مشترک امپریالیست های آمریکا و مرتجعین چین خواهند بود، ولی سرانجام روز شکست این مرتجعین و پیروزی ما فرا خواهد رسید. دلیل این امر ساده است: مرتجعین نماینده ی ارتجاع و ما نماینده ی پیشرفت و ترقی هستیم.
 
یادداشت
یک - پس از تجاوز امپریالیسم آمریکا به افغانستان و عراق و دخالت هایش در سوریه و نیز مبارزات داخلی طولانی خلق آمریکا در سال 2020( علیه تبعیض نژادی و دیگر مسائل)، اینک ما شاهد تضعیف و افول این امپریالیسم در سطح جهانی هستیم. همان بلایی که بر سر انگلستان که خورشید در سرزمین هایش غروب نمی کرد، آمد، بر سر آمریکا تقریبا آمده و بیشتر از این نیز خواهد آمد. آمریکا از شکست هایش در چین و هندوچین پند نگرفت و آنها را تکرار کرد. جنگ های بعدی امپریالیسم- زیرا که امپریالیسم نمی تواند دست از جنگ و فتنه گری بر دارد- آمریکا را به سراشیبی تندی خواهد کشاند و وی را به همراه دیگر امپریالیست ها روانه گورستان تاریخ خواهد کرد.
دو- «مترجعین نماینده ی ارتجاع و ما نماینده ی پیشرفت و ترقی هستیم.»این کلید مساله ی ببر واقعی و ببر کاغذی است. مرتجعین یعنی نیروهایی که از نظر تاریخی کهنه شده اند در نهایت شکست خواهند خورد هر چند اکنون با سلاح های خود شکست ناپذیر جلوه کنند. خلق( طبقه ی کارگر، کشاورزان و دیگر زحمتکشان) در نهایت پیروز خواهد شد، هر چند اکنون ارزن و تفنگ دارد و مداوما شکست خورده و یا باز می خورد. این قانون تاریخ است.
 
١۴ ژوئیه ١٩٥٦
 از امپریالیسم امریکا ببر کاغذی است، جلد پنجم
همه چیز تابع تغییر است. نیرو های بزرگ فاسد در برابر نیرو های کوچک نو ظهور سرخم خواهند کرد. نیرو های کوچک به نیرو های بزرگ تبدیل خواهند شد؛ چه اکثریت خلق این تغییر را خواستارند. نیروهای امپریالیسم آمریکا از بزرگ به کوچک تغییر می کند زیرا که مردم آمریکا نیز از دولت خود ناراضی اند.
من در طول عمرم شاهد چنین تغییراتی بوده ام. برخی از ما که در اینجا حاضریم در زمان سلسله تسین متولد شده ایم و سایرین پس از انقلاب ١٩١1.
سلسله تسین مدت ها پیش سرنگون شد. به وسیله ی چه کسی؟ به وسیله ی حزبی که از طرف سون یاتسن رهبری می شد و به همراهی مردم. نیروهای سون یاتسن آن قدر کوچک بودند که مقامات تسین او را جدی نگرفتند. او قیام های متعددی را رهبری کرد که همگی شکست خوردند. لیکن در آخر این سون یاتسن بود که سلسله تسین را به زیر کشید. از چیز بزرگ نبایستی واهمه داشت. بزرگ به وسیله کوچک سرنگون خواهد شد. کوچک به بزرگ تبدیل خواهد گردید. پس از سرنگونی سسله تسین، سون یاتسن با شکست مواجه گردید. او نتوانست خواست های خلق، مانند مطالبات برای زمین و مبارزه با  امپریالیسم را بر آورده سازد. به علاوه او نتوانست لزوم سرکوب ضد انقلابیون را که آزادانه به اینجا و آنجا سر می کشیدند درک کند. بعد ها، او به دست یوان شی ـ کای سرکرده ی میلیتاریست های شمالی شکست خورد. نیرو های یوان شی ـ کای بزرگتر از نیرو های سون یاتسن بودند. اما در اینجا بار دیگر این قانون به کار افتاد ـ نیروی کوچکی که با خلق پیوند داشته باشد نیرومند می شود در حالی که نیروی بزرگی که مخالف خلق است ضعیف می گردد. سپس انقلابیون بورژوا- دمکرات سون یاتسن، با ما کمونیست ها همکاری کردند و با یکدیگر دستگاه میلیتاریست ها را که یوان شی ـ کان به جای گذارده بود در هم شکستیم .
حکومت چانکایشک در چین از طرف دول کلیه کشورها به رسمیت شناخته شد و بیست و دوسال عمر کرد و نیروی او از همه بزرگتر بود. نیروی ما کوچک بود. در ابتدا پنجاه هزار نفر عضو حزب بودند که پس از سرکوب های ضد انقلابی فقط چند هزار نفر ماندند. دشمن در همه جا فتنه کرد. دوباره این قانون به کار افتاد ـ بزرگ و قوی در آخر شکست می خورد، چون از خلق جدا است، در حالی که کوچک و ضعیف پیروز می شود چون با خلق پیوند دارد و برای منافع خلق کار می کند. اوضاع در آخر به این صورت در آمد.
در دوران جنگ ضد ژاپنی، ژاپن بسیار قوی بود. سپاهیان گومیندان به درون کشور رانده شدند و نیروهای مسلحی که از طرف حزب کمونیست رهبری می شد تنها قادر بودند در مناطق روستائی پشت خطوط دشمن دست به جنگ پارتیزانی بزند. ژاپن شهرهای بزرگ چین چون پکن، تین سین، شانگهای، نانکن، اوهان و کانتون را اشغال کرد و معذلک میلیتاریست های ژاپنی همانند هیتلر آلمان در مدت چند سال برطبق همان قانون نابود شدند.
ما متحمل مشکلات بیشماری شدیم، از جنوب به شمال رانده شدیم و نیروی مان از چند صد هزار به چند ده هزار تقلیل پیدا کرد. در آخر راه پیمائی طولانی ٢٥٠٠٠ لی، نفرات ما تنها ٢٥٠٠٠ بود...
در دوران جنگ مقاومت، تعداد سپاهیان ما در جریان مبارزه علیه ژاپن رشد کرد و به ٩٠٠٠٠٠ نفر رسید. سپس جنگ آزادیبخش آمد. سلاح های ما پست تر از گومیندان بود. در آن زمان سپاهیان گومیندان چهار میلیون نفر بودند، اما در عرض سه سال جنگ، ما جمعا هشت میلیون از نفرات  آنها را تار و مار کردیم. گومیندان گرچه از طرف امپریالیسم آمریکا حمایت می شد، نتوانست ما را در هم شکند. بزرگ و قوی نمی تواند پیروز شود؛ این همیشه کوچک و ضعیف است که پیروز می گردد.
اکنون امپریالیسم  امریکا بسیار نیرومند است، اما در واقع چنین نیست. امپریالیسم آمریکا از نظر سیاسی بسیار ضعیف است چه از توده های مردم جدا بوده و مورد بیزاری همه، از جمله مردم آمریکا است. امپریالیسم آمریکا در ظاهر بسیار قوی است اما در واقع  چیزی نیست که باید از آن واهمه داشت؛ امپریالیسم آمریکا ببر کاغذی است. در ظاهر یک ببر است، اما از کاغذ ساخته شده و در مقابل باد و باران ناتوان است. من معتقدم ایالات متحده هیچ چیزی نیست مگر یک ببر کاغذی .
تاریخ در مجموعه خود و تاریخ هزاران سال جامعه طبقاتی این نکته را ثابت کرده است ـ قوی باید تسلیم ضعیف گردد...
صلح تنها زمانی پایدار است که امپریالیسم نابود شده باشد. روز نابودی ببر های کاغذی فرامی رسد. اما آنها خود به خود معدوم نمی شوند، باید در رگباری از باد و باران داغان شوند.
 
یادداشت
یک - منظور از کوچک هر کوچکی و منظور از ضعیف هر ضعیفی نیست. یک نیروی ارتجاعی هم می تواند کوچک و ضعیف باشد و در تضاد میان نیروهای ارتجاعی، علیه مرتجعی دیگر که بزرگ و قوی است مبارزه کند و آن را شکست داده و خود به نیروی بزرگ و قوی تبدیل شود. اما این نظرات مائو و بیان آن به عنوان قانون در معنای عام و خاص اش شامل آن نیروی ارتجاعی نخواهد شد. مثلا به دلیل رشد ناموزون در نظام اقتصادی- سیاسی امپریالیسم ممکن است یک امپریالیسم در مقابل امپریالیست های بزرگ تر و قوی تر، نخست کوچک و ضعیف باشد و سپس در تقابل با آن امپریالیست ها، بزرگ و قوی شود.
منظور مائو از نیروی کوچک و ضعیف- چنان که به دفعات اشاره می کند و مثال هایش نیز نشان می دهد - نیروهای نوین تاریخی است. یعنی نیروهای که با خلق پیوند دارند و در جهت تکامل تاریخ و بینان نهادن یک نظام اقتصادی- اجتماعی نوین عمل می کنند. منظور مائو نیروهایی است که در بدو تولد در نظام کهنه، کوچک و ضعیف اند، اما چون وجود آنها و حرکت شان در جهت رشد و تکامل جامعه است، در جهت مخالف بزرگ و قوی که مسلط بر جامعه است و وجودش به مرور کهنه و گندیده و ارتجاعی شده قرار می گیرند. این نیروهای کوچک و ضعیف نو در مبارزه با نیروی مسلط ارتجاعی می توانند به مرور تبدیل به نیروی بزرگ و قوی شوند و نیروهای ارتجاعی را شکست داده و آنها را از بزرگ و قوی به کوچک و ضعیف تبدیل کرده و از بین ببرند.
 به این ترتیب این نظریه کاری به کار تضاد میان نیروهای ارتجاعی و کوچک شدن یکی و بزرگ شدن دیگری ندارد- گرچه در شکل انتزاعی خود یعنی تبدیل کوچک و ضعیف به بزرگ و قوی و برعکس، درمورد تضادهای میان آنها نیز صدق کند- بلکه در نفی همه ی نیروهای ارتجاعی صرف نظر از رشد ناموزون آن ها و در تایید نیروهای نوین انقلابی است. از نظر استراتژیک همه ی نیروهای ارتجاعی و امپریالیست ها صرف نظر از درجه ی قدرت آنها در مقابل طبقه ی کارگر و خلق محکوم به مرگ و فنا هستند.
دو: تحلیل مائو از نمونه ی سون یات سن نماینده ی بورژوازی ملی مبارز چین نمایانگر نکات قوت و ضعف این بورژوازی است. نیروهای وی که نخست کوچک و ضعیف هستند می توانند یک سلسله ی کهنه ی ارتجاعی را که دارای نیروهایی بزرگ و قوی است به زیر کشند و جمهوری بورژوایی چین را برقرار کنند. اما ضعف های اساسی سون یات سن در دوره ی تاریخی ای که با امپریالیسم و گندیدگی سرمایه داری و تبدیل شدن اش به آستانه ی انقلابات سوسیالیستی و کمونیستی مشخص می شود، مانع از آن است که سون یات سن بتواند نقش بورژوازی انقلابی فرانسه را در انقلاب این کشور در پایان قرن هجدهم اجرا نماید. در دوران امپریالیسم تنها نیرویی که نماینده ی نیروهای نوین تاریخی است طبقه ی کارگر است و تنها این طبقه است که می تواند قدرت گیرد و از نظر استراتژیک بر امپریالیسم و ارتجاع پیروز شود.  
 
١٨ نوامبر١٩٥٧
 از کلیه مرتجعین ببر کاغذی هستند
بخش هائی از سخنرانی در حاشیه نمایندگان احزاب کمونیست و کارگری مسکو، منتخب آثار جلد ٥
در سال ١٩٤٦هنگامی که چانکایشک به ما حمله کرد، بسیاری از رفقای ما و مردم کشور در این که ما می توانیم در این جنگ موفق شویم، شک و تردید داشتند. من خودم نیز نگران بودم، ولی ما در یک موضوع اطمینان کامل داشتیم. در آن موقع خبرنگار امریکائی انا لوییز استرانک به ینان آمده بود و من ضمن مصاحبه ای در باره ی مسایل زیادی از قبیل چانکایشک، هیتلر، ژاپن، امریکا و بمب اتمی با او صحبت کردم. من گفتم که تمام مرتجعین ببر کاغذی هستند، به علت این که از مردم دور افتاده اند.
 ببینید: آیا هیتلر ببری کاغذی نبود که شکست خورد؟ من همچنین گفتم که تزار روسیه، پادشاهان چین و میلیتاریسم ژاپن نیز ببرکاغذی بودند و همان طور که اطلاع داریم، آنها هم سرنگون شدند. امپریالیسم امریکا هنوز سرنگون نشده است و بمب اتمی دراختیار دارد. ولی من معتقدم که او نیز سرنگون خواهد شد. امپریالیسم امریکا هم ببر کاغذی است. چانکایشک بسیار نیرومند بود و بیش از چهارمیلیون نفر نیروی نظامی منظم در اختیار داشت. ما در آن زمان در ین ان بودیم. فکر می کنید جمعیت ین ان چقدر بود؟ هفت هزار نفر. تعداد ارتش نفرات ما چقدر بود؟ ما نهصد هزار نفر پارتیزان داشتیم که همه آنها در ده ها پایگاه چانکایشک از هم جدا شده بودند. ولی ما معتقد بودیم که چانکایشک ببر کاغذی است و حتماً او را شکست خواهیم داد.
 
یادداشت
 منظور مائو از عبارت «از مردم دور افتاده اند» این نیست که اگر این نیروها به سوی مردم برگردند مشکل حل می شود. در حقیقت نیروی نویی که به مرور کهنه و ارتجاعی می شود از مردم دور می افتد و در ماهیت آن هم نیست که به جانب مردم برگردد. برای همین نیروهای نوین باید این قدرت ارتجاعی را باید تا جایی که بر سر  راه تکامل جامعه می ایستد جارو کنند و دور اندازند. این که بخش هایی از نیروهای ارتجاعی ممکن است در گیرودار انقلابات و جنگ ها علیه ارتجاع حاکم کنار بکشند و یا برخی از آنها  به سوی مردم بیایند قاعده ی حاکم بر حرکت نیروهای ارتجاعی نیست. چنان که لنین گفت آنها با چنگ و دندان و تا پای جان از حکومت خود دفاع می کنند و پس از شکست خوردن از نیروهای نوین تاریخی، به تلاش برای برگرداندن بهشت خود به انواع تلاش ها دست می زنند.همچنین مبارزه ی مائو و مائوئیست ها در انقلاب فرهنگی- کارگری چین با رهروان راه سرمایه داری که به مثابه نمایندگان نوین سرمایه داری و برای بازگرداندن آن عمل می کنند و از بطن نظام سوسیالیستی بیرون می زنند نمونه ای بارز است.
م- دامون
آذر 400

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر