۱۴۰۲ فروردین ۱۲, شنبه

بخش هایی از مقاله ی« عقل سرد» جنبش انقلابی را«بیرحمانه» نقد می کند!

 
بخش هایی از مقاله ی« عقل سرد» جنبش انقلابی را«بیرحمانه» نقد می کند!*
با برخی تغییرات و افزوده ها
 
وضعیت جنبش انقلابی دموکراتیک
در مورد خود جنبش انقلابی دموکراتیکی که در مرحله ی کنونی و به گونه ای بخشی- یعنی نه تمامی مردم - با شعار زن زندگی آزادی حرکت کرد باید گفت که زنده و سُرومُر و گنده است گر چه نه در تمامی اشکالی که جریان داشت. ضرباتی زد و ضرباتی خورد. ضرباتی که زد بیش از ضرباتی بود که خورد. ضربات وارد شده به نظام تمامی ارکان این حکومت جنایتکار را که تا حلقوم اش اسلحه قورت داده است و از کثیف ترین و پلیدترین شیوه ها برای سرکوب خلق استفاده می کند به لرزه در آورد و آن هم حداقل برای سه ماه و آن را به فروپاشی نزدیک تر کرد. تازه این در صورتی است که ما تنها برخی از اشکال مبارزه و دورانی کوتاه از اوج جنبش را در نظر گیریم؛ در حالی که از نظر ما جنبش شش ماه است ادامه داشته و دارد و به همان سه ماه نخست اوج  و برخی از اشکال مبارزه ی خود محدود نشده و نمی شود. این در حالی است که ضربات وارد شده به جنبش خلق که در صورتی که برخی عوامل جور بود می توانست کمتر باشد، توده ها را به چاره اندیشی در مورد ضعف ها و کمبودها و چگونگی پیشبرد اشکال مبارزه برانگیخته است و نه به این که پی مبارزات خویش را رها کرده و به ستم حکومت جنایتکار تمکین کرده باشند. جنبش اکنون پیش از هر چیز در حال آبدیده شدن هر چه بیشتر، شخم زدن و رشد کردن در سلول های تک تک افراد جامعه است و ادامه دارد!
کافی است به سخنان مبارزین زن و مرد جوانی که در مبارزه آسیب دیدند و یا مادران و بستگان آنها و یاران شان از زن و مرد و نیز دیگر مبارزین پیشرو طبقات گوش کنیم. صاف و ساده جنبش در آنها زنده است و از سوی آنها پیگیری و پخش و تکثیر می شود و در تمامی اتم های جامعه رسوخ می کند.
***
در مورد نخست مشکل بتوان گفت که اکثریت مردم در آگاهی خویش با این مبارزات و خواست سرنگونی همراهی نمی کردند. شواهد بسیاری دال بر این است که اکثریت جامعه ی ایران این حکومت را نمی خواهند و حداقل در فکرشان خواهان سرنگونی آن هستند( انتخابات مجلس و ریاست جمهوری تنها یک گواه است). در مورد دوم یعنی پیوستن عملی باید گفت به طور نسبی - کم یا زیاد - پیوستند. مثلا در کردستان و بلوچستان و آذربایجان غربی و استان کرمانشاه و ایلام و نیز بسیاری از شهرهای ایران - و نه تنها شهرها بلکه روستاها نیز- مانند برخی شهرهای لرستان، ایذه و سمیرم و ...( مناطق و شهرهایی که قوم هایی مانند لرها و بختیاری ها و قشقایی ها و بویراحمدی ها... هستند) جنبش بسیار توده ای تر از نقاط دیگر بوده و هست.
نکته ی دوم: این برای نخستین بار نبود که شعار سرنگون باد در مبارزه ای در ایران سر داده می شد. در دی 96 و آبان 98 نیز که توده ها به شکل گسترده در آنها شرکت داشتند، چنین خواست و شعارهایی بود و حتی در مبارزات سال 88 نیز. از این گذشته، اکثریت مردم ایران این حکومت را نمی خواهند و مایل به سرنگونی آن هستند و بارها نیز از راه های مستقیم و غیر مستقیم( چنانکه گفتیم شرکت نکردن در انتخابات های اخیر) گفته اند که این حکومت را نمی خواهند. از این دیدگاه سرعت تبدیل شعار زن زندگی آزادی به خواست سرنگونی رژیم برای مردم خیلی عجیب نبود.
***
اولا که جنبش به طور بخشی اکثریت و یا بخش های بزرگی از مردم را به میدان کشید. مثلا در بسیاری از دانشگاه ها و مدارس اکثریت دانشجویان و دانش آموزان و معلمان به میدان آمدند. همچنین است در مناطقی مانند کردستان و بلوچستان که اکثریت توده ها و یا بخش های زیادی از مردم به میدان مبارزه کشیده شدند. و نیز روزهایی بود که اکثریت و یا بخش های بزرگی از کسبه و بازاریان به جنبش پیوستند.
 دوما، آیا قرار است که هر نوع جنبشی که آغاز می شود به سرعت و در چند ماه اکثریت جامعه را به درون خود و به میدان نبرد خود بکشاند؟ مگر در انقلاب های مشروطه و یا انقلاب 57 چنین بوده است؟ از سوی دیگر برخی جنبش ها به دلایل گوناگون و از جمله بافت طبقاتی و نیز به دلیل فقدان شرایطی که در بالا آمد، تنها می توانند نقش یک شریان گرچه شریانی مهم را بازی کنند و به طور بخشی جامعه را به حرکت در آورند و نقش شان هم همین است. چنانکه برخی از شرایطی را که در بالا برشمردیم وجود داشت، این امکان بود که بین این جنبش و جنبش های موجود دیگر پلی زده شود و همه یا تعداد بیشتری شریان به حرکت افتد.
عقب نشینی در برخی از اشکال مبارزه
نخستین نبردها صورت گرفت و در برخی از شکل های نبرد، توده ها تا حدودی شکست خوردند و دست به عقب نشینی هایی موقتی در برخی از شکل های مبارزه زدند! توده ها در همان زمان اوج جنبش هم متوجه شدند که برای از پا درآوردن دشمن پلیدشان، نیاز به وارد کردن نیروهای بیشتری به میدان چنان مبارزه ای و بالا بردن کیفیت مبارزه ی خویش دارند و...
***
در واقع جنبش تنها در یکی از شکل های مهم مبارزه موجود، یعنی شکل مبارزه ی خیابانی عقب نشینی ای موقتی کرده است. روشن است که مردمی که چنین شکلی از مبارزه  را پیش می بردند، با توجه به ناتوانی نیروهایشان به ویژه دست خالی بودن آنها مقابل مزدوران حکومتی ددمنش که تا دندان مسلح و از اسلحه جنگی در تقابل با جنبش استفاده می کند و می کُشد طبعا و علیرغم ضربات شدیدی که می زنند، به طور موقت شکست می خورند و در آن شکل های مبارزه که توش و توان کافی برای تداوم آنها در اختیار ندارند موقتا و تا حدودی عقب نشینی می کنند و شکل های دیگر را فعال کرده و به پیش می برند. اکنون بیشتر شکل های مبارزه تداوم دارد و شکل های تازه ای از مبارزه نیز به کار گرفته شده است.
دستاوردهای جنبش دموکراتیک در مبارزات اخیر
مگر همین دگرگونی چشمگیری که در روحیه ی مردم ایران به وجود آورد یک دستاورد بزرگ نیست؟ و تازه مگر تنها در روحیه ی مردم دگرگونی به وجود آورد و مثلا هیچ درسی برای چگونگی تداوم مبارزه و زدن ضربات دیگر به رژیم برای توده ها نداشت و از جمله درس استقامت و پایداری در مبارزه؟ دستاوردهایی این چنین بود که جنبش 88 را به جنبش 96 و آن را به جنبش 98 و این یک را به جنبش 401 تبدیل کرد.
جدا از این ها هنوز ثباتی در رابطه ی توده ها و حکومت شکل نگرفته که ما از نرسیدن به دستاوردهای با ثبات صحبت کنیم. در حقیقت پس و پیش شدن ها و نبرد و جنگ برای استقرار نیروها در مواضع جدید و ایجاد تعادل نوین ادامه دارد. حکومت تلاش می کند مردم را از آنچه به دست آورده اند به پس و به مواضع پیشین براند و اما توده ها در صدد دفاع با چنگ و دندان از مواضع به دست آمده ی خود و مستحکم کردن آنها هستند. روشن است که تثبیت مواضع تازه ی توده ها و تکامل تضادها بین توده ها مردم و حکومت، مبارزات 1401 را به جنبش های و مبارزات بزرگ تر و گسترده تری تبدیل خواهد کرد.
ایرادها و کمبودهای جنبش
از سوی دیگر، با پذیرش استمرار جنبش چه چیزی را قرار است «تطهیر» کنیم؟  نواقص، ضعف ها و کمبودهای جنبش انقلابی را؟ ولی بیشتر این نواقص و ضعف ها و کمبودها بسیار روشن و آشکارتر از آن است که بتوان آنها را نادیده گرفت؛ و حتی پیش از این که این جنبش به این شکل بروز کند همواره مورد بررسی و بحث بوده است. مثلا نبود طبقه ی کارگرهمچون طبقه ای متحد با جهان بینی پیشرو و انقلابی- و منظور ما جهان بینی مارکسیستی - لنینیستی- مائوئیستی است - در رهبری جنبش، نبود برنامه ی منظم و داشتن دورنما و استراتژی و تاکتیک های انقلابی برای جنبش- امری که مطالبه حداقلی تنها پاسخی ناکافی به آن است- ، نبود حزب انقلابی و تشکیلات منضبط  در راس جنبش که بتواند در مسیر جنبش مجرب و کارکشته شود، نبود یک اتحاد مستحکم سراسری بین هر بخش و طبقه، نداشتن سلاح و نبود تشکیلات مسلح، نبود یک جبهه ی متحد از طبقات خلقی به رهبری طبقه ی انقلابی و غیره.  پیشروان جنبش های طبقات که جای خود دارد حتی توده های میانی طبقات نیز به بسیاری از این نواقص و کمبودها پی برده اند.
تفاوت دو جنبش اقتصادی و سیاسی و شرایط تبدیل جنبش اقتصادی به جنبش سیاسی
این کشف بزرگی نیست که بین وضع زندگی روزمره ی مردم( ما آن را خواست و جنبش توده های محروم و زحمتکش برای بهبود شرایط اقتصادی و تداوم زندگی روزمره شان در نظر می گیریم) و جنبش دموکراتیک انقلابی در این مرحله با نام زن زندگی آزادی، درعین وحدت و هماهنگی ها، تضادها و ناهماهنگی هایی وجود داشته و دارد و با هم همنوا نیستند. این ها هر کدام دارای ویژگی هایی است که آن را از دیگری متمایز می کند. جنبش صنفی- اقتصادی- طبقاتی( طبقه ی کارگر، فرهنگیان، بازنشسته ها و دیگران...) با خواست هایی برای بهبود شرایط اقتصادی زندگی، در شکل و تا حدودی در مضمون آشکار خود، در چارچوب خود نظام حرکت می کند - و این در حالی است که توده هایی که برای بهبود وضعیت اقتصادی خود با حکومت درگیر می شوند نفرت عمیقی از این حکومت به دل دارند - ، در حالی که جنبش انقلابی در خیابان ها که تکامل جنبش هایی از همین نوع در دی ماه 96 و آبان 98 است برای تغییر اساسی و خواست های انقلابی لایه ها و بخش ها و طبقات زحمتکش و میانی حرکت می کند. ضمن این که مثلا مبارزات آبان 98 که در اعتراض به افزایش قیمت بنزین صورت گرفت- افرایشی که تاثیری فوری به روی شرایط اقتصادی توده ها می گذاشت - در خود، شکل تغییر یافته ی همان مبارزات صنفی- اقتصادی را اما نه دیگر در شکل خواست صنفی کارگران و توده های زحمتکش و به طور جداگانه، بلکه در شکل عام آن و از جانب این طبقات به گونه ای کلی و در سطحی براندازانه دارد؛ یا به بیان دیگر تغییر شکل و مضمون جنبش صنفی- اقتصادی است به شکل سیاسی با شعار سرنگونی.
این دو جنبش هر کدام جداگانه دارای تکاملی خود ویژه هستند و قواعد خاصی بر تکامل آن ها حاکم است. برای این که جنبش صنفی- اقتصادی که مبارزه ی مسالمت آمیز و برای خواست های اقتصادی در چارچوب حکومت کنونی است به جنبش سیاسی با خواست سرنگونی تبدیل شود و این دو جنبش به نوعی و در فرازهای معینی یکی شوند، شرایط معینی نیاز است. برخی از شرایطی که برای این تبدیل نیاز است، وجود احزاب سیاسی در راس این جنبش ها، برای نمونه وجود حزب کمونیست طبقه ی کارگر در راس جنبش طبقه ی کارگر و نیز داشتن جهان بینی انقلابی و برنامه های استراتژیک و تاکتیکی برای تغییر و تحول درهر مرحله است. حزبی که بتواند در میان توده های گسترده و میلیونی طبقه دارای نفوذ باشد و در هر گام برنامه و سیاست اش را برای توده ها توضیح دهد و آنها آن بفهمند و از آن خود کرده عملی سازند. این تازه ابتدایی ترین نیازها است. روشن است که حزب بدون وجود یک جبهه ی متحد با دیگر طبقات انقلابی و مترقی خلق نمی تواند بین جنبش طبقه ی کارگر و جنبش طبقات دیگر رابطه ای اصولی و درست برقرار کند و این طبقات را به زیر رهبری طبقه ی کارگر بکشاند و در نهایت وحدت تمامی خلق را سامان دهد؛ و نیز بدون داشتن گردان های مسلح برای قیام یا ارتش مسلح کارگران و دهقانان برای جنگ نمی تواند مبارزه ای براندازانه را تا نتایج نهایی آن پیش برد و اهداف طبقه ی کارگر و خلق را تحقق بخشد.
بنابراین بدون چنین شرایطی امکان تبدیل فوری جنبش صنفی- اقتصادی در چارچوب نظام به جنبش طبقاتی - سیاسی برای سرنگونی نظام و برقراری نظام نوین وجود ندارد.
با توجه به فقدان شرایط لازم برای تشکیل حزب انقلابی در ایران، تنها به دو شکل امکان تبدیل مبارزات صنفی - اقتصادی به سیاسی – انقلابی وجود دارد. شکل نخست تبدیل تشکلات موجود کارگری به تشکلات صنفی- اقتصادی و سیاسی است. یعنی قبول نقشی که مثلا اتحادیه ی همبستگی کارگران لهستان در این کشور اجرا کرد. چنین امری نه کاملا بلکه تا حدود کمی صورت گرفته است و سندیکاها و شوراهای موجود کارگری در ایران که دارای نفوذ در صنف خویش هستند کمابیش چنین نقشی را در صنف خویش و تا حدودی در عرصه ی عمومی اجرا می کنند. این امر در صورت تشکیل این نوع سندیکاها و شوراهای مستقل در میان بخش بزرگی از طبقه ی کارگر می تواند شرایط تبدیل مبارزاتی را که برای خواست های صنفی و اقتصادی صورت می گیرد به مبارزات سیاسی، گرچه به سختی اما تا حدودی، امکان پذیر سازد. شکل دوم فشارهای بی حد و حصر حکومت به طبقه ی کارگر و دیگر بخش ها و لایه های مزد بگیر است. مانند وضع کنونی که افزایش حداقل حقوق به میزان 27 درصد خشم کارگران بسیاری را برانگیخته است. چنین وضعی می تواند موجب شورش های کارگری و شورش های گرسنگان شود- مانند آبان 98-  و شرایط را برای تبدیل این جنبش های صنفی- اقتصادی به جنبش های سیاسی آماده کند. وضعی که می تواند شکل نخست مورد بررسی را هم رو آورد. یعنی سندیکاها و شوراهای صنفی کارگری را تبدیل به سازمان های نیمه سیاسی کند. چنین وضعی همچنین می تواند شرایطی را به وجود آورد که تشکیل سازمان های اصیل انقلابی کمونیستی طبقه ی کارگر را آماده سازد. روشن است که بدون تشکیل چنین حزبی و با جهان بینی مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی و تشکیل ارتش مسلح و نیز جبهه ی متحد طبقات حتی اگر بنا به دلایل گوناگون پیروزی ای نصیب جنبش توده ها شود اما امکان پیروزی نهایی و ساختن جامعه ای دموکراتیک و آزاد و مستقل و از آن بیشتر سوسیالیسم ممکن نیست.
 بنابراین اشاره به این که این دو جنبش ساز جداگانه ی خویش را می زدند بدون این که دلایل اساسی آن را- یعنی دلایل وجودی هر کدام از این دو جنبش و نیز تاریخچه و سیر تحول و تکامل شان-  شرح داده شود، تنها محکوم کردن کلی توده هاست به این که نمی دانند چه می کنند و چرا می کنند! از این دیدگاه، یک عده می روند خیابان برای براندازی و یک عده هم می روند خیابان برای بهبود شرایط اقتصادی و این یعنی دو سازی که با هم هماهنگ نیست!
***
شکی نیست که بین مبارزات صنفی - اقتصادی و مبارزات خیابانی براندازانه هماهنگی ایجاد نشد و این اساسا به سبب دلایل وجودی هر کدام از این دو نوع مبارزه و بسترهایی است که آنها در میان شان رشد کرده اند. تنها اشاره به این که این دو مبارزه با هم سمفونی هماهنگی نمی نواختند کافی نیست. باید تحلیل کرد و علل آن را آشکار کرد و در صدد رفع آنها بر آمد و نه این که این سازمان ها را«کهنه» و «ناکارآمد» خواند. یکی از مشکلات جنبش طبقه ی کارگر که بخشی از آن محصول استبداد است این است که این طبقه به اندازه ی کافی از این سازمان های با«دستگاه های کهنه» و « ناکارآمد» ندارد.
آیا جنبش انقلابی تنها جنبشی خیابانی بود؟
اولا که جنبش زن زندگی آزادی تنها جنبشی خیابانی نبود مگر آنکه بخواهیم چشمان مان بر این همه مبارزات دانشجویان و دانش آموزان در تمامی دانشگاه ها و مدارس کشور و وکلا و پزشکان از جان گذشته و کسبه و بازاریان و هنرمندان و ورزشکاران و توده های مردم از زن و مرد در محلات و گذشته از این ها به ویژه و مهم تر از همه مبارزات توده ای در بلوچستان و کردستان و کلا استان های کردنشین که از نظر توده ای ای بودن، گسترده ترین مبارزات در آنها صورت گرفت ببندیم. جنبشی بوده و هست بزرگ که مبارزه خیابانی یکی از شکل های مبارزه ی آن و خیابان مرکز اصلی درگیری آن بود و نه تنها محل درگیری آن و یا تنها شکل مبارزه ی آن.
روشن است که چنین جنبشی، نفسا خیابانی نبوده و خیابانی نیز باقی نمی ماند بلکه برعکس از درون خانه و محل درس و کار به خیابان سرازیر شده و از خیابان نیز به محل های درس و کار سرازیر می شود و همین گونه ادامه می یابد...
از سوی دیگر اگر صحبت را بر سر تاثیرات روانی و فرهنگی این جنبش ببریم اتفاقا این جنبشی بود فراگیر که در تک تک سلول های جامعه از خانه تا مدرسه و دانشگاه و محل کار و ... رسوخ کرد و در دیدگاه های سنتی و بخشا متحجر مردم به ویژه مردان در مورد بسیاری مسائل به ویژه مساله ی ستم برزنان تغییرات جدی و انقلابی به وجود آورد. تاثیراتی که بروز آن در شکل های عملی در آینده آشکار خواهد شد.
***
جنبش توده ها به محلات «پناه نبرد تا از سرکوب  فرار کند»...بلکه تلاش داشت ضمن تغییر میدان مبارزه به جایی که دشمن نتواند برتری عددی چشمگیری نسبت به وی سازمان دهد، اشکال و شیوه ها مبارزه را چنان انعطاف پذیر سازد تا بتواند هم ضربه وارد کند و هم ضربه نخورد و یا کمتر بخورد و در عین حال از ماندن و تداوم خود دفاع کند.
باید ستایش کرد جنبشی را که با وجود دادن قربانی دادن ها و به گروگان گرفتن بسیاری از رزم آوران بیباک دختر و پسر جوان اش و بدون داشتن سلاح در مقابل دشمنی که مهم ترین و یا یگانه نیروی قوت اش همین داشتن نیروهای مسلح است و بدون تجربه ی کافی  در مبارزه ای با جنگ و گریزهای زیاد، با میزان فراوانی از نرمش و انعطاف در نوع حرکت و پس و پیش شدن ها و نیز فراخوان دادن و در عین حال بررسی توانایی خود در گردآوری نیرو، چنین به نبرد بزرگ خویش ادامه می دهد و با چنگ و دندان از بقا و تداوم خویش دفاع می کند. تردیدی نیست که تمامی این تجارب گرانبها و چنین درجه ای از فداکاری و ایثار در جنبش پس از این بیش از پیش شکوفا خواهد شد و جوانانی که این مبارزات را پیش می بردند گردان های رزمنده ی آینده را شکل خواهند داد.
سازماندهی در جنبش توده ها
نخست این در این جنبش تنها شجاعت و دلاوری نبود بلکه همچنین تلاشی حیرت انگیز برای سازماندهی جنبش توده های شرکت کننده بود و آن هم در شرایط استبدادی سنگین و دهشتناک که سازمان های اطلاعاتی کشور و سپاه با پیشرفته ترین دستگاه ها دنبال هر تشکل و هر فرد سازماندهی هستند. این سازماندهی نسبی و خلاقیت جوانان ما بود که توانست جنبش را در کل به اوج رساند و در بسیاری از اشکال خود به گونه قابل تحسین جنبش را در اوج نگه دارد و اینک نیز با این که در برخی از اشکال مبارزه ی خود عقب نشینی کرده است اما توانسته تداوم بسی از شکل های مبارزه جنبش را پی گیری کند.
دوم این که مشکل تنها با سازماندهی حل نمی شود، بلکه سازماندهی یکی از مشکلات و کمبودهای جنبش انقلابی دموکراتیک است. در حقیقت، سازماندهی بدون جهان بینی که سازمان باید در پرتو آن شکل گیرد به وجود نمی آید. سازماندهی می تواند به وسیله ی جهان بینی و سیاست های ارتجاعی، مترقی و یا انقلابی شکل گیرد. روشن است که هر کدام از این نوع سازماندهی ها را طبقاتی با منافع متضاد و بعضا آنتاگونیستی و در نتیجه اهدافی مخالف یکدیگر می توانند پیش برند. طبقه ی کارگر انقلابی سازماندهی خاص خود و با اهداف و مقاصد خاص خود را دارد و طبقات میانی نیز همچنین. افزون بر این تنها جهان بینی و سازمان کافی نیست و چنانکه گفتیم وجوه دیگری مانند داشتن نیروی مسلح و جبهه ی متحد نیز لازم است.
وانگهی این که جنبش نیاز به سازماندهی دارد یک چیز است و این که ما وضع موجود را چنان نقد کنیم که انگار تماما ایراد و اشکال بوده است و گامی از جنبش سبز -  و از نظر ما جنبش های دی ماه 96 و 98 و نیز جنبش های استانی و منطقه ای در ایران طی فواصل این سال ها - فراتر نرفته چیز دیگر.
تفاوت های مرحله ی کنونی انقلاب دموکراتیک ایران با مرحله ی جنبش سبز- به دست آوردن و از دست دادن
اولا که این جنبش خودش به خودی خود ...جهشی عملی از جنبش سبز به جنبشی کیفیتا متکامل تر است. جدا از مضمون  که تفاوت های کیفی بین این جنبش و جنبش سبز روشن است تا جایی  که صحبت از اشکال مبارزه عملی است این جنبش خلاقانه تنوع بسیار آفریده و در این زمینه بسیار فراتر از جنبش سبز رفته است. تا آنجا که صحبت بر سر رهبری عملی است جنبش سبز در چارچوب حکومت بود و تا آنجا که صحبت بر سر توده های درگیر است تا حدودی در چارچوب حکومت و تا حدودی فراتر از چارچوب حکومت بود. اما در این جنبش هم رهبری پنهان و آشکار و هم توده بیرون از چارچوب حکومت و علیه آن بودند. جنبش سبز گرچه جنبش غیردینی اما در چارچوب موازین دین حاکم بود، در حالی که جنبش کنونی در بیشتر مناطق ایران از جهت کنش عملی آن به کلی غیردینی و سکولار و در تمامی ایران بیرون از چارچوب جهان بینی حکومت بود و این ها همه گام های عملی این جنبش و دستاوردهای آن در قیاس با جنبش سبز است.
دوما در بالا به مساله ی عدم شکل گیری تعادل نهایی در این مرحله ی مبارزه و تداوم مبارزه بر سر آن و شکل دادن دستاوردهای باثبات پرداختیم. اینک باید بیفزاییم که در فرایندی فرسایشی مانند انقلاب ایران در مراحلی، جنبش انقلابی عموما دستاوردهای باثبات چندانی به دست نمی آورد بلکه آن چه در آن وجه حاکم است به دست آوردن و از دست دادن های مکرر است. تداوم جنبش، پیشروی و عقب نشینی آن و تکرار و تناوب این به دست آوردن ها و از دست دادن ها با سرعت ها و درجات و مضامین متفاوت است که به مرور شرایط را برای ثبات نخستین دستاوردهای جدی و چشمگیر آماده و جنبش را در مواضع نوینی مستحکم کرده و سپس سنگر به سنگر پیش برده و به مرحله ی تعادل عینی نیروها با قدرت حاکم و در نهایت گذشتن از تعادل و برتری عملی می رساند. (به ویژه این که با توجه به این که دشمن کنونی توده ها نیرویی متحجر است که می داند اگر سرنگون شود برگشت اش قدرت در این شکل تقریبا محال است، این به دست آوردن و از دست دادن ناگزیر است)
آنچه که ویژگی اساسی حکومت مرتجع حاکم است این است که حاضر نیست بپذیرد که شکست خورده و باید عقب برود. این حکومت خود را به در و دیوار می زند تا نشان دهد شکستی نخورده و هیچ موضعی را از دست نداده و جنبش هیچ پیروزی ای به دست نیاورده و به مواضع تازه ای دست نیافته است. این ماهیت قضیه را تغییر نمی دهد بلکه توپ مردم را پُرتر و اندازه و درجه و شدت و گستره ی مبارزه را در دورهای پیش رو شدیدتر و سنگین تر می کند. دشمنی که حاضر نیست بپذیرد مواضع پیشین خود را عملا از دست داده و به زور تلاش کند نشان دهد تغییری رخ نداده است، در دور بعدی اوج گیری مبارزه با ضربات محکم تر روبرو شده و به زور مجبور خواهد شد که نه تنها به عقب نشینی هایی که باید می کرد تن دهد بلکه صد پله بیشتر عقب نشینی کند. به این ترتیب آن تغییر مواضعی که باید در هر گام صورت می گرفت و نسبت به شرایط واقعی نیروهای درگیر تغییر می یافت و حکومت مرتجع به صورت تصنعی مانع شکل گیری آن شده بود در آینده در نتیجه این تغییرات و عقب نشینی های مجتمع شده ای که باید صورت می گرفت، در زمان واحدی صورت خواهد گرفت.
از سوی دیگر اشکال مبارزه ای که جنبش کنونی ایجاد کرد و از جمله مبارزه ی خیابانی، وضع و شرایطی به وجود آورده است که در جنبش سبز به این شکل به وجود نیامده بود. در نتیجه این اشکال گوناگون مبارزه و پیشرفت های قابل تحسین در آنها و تداوم شان، وجوه و عناصر واقعیتی عینی از مبارزات دختران و پسران و زنان و مردان و دانشجویان و دانش آموزان و نیز کارگران و فرهنگیان و لایه های میانی و از جمله وکلا و پزشکان و راننده گان و کسبه و بازاریان و... شکل گرفت و استقرار یافت که کیفیتا متفاوت از وجوه و عناصر واقعیت شکل گرفته و به طور نسبی استقرار یافته در جنبش سبز بود. و همین واقعیت که نه تنها سه ماه بلکه اکنون حدود شش ماه است که تداوم دارد با وجود انقطاع و گسست نسبی در برخی از اشکال مبارزه ی آن و افت و خیزهایش، در آینده و در مبارزاتی که در آینده شکل خواهند گرفت به گونه ای متکامل تر ظاهر و شکوفا خواهد شد. به عبارت دیگر اگر جنبش سبز و دی ماه 96 و آبان 98 و بسیاری از جنبش دیگر در شهرها و استان ها و مناطق گوناگون ایران به این جنبش انجامید، این جنبش نیز به جنبشی متکامل تر از خود خواهد انجامید و یا عناصر آن در جنبشی متکامل تر از این جنبش شکوفایی بیشتری خواهند یافت. این جنبش نه تنها از نظر مضمون بلکه همچنین از نظر عملی تکامل یافته تر از تمامی جنبش های پیشین بود و همین تکامل یافته گی مهم ترین گام ها و دستاوردهای تثبیت شده ی آن است...
نبرد بر سر تثبیت عملی حجاب اختیاری
در این خصوص می توان به مسائلی مانند حجاب اشاره کرد که مبارزه پیرامون آن کماکان ادامه دارد و حتی اگر رژیم موفق شود برنامه های خود را در برگرداندن مردم به خاکریزهای پیشین تحقق بخشد و دستاوردهای آنها را پس بگیرد، شکل های بازگشایی و راه افتادن مبارزه در آینده خواه مبارزه از بستر همین تضاد برخیزد و خواه بسترهای دیگری موجب خروش و جنبش گردد از مسائلی مانند حجاب با سرعت بیشتری عبور کرده و زنان و مردان وارد مبارزاتی با دامنه ای بسیار گسترده تر از حجاب خواهند شد.
 هرمز دامان
نیمه ی نخست فروردین 1402
*این مقاله در نقد نوشته ای از حسن مرتضوی با نام پس از توفان است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر