۱۴۰۲ فروردین ۱۰, پنجشنبه

«عقل سرد» جنبش انقلابی را«بیرحمانه» نقد می کند!( بخش دوم)

 
دارنده ی«عقل سرد» و«قلب گرم» جنبش انقلابی را«بیرحمانه» نقد می کند!
نام این« نقد بیرحمانه»
 
پس از توفان
 
است!
 
بخش دوم
 
بند چهار( ادامه)
چکیده ی بند چهار یا چهارمین نقد از«نقد بیرحمانه»:
جنبش زن زندگی آزادی جنبشی خیابانی بود و خیابانی باقی ماند.
ادامه ی بند چهار:
در وهله ‌ای از مکان‌ های عمومی به محلات پناه برد تا از سرکوب فرار کند اما زمانی که نه سازمانی محلی داشت و نه تشکیلات محله محور، همان نبرد را با تعداد کمتری در محل کوچکتری ادامه داد. و درست همان جایی متوقف شد که جنبش سبز: فراخوان‌های عمومی نمی‌ توانست مردم را در نقطه ‌ای جمع کند که نیروی نظامی قبلا آنجا را اشغال کرده بود و زمانی هم که فراخوان‌های گل ‌گشاد داده می‌شد که در همه جا بشورید معنایش این بود که هیچ جا مناسب شورش نبود.
( این نقد نیست، بل تمسخر و تحقیر جنبش توده هاست زیر نام «نقد»ی گویا«خیرخواهانه». جنبش توده ها به محلات «پناه نبرد تا از سرکوب  فرار کند»( ادبیات را!؟ «پناه بردن»، «از سرکوب فرار کردن»؛ انگار جنگ و گریز و تغییر مکان های نبرد آن هم در شرایطی که نابرابری در نیروها وجود دارد، ذاتی برخی مراحل هر نبرد جدی نیست!) بلکه تلاش داشت ضمن تغییر میدان مبارزه به جایی که دشمن نتواند برتری عددی چشمگیری نسبت به وی سازمان دهد، اشکال و شیوه ها مبارزه را چنان انعطاف پذیر سازد تا بتواند هم ضربه وارد کند و هم ضربه نخورد و یا کمتر بخورد و در عین حال از ماندن و تداوم خود دفاع کند.
باید ستایش کرد جنبشی را که با وجود دادن قربانی دادن ها و به گروگان گرفتن بسیاری از رزم آوران بیباک دختر و پسر جوان اش و بدون داشتن سلاح در مقابل دشمنی که مهم ترین و یا یگانه نیروی قوت اش همین داشتن نیروهای مسلح است و بدون تجربه ی کافی  در مبارزه ای با جنگ و گریزهای زیاد، با میزان فراوانی از نرمش و انعطاف و نوسان در نوع حرکت و پس و پیش شدن ها و نیز فراخوان دادن و در عین حال بررسی توانایی خود در گردآوری نیرو، چنین به نبرد بزرگ خویش ادامه می دهد و با چنگ و دندان از بقا و تداوم خویش دفاع می کند. تردیدی نیست که تمامی این تجارب گرانبها و چنین درجه ای از فداکاری و ایثار در جنبش پس از این بیش از پیش شکوفا خواهد شد و جوانانی که این مبارزات را پیش می بردند گردان های رزمنده ی آینده را شکل خواهند داد.)
از لحاظ عملی جنبش زن زندگی آزادی نتوانست حتی یک گام از جنبش عمومی سبز جلوتر رود. فقط و فقط این بن‌بست به بدیهی‌ترین شکل خود را آشکار کرد: این تنگنا نه با شجاعت و دلاوری بلکه با سازماندهی حل می‌شود و بس.
( بالاخره«عقل سرد» کشف بزرگ خویش را رو کرد. مشکل با «سازماندهی» حل می شود. و به گونه ای این «کشف» اعلام می شود که انگار راستی راستی پاسخ همه ی مشکلات تنها سازماندهی است.
نخست اینکه در این جنبش تنها شجاعت و دلاوری نبود بلکه همچنین تلاشی حیرت انگیز برای سازماندهی جنبش توده های شرکت کننده بود و آن هم در شرایط استبدادی سنگین و دهشتناک که سازمان های اطلاعاتی کشور و سپاه با پیشرفته ترین دستگاه ها دنبال هر تشکل و هر فرد سازماندهی هستند. این سازماندهی نسبی و خلاقیت جوانان ما بود که توانست جنبش را در کل به اوج رساند و در بسیاری از اشکال خود به گونه قابل تحسین جنبش را در اوج نگه دارد و اینک نیز با این که در برخی از اشکال مبارزه ی خود عقب نشینی کرده است اما توانسته تداوم بسی از شکل های مبارزه جنبش را پی گیری کند.
دوم این که مشکل تنها با سازماندهی حل نمی شود، بلکه سازماندهی یکی از مشکلات و کمبودهای جنبش انقلابی دموکراتیک است. در حقیقت، سازماندهی بدون جهان بینی که سازمان باید در پرتو آن شکل گیرد به وجود نمی آید. سازماندهی می تواند به وسیله ی جهان بینی و سیاست های ارتجاعی، مترقی و یا انقلابی شکل گیرد. روشن است که هر کدام از این نوع سازماندهی ها را طبقاتی با منافع متضاد و بعضا آنتاگونیستی و در نتیجه اهدافی مخالف یکدیگر می توانند پیش برند. طبقه ی کارگر انقلابی سازماندهی خاص خود و با اهداف و مقاصد خاص خود را دارد و طبقات میانی نیز همچنین. افزون بر این تنها جهان بینی و سازمان کافی نیست و چنانکه گفتیم وجوه دیگری مانند داشتن نیروی مسلح و جبهه ی متحد نیز لازم است.
وانگهی این که جنبش نیاز به سازماندهی دارد یک چیز است و این که ما وضع موجود را چنان نقد کنیم که انگار تماما ایراد و اشکال بوده است و گامی از جنبش سبز -  و از نظر ما جنبش های دی ماه 96 و 98 و نیز جنبش های استانی و منطقه ای در ایران طی فواصل این سال ها - فراتر نرفته چیز دیگر.
اما در این مورد که از« لحاظ عملی جنبش زن زندگی آزادی نتوانست حتی یک گام از جنبش عمومی سبز جلوتر رود»:
 اولا که این جنبش خودش به خودی خود از لحاظ عملی نه تنها نسبت به جنبش سبز گامی و آن هم گامی بزرگ به مرحله ای فراتر است بلکه اساسا جهشی عملی از جنبش سبز به جنبشی کیفیتا متکامل تر است. جدا از مضمون  که تفاوت های کیفی بین این جنبش و جنبش سبز روشن است تا جایی  که صحبت از اشکال مبارزه عملی است این جنبش خلاقانه تنوع بسیار آفریده و در این زمینه بسیار فراتر از جنبش سبز رفته است. تا آنجا که صحبت بر سر رهبری عملی است جنبش سبز در چارچوب حکومت بود و تا آنجا که صحبت بر سر توده های درگیر است تا حدودی در چارچوب حکومت و تا حدودی فراتر از چارچوب حکومت بود. اما در این جنبش هم رهبری پنهان و آشکار و هم توده بیرون از چارچوب حکومت و علیه آن بودند. جنبش سبز گرچه جنبش غیر دینی اما در چارچوب موازین دین حاکم بود، در حالی که جنبش کنونی در بیشتر مناطق ایران از جهت کنش عملی آن به کلی غیر دینی و سکولار و در تمامی ایران بیرون از چارچوب جهان بینی حکومت بود.
دوما، در بالا به مساله ی عدم شکل گیری تعادل نهایی در این مرحله ی مبارزه و تداوم مبارزه بر سر آن و شکل دادن دستاوردهای باثبات پرداختیم. اینک باید بیفزاییم که در فرایندی تا حدودی فرسایشی مانند انقلاب ایران، در مراحلی از جنبش انقلابی عموما دستاوردهای باثبات چندانی به دست نمی آورد بلکه آن چه در آن وجه حاکم است به دست آوردن و از دست دادن های مکرر است. تداوم جنبش، پیشروی و عقب نشینی آن و تکرار و تناوب این به دست آوردن ها و از دست دادن ها با سرعت ها و درجات متفاوت- که شرایط و ویژگی ها و سرعت و درجه ی آن با یک جنگ فرق می کند- است که به مرور شرایط را برای ثبات نخستین دستاوردهای جدی و چشمگیر آماده و جنبش را در مواضع نوینی مستحکم کرده و به مرور به مرحله ی تعادل عینی نیروها با قدرت حاکم و در نهایت گذشتن از تعادل و برتری عملی می رساند. (به ویژه این که با توجه به این که دشمن کنونی توده ها نیرویی متحجر است که می داند اگر سرنگون شود برگشت اش به قدرت در این شکل تقریبا محال است، این به دست آوردن و از دست دادن ناگزیر است.)
آنچه که ویژگی اساسی حکومت مرتجع حاکم است این است که حاضر نیست بپذیرد که شکست خورده و باید عقب برود. این حکومت خود را به در و دیوار می زند تا نشان دهد شکستی نخورده و هیچ موضعی را از دست نداده و جنبش هیچ پیروزی ای به دست نیاورده و به مواضع تازه ای دست نیافته است. این ماهیت قضیه را تغییر نمی دهد بلکه درجه و شدت و گستره ی مبارزه را در دورهای پیش رو شدیدتر و سنگین تر می کند. دشمنی که حاضر نیست بپذیرد مواضع پیشین خود را عملا از دست داده و به زور تلاش کند نشان دهد تغییری رخ نداده است، در دوربعدی اوج گیری مبارزه با ضربات محکم تری روبرو گردیده و به زور مجبور خواهد شد که نه تنها به عقب نشینی هایی که باید می کرد تن دهد بلکه صد پله بیشتر عقب نشینی کند. به این ترتیب آن تغییر مواضعی که باید در هر گام صورت می گرفت و نسبت به شرایط واقعی نیروهای درگیر تغییر می یافت و حکومت مرتجع به صورت تصنعی مانع شکل گیری آن شده بود در آینده در نتیجه این تغییرات و عقب نشینی های مجتمع شده ای که باید صورت می گرفت، در زمان واحدی صورت خواهد گرفت.
 از سوی دیگر اشکال مبارزه ای که جنبش کنونی ایجاد کرد و از جمله مبارزه ی خیابانی، وضع و شرایطی به وجود آورده است که در جنبش سبز به این شکل به وجود نیامده بود. در نتیجه این اشکال گوناگون مبارزه و پیشرفت های قابل تحسین در آنها و تداوم شان، وجوه و عناصر واقعیتی عینی از مبارزات دختران و پسران و زنان و مردان و دانشجویان و دانش آموزان و نیز کارگران و فرهنگیان و لایه های میانی و از جمله وکلا و پزشکان و راننده گان و کسبه و بازاریان و... شکل گرفت و استقرار یافت که کیفیتا متفاوت از وجوه و عناصر واقعیت شکل گرفته و به طور نسبی استقرار یافته در جنبش سبز بود. و همین واقعیت که نه تنها سه ماه بلکه اکنون حدود شش ماه است که تداوم دارد با وجود انقطاع و گسست نسبی در برخی از اشکال مبارزه ی آن و افت و خیزهایش، در آینده و در مبارزاتی که در آینده شکل خواهند گرفت به گونه ای متکامل تر ظاهر و شکوفا خواهد شد. به عبارت دیگر اگر جنبش سبز و دی ماه 96 و آبان 98 و بسیاری از جنبش دیگر در شهرها و استان ها و مناطق گوناگون ایران به این جنبش انجامید، این جنبش نیز به جنبشی متکامل تر از خود خواهد انجامید و یا عناصر آن در جنبشی متکامل تر از این جنبش شکوفایی بیشتری خواهند یافت. این جنبش تکامل یافته تر از تمامی جنبش های پیشین بود و همین تکامل یافته گی مهم ترین گام ها و دستاوردهای تثبیت شده ی آن است. 
در یک کلام جنبش گام های عملی بسیاری فراتر از جنبش سبز و کیفیتا متمایز از آن برداشت. گام هایی که خود را در تکامل آتی جنبش بیشتر نشان خواهد داد.  
در این خصوص می توان به مسائلی مانند حجاب اشاره کرد که مبارزه پیرامون آن کماکان ادامه دارد و حتی اگر رژیم موفق شود برنامه های خود را در برگرداندن مردم به خاکریزهای پیشین تحقق بخشد و دستاوردهای آنها را پس بگیرد، شکل های بازگشایی و راه افتادن مبارزه در آینده خواه مبارزه از بستر همین تضاد برخیزد و خواه بسترهای دیگری موجب خروش و جنبش گردد از مسائلی مانند حجاب با سرعت بیشتری عبور کرده و زنان و مردان وارد مبارزاتی با دامنه ای بسیار گسترده تر از حجاب خواهند شد.)
بند پنج
چکیده بند پنج یا پنجمین نقد از «نقد بیرحمانه»:
 این بند درباره ی سلطنت طلبان است.
«عقل سرد» در اینجا «بی پروا» و«شجاعانه» وارد نقد سلطنت طلبان می شود اما« قلب گرم» وی کاری به کار امپریالیست های غربی و یا حتی «دولت های غربی» که تجهیز کننده های اصلی سلطنت طلبان هستند ندارد!؟
پنج: سلطنت‌طلبان که در دوسه ماه اول تقریبا لال شده بودند و از ارائه کوچک ترین ابتکار عمل ناتوان بودند بتدریج از لاک خود سربرآوردند. در حالی که در ماه‌های اول به ندرت در جایی شعار کلیدی سلطنت‌طلبان شنیده می‌شد در ماههای بعد که با افول جنبش قرین بود با شور و شوق تصنعی و مجازی آنان روبرو شدیم. در خیابان‌ها کسی نبود، اما رسانه‌های آنها با بوق و کرنا فریاد می‌کشیدند خبر تازه: شورش در تهران. دروغ، جعل خبر، ابداع گروه‌های کذایی محلات که فقط روی کاغذ وجود خارجی داشتند، تهییج احمقانه و دهها ابتکار عمل آدمهای عقل‌باخته وضعیت مضحکی را پیش آورد. به جای عقب‌نشینی منظم ما شاهد صدور پیاپی فراخوان‌های بی‌حاصل بودیم. این ماه ماه خونِ مجاهدین در دهه‌ی شصت بدل شد به این که کار دیگر تمام است: فقط یک فشار، فقط یک تظاهرات، فقط یک زور دیگر. اما همه بی‌حاصل.
(یک- ابتکار عمل: مگر «عقل سرد» منتظر بوده است که با «ابتکار عمل» سلطنت طلبان گره ای از مشکلات جنبش باز شود؟
دو- آدم های عقل باخته: سلطنت طلبان«عقل باخته» نیستند بلکه عقل طبقه ی خود را دارند. عقلی که بنا به دلایل گوناگون خواه نبود وحدت میان جناح های گوناگون طبقه شان و نیز مقبول نبودن فعلی شان در میان طبقات خلقی و همچنین دانستن این که ابزاری بیش  در دست امپریالیست ها نیستند اشتباهات زیادی کرده است. این طبقه می خواهد دوباره به قدرت برگردد و اگر شرایط معینی دست به دست یکدیگر دهد و به ویژه با کمک امپریالیست ها می تواند این امکان را تحقق بخشد. در ضمن باید اشاره کنیم که با همین «عقل باخته»گی خود تا کنون بخشی از برنامه های خود را که در ضمن برنامه ی امپریالیست هاست، به ضرر جنبش طبقه ی کارگر و خلق ما پیش برده اند.
سه- عقب نشینی منظم کردن توصیه ی «عقل سرد» است به سلطنت طلبان!؟ سلطنت طلبان جزیی از تحرک جنبش عمومی نیستند که تابع آن باشند و یا از آن تاثیر بگیرند و گرچه تضادهایی میان باندها و جناح ها گوناگون آنها وجود دارد اما اساسا در چارچوب نقشه ها و برنامه های امپریالیست ها عمل می کنند.)
بند شش
 پیش از بررسی: راستی که چشم غول درآوردی با این تحلیل ات جناب «عقل سرد»!
چکیده بند شش یا ششمین نقد از «نقد بیرحمانه»:
الف- تاثیرات تحرکات سلطنت طلبان را به روی جنبش بررسی می کند.
ب- انجمن های صنفی «غیب» شده اند! ای مردم بهتر است که دنبال ایثار کردن جان خود و قربانی دادن نروید! زیرا «اکنون» قربانی دادن و ایثار کردن جان خود برای جنبشی که «قرار نیست» شما را به قدرت رساند بی فایده است!
شش: عفن و آلودگی اپوزیسیون سلطنت‌طلب و راست با حرکت قهقرایی خود پشت سر هم به جنبش نوبالیده ضربه می‌زد: اعلام همبستگی سلبریتی‌ها تا پروژه وکالت می‌دهیم تا حضور در مجامع دولت‌های گوناگون
( «دولت های گوناگون»؟ جناب عقل سرد این دولت های گوناگون دولت های سرمایه داری غربی و از نظر ما دولت های امپریالیستی غربی هستند! این اکراه شما معانی خاصی دارد.)
 و مذاکرات گوناگون و بازی چلبی‌سازی و دفاع از ساواک و حضور ثابتی یک به یک جنبش را با واقعیتی دردناک روبرو ساخت: آیا قرار است که از دل نظام سرکوب کنونی نظام سرکوب آتی بیرون آید؟
( قرار نیست که بیرون آید اما ممکن است بیرون آید! زیرا نتیجه ی مبارزه ی طبقاتی منوط به دانش و سازماندهی  و کمیت و کیفیت نیروهای طبقات درگیر مبارزه ی طبقاتی است)
 در آن غوغای رسانه‌های مجازی، در آن فضای دردناک وابسته بودن به اخبار مجازی، و در آن شرایط دردناک که صدایت به گوش همدلانی مشابه خودت نمی‌رسد و در آن زمانی که انجمن‌های صنفی غیب شده بودند(انجمن های صنفی که غیب شده بودند! کافی است اشاره کنیم که در اعتصاب کارگران پیمانی نفت که قرار بود در همراهی با جنبش باشد در یک منطقه 200 نفر از کارگران را گرفتند ) مردم ماندند و رسانه‌های مجازی. اکنون قربانی دادن و ایثارکردن جان خود برای جنبشی که قرار نیست مردم را به قدرت برساند چه فایده؟
(باری ته داستان درآمد و نتیجه مشخص شد: چه فایده!
چه فایده دارد این همه آرزو و تلاش و مبارزه و جانفشانی؟ شما مردم از پیش شکست خورده اید! تلاش شما بی حاصل است! شما نمی توانید حکام کنونی را شکست دهید و ...  
«عقل سرد» در «سرد»ی خود زیاده روی کرد و خودش یخ زد و«قلب گرم» اش نیز به «قلب سرد» تبدیل گردید. اینک آیه های سرد و یاس و ناامیدی و انفعال است که از جانب«قلب یخ زده» به توده ها و لابد کارگران پمپاژ می شود:
«مردم ماندند و رسانه های مجازی»!
 «عقل سرد» خود را آن پشت و پسله جا می دهد و به جای مردم می پرسد:
«اکنون قربانی دادن و ایثارکردن جان خود برای جنبشی که قرار نیست مردم را به قدرت برساند چه فایده؟»
 و از جانب«عقل و قلب یخی» این ها برای توده ها صادر می شود:
«چه فایده؟» و چرا باید این همه قربانی و مجروح داد؟ اگر قرار نیست توده های مردم به قدرت برسند چه فایده دارد که مبارزه کنند. آیا بهتر نیست در خانه های خود بنشینند و منتظر دعوای میان خامنه ای و سران پاسدارش با سلطنت طلبان باشند؟ آیا بهتر نیست میدان را بگذارند برای همان ها. هرکی بُرد بُرده! به مردم چه!

ای«قلب سرد»! اگر مارکس گفت بی تعصب واقعیت و جنبش را بررسی و نقد و داوری کنید برای رسیدن به این نتایج مزخرفی که شما به آن رسیدید نبود، برای این بود که نه تنها واقعیت ها را به درستی ببینید و در شکست نمانید، بلکه بتوانید از شکست، پیروزی بسازید و از یک پیروزی به سوی پیروزی بزرگ تری حرکت کنید!
 این است آنچه که مارکس می نویسد:
«انقلاب هاى پرولتاريايى برعکس، مانند انقلاب هاى قرن نوزدهم، همواره در حال انتقاد کردن از خويش‌ اند، لحظه به لحظه از حرکت باز می ايستند تا به چيزى که به نظر مي رسد انجام يافته، دوباره بپردازند و تلاش را از سر گيرند، به نخستين دودلى‌ها و ناتوانی ها و ناکامی ها در نخستين کوشش هاى خويش بى‌رحمانه می خندند، رقيب را به زمين نمی زنند مگر براى فرصت دادن به وى تا نيرويى تازه از خاک برگيرد و به صورتى دهشتناک ‌تر از پيش روياروى ‌شان قد عَلَم کند، در برابر عظمت و بيکرانىِ نامتعين هدف هاى خويش بارها و بارها عقب مي نشينند تا آن لحظه‌اى که کار به جايى رسد که ديگر هرگونه عقب نشينى را ناممکن سازد و خودِ اوضاع و احوال فرياد برآورند که « رودُس همينجاست، همينجا است که بايد جهيد! گل همين جاست، همين جاست که بايد رقصيد.»(هجدهم برومر لویی بناپارت، برگردان پورهرمزان، بخش نخست، ص 28، تاکید از متن است)
باری، مردم در مبارزه با حکومت ددمنش و با این همه قربانی دارند شادی می کنند و به شکل گروهی می رقصند و زنان نبردشان را بر سر حجاب و خواست هاشان ادامه می دهند و این میان کسی نمی گوید «چه فایده!» اما نقاد «بیرحم» که اینک به گوشه گیری حزن انگیزی روی آورده است می گوید: چه فایده؟
هرمز دامان
نیمه ی نخست فروردین 1401

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر