۱۴۰۱ آذر ۲۷, یکشنبه

برخی مسائل در خیزش انقلابی کنونی و موضع طبقه ی کارگر(7)

 
 
برخی مسائل در خیزش انقلابی کنونی و موضع طبقه ی کارگر(7)
 
ویژگی های مبارزات انقلابی کنونی( بخش دوم)
 
انقلاب دموکراتیک و رهبری طبقه ی کارگر
در دو حال این انقلاب به رده ی انقلاب های دموکراتیک بورژوایی تعلق می گیرد. خود به خودی باشد و یا زیر رهبری جریان های بورژوایی قرار گیرد. خود به خودی بودن انقلاب یعنی نبود رهبری منسجم انقلابی کمونیستی در راس آن، علیرغم این که با انقلابی به رهبری بورژوازی تفاوت دارد، اما در ماهیت امر بورژوایی است.
به این دلیل که در وضع حاضر، انقلاب خود به خودی است و رهبری طبقه ی کارگر بر آن اعمال نمی شود، این انقلاب در رده ی انقلابات بورژوا- دموکراتیک نوع کهن قرار می گیرد و نه در رده ی انقلابات دموکراتیک نوین.
روشن است که این انقلاب برای به دست آوردن پیروزی نهایی باید به رهبری طبقه ی کارگر باشد؛ زیرا بدون رهبری این طبقه و رهبری حزب کمونیست( وقتی می گوییم حزب کمونیست منظورمان یک حزب انقلابی مائوئیستی است) این طبقه، و نه صرفا سندیکاها و یا شوراهای کارگری( تجربه ی اتحادیه ی همبستگی کارگران لهستان پیش روی ماست) حتی اگر انقلاب پیروزی هایی به دست آورد، اما بی گمان در نهایت شکست خواهد خورد، چنان که پیش از این انقلاب هایی که یا خود به خودی بودند و یا رهبری های بورژوایی داشتند شکست خوردند و تنها انقلاب هایی توانسته اند پیروزی کسب کنند و در ساخت اقتصادی و سیاسی - فرهنگی جامعه تغییرات اساسی به وجود آورند که حزب کمونیست انقلابی طبقه ی کارگر در رهبری شان قرار داشته است.(1)
اعمال رهبری طبقه ی کارگر بر انقلاب، انقلاب را به انقلاب دموکراتیک نوین تبدیل خواهد کرد. انقلابی که در پی خود انقلاب سوسیالیستی را نیز به همراه خواهد داشت.
خصال انقلاب     
بر مبنای آنچه گفته شد مهم ترین خصلت این انقلاب این است که در اقتصاد و سیاست و فرهنگ هم علیه سرمایه داری بوروکراتیک مبارزه می کند و هم علیه فئودالیسم .
در اقتصاد وجه ضد سرمایه داری بوروکراتیک آن است که غالب بر وجوه ضد فئودالی آن می باشد و در سیاست و فرهنگ  برعکس وجه ضد فئودالی آن بیشتر از وجه ضد سرمایه داری بوروکراتیک آن است.
خصلت ضد فئودالی آن در اقتصاد تا حدودی شامل کارکردهای اقتصادی نهاد روحانیت به عنوان یک نهاد فئودالی و علیه برخی از سازمان های مذهبی مالک مانند اوقاف و برخی روابط نیمه فئودالی در روستاهاست، اما علیه طبقه ای به نام فئودال ها یا مالکین زمین های بزرگ به شکل کلاسیک آن نیست.
در سیاست نیز علیه تسلط نهادهای مذهبی بر امور سیاسی کشور و در فرهنگ عمدتا علیه تسلط مذهب به عنوان یک اندیشه ی فئودالی حاکم بر ارکان فرهنگی کشور است.
به این ترتیب ما با یک انقلاب دموکراتیک که توامان باید انقلاب اقتصادی، انقلاب سیاسی و انقلاب فرهنگی  باشد روبرو خواهیم بود که در این میان انقلاب فرهنگی می تواند از هم اکنون و طی انقلاب کنونی، آغاز شود و انقلاب های سیاسی و اقتصادی با سرنگون کردن حکومت شکل خواهند گرفت. 
 باید توجه کرد که این هر دو خصلت به ویژه خصلت ضد سرمایه داری بوروکرات - کمپرادوری کاملا با خصلت دیگر انقلاب ایران یعنی خصلت ضد امپریالیستی آن پیوند دارد. هر گونه مبارزه با این دو خصلت، یعنی کوتاه کردن دست امپریالیست ها از ایران. چرا که این حکومت و بزرگترین سرمایه داران آن به ویژه سازمان های اقتصادی زیر نظر رهبری و سپاه پاسداران و دولت و آستان قدس رضوی و ...، علیرغم تضادهای کنونی شان با امپریالیست ها و تحریم هایی که به وسیله ی امپریالیست ها علیه آن ها صورت می گیرد، بیشترین روابط اقتصادی را با امپریالیست ها به ویژه با امپریالیست های غربی دارند و عمیقا وابسته به آنها هستند. خصلت ضد امپریالیستی اکنون در زیر مبارزاتی که صورت می گیرد پنهان است و در آینده آشکار خواهد شد.
رد نظریه ی انقلاب سوسیالیستی  
از سوی دیگر این انقلاب در حالی که علیه سرمایه داران بزرگ بوروکراتیک- کمپرادوری است که در لوای مذهب حکومت می کنند و استبداد مذهبی برقرار کرده اند، و ملی کردن تمامی این سرمایه ها و قرار گرفتن آنها در دست دولت دموکراتیک خلق رااعلام خواهد کرد، اما علیه هر صاحب سرمایه ای نیست.
به عبارت دیگرانقلاب به رهبری طبقه ی کارگر به این دلیل که علیه سرمایه داری بوروکراتیک وابسته به امپریالیسم و علیه طبقه ی سرمایه داران بوروکراتیک وابسته است خصلت ضد سرمایه داری داشته و بنابراین جنبه های سوسیالیستی و جهت گیری سوسیالیستی خواهد داشت. 
اما این خصلت سوسیالیستی انقلاب تنها علیه این طبقه خود را نشان می دهد اما علیه سرمایه داری و مالکیت خصوصی به طور عام یا مالکین خصوصی یعنی سرمایه داران کوچک و متوسط نیست. هر گونه مطلق کردن جنبه ی ضد سرمایه داری آن یعنی تبدیل انقلاب دموکراتیک به انقلاب سوسیالیستی و چنین خواستی در این مرحله «کودکی چپ روی» است و موجب متلاشی کردن جبهه ی خلق و برجسته کردن تضادهایی می شود که تنها در آینده می توانند طرح شوند.
     به عبارت دیگر این انقلاب چنانچه به زیر رهبری طبقه ی کارگر قرار گیرد- امری که به تلاش پیشروان انقلابی این طبقه و درجه ی رشد عینی و گسترش جنبش طبقه ی کارگر بستگی دارد - در رده ی انقلابات بورژوا- دموکراتیک نوین قرار می گیرد و نه در رده ی انقلابات سوسیالیستی. یعنی هدف آن در حال حاضر حذف کامل سرمایه از ساخت اقتصادی ایران نیست و نمی تواند چنین باشد.
با توجه به این نکات، شعار «انقلاب سوسیالیستی» در حال حاضر یک شعار« چپ روانه» است و نه شرایط عملی کردن آن موجود است و نه به نفع طبقه ی کارگر است که به آن دست زند. در شرایط کنونی طبقه ی کارگر نمی تواند دیکتاتوری طبقه ی خود را اعمال کرده و سوسیالیسم را پیاده کند، بلکه می تواند یک دیکتاتوری دموکراتیک تمامی طبقات متحد خلق را اعمال کند.
از این رو، طبقه ی کارگر شعارهایی مانند« نان، کار، آزادی» را باید در چارچوب انقلاب دموکراتیک نوین تفسیر کند و نه در چارچوب انقلاب سوسیالیستی.
بر مبنای آنچه گفته شد باید خواه با آن چپ های صادقی که دچار اشتباه «بیماری چپ روی» هستند و چنین دیدگاهی را طرح می کنند خط و مرز داشت و مبارزه کرد و هم با دارودسته های ترتسکیستی از جمله حکمتیست ها و دیگر گروه هایی که خط شان اساسا ترتسکسیستی است. این دسته ها تماما نقش شان خرابکاری در جنبش و انقلاب است و دنبال جدا کردن طبقه ی کارگر از دیگر طبقات اجتماعی به ویژه خرده بورژوازی و به شکست کشاندن جنبش طبقه ی کارگرهستند. جریان های خروشچفیست - سوسیال دموکرات بی پرنسیپ مانند طوایف راه کارگری نیز در امور مزبور کمابیش مانند ترتسکیست ها هستند.
گذار از انقلاب دموکراتیک به سوسیالیستی
انقلاب می تواند  پس از برقرار کردن یک جمهوری دموکراتیک انقلابی و ایجاد تحولات مورد نیاز در اقتصاد و سیاست و فرهنگ به نظام سوسیالیستی گذار کند. بدون گذر از مرحله ی دموکراتیک انقلاب نمی توان به مرحله ی سوسیالیستی آن گذار کرد. این وجه انقلاب است که آن را به انقلاب دموکراتیک نوین تبدیل می کند. در اینجا گذاشتن واژه ی«مدرن» در پس این انقلاب و «انقلاب مدرن» خواندن آن نمی تواند ماهیت امر را بیان کند. روشن است که انقلاب های دموکراتیک نوع کهن( همچون انقلاب مشروطه) به طور نسبی مدرن بوده اند و انقلاب های دموکراتیک نوین اساسا مدرن هستند.
برخی  از ویژگی های انقلاب
دو ویژگی مهم انقلاب کنونی، نقش زنان به عنوان پیشگام و نیز نقش جوانان مبارز در آن است.
هر طبقه در بطن خود به بخش های زن و مرد و نسل پیشین و نسل نو تقسیم شده است که خواست های آنها در چارچوب منافع کلی آن طبقه قرار می گیرد. اما در عین حال خواه زنان و خواه جوانان به عنوان یک بخش و یا نسل نو ویژگی های خاصی دارند که نیازمند تحلیل ویژه است.
مساله ی ستم بر زن
زنان هر طبقه در چارچوب منافع طبقه ی خود حرکت می کنند. یعنی زنان کارگر در چارچوب منافع طبقه ی کارگر حرکت می کنند و زنانی که به طبقه ی خرده بورژوازی تعلق دارند به همین ترتیب. اما آنجا که پای تضاد میان زنان با نظام مردسالاری و پدرسالاری به میان می آید، زنان طبقات خلقی منافع مشترکی می یابند که آنها را در مقابل قوانین مردسالاری و پدرسالاری قرار می دهد و بین آنها وحدتی به وجود می آورد.
زنان ( برخی از مطالب این بخش پیش از این در مقاله ی مستقلی آمده است)
جمهوری اسلامی و حکومت مذهبی فشار وحشتناک و همه جانبه ای به زنان وارد کرد. با توجه به تغییرات رخ داده در ساخت فرهنگی و بالا رفتن درجه ی تحصیلات زنان و ورود شمار زیادی از آنها به کارهای تولیدی و خدماتی و دیگر فعالیت های اقتصادی و اجتماعی و به دست آوردن استقلال نسبی، زنان کارد به استخوان رسیده، این فشارها را دیگر بر نمی تابیدند و بر علیه آن مبارزه ی سترگی را آغاز کردند.
ستم های گوناگون بر زنان در زمینه های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و همچنین قوانین حقوقی و مذهبی و شرعی ضد زن، در رژیم استبداد سلطنتی سابق نیز وجود داشت، اما در آن زمان زنان خواه به سبب وجود خود استبداد که امکان هر نوع آزادی عقیده و بیان، آزادی مطبوعات و آزادی احزاب و سازمان های واقعی زنان را از بین می برد( این نوع سازمان ها در سال های 32- 20 به وجود آمدند اما پس از کودتای 28 مرداد نابود شدند) و خواه به دلیل سطح پایین تحصیلات نسبت به مردان به ویژه در شهرهای کوچک و روستاها و خواه به سبب وجود برخی آزادی های اجتماعی مانند آزادی پوشش، آن سان که باید و شاید امکان بروزی برای جنبش خود را نداشتند.
 فشارهای عریان و هولناک و همه جانبه تر جمهوری اسلامی مساله را برای آنان به شدت حساس کرد.  تغییرات بین المللی و جنبش های زیادی که طی 60 سال اخیر در میان زنان به وجود آمده بود و نیز مهاجرت بسیاری از ایرانیان به خارج از کشور و پی بردن بیشتر به حقوق زنان، به گستره ی حساسیت آنها افزود و در تداوم آن یک گروه بزرگ از زنان آگاه و پیشرو پدید آمد که در زمینه های گوناگون از سیاسی و حقوقی و فرهنگی و هنری و غیره کار آگاه گرانه کردند و سطح دانش زنان ایران را از وضعیت خویش بالا بردند.
در مبارزات دوران مدرن یا دقیق تر انقلاب های بورژوایی کلاسیک علیه سلطه ی مذهب در اروپا مسئله ی ستم بر زن گرچه همواره وجود داشت و مبارزه هم با آن صورت می گرفت اما به هیچ وجه به این شکل مطرح نشده نبود. این ویژگی خاصی که در جنبش پدید آمده و نقش و مبارزه ی زنان را برای آزادی و برابری برجسته کرده به خصوص از به وجود آمدن یک حکومت استبدادی دینی در ایران و جایگاه زن در دین اسلام بر می خیزد. به دلیل ستم همه جانبه بر زنان به عنوان یک بخش بزرگ از جامعه، زنان در صف نخست مبارزات قرار گرفتند و دست به مبارزات جانانه برای رفع ستم بر خود زدند.
مبارزات زنان در دو چارچوب می تواند انجام گیرد. چارچوب بورژوایی و چارچوب پرولتری. چنانچه مبارزات زنان در چارچوب بورژوایی قرار گیرد و یا به دیگر سخن چنانچه رهبری انقلاب به دست خرده بورژوازی و یا بورژوازی ملی قرار گیرد آزادی و برابری زنان در بهترین حالت- که عموما در کشور زیر سلطه مقدور نیست - در همان حدی قرار خواهد گرفت که در کشورهای غربی وجود دارد و در بدترین حالت که می تواند ناشی از عقبگرد انقلاب و قرار گرفتن آن در چارچوب خواست های امپریالیستی باشد، در همان حدی و یا کمی بهتر از آن حدی خواهد بود که در زمان سلطنت استبدادی سابق وجود داشت.
باید توجه داشت که نظام های سرمایه داری خواه در کشورهای امپریالیستی و خواه در کشورهای زیر سلطه اساسا ستم بر زنان را متوقف نخواهند کرد. به ویژه در کشورهای زیر سلطه که استثمار بیشتر زنان و قرار دادن آن ها به عنوان جنس دوم بخشی از ستم منظمی است که سرمایه های امپریالیستی باید به تمامی طبقات خلقی به ویژه طبقه ی کارگر وارد کنند تا تن به استثمار شدید و پذیرش این امر که زیر سلطه ی امپریالیست ها باشند بدهند. و برای امپریالیست دو مساله حائز اهمیت است. یکم استثمار زنان بیشتر از مردان و دوم استفاده ابزاری از زنان. و این هر دو در غرب پیشرفته با این همه مبارزات زنان وجود دارد.  
اما در صورتی که آزادی زنان در چارچوب انقلاب دموکراتیک نوین به رهبری طبقه ی کارگر قرار گیرد، با برقراری نظام سوسیالیسم گره می خورد. تنها در نظام سوسیالیستی و کمونیستی و از میان رفتن تمامی باورها و آیین های پدرسالاری و مردسالاری است که ستم بر زنان رفع می شود و آنها آزادی و برابری واقعی با مردان را کسب خواهند کرد.
«انقلاب زنانه»
انقلاب زنانه به این معناست که انقلاب های پیشین نه دموکراتیک- بورژوایی و یا سوسیالیستی - پرولتری بلکه «مردانه» بوده اند و اینک جای خود را به «انقلاب زنانه» داده اند.
 بر خلاف نظر حضراتی که دم از «انقلاب زنانه» می زنند باید بگوییم که اگر جمعیت زنان در انقلاب بیش از مردان باشد و اگر در رهبری انقلاب تعداد آنها بیش از مردان باشد اما با همین ساخت اقتصادی که با آن روبرو هستیم طرف باشیم باز هم انقلاب«زنانه» نیست. زیرا ماهیت انقلاب به وسیله ی تضاد اساسی یک ساخت اقتصادی و دیگر تضادهای آن و نیز بروز همین تضادها در ساخت سیاسی و فرهنگی تعیین می شود و نه به وسیله این که کدام بخش از جامعه در آن از نظر کمیت بیشتر هستند.
توجه کنیم که انقلابات بورژوایی از قرون وسطی به این طرف تماما به اصطلاح مردانه بوده اند اما این هرگز دلیلی به دست نداده که ما آنها را«انقلاب های مردانه» نام گذاری کنیم. آن انقلاب ها یا بورژوایی بوده اند و یا سوسیالیستی و یا نوع دموکراتیک - بورژوایی تراز نوین . انقلاب کنونی حتی اگر به وسیله کارگران و روشنفکران زنی که به کمونیسم اعتقاد دارند رهبری شود و اگر اکثریت شرکت کنندگان در آن زنان باشند، باز هم زنانه نخواهد بود، بلکه انقلاب دموکراتیک نوینی که در رهبری و بافت جمعیتی آن زنان کارگر در اکثریت هستند نام گذاری خواهد شد.
اساسا جنبش زنان و تضاد زنان با حاکمانی که ستم بر آنها می کنند و نیز با مردان در چارچوب انقلاب هایی که در ساخت اقتصادی و سیاسی و فرهنگی به وجود می آید بروز می کند و نه با تعداد زنان در آن انقلاب و یا در رهبری آن انقلاب.
نظریه ی سنتی و لیبرالی «خشونت پرهیزی زنان»
از سوی دیگرعنوان کردن این که این انقلاب« خشونت پرهیز» است چون« زنانه» است، اولا چشم به روی هم گذاردن بر بسیاری از اشکال قهر و خشونت است که تا کنون در انقلاب به کار رفته و بخشا مجری و مشوق آن هم زنان بوده اند( دختران و زنان در در بسیاری اوقات مهاجم بوده و نیروهای رژیم را فراری داده اند و از سوی دیگر با گفتن «بزنید و بکشید این ها را» پسران و مردان را تشویق کرده اند که هر جور شده حساب عوامل رژیم را برسند).
دوما، زود داوری کردن درباره ی انقلابی است که هنوز گام های نخستین خود را پشت سر می گذارد و جا دارد که به کاربرد گسترده قهر برسد.
و سوما جز این که تصویر کلیشه ای و سنتی و بورژوا- لیبرالی از زن به عنوان موجودی « نرم خو» و«مسالمت جو» و صفاتی از این گونه( در مقابل کلیشه ی مرد به عنوان موجودی «خشن» و «قهرجو») به دست دهد، چیز دیگری نیست. در حقیقت این گونه افراد از یک سو به زن همان نگرش سنتی را دارند و از سوی دیگر مخالفت خود را با انقلاب قهری که موافقت و مخالفت با آن طبقاتی است و ربطی به زن و مرد بودن ندارد، زیر چنین نام هایی پنهان می کنند.
 چنان که تاریخ جهان نشان می دهد این گونه نبوده که زنان به طورمطلق ضد خشونت باشند بلکه پایش افتاده از مردان هم خشن تر بوده اند، و چنانکه تاریخ دو قرن اخیر انقلاب های طبقه ی کارگر و دیگر توده های زحمتکش و ستمدیده نشان داده است هرگز ضد خشونت و قهر و جنگ عادلانه نبوده اند و خود در میدان انقلاب و رزم و جنگ، اسلحه به دست حضور داشته و برای احقاق حقوق طبقه ی خود و نیز رفع ستم بر زنان جنگیده اند. 
در بخش پایانی این نوشته به دو مساله ی جوانان و خلق های زیر ستم می پردازیم.
هرمز دامان
نیمه ی دوم آذرماه
1401
یاداشت
1-     ممکن است که از شکست طبقه ی کارگر در شوروی و چین صحبت به میان آید. انقلاب هایی که به رهبری طبقه ی کارگر نبوده اند از یک سو پیروزی ای را که طبقه ی کارگر به رهبری احزاب کمونیست در این کشورها و کشورهای دیگر به دست آوردند نتوانستند بدست آورند و آنجا هم که به دست آورند نتوانستند تغییراتی اساسی در جامعه به وجود آورند. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر