۱۴۰۱ دی ۴, یکشنبه

یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(4) آیا نبود رهبری در انقلاب امر نویی است؟

 
یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(4)

آیا نبود رهبری در انقلاب امر نویی است؟
 
یکی از مسائل مهم انقلاب کنونی مساله ی نبود تشکیلات رهبری کننده است.
همان گونه که می شود در رابطه با نبود سازمان ها و احزاب انقلابی و مبارز در راس جنبش در شرایط خاص ایران جوانب مثبتی را پیش کشید در عین حال می توان نتایج منفی نبود چنین تشکیلات هایی را که بسیار بیشتر است بر شمرد.
مهم ترین وجه مثبت نبود چنین سازمان هایی در شرایط فعلی عدم امکان حکومت استبدادی در ضربه زدن به تشکیلات ها و پایان دادن به نقش آن ها در رهبری انقلاب و به این ترتیب زمین گیر کردن جنبش است.
این وجه تنها در شرایط فعلی عمل می کند. شرایطی که از یک سو در کشور ما استبداد و سیستم پلیسی وحشیانه ای برپا شده و نه تنها اجازه فعالیت به احزاب و سازمان های انقلابی و مبارز داده نشده بلکه سران و کادرهای بیشتر سازمان های انقلابی قتل عام شده اند و از سوی دیگر احزاب و سازمان های کمونیستی انقلابی و یا دموکراتیک خواه در ایران و خواه در سطح جهان با شکستی مرحله ای روبرو شده و تا کنون نتوانسته اند خود را بازیابند و در راس جنبش های طبقه ی کارگر و دیگر توده های استثمارشونده و ستمدیده قرار گیرند.
این فقدان احزاب رهبری کننده ی برای انقلابی که در شرایط یک حکومت استبدادی به وجود آمده که تمامی منافذ ایجاد سازمان ها و احزاب را بسته و بنابراین بدون رهبری احزاب سیاسی پیش می رود در یک شرایط معین تاریخی تبدیل به وجه مثبتی برای جنبش می شود. و آن هم عمدتا به این دلیل که حکومت پلیسی چهل ساله در پی آن است که سر جنبش را بزند اما چنین سری در دسترس وی نیست و همین امر هم آن را درمانده کرده است. چندان که حدود بیست هزار نفر را بازداشت کرده به این امید که شاید سران مبارزات کنونی در میان آنها باشند.
اما در این مورد نباید اغراق کرد و خود این وجه را امر واقعا مثبتی پنداشت. زیرا در گذشته در حکومت های استبدادی و دیکتاتوری احزاب توانسته بودند مبارزه ی خود را دنبال کنند و حکومت ها علیرغم ضرباتی که در کل به این سازمان ها زده بودند اما نتوانسته بودند این احزاب را نابود کنند و این احزاب توانسته بودند که جنبش توده ها را در شرایط سرکوب و خفقان رهبری کرده و به پیروزی برسانند.
بنابراین می توان این گونه گفت که«خیری» که در حال حاضر از نبود احزاب و سازمان های انقلابی در راس طبقات به جنبش و انقلاب می رسد به واقع یک نوع «خیری» است که از شرایطی منفی یعنی نبود احزاب و سازمان ها در نتیجه ی قلع و قمع حکومت و همچنین ناتوانی احزاب در بازسازی خویش برخاسته و بنابراین تلاش برای پر کردن فقدان احزاب و سازمان هاست و نه از سر درست بودن چنین عدم حضوری. روشن است که اگر احزاب و سازمان های انقلابی( و نه این اپوزیسیون و سازمان های شبه چپ وراج بی خاصیت) در راس جنبش قرار داشتند وضع تفاوت کیفی می کرد.   
چه باید کنند مردمی و طبقاتی که حزب و سازمان رهبری کننده ندارند و در عین حال باید مبارزه ی خود را پیش برند؟ طبعا تلاش خواهند کرد که با ایجاد شبکه ای از روابط این خلاء را پر کنند و امر انقلاب را پیش برند. اما این شبکه ها با وجود داشتن هزار و یک نکته ی مثبت در شرایط کنونی نمی توانند جای سازمان ها و احزاب هر طبقه را بگیرند.
احزاب و سازمان های سیاسی بخش پیشرو  و متشکل هر طبقه هستند و طبقات بدون این گونه سازمان ها و احزاب نه می توانند منافع اقتصادی و سیاسی و فرهنگی خود را به اشکال دقیق آن بیان کنند و نه نمی توانند مبارزات خود را آن جور که باید و شاید سازمان دهند و پیش ببرند. بنابراین اگر ما در چنین اوضاعی دارای احزاب مبارز رهبری کننده بودیم وضع جنبش می توانست بسیار بهتر باشد و چنین احزابی می توانستند ترسیم روشنی از راه های پیشرفت انقلاب و حکومتی که باید جایگزین حکومت کنونی شود به دست دهند. این در حقیقت مهم ترین وجه منفی این مسئله است.
با این همه، برخی از افراد و جریان های«شبه چپ» از جمله خروشچفیست ها و«مارکسی» های ضد مارکس هر یک به شکلی این وجوه «مثبت» را در شرایط کنونی که از سر ناچاری یعنی قدرت حکومت مرتجع پلیسی و ضعف و ناتوانی احزاب است، مطلق کرده و اساسا این نبود تشکیلات رهبری کننده را خصلتی «نو» می دانند که برخاسته از انقلاب است و نشانگر این که این انقلاب نویی است که مانندی در گذشته در تاریخ نداشته است.
به عبارت دیگر یا به ستایش خود به خودی بودن جنبش می پردازند و یا به وجود آمدن برخی تشکل های دموکراتیک و صنفی در راس آن را امر ایده آل خود می دانند. 
اما آیا این خصلت خود به خودی بودن و یا ایجاد تشکل های غیرحزبی تا کنون در انقلاب ها نبوده و تازه و اکنون انقلاب کنونی ایران آن را نشان داده است؟
خیر! این به هیچ وجه خصلت نویی نیست بلکه در بسیاری از انقلاب های گذشته هم بوده است.  در واقع مبارزات بسیاری از طبقات پیش از آنکه امکان ایجاد یک حزب پیشرو در مبارزه ی خود را داشته باشند خود به خودی بوده است. نگاهی به تاریخ مبارزات طبقه ی کارگر نشان می دهد که این طبقه فراز و نشیب های فراوان پشت سر گذاشته تا به این درک برسد که بدون یک حزب انقلابی مسلح به تئوری انقلابی نمی تواند به پیروزی رسد. لنین کتاب مهم خود چه باید کرد را بر اساس تحلیل دقیق همین جنبش خود به خودی نوشت. طبقه ی کارگر روسیه پیش از این که حزب بلشویک به وجود آید مبارزات خود به خودی و یا به رهبری اتحادیه های کارگری فراوانی پشت سر گذاشت و حتی در انقلاب 1905 هم با وجود داشتن تشکل های صنفی و شوراهای کارگری بیشتر مبارزات اش خودبه خودی بود.
 در چین نیز وضع به همین ترتیب بود. پیش از پدید آمدن حزب کمونیست چین تمامی مبارزات طبقه ی کارگر با شکست روبرو می شد و تنها پس از پدید آمدن این حزب و البته طی کردن فراز و نشیب های فراوان طبقه ی کارگر توانست به خط مشی درستی براساس تحلیل مشخص از شرایط مشخص چین دست یابد و مبارزه ای چنان سترگ را پیش برد.
وضع در جامعه ی ما نیز به همین ترتیب بوده است. و مشکل قضیه این است که طبقه ی کارگر ایران به جز دوره هایی کوتاه هرگز نتوانسته حزبی انقلابی در راس مبارزات خود داشته باشد. اگر چیزی، فقدان آن بیش از هر چیز دیگر برای طبقه ی کارگر ایران حس شود حزب و سازمان مسلح به تئوری انقلابی است.
حال در چنین کشوری و در شرایطی که بیش از هر چیز فقدان این گونه سازمان ها و احزاب مبارز و ترقی خواه احساس می شود کسانی پیدا می شوند و می گویند جنبش کنونی نشان داده است که ما نیازی به سازمان و حزب رهبری کننده نداریم!
آنچه که جالب ترین بخش این قضیه است این است که خود این حضرات خروشچفیست و مارکسی که چپ و راست عدم نیاز به حزب و سازمان رهبری کننده را برای طبقه ی کارگر و جنبش و انقلاب در شیپور می کنند و آنچه را که موجود است ستایش می کنند افراد و جریان هایی هستند که حاضر نیستند که چنین نقشی را برای گروه خود بپذیرند و گوشه ای بنشینند و نظاره گر باشند بلکه بیش از همه  می خواهند در وسط معرکه( منظورمان معرکه ی وراجی است!) و یا در پس و پشت برخی سندیکاهای کارگری حضور داشته در نقش موعظه گران و ناصحین برای طبقه ی کارگر و توده ها ظاهر شوند و طبقه و توده ها را از گزند هواداران تئوری انقلابی و حزبیت انقلابی مصون دارند.
گویا حضرات متوجه نیستند و یا خود را به نادانی می زنند که عمل آنها خواه در وسط معرکه ی وراجی و خواه آن پس و پشت برخی تشکل های کارگری، به معنای تفویض زیرسبیلی و البته «فروتنانه» ی رهبری تشکل های کارگری و احیانا انقلاب به خود ایشان است!؟ 
 هرمز دامان
 نیمه ی نخست دی ماه 1401
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر