۱۴۰۱ شهریور ۲۳, چهارشنبه

نقش نفرت انگیز استعمار و امپریالیسم غرب در عقب مانده گی خلق ما

 
نقش کریه و نفرت انگیز استعمار و امپریالیسم غرب در عقب مانده گی خلق ایران
 
 ملکه و کودتای 28 مرداد32
مرگ الیزابت دوم ملکه ی امپریالیسم انگلیس موجب شد که مسائلی چند که همواره طرح بوده اند دوباره رو بیایند. مسائلی همچون کراهت وجود دستگاهی به نام سلطنت(و طبعا موروثی بودن آن) که شکلی از روساخت نظام فئودالی است در راس یک کشور به اصطلاح سرمایه داری و صنعتی مدرن و نیز تابعیت کشورهای مشترک المنافع( ولز، کانادا، استرالیا، نیوزلند، جامائیکا ...) از این نهاد و راس آن، مخارج این دستگاه عریض و طویل و پرخرج که باید نه تنها از جیب کارگران و زحمتکشان کشورهای امپریالیستی و مشترک المنافع بلکه از آن هم بیشتر از عرق جبین کارگران و دهقانان و ملت های کشورهای زیر سلطه و از جمله کشور ما تامین شود، دخالت های این نهاد به ظاهر هیچ کاره در تمامی امور کشور، رابطه ی این دستگاه با نهادهای مذهبی که آن هم به ویژه از دوران فئودالی بازمانده و در ساخت و ساز ذهنی و ایدئولوژیک سرمایه داری و تداوم آن نقش دارد و بسیاری مسائل دیگر. (1)
از جمله این دیگر مسائل که برای کارگران و کشاورزان و تمامی توده های زحمتکش خلق ما دارای اهمیت است دخالت های دربار امپریالیسم انگلستان این گرگ درنده و خونخوار در امور کشور ماست. اسناد گویاست و حتی سازمان سیا نقش دربار و به ویژه الیزابت دوم را در همان آغاز گزیده شدن اش به عنوان ملکه در کودتای بیست و هشت مرداد 32 علیه دولت ملی و قانونی دکتر مصدق تایید کرده است و همین یک اقدام هم کافی است که ملت ایران دلیلی برای نفرت اش از امپریالیسم انگلستان و دربار آن داشته باشد.
علل عقب مانده گی های ما را کجا باید جست؟
 باری، آنچه که برای ما جالب است این است که در پی مرگ این ملکه که باید وی را ملکه ی سرمایه داران و« ملکه»ای برای تحمیق توده ها نامید، مباحثی پیش کشیده شده است و از جمله این که چرا ملت ایران استعمار انگلیس و البته آمریکا و کلا امپریالیسم غرب را مانع عمده ی عقب مانده گی خود می داند.
می گویند نفرت و کینه ی مردم ایران علیه امپریالیست های غربی بی جا است و مردم ایران فرافکنی می کنند و علل ضعف ها و عقب مانده گی های خود را که از خودشان و خصال شان برمی خیزد به گردن کشورهای غربی و به ویژه انگلستان و آمریکا می اندازند.
این ها را بیشتر مشتی خودفروخته که نام محقق و تاریخ نگار و عالم و روشنفکر بر خود گذاشته اند به زبان می آورند. آنها همچون کاسه ی داغ تر از آش پا میان می گذارند و به دفاع از امپریالیست های غربی پرداخته می گویند علت عقب مانده گی مردم ما خودشان هستند؛ از جمله همان شاهان و شاهزاده گان و آنها که حاضر بودند رشوه بگیرند و مملکت بفروشند؛(چه «کشف» بزرگی کرده اید حضرات خودفروخته!)
 و البته به طور غیرمستقیم جا می اندازند که مردم ایران«عقده ای» و«حسود»هستند و چون خودشان هزار عیب و اشکال داشتند و از جمله باهوش و کاری نبودند و نتوانستند پیشرفت کنند و به سطح کشورهای امپریالیست غربی برسند دق دل شان را این گونه خالی می کنند!
اساس تحول در درون است!
در این مورد که علت اساسی عقب مانده گی کشور ما را باید درون کشور ما جست ما حرفی نداریم و در این مورد نه تنها تصدیق می کنیم بلکه می افزاییم که یکی از علل عقب مانده گی ملت ما وجود افراد کاسه لیس استعمار و امپریالیسم و خودفروخته ی غرب پرستی امثال این اشخاص بوده است که پس از کودتای اسفند 1299عموما و در بیشتر مراحل این صد سال اخیر تمامی محیط فرهنگی کشور را در دست داشته است. به راستی که تا امثال این ها در میان ما هستید استعمارگران و امپریالیست های غربی غمی ندارند!
تاکید می کنیم که بر ماست که در درجه ی نخست علت عقب مانده گی های خود را در زمینه های اقتصاد و سیاست و فرهنگ درون خودمان جستجو کنیم و بیابیم و در این زمینه این سخن مشهور مائو را فرا راه خود قرار دهیم که:
«تخم مرغ تحت حرارت مناسب به جوجه بدل می شود، ولی هیچ حرارتی قادر به آفرینش جوجه از سنگ نیست، زیرا اساس تحول این دو متفاوت است.»( درباره ی تضاد، منتخب آثار پنج جلدی، جلد یک، ص478)
بخشی از آن به شرایط کلی کشورهای آسیایی بر می گردد که نظام های ایستای زمینداری و کشاورزی و استبدادهای کهن فئودالی در آن در طول هزاران سال دست نخورده باقی ماند. در دوران نوین و زمانی که غرب پیش رفت ملت هایی که بعدها بیشترشان به زیر سلطه ی استعمار غرب( اسپانیا، هلند، پرتغال، انگلستان، فرانسه، آلمان، روسیه و آمریکا) در آمدند در ساخت های عقب مانده ی عشیره ای، برده داری و فئودالی دست و پا می زدند.
لب کلام این است که:
« در این دوران که کشورهای غربی در تجسس طلا و نقره و سودهای بازرگانی شرق و غرب را زیر پا می گذاشتند کشور ما غرق در جنگ های با ترک های عثمانی و ازبکان، مال اندوزی های درباریان و ستمگری های شاهان و امیران فئودال و سیستم فئودالیسم جاهل و خونخوار می بود. جنگ ها و لشکر کشی ها و ناامنی راه ها و وجود دستگاه های گمرکی و عوارضی منطقه ای و محلی، ناشی از سلطه ی طبقه ی فئودال و عدم تامین و تضمین مالی و جانی تاجران و مالداران موجب رکود تجارت و صناعت و فرار روح ابتکار و در نتیجه فقر و اسارت شده بود.»(2)
ما خود را کم نقد نکرده ایم!
با این حال، این که ما ایرانی ها در بررسی علل عقب مانده گی کشورمان ضعف های خود را در نظر داشته باشیم و بخشا خودمان را مقصر بدانیم چیز تازه ای نیست و نه تنها از گذشته های دور بلکه در دوران معاصر و از همان زمان مشروطیت که نقد همه جانبه ی اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی جامعه ی ما شکل گرفت، خواه بورژوازی ملی( با همه ی ضعف هایش) و خواه جریان های سیاسی و فرهنگی وابسته به خرده بورژوازی و یا طبقه ی کارگر به نقد همه جانبه ی ایرادهای تاریخی درونی دست زدند. محال است که شما کتابی تحقیقی معتبری در زمینه ی اقتصاد و تاریخ و فلسفه و حقوق و قانون و یا کتابی ادبی و هنری از این طبقات بیابید که در آن گفته شده باشد ملت ایران دارای هیچ عیب و نقص و کمبودی نبوده و صرفا مهاجمین و متجاوزین و استعمار گران و امپریالیست ها آن را به این روز انداخته اند. مشهورترین این آثار آنهایی هستند که اساس توجه خود را به درون و نقد این درون گذاشته اند.
 بگذارید هر چه بیشتر به عیوب خود نگاه کنیم:
 ما مقصریم چرا که در کشور ما اقتصاد برای قرن ها در فئودالیسم و ارباب رعیتی در جا زد و تحولی در آن پدید نیامد!
ما مقصریم چرا که اسکندر و یونانیان، محمد و اعراب و چنگیز و مغولان به ما حمله کردند و هر کدام بین صد و پنجاه تا دویست سال بر کشور ما حکمفرمایی کردند!
ما مقصریم چرا که در طول قرن ها یک نظام استبدادی بر کشورمان حکومت می کرد!
ما مقصریم چرا که  کشور ما را قرن ها پادشاهان و شاهزاده گان و اربابان اداره می کردند! و سیاست حاکم بر فرهنگ ما شبان- رمه گی بود!
ما مقصریم چرا که در زمان مشروطیت مشتی شاهزاده ی درباری و آخوند عقب مانده و متحجر که بساط شان باید جمع می شد در این کشور فعال مایشا بودند!
ما مقصریم چرا که آن جور که باید با هم متحد نبودیم و فرزندکشی و پدرکشی و برادرکشی و فامیل و اقوام کشی و دوست کشی و تحقیر یکدیگر و خودمان در میان مان بسیار بوده است!
ما مقصریم چرا که به جای بیرون دادن یک بورژوازی انقلابی ملی بورژوازی ای از خود بیرون دادیم که سازش با فئودالیسم و امپریالیسم بنیان اندیشه ی سیاسی اش بود!
ما مقصریم چرا که نتوانستیم حزبی همچون حزب بلشویک و یا حزب کمونیست چین از خود بیرون دهیم و از میان مان حزب توده ی رفرمیست بیرون آمد.( و جالب این که بیشتر سران این حزب در غرب تحصیل کرده بودند!)
ما مقصریم چرا که به جای یک یا چند گروه  دموکرات و چپ و کمونیستی ده ها گروه دموکرات و چپ و کمونیستی در سال 57 داشتیم و ...
ما مقصریم چرا که هنوز که هنوز است خرافات و آیین های عقب مانده را تقدیس می کنیم و به آداب و سنن آزارنده و پوسیده ای پایبندیم!
و اگر چنین نبود این تفاله های تاریخ و این مرده گان از گور برآمده نمی توانستند  بیش از 42 سال بر ما حکومت کنند!
این ها که ممکن است در آن اغراق هم کرده باشیم و بسیاری دیگر از عیوب و ضعف ها را ما داریم و همچون باری سنگین بر دوش و همچون سنگی بزرگ بر پای مان تحرک ما را کند کرده است. پس این که گفته اند که« از ماست که بر ماست» تا حدودی درست است!
کم علیه ضعف های خود مبارزه نکرده ایم!
با وجود این همه عقب مانده گی که ما ریشه ی آنها را در خود می جوییم اما خلق بزرگ ما از دویست سال پیش- ما از مبارزات و جنبش های گذشته ی خود بر علیه  متجاوزین و طبقات ستمگر داخلی و اختاپوس های سیاسی و فرهنگی سخنی به میان نمی آوریم چرا که بسیار گفته شده است - دست به فعالیت و تحرک زیادی زد که نخستین نقطه ی اوج آن انقلاب دموکراتیک - بورژوایی مشروطیت بود!
چرا ما چرخش کردیم و علل عقب مانده گی خود را به گردن استعمار و امپریالیسم انداختیم؟
و از اینجا به بعد دیگر نمی توان همه ی معایب و ایرادها را در درون جست!
چرا؟   
به این دلیل که جهان سرمایه داری از اواخر قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم وارد فاز تازه ای شد به نام امپریالیسم که خود را به مثابه یک نظام بین المللی گسترش داد. جهان بین قدرت های امپریالیستی تقسیم شد و جنگ ها تنها بر سر تجدید تقسیم آن جریان یافت. کمی پیش از آغاز قرن بیستم (و برای ما تقریبا از مدتی پیش از انقلاب مشروطیت) به این سو نقش استعمارگران و امپریالیست ها در تمامی کشورهای زیر سلطه دچار تغییر کیفی شد و آنها تمامی اقتصاد، سیاست و فرهنگ این کشورها را زیر سلطه ی خویش گرفتند و اجازه ی تحرک به  آنها ندادند. نخست آنها را مستعمره ی خود کردند و سپس استعمار نو را جایگزین استعمار کهنه. آنها در تمامی امور این کشورها دخالت کردند و بسیاری از انقلابات دموکراتیک کهن و نوین را که ملت های زیر سلطه برای استقلال و آزادی خود برپا کردند در هم کوبیدند.
توجه کنیم که 14 کشور امپریالیستی در مقابل  طبقه ی کارگر روسیه ایستادند و جنگ بزرگی را به این طبقه تحمیل کردند.
توجه کنیم که این کشورها طبقه ی کارگر و ملت چین را مجبور کردند که به مدت نزدیک به 30 سال با اسلحه بجنگد و استقلال و آزادی خویش را به دست آورد. همچنین مبارزات خلق ویتنام و کامبوج و لائوس و خلق های کشورهای افریقایی و آمریکای لاتین را علیه این نظام جهنمی دیده ایم!
 جز این ها و بسیاری از این ها در قرن بیستم در همین دوران اخیر هم افغانستان و عراق و لیبی و سوریه و مصر و بسیاری دیگر از کشورها پیش روی ما هستند و نشان می دهند که امپریالیست ها اجازه ی تکاپوی مستقل به کشورهای زیر سلطه نمی دهند.
«توهم توطئه» و مساله ی فرافکنی
و حالا عده ای از این بلبل های خوش الحان امپریالیست ها و خودفروشان تاریک فکر دم از این می زنند که این ها«توهم توطئه» است.
خیر! اصلا و ابدا انگلستان استعمار گر و امپریالیست نبوده است! اصلا و ابدا از برتری صنعتی و مالی و نظامی خود برای دخالت در امور کشورهای جهان استفاده نمی کرده و آنها را غارت نکرده است! و صد البته که آمریکا مهد دموکراسی است و...
 و این هم راست نیست که بخشی از این چند مثقال رفاهی( ببخشید ما را از این ترکیب بی معنا!) که در کشورهای غربی برای توده های کارگر و زحمتکش وجود دارد - و به طور مداوم با هزار حیله و فریب کاهش اش می دهند- (3) و سرمایه داران امپریالیست آن را برای آرام کردن طبقه ی کارگر این کشورها خرج کرده اند، ثمره ی غارت و چپاول ثروت های ملی و استثمار طبقه ی کارگر، دهقانان و توده های زحمتکش و ستمدیده ی کشورهای جهان زیر سلطه بوده است!؟
این ها اگرهم بوده مال گذشته است و روباه پیر و گرگ های درنده و جهانخواران،عابد شده و حتما خیلی وقت است که دیگر در کشورهای جهان و از جمله کشور ما دخالت نمی کنند!
 خیر! امپریالیست های غربی خیر ملت ما را خواسته و می خواهند! ماییم که عقل فهم این خیرخواهی را نداریم!  
دِه نه ِده! این نشد که بشه ای حضرات خیانتکار به ملت ایران و دوست استعمار و امپریالیسم پرست!
اتفاقا و در بیشتر موارد کار، کار امپریالیست هاست! زیرا آنها در حال حاضر نیروی عمده و مسلط بر جهان اند!
آمدیم سر عبارت «کار، کار انگلیسی هاست» که ظاهرا برای این گفته شده که «توهم توطئه» را در ما نشان دهد!
 قضیه اما به این ساده گی نیست و باید دید چرا عبارتی این چنین به وجود آمده است.
 آنچه از این عبارت به ذهن هر آدم عادی ای که خیلی هم اهل سیاست نباشد می رسد این است:
 «ببینید که این استعمار انگلیس چقدر دخالت در کشور ما کرده است و چقدر رذالت و موذیگری به خرج داده و توطئه چیده است که برخی از این مردم گرایش به افراط یافته و در پس هر امری دخالت انگلیسی ها را می بینند!» این درست است ای کوردلان!
 البته هنوز هم می بینند و گاه درست و گاه متاسفانه نه چندان درست و دقیق.(4)
پاسخ این نظر این نیست که کار، کار انگلیسی ها نبوده و نیست بلکه این است که چه میزان آن کار انگلیسی هاست( در اینجا آن را به معنای تمامی امپریالیست های غربی بگیرید) و چه میزان آن کار خودمان است.
و باز و با قیافه ی خیراندیشانه می گویند که«عیوب و ایرادها را در خودتان بجویید و فرافکنی نکنید! اگر شما این پادشاهان مزخرف و این شاهزاده گان آت و آشغال را نداشتید که یا به جان یکدیگر می افتادند و یا به دلیل بلاهت و خوش خدمتی آن گاه که ابله بودند و نمی دانستند که چه می کنند، و یا به دلیل پستی و دنائت آن گاه که آگاه بودند و می دانستند چه می کنند به پشیزی کشور را می فروختند، شما پیشرفت می کردید!»( البته این ها را برای خالی نبودن عریضه می گویند وگرنه خودشان عمله و اکره ی امثال همین ها هستند!) (5)
باری این پادشاهان و شاهزاده گان و اربابان و آخوندهای متحجر و این نظام اقتصادی عقب مانده و این فرهنگ که بخش های زیادی از آن پوسیده و منحط است و باید به دور انداخته شود وبال گردن ما بوده اند و ما باید با این ها طرف می شدیم؛(6)
این درست، ولی حضرات «خیراندیش»:
 این پرتغال و هلند و انگیس و روسیه و فرانسه و آلمان و ایتالیا و ژاپن و آمریکا چه می خواستند که یا به این ها رشوه می دادند و آنها را می خریدند و یا نوکر خود می کردند و به آنها یاد می دادند که چگونه در این دوران سوار مردم ما شوند!
 آنها این جا در کشور ما چه می خواستند؟!
مگر غیر از این است که این کشورها استعمارگر و امپریالیست بودند و نخست به دنبال سرزمین و مواد خام و مشتری برای کالا و سپس صدور سرمایه هاشان به مرور تمامی امور زندگی خلق های کشور ما و دیگر کشورهای زیر سلطه را در اختیار خود گرفتند.
آیا اگر ما بپذیریم که علت عقب مانده گی های مان خودمان بوده ایم امپریالیست ها به ما اجازه خواهند داد که خود ما آنها را بر طرف کنیم؟
خیر! آنها هرگز اجازه نخواهند داد!
آیا اگر مردم ما به استعمارگران و امپریالیست های غربی بگویند که:
«شما راست می گویید و ما فرافکنی کرده ایم. اکنون ما پی برده ایم که علل ضعف ها و عقب مانده گی ما در خود ماست! در این ساخت عقب مانده ی اقتصاد ماست، در سیاست استبدادی دینی حاکم بر ماست، در بخش های پوسیده ی فرهنگ ماست. ما از شما امپریالیست های خیراندیش دوستدار بشریت که اشک هاتان از بدبختی ما درآمده و غم وغصه وجودتان را فرا گرفته بسی سپاسگزاریم که ما را به خود آوردید و متوجه مان کردید که دلایل عقب مانده گی و فلاکت خود را در خود بجوییم. اکنون می خواهیم با خودمان روبرو شویم. تمام نیروی مان را روی خود متمرکز کنیم و ایرادهای خود را حل کنیم. آنچه که ما  می توانیم به شما قول آن را دهیم این است که دیگر هرگز شما را متهم نخواهیم کرد که مسبب وضع ما بوده اید!» 
آیا آنها می گذارند که مشکلات مان را خودمان حل کنیم؟
خیر! هزار که آسان است حتی اگر هزارها بار هم بگوییم که خود را مقصر می دانیم و می خواهیم موانع عقب مانده گی را از پیش پای خود برداریم، آنها هرگز اجازه نخواهند داد که ما چنین کنیم. آنها می خواهند خلق ما عقب مانده و زیر سلطه ی آنها بماند. آنها اتفاقا ملت ما را عقب مانده و تحقیر شده می خواهند؛ زیرا این به نفع آنهاست. زیرا می توانند با خیال راحت ما را بچاپند.
می پرسیم:
آیا آنها گذاشتند که ما در انقلاب مشروطیت مسائل خودمان را خودمان حل کنیم؟
آیا آنها گذاشتند که در سال 32 مسائل خودمان را خودمان حل کنیم؟
آیا آنها گذاشتند که در انقلاب 57 مسائل خودمان را خودمان حل کنیم؟
آیا اکنون می گذارند که مسائل خود را خود حل کنیم؟
 خیر! آنها نفع خود را می خواهند و این ها به نفع آنها نیست.
آنها درست از طبقات و کسانی پشتیاتی خواهند کرد که ملت ما آنها را علل عقب مانده گی خود می داند! از همان طبقات و کسانی که شما می گویید اگر آنها نبودند امپریالیست ها نمی توانستند کشور را در دست بگیرند!
 و اتفاقا از شما هم پشتیبانی خواهند کرد. شما و امثال شما یکی از نشانه های نفوذ دشمن در خلق ما هستید! شما حضرات فیلسوف و محقق و تاریخ نویس و خبرنگار و «هنرمند» خود فروخته و غرب پرست! شما که تبلور حقارت و حقارت مجسم هستید و گویا از آن لذت می برید و کیف می کنید گرچه بهایی ناچیز بابت آن دریافت کرده اید!
 امثال شما را پرورش می دهند برای این که ملت ما را زیرسلطه ی نگاه دارند!
راستی که تا شما میان ما هستید امپریالیست ها دردی ندارند!
 آنها به رواج اندیشه هایی خواهند پرداخت که خلق ما آنها را علل عقب مانده گی خود می داند! آنها به پشتیبانی از طبقات و گروه هایی برخواهند خاست که خلق ما آنها را دشمن داخلی خود می داند. آنها هرگز اجازه نخواهند که ما به رفع علل عقب مانده گی کشور خود در کشور خود بپردازیم.
 دو دشمن 
پس خلق ما همواره و طی مبارزه با این دشمنان داخلی با استعمارگران و امپریالیست ها روبرو بوده است.
پس باید طی مبارزه با دشمنان داخلی با این ها نیز طرف شود و آنها را بیرون کند تا بتواند به گونه ی گسترده تر به خود بپردازد.
 این تنها وجود یک طبقه ی کارگر آگاه و آماده برای رزمی بزرگ و یک حزب قدر قدرت کمونیست انقلابی و جبهه ی متحد تمامی طبقات خلقی ایران و  زور سلاح است که می تواند امپریالیست ها را عقب براند و موجب آن گردد که از کشور ما بیرون بروند! همچنان که خلق های دیگر کشورهای زیر سلطه در برهه ای چنین کردند.
چرا امپریالیسم غرب و نه روسیه!
اشک می ریزند و غمگساری می کنند که چرا باید مردم ایران از انگلستان و آمریکا و کلا امپریالیست های غربی بدشان بیاید!
جار و جنجال راه می اندازند که ایهاالناس چرا مردم ایران را علیه روسیه جهت نمی دهید و علیه امپریالیست های غربی جهت می دهید؟
 پاسخ این پرسش ساده است و نیاز به تفکر زیادی ندارد.
 برای این که این امپریالیسم غرب و در راس آنها انگلستان و سپس آمریکا بودند که در ایران استعمارگران و امپریالیست های عمده بوده اند و نه روس ها.
 روس ها پیش از مشروطیت در ایران نقش داشتند و تمامی نیروهای سیاسی از ملی گرفته تا کمونیست به نقش کثیف استعمار روسیه در ایران اشاره کرده اند. این همچون روز روشن است.
کدام فرد متعلق به جریان های چپ، دموکرات و ملی را می یابید که علیه تزاریسم و جنگ های روس با ایران و دو عهدنامه ی ننگین گلستان و ترکمنچای ننوشته باشد و علیه آن سخن نگفته باشد؟
کدام تاریخ نگار چپ یا دموکرات و یا ملی را می یابید که درباره ی تاریخ ایران در دوره ی مشروطیت صحبت کرده باشد اما در مورد نقش کثیف امپریالیسم روسیه در پشتیبانی از محمد علی شاه و به توپ بستن مجلس به وسیله ی لیاخوف قزاق و نیز موجود خودفروخته ای مانند شیخ فضل الله نوری ننوشته باشد؟
کدام چپ سالم و صادقی در ایران بوده است که در مورد سیاست های نادرست شوروی و استالین در ایران ننوشته باشد به ویژه در مورد نفت شمال و نیز مبارزات خلق آذربایجان.
کتاب گذشته چراغ آینده است یکی از نمونه هاست.
کدام چپ انقلابی را می شناسید که سیاست های سوسیال امپریالیسم شوروی، شوروی خروشچفی و برژنفی و... را در ایران و کشورهای دیگر نقد نکرده باشد. و نیز اکنون از نفرت مردم از دخالت های  روسیه ی پوتینی و نیز چین رویزیونیستی و سرمایه داری و قراردادی که با همان ترکمنچای-  و البته نه چندان دقیق- مقایسه می شود، صحبت نکرده باشد.
اما این روسیه نبود که رضاخان قلدررا با کودتا در ایران سرکار آورد و بیست سال کشور ما را چاپید. این امپریالیسم انگلستان بود که چنین کرد.
این روسیه نبود که کودتای 28 مرداد را سازمان داد و بیست و پنج سال استبداد محمدرضاشاهی را بر ما حاکم کرد. این امپریالیست های انگلستان و آمریکا بودند که چنین کردند.  
 این روسیه نبود که کنفرانس گوادالوپ را سازمان داد و خمینی را یاری کرد که به قدرت دست یابد و به این موجودات متحجر و مشمئز کننده یاری کرد تا در ایران پابرجا بمانند. این امپریالیست های شغال صفت غربی بودند که چنین کردند.
 و طبقه ی کارگر و خلق ما حق دارد که تا مغز استخوان اش از امپریالیست ها متنفر و کینه ی آنها را به دل داشته باشد.
 هرمز دامان
نیمه ی دوم شهریور 1401
یادداشت ها
1-     می گویند وجود سلطنت یک امر تشریفاتی است! خوب است تشریفاتی است و این قدر عریض و طویل و پرخرج است اگر تشریفاتی نبود چه می کرد! با این همه این که می گویند دخالت نمی کنند تا حدودی می تواند درست باشد به این معنا که در میان بورژوازی امپریالیستی که طبقه ی حاکم انگلستان است دموکراسی ای دارد و این دموکراسی مانع فعال و مایشایی سلطنت و دربار می شود. اما مگر می شود شما در دستگاه سلطنت باشی و در حد و حدود جایگاه خود در نظام و موقعیت و نقش خود  در امور کشور دخالت نکنی؟ آن هم با این نقش مهمی که این نهاد در تحمیق طبقه ی کارگر و توده ها و بنابراین در تداوم نظام کنونی دارد. و باز مگر عاملین این دستگاه جزو طبقه ی حاکم و امپریالیسم انگستان نیستند؟ مگر می شود که جزو طبقه ی حاکم باشی و از ثروتمندترین آنها و چنین دستگاهی در دستان شما باشد و آنگاه در امور کشور خود و دیگر کشورهای مشترک المنافع  دخالت نکنی؟
2-     میراث خوار استعمار، مهدی بهار، ص269؛ در مورد مهدی بهار (و این کتاب که بیشتر ضدامپریالیسم آمریکا است) همچون اسماعیل رائین(که کتاب مشهورش درباره ی فراماسونری بیشتر ضد امپریالیسم انگلیس است) بسیار گفته شده و هنوز هم حرف و حدیث بسیار است اما در این که این عبارات و این کتاب واقعیاتی از جامعه ی ما و تاریخ استعمار و امپریالیسم را بیان می کنند تردیدی نیست.
3-      برای نمونه ببینید که چگونه جنگ اوکراین را که از زوایایی موهبتی برای آنهاست، بهانه ی مالیات های بیشتر و این تورم و گرانی وحشتناک آن هم به ویژه در موادغذایی در کشورهای خود می کنند و طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش را به خاک سیاه می نشانند.
4-     این هم یک جور«توهم توطئه» و البته واقعا توهم: «شاه خیر ایران را می خواست و ایران داشت قدرت منطقه ای و جهانی می شد. آمریکا و انگلیس هم چون دیدند شاه می خواد ممکلت را ترقی بده اومدند و شاه را بردند و جای اون خدا بیامرز، این خمینی دجال را از هندوستان برای ما آوردند!» جالب است که مزدوی همچون عباس میلانی نیز بخش های مربوط به مستقل بودن و میل برای پیشرفت ایران را در کتاب خود نگاهی به شاه، درباره ی محمدرضا شاه عزیزش طرح می کند.
5-    می گویند مگر در جنگ جهانی دوم آلمان و ژاپن تخریب نشدند چگونه شد که آنها توانستند خود را بازسازی کرده و پیشرفت کنند و ایرانی ها نتوانستند پس از کودتای 28مرداد چنین کنند. در مورد این دو کشور بی شک کار و کوشش مردم شان(زیر چتر سرمایه داری امپریالیستی)اهمیت زیادی داشت اما باید بگوییم بدون کمک آمریکا(از جمله طرح مارشال) و دیگر کشورهای امپریالیستی غرب و از جمله انگلستان و فرانسه پس از بازسازی، آلمان غربی نمی توانست به سرعت خود را بازسازی کند. امپریالیست های غربی به جبهه ای قوی و متحد برای تقابل با شوروی استالینی و چین مائوئی و کلا جهانی که رو به کمونیسم داشت نیاز داشتند. این سیاست را آنها جز در مواردی معدود و آن هم نه همچون آلمان غربی - مثلا در مورد کره جنوبی که نیمه مستعمره ای رشد یافته تر است و در تقابل با کره شمالی - در مورد خلق های زیر سلطه به کار نمی بردند. در مورد ژاپن نیز بر مبنای دکترین ترومن تغییر رویه داده و به بازسازی آن برای داشتن نقش مقابل شوروی و چین کمک کردند. به طور کلی آنها آلمان غربی و ژاپن را به نیمه مستعمره ی خود تبدیل نکردند و در نتیجه آن موانعی که در برابر ملت ما بود در مقابل آنها نبود.
6-   به راستی که ما به انقلاب فرهنگی نیاز داریم ده ها بار از انقلاب فرهنگی طبقه ی کارگر و مائوئیست ها در چین ژرف تر و همه جانبه تر و بُراتر که بتوانیم از بسیاری از این عقب مانده گی های خود، چه آنچه از گذشته گان به ما به ارث رسیده است و چه این آت و آشغال هایی که امپریالیست های غربی به اسم فرهنگ به خوردمان دادند، بکنیم.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر