۱۴۰۲ مرداد ۴, چهارشنبه

درباره ی کتاب سوزاندن های اخیر

 
درباره ی کتاب سوزاندن های اخیر
 
چند هفته ای است که از پاره کردن و سوزاندن قرآن به وسیله ی یک فرد مهاجر عراقی به نام سلوان مومیکا در کشور سوئد می گذرد. در پی این واقعه مخالفت هایی از جانب بخشی از مسلمانان در کشورهای اروپایی بروز کرد و این بار انجیل و تورات سوزان به راه افتاد. به دنبال آن در دانمارک قرآن سوزی دیگری رخ داد و کار به حمله به سفارت سوئد در عراق و آتش زدن پرچم عراق در دانمارک کشیده شد و ...
این وقایع نخستین بار نیست که صورت می گیرد و بار آخر نیز نخواهد بود. این که آیا این کتاب سوزان ها کار را به کجا خواهد کشاند و اشکالی از«جنگ صلیبی» نوینی را به راه خواهد انداخت یا خیر هنوز چندان روشن نیست ولی تردیدی نیست که در صورت ادامه یافتن به درگیری های عملی پیروان مذاهب گوناگون در کشورهای غربی به ویژه میان مهاجران و بخش هایی از مردمان این کشورها کشیده خواهد شد.
هیچ امری مقدس نیست
هیچ امری مقدس نیست. این نکته ای اساسی است. تقدس دادن به افراد و کتاب ها و آداب و آیین ها و مکان ها و زمان ها و خلاصه امور کار خود انسان هاست و در عین حال تقدس زدایی از آنها نیز به وسیله ی خود انسان ها صورت می گیرد. روشن است که  انجام این امور یعنی مقدس کردن و تقدس زدایی به شرایط معینی بر می گردد که انسان ها در آن زندگی و امورات خود را می گذرانند. در سیر تکامل جامعه و در شرایط ویژه اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، امر تقدس زدایی از امور توانسته به عنوان امری انقلابی به شمار آید. زمانی که جوردانو برونو علیه احکام مقدس کلیسا حرف زد و پرچم علم را برافراشت عملی انقلابی انجام داد. او به وسیله ی متحجران مسیحی در آتش سوزانده شد اما اکنون اوست که مانده است. زمانی هم که گالیله گفت زمین ساکن و مرکز نیست و به دور خورشید می چرخد و بنابراین یک دیدگاه کهن مذهبی را نقد و هاله ی تقدس از آن برگرفت نظری انقلابی را بیان کرد. او خشم و کینه ی کشیشان و اربابان کلیسا را نسبت به خود برانگیخت و در نتیجه وی را مجبور کردند که سخن خود را پس بگیرد. اینک اما همگان بر آن اند که این گالیله بود که حق داشت و این زمین است که به دور خورشید می چرخد.
اندیشه را باید با اندیشه پاسخ داد
 این تضاد ها همواره بین امور و باورهایی که انسان به آنها تقدس بخشیده و اندیشه هایی که از امور تقدس زدایی کرده اند وجود داشته است. با این حال راه مخالفت علم با مذهب و اندیشه های نو با اندیشه ها و باورهای کهنه و متحجر کتاب سوزاندن نبوده است بلکه مبارزه ای نظری و فرهنگی بوده است.
اندیشه کهنه را باید با اندیشه ی نو آتش زد و به دور انداخت و نه با سوزاندن مثلا کتاب که در آن اندیشه ای یا باوری به بیان در آمده است؛ هر چند نمی توان گفت که اگر اندیشه ای در میان نبود و اقدامی از موضعی کهنه باور بود باید حتما پاسخ آن اقدام، اقدامی همانند باشد و نه اندیشه و یا اقدامی یک سر متفاوت. و نیز نمی توان گفت که این حکمی مطلق است و بنابراین مانع پیش آمدن شرایطی ویژه در مبارزه ی طبقاتی شد که سوزاندن کتاب در آن معقول تلقی شود.
روشن است که از این نمونه ها و گفته ها بر نمی آید که اگر فردی یا بخشی از مردم علیه امری یا باوری که برای بخشی از مردم دیگر مقدس است برخاستند و مثلا کتاب مقدس شان را سوزاندند پس رفتار و عمل ایشان معقول بوده و نقشی تقدس زدا و انقلابی اجرا کرده است.
آتش زدن کتاب و مردم با فرهنگ کشورهای غربی
قرآن سوزی از جانب افرادی در سوئد و یا دانمارک و دیگر کشورها در دوران کنونی به هیچ وجه از جهت مخالفت با تقدس زدایی از دین و مذهب و یا اندیشه های کهنه ی یک کتاب یعنی یک مبارزه ی فرهنگی از موضع یک فرهنگ پیشرو علیه فرهنگی کهنه و عقب مانده نیست که صورت می گیرد؛ البته اگر از فرهنگ حاکم امپریالیستی و مسخ نسبی توده ها در کشورهای غربی بگذریم و جنبه های پیشرو و زنده ی فرهنگ خلق های کشورهای غربی را در نظر گیریم و نیز در مقابل آن جهات عقب مانده ی  فرهنگ مردم مهاجر که از کشورهای زیرسلطه و عقب مانده می آیند را در نظر آوریم.
روشن است که اگر هدف، یاری و هدایت عقب مانده به وسیله ی پیشرو باشد که نیست شکل و شیوه ی مبارزه چنین نمی تواند باشد. مردمان با فرهنگ و پیشرو کشورهای غربی گرچه متوجه برخی عقب مانده گی های فرهنگی مهاجران و کمابیش ناقد آن هستند اما به مهاجران با علاقه برخورد می کنند و به آنها یاری می کنند که باورها و اموری را که در آنها عقب مانده اند پس برانند و دیدگاه های نوین را پی جویی کنند. این یادگیری ها از مردمان بافرهنگ غرب و جنبه های پیشرو فرهنگ غرب می تواند یکی از نتایج مثبت مهاجرت به این کشورها برای توده هایی از کشورهای زیرسلطه باشد که از نظر فرهنگی به نسبت عقب مانده اند. 
از این گذشته اگر قرار است این امری درست تلقی شود که کتب مقدس شایسته ی سوزاندن هستند آن گاه باید تمامی کتاب های مقدس همه ی ادیان با هم سوزانده شوند و دلایل این امر نیز به روشنی برای عموم توضیح داده شود.
اما کسانی و گروه هایی که دست به قرآن سوزاندن می زنند از چنین موضعی دست به این کار نمی زنند بلکه این اعمال آنها از دیدگاه دیگری صورت می گیرد.
 از دو حال خارج نیست:
اقدامی از جانب گروه های متعصب مذهبی و یا جناح های فاشیستی در کشورهای غربی
یا این ها به گروه های متعصب دیگر ادیان تعلق دارند که در چارچوب تضادهای صرفا دینی شان با مسلمانان دست به این کار می زنند که روشن است تحجر باورهای خودشان دست کمی از باورهای منجمد شده و تحجر مذهبی - فرهنگی مردمی که کتاب شان را می سوزانند، ندارد. اینجا ممکن است علت مخالفت صرفا اندیشه ای و فرهنگی باشد اما نه از موضع فرهنگی پیشرو علیه فرهنگی عقب مانده، بلکه از جانب فرهنگی عقب مانده علیه فرهنگی عقب مانده.
همچنین این اقدام تهی از هر گونه ترقی خواهی است در صورتی که از سوی جریان ها و احزاب راست و فاشیستی صورت گرفته باشد. زیرا تبلیغات ضد مهاجرین از جانب این دسته ها و احزاب، بیشتر کردن روغن داغ مخالفت مردم کشورهای امپریالیستی با ورود مهاجران و تشویق آنها به رای دادن به چنین احزابی را در انتخابات برای به دست گرفتن قدرت دنبال می کند.
اقدامی از جانب دولت های امپریالیستی 
و یا این که دلیل این کارها مخالفت دولت ها و یا احزاب و جناح های حاکم و یا غیر حاکم در دولت های امپریالیستی غربی با مهاجران و به ویژه با مسلمانان خلق های زیرسلطه باشد. در این صورت قضیه از شکل فرهنگی بیرون آمده و شکلی اساسا سیاسی به خود می گیرد.
آنچه می توان گفت این است که توده ی مسلمانان بخشی از جامعه ی مهاجر در کشورهای اسکاندیناوی و اروپایی و آمریکای شمالی هستند و سوزاندان کتاب مقدس شان مستقیما به قصد توهین به آنها و تحقیر فرهنگ و باورهاشان صورت می گیرد و نه به قصد اصلاح دیدگاه شان.
این تحقیر و توهین در چارچوب کلی مخالفت با مهاجران است که عموما از کشورهای زیرسلطه ی امپریالیست ها به این کشورها مهاجرت می کنند و در دوران اخیر، هم این مهاحرت به کشورهای امپریالیستی و هم این مخالفت با مهاجران در چنین کشورهایی شدت گرفته است.
دلایل کلی تر آن نیز این است که هم مانع آمدن مهاجران تازه از این کشورها به کشورهای امپریالیستی شوند و هم این ملت ها در انقیاد اقتصادی و سیاسی و فرهنگی نگه داشته شوند.
به نظر می رسد که بیشتر این برخورد ها است که حاکم بر این قرآن سوزاندن ها بوده است و این گونه اعمال نیز چنانکه مستقیما کار خود دولت ها نباشد در مجموع  بدون چراغ سبز دولت های امپریالیستی و یا حداقل پشتیبانی احزاب و جناح هایی در این کشورها که در قدرت هستند نمی تواند صورت گیرد.
بر این مبنا سوزاندن قرآن نه مخالفت علم با مذهب و نه مخالفت باورهای نوین با باورهای کهنه و یا یک فرد یا جریان با فرهنگ در کشورهای غربی با مردم مهاجر عقب مانده در فرهنگ و رسوم و آداب و حتی در بدترین شرایط، مخالفت با مردمی که از میان شان جریان هایی مانند داعش( که ترورهای زیادی در کشورهای غربی انجام داد و خشم و نفرت برانگیخت) و طالبان و حاکمان فاسد جمهوری اسلامی برخاسته اند، بلکه مخالفت مذهب با مذهب در چارچوب مخالفت سیاست با سیاست است.
 سیاست حاکم بر یک کنش نادرست مذهبی و یا غیر مذهبی(استثنایی است اگر آته ئیست های انقلابی چنین شکلی از مبارزه را در پیش گیرند)، سیاست امپریالیستی تحقیر ملل ستمدیده ی مسلمان است و سیاست حاکم بر مخالفت با این سیاست امپریالیستی، عموما گونه ای مسخ شده و تحجریافته از مبارزه و ایستاده گی در مقابل امپریالیست هاست، گرچه نفس آن یعنی مخالفت با امپریالیست ها و ستمگران برحق باشد.
برخورد توده های زحمتکش با اقداماتی این چنین
روشن است که واکنش ها از جانب توده های مسلمانی که بدان شکل مورد تحقیر گرفته اند نباید تقویت کننده ی چنان برخوردهایی باشد و آن ها را شدت ببخشد، بلکه باید آن را همچون واکنشی از جانب بی فرهنگان کشور مزبور( عموما این وقایع در کشورهای امپریالیستی غربی پیش می آید) به شمار آورند و تلاش کنند مضمون درون آن را برای خویش از امری منفی به امری مثبت تبدیل گردانند و مسیر درست مبارزه با این نوع اعمال را بیابند. چنین مردمی می توانند این پرسش را به میان کشند که در فرهنگ ما و در اندیشه و آداب و سنن ما چه هست که چنین موجب تحقیرمان به وسیله ی آنها می شود؟ آیا همه ی ایرادات و عیوب در آنهاست که چنین می کنند و یا در ما نیز عیوب و ایراداتی وجود دارد؟  
دولت های مرتجع ایران و ترکیه
اینجا  و در مورد واکنش به این حرکات، باید میان توده های زحمتکش مسلمان خلق های زیرستم از یک سو و گروه های متعصب میان آنها از سوی دیگر فرق گذاشت. بخشی از این دسته های اخیر هستند که آتش بیار معرکه شده و با آتش زدن تورات و انجیل و یا پرچم کشورها به اصطلاح تلافی کردند و آتش این جدال بی حاصل را شعله ور نگه داشتند.
از سوی دیگر باید میان توده های مردم پیرو دین اسلام از یک سو و حکومت های مذهبی به ویژه ایران و در کنار آن ترکیه و یا عراق فرق گذاشت.
این حکومت ها همه سالوس و ریاکارند و به ویژه حکومت جمهوری اسلامی؛ و دین برایشان وسیله است و نه هدف و مساله شان سوزاندن قرآن به وسیله ی فرد یا افراد یا گروه هایی در کشورهای غربی نیست که اگر پای هست و نیست منافع و قدرت خودشان در میان باشد نخستین کسانی هستند که قرآن را آتش خواهند زد( مگر نمی گویند که حفظ نظام از اوجب واجبات است و بنابراین هر اقدامی برای حفظ آن مجاز است)، بلکه آنها می خواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند و به تحمیق مردم کشورهای خود و دیگر کشورها بپردازند و پایه های حکومت خود و بقای خود را سفت تر و سخت تر گردانند. البته این میان آنها می توانند از این نوع رفتارها در کشورهای امپریالیستی استفاده کنند و امتیاز بگیرند. ارتجاعی ترین بخش قضیه این است که سران این کشورها و از جمله ایران از دولت سوئد خواسته اند که فرد مزبور را به این ها تحویل دهد تا این دول متحجر و مرتجع وی را مجازات کنند.
سلطنت طلبان
تا جایی که به ایران باز می گردد باید از جریان های سلطنت طلب و مشروطه طلب نیز صحبت کرد. این ها که محمدرضا شاه شان از همه «مذهبی» تر و « مومن » تر بود و سفر مشهد و کربلا و زیارت خانه ی خدای اش قطع نمی شد، بیش از همه جانماز آب می کشید و هر گونه امتیازی به روحانیون شیعه می داد، حال کاسه ی داغ تر از آش شده و از این صحبت می کنند که در کشورهای غربی آزادی تام و تمام است و از جمله از حقوق افراد است که بتوانند کتب مذهبی و از جمله قرآن را آتش بزنند. این ها هم همان قدر سالوس و ریاکارند که سران جمهوری اسلامی. مخالفت این ها عجالتا از جهت دعواشان با حاکمان کنونی ایران است. اگر این ها به قدرت برسند حتی اگر با دین اسلام و مذهب شیعه در بیفتند که مشکل است، باز دین دیگری را عَلم می کنند و کتاب پیامبرش را مقدس و مشکل که در قوانین حقوقی شان این را حق افراد بدانند که کتاب مقدس یک دین را آتش بزنند!   
به طور کلی در پیش گرفتن این اشکال تقابل در بهترین حالت یعنی در صورتی که مخالفت فرهنگی یک فرد یا جریان در کشور امپریالیستی را با فرهنگ عقب مانده ی بخشی از مهاجران ساکن در این کشورها را بیان کند، اشتباه است و خود نشان بی فرهنگی و تحجر است و در بدترین حالت که این در حقیقت مضمون واقعی آن امری است که صورت گرفته، تضاد دولت های امپریالیستی با خلق های زیرسلطه است که بخشی از سیاست شان، تحقیر این خلق ها به دلیل عقب مانده گی هاشان در زمینه های فرهنگ است برای اینکه هم گروه های مهاجرشان را در کشورهای امپریالیستی بَرده و مطیع مطلق خود کنند و هم در ابعادی گسترده تر کشورهاشان را در انقیاد نگاه دارند و مانع مبارزه و انقلاب و پیشرفت شان شوند.
 هرمز دامان
 نیمه نخست مرداد 1402

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر