۱۴۰۲ مرداد ۶, جمعه

درگیری میان دو گروه کرد و کشتارهایی برای اقناع جاه طلبی

 
 
کشتارهایی برای اقناع جاه طلبی و به دست آوردن قدرت 
 
درگیری مسلحانه بین دو گروه کرد
در تاریخ 31 خرداد1402یک درگیری مسلحانه بین دو حزب کرد کومه له زحمتکشان کردستان به رهبری عمرایلخانی زاده (و پس از آن رضا کعبی)و کومه له انقلابی زحمتکشان کردستان ایران به رهبری عبدالله مهتدی به وجود آمد که منجر به کشته شدن دو عضو حزب کومه له ی زحمتکشان کردستان و دو زخمی شد.
این میان خود پدرخوانده های«شبه چپ» حراف و وراج هم شروع کردند به مشتی پند و اندرز دادن های بی خاصیت که «این کارها خوب نیست و با یکدیگر متحد و دوست باشید»! امری که در کردستان یعنی منطقه ای که بیشترین انشعاب ها را در سازمان ها و گروه هایی سیاسی داشته به ساده گی ممکن نیست.
دو ادعا و دروغ بزرگ  
این دو حزب (و همچنین دیگر سازمان هایی که نام کومه له را دارند) هر دو خود را «ادامه ی راه کومه له» و«هواداری از زحمتکشان کردستان» را می دانند اما هیچ یک از ادعاهای آنها صحت ندارد و هر دو بدتر از یکدیگرند.
ادعای هواداری از زحمتکشان
در مورد هواداری از زحمتکشان همان بس که این دو پس از این که با یکدیگر اتحاد کردند به جریان «منشور مهسا» پیوستند و پس از شکست تشکل 8 نفره پیرامون این منشور دوباره دو پاره شدند و به نظر اختلافات شان با وجود این که از گذشته وجود داشته تا حدود زیادی با این پیوند و گسست شدت گرفته است. در کل این یک اتحاد مصلحتی بود برای اینکه به چیزی گرفته شوند و مثلا بتوانند در مقابل دیگر جریان های کرد قد علم کنند و از سوی دیگر در بند و بست های احتمالی با امپریالیست های غربی و سلطنت طلبان نقشی و سهمی داشته باشند و اگر مثلا سلطنت طلبان به قدرت رسیدند سهم کردستان را به آنها بدهند.
ادعای ادامه ی راه کومه له
و اما ادعای ادامه ی راه سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان( کومه له) نیز ادعایی بدتر و بی موردتر است. در واقع این دو گروهی که پیشمرگه های یکدیگر را می کشند کجا و آن کومه له ی انقلابی متحد کننده ی کارگران و دهقانان کرد کجا!
 آن کومه له ای که این دو جریان با رهبری های فاسد و جاه طلب و سهم خواه، خود را ادامه ی آن معرفی می کنند یکی از پیشروترین سازمان های توده ای و مسلح کرد و ایران بود که به وسیله ی انقلابی کمونیست و مبارز مردمی بزرگی همچون فواد مصطفی سلطانی مشهور به کاک فواد و برخی دیگر از انقلابیون کرد بنیانگزاری گردید.
کاک فواد سلطانی بنیانگزار و رهبر کومه له ی انقلابی
کاک فواد سلطانی یک مبارز انقلابی مارکسیست- لنینیست و از پیروان نظرات مائو تسه دون و یک وفادار به توده های کارگران و دهقانان کرد و ایران بود که تمامی زندگی اش در راه مبارزه در راه منافع آنان سپری شد. کاک فواد جزو نخستین رهبران دور جدید مبارزات در کردستان و ایران بود که توانست در سال 1348 نیروهای پیشمرگه ی کرد را از میان مبارزان کرد و کارگران و دهقانان سازمان دهد. او سال ها در مبارزه با نظام استبداد سلطنتی بود و از سال 1353 تا 1357 نیز به زندان افتاد. در دوره ی انقلاب و تا زمان کوتاهی پس از آن( وی در 9 شهریور 1358در درگیری مسلحانه با مزدوران جمهوری اسلامی جان باخت) در مبارزات بزرگ خلق کرد برعلیه جمهوری اسلامی و برپایی جمعیت های دموکراتیک در شهر و اتحادیه های دهقانی در کردستان ونیز کوچ تاریخی بزرگ توده های مریوان نقشی بزرگ داشت.
کاک فواد خط سیاسی درست و انقلابی و مشی ای توده ای را در کردستان دنبال می کرد. همین خط و مشی توده ای و رهبری درست و انقلابی و همین مبارز بودن کومه له و رهبری زحمتکشان کرد بود که موجب شد تمامی سازمان های کمونیستی مبارز و انقلابی پنجاه وهفتی - و نه این بازمانده گان فسیل شده ی آن سال ها که برای سوسیال دموکراسی له له می زنند و آب از لب و لوچه شان آویزان می شود - در دوره ی مبارزات خلق کرد علیه لشکرکشی جمهوری اسلامی به کردستان در کنار این خلق و کومه له شان به مبارزه بپردازند و بخشی از بهترین مبارزان سال 57 جان خویش را در مبارزات این خلق بزرگ فدا کنند.
نقش کثیف منصور حکمت مزدور در کردستان
این خط و مشی ای بود که پس از رفتن منصور حکمت ترتسکیست و دارودسته ی مزدورش به کردستان به وسیله ی کومه له و به یاری افراد جاه طلبی همچون عبدالله مهتدی و دیگر فرصت طلبان کنار گذاشته شد و به جای آن خط لجن زده ترتسکیستی بر جریان سیاسی کومه له غالب گردید.
اوج کثافتی که حکمت و گروه سهندش در کردستان به بار آوردند عمده کردن تضادهای درون خلق کرد و به راه انداختن جنگ سازمان کومه له با حزب دموکرات کردستان و انداختن پیشمرگه های کرد به جان یکدیگر و همچنین تهی کردن سازمان کومه له از انقلابیگری و مبارزه جویی علیه جمهوری اسلامی و امپریالیسم بود.
 نتیجه ی به راه انداختن جنگ کومه له و دموکرات که به مدت چهار سال( از 1363تا 1367) طول کشید جز کشتن یکدیگر و به مرور ضعیف شدن در مقابل یورش های ارتجاع جمهوری اسلامی به کردستان و تار و مار شدن پیشمرگه های مبارز نبود و این ها نیز آسیب سنگین به جنبش خلق کرد وارد کرد و موجب ایجاد یاس و بدبینی و ناامیدی در میان خلق کرد گردید. با پایان این درگیری های بی حاصل گروه هایی از هر دو جریان راه بیرون کشور را در پیش گرفتند و بخش مهمی از پیشمرگه ها( در حدود 1500 پیشمرگه اگر این عدد درست باشد) که از عراق به ترکیه رفتند پس از این که در نتیجه ی توطئه های حکومت مرتجع حاکم بر ترکیه و همچنین سازمان ملل و امپریالیست ها برای تحلیل بردن انرژی انقلابی آنها و از هم پاشاندن شان، سال ها در آن کشور معطل انتقال به کشورهای غربی ماندند، با جا گرفتن در کشورهای غربی به مرور به تفرقه های بیشتری دچار شدند. بخش هایی هم در گریز از سیاست گوی سبقت را از یکدیگر ربودند و در انفعال محض غرق شدند.
 اقدام دوم این دارودسته ی نکبت متلاشی کردن سازمان کومه له زحمتکشان کردستان و تکه تکه کردن تشکیلاتی که پیش از آن یکی از مبارزترین سازمان های تاریخ مبارزات کمونیستی در ایران به شمار می رفت و تبدیل اجزاء آن به سازمان ها و جریان های ترتسکیست و سوسیال دموکرات بود. این دارودسته ی ترتسکیست همه ی این اقدامات خائنانه را با عنوان هایی چون ضد«پوپولیسم» و ضد«مائوئیسم» و شعارهای دروغین و فریب کارانه ی«کارگری شدن» و «خط طبقه ی کارگر را در راس قرار دادن» و همچنین ضد«ناسیونالیسم» بودن و«برپایی انقلاب کارگری در کردستان» انجام دادند.
در این دوران( سال 1362) است که اتحاد این دو جریان اتحاد مبارزان کمونیست( سهند) - بخوانید اتحاد مزوران شیاد و امپریالیسم پرستان - و کومه له، حزب کمونیست ایران را به وجود می آورد( پس از ضربات سال های 60 و تلاشی بیشتر سازمان ها برخی از کادرهای سازمان هایی همچون رزمندگان طبقه ی کارگر و پیکار در راه آزادی طبقه ی کارگر و راه کارگر نیز به آن می پیوندند). این حزب پس از طی دورانی چندین و چند پاره می شود. نخست و پس از ریختن زهر خود در جنبش کردستان و هنگامی که جنبش افت لازم را کرد خود حکمت و دارودسته ی مزدوراش از آن جدا شده و جریان منحط و ترتسکیستی حزب کمونیست کارگری را یعنی حزبی که خیلی زود نشان داد عقبه ی سلطنت طلبان امپریالیست پرست است، به راه می اندازند و سپس دیگر دسته ها و فراکسیون های حزبی یکی پس از دیگری راه خود را پیش گرفته و طی فرایندی از جمله همین کومه له هایی را که هر از چندی به جان یکدیگر می افتند به وجود می آورند.
«کارگری شدن» یا ترتسیکست و سوسیال دموکرات شدن؟
به این ترتیب از آن کومه له ی انقلابی پیشین هیچ وجه با ارزش و انقلابی ای نه در حزب کمونیست ایران و نه سازمان کردستان این حزب( کومه له به رهبری علیزاده) که در سال 1379جدا شد و نه این کومه له ای هایی که یکی یکی مستقل شدند و پخش و پلا گردیدند باقی نماند و حتی نقدهای برخی از این جریان ها از گذشته و تقابل اینان با جریان های حکمتیست و حزب کمونیست کارگری نیز در چارچوب همان مضامین رویزیونیستی قرار گرفت و از مضمونی پیشرو و انقلابی برخوردار نگشت.
حزب کمونیست ایران در پرده ی«کارگری شدن» و به «راه انداختن انقلاب کارگری در کردستان» که سوغات متعفن حکمت و گروه اش برای آنان بود به مرور تبدیل به یک جریان واداده ی رویزیونیست سوسیال دموکرات شد و اکنون کنار«سازمان راه کارگر»ی های خروشچفیست (کمیته ی اجرایی) ادای متحدین و عشاق دلباخته را در می آورد و مروج سوسیال دموکراسی و گذارمسالمت آمیز از جمهوری اسلامی می گردد؛ و وضع این دو کومه له و دیگر گروه های کرد نیز آن چنان روشن است که نیازی به تحلیل بیشتر ندارد.
نتیجه این که سازمانی که زمانی در میان خلق کرد نفوذ والایی داشت ده ها تکه شده و در نتیجه بی پایه و نفوذ آنچنانی در میان خلق گردیده است و اگر هم این ها نفوذ و پیشمرگه هایی دارند جز تکه تکه کردن بخش هایی از خلق کرد کار دیگری نکرده اند.
خلق متحد و ده ها تشکل غیرانقلابی و عموما بی خاصیت
چنان که دیده می شود خلقی که زمانی بیش از دو تشکیلات بزرگ، یکی کومه له ی انقلابی زحمتکشان که با وفاداری به نظرات و خط مائو در جنبش بین المللی، سیاست انقلابی طبقه ی کارگر را در کردستان پیش می برد و دیگری حزب دموکرات متعلق به طبقات میانی و مرفه عمدتا خلقی کردستان، نداشت، اکنون ده ها سازمان ترتسکیست و سوسیال دموکرات و سازشکار و عموما بی خاصیت دارد که بیشتر درگیر تضادهای درونی و یا همچون مورد اخیر کشتن یکدیگراند تا مبارزه با جمهوری اسلامی، و در مورد جمهوری اسلامی هم عموما مماشات جو هستند تا مبارز.
این امر نتیجه ی عقب مانده گی ساخت اقتصاد کردستان و گرایش به محلی گرایی و یا قوم گرایی میان گروه ها یا استبداد دینی و خفقان حاکم بر کردستان و ایران و یا تلاشی اتحاد طبقات خلقی و به ویژه کارگران و دهقانان و طبقات میانی در کردستان و ناامید شدن از شکست انقلاب 57 نبود و اگر هم این ها همه نقش داشتند نقش شان آنچنان نبود، چرا که خلق کرد در تمامی مبارزات این سال ها و به ویژه مبارزات یک ساله ی اخیرهم علیه استبداد دینی و خفقان حاکم بر کردستان مبارزه کرده و هم اتحاد بزرگ و شکوهمند خود را حفظ کرده است؛ این امر تا حدود زیادی نتیجه ی همان رسوخ نظرات ترتسکیستی در سازمان کومه له و فراکسیون بازی و جاه طلبی و ریاست پرستی هایی بود که پس از آن به راه افتاد.    
این است آنچه باقی مانده است: حزب کمونیست ایران که سوسیال دموکرات است، سازمان کردستان این حزب( کومه له) و همین کومه له هایی که به جان یکدیگر می افتند و نیز مشتی سازمان های روی کاغذ مانند شعبه ی کردستان حزب کمونیست کارگری و احزاب ایضا روی کاغذ حکمتیست که باقی مانده ی همان لجنزاری هستند که حکمت و گروه مزدورش در کردستان درست کرد.
چه باید کرد؟
تنها راهی که برای پیشروان انقلابی جنبش خلق کرد وجود دارد برگشتن به راهی است که کاک فواد سلطانی بنیان نهاد و ایجاد جریان نوین کمونیستی بر آن بستر و مبتنی بر مبانی تئوریک- سیاسی مارکسیسم- لنینیسم - مائوئیسم و خط و مشی انقلابی - توده ای بر مبنای تحلیل از شرایط مشخص کردستان و استان های کرد نشین.
تنها با در پیش گرفتن این راه است که می توان سازمانی انقلابی و مبارز شایسته ی جنبش بزرگ خلق کرد را به وجود آورد و خلق کرد را در ادامه راه اش برای ایجاد جامعه ای انقلابی - دموکراتیک و سوسیالیستی در کردستان و ایران رهبری کرد.  

 هرمز دامان
نیمه ی نخست مرداد 1402 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر