۱۴۰۲ خرداد ۱۳, شنبه

نقش منشور های موازی با منشور دوازده ماده ای در تخریب وحدت طبقه ی کارگر

 
 
نقش منشور های موازی با منشور دوازده ماده ای در تخریب وحدت طبقه ی کارگر
 
منشور دوازده ماده ای بخش های مهمی از طبقه ی کارگر گامی به پیش در مبارزات دموکراتیک - انقلابی کنونی بود. این منشور از یک سو در مقابل جریان های اپوزیسیون اصلاح طلب( اصلاح رژیم کنونی) و نیز گروه هایی در داخل که خواهان تغییر نظام و حکومت اما از راه مسالمت آمیز بوده و هستند و در بهترین حالت هدف شان برقراری یک دیکتاتوری سرمایه داران ملی است و همچنین سرمایه داران سلطنت طلب وابسته به امپریالیسم در خارج کشور سر بلند کرد و از سوی دیگر تصویری از خواست های طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش و طبقات مردمی در جنبش و انقلاب کنونی ارائه داد و به همین سبب هم توانست بسیاری از جریان کارگری و روشنفکری را پیرامون خود گرد آورد. تداوم کار می توانست به این شکل باشد که پیرامون خواست های منشور تبلیغ صورت گیرد و تلاش شود بخش های میانی و عقب مانده ی طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش مردم پیرامون آن گرد آیند و مبارزات عملی برای تحقق آن صورت گیرد.
اما در حالی که این گام مثبت و رو به پیش بود بیرون دادن منشوری با نام«منشورآزادی رفاه برابری» گامی به پس به شمار می آمد. زیرا در حالی که نیاز کنونی جنبش حفظ وحدت درونی صفوف طبقه ی کارگر بود دادن منشوری موازی آن هم با این ادعا که منشور دوازده ماده ای مثلا ضد سرمایه داری نبوده است اما این منشور «ضد سرمایه داری» است جز آنکه در این وحدت که باید روز به روز محکم تر شود خلل ایجاد کند تاثیر دیگری نداشت و ندارد. ایجاد چنین خللی در صفوف طبقه ی کارگر هم جز اینکه شرایط را به نفع حکومت برگرداند که دربدر به دنبال تخریب وحدت طبقه ی کارگر و خلق و ایجاد تفرقه در درون صفوف این طبقه است، نمی توانست نتیجه ی دیگری به بارآورد.
روشن است که پیروان راه طبقه ی کارگر می توانستند به منشور دوازده ماده ای نقد داشته باشند اما در حال حاضر بهترین راه آن بوده و هست که ضمن پشتیبانی همه جانبه از آن، نقد خود را درون صفوف آن نگه دارند و نه اینکه یک ساز دیگر بزنند و بگویند این منشور را رها کنید و به زیر منشور ما بیایید زیرا منشور ما بهتر است و پرچم ما «پرچم طبقه ی کارگر» است. این ها بیشتر به بازی های کودکانه مانند است و در دوران کنونی جز ایجاد هرج و مرج در صفوف مبارزه و انقلاب تاثیری نداشته و ندارد.
ما حتی می توانیم پیشتر برویم و به اهداف دادن چنین منشورهایی در دوران کنونی شک کنیم.  و بر این شک خود پافشاری کنیم هنگامی که دیده و می بینیم بخش اصلی افرادی که این منشور از افکارشان بیرون زده است در گذشته و در حال نه تنها به هیچ یک از اصول و قواعد و اندیشه های انقلابی مارکسیسم و طبقه ی کارگر پایبند نبوده اند و نه تنها به معنای دقیق کلمه ضد انقلاب سوسیالیستی( توجه کنیم که این ها با ردیف کردن دلایلی بی مایه حتی از به کار بردن مفهوم انقلاب سوسیالیستی نیز وحشت دارند) و ضد سوسیالیسم و کمونیسم بوده و هستند بلکه تمامی فعالیت تبلیغی و ترویجی آنها کاملا علیه آن بوده است. این افراد اگر خیلی به آنها امتیاز دهیم در بهترین حالت روشنفکران نماینده ی خرده بورژوازی مرفه جامعه ی ما هستند و نه طبقه ی کارگر؛ و سوسیالیسم مورد ادعایشان نیز اگر چیزی بدتر از سوسیالیسم خرده بورژوایی رفرمیستی (و در ماهیت امر شبه سوسیالیسمی که سرمایه داری است) نباشد بهتر از آن نیست. می توان این پرسش را طرح کرد که چگونه افراد و جریان هایی که سر سوزنی مارکسیسم را قبول ندارند و مبانی شان( اگر مثلا به عنوان « مارکسی» مبانی ای داشته باشند که ندارند و حزب باد هستند) با آنچه اپورتونیست ها و رویزیونیست ها و ترتسکیست ها از مارکسیسم قبول دارند تفاوتی ندارد می توانند به گونه ای انقلابی «ضد سرمایه داری» بوده و خواهان برقراری «نظام سوسیالیستی» باشند؟! 
افزون بر این باید اشاره کنیم که جز ضدیت با مبانی و اصول اساسی مارکسیسم و تجارب عملی طبقه ی کارگر به ویژه دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا در شوروی لنینی و استالینی و چین مائوئی، ترسیم بافت طبقه ی کارگر از جانب این ها و جا دادن لایه هایی از طبقات میانی و مرفه(1) در درون طبقه ی کارگر و بنابراین درون شوراهای کارگری مورد نظر حضرات که مثلا قرار است در آینده حکومت را در دست خود بگیرند، جز این که لایه های روشنفکر و متخصص وابسته به طبقات میانی و مرفه(2) و بنابراین یک لایه ی ضخیم خرده بورژوا را بر شوراهای کارگران حاکم کنند کار دیگری نمی کنند(روشن است که این گونه افراد اولا به راحتی رهبری شوراها را در دستان خود می گیرند و دوما جز اپورتونیسم و رویزیونیسم چیزی میان طبقه کارگر نشر نمی دهند). و این ها در بهترین حالت یعنی سرمایه داری را از یک در و البته در نظریه بیرون کردن و از در دیگر و آن هم در عمل وارد کردن. این یعنی همان بافت طبقاتی که در حزب توده در سال های 32- 20 وجود داشت و تا کنون تداوم یافته و اکنون نیز توده ای ها و امثال آنها در ایران و کشورهای دیگر و از جمله کشورهای غربی برای چنین طبقه ی کارگری غش می کنند( به بافت اتحادیه های کارگری در این کشورها نگاه کنیم).
بنابراین می توانیم حق داشته باشیم که بگوییم چنین منشور دادن هایی و از جانب چنین روشنفکران ضد مارکسیستی( و در ماهیت امر ضد مارکسیسم - لنینیسم- مائوئیسم) در شرایط کنونی جز این که این تمایل را بیان کند که این حضرات از رشد جنبش انقلابی طبقه ی کارگر به ترس و وحشت افتاده اند و در صدند که آن را تخریب کرده و نظرات و علائق و تمایلات نمایندگان سیاسی خرده بورژوازی مرفه را زیر نام« ضد سرمایه داری»( که منشورشان نشان می دهد یک خالی بندی و توپ تو خالی است) بر رهبری طبقه ی کارگر حاکم کنند، چیز دیگری نیست.
افزون بر این می توانیم پافشاری کنیم که چنین اقداماتی به هیچ وجه به نفع تکامل جنبش طبقه ی کارگر نخواهد بود بلکه به نفع ایجاد تزلزل و پراکنده گی و یاس و ناامیدی در این جنبش و عملا به نفع حکومت جمهوری اسلامی خواهد بود.
اپورتونیسم و رویزیونیسم و ترتسکیسم و«مارکسی» نمایندگان بورژوازی درون طبقه ی کارگر هستند. این نکته بسیار مهم در مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم را هرگز نباید فراموش کرد.
هرمز دامان
نیمه نخست خرداد 1402   
یادداشت ها
1-    جا دادن پزشکان، مهندسین و متخصصین و تکنیسین های عالی رتبه و... که به کار فکری مشغول اند و بسیاری دیگر از این رده درون طبقه ی کارگر با برپا کردن این مضحکه ی نظری که همه ی فروشنده گان نیروی کار و مزدبگیران کارگرند و تنها  کارفکری کننده گانی که در خدمت به طبقه ی حاکم هستند کارگر نیستند.
2-    ما این لایه ها و طبقات را تا جایی که در طبقه ی خرده بورژوایی قرار می گیرند متحدین طبقه ی کارگر در انقلاب دموکراتیک نوین ایران می دانیم اما نه جزو بافت و لایه های درون طبقه ی کارگر.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر