۱۴۰۲ خرداد ۱۸, پنجشنبه

خروشچفیست های راه کارگری و استالین بزرگ(3)

 
 
خروشچفیست های راه کارگری و استالین بزرگ(3)
 
بازهم درباره ی «دموکراسی خالص» 
 
در بخش پیش دیدیم که شعار دهن پرکن راه کارگری ها در ماهیت امر شعاری غیرطبقاتی و متافیزیکی است. آنها در سوسیالیسم خروشچفی شان آزادی«بدون قید و شرط» و« دموکراسی خالص» می خواهند و بر این باورند که هر کس اکثریت داشت، برنده ی دموکراسی خواهد بود. به این ترتیب معیار آنها «اکثریت» و «اقلیت» است و نه استثمارگر و استثمار شده، نه ستمگر و ستمدیده. این بنیان نظریه ی سوسیال دموکراسی و بورژوایی شان است.
     «سرمایه داری یا دموکراتیک است یا سرمایه داری نیست»!؟
اکنون بد نیست که کمی پیش برویم و اشاره کنیم که این شعاری را که راه کارگری ها همچون برگ برنده ای در دستان خود گرفته اند و با شجاعت و شهامت کسانی که گمان می کنند کمر غول شکسته اند  تکان اش می دهند می توان به سرمایه داری نیز تعمیم داد و مثلا گفت که «سرمایه داری یا دموکراتیک است و یا سرمایه داری نیست».
این شعار که شاید های و هوی بی خاصیت برخی راه کارگری را در پی داشته باشد تا حدودی و در همان حدی درست است که شعار عام خودشان« سوسیالیسم یا دموکراتیک است و یا سوسیالیسم نیست» درست است. در حقیقت بر طبق منطق راه کارگری ها این هم شعار درستی است.
اما ممکن است آنها برخلاف منطق خود حرکت کرده و بگویند:«سرمایه داری که دموکراتیک نیست، دیکتاتوری است.»( پایین تر به نظری از جانب اینان در مورد سوئد اشاره خواهیم کرد که مخالف این دیدگاه کلی شان است).
و ما می پرسیم: آیا این دیکتاتوری علیه طبقه ی سرمایه دار نیز وجود دارد؟
اگر وجود ندارد و اگر این حکومت برای طبقه ی سرمایه دار حاکم دموکراتیک است و بیان دموکراسی واقعی در میان خود این طبقه( و البته دموکراسی صوری برای طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش) است آن گاه شعار بالا نیز در چارچوب معینی درست از آب در می آید.
باید توجه کرد که دیدگاهی که بر این است« سرمایه داری دموکراتیک نیست، دیکتاتوری است.» تنها از جانب طبقه یا طبقات معینی یعنی طبقه ی کارگر و دیگر طبقات زحمتکش و نیز طبقات میانی می تواند بیان شود و نه از جانب خود سرمایه داران. به این ترتیب در اینجا ماهیت طبقاتی دموکراسی یعنی «دموکراسی برای چه طبقه ای است »( و بنابراین دیکتاتوری علیه چه طبقه ای می باشد) مورد تاکید قرار می گیرد اما همین که به سوسیالیسم پرداخته می شود ناگهان این ماهیت طبقاتی دموکراسی ناپدید می شود و پرسیده نمی شود که دموکراسی برای کدام طبقه. ( در جامعه ی کمونیستی دولت وجود ندارد و در نتیحه «دموکراسی» که به مفهوم نوعی دولت است وجود ندارد. اصل احترام به آزادی فردی و گروهی در اجتماع کمونیستی برای مردمی که در این اجتماع زیست می کنند به یکی از ارکان اساسی اندیشه و رفتار و عمل و در نتیجه عادی و چنانکه لنین گفت عادت مردم خواهد شد.)
     دو نکته ی دیگر: یکی این که پیش رفته ترین و کامل ترین نوع حکومت بورژوازی جمهوری دموکراتیک بورژوایی است. و می دانیم که این در عین حال کامل ترین نوع دموکراسی طبقات استثمارگر است. 
ضمنا دلیل این که مارکس و انگلس و لنین بر این بودند که این دموکراسی بورژوایی برای طبقه ی کارگر بهتر از دیکتاتوری های عریان( دیکتاتوری های نظامی، فاشیسم، سلطنت استبدادی و یا استبداد دینی...) می باشد این بوده که در این گونه دموکراسی می توان مبارزه ی طبقاتی را سازمان یافته تر، آشکارتر و روشن تر پیش برد( آزادی بیان و اجتماعات و احزاب و تشکل های کارگری و وجود پارلمان بورژوایی و غیره)(1). کافی است مقایسه ای میان کشورهایی که این گونه دموکراسی هایی را دارند با آنها که ندارند انجام دهیم تا تفاوت بین این دو نوع حکومت برای طبقه ی کارگر آشکار شود.(2)
نکته ی دوم: خروشچفیست های راه کارگری در یکی از این برنامه های برابری شان که در مورد اخ و تخ بودن دیکتاتوری پرولتاریا سخنرانی می کردند گفتند که:
«اگر بگویید که در سوئد دیکتاتوری وجود دارد به شما می خندند.»(«دو عارضه در چپ- درک عضلانی از کارگر و حاکمیت پرولتاریا»)
راستی که برخی از این طوایف راه کارگری دست حزب توده شان را از پشت بسته اند! زیرا حزب توده نیز چنین چرندیاتی سرهم نکرده است.
پس در سوئد چه نوع نظامی حاکم است؟ از نظر این حضرات «دموکراسی خالص» و «مطلق»! و این ته فهم این گروه از دموکراسی است.(3)
به این ترتیب در سوئد که نظام سرمایه داری امپریالیستی حاکم است، دیکتاتوری بورژوازی، دیکتاتوری سرمایه داران امپریالیست که مالک وسائل تولید هستند و طبقه ی کارگر را استثمار می کنند مطلقا وجود ندارد و به جای آن برای همه «دموکراسی خالص» و «بدون قید و شرط» وجود دارد. تصور راه کارگری ها از «دموکراسی خالص» این است که شما می توانید حزب و سندیکا تشکیل دهید، روزنامه داشته باشید در خیابان گردهمایی و راهپیمایی کنید و شعار بدهید و برای مجلس نماینده معرفی کنید و اگر رای آورد وارد مجلس اش کنید و...!
 آنها اولا این را که این دموکراسی در تمامی عرصه ها با هزار رشته ی آشکار و پنهان برای طبقه ی کارگر محدودیت به وجود می آورد نمی بینند(4) و دوما متوجه نیستند که اگر طبقه ی کارگر دارای اکثریت شود و لغو مالکیت خصوصی بر وسائل تولید را طرح کند به گفته ی مارکس بورژوازی فورا جنگ داخلی را آغاز می کند:
« خبرنگار: به نظر می آید که در این کشور( انگلستان) بدون استفاده از ابزار خشونت آمیز انقلاب، راه حل های امیدوارکننده ای وجود داشته باشد. سیستم های حزبی و مطبوعات، تا زمانی که اقلیت به اکثریت تبدیل نشده اند، یک علامت امیدوار کننده ای است.
دکتر مارکس: من آنچنان که شما خوش بین هستید نیستم.
طبقه ی متوسط انگلستان نشان داده که تا زمانی که از انحصار قدرت رای دادن برخوردار است حاضر به قبول آرای اکثریت است.
اما به نظر من، لحظه ای که این طبقه ببیند قدرت آنها از رای شان برنمی خیزد- یعنی چیزی که برای آنها حیاتی است - خواهیم دید که یک جنگ ارباب - برده به راه خواهد افتاد.»
( مصاحبه ها - روزنامه  نیویورک ورلد، 18 ژولای 1871 به نقل از مصاحبه با تاریخ - گفتگو با مارکس در دو بخش، از روزنامه ایران، مترجم؟ بخش دوم، ص 5) 
آنچه مارکس می گوید حتی پیش از آنکه کار به آن نقطه ای که وی در مورد آن صحبت می کند برسد در رفتار سرمایه داران امپریالیست در انگلستان( اعتصاب کارگران معدن در دهه ی هشتاد)، آمریکا( مبارزات در دهه ی گذشته و به ویژه علیه به قتل رساندن یک سیاهپوست به وسیله ی پلیس)، فرانسه( همین جنبش اخیر بازنشسته ها و نیز پیش از آن جلیقه زردها)، آلمان و ایتالیا و اسپانیا( بروز فاشیسم در این کشور ها پس از قدرت گرفتن طبقه ی کارگر و بخشا به دلیل همین قدرت گرفتن) و دیگر کشورهای امپریالیستی با طبقه ی کارگر مشاهده شده است و در آینده نیز بیشتر مشاهده خواهد شد. کشورهای اسکاندیناوی و از جمله سوئد تافته ی جدا بافته از نظام امپریالیستی نیستند.  
«سرمایه داری یا دیکتاتوری است و یا سرمایه داری نیست»
حال می گوییم:«سرمایه داری یا دیکتاتوری است و یا سرمایه داری نیست». این عبارتی درست است. زیرا این جمهوری های دموکراتیک بورژوایی در واقع دیکتاتوری بورژوازی هستند و چنین دیکتاتوری هایی، حتی با وجود تضادها و درگیری های اقتصادی - سیاسی گاه مرگبار میان جناح ها و باندهایی از خود این طبقه اما در کل دیکتاتوری خود را بر طبقه ی خود که طبقه ی حاکم است اعمال نمی کنند بلکه بر طبقه ی استثمار شده و ستم دیده اعمال می کنند.
از آنچه گفته شد می توان به این نتیجه رسید که سرمایه داری یک حکومت دیکتاتوری- دموکراتیک است. عبارتی که می تواند به همین شکل در مورد نظام های طبقاتی و پیش از همه برده داری نیز راست در آید.
سوسیالیسم یا دیکتاتوری پرولتاریا است یا سوسیالیسم نیست!
اکنون عبارت را تغییر داده و می گوییم که« سوسیالیسم یا دیکتاتوری است و یا سوسیالیسم نیست». باری این عبارت در مورد حکومت طبقه ی کارگر راست در می آید؛ زیرا سوسیالیسم، دیکتاتوری پرولتاریا، دیکتاتوری طبقه ی کارگر بر طبقات استثمارگر و ستمکار و سرکوب کننده ی تمامی تلاش های آنها برای سرنگون کردن حکومت طبقه ی کارگر و یا انتخاب راه سرمایه داری و بازگرداندن سرمایه داری است.
در حقیقت این عبارت است که درست است. زیرا در این عبارت ماهیت دولت به درستی ترسیم شده است. دولت یعنی ارگان و ابزار سرکوب. دولت یعنی ارگان سرکوب در دست طبقه ی حاکم برای سرکوب طبقات زیر حکومت. دولت یعنی فقدان آزادی برای طبقه ی محکوم. دولت در آخرین کلام و فشرده شده ترین شکل خود یعنی دیکتاتوری.
و بنابراین دولت طبقه ی کارگر دولت دیکتاتوری پرولتاریا خواهد بود.
اگر چنین نباشد یعنی اگر دولت طبقه ی کارگر دیکتاتوری پرولتاریا بر علیه استثمارگران و ستمگران نباشد، دولت طبقه ی کارگر نیست، بلکه در بهترین حالت دولتی خرده بورژوایی( عموما موقت و گذرا زیرا این طبقه از خود نظام حکومتی ندارد و تابع یکی از دو طبقه ی کارگر یا بورژوازی خواهد شد) و در ماهیت امر دیکتاتوری بورژوایی است. یعنی دولتی که دیکتاتوری خود را علیه طبقه ی کارگر و زحمتکشان اعمال می کند.
به دلیل علمی بودن همین ترم است که مارکس و انگلس دولت پرولتاریا را دیکتاتوری پرولتاریا خواندند و نه «دولت دموکراسی پرولتاریا». آنها گفتند که دوران فاز اول یعنی همین سوسیالیسم باید دوران دیکتاتوری پرولتاریا باشد تا جامعه را برای گذار به کمونیسم آماده کند. خود این دولت نیز در فراشد این دگردیسی و از بین رفتن طبقات متخاصم و آشتی ناپدیر به مرور به خواب خواهد رفت و زوال خواهد یافت.
با همگون کردن دو وجه متضاد دیکتاتوری و دموکراسی می توانیم بگوییم که« سوسیالیسم دیکتاتوری دموکراتیک طبقه ی کارگر است».
نکته ی اساسی در عبارت بالا این است که دیکتاتوری علیه کدام طبقه و دموکراسی برای کدام طبقه. دیکتاتوری های برده داران، فئودال ها و سرمایه داران، دموکراسی برای طبقات استثمارگر بوده است و دیکتاتوری علیه برده ها، دهقانان و طبقه ی کارگر یعنی طبقات استثمار شده و ستمدیده ، اما برعکس دیکتاتوری دموکراتیک طبقه ی کارگر دیکتاتوری علیه سرمایه داران، ملاکین و فئودال ها و عوامل امپریالیست هاست و دموکراسی برای طبقات استثمار شده و ستمدیده ی مردمی.
اگر این پرسش کلیدی و اساسی یعنی ماهیت طبقاتی دولت و دیکتاتوری علیه کدام طبقات و دموکراسی برای کدام طبقات از مساله ی دولت حذف شود، آنگاه مفاهیم دیکتاتوری و دموکراسی و همچنین مفهوم دولت به مفاهیم میان تهی و بی خاصیت و پوچ تبدیل می شوند.
هرمز دامان
نیمه ی دوم خرداد 1402
یادداشت
1-    البته در چنین حکومت هایی راه هایی برای تیره و تار کردن مبارزه ی طبقاتی وجود دارد؛ از جمله رسوخ جریان های اپورتونیستی و رویزیونیستی و ترتسکیستی و جریان های همانند در درون طبقه ی کارگر و همچنین  مسلط کردن آموزش( مدارس و دانشگاه ها) و فرهنگی( فلسفه، هنر و ادبیات، مذهب و قوانین حقوقی و ...)که به شستشوی مغزی طبقه ی کارگر می پردازد.
2-     در مورد کشور خودمان می توان سال های 32- 20 و یا 60- 57  را با دوره هایی مانند 57- 32 و یا 1402- 1360 مقایسه کرد. در دوره های مورد اشاره که یک فضای باز سیاسی( کمابیش مانند دوران حکومت دموکراتیک بورژوازی) به وجود آمده  بود طبقات و مبارزه طبقاتی آشکارتر و روشن تر نمود یافته تا دوره هایی که چنین فضای باز سیاسی وجود نداشته است؛ مانند دوران کنونی که استبداد جمهوری اسلامی همه ی راه ها را برای تنفس سیاسی طبقه ی کارگر و توده ها بسته است.
3-    گویا بعدا و بدون انتقاد از این موضع زیرجلکی نظر خود را پس گرفتند.
4-    نگاه کنید به لنین، انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد، بخش دموکراسی بورژوایی و دموکراسی پرولتری، مجموعه آثار تک جلدی، ص  633. در این بخش لنین می نویسد: «دموکراسی بورژوایی «همواره دمکراسى محدود، سر و دُم بريده، جعلى و سالوسانهاى باقى مي ماند)و در شرايط سرمايهدارى نمي تواند باقى نماند( که براى توانگران در حکم فردوس برين و براى استثمار شوندگان و تهيدستان در حکم دام و فريب است. همين حقيقت را، که مهم ترين جزء ترکيبى آموزش مارکسيستى است، کائوتسکى «مارکسيست »درک نکرده است. در مورد همين مساله ی اساسى است که کائوتسکى به جاى انتقاد علمى، از آن شرايطى که هر دمکراسى بورژوايى را به دمکراسى براى توانگران بدل مي کند،«مطالب خوشايندى» به بورژوازى تقديم مي کند.»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر