۱۴۰۲ اردیبهشت ۱۸, دوشنبه

جانیان دستگاه قضا امروز دو فرد را به جرم ابراز نظر اعدام کردند!

 
جنایتکاران دستگاه قضایی امروز دو فرد را
به جرم ابراز نظر مخالف با حکومت اعدام کردند!
 
صبح امروز18 اردیبهشت 1402 جنایتکاران دستگاه قضایی دو نفر به نام های یوسف مهراد و صدرالله فاضلی زارع را به اتهام‌ «سب النبی»،« ارتدادفطری»،« قذف مادر پیامبر اکرم»، « استخفاف قرآن به وسیله ی سوزندان»، «توهین به مقدسات دینی و اسلامی»  و « انتشار تصاویر خصوصی دیگران بدون رضایت»اعدام کرد.
به این ترتیب در جمهوری جنایت و نکبت، حتی بیان باور و دیدگاه و نظر به جای پاسخ با باور و دیدگاه و نظر باید با اعدام پاسخ بگیرد!
رو آوردن به اعدام کسانی که جرائم مواد مخدر دارند و در واقع بیشتر آنها قربانی نظامی هستند که خودش بزرگ ترین سازمان دست اندرکار مواد مخدر یعنی سپاه را دارد و اینک نیز کسانی که باورهایی در تضاد با باورهای حاکم دارند نشان از این دارد که خامنه ای و دستگاه قضایی اش ناتوان از پاسخ به خواست های توده ها هستند و می خواهند خلاء ناتوانی خود را با این اعدام ها پر کنند.
 آنها در ترس و وحشت از رشد روزافزون مبارزات طبقات مردمی ایران به ویژه کارگران و زحمتکشان و شورش هایی هستند که در آینده درگیر آن خواهند شد، آن هم هنگامی که از درون نیز یکدستی شان در حال چند دستی شدن و دچار ریزش و فروپاشی هستند و به جان یکدیگر افتاده اند. به این ترتیب راه چاره را در هفتگی و هر روزه کردن اعدام ها دانسته اند تا شاید این اعدام ها در مردم هراس افکند و آنها از پیگیری مبارزات خود دست بردارند.     
اما این اعدام ها و این کشتارها که بیش از 500 نفرشان در همین جنبش «زن زندگی آزادی» صورت گرفته است نه تنها نتوانسته توده ها را به هراس افکند و نه تنها نتوانسته آن چنان که حکومت خواسته به پس براند بلکه هر روز که می گذرد توده های بیشتری را درگیر مبارزه و انقلاب می کند و روز سرنگونی و مرگ این حکومت فاسد و جنایتکار را نزدیک تر.
خامنه ای و دستگاه  قضایی اش آب در هاون می کوبند.
 
مرگ بر قاضیان قاتل در دستگاه قضایی
مرگ بر حکومت فاسد و جنایتکار جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
18 اردیبهشت 1402

۱۴۰۲ اردیبهشت ۱۷, یکشنبه

اعدام حبیب اسیود مبارز خلق عرب

 

اعدام حبیب اسیود مبارز خلق عرب به وسیله ی سران جنایتکار جمهوری اسلامی

 

جنایتکاران حاکم حبیب فرج الله چعب معروف به حبیب اسیود رهبر جنبش مبارز عربی برای آزادی اهواز(نضال) را که در آبان 1399 با کمک یک باند بین المللی مواد مخدر ربوده بودند اعدام کردند.
 
گروه مائوئیستی راه سرخ ایران به قتل رساندن این مبارز خلق ستمدیده ی عرب به وسیله ی خامنه ای و سران دستگاه کثیف قضایی اش را شدیدا محکوم می کند. تردیدی نیست که این اعدام ها و کشتارها با این خیال باطل صورت می گیرد که خلق عرب و مردم ایران دست از مبارزات آزادیخواهانه و انقلاب خویش بردارند و به این حکومت فاسد و جنایتکار تمکین کنند. اما چنان که تا کنون خلق عرب و مردم ایران نشان داده اند ریختن این خون ها نه تنها اراده ی آنان را در پیگیری این مبارزات سست نخواهد کرد بل برعکس آنها را در تداوم مبارزات و انقلاب خود تا به ثمر رساندن نهایی راسخ تر خواهد کرد. دیر نیست روزی که تمامی این جنایتکاران در دادگاه های خلق ایران حساب پس دهند.
17 اردیبهشت 1401

۱۴۰۲ اردیبهشت ۱۵, جمعه

خروش بلوچ ها: مرگ بر جمهوری اعدامی!

 
خروش بلوچ ها:
مرگ بر جمهوری اعدامی!
 
طی 5 روز 20 نفر بلوچ را که 18 تن از آنها مرد و 2 تن زن بودند اعدام کردند. بیشتر این افراد قربانیان مواد مخدر بوده اند.
جمهوری اسلامی می کشد. چهل و اندی سال است که می کشد. در سراسر ایران مردم ستمدیده را می کشد. کردها را می کشد. عرب ها را می کشد. بلوچ ها را می کشد.
بلوچ ها را در شهرهای گوناگون می کشد و به بهانه های گوناگون تا سروصدای کمتری داشته باشد و به اصطلاح هم قتال کثیف اش را پیش برد و هم هزینه ی کمتری برایش بپردازد.
قربانیان مواد مخدر را اعدام می کند. سوخت بران را با شلیک تیر می کشد. با ماشین های گشت به دنبال موتور سوارهای بلوچ می افتد و آنها را زیر می گیرد. قدرت حاکم است اما با حقارت و پستی  تمام، آموزگار مبارز بلوچ را ترور می کند و خود بزدلانه پنهان می شود.
این کشتارها که شکل های گوناگونی دارند تماما از روی برنامه است. حتی آنها که حکومت در بوق می کند که حادثه ای بوده نیز مردم می دانند که اتفاقی در کار نبوده است.
قرار است این موج بلوچ کشی و یا سُنی کشی خامنه ای جلوی مبارزات بلوچ ها را بگیرد. جلوی مبارزات بلوچ ها گرفته شود تا جلوی مبارزات توده ها در سراسر ایران گرفته شود. بلوچ ها و کردها کماکان پرچمداران مبارزات بزرگ خلق ما هستند و خامنه ای و جمهوری اسلامی اش می خواهد این پرچم زمین بیفتد. او بخش بزرگی از نفرت اش از خلق ایران را بر سر بلوچ ها و کردها و عرب ها خالی می کند.    
خدای دهه شصت خامنه ای خدای مرگ و نیستی و نابودی توده های زحمتکش و ستمدیده ی خلق است. چهل سال است که می کشد. هر جا می رسد مرگ می آفریند و نیستی به بار می آورد.
این خدای مرگ در دهه ی شصت پیروان بیشتری در دستگاه حاکم داشت.اما بخش هایی از آنها به وسیله ی خامنه ای و دارودسته های حاکم کنونی کشته شدند و بخش هایی نیز دست از این خدا برداشتند و ظاهرا از بنده گی آن استعفا دادند. این خدا اکنون خدایی کوچک شده است و به اندازه ی خود خامنه ای است. خامنه ای خود همان خدای دهه ی شصت خویش است. اکنون خامنه ای جلاد مانده و بوی تعفن جنایت و مرگ آفرینی و کشتارهایش.
توده های استثمار شده و ستمدیده ی خلق پاسخ این کشتارها را خواهند داد. اگر خامنه ای و سران پاسداراش تصور می کنند که با این کشتارها می توانند جلوی مبارزات خلق را بگیرند و مثلا مانع ترورهای انقلابی ای شوند که اکنون موج نوینی از آن به راه افتاده است و سایه ی هولناک اش بر بالای سر آنها، ترس و وحشت را در دل این حکام فاسد و جنایتکار به راه انداخته است و بیش از پیش بزدلی و حقارت آنها را آشکار کرده است در اشتباه هستند.
خشونت، خشونت می زاید. کشتار، کشتار می آفریند. هر گونه با خلق رفتار کنی، خلق با تو آن گونه رفتار خواهد کرد. اگر قرار بود با این کشتارها جلوی کینه و نفرت و خشم توده ها و خونخواهی آنها گرفته شود تا کنون گرفته شده بود نه این که روز به روز میل به آن بیشتر و بیشتر شود. 
اگر تا کنون با «نصربالرعب» به حیات کثیف خودت ادامه داده ای، رعب و وحشتی که هیبت ترسناک خونخواهی خلق ایران در دل تو راه خواهد انداخت موجب خواهد شد تا مانده ی حیات ننگین و نکبت بار خود را با ترس و لرز زندگی کنی.
مرگ بر حکومت ضد بلوچ و ضد سُنی
مرگ بر دشمنان خونخوار خلق ایران
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
16 اردیبهشت 1402

۱۴۰۲ اردیبهشت ۱۴, پنجشنبه

بررسی و نقد «منشور آزادی، رفاه، برابری»(بخش نخست)

 بررسی و نقد مقدمه ی«منشور آزادی، رفاه، برابری»

اخیر منشوری با نام «منشور آزادی، رفاه، برابری» با این ادعا که منشور طبقه ی کارگر است به وسیله ی عده ای از روشنفکران و فعالین کارگری انتشار یافته است. این منشور در مورد مسائل گوناگون و اساسی دچار اشکال و تضاد است و از جمله لایه ها و بخش هایی که آنها را «اجزاء طبقه ی کارگر» می نامد، ساخت اقتصادی جامعه ایران که آن را«سرمایه داری» می خواند بی آنکه به ویژگی های اساسی این سرمایه داری اشاره کند( به جز مورد ارزان بودن نیروی کار که اساسا مشخصه ی کشورهای سرمایه داری زیرسلطه ی امپریالیسم است)، در مورد ماهیت انقلابی که باید صورت گیرد و اینکه چگونه می توان حکومت کنونی را سرنگون کرد و حکومت نو را به جای آن نشاند و نیز حکومت نوین چه خصالی باید داشته باشد و چه وظایفی بر دوش دارد.  
ما در بخش نخست به درک نادرست منشور از بخش ها و گروه ها و لایه هایی که طبقه ی کارگر را تشکیل می دهند می پردازیم و در بخش بعدی این مقاله به برخی از دیگر ایرادات آن توجه می کنیم. در مورد بررسی بافت طبقه ی کارگر نخست آنچه در این منشور آمده و سپس بخش هایی از متنی که پیش از این و در نقد نظراتی این چنین در مهر 1388نوشته بودیم می آوریم. متن کامل در وبلاگ ما موجود است . 
هرمز دامان
4 اردیبهشت 1402

طبقه ی کارگر در «منشور آزادی، رفاه، برابری»
«عامل و مسبب اصلی تباهی زندگی اکثر انسان‌های جامعۀ ایران این است که برای زندگی هیچ راهی جز فروش نیروی کارشان ندارند. در این جامعه، جدا از خیل عظیم بیکاران، میلیون‌ها انسان مزد‌بگیر، همچون کارگران صنعتی‌ و خدمات و کشاورزی، کارمندان، تکنیسین‌ها، معلمان، پرستاران، پزشکان، مهندسان، کارشناسان، خبرنگاران، نویسندگان، هنرمندان و به‌طورکلی تمام فروشندگان نیروی کار، که اجزای طبقۀ کارگر را تشکیل می‌دهند، برای زنده‌ماندن مجبورند نیروی کار(یدی و فکری) خود را به ثمن بخس به سرمایه‌داران بفروشند و بدین‌سان ارزشی بس بیش از مزد خود برای آنان تولید کنند.»
 
قسمت هایی از بخش پنجم مقاله ی طبقه ی کارگر و جنبش دموکراتیک
دموکراتیسم انقلابی و پیگیر(کمونیسم)
قسمت دوم
نقد نظرات کمیته هماهنگی
آیا فروشنده نیروی کاربودن، شخص را کارگر می کند؟
 سوم: صرف فروشنده نیروی کار بودن، شخص را جزو طبقه کارگر نمی کند. تعلق طبقه نخست، نه بر مبنای فروشنده نیروی کار بودن، بلکه بر مبنای وضعیت تملک ابزار و وسایل تولید تعیین می شود. یعنی کسی که دارای ابزار وسایل تولید است، کارگر نیست. (گرچه هستند کارگرانی که ابزار کارشان، اگر آن را در معنای محدودی در نظر گیریم، در تملک خودشآنست؛ مانند برخی از رشته های کار ساختمانی و تأسیسات؛ اما اگر آن را به معنای وسیع در نظر گیریم یعنی وسایل تولید، در دستشان نیست و در تملک سرمایه دار است و هستند کسانی که صاحب وسائل و ابزار تولیدند، اما خود نیز همچون یک کارگر کار می کنند). هرچند این به خودی خود به این معنا نیست که سرمایه دار است. یعنی شخص ممکن است صاحب ابزار تولید باشد، اما سرمایه دار نیز نباشد وبه واسطه میزان ابزار تولیدی که دارد به خرده بورژوازی تعلق داشته باشد.
در مورد فروش نیروی کار نیز شخص تا آنجا که فروشنده نیروی کار است، سرمایه دار نیست. اما این به این معنی نیست که لزوما کارگر است. یعنی ممکن شخص هم فروشنده نیروی کار باشد و هم کارگر نباشد؛ مانند برخی پزشکان، مهندسین، تکنیسین ها و... وهمچنین کارمندان ادارات، دبیران و بسیاری کسان دیگر. از طرف دیگرهستند کسانی که گاه هم نیروی کار خود را می فروشند و هم در عین حال و به شکلی سرمایه دارند. مانند پزشکان و مهندسین و استادان دانشگاه( و گاه حتی دبیران) که از یک سو نیروی کار خود را می فروشند و از سوی دیگر،سرمایه دارانی کوچک و متوسط هستند. بسیارند پزشکانی که در بیمارستان هایی کار می کنند که بابت کار خود در بیمارستان، حقوق(به شکل ویزیت که شکلی از دستمزد است، اما نه از سرمایه دار، بلکه از بیمار گرفته می شود و به شکل بخشی از دستمزد خویش به عنوان متخصص جراح از بیماری که جراحی شده است) می گیرند، اما برخی از آنها سهامدار بیمارستان هستند. مهندسینی که هم حقوق از کارگاه می گیرند و هم سهامدارند. استادان و دبیرانی که هم حقوق از اداره آموزش می گیرند و هم صاحب مؤسسات آموزشی کوچک و بزرگ خصوصی هستند که این سال های به ویژه در شهرهای بزرگ، ما شاهد انواع و اقسام آنها هستیم.
اگر اینها را از کمیته هماهنگی بگیریم که سرمایه دار و بورژوا از زبانش نمی افتد، اما بخشی از خرده بورژوازی را با طبقه کارگر عوضی می گیرد، آنگاه روشن است که«خیل کثیر» کمیته هماهنگی هم «خیلش» را از دست می دهد و هم «کثیرش» را.
نقش جایگاه فرد در پروسه اجتماعی کار در تعیین جایگاه طبقاتی . تضاد میان کار جسمی و کار فکری
 چهارم: کمیته هماهنگی می گوید این نظر«مهندس یا پزشکی که نیروی کارش را برای امرار معاش می فروشد، استاد دانشگاه، معلم مدرسه، بهیار و پرستار بیمارستان، نویسنده و مترجم و ویراستار، برنامه ریز یا حروف چینی که با کامپیوتر کار می کند، مربی مهد کودک، روزنامه نگار» را جزو طبقه کارگر نمی داند.
اگر فرض را بر این بگذاریم که هیچ کدام از این اقشار صاحب ابزار تولید(به شکل های گوناگون) نیستند و تنها و به طورمطلق فروشنده نیروی کار هستند، آنگاه باید گفت جایگاه طبقاتی کارگران، تنها بر مبنای نداشتن مالکیت ابزار تولید و یا فروشنده نیروی کاربودن، تعیین نمی شود.
طبقات نه تنها برمبنای  اینکه مالک وسایل تولید هستند یا نیستند، تعیین می شوند (این مولفه بیان تضاد میان تعلق به سرمایه دار یا خرده بورژوا و یا کارگر است)، نه تنها بر این مبنا تعیین می شوند که فروشنده نیروی کار هستند یا نیستند، (و این مولفه به طورعمده بیان تضاد میان کارگر و بخشی از خرده بورژوازی از یک سو و سرمایه داراز سوی دیگر، است) بلکه بر این مبنا تعیین می شوند که آن نیروی کاری که فروشنده آن می فروشد، چه نوع نیروی کاری است:  فکری است یا جسمی؟ اگر این نیرو جسمی باشد، فروشنده نیروی کار به طبقه معینی تعلق خواهد یافت و اگر فکری باشد به طبقه دیگری. افزون بر این مولفه مرکزی، این نکته اهمیت دارد که کارش چه جور کاری است؟ این شخص مزبور در پروسه کار چه نقشی دارد؟ در چگونه شرایطی کار می کند؟  این مولفه ها به طور عمده، بیان مرزبندی و تضاد میان قشرهایی ازخرده بورژوازی و طبقه کارگر است.
بنابراین اگر ما از تضادهای  بالا در گذشتیم و به این نکته رسیدیم که اشخاص در نفس فروشنده بودن نیروی کارشان با هم اشتراک دارند، آنگاه اولا و به عنوان مهم ترین بخش قضیه، این پرسش نقش محوری می یابد که این نیروی کاری که می فروشند، چیست؟ یعنی  فکری یا جسمی است. دوما، این نیروی کار مصرف شده به عنوان  تعیین کننده روند پروسه کار صرف می شود یا فرمانبری در پروسه کار. و سوما، شرایطی که این نیروی کار در آن مصرف می شود چه نوع شرایطی است.
کار فکری و کار جسمی
 در ایران و در تمامی کشورهای زیر سلطه، در کشورهای نیمه پیشرفته و حتی پیشرفته ی امپریالیستی،  تضاد فاحش و قدرتمندی بین کار جسمی و کار فکری وجود دارد و کارگربودن تا حدود زیادی به وسیله سنگینی و تسلط کار جسمی به کار فکری تعیین می شود. یعنی کسی که کار جسمی می کند، یک جور موقعیت در تولید دارد و کسی که کار فکری می کند یک جور موقعیت دیگر. کسی که کار جسمی می کند، یک جور جایگاه در اجتماع دارد و کسی که کار فکری می کند یک جور جایگاه دیگر. کسی که کار جسمی مشخصه فعالیت اوست، یک جور شرایط و سبک و شیوه زندگی و آمال و آرزو دارد و کسی که کار فکری می کند یک جور دیگر. ندیدن و یا سر پوش گذاشتن برسر این اختلاف اساسی که یکی از تضادهای بسیارمهم جوامع سوسیالیستی نیز هست (و یکی از اهداف کمونیسم از بین بردن آن می باشد) و یا ماست مالی کردن آن، همه فروشندگان نیروی کار را یک کاسه کردن و تضادها را بند آوردن و قفل کردن، یکی از خصال اساسی تفکر لیبرالیسم(از نظر فلسفی درهم نگرانه- یعنی ندیدن تضاد در زیر وحدت و یا درهم کردن و آمیزش تضادها و هاله وحدت به دورشان کشیدن) و نفی تضادی است که در بطن خود مبارزه طبقاتی و آنتاگونیسم  حمل می کند. اگر کمیته هماهنگی  آنقدر داد و فریاد علیه احزاب کمونیستی که پس از به قدرت رسیدن به فساد دچار شدند راه می اندازد، باید بداند که یکی از علل بروز آن، تضاد آنتاگونیستی میان کار فکری و کار جسمی و پیروزی کار فکری بر جسمی است.(2)
فرماندهان کار یا فرمانبران کار
 اما اختلاف تنها بر سر این نیست که کسانی وجه عمده کارشان جسمی است و کسانی فکری. مسئله این است که چنین اختلافی اغلب موجب یک سلسله اختلافات دیگر می شود که اهمیتی فزون از حد دارند. موقعیت بسیاری از افرادی که کار فکری می کنند در پروسه کار، حتی با موقعیت کارگران صنعتی که وجه عمده کارشان جسمی است، یعنی پیشرفته ترین بخش طبقه کارگر، فرق می کند.
ما عمدا کارگران صنعتی را انتخاب می کنیم  و نه کارگرانی با دستانی پینه بسته و«ذهنیتی عقب مانده» که ساده ترین کارها (و گاه سخت ترین و جانفرسا ترین کارها) را انجام می دهند. از کارگران گاری به دست که سیمان و آجر جا به جا می کنند و یا کارگران میدان بارفروشان که از صبح تا شب کمرشان زیر بار کشاندن بارهای سنگین خم می شود، از کارگران آسفالت کار و کارگران زباله جمع کن شهرداری و کارگران شاغل در بنادر جنوبی و در اسکله ها، سخنی به میان نمی آوریم تا بسی کسان از میان کمیته هماهنگی، روحشان «آزرده» نگردد! از کارگرانی که در سرمای سخت مجبورند ماهی یخ زده تمیز کنند و یا در اوج شرجی و گرما باید قیر داغ کنند و یا ساختمان بسازند، حرفی نمی زنیم؛ از کسانی که ساکن آلونکی در زورآبادها و حلبی آبادها هستند سخنی به زبان نمی آوریم. ما کارگران صنعتی را در نظر می گیریم تا بیشتر ازاین از سوی کمیته هماهنگی متهم به « عقب مانده» بودن نشویم!
کارگران صنعتی مولد، اساس کارشان جسمی است و نه فکری. بر روند کار خویش نظارت ندارند. نمی توانند تعیین کنند چه چیز، چرا، به چه اندازه، چگونه و در چه شرایطی، با چه میزان شدت کاری و به فرماندهی چه کسانی تولید شود.
اما بسیاری از گروه هایی که کمیته هماهنگی بر می شمارد در تمامی نکاتی که برشمردیم، خود تعیین کننده روند کار خویش هستند و بر این روند تسلط و نظارت(گیرم گاه نسبی) دارند. استادان حقوق بگیر که در رشته هایی تدریس می کنند و یا کتبی را تألیف می کنند که یا در چارچوب برنامه های آموزشی حکومت است و یا حکومت، حداقل نقش تعیین کننده ای در تدوین مضمون آن ندارد و یا لزومی به  خود سانسوری نیست؛ پزشکانی که سیر پروسه کاریشان، نه به وسیله سرمایه دار، بلکه به وسیله خودشان تعیین می شود و تابع پیشرفتهای علمی است؛ مهندسینی که خود برنامه ریز هستند و نقش تعیین کننده ای در تعیین روند پروسه کار از لحاظ علمی دارند( و گاه اصلا نقش شان کشیدن ارزش اضافی بیشتر از کارگرآنست)؛ مترجمین و ویراستارانی که کتابی را به میل خود( و نه به میل صاحب انتشارات) برای ترجمه و یا ویراستاری بر می گزینند و ترجمه یا ویراستاری می کنند؛ نویسندگانی که کتابی باب طبع خویش می نویسند و هنرمندانی که علیرغم تمامی سانسورها، ممکن است بازهم بتوانند درجاتی از خلاقیت در کار خود بروز دهند ... تماما برروند کار خویش نظارت دارند و آقا بالا سر ندارند و در مجموع می توانند خلاقیت هاشان و استعدادهاشان را در کار خود بروز دهند.
نیما و صادق هدایت علیرغم تمامی فشارها، توانستند «نیما» و «هدایت» شوند، اما تاریخ، عموما کارگری بیاد ندارد(حتی کارگری هنرمند) که مگر در مبارزه اش به همراه طبقه خویش، توانسته باشد نامی یافته باشد. نه نیما و نه هدایت، کارگر نبودند، بلکه در بهترین حالت روشنفکرانی بودند که دلشان برای طبقات میانی (وتا حدودی نیز پایین) می تپید و هنر خود را در خدمت تعالی روحی و احساسات این طبقات نهادند.
شرایط کار- سختی و آسانی
 مسئله بعدی شرایط کار است. تقریباً تمامی اقشاری که کمیته هماهنگی بر می شمارد در شرایط مجموعا مطلوبی کار می کنند و بندرت شرایط سختی دارند. یعنی نه از سرما می لرزند و نه از گرما می پزند و نه دائما کسی آنها را کنترل کند. بندرت می توان کسانی میان اینان یافت که در شرایط سخت و طاقت فرسا کار کرده باشند. باید در کنار کارگران صنعتی کوره های گداخته در صنایع فولاد و ذوب آهن بود تا فهمید چقدر این شرایط کار با شرایط کار یک استاد و پزشک، برنامه ریز، و... فرق دارد. باید در کنار آنها هنگام جوشکاری، تراشکاری، قالب بندی، مکانیکی، کار در معادن و کشتزارها و هزاران کار دیگر بود تا فهمید کار با کار فرق دارد. کار در اطاق کولر دار که خنکی مطبوعی دارد  و کار در اطاق بخاری دار که گرمای مطبوعی دارد و بی سرو صدا و بی خطر و در شرایط نسبتا آسان و با درجه ای از احترام صاحب کار که متوجه کارمند می شود، با کار در سرما و گرما و سروصدا و خطر، که افزون بر نفس کار سخت می شود، و همواره با تحقیر و(گاه توهین)همراه است، فرق دارد. کار در زیرزمین نمناک و به همراه عده ای دیگر فشرده شده، با کار در اطاقی با نور کافی فرق دارد. کار زیر فرماندهی کسانی که وظیفه اصلی شان کشاندن ذرات ذخیره ی انرژی کارگران و ارزش اضافی هر چه بیشتر از گرده کارگرآنست و عموما توام با تحقیر برده وار کارگران می باشد، با کار در شرایطی نسبتا سهل و آسان و با درجه ای از احترام صاحب کار که متوجه کار فکری کننده است - گرچه استثمارکردن بجای خود باقی است -  فرق دارد. آری ! کار با  کار فرق دارد! و فرق آن گاه از زمین است تا آسمان!
البته ممکن است و نمی توان نفی کرد که برخی از این کسان(مانند جراحان) نفس کارشان سخت است و برخی کسان از میانشان (مانند برخی مهندسین) گاه در شرایط سختی نیز کار کنند؛ اما آنچه برای این اقشار تقریباً غیرنمونه ای و کمابیش استثنایی است (و تازه برای آن مزدهای کلان می گیرند)برای طبقه کارگر، قاعده ای مسلم است که استثنا بسیار کم دارد.(3)
اگر ما تمامی این تمایزها را در مورد وضع گروه ها در فرایند کار و تولید در نظر گیریم، آنگاه می توانیم تا حدودی مرزهایی دقیق تر و ظریف تر میان طبقات بکشیم.
نقش میزان دستمزد در تعیین طبقه
 اما نه تنها جایگاه افراد در پروسه تولید یعنی نقش و جایگاهشان در پروسه  اجتماعی کار، چگونگی خصلت کار و چگونگی شرایط کار در تعیین طبقه نقش دارد، بلکه چگونگی توزیع محصول تولید شده بین افراد در تعیین طبقه و تضاد میان اقشار یک طبقه نقش دارد.
فروشنده داریم تا فروشنده! فروشنده نیروی کار البته مزد می برد و از این لحاظ معین یعنی شیوه دریافت سهمش از تولید نه «سود بر» بلکه «مزد بگیر» است، اما اگر چه همه فروشنده ها، در نفس فروشنده بودن نیروی کارشان با هم اشتراک دارند، اما از لحاظ  مبلغ فروش یا میزان دستمزد، میانشان اختلاف است. مزد یک استاد دانشگاه، یک پزشک و یا یک مهندس مزد بگیر، به هیچوجه حتی با آن کارگران صنعتی که بهترین دستمزد را می گیرند، نیز قابل قیاس نیست، چه برسد با لایه های نیمه ماهر و ساده طبقه کارگر. دستمزد و حقوق و مزایا سهمی است که افراد مزد بگیر از ارزش تولید شده می برند. برخی بیشتر و برخی کمتر می گیرند. اگر چه به طور کلی همه فروشندگان نیروی کار استثمار می شوند، و اگرچه شغل هایی یافت می شود که فروشنده کار فکری، به مراتب بیشتر از فروشنده کار جسمی، بر ثروت ارباب می افزاید، اما عموما و به طور مطلق، درجه استثمار کار جسمی از درجه استثمار کار فکری بالاتر است و اغلب چندین برابر آنست. این را خواه از لحاظ توانایی طبقه کارگر برای تعیین مزد خویش در نظر بگیریم که اغلب به زور طبقه سرمایه دار و بر مبنای حداقل معیشت تعیین می شود(چنین امری عموما در مورد کار فکری کنندگان وجود ندارد)،خواه از لحاظ  کمیت یعنی تعداد کسانی که کار جسمی می کنند، به کسانی که کار فکری می کنند در نظر بگیریم و خواه از لحاظ شدت کار.
تحرک وجا به جایی طبقاتی
نویسنده نیروی کار فکری خویش را می فروشد. اگر از میزان دستمزد که اغلب فاصله زیاد دارد بگذریم، باید بگوییم که  یک نویسنده می تواند در صورت موفقیت «نانش  تو روغن» شود. پزشک و مهندس اگر در کارش موفق شود، می تواند سهامدار و سرمایه دار شود و استاد دانشگاه، یا موسسه آموزشی بزند و یا اگر خلاق باشد، از کارهای تألیفی خویش بهره گیرد. بسیاری از اینان، و همچنین نویسندگان، هنرمندان، مؤلفین و مترجمین، هستند  که در صورت پیشرفت کارشان، به ثروت سرشاری دست می یابند. تحرک و جا به جایی طبقاتی که برای این قبیل اشخاص می تواند تا حدود زیادی قاعده تلقی شود، برای افراد طبقه کارگر در حکم روندهایی استثنایی است. یعنی بیشتر کارگران تا پایان عمر کارگر می مانند و توانایی شان برای تغییر جایگاه طبقاتی خویش، به دلیل محدودیت های تحرک اجتماعی برای  افراد این طبقه، بسیار ناچیز است. مثلا یک کارگر صنعتی در بهترین حالت، از کارش در کارخانه یا پروژه بیرون می آید، دکانی(جوشکاری و یا مثلا بقالی) برای خویش باز می کند و مثلا به جای جوشکاری برای صاحب کارخانه، برای خودش کار می کند.  و ای... همچین، پس از مدت زمانی، ممکن است چند تایی کارگر بگیرد و در حالی که پیر و فرسوده شده و جسمش از اثرات کار به سختی تاثیر گرفته، به زندگی نسبتا آسوده ای دست یابد. بخشی از کارگران جوان (شهر و روستا) با این آمال و آرزوها، پای در میدان کار و زندگی می گذارند، اما تعداد بسیار ناچیزی از آنان (بیشتر در کارهای شهری ) قادرند به آرزوهای خود تحقق بخشند. پس از مدتی، عموما این آرزوها شروع به رنگ باختن می کند و کارگر جوان که اینک سی ساله شده، در جایگاه خود فشرده و پرس می شود.
اگر میانگین این گروه ها را در نظر گیریم، کمتراستاد دانشگاه، پزشک، مهندس و یا نویسنده (هنرمند، مترجم و یا...) موفقی را به خاطر داریم که  زندگی سر و سامان گرفته و مرفهی نداشته باشد. اما اگر میانگین طبقه کارگر را در نظر گیریم، کمتر می توانیم کارگری را بیابیم که زندگی سامان گرفته و مرفهی داشته باشد. البته ما در اینجا وضع افراد را از نظر تعلق طبقاتی بررسی می کنیم و نه از لحاظ ایدئولوژیک. برخی از هنرمندان هستند که می توانند از نظر موقعیت طبقاتی به موقعیت بورژوازی برسند، اما از نظر ایدئولوژیک بیانگر منافع طبقات زحمتکش باشند. اما این عمومیت ندارد و بسیار کمیاب است و بنابراین نباید آن را بزرگ کرد و چونان قاعده به آن نگریست.


۱۴۰۲ اردیبهشت ۱۱, دوشنبه

گام هایی به پیش - نگاهی به قطعنامه ی تشکل های صنفی و مدنی به مناسبت روز معلم و اول ماه مه روز جهانی کارگر

گام های رو به پیش
 
نگاهی به
قطعنامه ی تشکل های صنفی و مدنی به مناسبت روز معلم و اول ماه مه روز جهانی کارگر
 
این قطعنامه را بیشتر تشکل هایی که منشور دوازده ماده ای را نوشته بودند و به ویژه تشکل های کارگران و فرهنگیان امضا کرده اند. قطعنامه ی مزبور در برخی نکات نسبت به منشور مورد اشاره گام های رو به پیش برداشته است. این پیشرفت ها اگر چه هنوز ایرادات و کمبودهای منشور انقلابی را به طور کامل رفع نمی کند با این همه  در حد خود در خور ستایش است. در زیر به بررسی این گام ها و در عین حال ایرادات قطعنامه می پردازیم اما پیش از آن باید به دو نکته اشاره کنیم.
یکم این که منشور دوازده ماده ای برنامه ای برای پیشرفت انقلاب ایران و به همراه قطعنامه تلاش هایی ذهنی در تشریح واقعیت عینی یا به بیان دیگر برآمد عین در عرصه ی ذهن است. این برآمد هر چه  دقیق تر و روشن تر و صریح تر واقعیت رو به تکامل جاری جنبش را بازتاب دهد و آینده آن را در پیش چشم آورد، تاثیر بیشتری در روند رو به پیش جنبش می گذارد.
 و دوم: اکنون جنبش خلق ما در عرصه ی عملی گام های ارزشمندی به پیش برداشته و در عرصه ی ذهنی نیز گام های مثبت در بیان این که چه نمی خواهیم و چه می خواهیم. در این خصوص هم منشور 12 ماده ای و هم منشور خواست های پیشرو زنان در خور اهمیت هستند. آنچه که در کنار این برنامه ها دارای اهمیت جدی است بردن این منشورها به میان مردم و بالا بردن فهم و درک توده ها از آنها و به طور کلی توده ای کردن آنها است. و منظوراز توده ای کردن  آگاه کردن لایه های میانی و به ویژه کم تر رشد یافته ی توده های طبقه ی کارگر و زنان و دیگر طبقات زحمتکش است. توده ای کردن و در عین حال مقایسه برنامه ها و تحلیل جزء به جزء و نقد آنها می تواند جنبش ما را در دو عرصه یعنی آگاهی نسبت به آنچه می خواهد و همچنین عمل انقلابی در جهت رسیدن به آن پیش براند. در مورد جنبش زنان باید به این نکته اشاره کنیم که این جنبش زمانی به اوج واقعی خود دست می یابد که زنان کارگر و کشاورز و به طور کلی زنان استثمار شده و ستمدیده ی محروم را در بر گیرد و آنها را نسبت به حقوق خویش آگاه سازد و به جنبش درآورد.
بررسی قطعنامه:
 این حکومت شایسته ی بقا نیست
الف- «این حکومت نه شایسته بقاست و نه قادر به ادامه حیات است»
الف- از این دو موضع به ویژه موضع «نه شایسته ی بقاست» در خور تامل است و نشان از خواست رشدیافته سازمان های مبارزه توده ای کنونی دارد. از این دیدگاه حکومت کنونی باید در نبرد تاریخی توده های رنج کشیده ایران با آن سرنگون شود.
این موضع گامی است ارزشمند و خط مشخصی میان جنبش طبقه ی کارگر و توده های گسترده ی مردم و حکومت می کشد. توده های مردم پیش از این و در مبارزات خود این خط را کشیده اند و برآمد ذهنی آن در قطعنامه و تلاش برای تشخص بخشیدن به آن شایسته ی ارج گذاشتن است. اکنون این برآمد ذهنی باید به عینیت تبدیل شده و باز هم بیشتر و به گونه ی گسترده تری توده ای شود. 
ب- «دیگر بر هر ناظر روشن بینی پر واضح است که‌ در پی نزدیک به هشت ماه خیزش سراسری مردم ایران، اوضاع سیاسی و اجتماعی کشور به روال سابق باز نخواهد گشت و جنبش انقلابی مردم ایران به پیشروی خود تا ایجاد تغییرات بنیادین در کشور ادامه خواهد داد.»
ب- بر این مبنا قطعنامه  تاکید می کند که جنبش و انقلاب کنونی ایران به پیشروی خود تا ایجاد تغییرات بنیادین در کشور- به معنای سرنگونی حکومت - ادامه می دهد هر گونه تلاشی را از جانب حکومت برای به پس راندن آن در هم می شکند. زیرا از دیدگاه قطعنامه با وجود این حکومت هیچ تغییر بنیادینی در شرایط زندگی مردم امکان ندارد.
پ- «بر متن این شرایط عینی و بشدت متلاطم و متحولی است که مدتهاست جناحهای مختلف طبقه حاکم بر ایران چه در پوزیسیون و چه در اپوزیسیون سراسیمه تر از هر دوره تاریخی دیگری دست بکار بند و بست با قدرتهای جهانی و رقم زدن تحولات سیاسی از بالای سر مردم ایران شده اند تا همچنان به سبک و سیاق گذشته، اینبار نیز آزادیخواهی و برابری طلبی مردم ایران را قربانی مطامع ضد انسانی خود و غارتگران و جنایتکاران بین المللی کنند.»
پ- نکته ی نخست در این متن خط و مرز کشیدن با جناح های مختلف حاکم بر ایران چه در پوزیسیون و چه در اپوزیسیون است. جناح هایی که دست به کار بند و بست با قدرت های جهانی و رقم زدن تحولات از بالای سر مردم ایران شده اند تا همچنان به سبک و سیاق گذشته، اینبار نیز آزادیخواهی و برابری طلبی مردم ایران را قربانی مطامع ضد انسانی خود و غارتگران و جنایتکاران بین المللی کنند.
این اشارات به پوزیسیون و اپوزیسیون از یک سو نکات مثبتی دارد به این معنا که بین جنبش طبقات استثمار شده و ستمدیده ی کارگر، کشاورز، لایه های پایین خرده بورژوازی و جنبش های زنان، دانشجویان و کلا جوانان و ملت های زیرستم با تمامی جریان هایی که به نوعی با حاکمیت بوده و یا به دلیل موقعیت اقتصادی و اجتماعی خویش- مثلا سرمایه دارانی که از قدرت سیاسی حال حاضر سهمی ندارند- از زمره ی طبقات مرفه هستند، و به هر حال در پی  دنبالچه کردن جنبش توده ها برای سهم گرفتن از قدرت می باشند خط و مرز می کشد. جنبش طبقات استثمار شده و ستمدیده به ترسیم روشن و صریح این خط و مرزها نیاز مبرم دارد و باید آن را در هر شرایطی تداوم بخشد.
 امر بالا به ویژه در مورد طبقه ی کارگر صادق است که تنها طبقه ی پیگیر و حامل تغییرات انقلابی گسترده در ایران و جهان است و باید رهبر انقلاب شود. این طبقه نیاز دارد که در هر گام انقلابی خویش استقلال داشته باشد و با تمامی جریان های طبقاتی غیر خود( بورژوایی و خرده بورژوایی) خط و مرز خویش را رسم کند. منظور از ترسیم خط و مرز تدوین تمامی تفاوت ها و اختلافات و تضادهایی است که موضع طبقه ی کارگر خواه در مسائل استراتژی و خواه در مسائل تاکتیکی و نیز در مورد هر مساله ی مشخصی که در پیش پای حرکت و تکامل انقلاب به وجود می آید با دیگر طبقات و یا لایه های درونی هر طبقه ی مشخص دیگر و هر گرایش های انقلابی غیر کارگری و یا گرایش های اصلاح طلبانه (رفرمیستی) دارد.
اما از سوی دیگر نباید اجازه داد که این نوع خط و مرز کشیدن های ضروری به مانعی در راه اتحادهای موقتی و نسبی میان طبقه ی کارگر با دیگر طبقات خلقی و یا با طبقات و جریان هایی بیرون از صف خلق که می توان علیه دشمن مشترک با آنها وارد اتحادها و ائتلاف های نسبی شد بشود. باید توجه داشته باشیم که تمامی خط و مرز ها در طبیعت و جامعه نسبی است و به یکدیگر تبدیل می شوند و این به این معنا هم هست که در شرایط مشخص سیاسی، دوست به دشمن و دشمن به دوست تبدیل می شود.
در مورد پوزیسیون:
در اینجا روشن نیست که پوزیسیون کدام جریان است. هم می تواند جریان احمدی نژاد باشدهم جریان روحانی و هم موسوی و کروبی و جریان های اصلاح طلب. اما این منطقی نیست که تمامی این جریان ها پوزیسیون دانسته شده و با یک چوب رانده شوند. باید خواه بین دشمنان و خواه بین مخالفین دشمنان فرق گذاشت و از سیاست استفاده از تضادها و برقرار کردن اتحاد های مشروط و موقتی و نسبی در عین مبارزه ی بی امان و مطلق پیروی کرد. از این دیدگاه ما باید از تضاد هر جریانی- که البته در حال حاضر مثلا موسوی و جریان هایی که از نظرات وی در مورد تغییر قانون اساسی پیروی می کنند دیگر پوزیسیون نبوده بلکه خود اپوزیسیون هستند- با جناح خامنه ای و دفتر رهبری استفاده کنیم و آن را شدت ببخشیم و بدینسان از یک سو مانع یک دستی و اتحاد دشمنان طبقاتی خود شویم و از سوی دیگر دشمن عمده در هر مرحله را به انفراد هر چه بیشتری در آوریم. به این ترتیب نیروهای ما در مقابل دشمن عمده بیشتر خواهد بود و ما صرفا به نیروهایی که داریم محدود نخواهیم شد و در نتیجه پیروزی بر دشمن عمده آسان تر خواهد بود.
 باید توجه داشت که هر گونه خط و مرز کشیدن مطلق - یا زنگی زنگ یا رومی روم - با دشمنان و یا دوستان نیمه راه انقلاب، این امکان را ایجاد می کند که در جنبش طبقات متحد خلق یا دوستان انقلاب بازتاب یابد و به دامن زدن و یا برجسته کردن اختلافات درون خلق بینجامد و موجب جدایی و تفرد جریان های درون آن گردد. امری که می تواند نیروی انقلاب را ضعیف کرده و به سستی و شکست بکشاند.
 در مورد اپوزیسیون: 
«جناح هایی که دست به کار بند و بست با قدرت های جهانی و رقم زدن تحولات از بالای سر مردم ایران شده اند تا همچنان به سبک و سیاق گذشته، اینبار نیز آزادیخواهی و برابری طلبی مردم ایران را قربانی مطامع ضد انسانی خود و غارتگران و جنایتکاران بین المللی کنند.»
 این امر نیز تا آن جا که در مورد سلطنت طلبان و پادشاهی خواهان است کاملا درست است. زیرا آنها جزو نوکران قدرت های جهانی و غارتگران و جنایتکاران بین المللی هستند و در خدمت آنها به تخریب در امر انقلاب ایران مشغول اند.
اما این جا نیز ما باید بین جریان های اپوزیسیون فرق بگذاریم. جریان هایی را که مزدور قدرت های بزرگ هستند از جریان هایی که مزدور نیستند تفکیک کنیم و مبارزات جریان هایی را که مزدور نیستند مورد بررسی قرار داده و نسبت به مواضع آنها مواضع متضادی در پیش گیریم. از جریان هایی که با جمهوری اسلامی از دیدگاه یک حکومت ملی نوع مصدقی مخالف اند تا جایی که با حاکمین کنونی مبارزه ی عملی می کنند پشتیبانی کنیم و در عین حال تمامی ضعف ها و کمبودها و اختلافات خود را با آنها در مساله ای که در مورد آن مبارزه صورت گرفته بیان کنیم و نیز سست عنصری، ضعف و سازش آنها را در این مبارزه افشا و به شدت با آن مبارزه کنیم. همچنین هر گونه خط و مرز کشیدن آنها را با قدرت جهانی مورد پشتیبانی قرار داده و در عین حال با هرگونه سازش آنها با این قدرت های غارتگر مبارزه کنیم. ما نمی توانیم و نباید همه ی را یکی کنیم و همه را با یک چوب برانیم.
مبارزاتی که خلق ایران در پیش دارد مبارزاتی بسیار بزرگ و درازمدت است- پایین تر خواهیم دید که قطعنامه اشاره ای بسیار آشکار و ارزشمند به این امر می کند- و طبقه رهبری کننده و دیگر طبقات خلقی باید با دقت و وسواس فوق العاده ای مواضع هر طبقه، هر جریان طبقاتی و هر بخش و گروه و فرد با نفوذی در هر عرصه ای، از اقتصادی گرفته تا سیاسی و فرهنگی و در مورد هر مساله ای را تجزیه و تحلیل کنند و با دقت هر چه تمام تر ازهر موضع  این جریان ها که می توان در خدمت تضعیف دشمن مشترک و تکامل مبارزات خلق بهره گرفت پشتیبانی کرده و هر موضع آن را که به نفع دشمن و علیه تکامل جنبش خلق است به سختی به مبارزه گیرند و هر سازش وی را در مورد هر مساله ی در خور اهمیتی افشا کنند.
باید توجه کنیم که انقلاب ایران با دشمنان داخلی و بیرونی طرف است و در هر حرکت خود نیاز به گسترده ترین اتحاد در صفوف خود را دارد. باید از هر جریانی هر چه که بتواند و از آن برآید به نفع انقلاب استفاده کرد و در هر مرحله و آنی از مبارزه، از تضادهای درون صفوف دشمن به شکلی درست و به نفع جنبش طبقه ی کارگر و خلق بهره برد و نیروهای آن را به حداقل آن چیزی که می تواند باشد کاهش داد.
ما باید یاد بگیریم که یک سویه نیاندیشیم، بلکه در اساس دو سویه و بنابراین در پدیده های مرکب و پیچیده که تضادهای زیاد دارند، در مورد هر مساله ای چند سویه بیندیشیم. ما نیاز داریم که بر بینش دیالکتیکی در برخورد به هر پدیده ای مسلط شویم. دیالکتیک که ریشه های آن در اندیشه های نیاکان ما نیز موجود است به ما می آموزد که هر پدیده و جریانی را از هر دو دیدگاه مثبت و منفی و خوب و بد و زیبا و زشت و مفید و مضر و قوت و ضعف و پیگیر و ناپیگیر و مبارزه و سازش و مطلق و نسبی طرح و بررسی کرده و نتیجه را ملکه ی ذهن خود سازیم. ما باید این دیدگاه را در هر برخوردی به دوست و دشمن به کار گیریم.
 اکنون از زوایه ای دیگر به بند مزبور توجه می کنیم:
ت- «جناح هایی که دست به کار بند و بست با قدرت های جهانی و رقم زدن تحولات از بالای سر مردم ایران شده اند تا همچنان به سبک و سیاق گذشته، اینبار نیز آزادیخواهی و برابری طلبی مردم ایران را قربانی مطامع ضد انسانی خود و غارتگران و جنایتکاران بین المللی کنند.»
ت- در این جا قطعنامه از قدرت های جهانی و غارتگران و جنایتکاران بین المللی- یعنی امپریالیست ها - نام می برد. قطعنامه با اشاره به این نکته نسبت به  منشور گامی بسیار ارزشمند و در خور تحسین به پیش بر می دارد. این جا مشخص است که ما تنها با جمهوری اسلامی روبرو نیستیم بلکه با دشمنانی غارتگر و جنایتکار که در خارج کشور برای انقلاب ما توطئه می چینند روبروییم. روشن است که از میان این دو دشمن، حکومت اسلامی عمده است و عمده مبارزه ی طبقات انقلابی خلق ما باید علیه این دشمن باشد.اما غیر عمده بودن حال حاضر این دشمنان خارجی یعنی «قدرت های جهانی و غارتگران و جنایتکاران بین المللی» به این معنا نخواهد بود که آنها اکنون بی اهمیت اند و یا در آینده عمده نخواهند شد. در این بخش با هشدار قطعنامه در مورد توطئه هایی که این قدرت های جهانی علیه انقلاب ما می چینند و نیز عواملی که در اپوزیسیون دارند- این عوامل همان سرمایه داران کمپرادور فراری و یا تازه به دوران رسیده هستند و همچنین جریان های سست عنصر و دوستان نیمه راهی که می توانند از ترس جنبش طبقه ی کارگر و خلق با آنها به سازش برسند- می توانند انقلاب ما را به کجراه برده و«همچنان به سبک و سیاق گذشته، این بار نیز آزادیخواهی و برابری طلبی مردم ایران را قربانی مطامع ضد انسانی خود و غارتگران و جنایتکاران بین المللی کنند.»
ث- «اما آن پدیده ای که امروز در صحنه تحولات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران جاری است، جنین رشد یافته انقلابی را در خود دارد که می تواند سرآغاز یک انقلاب بزرگ اجتماعی در ایران و منطقه خاورمیانه باشد و تاریخی نوین را در این منطقه مهم و استراتژیک از جهان کنونی رقم بزند.»
ث- این جا یکی از مهم ترین و کلیدی ترین گام ها نسبت به منشور به پیش برداشته می شود. تفسیر آن چنین می تواند باشد:
انقلاب ایران در صورتی که به وسیله ی طبقه ی کارگر رهبری شود و در صورتی که به ترسیم درست خواست ها در هر مرحله دست زند و در صورتی که تمامی متحدین خود را به درستی تشخیص داده و یک جبهه ی متحد خلق را علیه دشمنان خویش سازمان دهد می تواند یک انقلاب اجتماعی بزرگ - از دیدگاه ما در حال حاضر انقلاب دموکراتیک نوین- را به پیش برد. این می تواند سرآغاز یک انقلاب اجتماعی بزرگ در ایران و خاورمیانه باشد و تاریخی نوین را در این منطقه ی مهم و استراتژیک از جهان کنونی رقم زند.
چنین دیدگاه و چنین چشم اندازی به طبقه ی کارگر و همه ی ما یاری خواهد کرد که وظایف خود را بسیار بزرگ تر و سنگین تر از اکنون بببینم و نیز به نیروی اراده ی ما خواهد افزود که با شوق فراوان امر انقلاب خود را به پیش بریم.
ج-«اگر چه منشور مطالبات حداقلی بیست تشکل صنفی و مدنی در میانه ی خیزش سراسری زن، زندگی، آزادی و از متن و دل جامعه سر بر آورده است و قطب نمای مبارزات همین امروز ما برای شکل دهی به ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آینده ایران است با این حال با توجه به کل شرایط و اوضاع و احوال اقتصادی و اجتماعی و سیاسی حاکم بر کشور، ما بر این باوریم که طبقه کارگر ایران با قرار گرفتن در مرکز ثقل تحولات سیاسی آتی، قادر خواهد شد افق رهائی بخش و تاریخی خود را بطور حداکثری به پیش برد.»
ج- در این بخش باز به یکی از مهم ترین گام های منشور به پیش بر می خوریم.
طبقه ی کارگر ایران باید در مرکز ثقل تحولات سیاسی ایران قرار گیرد. باید رهبر انقلاب شود.(1) تنها این طبقه است که در صورتی که به درستی متشکل شود و سازمان یابد(2) می تواند انقلاب را با آگاهی و اراده ی سترگ خویش پیگیرانه ادامه دهد و به پیروزی رساند. تنها این طبقه است که می تواند مهلک ترین ضربات را بر پیکر ارتجاع و هر گونه قدرتی که در مقابلش علم شود وارد کند و تنها این طبقه است که می تواند انقلاب دموکراتیک نوین را به انقلاب سوسیالیستی تکامل دهد و جامعه ایران را به سوی کمونیسم پیش برد.
چ- «ما با حمایت از اعتصاب گسترده کارگران پروژه‌ای نفت و گاز و پتروشیمی، بار دیگر و به مناسبت روز معلم و روز جهانی کارگر، با قرار دادن مطالبات دوازده‌گانه‌ی منشور مطالبات حداقلی بیست تشکل صنفی و مدنی، به مثابه خواست‌های حداقلی خود در این قطعنامه، کارگران و معلمان، زنان، دانشجویان و عموم توده های ستمدیده مردم ایران را فرا میخوانیم با سازمانیابی در تشکلها و شوراهای محیط کار و محلات، مبارزات خود را برای گذر از شرایط ضدانسانی موجود و شکل دهی به آینده ای مبتنی بر تحقق خواستهای آزادیخواهانه و برابری طلبانه، متکی به اراده و اتحاد و همبستگی خود سازند.»
چ- مهم ترین نکنه در این بند اشاره به فراخواندن توده ها به سازمان یابی و تشکل به ویژه در «شوراهای محیط کار» است. تمامی کارگران و زحمتکشان و لایه های مزدبگیر و حقوق بگیر و خلاصه هر جا که مزد بگیران جمعی را تشکیل می دهند و در هر جا که امکان هست باید شوراهای کارگری، کشاورزان، معلمان، کارمندان، پرستاران و کارکنان بیمارستان ها و...را تشکیل دهند. حکومت آینده حکومت دموکراتیک این شوراهای انقلابی خواهد بود.  
 هرمز دامان
نیمه ی نخست اردیبهشت 1402
یادداشت ها
1-    البته رهبری انقلاب با گفتن و کلام به وجود نمی آید و نیز با گفتن به هیچ طبقه ای داده نمی شود. برای رهبری انقلاب باید طبقه ی کارگر در نظر و عمل نشان دهد که آگاه ترین و سازمان یافته ترین و با انضباط ترین و مبارزترین و پیگیرین و فدارکارترین طبقه در راه انقلاب است و توانایی رساندن تمامی توده های زحمتکش (کشاورزان و دیگر لایه های استثمار شده و ستمدیده ) و زنان و ملیت ها را به خواست ها و آزاد کردن شان را دارد. آنچه تا کنون طبقه ی کارگرانجام داده است گام هایی است در این راه.
2-    این واقعیتی است که تشکل های کنونی طبقه ی کارگر در حد وظایف بزرگ و تاریخی این طبقه خواه در ایران و خواه در منطقه نیست. از این رو نه تنها تشکل های صنفی کارگری باید گسترش یابد و تمامی مراکز کارگری را در بر گیرد بلکه باید حزب کمونیست این طبقه با جهان بینی مارکسیستی - لنینیستی - مائوئیستی تشکیل شود تا بتوان این طبقه را برای رهبری آماده کرد.  

۱۴۰۲ اردیبهشت ۹, شنبه

بیانیه ی احزاب مارکسیست - لنینیست و مائوئیست به مناسبت اول ماه مه روز جهانی کارگر

 


بیانیه ی احزاب مارکسیست - لنینیست و مائوئیست
 به مناسبت اول ماه مه روز جهانی کارگر
 
پرولتارها و توده های زیر ستم سراسر جهان متحد شوید!
 
تنها راه رهایی طبقه کارگر این است که نظام سرمایه داری
را به یاری تمامی نیروهای مردمی نابود کند.
 
اول ماه مه روز نبرد همه ی کارگران جهان با امپریالیسم و ارتجاع است*
اول ماه مه علیه امپریالیسم، ارتجاع، فلاکت و جنگ برخیزیم و برای انقلاب پرولتری و سوسیالیستی در سراسر جهان مبارزه کنیم!
اول ماه مه روزی است که در آن طبقه ی کارگر به عنوان یک طبقه ی جهانی به همراه توده‌های استثمار شده ی جهان به میدان‌ها و خیابان‌های همه کشورهای جهان می ریزند و علیه استثمار جهانی سرمایه‌داری به نبرد برمی خیزند.
در این روز کارگران و توده‌های مردم، سلطه ی نظام سرمایه ‌داری و حکومت امپریالیستی را بر جهان و کشورهای زیر ستم افشا می‌ کنند و با اتحادیه های کارگری زرد و احزاب«کارگر فروش» که آشتی با استثمارگران و انحصارهای بزرگ امپریالیستی که سود و ثروت انباشته می کنند و تداوم استثمار کار مزدی را موعظه می‌کنند، مقابله می‌کنند.
بحران اقتصادی در کشورهای امپریالیستی -  نابودی محیط زیست
اکنون قیمت کالاهای اساسی به بالاترین قیمت در 40 سال گذشته افزایش یافته است. دستمزدهای واقعی طبقه کارگر بیش از پیش کاهش یافته است. بیکاری و کاهش نیروی کار به گونه ی چشمگیری در تمام صنایع بزرگ در جهان در حال افزایش است. طی 10 سال گذشته، 99 درصد از ثروت جهان در اختیار 1 درصد سرمایه داران بوده است .
تخریب سرمایه داری محیط زیست و طبیعت بیش از پیش شده است و این موجب سرعت بخشیدن به بلایای طبیعی و افزایش آنها شده است.
 این همه، نابرابری های اجتماعی را به تراژدی های وحشتناکی برای مردم جهان تبدیل کرده است.
سرمایه داران مالکیت وسائل تولید را در دست خود دارند و زندگی طبقه ی کارگر و توده های مردم را در چنگال خود گرفته اند
سرمایه داری سیستم انباشت سود و استثمار طبقه ی کارگر است. تولید سرمایه داری با تولیدی که هر چه بیشتر اجتماعی می شود و تصاحب خصوصی هر چه بیشتر ثروت های آفریده شده به وسیله کارگران و زحمتکشان مشخص می شود. همین تضاد اساسی است که باعث زوال اجتناب ناپذیر این نظام  می گردد.
همان گونه که مارکس اشاره کرد ازهر منفذ سرمایه و از سر تا پای آن چرک و خون می چکد و تنها راه رهایی طبقه کارگر، نابود کردن نظام سرمایه داری به وسیله ی تمامی نیروهای لازم است.
مارکس: مبارزه ی طبقاتی لوکوموتیو تاریخ است و طبقه ی کارگر با مبارزات انقلابی خود نظام سرمایه داری را به گور خواهد سپرد
مارکس و کمونیست ها می گویند که مبارزه ی طبقاتی لوکوموتیو تاریخ است و آن را به پیش می برد. امروز جهان با یک وضعیت تاریخی روبرو است که از یک سو امپریالیسم در بحران است و این بحران را به دوش پرولتاریا و توده های مردم  می اندازد و مبارزه ی سازمان های پرولتری و کمونیستی را سرکوب می کند و از سوی دیگر، پرولتاریا و توده‌های مردم درگیر مبارزات و شورش‌های گسترده ‌ای هستند که دولت‌های امپریالیستی و ارتجاعی، دولت‌های بورژوایی و کل نظام اجتماعی سرمایه‌ داری امپریالیستی را به چالش می گیرد.
هم اینک تمامی جهان، جنبش طبقاتی و مبارزاتی طبقه کارگر و توده های زحمتکش مردم را علیه اصلاحات حقوق بازنشستگی دولت مکرون و چگونگی تصرف خیابان ها در پاریس و دیگر شهرهای فرانسه می بیند. در کنار آن مبارزات بزرگی نیز در بریتانیای کبیر، آلمان، سوئیس شکل گرفته است.
و اما دولت امپریالیستی فرانسه به این مبارزات بزرگ با سرکوب پاسخ می دهد. سرکوب اما نمی تواند  مبارزه ی توده های زحمتکش را متوقف کند، بلکه به مبارزه ی پرولتاریا و توده‌های مردم دامن می‌ زند مردمی که مبارزات ستیزه جویانه ی خود را بر لبه ی دموکراسی بورژوایی گسترش می‌دهند. اکنون دیگر بورژوازی نمی تواند با پارلمان و انتخابات حکومت کند؛ از دید پرولتاریا و توده ها انتخابات پارلمانی جایگاه پیشین خود را از دست داده است.
امروز بیش از هر زمان دیگری آشکار است که این سرمایه داران امپریالیست هستند که مانع پیشرفت های اجتماعی می شوند؛ آنها طبقه ای انگلی هستند و باید از روی زمین نیست شوند.
پرولتاریا و توده های مردم مداوما در برابر حملات پیاپی سرمایه داران به دستمزد، شغل، بهداشت و شرایط معیشتی مقاومت می کنند. آنها  باید مبارزه را تا از بین بردن مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و استثمار که موجب برتری و امتیازات طبقات حاکم است پیش ببرند. آنها باید مبارزه را تا حد نهایی آن یعنی در اختیار گرفتن محصول کار خود تکامل دهند.
امپریالیست ها در رقابت امپریالیستی برای تقسیم دوباره ی جهان جنگ های امپریالیستی به پا می کنند
تاریخ نشان داده است که امپریالیسم برای غلبه بر بحران اقتصادی جهانی به سمت جنگ برای تقسیم جهان و فتح بازار جهانی می رود. یک جنگ امپریالیستی و یک قصابی تازه برای تقسیم جدید جهان.
کشورهای امپریالیستی، ایالات متحده، روسیه، چین، اروپا، ژاپن، فعالانه برای جنگ جهانی آماده می شوند. آنها از تمام سلاح های خود که از قبل در دسترس هستند استفاده می کنند و در عین حال زرادخانه های خود را به سلاح های پیشرفته تازه مسلح می کنند. آنها با دامن زدن به جنگ ها و با فروش سلاح های پیشرفته ی خود سودهای عظیم انباشته می کند.
جنگ روسیه و اوکراین نتیجه ی رقابت امپریالیستی بین روسیه و آمریکا است. این جنگ تقسیم جهان برای کنترل انحصاری منابع طبیعی است. از آغاز جنگ، سود صنایع جنگی، شرکت‌های نفت و گاز دو برابر شده، در حالی که شرایط طبقه کارگر، دهقانان و توده‌ های مردم بدتر شده است.
نیاز به کمونیسم نیاز بشریت استثمار شده و ستمدیده است
نیاز به سوسیالیسم و کمونیسم از بحران امپریالیسم، از مبارزات پرولتاریا و توده های سراسر جهان سرچشمه می گیرد. مبارزات پرولتاریا، قیام توده ها، جوانان، زنان، مهاجران، همگی خواستار اتحاد، سازماندهی و رهبری، برنامه ای برای سرنگونی و ساختن قدرت نوین برای جامعه ای نوین است.
طبقات حاکم و نوکران کشورهای زیر ستم در همراهی با چیدن مقدمات جنگ جهانی به وسیله ی امپریالیست ها، برخلاف منافع طبقه ی کارگر و توده های کشور، خود را در خدمت اربابان امپریالیست شان قرار داده اند.
طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش و ستمدیده نیروهای اصلی انقلاب در جهان هستند
تنها نیروی اجتماعی که قادر است با جنگ مخالفت کند و وقتی آغاز شد آن را به یک جنگ انقلابی تبدیل کند، پرولتارها هستند. آنها باید مانع استقرار نیروها، اسلحه ها، استخدام پرولتاریا به عنوان«گوشت دم توپ» برای یک جنگ ناعادلانه شوند. طبقه ی کارگر و توده های ستمدیده در کشورهای زیرسلطه ی امپریالیسم، باید مبارزه ضد امپریالیستی و جنگ های توده ای را تشدید کنند. اتحاد و مبارزات انقلابی پرولتاریا و توده های سراسر جهان می تواند مقدمات یک جنگ امپریالیستی و خود جنگ را به یک جنگ داخلی انقلابی، به جنگ توده های مردم برای از بین بردن سلطه امپریالیستی و شکست قدرت سرمایه در همه کشورها تبدیل کند.
وظیفه ی احزاب مارکسیست- لنینیست- مائوئیست در کشورهای امپریالیستی و زیر سلطه تبدیل بحران و جنگ به انقلاب پرولتری و جنگ انقلابی داخلی است
همه احزاب و سازمان‌های مارکسیست- لنینیست- مائوئیست جهان باید بحران کنونی امپریالیسم و جنگ امپریالیستی را به جنبش‌های پرولتاریا و توده‌های مردمی در جهان با هدف انقلاب پرولتری و سوسیالیستی تبدیل کنند.
این بر کمونیست هاست که نمونه ای از اتحاد انترناسیونالیستی و مبارزه علیه تدارک یک قتل عام امپریالیستی جدید جهانی باشند و فعالیت های خود را در جهات زیر سازمان دهند:
اتحاد و هماهنگ کردن تلاش ها در همه کشورها برای ترویج مبارزه ی انقلابی ارتش های پرولتاریا و توده های مردمی علیه استقرار نیروها و سلاح ها برای جنگ های امپریالیستی، جنگ های ارتجاعی و جنگ های ناعادلانه؛
در یک جبهه مشترک با تمام نیروهای انقلابی، ضد امپریالیستی، دموکراتیک واقعی که مخالف جنگ و پشتیبانی نظامی رژیم‌های مزدورکشورهای زیر سلطه از اربابان امپریالیست خود در سراسر جهان به ویژه در کشورهای نیمه استعماری و نیمه فئودالی هستند، ایستادگی کنند؛
طرد و افشای رفرمیست ها و نیروهای اپورتونیست سوسیال دمکراتیک که گاه به نام پرولتاریا و توده های مردم از یکی از جناح های امپریالیستی پشتیبانی می کنند و همگی دشمنان میرنده ی استثمار شوندگان و ستمدیده گان جهان هستند؛
تشدید مبارزه ی طبقاتی، تقویت ابزار مقاومت و دفاع از کارگران در اتحادیه های طبقاتی واقعی، یعنی سازمان هایی که مبارزات کارگری را در کارخانه ها و در بخش هایی که بالاترین درجه ی استثمار وجود دارد و همچنین تعیین دستمزد کارگران در شرایط نوپدید کار را سازمان می دهند؛
پشتیبانی از مبارزات بزرگ توده های دهقانان و بر مبنای این که زمین به کسانی که روی آن کار می کنند تعلق دارد؛
گسترش جنبش مردمی زنان و مبارزات انقلابی پرولتری برای حقوق زنان، علیه تبعیض، نابرابری، زن کشی و تجاوز جنسی، انکار حق سقط جنین، ستم مضاعف قرون وسطایی و مدرن در کشورهای امپریالیستی و بندگی فئودالی در کشورهای زیر ستم امپریالیسم؛
تشدید مبارزه ستیزه جویانه علیه فاشیسم و نژادپرستی، سازماندهی مبارزه ی مهاجران به ویژه در کشورهای امپریالیستی برای پذیرش و حق پناهندگی، آزادی حرکت، حق کار، دستمزد، مسکن، علیه کشتار در دریا و خشکی؛
تکیه بر شورش توده های جوان و سازماندهی آنها به عنوان خط مقدم مبارزه انقلابی علیه دولت بورژوازی؛
مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی و همه برادران طبقاتی محبوس در زندان های امپریالیسم و رژیم های ارتجاعی؛
جوهر انترناسیونالیسم پرولتری اتحاد پرولتاریای کشورهای امپریالیستی و طبقه ی کارگر و توده های ستمدیده در کشورهای زیر سلطه برای بنای جهان نوین کمونیستی است
همه ی ما بر باوریم که وحدت پرولتاریای جهانی، اتحاد پرولتاریای کشورهای امپریالیستی و توده های زیرستم جهان جوهر انترناسیونالیسم است. 
احزاب نوین کمونیستی انقلابی را سازمان دهیم و بین الملل نوینی بسازیم
انترناسیونالیسم مستلزم آن است که در هر کشوری طبقه ی کارگر در حزب سیاسی مستقل خود، حزب کمونیست-  امروزه حزب مارکسیست- لنینیست- مائوئیست - سازماندهی شود و احزاب کمونیست همه کشورها در یک کنفرانس بین المللی واقعی متحد شوند تا یک بین الملل واحد بسازند و از دیدگاه و چشم انداز انترناسیونال کمونیستی نوین سازمان یابند.
کمونیست های مارکسیست- لنینیست- مائوئیست در راهپیمایی بزرگ خویش هستند. آنها باید از تجربیات، از اشتباهات، از کاستی های تاریخی که آنها را از آمادگی برای شرایط تاریخی جدید باز داشته، درس بگیرند.
احزاب کمونیستی نوین باید با رویزیونیسم در اشکال کهنه و نو آن مبارزه کنند تا بتوانند مبارزات را به گونه ای انقلابی رهبری کنند
احزاب پرولتری و انقلابی واقعی، احزاب کمونیستی مارکسیست- لنینیست- مائوئیست، باید واحدهای پیشرو متناسب با کشورهای گوناگون و در مراحل مختلف را مدیریت کنند. آنها می تواند از اشکال قانونی و غیرقانونی سازماندهی و مبارزه استفاده کنند، آنها باید بتوانند از توده ها بیاموزند و از شر رویزیونیسم پوسیده و از اشکال کهنه و جدید آن خلاص شوند بدون اینکه در دام افراط گرایی خرده بورژوازی عقیم، بازنده، ایده آلیست، سوبژکتیویست و میلیتاریستی بیفتند.
ما نیاز به ساختن جبهه ی متحد ضد سرمایه داری، ضد فاشیستی و ضد امپریالیستی در کشورهای مختلف داریم. چنین جبهه ای برای دستیابی به رهبری واقعی توده های گسترده و سود بردن از تضادهای درون دشمن طبقاتی، با توجه به شرایط موجود در این کشورها ضروری است.
ارتش پرولتاریا، جنگ طبقاتی انقلابی طولانی خود را گسترش خواهد داد
ما باید نیروی جنگنده ای را به دنیا بیاوریم که ارتش پرولتاریا را بسازد، بتواند جنگ طبقاتی، جنگ انقلابی، جنگ طولانی خلق را گسترش دهد.
مرگ بر امپریالیسم
 بیایید برای سوسیالیسم و کمونیسم مبارزه کنیم!
 
زنده باد مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم!
 
زنده باد انترناسیونالیسم پرولتری!
 
 
اتحادیه کارگران کمونیست(mlm) کلمبیا  
کمیته سازنده ی حزب کمونیست مائوئیست گالیسیا
حزب کمونیست مائوئیست - ایتالیا
حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان
حزب کمونیست هند (مائوئیست)
حزب کمونیست نپال (اکثریت)
حزب کمونیست نپال (مائوئیست-انقلابی)
راه سرخ ایران (گروه مائوئیست)
حزب پرولتری پوربا بنگلا (PBSP/بنگلادش)
حزب کمونیست ترکیه مارکسیست لنینیست
حزب کارگران و دهقانان بلغارستان
لیگ انقلابی مائوئیست (MRL) - سریلانکا
مائوئیست های روسیه
حزب کمونیست سویس
اتحادیه کمونیست های جوان- سویس
* تمامی عنوان ها در متن بیانیه از گروه مائوئیستی راه سرخ ایران است.

۱۴۰۲ اردیبهشت ۶, چهارشنبه

روز اول ماه مه( 11 اردیبهشت) بر کارگران و زحمتکشان جهان فرخنده باد

 
روز جهانی کارگر روز مبارزه ی گسترده ی کارگران برای ایجاد جهان نوین کمونیستی است!

با توجه به اینکه اعلامیه احزاب مارکسیستی - لنینیستی و 
مائوئیستی بزودی در وبلاگ قرار خواهد گرفت تلاش کرده ایم 
   بیشتر به مسائلی که در آن متن کمتر اشاره شده و به ویژه
 به مسائل ایران توجه کنیم

جنگ اوکراین و انداختن بار جنگ به دوش کارگران و زحمتکشان
اوائل سال گذشته جنگ اوکراین آغاز شد و تا کنون ادامه یافته است. در این جنگ و در رقابت برای تصرف اوکراین، کشور امپریالیستی روسیه از یک سو و امپریالیست های غریی به همراه دولت فاشیست حاکم بر اوکراین از سوی دیگر به جان یکدیگر افتادند و توده ی کارگر و زحمتکش روس و اوکراین را گوشت دم توپ خود ساختند.
اکنون بیش از پیش روشن می شود که آنکه نقش اصلی را در ایجاد و دامن زدن به این جنگ داشته است امپریالیست های غربی بوده اند( گرچه این امر در ماهیت امپریالیستی آن تاثیری ندارد). آنها در یک بحران اقتصادی عمیق به سر می بردند و باید بهانه ای برای گسترش بیکاری و بالا رفتن تورم و قیمت ها و انداختن بار بحران به دوش کارگران و زحمتکشان مزد بگیر در جوامع شان می یافتند. جنگ اوکراین چنین نقشی را بازی کرد و با تبلیغات کر کننده ی امپریالیست ها هر نوع صدایی در میان کارگران و زحمتکشان در کشورهای غربی خفه شد.
این جنگ بیش از پیش نشان داد که تا زمانی که امپریالیسم و سرمایه داری هست، و تا زمانی که ساخت تسلیحات و به ویژه سلاح های اتمی هست، جنگ هم هست و کشت و کشتار و نابودی هم هست و بشر روی خوش صلح میان ملت ها را نخواهد دید.
بحران اقتصادی در کشورهای امپریالیستی
بحران اخیر در کشورهای امپریالیستی کالاهای اساسی را در بر گرفته و بیشتر آنها تا 50 و حتی 100 درصد افزایش یافته اند و این در 40 سال اخیر بی سابقه بوده است. بخشی از بالا رفتن قیمت ها از جمله نان و روغن متاثر از جنگ اوکراین بوده است اما افزایش قیمت کالاها در نتیجه ی جنگ، با افزایشی که نتیجه ی دوران کرونا و بحران اقتصادی و تورم افسار گریخته بوده درهم آمیخته و تمامی بار آن به دوش طبقه ی کارگر و زحمتکشان این جوامع انداخته شده است.
از سوی دیگر در شرایط عادی، تورم معمولا بین 10 تا 15 درصد است(خودشان اغلب می گویند 7 یا 8 درصد است) و اگر در این کشورها نگاهی به قیمت اقلامی مانند مواد غذایی، سوخت و یا مسکن در ده سال اخیر کنیم می بینیم که قیمت ها از 10 سال پیش تا کنون بین صد تا صد و پنجاه درصد افزایش یافته است و این در حالی است که طی 10 سال اخیر مزد کارگران چیزی حدود 30 درصد افزایش یافته و در نتیجه قدرت خرید کارگران و بنابراین پایین آمدن استانداردهای زندگی آنها به کمی بیشتر از نصف 10 سال پیش کاهش یافته است.  
مبارزات کارگران
بحران جاری و سیاست های ضد کارگری دولت های مرتجع حاکم در کشورهای امپریالیستی که بیشتر راست ترین جناح ها هستند، مبارزات توده های کارگر و زحمتکش را برانگیخته است. این مبارزات و به خصوص مبارزات طبقه ی کارگر در فرانسه و انگستان و آمریکا در دو دهه ی اخیر نشان داد که این وضعی نیست که امپریالیست ها بتوانند ادامه دهند.
در مورد کشور فرانسه می توان گفت این مبارزات همواره وجود داشته است. پس از مبارزات جلیقه زردها اینک و در هفته های اخیر کارگران و زحمتکشان به افزایش سن بازنشستگی از 62 به 65 سال واکنش شدیدی نشان داده و دست به مبارزات بزرگی زدند که با وجود این که نتوانستند به خواست خود برسند اما تاثیر زیادی روی کارگران در کشورهای دیگر گذاشتند.
شکی نیست که با تداوم بحران جاری و تورم افسار گسیخته، دور تازه ای از مبارزات کارگری در این کشورها آغاز خواهد شد.
موانع اساسی شکل گیری جنبش انقلابی کمونیستی در کشورهای امپریالیستی
چند مانع مهم در راه اوج گیری مبارزات کارگران و زحمتکشان در این کشورها وجود دارد:
اتحادیه های زرد
یکم: رهبری اتحادیه های زرد که عموما خادم طبقه ی سرمایه دار حاکم هستند و همچون سدی در مقابل خروش کارگران می باشند.
بافت متضاد جمعیت کارگران
دوم: بافت متضاد جمعیت به ویژه بین«سفید»ها و مهاجران. وضع کارگران و زحمتکشان سفید عموما بهتر از مهاجران است. مهاجران خود نیز بافت بسیار گوناگونی دارند و بیشتر شامل چینی ها و کشورهای جنوب شرقی آسیا و و هندی ها و نیز کشورهای افریقایی می باشند. بسیاری از کارگران و زحمتکشان متعلق به این بافت و به ویژه آنها که در سال های اخیر از کشورهای فقیرتر مهاجرت کرده اند، تفاوت چشمگیری بین دستمزد و شرایط زندگی خود در این کشورها با کشور مبدا می بینند و همین امر به همراه پایین بودن سطح آگاهی، موجب سکوت و تمکین آنها در مقابل شرایطی می شود که در این کشورها به آنها تحمیل می گردد.
وضع کمونیسم در سراسر جهان
 سوم: فقدان و یا افت احزاب کمونیست انقلابی در این کشورها. اگر در دهه های شصت و هفتاد این سازمان ها وجود داشتند - برای نمونه می توان به مبارزات مائوئیست ها در فرانسه دهه ی شصت و نیز مبارزات آنها در پرتغال دهه ی هفتاد اشاره کرد - در دوران کنونی این ها یا وجود ندارند و یا اگر وجود دارند عموما نفوذی در طبقه ی کارگر ندارند و بنابراین در معادلات سیاسی جاری نمی توانند نقشی درخور داشته باشند.
فعالیت جریان های رویزیونیستی و ترتسکیستی
از سوی دیگر جریان های رویزیونیستی  و ترتسکیستی با برچسب های گوناگون در این کشورها فعالیت می کنند و یکی از موانع اساسی شکل گیری جریان های انقلابی کمونیستی- مائوئیستی می باشند.
دیکتاتوری طبقه ی سرمایه دار و سرکوب مبارزات کارگران
به این ها باید دیکتاتوری سرمایه داران حاکم در کشورهای امپریالیستی را افزود که از یک سو تبلیغات کر کننده ی آنها تصور توده ها را از کمونیسم تا حدود زیادی تخریب کرده و از سوی دیگر هر گونه ندای کمونیسم در این کشورها را به انواع حیل خفه می کند.
ایران زیرسلطه ی امپریالیست ها و مرتجعین جمهوری اسلامی
ایران کشوری است که از نظر اقتصادی زیرسلطه ی امپریالیست هاست و در آن یکی از انواع سرمایه داری زیرسلطه یعنی سرمایه داری تک محصولی و نفت فروش حکمفرماست.
 وضع اقتصادی ایران با توجه به تقسیم کار جهانی امپریالیستی که ایران را در زمره ی کشورهای خام فروش قرار داده است، از یک سو تابع وضع عمومی بین المللی و بحرانی است که در کشورهای سرمایه داری امپریالیستی وجود دارد و از سوی دیگر معلول حکومت استبداد دینی 40 ساله در کشور.
به این ترتیب کشور ما یکی از کشورهایی است که بحران جاری، هولناک تر از هر جای جهان و تورم و گرانی و بی ارزش شدن پول کشور و رانده شدن اکثریت توده های کارگر و زحمتکش به زیر خط فقر چندین برابر کشورهای بحرانی است.
مرحله ای نوین در انقلاب دموکراتیک
از سوی دیگر در کشور ما بیش از 7 ماه است خیزش و انقلابی دموکراتیک و ضد امپریالیستی ( در مرحله ی کنونی با شعار«زن زندگی آزادی») در جریان است و توده های گسترده ی مردم به ویژه کارگران و زحمتکشان شهر و روستا، طبقات میانی، زنان و دانشجویان و ملیت و اقلیت های دینی زیر ستم در یک سو و حکومت فاسد و شیاد و جنایتکار جمهوری اسلامی در سوی دیگر ایستاده است.
مبارزات طبقه ی کارگر و دیگر طبقات زحمتکش
بحران اقتصادی کنونی که در دهه و به ویژه سال های اخیر اوج زیادی گرفته مبارزات اقتصادی و اعتصابات بسیاری را در میان طبقه ی کارگر و دیگر لایه های حقوق بگیر و زحمتکش برانگیخته است. این اعتصابات از دو دهه پیش تا کنون ادامه داشته و نه تنها از سیر اوج گیری آن کاسته نشده بلکه گستره و شدت آنها نیز بیش از پیش گردیده است.
اعتصاب کارگران صنایع نفت و گاز و پتروشیمی
اعتصاب کنونی در صنایع نفت و پتروشیمی و فولاد و نیز نیروگاه ها نتیجه ی فشارهولناک به طبقه ی کارگر و در ابعادی گسترده نتیجه ی فشار بر تمامی زحمتکشان مزد بگیر و تمامی توده هایی است که زیر فشار خرد کننده اقتصادی قرار گرفته و له شده اند. اما باید این اعتصابات اقتصادی به اعتصابات سیاسی آشکار و تبدیل شود.
مساله ی تکامل مبارزات اقتصادی به سیاسی
مشکل اساسی در کشور ما تکامل مبارزات اقتصادی به مبارزات سیاسی انقلابی- کمونیستی است. برخی عوامل این تبدیل نشدن مبارزات اقتصادی به سیاسی- انقلابی با عواملی که در کشورهای امپریالیستی وجود دارند مشترک است. از یک سو افت جهانی کمونیسم و نبود حزب کمونیست انقلابی مسلح به جهان بینی مارکسیسم - لنینیسم - مائوئیسم که اتکا به این طبقه کند و مبارزات آن را به مبارزات سیاسی- انقلابی کمونیستی تبدیل کند و از سوی دیگر جولان دادن انواع ایدئولوژی های رویزیونیستی و خروشچفیستی و ترتسکیستی و تشکل هایی «شبه چپ» که به هیچ جهان بینی و اندیشه ی انقلابی پایبند نیستند.
با این حال تفاوت هایی اساسی در کشورها ما با کشورهای امپریالیستی وجود دارد که از جمله می توان به نبود آزادی اعتصاب و دیگر آزادی های سیاسی و نیز جلوگیری از تشکیل سندیکاها و اتحادیه های کارگری اشاره کرد.
در کنار این ها می توان از تغییر بافت نسلی کارگران نام برد. نسلی که بخش های مهمی از آن تا حدودی متاثر از وضع عمومی نسل های تازه است و پس از شکست حکومت های طبقه ی کارگر در شوروی( در سال 1957) و چین ( 1976)، گرایش به آرمان های انقلابی در آن ضعیف شده است. به این ها باید تکه تکه کردن کارگران و تقسیم آنها به گروه های مجزا از طربق سپردن کار به پیمانکاری های خرد را افزود.
تحرکات کنونی طبقه ی کارگر و چشم انداز آینده
در مقابل اما استبداد دینی حاکم فشار به طبقه ی کارگر را به حدی رسانده که امکان حرکت های بزرگ و تاریخ ساز از جانب این طبقه در چشم انداز دیده می شود. حرکت های بزرگی که می تواند امکانات تازه ی برای تحول جنبش کارگری و توده ای بگشاید و زمینه ی مناسبی برای رشد جهان بینی مارکسیستی - لنینیستی - مائوئیستی و تشکیل حزب کمونیست انقلابی طبقه ی کارگر و مبارزه ی انقلابی توده ای ایجاد کند.
برای نمونه چنانچه همین مبارزات کارگران صنایع نفت و گاز و پتروشیمی که تازه آغاز شده گسترده شود و عمق یابد و چنانچه کارگران بیشتری به آن بپیوندند و چنانچه این اعتصاب مزد بگیران بیشتری و از جمله کارمندان دولت را در بر بگیرد این امکان که شرایط برای اعتصابات سیاسی آشکار در آینده ی نزدیک فراهم شود بیشتر می شود.
و هر چقدر که اعتصابات سیاسی در میان طبقه ی کارگر و لایه های زحمتکش طبقه ی میانی گسترش یابد، و بر متن رشد آن، این امکان که بسیاری از مسائل و مشکلات پیش رو را حل و فصل کرد و امکان تضعیف همه جانبه ی حکومت مرتجع حاکم را بیشتر فراهم کرد، آماده تر می شود و چنانچه این امکان ها فراهم گردد می توان گام های بیشتری در راه ایجاد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر برداشت.

فرخنده باد روز اول ماه مه (11 اردیبهشت) روز جهانی کارگر
زنده باد کمونیسم
سرنگون باد جمهوری اسلامی
برقرار باید جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری  طبقه ی کارگر
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
7 اردیبهشت 1402