۱۴۰۲ اردیبهشت ۱۱, دوشنبه

گام هایی به پیش - نگاهی به قطعنامه ی تشکل های صنفی و مدنی به مناسبت روز معلم و اول ماه مه روز جهانی کارگر

گام های رو به پیش
 
نگاهی به
قطعنامه ی تشکل های صنفی و مدنی به مناسبت روز معلم و اول ماه مه روز جهانی کارگر
 
این قطعنامه را بیشتر تشکل هایی که منشور دوازده ماده ای را نوشته بودند و به ویژه تشکل های کارگران و فرهنگیان امضا کرده اند. قطعنامه ی مزبور در برخی نکات نسبت به منشور مورد اشاره گام های رو به پیش برداشته است. این پیشرفت ها اگر چه هنوز ایرادات و کمبودهای منشور انقلابی را به طور کامل رفع نمی کند با این همه  در حد خود در خور ستایش است. در زیر به بررسی این گام ها و در عین حال ایرادات قطعنامه می پردازیم اما پیش از آن باید به دو نکته اشاره کنیم.
یکم این که منشور دوازده ماده ای برنامه ای برای پیشرفت انقلاب ایران و به همراه قطعنامه تلاش هایی ذهنی در تشریح واقعیت عینی یا به بیان دیگر برآمد عین در عرصه ی ذهن است. این برآمد هر چه  دقیق تر و روشن تر و صریح تر واقعیت رو به تکامل جاری جنبش را بازتاب دهد و آینده آن را در پیش چشم آورد، تاثیر بیشتری در روند رو به پیش جنبش می گذارد.
 و دوم: اکنون جنبش خلق ما در عرصه ی عملی گام های ارزشمندی به پیش برداشته و در عرصه ی ذهنی نیز گام های مثبت در بیان این که چه نمی خواهیم و چه می خواهیم. در این خصوص هم منشور 12 ماده ای و هم منشور خواست های پیشرو زنان در خور اهمیت هستند. آنچه که در کنار این برنامه ها دارای اهمیت جدی است بردن این منشورها به میان مردم و بالا بردن فهم و درک توده ها از آنها و به طور کلی توده ای کردن آنها است. و منظوراز توده ای کردن  آگاه کردن لایه های میانی و به ویژه کم تر رشد یافته ی توده های طبقه ی کارگر و زنان و دیگر طبقات زحمتکش است. توده ای کردن و در عین حال مقایسه برنامه ها و تحلیل جزء به جزء و نقد آنها می تواند جنبش ما را در دو عرصه یعنی آگاهی نسبت به آنچه می خواهد و همچنین عمل انقلابی در جهت رسیدن به آن پیش براند. در مورد جنبش زنان باید به این نکته اشاره کنیم که این جنبش زمانی به اوج واقعی خود دست می یابد که زنان کارگر و کشاورز و به طور کلی زنان استثمار شده و ستمدیده ی محروم را در بر گیرد و آنها را نسبت به حقوق خویش آگاه سازد و به جنبش درآورد.
بررسی قطعنامه:
 این حکومت شایسته ی بقا نیست
الف- «این حکومت نه شایسته بقاست و نه قادر به ادامه حیات است»
الف- از این دو موضع به ویژه موضع «نه شایسته ی بقاست» در خور تامل است و نشان از خواست رشدیافته سازمان های مبارزه توده ای کنونی دارد. از این دیدگاه حکومت کنونی باید در نبرد تاریخی توده های رنج کشیده ایران با آن سرنگون شود.
این موضع گامی است ارزشمند و خط مشخصی میان جنبش طبقه ی کارگر و توده های گسترده ی مردم و حکومت می کشد. توده های مردم پیش از این و در مبارزات خود این خط را کشیده اند و برآمد ذهنی آن در قطعنامه و تلاش برای تشخص بخشیدن به آن شایسته ی ارج گذاشتن است. اکنون این برآمد ذهنی باید به عینیت تبدیل شده و باز هم بیشتر و به گونه ی گسترده تری توده ای شود. 
ب- «دیگر بر هر ناظر روشن بینی پر واضح است که‌ در پی نزدیک به هشت ماه خیزش سراسری مردم ایران، اوضاع سیاسی و اجتماعی کشور به روال سابق باز نخواهد گشت و جنبش انقلابی مردم ایران به پیشروی خود تا ایجاد تغییرات بنیادین در کشور ادامه خواهد داد.»
ب- بر این مبنا قطعنامه  تاکید می کند که جنبش و انقلاب کنونی ایران به پیشروی خود تا ایجاد تغییرات بنیادین در کشور- به معنای سرنگونی حکومت - ادامه می دهد هر گونه تلاشی را از جانب حکومت برای به پس راندن آن در هم می شکند. زیرا از دیدگاه قطعنامه با وجود این حکومت هیچ تغییر بنیادینی در شرایط زندگی مردم امکان ندارد.
پ- «بر متن این شرایط عینی و بشدت متلاطم و متحولی است که مدتهاست جناحهای مختلف طبقه حاکم بر ایران چه در پوزیسیون و چه در اپوزیسیون سراسیمه تر از هر دوره تاریخی دیگری دست بکار بند و بست با قدرتهای جهانی و رقم زدن تحولات سیاسی از بالای سر مردم ایران شده اند تا همچنان به سبک و سیاق گذشته، اینبار نیز آزادیخواهی و برابری طلبی مردم ایران را قربانی مطامع ضد انسانی خود و غارتگران و جنایتکاران بین المللی کنند.»
پ- نکته ی نخست در این متن خط و مرز کشیدن با جناح های مختلف حاکم بر ایران چه در پوزیسیون و چه در اپوزیسیون است. جناح هایی که دست به کار بند و بست با قدرت های جهانی و رقم زدن تحولات از بالای سر مردم ایران شده اند تا همچنان به سبک و سیاق گذشته، اینبار نیز آزادیخواهی و برابری طلبی مردم ایران را قربانی مطامع ضد انسانی خود و غارتگران و جنایتکاران بین المللی کنند.
این اشارات به پوزیسیون و اپوزیسیون از یک سو نکات مثبتی دارد به این معنا که بین جنبش طبقات استثمار شده و ستمدیده ی کارگر، کشاورز، لایه های پایین خرده بورژوازی و جنبش های زنان، دانشجویان و کلا جوانان و ملت های زیرستم با تمامی جریان هایی که به نوعی با حاکمیت بوده و یا به دلیل موقعیت اقتصادی و اجتماعی خویش- مثلا سرمایه دارانی که از قدرت سیاسی حال حاضر سهمی ندارند- از زمره ی طبقات مرفه هستند، و به هر حال در پی  دنبالچه کردن جنبش توده ها برای سهم گرفتن از قدرت می باشند خط و مرز می کشد. جنبش طبقات استثمار شده و ستمدیده به ترسیم روشن و صریح این خط و مرزها نیاز مبرم دارد و باید آن را در هر شرایطی تداوم بخشد.
 امر بالا به ویژه در مورد طبقه ی کارگر صادق است که تنها طبقه ی پیگیر و حامل تغییرات انقلابی گسترده در ایران و جهان است و باید رهبر انقلاب شود. این طبقه نیاز دارد که در هر گام انقلابی خویش استقلال داشته باشد و با تمامی جریان های طبقاتی غیر خود( بورژوایی و خرده بورژوایی) خط و مرز خویش را رسم کند. منظور از ترسیم خط و مرز تدوین تمامی تفاوت ها و اختلافات و تضادهایی است که موضع طبقه ی کارگر خواه در مسائل استراتژی و خواه در مسائل تاکتیکی و نیز در مورد هر مساله ی مشخصی که در پیش پای حرکت و تکامل انقلاب به وجود می آید با دیگر طبقات و یا لایه های درونی هر طبقه ی مشخص دیگر و هر گرایش های انقلابی غیر کارگری و یا گرایش های اصلاح طلبانه (رفرمیستی) دارد.
اما از سوی دیگر نباید اجازه داد که این نوع خط و مرز کشیدن های ضروری به مانعی در راه اتحادهای موقتی و نسبی میان طبقه ی کارگر با دیگر طبقات خلقی و یا با طبقات و جریان هایی بیرون از صف خلق که می توان علیه دشمن مشترک با آنها وارد اتحادها و ائتلاف های نسبی شد بشود. باید توجه داشته باشیم که تمامی خط و مرز ها در طبیعت و جامعه نسبی است و به یکدیگر تبدیل می شوند و این به این معنا هم هست که در شرایط مشخص سیاسی، دوست به دشمن و دشمن به دوست تبدیل می شود.
در مورد پوزیسیون:
در اینجا روشن نیست که پوزیسیون کدام جریان است. هم می تواند جریان احمدی نژاد باشدهم جریان روحانی و هم موسوی و کروبی و جریان های اصلاح طلب. اما این منطقی نیست که تمامی این جریان ها پوزیسیون دانسته شده و با یک چوب رانده شوند. باید خواه بین دشمنان و خواه بین مخالفین دشمنان فرق گذاشت و از سیاست استفاده از تضادها و برقرار کردن اتحاد های مشروط و موقتی و نسبی در عین مبارزه ی بی امان و مطلق پیروی کرد. از این دیدگاه ما باید از تضاد هر جریانی- که البته در حال حاضر مثلا موسوی و جریان هایی که از نظرات وی در مورد تغییر قانون اساسی پیروی می کنند دیگر پوزیسیون نبوده بلکه خود اپوزیسیون هستند- با جناح خامنه ای و دفتر رهبری استفاده کنیم و آن را شدت ببخشیم و بدینسان از یک سو مانع یک دستی و اتحاد دشمنان طبقاتی خود شویم و از سوی دیگر دشمن عمده در هر مرحله را به انفراد هر چه بیشتری در آوریم. به این ترتیب نیروهای ما در مقابل دشمن عمده بیشتر خواهد بود و ما صرفا به نیروهایی که داریم محدود نخواهیم شد و در نتیجه پیروزی بر دشمن عمده آسان تر خواهد بود.
 باید توجه داشت که هر گونه خط و مرز کشیدن مطلق - یا زنگی زنگ یا رومی روم - با دشمنان و یا دوستان نیمه راه انقلاب، این امکان را ایجاد می کند که در جنبش طبقات متحد خلق یا دوستان انقلاب بازتاب یابد و به دامن زدن و یا برجسته کردن اختلافات درون خلق بینجامد و موجب جدایی و تفرد جریان های درون آن گردد. امری که می تواند نیروی انقلاب را ضعیف کرده و به سستی و شکست بکشاند.
 در مورد اپوزیسیون: 
«جناح هایی که دست به کار بند و بست با قدرت های جهانی و رقم زدن تحولات از بالای سر مردم ایران شده اند تا همچنان به سبک و سیاق گذشته، اینبار نیز آزادیخواهی و برابری طلبی مردم ایران را قربانی مطامع ضد انسانی خود و غارتگران و جنایتکاران بین المللی کنند.»
 این امر نیز تا آن جا که در مورد سلطنت طلبان و پادشاهی خواهان است کاملا درست است. زیرا آنها جزو نوکران قدرت های جهانی و غارتگران و جنایتکاران بین المللی هستند و در خدمت آنها به تخریب در امر انقلاب ایران مشغول اند.
اما این جا نیز ما باید بین جریان های اپوزیسیون فرق بگذاریم. جریان هایی را که مزدور قدرت های بزرگ هستند از جریان هایی که مزدور نیستند تفکیک کنیم و مبارزات جریان هایی را که مزدور نیستند مورد بررسی قرار داده و نسبت به مواضع آنها مواضع متضادی در پیش گیریم. از جریان هایی که با جمهوری اسلامی از دیدگاه یک حکومت ملی نوع مصدقی مخالف اند تا جایی که با حاکمین کنونی مبارزه ی عملی می کنند پشتیبانی کنیم و در عین حال تمامی ضعف ها و کمبودها و اختلافات خود را با آنها در مساله ای که در مورد آن مبارزه صورت گرفته بیان کنیم و نیز سست عنصری، ضعف و سازش آنها را در این مبارزه افشا و به شدت با آن مبارزه کنیم. همچنین هر گونه خط و مرز کشیدن آنها را با قدرت جهانی مورد پشتیبانی قرار داده و در عین حال با هرگونه سازش آنها با این قدرت های غارتگر مبارزه کنیم. ما نمی توانیم و نباید همه ی را یکی کنیم و همه را با یک چوب برانیم.
مبارزاتی که خلق ایران در پیش دارد مبارزاتی بسیار بزرگ و درازمدت است- پایین تر خواهیم دید که قطعنامه اشاره ای بسیار آشکار و ارزشمند به این امر می کند- و طبقه رهبری کننده و دیگر طبقات خلقی باید با دقت و وسواس فوق العاده ای مواضع هر طبقه، هر جریان طبقاتی و هر بخش و گروه و فرد با نفوذی در هر عرصه ای، از اقتصادی گرفته تا سیاسی و فرهنگی و در مورد هر مساله ای را تجزیه و تحلیل کنند و با دقت هر چه تمام تر ازهر موضع  این جریان ها که می توان در خدمت تضعیف دشمن مشترک و تکامل مبارزات خلق بهره گرفت پشتیبانی کرده و هر موضع آن را که به نفع دشمن و علیه تکامل جنبش خلق است به سختی به مبارزه گیرند و هر سازش وی را در مورد هر مساله ی در خور اهمیتی افشا کنند.
باید توجه کنیم که انقلاب ایران با دشمنان داخلی و بیرونی طرف است و در هر حرکت خود نیاز به گسترده ترین اتحاد در صفوف خود را دارد. باید از هر جریانی هر چه که بتواند و از آن برآید به نفع انقلاب استفاده کرد و در هر مرحله و آنی از مبارزه، از تضادهای درون صفوف دشمن به شکلی درست و به نفع جنبش طبقه ی کارگر و خلق بهره برد و نیروهای آن را به حداقل آن چیزی که می تواند باشد کاهش داد.
ما باید یاد بگیریم که یک سویه نیاندیشیم، بلکه در اساس دو سویه و بنابراین در پدیده های مرکب و پیچیده که تضادهای زیاد دارند، در مورد هر مساله ای چند سویه بیندیشیم. ما نیاز داریم که بر بینش دیالکتیکی در برخورد به هر پدیده ای مسلط شویم. دیالکتیک که ریشه های آن در اندیشه های نیاکان ما نیز موجود است به ما می آموزد که هر پدیده و جریانی را از هر دو دیدگاه مثبت و منفی و خوب و بد و زیبا و زشت و مفید و مضر و قوت و ضعف و پیگیر و ناپیگیر و مبارزه و سازش و مطلق و نسبی طرح و بررسی کرده و نتیجه را ملکه ی ذهن خود سازیم. ما باید این دیدگاه را در هر برخوردی به دوست و دشمن به کار گیریم.
 اکنون از زوایه ای دیگر به بند مزبور توجه می کنیم:
ت- «جناح هایی که دست به کار بند و بست با قدرت های جهانی و رقم زدن تحولات از بالای سر مردم ایران شده اند تا همچنان به سبک و سیاق گذشته، اینبار نیز آزادیخواهی و برابری طلبی مردم ایران را قربانی مطامع ضد انسانی خود و غارتگران و جنایتکاران بین المللی کنند.»
ت- در این جا قطعنامه از قدرت های جهانی و غارتگران و جنایتکاران بین المللی- یعنی امپریالیست ها - نام می برد. قطعنامه با اشاره به این نکته نسبت به  منشور گامی بسیار ارزشمند و در خور تحسین به پیش بر می دارد. این جا مشخص است که ما تنها با جمهوری اسلامی روبرو نیستیم بلکه با دشمنانی غارتگر و جنایتکار که در خارج کشور برای انقلاب ما توطئه می چینند روبروییم. روشن است که از میان این دو دشمن، حکومت اسلامی عمده است و عمده مبارزه ی طبقات انقلابی خلق ما باید علیه این دشمن باشد.اما غیر عمده بودن حال حاضر این دشمنان خارجی یعنی «قدرت های جهانی و غارتگران و جنایتکاران بین المللی» به این معنا نخواهد بود که آنها اکنون بی اهمیت اند و یا در آینده عمده نخواهند شد. در این بخش با هشدار قطعنامه در مورد توطئه هایی که این قدرت های جهانی علیه انقلاب ما می چینند و نیز عواملی که در اپوزیسیون دارند- این عوامل همان سرمایه داران کمپرادور فراری و یا تازه به دوران رسیده هستند و همچنین جریان های سست عنصر و دوستان نیمه راهی که می توانند از ترس جنبش طبقه ی کارگر و خلق با آنها به سازش برسند- می توانند انقلاب ما را به کجراه برده و«همچنان به سبک و سیاق گذشته، این بار نیز آزادیخواهی و برابری طلبی مردم ایران را قربانی مطامع ضد انسانی خود و غارتگران و جنایتکاران بین المللی کنند.»
ث- «اما آن پدیده ای که امروز در صحنه تحولات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران جاری است، جنین رشد یافته انقلابی را در خود دارد که می تواند سرآغاز یک انقلاب بزرگ اجتماعی در ایران و منطقه خاورمیانه باشد و تاریخی نوین را در این منطقه مهم و استراتژیک از جهان کنونی رقم بزند.»
ث- این جا یکی از مهم ترین و کلیدی ترین گام ها نسبت به منشور به پیش برداشته می شود. تفسیر آن چنین می تواند باشد:
انقلاب ایران در صورتی که به وسیله ی طبقه ی کارگر رهبری شود و در صورتی که به ترسیم درست خواست ها در هر مرحله دست زند و در صورتی که تمامی متحدین خود را به درستی تشخیص داده و یک جبهه ی متحد خلق را علیه دشمنان خویش سازمان دهد می تواند یک انقلاب اجتماعی بزرگ - از دیدگاه ما در حال حاضر انقلاب دموکراتیک نوین- را به پیش برد. این می تواند سرآغاز یک انقلاب اجتماعی بزرگ در ایران و خاورمیانه باشد و تاریخی نوین را در این منطقه ی مهم و استراتژیک از جهان کنونی رقم زند.
چنین دیدگاه و چنین چشم اندازی به طبقه ی کارگر و همه ی ما یاری خواهد کرد که وظایف خود را بسیار بزرگ تر و سنگین تر از اکنون بببینم و نیز به نیروی اراده ی ما خواهد افزود که با شوق فراوان امر انقلاب خود را به پیش بریم.
ج-«اگر چه منشور مطالبات حداقلی بیست تشکل صنفی و مدنی در میانه ی خیزش سراسری زن، زندگی، آزادی و از متن و دل جامعه سر بر آورده است و قطب نمای مبارزات همین امروز ما برای شکل دهی به ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آینده ایران است با این حال با توجه به کل شرایط و اوضاع و احوال اقتصادی و اجتماعی و سیاسی حاکم بر کشور، ما بر این باوریم که طبقه کارگر ایران با قرار گرفتن در مرکز ثقل تحولات سیاسی آتی، قادر خواهد شد افق رهائی بخش و تاریخی خود را بطور حداکثری به پیش برد.»
ج- در این بخش باز به یکی از مهم ترین گام های منشور به پیش بر می خوریم.
طبقه ی کارگر ایران باید در مرکز ثقل تحولات سیاسی ایران قرار گیرد. باید رهبر انقلاب شود.(1) تنها این طبقه است که در صورتی که به درستی متشکل شود و سازمان یابد(2) می تواند انقلاب را با آگاهی و اراده ی سترگ خویش پیگیرانه ادامه دهد و به پیروزی رساند. تنها این طبقه است که می تواند مهلک ترین ضربات را بر پیکر ارتجاع و هر گونه قدرتی که در مقابلش علم شود وارد کند و تنها این طبقه است که می تواند انقلاب دموکراتیک نوین را به انقلاب سوسیالیستی تکامل دهد و جامعه ایران را به سوی کمونیسم پیش برد.
چ- «ما با حمایت از اعتصاب گسترده کارگران پروژه‌ای نفت و گاز و پتروشیمی، بار دیگر و به مناسبت روز معلم و روز جهانی کارگر، با قرار دادن مطالبات دوازده‌گانه‌ی منشور مطالبات حداقلی بیست تشکل صنفی و مدنی، به مثابه خواست‌های حداقلی خود در این قطعنامه، کارگران و معلمان، زنان، دانشجویان و عموم توده های ستمدیده مردم ایران را فرا میخوانیم با سازمانیابی در تشکلها و شوراهای محیط کار و محلات، مبارزات خود را برای گذر از شرایط ضدانسانی موجود و شکل دهی به آینده ای مبتنی بر تحقق خواستهای آزادیخواهانه و برابری طلبانه، متکی به اراده و اتحاد و همبستگی خود سازند.»
چ- مهم ترین نکنه در این بند اشاره به فراخواندن توده ها به سازمان یابی و تشکل به ویژه در «شوراهای محیط کار» است. تمامی کارگران و زحمتکشان و لایه های مزدبگیر و حقوق بگیر و خلاصه هر جا که مزد بگیران جمعی را تشکیل می دهند و در هر جا که امکان هست باید شوراهای کارگری، کشاورزان، معلمان، کارمندان، پرستاران و کارکنان بیمارستان ها و...را تشکیل دهند. حکومت آینده حکومت دموکراتیک این شوراهای انقلابی خواهد بود.  
 هرمز دامان
نیمه ی نخست اردیبهشت 1402
یادداشت ها
1-    البته رهبری انقلاب با گفتن و کلام به وجود نمی آید و نیز با گفتن به هیچ طبقه ای داده نمی شود. برای رهبری انقلاب باید طبقه ی کارگر در نظر و عمل نشان دهد که آگاه ترین و سازمان یافته ترین و با انضباط ترین و مبارزترین و پیگیرین و فدارکارترین طبقه در راه انقلاب است و توانایی رساندن تمامی توده های زحمتکش (کشاورزان و دیگر لایه های استثمار شده و ستمدیده ) و زنان و ملیت ها را به خواست ها و آزاد کردن شان را دارد. آنچه تا کنون طبقه ی کارگرانجام داده است گام هایی است در این راه.
2-    این واقعیتی است که تشکل های کنونی طبقه ی کارگر در حد وظایف بزرگ و تاریخی این طبقه خواه در ایران و خواه در منطقه نیست. از این رو نه تنها تشکل های صنفی کارگری باید گسترش یابد و تمامی مراکز کارگری را در بر گیرد بلکه باید حزب کمونیست این طبقه با جهان بینی مارکسیستی - لنینیستی - مائوئیستی تشکیل شود تا بتوان این طبقه را برای رهبری آماده کرد.  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر