۱۴۰۲ خرداد ۱, دوشنبه

فرصت طلبان و اشکال تکامل یابنده ی مبارزه ی انقلابی

 
 
مخالفت فرصت طلبان با اشکال تکامل یابنده ی مبارزه ی انقلابی برای سرنگونی مرتجعین
 
درباره ی اعلامیه مشترک هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر) و حزب کمونیست ایران با نام «هیچ انسانی مستحق اعدام نیست!»
 
تقریبا بیشتر گروه های انقلابی و چپ و«شبه چپ» ایرانی( از جریان های رویزیونیست گرفته تا ترتسکیست و«مارکسی») مخالف مجازات اعدام هستند و آن را قتل حکومتی می دانند. این موضع جدا از ارتباط  آن با لغو حکم اعدام در بسیاری از کشورهای جهان، عموما به نوشته ای از مارکس برگردد که در آن دلایلی را که برای مجازات اعدام مجرمین در جامعه ی بورژوایی آورده می شود نادرست و بنابراین احکام اعدام را بی خاصیت و بی نتیجه در اصلاح جامعه می داند. 
از سوی دیگر در دوران اخیر افزایش اعدام ها که همواره ابزاری بوده در دست حکومت مرتجع خامنه ای تا با کشتن مبارزین، جنبش ها و خیزش های توده ها را سرکوب کند مزید بر علت شده و بر مخالفت این گروه ها با اعدام افزوده است. تا جایی که مخالفت با اعدام به عنوان شکلی از مجازات برای اصلاح مجرمین در جامعه ی کنونی و سرکوب حکومتی در میان باشد این گونه مخالفت ها در چارچوب مبارزه برای دموکراسی و آزادی قرار می گیرد.
اما آنچه که در میان است این است که مخالفت برخی از این گروه ها با اعدام ها به وسیله ی حکومت مستبد با ارجاع به مارکس و یا لغو اعدام در کشورهای دیگر تنها یک سوی قضیه است. سوی دیگر مخالفت این گروه ها با اعدام در اساس مخالفت با قهرانقلابی و مبارزات مسلحانه به وسیله ی طبقه ی کارگر و خلق ایران علیه حکومت ددمنش است.
چنانکه می دانیم و بارها هم صحبت آن شده است مخالفت مارکس با مجازات اعدام که در نوشته ای به همین نام در سال 1853 انتشار یافت به هیچ وجه موجب نشد که مارکس و انگلس خواه پیش و خواه پس از آن، مخالف انقلاب و به کار گرفتن قهرانقلابی علیه حکومت های مرتجع فئودالی و یا سرمایه داری باشند و توده ها را دعوت کنند که چون مجازات اعدام نادرست است پس دست زدن به مبارزه ی قهرآمیز طبقه ی نو برای سرنگونی طبقه ی کهنه نیز نادرست است. برعکس برمبنای تحقیق و بررسی تاریخی، آنها قهرانقلابی را در بنیان نظریه ی خویش جای دادند و آن را همواره قاعده ی اساسی تغییرات انقلابی در جوامع دانستند. مارکس از انتقاد سلاح صحبت کرد و به روشنی قهر را قابله ای به شمار آورد که جامعه نو را از دل جامعه ی کهنه بیرون می آورد و نیز گفت تا طبقه ی کارگر از یک جنگ داخلی طولانی عبور نکند نمی تواند خود را از آلوده گی های جامعه ی سرمایه داری رهایی بخشد؛ و انگلس هم در ستایش قهرانقلابی بسیار نوشت و همچون مارکس آن را مسیری دانست که طی آن توده های زحمتکش و ستمدیده کمال معنوی و اخلاقی پیدا می کنند. این دو آموزگار طبقه ی کارگر از هر عمل انقلابی و قهرآمیز طبقه ی کارگر خواه در انقلاب 1850- 1848 فرانسه و خواه کمون پاریس دفاع کرده و حتی در مورد کمون نیز به صراحت گفتند یکی از دلایل شکست کمون این بود که کارگران زیادی خوش قلب و دل رحم بودند و آن گونه که لازم بود علیه دشمنان طبقاتی خود سلاح و قهرانقلابی را به کار نبردند و مقاومت آن را درهم نشکستند. دیگر رهبران و انقلابیون مارکسیست از لنین تا مائو بر این اندیشه و اصل اساسی مارکسیسم تکیه کرده و مبارزات طبقه ی کارگر روسیه و یا چین را بر مبنای آن خواه در شکل قیام مسلحانه توده ای( قیام اکتبر) و خواه در شکل جنگ خلق( چین از سال 1928 تا 1949) سازمان دادند. تمامی تجارب انقلاب در ایران از مشروطیت تا کنون نیز گواه بر درستی به کارگیری قهرانقلابی در مقابل قهرضد انقلابی به عنوان قاعده ای اساسی است. 
در تاریخ چهارشنبه 27 اردیبهشت اعلامیه ایی با نام «هیچ انسانی مستحق اعدام نیست!» از سوی سازمان کارگران انقلابی ایران( راه کارگر) که یکی از طوایف خروشچفیست راه کارگری است و دیگری حزب کمونیست ایران(حزبی نیمه رویزیونیست و نیمه ترتسکیست و کلا سوسیال دموکرات) انتشار یافته که در آن تنها با اعدام حکومتی مخالفت نشده بلکه این امر به گونه ای ضمنی به مخالفت با قهر انقلابی از سوی طبقه ی نو نیز گسترش یافته است. امری که بی ارتباط با سر دادن شعار« وای به روزی که مسلح شویم» از سوی جوانان انقلابی در روزهای پس از اعدام سه مبارز آزادیخواه در اصفهان نیست. این اعلامیه به شکل نمونه واری آنچه را که در پس ذهن بیشتر گروه های رویزیونیست و ترتسکیست و«مارکسی» وجود دارد و های وهویی که علیه مجازات اعدام راه می اندازند نشان می دهد.
در این اعلامیه چنین آمده است:
«جنبش مردمی برای بدست آوردن برتری عددی و بسیج بیشترین نیرو برای مبارزه با خشونت دولتی بایستی قبل از آن برتری اخلاقی را بدست آورد. برای رسیدن به چنین هدفی، ترویج نافرمانی مدنی و در پیش گرفتن سیاست عدم خشونت سازمانیافته و تاکید بر برخوردهای انسانی حتی با دشمنان خود، یک ضرورت تام و تمام است. از این روست که جنبش مردمی باید بر روی نکاتی تاکید کند که بتواند برتری اخلاقی اش را اثبات کند، به بسیج بیشترین نیرو یاری رساند، در صفوف دشمن تردید ایجاد کند و حمایت انسان های آزاده سراسر جهان را جلب نماید. تنها از این طریق است که می توان نیروی گسترده ای علیه مجازات غیرانسانی اعدام بسیج کرد و مانع از دست رفتن جان انسان های بیشماری شد.»
 پرسش نخست این که آیا مردم برای سرنگونی این حکومت مبارزه می کنند یا تنها برای جلوگیری از اعدام ها و لغو اعدام؟
و دوم: آیا«خشونت دولتی» یعنی همین اعدام ها و یا به کارگیری قهرسازمان یافته به وسیله ی حکومت و با ابزاری مانند سپاه و بسیج و نیروهای اطلاعاتی و نیروهای انتظامی و ارتش برای برده نگه داشتن طبقه ی کارگر و زحمتکشان و تداوم نظام استثمار و ستم را نیز در بر می گیرد؟ اگر مورد دوم درست است آنگاه در مقابل «خشونت دولتی» یا درست تر قهرارتجاعی طبقات استثمارگر و ستمگر حاکم چه باید کرد؟
در بخشی از اعلامیه آمده است که:
«حکومت اسلامی زیر ضربات سهمگین خیزش انقلابی ژینا و برای جلوگیری از پیشروی آن و لرزانتر شدن حاکمیت دین، سلاح اعدام را هر روز تیزتر از روز پیش می کند.»
این درست است که حکومت سلاح اعدام را تیزتر از پیش کرده است اما پیش از سلاح اعدام این سلاح های در دست نیروهای نظامی بوده است که نقش اساسی را در به خون کشاندن و سرکوب جنبش توده ها طی همین جنبش و بسیاری از جنبش های دیگر از انقلاب 57 گرفته تا کردستان و ترکمن صحرا و خوزستان و سال 88 و ... داشته است. در خود اعلامیه نه تنها به اعدام ها بلکه به بخشی از این کشتارها نیز اشاره شده است.
از سوی دیگر از این عبارات می توان نتیجه گرفت که این ضربات سهمگینی که خیزش انقلابی ژینا به حکومت وارد کرده است تنها برای نفی «حاکمیت دین» می باشد، حال آنکه روشن است که خیزش و انقلاب کنونی صرفا برای نفی «حاکمیت دین» نیست بلکه برای نفی حاکمیت مشتی سرمایه داربوروکرات رانت خوار فاسد و دزد و اختلاس گر و جنایتکار وابسته به قدرت های امپریالیستی است که ضمن حفظ ساختار اقتصادی زیرسلطه ی امپریالیسم ایران، استبداد سیاسی برقرار کرده و فرهنگی متحجر را به یاری تسلط مذهب بر جامعه حاکم کرده اند.
 به عبارات نخستین بر می گردیم. اعلامیه  به جنبش می گوید که  برای به دست آوردن« برتری عددی و بسیج بیشترین نیرو برای مبارزه با خشونت دولتی بایستی قبل از آن برتری اخلاقی را بدست آورد.»
منظور از «برتری اخلاقی» چیست؟
اعلامیه در کلیدی ترین عبارت خود در این مورد می گوید:
«برای رسیدن به چنین هدفی، ترویج نافرمانی مدنی و در پیش گرفتن سیاست عدم خشونت سازمان یافته و تاکید بر برخوردهای انسانی حتی با دشمنان خود، یک ضرورت تام و تمام است.»
 به این ترتیب ته داستان بر سر سیاست به کارنبردن«خشونت سازمان یافته» علیه دشمنان و به جای آن «برخوردهای انسانی حتی با دشمنان خود است.»
چنانکه دیده می شود این جا دیگر صرفا مخالفت با واکنش های عکس العملی و فوری و مثلا عجولانه ی برخی از توده ها مقابل اعدام ها و انتقام گرفتن در میان نیست بلکه صحبت از مخالفت با مجازات اعدام آغاز گشته اما به نفی به کارگیری«خشونت سازمان یافته» یعنی سازمان دادن قهرانقلابی طبقه ی کارگر و توده ها علیه قهرضد انقلابی حکومت مرتجع کشیده شده است. به عبارت دیگر این های و هوی بر سر«برتری اخلاقی» و« برخوردهای انسانی حتی با دشمنان خویش» صرفا برای این نیست که اگر حکومت اعدام ضد انقلابی کرد شما اعدام انقلابی نکنید که خودش نظر نادرستی است( جدا از این که می توان در مورد زمان آن بحث داشت)، بلکه اساسا برای این است که اگر دشمن به طور سیستماتیک و منظم قهر ضدانقلابی به کار برد شما با قهرانقلابی سازمان یافته واکنش نشان ندهید بلکه به« نافرمانی مدنی» قناعت کرده و با دیوان و ددان دستگاه قضایی و پاسداران و بسیجی ها و لباس شخصی ها و اطلاعاتی ها و نیروهای انتظامی گل و شیرینی بدهید و به آنها بگویید «دوست شان دارید» تا نشان داده باشید که نسبت به دشمن« برتری اخلاقی» دارید و «برخوردهای انسانی» را حتی با دشمنان خود که شما را به قتل می رسانند پیشه کرده اید؟
به خودی خود روشن است که چقدر این دستورالعمل ها توخالی است.
در مورد«بسیج بیشترین نیرو» باید گفت این گردآوری نیرو در کشورهای استبدادی زیرسلطه در نهایت از راه سازمان دادن قهرمسلحانه و جنگ توده ای به دست می آید و نه از طریق به کار نبردن قهرسازمان یافته و نمایش انتزاعی و پوچ «برتری اخلاقی» با رفتار محبت آمیز با دشمنان خونین توده ها. «برتری اخلاقی» به این معنا نیست که پاسخ کشتار توده ها به وسیله ی دشمن طبقاتی را با گل و شیرینی و پند و اندرز داد بلکه به این معناست که در مقابل دشمنی که توده ها را به خاک و خون می کشد، آرمان ها، اهداف و منافع عالی توده ها را برای تکامل جامعه پیش گذاشت و از آنها دفاع و به مبارزات توده ها برای تحقق چنین آرمان ها و اهدافی در تمامی اشکال ضروری آن یاری کرد.
«تردید» ایجاد کردن در«صفوف دشمن» نیز تنها از طریق تبلیغ آرمان ها و اهداف مبارزات توده ها که امری همواره ضروری است و نیز تلاش برای جلب سربازان ارتش و نیروهای ساده دشمن نیست( این کار اخیر را عموما توده ها خود بلدند) بلکه درعین حال از طریق مبارزه قهرآمیز با نیروهای نظامی دشمن است. مبارزه و ضربات پی درپی به صفوف دشمن است که فهم مرگ بی دلیل و بی حاصل و تردید جانکاه را در روان نیروهای آن جاری می کند و به مرور به ترک صفوف دشمن و پیوستن به صفوف خلق و یا اتخاذ بی طرفی وادارشان می کند.
و بالاخره این که اگر می خواهید «حمایت انسان های آزاده سراسر جهان را جلب نماید» باید به «برخوردهای انسانی حتی با دشمنان خویش» دست زنید یک سخن بی خاصیت است. در حقیقت چنین پشتیبانی ای به صرف کاربرد«نافرمانی مدنی» و«مبارزات مسالمت آمیز» و« ببینید ما چه خوبیم که دست به سلاح نمی بریم!» به دست نمی آید بلکه بر اساس حقانیت تاریخی مبارزه ای که طبقه ی کارگر و خلق یک کشور در پیش گرفته است به دست می آید. مبارزات در ویتنام به این سبب پشتیبانی انسان های آزاده سراسر جهان را جلب نکرد که برخوردهای انسانی به نیروهای دشمن را پیشه کرد( گرچه شیوه جنگ ارتش های مردمی انقلابی با دشمنان خواه در جنگ و خواه در فضاهای غیرجنگی کیفیتا با برخورد دشمن به مبارزان انقلابی در هر دو این فضاها فرق داشته است) بلکه به این سبب جلب کرد که جنگ ویتنامی ها با مرتجعین مزدور و امپریالیست ها عادلانه و برحق بود در حالی که جنگ امپریالیست ها و مرتجعین با خلق ویتنام ناعادلانه و ارتجاعی و ناحق بود.
دو نکته دیگر:
یک: نمی توان مبارزه با اعدام را به مثابه مبارزه ای جدا از مبارزات عمومی و کلی به شمار آورد و گفت مبارزه با اعدام یک چیز جدا از مبارزه با کل حکومت است. اعدام نیروهای انقلابی یکی از شکل های خاص کاربرد قهر ضدانقلابی به وسیله ی حکومت مرتجع است. سرکوب مسلحانه ی جنبش های توده ای( سرکوب انقلاب 57، کردستان، بلوچستان، آبان 98) شکل اساسی تر و عمومی تر کاربرد قهرضدانقلابی است. زمانی که مبارزه پیش می رود و تکامل می یابد نمی توان به توده ها گفت که شما در مبارزه با اعدام واکنش نشان ندهید و در شرایطی که می توانید و ضروری است قهر به کار نبرید. درحقیقت این مبارزه بین دو قطب ارتجاع و انقلاب است. انقلاب در فرایند تکامل خود به کاربرد قهرانقلابی می رسد و آن را در مقابل قهر ضدانقلابی به کار می گیرد. زمان و اشکال به کار گیری قهرانقلابی مشروط به شرایط تکامل مبارزه است. در درجه ای از تکامل مبارزه این اشکال محدود و به وسیله ی دسته های کوچک مسلح انجام می شود و در درجات بالای تکامل مبارزه ی طبقاتی، اشکال آن گسترده و دامنه دار شده و به وسیله ی حزب و سازمان و نیروهای مسلح قیام کننده گان و یا ارتش انقلابی توده ای انجام می شود. زمانی که قهر انقلابی سازمان یافته در شکل تدارک قیام مسلحانه و یا جنگ توده ای بروز می کند خواه در برابر قهر ضدانقلابی مستقیم و خواه در برابر اعدام های ضدانقلابی واکنش نشان می دهد و ضمن این که به این نکته توجه دارد که «روش«پاسخ  ضربه با ضربه» وابسته به موقعیت است»( مائو، درباره ی مذاکرات چون کینگ، منتخب آثار جلد چهارم، ص 78) یعنی شکل پاسخ به ضربه مشروط به شرایط و تناسب نیروهای دشمن و خلق و نیازهای تکامل یابنده ی جنبش است، از سیاست پایه ای و کلی «پاسخ هر ضربه با ضربه»(مائو، همانجا، ص 75) و به بیان ما«زدی ضربتی، ضربتی نوش کن!» پیروی می کند. کافی است که نگاهی به تاریخ دو انقلاب بزرگ ایران یعنی انقلاب مشروطیت و نیز انقلاب 57 بکنیم تا این حقایق ساده دستگیرمان شود.
دو- روشن است که «برخوردهای انسانی» جدا از رعایت موازین جنگ مثلا حمله نکردن به بیمارستان ها و... به معنای این است که شما دشمن را شکنجه نکنی، به زور اعتراف نگیری، با اسرای جنگی به مهربانی رفتار کنی، اسرای ساده را آزاد کنی و رفتارهایی از این دست، اما به این معنا نیست که در مقابل قهر ضدانقلابی و ارتجاعی دشمن از به کار گیری قهرانقلابی پرهیز کنی و برای نشان دادن «برتری اخلاقی» خود در بوق و کرنا کنی که من در مقابل دشمن تنها دست به« نافرمانی مدنی» و «مبارزات مسالمت آمیز» می زنم و آنگاه لبخند بر لب بنشینی تا دشمن تو را از پای درآورد.
در جنگ و انقلاب حلوا تقسیم نمی کنند و این را همه می دانند.
 
قهرانقلابی پاسخ قهر ضدانقلابی است!
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
 
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
30 اردیبهشت 1402

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر