تشدید تضادهای
سرمایه داری- امپریالیستی و
امارت مفلوک طالبان
کشورهای همسایه و مداخله گر در افغانستان مانند ایران و پاکستان درگیر بحران های همه جانبه سیاسی و اقتصادی هستند. شورش های اجتماعی گسترده، بحران اقتصادی فراگیر و شکاف عمیق طبقه حاکمه، در این کشورها وضعی را به وجود آورده است که امکان هرگونه تحول در این دو کشور دور از توقع نیست. تسلط طالبان بر افغانستان و جنگ اوکراین اوضاع کشورهای آسیای میانه را به شدت متاثر کرده و رقابت امپریالیستی در این منطقه را افزایش داده است. اکنون، کشورهای آسیای میانه و روسیه از مرزهای جنوبی شان به دلیل تجمع گروه های افراطی - اسلامی در افغانستان، به شدت احساس ناامنی می کنند.
در نتیجه ی اوضاع بحرانی منطقه و جهان، اکنون افغانستان کمتر مورد توجه قدرت های امپریالیستی قرار دارد و علیرغم نگرانی شان از اوضاع افغانستان و سلطه ی طالبان، به ناگزیر با طالبان، شیوه دوگانه ی مدارا از یک طرف و به رسمیت نشناختن دولت طالبان از طرف دیگر، در پیش گرفته اند. امری که بدون شک موقتی خواهد بود.
طالبان و نظام امپریالیستی
طالبان و رهبران شان هنوز از باد پیروزی بر اشغالگران امریکایی و متحدانشان، سرمست اند. اکنون بعد از پیروزی آنها، تطبیق شریعت و اسلامی کردن جامعه را مهم ترین وظیفه شان می دانند و برای تحمیل آن از هیچ امری ابا نمی کنند و هر حرکت اعتراض را به نام جاسوس و وابسته بودن به امریکا و کفار به طور بیرحمانه سرکوب می کنند. اما این خشونت افسارگسیخته، تنها بر مردم دربند افغانستان اعمال می شود. حال آن که پشتیبانی از هواپیماهای بی سرنشین اشغالگران و کشتن ایمن الظواهری رهبر القاعده در قلب کابل، و اصرار رهبران طالبان به سران کشورهای امپرپالیستی به رهبری امریکا برای به رسمیت شناسی و جلب کمک های مالی، این غرور وهم آلود را به حقارت و درماندگی مبدل کرده است. اکنون کمک ها و بسته های چهل میلیون دلاری امریکا و «جامعه جهانی» در هر هفته به طالبان، نه تنها توهم استقلال و اقتدارشان را زایل کرده است، بلکه همچون دوران رژیم دست نشانده، بخش از وظایف دولتداری طالبان و رسیده گی نسبی به 28 میلیون گرسنه در کشور و جلوگیری از فروپاشی کامل اقتصادی را عمال کشورهای امپریالیستی به عهده دارند. در این میان، اما تلاش های طالبان برای رهایی از این وابستگی مالی و تحکیم ثبات اقتصادی به سرمایه گذاری های امپریالیسم چین در معادن لیتیوم، مس و نفت افغانستان، به جای نرسیده است.
چنین است استقلالی که طالبان از آن دم می زدند! این استقلال، غیر از تحمیل شریعت قرون وسطی با خشونت افسارگسیخته بر زنان، جوانان و زحمتکشان جامعه چیزی دیگری نبوده است. منظور طالبان از استقلال هیچ گاه استقلال سیاسی و اقتصادی افغانستان نیست. استقلال سیاسی و اقتصادی نه تنها برای رژیم ورشکسته و درمانده طالبان، بلکه برای بسیار از کشورهای سرمایه داری زیرسلطه مانند ایران و ترکیه نیز ممکن نیست.
نظام حاکم بر جهان، یک نظام سرمایه داری امپریالیستی است. در این نظام جهانی سلسله مراتبی از سلطه و اقتدار، کشورهای زیرسلطه را به کشورهای امپریالیستی و نهادهای سیاسی و مالی آنها وابسته می کنند. وابستگی طالبان نیز به نظام امپریالیستی، وابستگی سیاسی و اقتصادی است. طالبان، هرگز قادر نیستند، بندناف امارت اش را که به نظام امپریالیستی وصل است، ببرند. آنها، نه تنها در تلاش برای رهایی از وابستگی به مناسبات اقتصادی - سیاسی نظام امپریالیستی جهان نیستند، بلکه در صدد ایجاد پیوند محکم تر و به رسمیت شناسی از سوی این کشورها هستند. استقلال حقیقی کشور فقط در اثر انقلاب دموکراتیک نوین و سوسیالیستی ممکن و مقدور است که در آن سلطه ی امپریالیسم عمدتاً در اثر سرنگونی طبقات فئودال- سرمایه دار کمپرادور وابسته به نظام امپریالیسم جهانی میسر می شود.
برای امپریالیسم امریکا دوام اشغال افغانستان و حفظ یک رژیم به غایت ضعیف در افغانستان، به دلیل تشدید بحران مالی و داخلی امپریالیسم امریکا و به دلیل تضعیف سلطه جهانی و تغییر اولویت شان در جهان، تقریبا ناممکن شده بود. حال که نیروهای نظامی امریکا از افغانستان بیرون رفته و رژیم دست نشانده اش فروپاشیده است، روابط شان با طالبان از چه قرار است؟
روابط امپریالیسم امریکا با طالبان دوپهلو، متضاد و تا حدودی مبهم است. با وجود تقابل و دشمنی میان طالبان و امریکا، روابط سیاسی میان شان ادامه دارد. امپریالیسم امریکا، علاوه بر مجراهای دیپلماتیک مستقیم با طالبان در قطر، بخش از سیاست و برنامه هایشان را در ارتباط با طالبان، از طریق دولت های پاکستان و قطر به پیش می برد و برای تحمیل خواست هایش بر طالبان، از ابزارهایی مانند تحریم و غیره استفاده می کند.
طالبان به عنوان حاکمان یک کشور زیرسلطه در سلسله مراتب جهانی وابسته به نظام امپریالیسم جهانی است که در راس آن امریکا قرار دارد. به بیان دیگر، رشته های گوناگون، امارت طالبان را به امپریالیسم امریکا وصل می کنند. اما این امر به معنی نادیده گرفتن تضاد و دشمنی میان طالبان و امپریالیسم امریکا نیست. نارضایتی گسترده از سلطه و تجاوز امپریالیستی در میان ملل زیر ستم و تضاد میان کشورهای بزرگ امپریالیستی، زمینه ی مانور و چانه زنی برای حاکمان کشورهای زیرسلطه فراهم می کنند. هرچند این مانور و چانه زنی از چارچوبه و محدوده نظام امپریالیستی فراتر نمی رود. افزون براین، بنیادگرایی اسلامی به رهبری طالبان به دلیل افراطیت مذهبی و ضرورت انسجام داخلی و حفظ پایه های اجتماعی آنها، علیرغم فشارها و تحریم ها، به راحتی برای شان مقدور نیست تا روابط همه جانبه با امپریالیست ها به خصوص امپریالیسم امریکا که بیست سال با آنها جنگیدند، داشته باشند. این امر را هم دوران اول امارت طالبان و هم حاکمیت 44 ساله جمهوری اسلامی ایران به ثبوت رسانده است.
کمک ها و بسته های پولی هفته وار امپریالیسم امریکا و نهادهای امپریالیستی غرب تا حدود زیاد در روابط طالبان با امپریالیسم امریکا در سطح جامعه ابهام به وجود آورده است. ابهامی مبنی براین که گویا نه تنها میان امریکا و طالبان هیچ دشمنی وجود ندارند، بلکه امریکا در به قدرت رساندن طالبان نقش داشته و هم اکنون نیز به طالبان کمک می رساند. در این مورد چند مساله را باید در نظر گرفت. اول، این کمک های به اصطلاح بشردوستانه- امپریالیستی زیر فشار سازمان های مدنی و کشورهای جهان انجام می شود که امریکا را مسئول وضعیت بحرانی امروزی افغانستان می دانند؛ وضعیتی که در آن 28 میلیون نفر گرسنگی می کشند. ثانیاً، این کمک های بشردوستانه و مشروط - که در حقیقت شکل از ورود سرمایه ی امپریالیستی در یک کشور زیرسلطه است- ابزار نفوذ و دخالت امپریالیستی امریکا در افغانستان است.
این درست است که اگر امپریالیسم امریکا بخواهد، می تواند فشار بیشتر از این بر طالبان وارد نموده و فروپاشی اقتصادی و بی ثباتی را در افغانستان بیشتر کند، و به این دلیل که نهادهای امنیتی و مالی امپریالیستی افزون بر شناخت از وضعیت نهادهای اقتصادی امارت طالبان، بر آن نظارت و کنترل دارند؛ اما حال پرسش این است که چرا امپریالیسم امریکا این کار را نمی کند؟ چرا از مخالفین طالبان پشتیبانی نظامی نمی کند؟ چرا روابط سیاسی شان هنوز با طالبان ادامه دارد؟
در جواب به این پرسش ها باید گفت: اولا به این دلیل که نه تنها امریکا، بلکه سایر کشورهای امپریالیستی، طالبان را به عنوان حاکمان افغانستان می بینند و نیروهای بدیل که بتواند طالبان را با چالش جدی مواجه کنند، نمی بینند. ثانیا، همان گونه که گفتیم در نتیجه تغییرات در معادلات جهانی میان قدرت های امپریالیستی، اولویت های امریکا برای حفظ هژمونی و سلطه جهانی اش تغییر کرده است و دیگر افغانستان مانند بیست سال پیش، آن جایگاه را ندارد. ثالثاً، به نظر نمی رسد امریکا، تشدید بی ثباتی و بحران در افغانستان را به نفع خود بداند و از یازده سپتامبر دیگر، احساس خطر نکند. به این دلایل، اکنون میان امپریالیسم امریکا و چین بر سر مسائل افغانستان، توافق نانوشته مبنی بر جلوگیری از وخامت بیشتر اوضاع و جنگ داخلی در این کشور وجود دارد. این امر تا کنون یکی از دلایل تداوم امارت طالبان و جلوگیری از تضعیف بیشتر طالبان در 20 ماه گذاشته بوده است.
امپریالیسم امریکا به جای سرمایه گذاری برای مخالفین طالبان که بسیار پراکنده و ناتوان هستند، بیشتر به اختلاف درونی طالبان توجه کرده، هرچند ممکن است این سیاست در آینده تغییر کند. آنها، در ابتدا به نماینده طالبان در قطر از جمله مال برادر تکیه کردند و از این طریق تلاش می کردند تا نقش این بخش از رهبران به اصطلاح میانه رو در امارت طالبان برجسته تر شوند. اما طی این مدت به تجربه دریافتند که نماینده سیاسی طالبان در قطر مانند مال برادر و امیرخان متقی، نقش مهم در سیاست و برنامه های کلان امارت طالبان ندارند. از همین رو در این اواخر در صدد تأمین رابطه و گفتگو با چهره های نظامی و استخباراتی طالبان، مانند مال یعقوب وزیر دفاع و رئیس استخبارات طالبان مال عبدالحق وثیق شدند. امری که بر شدت بی اعتمادی رهبری طالبان به این فرماندهان افزوده و اختلافات داخلی شان را شدت بخشیده است.
خروج نیروهای امپریالیسم امریکا و فروپاشی رژیم دست نشانده اش در افغانستان بخشی از فرایند افول سلطه و هژمونی امریکا در جهان است. اکنون امریکا در افغانستان سلطه ی هژمونیک ندارد و مجبور به حفظ حداقل منافع استعماری اش عمدتاً با نظارت و کنترل از راه دوراست.
اما رهبران و سخنگویان طالبان ادعا دارند که همانند سایر کشورهای اسلامی مانند ترکیه و پاکستان، در روابط میان قدرت های بزرگ جهان، امریکا و چین، جانب یکی را در مخالفت با دیگری نمی گیرند. گویا به سمت یکی از قطب های امپریالیستی به طور کامل نزدیک نمی شوند بلکه کوشش می کنند توازن را حفظ کنند و دشمنی طرف را بر نیانگیزند. اما این تاکتیک حفظ توازن میان قدرت های جهانی با توجه به وضعیت آشفته ی جهان و بحران فراگیر افغانستان و ناتوانی طالبان، قابل دوام نیست و حتی در صورت تداوم نیز به تضعیف امارت طالبان منجر خواهد شد. زیرا طالبان، اکنون برای تحکیم امارت شان به حمایت نظامی و اقتصادی کشورهای امپریالیستی نیاز دارند و بدون این کار نمی توانند حکومت نیم بند شان را تحکیم بخشند. گروه طالبان که هنوز تا ایجاد یک دولت به معنی دقیق کلمه فاصله زیاد دارند، نمی توانند از کشورهایی مانند ترکیه الگوبرداری کنند.
امپریالیسم چین و طالبان
هدف امپریالیسم چین از رابطه نزدیک با طالبان و پشتیبانی آنها، افزون بر منافع اقتصادی شان در افغانستان، جلوگیری از وخامت بیشتر اوضاع و جنگ داخلی و مهار گروههای تندرواسلامی اویغورها و داعش است؛ زیرا در صورت بحرانی تر شدن اوضاع افغانستان، کشورهای همسایه به شمول چین از این وضعیت آسیب پذیر خواهند شد. افزون بر این چین مواظب و نگران رابطه طالبان با امریکا نیز هست.
با این حال پرسش این است که چرا امپریالیسم چین از حمایت همه جانبه نسبت به طالبان و شناسایی رسمی آنها سرباز می زند؟ اولا، به این دلیل که طالبان نیروهای قابل اعتماد برای امپریالیسم چین نیستند. هنوز روابط طالبان با گروههای اسلامی گرای منطقه و از جمله القاعده مبهم بوده و انتظارات دولت چین را برای مهار کردن جنبش ترکستان شرقی به صورت کامل برآورده نکرده است. دوم، اینکه به رسمیت شناسی یک جانبه امارت طالبان، برای امپریالیسم چین بدنامی و تبعات را به دنبال دارد. از این رو سیاست و رویه ی مدارا- بی اعتمادی به طالبان تقریبا ویژه گی مشترک همه این کشورها است. سیاست دوگانه و متضاد که از یک سو نتیجه اوضاع بحرانی و بی ثباتی جهانی، منطقه و افغانستان بوده و از سوی دیگر نتیجه بی اعتمادی به طالبان و پیشبینی ناپذیر بودن آنها می باشد.
حقیقت امر این است که کشورهای امپریالیستی چین و روسیه و جمهوری اسلامی ایران در درازمدت با تحکیم و تثبیت امارت طالبان موافق نیستند و این کار را به ضرر منافع خود می بینند.
رقابت امپریالیستی و تضاد درونی طالبان
امپریالیسم امریکا با جناح«میانه» طالبان در ارتباط هستند و زمینه ی نفوذ و سلطه بیشتر خود را از طریق این جناح می بینند. در مقابل موضوع کشورهای امپریالیستی روسیه و چین با سیاست های ضدامریکایی امیر طالبان مولوی هبت الله نزدیک تراند و کمتر برنامه های افراطی و محدود کننده او را علیه زنان و مردم افغانستان مورد انتقاد قرار داده اند.
تضادهای امپریالیستی و بحران اجتماعی افغانستان تضاد درون گروه طالبان را بیشتر خواهد کرد. نارضایتی گسترده اجتماعی، برخواسته از سلطه نظام طالبانی و فقر و بیکاری، اشکال مختلف مبارزه و مقابله علیه طالبان را گسترش خواهد داد. در این میان نیروهای انقلابی باید برای آینده طرح و استراتژی صحیح مبارزاتی تدوین کنند و به پراکندگی میان شان پایان دهند. مرتجعین قادر به درس گیری از تاریخ نیستند. طالبان با افراطیت مذهبی و سیاست های فوق ارتجاعی و ضد انسانی خود محکوم به شکست و نابودی هستند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر