۱۴۰۱ آذر ۵, شنبه

دو فرایند متضاد در تکامل اوضاع

 
 
دو فرایند متضاد در تکامل اوضاع
 
اعتصابات تازه در روز شنبه 5آذرماه 1401
اعتصاب دوباره ی کارگران مبارز ذوب آهن اصفهان
جوشکاران فولاد بافت
کارگران سیف خودرو
کارگران لوازم خانگی پارس قزوین
کارگران شرکت سرما آفرین الوند در شهر صنعتی البرز
خودرو سازی مرتب
روند چند روز اخیر به ویژه پس از نخستین اعتصاب کارگران ذوب آهن اصفهان، نشانگر گسترش اعتصابات کارگری در صنایع تولیدی است. در صورتی که خللی به وجود نیاید چشم انداز این اعتصابات، درگیر شدن هر چه بیشتر کارگران کارخانه های صنعتی بزرگ و کوچک و به ویژه صنایع کلیدی و بنابراین گسترش اعتصابات در سراسر ایران خواهد بود. در چنین فرایندی طبقه ی کارگر می تواند به عنوان یک طبقه ی تولیدی وارد انقلاب شده و در توازن نیروهای انقلاب و ضد انقلاب و شرایط کلی به گونه ای کیفی تغییر ایجاد کند.
بر این مبنا و در صورتی که اوضاع به همین شکل ادامه یابد انقلاب کنونی به طور جدی تری وارد مرحله ی دوم خود خواهد شد. مرحله ای که وجه عمده ی آن اعتصابات سراسری و مرکز ثقل این اعتصابات سراسری، اعتصابات طبقه ی کارگر به ویژه کارگران صنعتی است که پیشروترین بخش طبقه ی کارگر ایران هستند.
این که این اعتصابات اقتصادی باشد و یا آمیخته ای از خواست های اقتصادی و سیاسی در حال حاضر دارای اهمیت درجه ی اول نیست. کارگران به خوبی می دانند که حکومت دزد و اختلاس گر از یک سو جز وعده و وعید چیزی به آنها نخواهد داد و از سوی دیگر همان گونه که تا کنون نشان داده است برای رویارویی با کارگران جز کاربردن خشونت راهی را در پیش نخواهد گرفت. بنابراین خود حکومت مستبد، اعتصابات کارگری را به سوی اعتصابات سیاسی سوق خواهد داد. و این ها جدا از این است که بسیاری از کارگران در حال حاضر ژرف ترین اتحاد قلبی را با جنبش و انقلاب جاری دارند و با تمام وجود مایل اند که هرآنچه در توان دارند صرف پیشرفت آن کنند.   
یک شعار مهم کارگران خودروسازی بهمن موتور
«کرد بلوچ آذری، برابری و برادری»
خواست مرکزی این شعار تنها وحدت طبقه ی کارگر در یک اعتصاب اقتصادی نیست بلکه در عین حال خواست اتحاد تمامی کارگران با هر ملیتی است. در وجهی گسترده تر این شعار بیان خواست کارگران از تمامی توده های مردم ایران برای اتحاد بزرگ بر مبنای برابری میان خلق های ایران است.
رشد اعتصابات کارگری یعنی رشد اعتصابات دیگر طبقات و گروه ها
روشن است که گسترش و رشد اعتصابات کارگری خواه به دلیل پیوندها و وابستگی های اقتصادی و خواه از نظر سیاسی به شکل چشمگیری به روی کارمندان ادارات دولتی و کسبه و دیگر طبقات میانی جامعه تاثیر گذاشته و آنها را نیز به اعتصاب خواهد کشاند.
خامنه ای و بسیجی هایش
در سوی مقابل توده ها یعنی حکومت خامنه ای و پاسداران اش، وضع برعکس است. برخلاف هارت و پورت های فرمانده سپاه که ما«خطرناک هستیم»( گویا این را به آمریکا می گوید!)، سخنان خامنه ای در دیدار با بسیجی هایش حکایت از این دارد که یاس و ناامیدی براین نیروها غلبه کرده وریزش در آنها رو به افزایش است و چنانچه این ریزش ها که قطعا محدود به نیروهای بسیج نیست و بدتر از آن در لایه های پایین و میانی ارتش است، تداوم یابد که خواهد یافت، آن«خطرناک» ی مورد ادعای فرمانده ی سپاه حتی اگر راست در بیاید جز تقلای بیهوده و بی سرانجام موجودی مشرف به مرگ چیز دیگری نخواهد بود.
به این ترتیب برخلاف جنبش خلق که با اعتصابات طبقه ی کارگر رو به گسترش دارد و نیرو و توان اش علیرغم سرکوب های شدید و افت های نه چندان طولانی رو به افزایش است، نیروهای حکومت حتی با وجود این همه کشتار و بازداشت رو به کاهش و نزول است.
دو نکته ی مهم:
 اولا ریزش نیروهای بسیج تنها ریزش نیروهای بسیج نیست بلکه نشانه ی مردد و سست شدن و ریزش بدنه و پایه های اجتماعی جریان خامنه ای و کلا اصول گراهاست( وقتی خواهرزاده  خامنه ای علیه اش برمی خیزد قطعا دیگران نیز برخاسته اند).
و دوما این ریزش و کاهش نیرو با پند و اندرز دادن به بسیجی ها به دست نیامده است، بلکه با شعارهای «مرگ بر بسیجی» و «مرگ بر سپاهی» و در کنارش مبارزه ی خیابانی و رو در روی جانانه جوانان مبارز ما و از جمله گوشمالی ها و مجازات های بحق و متوالی نیروهای دشمن و نیز به آتش کشیدن بسیاری از پایگاه های بسیج و دیگر مراکز نماد حکومت آخوندها و همچنین با بیش از چهارصد جانباخته و نزدیک به بیست هزار بازداشتی از جبهه خلق به دست آمده است.
بنابراین باید کماکان این برخورد دوگانه را تداوم بخشید. از سویی تداوم شعارهای بالا علیه بسیجی و سپاهی و در کنارش مبارزه ای سترگ با بسیجی و سپاهی و دیگر نیروهای حکومتی و از دیگر سو، دادن این پیام که نیروهای ساده و میانی بسیج و سپاه جز گوشت دم توپ دزدان و اختلاس گران آخوند و سران پاسدار گردن کلفت چیز دیگری نیستند و بهتر است که هر چه زودتر خود را از شر آنها راحت کرده و به ملت بپیوندند.
 
هر چه گسترده تر باد اعتصابات کارگری 
مرگ بر خامنه ای
مرگ بر سران پاسدار
مرگ بر جمهوری اسلامی 
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
ششم آذرماه 1401         

۱۴۰۱ آذر ۴, جمعه

هنرمندان و ورزشکاران مبارز و مردمی

 
هنرمندان و ورزشکاران مبارز و مردمی
 
سرکوب احزاب سیاسی و فعال شدن هنرمند و ورزشکار در سیاست
یکی از ویژگی ها کنونی انقلاب ایران این است که به جای احزاب و سازمان های سیاسی برخی از هنرمندان و ورزشکاران، فعال سیاسی شده اند و در امر پیشرفت انقلاب نقش اجرا می کنند. 
در واقع خامنه ای و سران اطلاعاتی اش گمان می کردند که با سرکوب احزاب و سازمان های سیاسی و کشتن بسیاری از رهبران و کادرهای آنها و به همراه آن به زندان انداختن بخشی از هنرمندان از جمله نویسندگان و سینماگران و ترور کردن روشنفکرانی که کار فرهنگی می کردند( قتل های وزارت اطلاعات زیر نظر خامنه ای و بیت رهبری) دیگر هیچ روزنه ای برای بروز کردن و رو آمدن نیروهای مردمی مخالف باز نمانده است و بنابراین خیال آنها می تواند از این که نیروی مخالفی رهبری توده ها را در دست بگیرد راحت باشد.
اما آنچه مبارزه و انقلاب در ایران تا کنون نشان داده این بوده است که حکومت سرکوب حتی اگر تلاش کند  تمامی روزنه ها را ببندد باز در این سد کهنه و فرسوده مفری باز خواهد شد که امکان جریان خروج سیل را آماده کند. مفری که به مرور بازتر خواهد شد و شرایط را برای خود بازیابی احزاب و سازمان های سیاسی طبقات مردمی فراهم خواهد ساخت.
هنرمند و ورزشکار مردمی
اکنون وضع به گونه شده است که بسی از هنرمندان و ورزشکاران به پشتیبانی از خیزش کنونی برخاسته اند و توده های مردم نیز از پیوستن این گونه هنرمندان و ورزشکاران استقبال کرده و می کنند.
نکته ای که این میان اهمیت دارد این است که باید اولا بین هنرمندان و ورزشکارانی که به مردم می پیوندند و آنها که نمی پیوندند فرق گذاشته و آنها را که نپیوسته اند افشا کرد و از سوی دیگر بین کسانی که از صمیم قلب به مردم می پیوندند و آنها که فرصت طلبانه چنین می کنند فرق گذاشت. یکی از مشخصه هایی که این تفاوت را روشن می کند این است که فردی که از صمیم قلب به مردم می پیوندد نخست اگر کاری در گذشته در خدمت به جمهوری اسلامی کرده است مورد نقد قرار داده و از خود انتقادی از ته دل و صادقانه و با بیان دقیق دلایل بودن اش در کنار حکومت به عمل می آورد( این کار را برخی هنرمندان و ورزشکاران انجام داده اند) و دوم این که نه از موضع بالا و خودمحوربینی و منت گذاشتن بر سر توده ها، بلکه با تواضع و فروتنی به جنبش توده ها می پیوندد و به جای پست گذاشتن به طور عملی به همراهی جنبش توده ها پرداخته و در کنار آنها و همچون یکی از آنها به مبارزه می پردازد و نقش پیشرو خویش را کنار توده ها انجام می دهد.
هنرمندان و ورزشکاران پیشرو در کنار توده ها هستند
باید توجه کرد که در دوران کنونی ارزش هنرمند و ورزشکار در این است که در کنار مردم باشد و نه جدا و یا بی تفاوت نسبت به آنچه که در جامعه و بر مردم کشورش می گذرد. دورانی است که دیگر زندگی شخصی هنرمند و ورزشکار به عنوان تافته ی جدا بافته اهمیتی برای توده ها ندارد بلکه آنچه اهمیت دارد این است که این هنرمند و ورزشکار چه موضعی در مورد انقلاب کنونی می گیرد و چه عملی در راستای پیشرفت و تحقق آن انجام می دهد.
به بیانی دیگر اکنون زمانی نیست که جوانان و برخی از مردم دنبال کنند که در زندگی شخصی فرد هنرمند یا ورزشکار چه می گذرد( چه می پوشد و... ) بلکه  برعکس این باید هنرمند و ورزشکار باشد که دنبال کند که مردم اش چگونه زندگی کرده و می کنند و چگونه مبارزه ی خود را پیش می برند.
مسئولیت مهم هنرمندان و ورزشکاران
یکی از نکاتی که هنرمند و ورزشکاری که به مردم می پیوندد باید در مورد آن حساس باشد این است که نفوذ وی در مردم، موضع وی در مورد انقلاب و خدمت وی به پیشرفت آن مورد استفاده نیروهای غیرمردمی و ضد مردمی قرار نگیرد.
در این جا به ویژه صحبت ما در مورد نیروهای رژیم سلطنتی سابق یعنی سرمایه داران کلان ثروت وابسته ی رژیم سابق است که از ایران فرار کرده و چهل سال در بهترین محل های آمریکا و کانادا و اروپا زندگی کردند و اکنون به امید برگرداندن آن بهشت برین محمدرضاشاهی شان دوباره فعال شده اند و تلاش می کنند نخست پشت سلبریتی های خارجه نشین شان و سپس پشت هنرمندان و ورزشکاران داخلی و یا فعالین مدنی مبارز پنهان شوند و امر بازگرداندن ایران ما را به دوران پیشین تحقق بخشند.
این ها به واقع هیچ ندارند جز مشتی رادیو و تلویزیون و سایت و یک ساواک تازه که امر دادن پرچم شیر و خورشید را به دست مردمی که برای پشتیبانی از مبارزات توده ها در ایران به خیابان های کشورهای غربی می آیند سازمان می دهد. این ها با این علم و کتل می خواهند خود را بزرگ نشان داده با هیچ و پوچ کار انقلاب توده ی مردم را به نفع خود تمام کنند.
گرچه برنامه ی سلطنت طلبان و همچنین جمهوری خواهانی که در نوکری کشورهای غربی دست کمی از سلطنت طبان ندارند، در صورت ورود همه جانبه ی طبقه ی کارگر و نیز دیگر طبقات زحمتکش شهر و روستا پیش نخواهد رفت و شکست خواهد خورد، اما هنرمندان و ورزشکاران پیشرو باید در مورد استفاده ی اینان از خود بسیار هوشیار باشند و منافع توده های مردم و ملت ایران را با دقت مراقبت کنند.
توده های مردم ایران خواهان یک حکومت دموکراتیک و ملی هستند نه حکومت استبدادی و وابسته به قدرت های خارجی. این کلید انقلاب و خط قرمز هر فرد پیشرویی است که در کنار توده های مردم و ملت خود ایستاده و برای تحقق آمال و آرزوهای آنان مبارزه می کند.
 
درود بر ورزشکاران و هنرمندان مبارز
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق ایران
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
پنجم آذر1401
 

۱۴۰۱ آذر ۳, پنجشنبه

درباره ی اعتصابات کارگری

 
درباره ی اعتصابات کارگری
 
اعتصابات کارگری
بخشی از کارگران پتروشیمی مسجد سلیمان،
آتش نشانان مشهد( آنها جلوی استانداری مشهد به نشانه ی اعتراض گرد آمدند)،
کارگران آلومینیوم جنوب در لامرد فارس و
کارگران خودروسازی بهمن موتور(با شعارهای«درآمد دلاری، کارگر ریالی» و «کارگر داد بزن، حقتو فریاد بزن» و «حمایت، حمایت» و «کرد، بلوچ، آذری، آزادی و برابری»)
اعتصاب کردند.
پیش از این نیز
کارکنان و راننده ها در ترمینال باربری اکبر آباد نسیم شهر تهران
و کارگران پالایشگاه یازدهم در پارس جنوبی فاز 13
اعتصاب کرده بودند.
 
«حمایت، حمایت»
یکی از مهم ترین شعارهای کارگران خودروسازی بهمن موتور«حمایت، حمایت » بود. این شعار تنها کارگران دیگر کارخانه ها و کارگاه ها را در نظر ندارد بلکه درعین حال متوجه تمامی طبقات خلقی ایران است. کارگران همچنان که خودشان خواه معنوی و خواه عملی از جنبش های دیگر طبقات پشتیبانی می کنند- اکنون بسیاری از کارگران خودشان در خیابان جزو مبارزین خیابانی هستند- در عین حال نیازمند پشتیبانی دیگر کارگران و طبقات جامعه از مبارزات و اعتصابات خود هستند.
 
«وعده و وعید کافیه، سفره ی ما خالیه»
باید پذیرفت که یکی از عوامل مهم دیرکرد اعتصابات کارگری وضع بد اقتصادی و فقر و فلاکتی است که طبقه ی کارگر دچار آن است. اکنون روزگاری است که حتی داشتن یک شغل جواب خورد و خوراک را نمی دهد چه برسد این که کارگری شغل نداشته باشد.
 این امر موجب شده است که بیشتر اعتصابات کارگری سال های اخیر اقتصادی باشد که وضع هولناک اقتصادی و بی حقوقی این طبقه را نشان می دهد.
روشن است که حق طبقه ی کارگر است که در این بحران اقتصادی و سفره های خالی خواهان بهبود اوضاع معیشت خود شود. از سوی دیگر قرار نیست که تمامی بخش های طبقه ی کارگر که بسیاری شان به دلیل خفقان و سرکوب استبداد و نداشتن سازمان های صنفی خود، حتی امکان تمرین یک اعتصاب اقتصادی را نداشته اند یک باره به اعتصابات سیاسی جهش کنند. و تازه این اعتصابات اقتصادی در زمان و شرایطی صورت می گیرد که هر گونه نارضایتی وجه سیاسی داشته و در کل به جنبش سیاسی موجود یاری می رساند.
 
 تبلیغ علیه حزبیت در طبقه ی کارگر یاری به دشمنان طبقه ی کارگر است
طبقه ی کارگر بدون تشکیلات صنفی مانند سندیکا و یا شورای صنفی و به ویژه بدون حزب سیاسی اش مطلقا نمی تواند نقشی در خور در تحولات آتی جامعه داشته باشد چه برسد به این که رهبر انقلاب شود و تمامی طبقات زحمتکش و مردمی را به سوی ایجاد جامعه ی دموکراتیک و سپس سوسیالیستی رهبری کند.
نظرات ضد حزبی که از سوی مشتی رویزیونیست امثال خروشچفیست های راه کارگری و همچنین برخی ترتسکیست ها و چپ نویی و هواداران دروغین طبقه ی کارگر در میان کارگران رواج داده می شود و برخی از تشکل های صنفی کارگری موجود نیز آنها را تکرار می کنند، برای آینده ی مبارزه طبقه ی کارگر فاجعه بار است.
البته اندیشه های ضد حزبی از سوی برخی منفردین نیز تبلیغ می شود و این به سبب نظرات و فعالیت های احزاب  و سازمان های رویزیونیستی و ترتسکیستی است که به دروغ خود را نماینده ی طبقه ی کارگر معرفی کرده و می کنند و طی چهل سال اخیر جز وراجی و تخریب هم کاری نکرده اند. نتیجه کار این جریان ها عموما چیزی نبوده جز داشتن تک و توکی از وابستگان حزب و سازمان خودشان در میان چند سندیکای موجود کارگری. و این ها هم کارشان به راه انداختن اغتشاش و آشفتگی های فراوان در میان همین بخش های پیشرو کارگری بوده است.
اما این تمام قضیه ضد حزبیون نیست. این ها به همراه بخشی ازهمین منفردین ضد سازمان و حزب عمیقا ضد مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم هستند و اساسا تبلیغات ضد حزبی و ضد رهبری حزبی شان ارتباط مستقیمی دارد با نظرات ضد مارکسیستی شان.
 بسیاری از آنان ضد مبارزین و روشنفکران انقلابی هستند اما خودشان تاریک فکران و سازمان هایی هستند که همچون بختک، جو را به آشفتگی  کشانده و کارگران پیشرو و فعالین کارگری را دچار تشتت فکری و پراکنده گی تشکیلاتی می کنند. این ها تماما به طبقات حاکم کمک می کنند و نه به طبقه ی کارگری که ادعای هواداری اش را می کنند.
 
هر چه گسترده تر باد اعتصابات کارگری
از مبارزات کارگران به هر شکل ممکن پشتیبانی کنیم
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
چهارم آذر ماه 1401

یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(1)

 
یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(1)
 
سپاه و حمله به کردستان
گویا سپاه زمانی با اسم و رسم نداشته اش به سرکوب توده ها دست می زند که بتواند با سلاح های نیمه سنگین مانند دوشکا و پهپاد و خمپاره و توپ و تانک و هلی کوپتر و گازهای سمی به میدان آید و از آنها برای به خاک و خون کشیدن توده های بی دفاعی که با دست خالی خواسته های خود را فریاد می زنند استفاده کند و خود را قدرتی بی مانند نشان دهد. بی گمان در سرکوب توده های خلق سوریه نیز این جانیان پلید تماما از همین سلاح ها استفاده کرده اند. 
این که سپاه پاسداران منفور اکنون با اسم خودش وارد سرکوب توده های کرد شده است جدا از تحلیل آنها از وضع کردستان به عنوان پیشروترین بخش انقلاب ایران، به نظر با این امید است که بتواند آن گذشته ی کثیف و نفرت انگیزی را تداعی کند که مردم کرد بی دفاع بودند و تبلیغات این حزب اللهی های پلید پیرامون تجزیه طلبی این خلق ستم دیده بود و پایه های آنها در دیگر نقاط کشور تا حدودی زیر تاثیر این تبلیغات کثیف شان قرار داشتند و موضعی یا جانبدارانه به نفع سپاه و یا بی تفاوت می گرفتند. اما این دفعه را به راستی کور خوانده اند.
سپاه پاسداران مجبور به برقراری حکومت نظامی در بیشتر شهرهای مبارز کردستان شد. امری که نشان از رشد جنبش در کردستان و در تمامی مناطق ایران دارد و نشانگر درمانده گی خامنه ای و سران خرس قطبی پاسدارش می باشد.
 
مساله ی تیم ملی فوتبال
 دوران انقلاب، دوران انقلاب است و در چنین دورانی عموما این گونه است که برای مردم اهمیتی ندارد که تیم های ورزشی شان در میادین ورزشی پیروز شوند. به گفته ی یک ورزشکار زن مبارز مردم اکنون پیروزی و مدال نمی خواهند. آنچه برای آنها مهم است این است که ورزشکاران به مردم بپیوندند و در پیشرفت و پیروزی مبارزه و انقلاب نقش داشته باشند.
اکنون این مهم است:
با حکومتی یا با توده های مردم؟
اگر با مردمی چه کاری برای انقلاب مردم انجام می دهی؟
برخی بازیکنان سیاسی نبودن فرد ورزشکار را بهانه کرده و می گویند سیاسی نیستند و برای لذت بردن از فوتبال به جام جهانی رفته اند. آنها که چنین نظری دارند راست می گویند چرا که برای افتخار شخصی و اسم در کردن و قیمت خود را بالا بردن و بازی با بازیکنان تراز اول جهان و دیده شدن در تلویزیون ها رفته اند و نه برای خاطر شادمان کردن ملت شان.
 اما جالب این است که این نوع ورزشکاران خود پرست و نارسیست، سیاسی بودن کلی همچون پیرو یک اندیشه و عقیده ی سیاسی بودن و فعالیت در راه تحقق آن را با این که در شرایط کنونی با مردمی و یا مقابل مردم به کلی عوضی گرفته اند. این شهرت پرستان و مال دوستان فراموش می کنند که این تیمی که در آن عضو اند تیم شخصی نیست بلکه تیم ملی است و این تیم می تواند با موضع گیری درست بازیکنان در قبال وقایع، دیگر نه لزوما نماینده ی دولت وقت، بل نماینده ی ملت باشد. حال اگر ملت نخواهند که این تیم به جام جهانی برود تیم نباید برود. وقتی می رود به این معناست که دیگر تیم ملت نیست بلکه تیم دولت یا تیم شخصی مربی و بازیکنان است.
از سوی دیگر آیا زمانی که جنگی عادلانه یا ناعادلانه در می گیرد، افراد ورزشکار یا هنرمند می توانند بگویند ما سیاسی نیستیم و کاری به کار جنگ نداریم. اینجا نیز اگر جنگ از سوی دولت و ملت عادلانه و برحق باشد هر فردی باید از جان و دل برود و برای ملت و  کشورش بجنگد و اگر ناحق و نادرست باشد باید شکست طلبی پیشه کند و علیه جنگ موضع بگیرد و فعالانه برای پایان دادن آن به نفع توده های کشورش مبارزه کند. در چنین مواردی نمی توان گفت که من سیاسی نیستم و کاری به سیاست ندارم.
به طور کلی خواه میان هنرمندان و ورزشکاران بخشی طرف حکومت و بخشی طرف مردم اند. بخشی هم یا از مردد بودن شان در انتخاب و یا از روی فرصت طلبی و ابن الوقتی موضع میانه و خنثی می گیرند. در کل افرادی که خود را نسبت به ملت مسئول احساس کنند و دست به فداکاری در راه توده ها بزنند کم نیستند.
هرمز دامان
نیمه نخست آذرماه 1401

۱۴۰۱ آذر ۲, چهارشنبه

به پشتیبانی از توده های قهرمان کردستان پنجشنبه 3 آذر اعتصاب سراسری


به پشتیبانی از توده های قهرمان کردستان
 و نقش برآب کردن توطئه های خامنه ای و پاسداران اش 
پنجشنبه 3 آذر اعتصاب سراسری

 کردستان این پیشرو انقلاب ایران نباید تنها بماند!

توطئه ی دشمن کثیف را نقش بر آب کنیم!

 

 کارگران، کشاورزان، فرهنگیان، کارمندان، رانندگان، پرستاران و کارکنان بیمارستان ها، دانشجویان، دانش آموزان، وکلا و پزشکان، کسبه و بازاریان، هنرمندان و ورزشکاران و تمامی توده های خلق

ما باید برای پشتیبانی از کردستان قهرمان تبدیل به یک مشت محکم شویم و بر صورت این دشمنان کثیف فرودآییم.

گروه مائوئیستی راه سرخ

 ایران

دوم آذر 1401









 
 

۱۴۰۱ آذر ۱, سه‌شنبه

درباره ی ناموزونی در حرکت یا حرکات موج وار در انقلاب ما

 
درباره ی ناموزونی در حرکت یا حرکات موج وار در انقلاب ما

معنای ناموزونی و یا حرکت موج وار چیست؟
ناموزونی در حرکت یا حرکت موج وار اشاره به قانون اساسی حرکت و زندگی و جهان یعنی قانون وحدت اضداد دارد و بیان شکل حرکت و تحول و تکامل است.
از آنجا که در هر پدیده ی ساده ای دو ضد زندگی می کنند، آن پدیده حرکت خود را از زیست دو ضد کنار هم و مبارزه ی آنها با یکدیگر دارد.
چنین امری موجب می شود که حرکت متضاد باشد و نه یک جانبه و سرراست. زیست و مبارزه ی دو ضد با یکدیگر، موجب حرکت متضاد پدیده و تکامل آن می شود.
حرکت دو جنبه در هر پدیده حرکت و تغییر و تکامل در آن پدیده را دارای خصلت ناموزون و موج وار می کند. علت این است که حرکت و کنش تنها از یک جنبه سر نمی زند بلکه از دو جنبه که متضاد یکدیگر هستند و تلاقی حرکات آنها با یکدیگر سر می زند. این حرکات متضاد و متقابل موجب می شود که حرکت در آن پدیده مستقیم و موزون نباشد بلکه نامتعادل و ناموزون باشد. 
ناموزونی در مجموع وضع حاضر
حرکت جنبش و خیزش و انقلاب کنونی در ایران نیز دارای خصلت ناموزون و موج وار است. این را باید به دو معنا گرفت. نخست این که حرکات خلق و دشمن خلق به عنوان یک کل موجب ناموزون و موج وار شدن حرکت می شود. دوم این که حرکت خود خلق و یا دشمن نیز دارای حرکات ناموزون و موج وار است.
در مورد نخست به گونه ای ساده می توان گفت:  
این ما نیستیم که زنده هستیم و در حال حرکت و مبارزه. دشمن ما نیز زنده است و در حال حرکت برای تقابل با ما.
این ما نیستیم که برای پیشرفت خود نقشه می ریزیم. دشمن ما نیز زنده است و برای توقف ما نقشه می ریزد. نقشه ها و حرکت های او به موانعی در حرکات و پیشرفت ما تبدیل می شود و در نهایت به طرح نقشه ها و حرکت ما برای باطل کردن و توقف برنامه ها و نقشه های او منجر می شود. نقشه ها و حرکت ما به حرکت او پا می دهد و او برای توقف ما طرح ریزی می کند و آنها را به اجرا در می آورد و دوباره ما را به حرکت در می آورد تا برای مبارزه با برنامه های تازه ی او نقشه هایی بیندیشیم و آن ها را به عمل در آوریم. این سیر ناموزون مبارزه و تقابل تا زمانی که یا دشمن سرنگون شود و یا ما به او تمکین کنیم ادامه خواهد یافت.
در کل موقعیت ما از نیرویی زیرسلطه ی باید تغییر کند و به سرنگونی دشمن و به دست آوردن موقعیت مسلط تبدیل شود. تبدیل موقعیت ما از موقعیت فروتر به موقعیت فراتر محصول گسترش ما و افزایش کمی و کیفی نیرو و تکامل شکل های مبارزه ی ما است. تبدیل موقعیت دشمن از فراتر به فروتر محصول  کاهش و تحلیل رفتن نیرو و کم شدن دامنه ی نفوذ وی و ناتوانی و شکست او در پیش بردن اشکال تقابلی است که با جنبش خلق در پیش می گیرد.
ناموزونی در حرکات دو جنبه ی وضع حاضر
حرکت متضاد واقعیت و بنابراین به وجود آمدن ناموزونی در حرکت تنها بین ما و دشمن نیست بلکه در میان خود ما و در میان دشمن ما نیز هست.
نمونه ای از حرکت ناموزون در صفوف دشمن
برای نمونه وقتی که سران آنها می گویند از فردا« اغتشاشات» جمع می شود و بعد یورش می آورند اما نمی توانند آن را « جمع» کنند به ناچار دچار افت حرکتی شده و باید منتظر نقشه ی بعدی و سازمان دادن قوا برای یورش دیگری شوند. آنها بنا به دلایل تضادهای درونی و بیرونی بسیار نمی توانند یک ریتم و آهنگ معین سرکوب را و در تمامی مناطق ایران برای مدتی دراز حفظ کنند. یعنی سرکوب شان پخش است و یک روز در این منطقه و روز دیگر در منطقه ای دیگر متمرکز است. افت و خیز و بالا و پایین دارد و در کل ناموزون پیش می رود.
و یا وقتی آن سرانی که سرشان به آخور بیت رهبری وصل است می گویند «ما عقب نشینی نمی کنیم» تنها برای این نمی گویند که مردم را از عقب نشینی کردن خود ناامید کنند. برای این هم نمی گویند که به نیروهای خودی انرژی دهند تا بیشتر بکشند، بلکه برای این نیز می گویند که نظراتی درمورد عقب نشینی در میان خودشان هست و بنابراین به آن بخش جواب می دهند. مبارزه ای بین این دو نظر در میان دشمن وجود دارد؛ نظر نخست عمده و حاکم و نظر دوم غیرعمده است.
ناموزونی در حرکت و جنبش طبقات و گروه های گوناگون
حرکت ناموزون در میان خلق به معنای حرکت ناموزون مبارزه ی طبقات، بخش ها، خلق ها و اقلیت ها مذهبی گروه ها و دسته های اجتماعی است.
امروز مبارزین جوان در کف خیابان در حرکت پیشرواند و فردا دانشجویان؛
امروز دانشجویان نقش محرک را بازی می کنند و فردا دانش آموزان
امروز دانش آموزان پیشروند و مرکز اصلی حرکت و فردا کارگران با اعتصاب کارگری؛
امروز فلان اعتصاب کارگران عمده است و فردا مبارزه ی یکی از خلق های زیر ستم؛
امروز مبارزه خلق زیر ستم عمده است و فردا اعتصاب کسبه و بازاریان؛
امروز اعتصاب کسبه و بازاریان عمده است و فردا مبارزه در میان اقلیتی مذهبی که زیر ستم است؛
امروز مبارزه یک اقلیت مذهبی زیر ستم عمده است و فردا مبارزه ی هنرمندان و ورزشکاران؛
امروز این شهر یا استان یا منطقه عمده است و فردا جایی دیگر؛
و بالاخره در یک زمان واحد، یک جا مردم درحال سوگ جانباخته گان انقلاب هستند و یک جای دیگر دختران و پسران جوان در حال شادی و رقص در خیابان.
آنان که در حال سوگ هستند بر علیه خامنه ای شعار می دهند و آنها که در حال رقص دسته جمعی هستند نیز در حال شعار دادن برعلیه خامنه ای می باشند. هر دو می توانند با هجوم لباس شخصی های پاسدار و نیروهای انتظامی روبرو شوند و مورد اصابت گلوله قرار گیرند. هر دو با دو شکل کاملا متضاد و متقابل، در حال مبارزه  با دشمنی واحد هستند. این درست ناموزونی در حرکت یا مبارزه است.
البته مبارزات گاه با اشکال مشترک و همراه یکدیگر در یک زمان واحد نیز حرکت می کنند و به اصطلاح موزونی در آنها یافت می شود، اما این موزونی نسبی است، در حالی که آن ناموزونی که دارای وجوه بسیار گوناگونی خواه از نظر شکل و خواه از نظر محتوی است، کماکان بر جای خویش باقی و مطلق است.
هر ناموزونی در حرکت دلایل خاص خود را دارد
تمامی این پدیده های ناموزون دلایل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و فرهنگی ( از جمله ذهنی و روانی) خود را دارند. همچنین مشروط به تجارب تاریخی و وضع خاص مبارزه ی هر طبقه و بخش و گروه اجتماعی در آن اوضاع مشخص و واکنش دشمن به مبارزه ی آن طبقه است.
دو نمونه ی متضاد از ناموزونی
در برخی از کشورها هنگام مبارزه و انقلاب، برخی مناطق و استان ها و شهرها پیشروتر از بقیه بودند و آماده ی قیام هایی برای سرنگونی قدرت حاکم. اما بقیه ی مناطق یا استان ها آن آماده گی را نداشتند. برای همین گاه احزاب رهبری کننده به مردمی که در استان یا شهر مزبور آماده قیام بودند می گفتند که تا آماده شدن بقیه کشور دست نگهدارند. در جنگ طولانی خلق ویتنام از این تجارب وجود داشت.
گاه نیز برعکس بود، یعنی در شرایطی که امکان رشد مبارزه از آن منطقه یا شهر به بقیه ی مناطق و شهرها وجود داشت در آن منطقه یا شهر قیام صورت می گرفت و قدرت در آن منطقه یا شهر سرنگون می شد و سپس از آنجا به بقیه ی کشور حمله شده و دیگر مراکز قدرت به   تسخیر در می آمد. برای مثال در انقلاب مشروطه ایران، آذربایجان پیشروتر از بقیه ی مناطق بود و نخست این استان به تصرف در آمد و سپس برخی از استان های دیگر به خیزش پیوستند و در نهایت به تهران حمله شد و پایتخت به وسیله مشروطه خواهان تسخیر گردید.
این مثال ها تنها برای شرح نکته ی مورد بررسی آمده است و به هیچ وجه نمی توان از آنها برای حال حاضر کپیه برداری کرد.
اساس کار برای درک چگونگی ناموزونی حرکات در مبارزات و انقلاب کنونی، باید تحلیل مشخص و دقیق از شرایط مشخص حال حاضر ما باشد و البته با داشتن پشتوانه از تجارب مبارزات پیشین آن محل، مبارزات تمامی طبقات کل کشور و نیز مبارزات طبقه ی کارگر و خلق در جهان.
ناموزونی در حرکت یک طبقه یا بخش
نه تنها درک و فهم حرکات ناموزون در بین طبقات و بخش های گوناگون جامعه و یا موج های گوناگون مبارزات کنونی( موج مبارزات دانشجویی و دانش آموزی، موج مبارزات کارگران و فرهنگیان و یا وکلا و پزشکان، موج مبارزات کسبه و پیشه وران و بازاریان، موج مبارزات زنان، موج مبارزات توده های زیر ستم و اقلیت های مذهبی و...)مهم است بلکه چگونگی حرکت موج وار مبارزات هر طبقه و بخش و گروه نیز مهم است و باید تحلیل شود.
امروز موج دانشجویی در دانشگاهی در تهران بر می خیزد و سپس آرام می گیرد؛
فردا موجی دیگر در دانشگاهی دیگر در تهران یا شهری دیگر بر می خیزد؛
تمامی موج ها به نسبه آرام می گیرند؛
دور تازه ای از موج ها در جنبش دانشجویی آغاز می گردد و...
این ها موج هایی است که با توجه به شرایط کلی جنبش دانشجویی و نیز جنبش دیگر طبقات می تواند افزون تر و سریع تر و شدیدتر از پیش باشد و یا برعکس کمتر و کندتر و آرام تر از پیش گردد.   
فهم حرکت موج های گوناگون و فهم چگونگی حرکت هر موج، به ما یاری می دهد که در آرامش توفان ببینیم  و در توفان آرامش. موقعی که یک موج از حرکت باز می ایستد منتظر موج های حرکتی دیگر باشیم و موقعی که موج ها فرو می نشینند منتظر فرصتی برای برپا خاستن موج های تازه گردیم.
مساله ناموزونی در حرکت می تواند دو گرایش افراطی ایجاد کند
حرکات ناموزون و موجی می توانند دو گرایش افراطی به وجود آورند.
اوج گیری موج ها و در ردیف یکدیگر قرار گرفتن آنها می تواند موجب شود که فروکش کردن آنها را- خواه در نتیجه کاهش نیروی خودی و خواه سرکوب دشمن- نبینیم و در نتیجه فکر کنیم که همین فردا یا یک هفته ی دیگر کار مبارزه و انقلاب تمام است و ما پیروز خواهیم شد. این خوش بینی افراطی و میل ذهنی برای پایان یافتن کار در کوتاه ترین زمان ممکن است و درست نیست.
از سوی دیگر فروکش کردن و آرام گرفتن موج ها می تواند موجب شود که برخاستن دوباره ی آنها را نبینیم و در نتیجه مایوسانه به زمین و زمان بد و بیراه بگوییم که چرا همه چیز یک دفعه آرام گرفت و بنابراین گمان کنیم که کار پایان یافته است، برد با دشمن است و ما شکست خورده ایم. این بدبینی افراطی و بیان ایراد ذهنی در فهم این نکته است که جنبش تنها اکنون آرام گرفته است اما می تواند یک روز یا یک هفته یا بیست روز دیگر با شدتی بیشتر برخیزد.
آنچه که ما در کل نیاز داریم چنان که همواره گفته شده است واقع بینی توام با خوش بینی است نه خوش بینی افراطی و غیرواقع بینانه و نه بدبینی مایوسانه.    
درک ناموزونی در حرکت یا حرکات موج وار می تواند به ما یاری دهد که تحلیل درستی از اوضاع کنیم. 
از این دیدگاه، طبقه یا گروه و یا مردمی که در یک مقطع یا منطقه پیشرو اند نباید فکر کنند چون آنها پیشرو اند، بقیه هم مانند آنها هستند و یا باید همین الان مانند آنها باشند.
چنین چیزی در کشورهایی که مبارزات توده ها به وسیله احزاب سیاسی انقلابی رهبری شده اند و یا می شوند نیز وجود نداشته و ندارد چه برسد به کشوری که استبداد 40 ساله بر آن حاکم بوده است و هیچ طبقه ای حزب سیاسی خود را ندارد تا از نظر ذهنی و عملی کارآمد شده و با فراخوان حزب اش مبارزه ای را آغاز کند و یا به مبارزه ای بپیوندد. در اینجا خود به خودی بودن بر حرکات خلق و تمامی طبقات و بخش ها و گروه های آن حاکم است.
این ها را باید مد نظر قرار داد تا چنانچه حکومت به سرکوب گروه یا طبقه ای دست زد یا به منطقه ای لشکرکشی کرد و توده ها را به خاک و خون کشید و همزمان دیگر گروه ها و طبقات و یا  توده ها در دیگر شهرها و مناطق نتوانستند به موقع و آن جور که باید و شاید واکنش نشان دهند و پشتیبانی کنند، گروه  و طبقه و توده های مناطق زیر سرکوب شدید، ناامید و مایوس نشوند و این گونه فکر نکنند که دیگر گروه ها و طبقات یا مناطق و شهرها یا ملیت های دیگر نسبت به شرایط آنها بی اهمیت هستند و از آنها پشتیبانی نمی کنند.
 خیر! این واکنش یگانه و پشتیبانی های همه جانبه تنها در شرایطی که موزونی بر حرکات کل خلق و یا بخش عمده ی خلق حاکم شود مقدور است و نه در شرایط کنونی.
برای نمونه اکنون در مناطق مرکزی  و در میان خلق فارس مدام انتقاد از خود صورت می گیرد و شعارهایی علیه «بی تفاوت ها» و«قشر خاکستری» سر داده می شود. اینها نشانگر حرکت ناموزون در میان فارس هاست. و باز در میان خلق فارس این گونه نیست که اگر مثلا در ایذه و یا سمیرم یا اراک به توده ها حمله و کشتار شد همه جا به گونه ای یک دست پشتیبانی کنند و واکنش نشان دهند. از این رو انتقاد کردن از یکدیگر خوب است اما مایوس وناامید شدن از یکدیگر خوب نیست.
نکته دیگر اینکه خامنه ای و پاسداران اش نیز حرکات خلق را زیر نظر می گیرند و می فهمند که در چه زمانی موج جنبش می خوابد. خامنه ای درست وقتی سخنرانی کرد که چند روزی که قرار بود توده ها در تمامی شهرها به مناسبت کشتار آبان 98 به میدان بیایند به پایان رسید یعنی درست در پایان یک موج توفنده ی مبارزه. آنها سپس حمله به شهر مهاباد و دیگر شهرهای آذربایجان غربی و کردستان را آغاز کرده و کشتار به راه انداختند. روشن است که یکی از برنامه های آنها این بود که با توجه به این که موج مبارزه در مناطق مرکزی رو به فروکش داشت و توده ها ممکن بود نتوانند به موقع پشتیبانی همه جانبه به عمل آورند خلق کرد احساس تنهایی کند و نسبت به فارس ها و دیگر خلق ها بدبین شود که گویا از وی پشتیبانی لازم را نکرده و نمی کنند. ما همواره باید هشیار باشیم و نقشه های دشمن را بر هم زده و نقش بر آب کنیم.
در مورد همدردی فارس ها با دیگر ملیت ها باید گفت که تمامی طبقات مردمی خلق فارس به ویژه طبقه ی کارگر و کشاورز و لایه های زحمتکش عمیق ترین همدردی و عشق و علاقه را به توده های کرد و بلوچ و آذری و عرب و دیگر خلق های ایران دارند و تمامی تلاش شان بر این است که خواه معنوی و خواه عملی از آنها پشتیبانی کنند.
مساله اساسی این است که تنظیم و به روزرسانی حرکات و توام کردن آنها با یکدیگر گاه مشکل است و این نباید بر روحیه ی خلق های ما و یا طبقات مردمی تاثیر گذارد.
 این ها همه به این علت است که اولا انقلاب هنوز در آغاز راه است و راهی دراز در پیش دارد و  دوما حرکات طبقات، بخش ها و گروه ها ناموزون است. پسی و ییشی دارد. افت و خیز و بالا و پایین دارد و برای این که این مجموعه هماهنگ شود و به سوی پیروزی گام برداری نیاز به کار زیادی، خواه آگاه گرانه و خواه عملی از جانب انقلابیون دارد.
 هرمز دامان
 نیمه ی نخست آذرماه 1401
 

 

 

۱۴۰۱ آبان ۳۰, دوشنبه

زبان زور

 
زبان زور

«با چه زبانی باید بگوییم که این حکومت را نمی خواهیم؟»    
این عبارات و پرسش را می توان از برخی از جوانان پیشرو شنید. آنها نقش چشمگیری در مبارزات دوماهه ی اخیر داشته و در آینده نیز خواهند داشت.
پاسخ این است که آن زبان هایی که تا کنون به کار برده شده است برای این که حکومت بفهمد که توده های مردم آن را نمی خواهند کافی نیست و نخواهد بود.
حکومت نمی خواهد بفهمد که مردم ما آن را نمی خواهند و تازه اگر هم بفهمد که می فهمد این نخواستن برایش پشیزی اهمیت ندارد.
در واقع حکومت خامنه ای و پاسداران اش از همان سال های 70 به این سو هم می دانستند که مردم آنها را نمی خواهند. این ها و در راس همه شان خود خامنه ای دشمن شماره یک و خونین  مردم و خواست و انتخاب مردم بوده و هستند. همین خامنه ای بود که این جنتی مومیایی را که مردم در انتخابات مجلس خبرگان به وی رای ندادند به زور وارد لیست نهایی کرد و به صدر مجلس خبرگان نشاند. او همین کار را به شکل های دیگری با بسیاری از دیگر خواست ها و انتخاب های مردم انجام داد.
آنچه که برای این جانیان خودپرست مهم بوده و هست این بوده که چگونه به مردمی که آنها را نمی خواهند، خود را تحمیل کنند و به اصطلاح میخ خود را حسابی در زمین بکوبند.
بنابراین اکنون نیز به خوبی می دانند که مردم آنها را نمی خواهند، اما آنچه که برای آنها اهمیت دارد این است که چگونه این مبارزات مردم را سرکوب کرده و مردم را مجبور کنند که به حکومت نکبت بار و متحجر آنها تمکین کنند.
زبان زور
در حقیقت مساله این نیست که آنها بفهمند که ما آنها را نمی خواهیم بلکه این است که چگونه این نخواستن را به آنها تحمیل کنیم. یعنی به این نخواستن اشکال عملی ای بدهیم و آنها را از آنچه به آن مثل کنه چسبیده اند به زور جدا کنیم و روانه ی قبرستان شان سازیم.
در نهایت  تنها راه چاره برای تحمیل کردن به حکومت هایی که می دانند که مردم آنها را نمی خواهند اما حاضر نیستند قدرت را واگذار کنند، این است که توده های مردم آنها را به زور سرنگون کنند.
این تنها زبانی است که این گونه جانیان قدرت دوست و مالپرست می فهمند.
زوراشکال گوناگون و نیز شدت و درجه دارد و توده های مردم عموما در مبارزه با درجه و شدت شکل های تقابل حکومت با مبارزات شان، از درجات و اشکال پایین تر و آرام تر به اشکال بالاتر و شدیدتر آن روی می آورند.
 آنچه که تا کنون در ایران گذشته است، اعتراضات خیابانی و نیز اعتصابات دانشجویی و غیره زبان زور است؛ اما  زور این ها تا حدی بوده است. یعنی آن قدر نبوده و نیست تا حکومت خامنه ای و پاسداران اش را مجبور کند کنار بروند و جای خود را به حکومتی مورد خواست مردم بدهند.
اشکال دیگری از مبارزه هست مانند اعتصابات سراسری تمامی طبقات و به ویژه طبقه ی کارگر که نقش بسیار مهمی در تولید دارد و یا راهپیمایی های بزرگ و میلیونی و سر دادن شعار«جمهوری اسلامی نمی خوایم نمی خوایم». اما این ها همه زور و شدت شان تا حدی است و گاه نمی توانند کار را یکسره کنند. خامنه ای و پاسداران اش حتی می توانند با سیاست هایی از جمله برقراری حکومت نظامی مانع آنها نیز بشوند.
عالی ترین زبان زور قهر مسلحانه است
آخرین کلام در زور یا عالی ترین شکل زور، کاربرد سلاح یعنی زور به وسیله ی سلاح و دست زدن به قهر انقلابی است. این گونه مبارزه اکنون و در شکل هایی وجود دارد اما اینها، شکل عمده ی مبارزه ی توده ها نیستند.
چنانچه اعتصابات سیاسی و راهپیمایی ها حکومت را سرنگون نکند و حکومت به سرکوبی بیشتر و کشتار و خونریزی بیشتری روی آورد آنگاه برای توده ها چاره ای جز این عالی ترین شکل زور یعنی کاربرد توده ای قهر باقی نمی ماند.
مرگ بر خامنه ای جنایتکار و پاسداران اش
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
سی ام آبان 1401