۱۴۰۲ مهر ۵, چهارشنبه

در تفاوت میان جنبش خود به خودی و جنبش آگاهانه و نقش رهبری

 
 
 در تفاوت میان جنبش خود به خودی و جنبش آگاهانه
 و نقشی که رهبری انقلابی یک طبقه می تواند در پیشرفت مبارزه به وجود آورد
 
1
جنبش و انقلاب در ایران باید به وسیله ی یک طبقه ی انقلابی رهبری شود. طبقه ی انقلابی نیز باید به وسیله ی یک تشکیلات انقلابی که پیشروترین و فداکارترین عناصر طبقه در آن گرد آمده اند رهبری شود. این یک مساله ی اساسی برای پیروزی این جنبش است. وجود حزب سیاسی رهبری کننده، نه تنها برای تدوین برنامه ی کوتاه مدت و درازمدت برای انقلاب بر مبنای وضعیت ساخت اقتصادی دارای اهمیت است بلکه برای تدوین استراتژی و تاکتیک های مبارزه یعنی داشتن دورنما و در عین حال پیشبرد مبارزه ی روزمره و در آنجا که باید زمان و مکان مبارزه مشخص گردد و اشکال مبارزه گوناگون درارتباط با شرایط خاص هر منطقه و استان و شهر و روستا تعیین گردند مهم است. حرکت نیروهای انقلاب در تمامی اشکال آن باید دارای انعطاف باشد و رهبری باید بتواند نیروهای توده ها را در تقابل و مبارزه با حکومت به درستی در زمان ها و مکان های مناسب و در اشکال مناسب سازماندهی و رهبری کند. این که نیروهای انقلاب در چه اشکالی و چه هنگام و کجا باید ضربات خود را وارد سازند و پیشروی کنند و در چه اشکالی و چه موقع و کجا عقب نشینی کنند بستگی به رهبری انقلابی طبقه ی انقلابی و تحلیل دقیق وی از شرایط عینی و ذهنی خود و دشمن و شیوه هایی که باید برای مبارزه پی گیرد دارد.
2
برخلاف تصورات «شبه چپ» ضد مارکسیسم- لنینیسم - مائوئیسم آنچه از یک حزب انقلابی طبقه کارگر که دارای رهبری انقلابی حرفه ای است بر می آید از شورا و یا تشکل های صنفی و سندیکایی توده ای طبقه ی کارگر ساخته نیست و بنابراین نمی توان نقش و جایگاه و وظایف این نهادها را با یکدیگر درهم و یکی کرد.
بر این مبنا این شعار«شبه چپ» که مثلا ما نمی خواهیم مانند شوروی و چین حکومت حزبی ایجاد کنیم و می خواهیم تنها حکومت «شورا»ها را برقرار کنیم و به این ترتیب یک دوگانه نادرست بین حزب و شورا به وجود می آورند که انتخاب یکی به منزله ی نفی دیگری است پوچ و توخالی است.
باید افزود که منظور حضرات از«حکومت حزب» عمدتا شوروی لنینی و استالینی و یا چین مائوئی است زیرا یک هزارم آن چه که صرف نقد دیکتاتوری پرولتاریا در شوروی در زمان لنین و استالین و یا چین در زمان مائو کرده اند صرف برقراری دیکتاتوری بورژوازی به مدد رویزیونیست های خروشچفی و تنگ سیائوپینگی بر شوروی و چین نکرده اند و اگر هم کرده اند آنها را عموما با دوره های لنین و استالین و یا مائو درهم کرده اند و  تلاش کرده اند که کار رویزیونیست های خروشچفی و تنگ سیائوپینگی را به پای رهبران انقلابی کمونیسم بنویسند.
 بر این مبنا مساله ی این «شبه چپ» به هیچ وجه مبارزه با تسلط حزب بر شوروی و چین نیست بلکه تقابل با دیکتاتوری پرولتاریا و آن نظام سوسیالیستی انقلابی ای است که در زمان لنین و استالین در شوروی و مائوتسه دون در چین برقرار شد و جایگزینی آن با سوسیال دموکراسی غربی و لیبرالیسم بورژوایی یعنی در واقع سرمایه داری.
3
یکی از تفاوت های تحرکات جنبش توده ها با جنبش آگاهانه در این است که جنبش آگاهانه در تمامی اشکال خود با برنامه حرکت می کند در حالی که جنبش توده ها بدون برنامه و به گونه ی واکنش گون حرکت خود را پیش می برد. راه حل این تضاد تا آنجا که صحبت بر سر وحدت جنبش آگاهانه پیشروان با جنبش توده هاست ارتباط نزدیک با توده هاست و آگاه و سازماندهی کردن مبارزات آنها. این سخن که سازمان انقلابی رهبری کننده ی طبقه ی کارگر باید نبض توده های طبقه را در دست داشته باشد برای همین است. و برای این که این نبض در دست سازمان رهبری کننده باشد باید چنین سازمانی به گسترده ترین و ژرف ترین شکل ممکن با توده ها پیوند یافته باشد. بدون چنین پیوندی امکان در دست داشتن نبض توده ها وجود ندارد.
4
سیر رویدادهای کنونی جنبش، خودبه خودی و بنابراین بدون دخالت رهبری انقلابی توده ای بوده است. اگر چنین رهبری ای یعنی رهبری یک طبقه ی انقلابی بر تمامی طبقات خلقی جنبش وجود داشت می توانست با تحلیل از سیاست های مشخص حکومت در هر برهه و فرازی برنامه ریزی های متفاوتی را پیش ببرد و این سیل خروشان و اشکال مبارزه ی آن را با حکومت تنظیم کند.
برای نمونه با توجه به این که این تحلیل از مدت ها پیش وجود داشت که حکومت از هر راهی مانع برگزاری مراسم سالگرد قتل ژینا و پیشرفت جنبش در اشکال قابل پیش بینی آن و به ویژه مبارزه ی خیابانی می شود، جنبش را به سوی اشکال غیرقابل پیش بینی در لحظات و محل های غیرقابل پیش بینی برای حکومت جهت می داد. به گونه ای ساده هر جا را که حکومت متمرکز می شد و قدرت نمایی می کرد به حکومت و نیروهایش می سپرد و خود در جاهایی رو به پیشروی و ضربه زدن می کرد که حکومت در آن جاها به شدت غیرمتمرکز و پراکنده و ضعیف و ناتوان بود. به عبارت دیگر تمرکز قوای دشمن در شهرهای بزرگ و کلیدی به جنبش این امکان را می داد که در شهرهای متوسط و کوچک و روستاها که بخش مهمی از سرزمین و دارای وسعت بیشتر و نیروهای حکومت کمتر و غیرمتمرکزتر بود پیشروی کند ودر تمامی اشکال ممکن ضربات شدیدی به حکومت زند.( این امر مانع ضربه در اشکال ممکن مبارزه در شهرهای بزرگ نمی شد.)
خیزش های دهه ی اخیر به روشنی نشان داده است که آنها زمانی می توانند پیشروهای ممتدی کنند و ضربات مرگباری به حکومت زنند که حکومت آنها را پیش بینی نکرده و برای تقابل با آنها از آماده گی برخوردار نبوده و بنابراین غافلگیر شده است.
البته از این گونه حرکات جنبش خود به خودی می توان و باید درس گرفت و راه های پیشبرد جنبش و وارد کردن ضربات مرگبار به حکومت را آموخت، اما جنبه دیگر قضیه این است که کنش ها و حرکات خودبه خودی، برنامه ریزی شده و بنابراین پایدار و پیشبرنده ی امر مورد نظر نخواهند بود.  
مانور دادن و غافلگیر کردن دشمن یکی از راه های پیشبرد مبارزه ی توده ای در شرایط کنونی است. امری که اساسا باید به وسیله ی یک تشکیلات و رهبری انقلابی صورت گیرد.
5
آشکار است که در شرایط کنونی جنبش رهبری ندارد و چنین سازمان و سازمان هایی نیز در ایران وجود ندارند. رهبری ای که تا حدودی و در مرزهای معینی بر این جنبش حاکم است یعنی سازمان های دموکراتیک دانشجویی و جوانان محلات و کانون فرهنگیان و چند سندیکای کارگری و تشکل های زنان پیشرو و دیگر جریان های به گونه ای نسبی متشکل، یک رهبری دموکراتیک اما تا حدود زیادی غیرمتمرکز و پراکنده است. این رهبری علیرغم تلاش برای ایجاد برخی هماهنگی ها در اجرای برنامه و حرکات خود و دادن فراخوان برای برخی روزهایی که احتمال اوج گیری جنبش وجود دارد و یا عکس العمل به نسبت هماهنگ در واکنش به برخی رویدادها و حوادث، نه رهبری یک حزب انقلابی است که رهبری یک طبقه ی انقلابی را تامین کند و نه پیوند احزابی انقلابی است که در کنار هم و همچون یک جبهه ی متحد به مبارزه ی سیاسی پرداخته باشند. برای چنین رهبری جسته و گریخته ای هر چند تلاش اش در خور تقدیر و ستایش فراوان باشد اما بسیار سخت است که آن چنان بر سیر رویدادها در آینده کنترل داشته و آن ها را جهت دهد که لازمه ی گسترش و سرعت در رویدادهای مورد نظر و خیزش انقلابی توده ای است. 
این رهبری تنها می تواند بر مبنای آنچه که شرایط عینی زندگی و وضع ذهنی و آگاهی توده هاست و به نسبت نفوذی که در بخش های مربوط به خود دارند و همچنین دیگر شرایط تا حدودی به حدس و گمان دست زده و مبارزه را پیش برد و جنبش را به هر حدی که توان کنونی آن اجازه می دهد از حال خود به خودی به حال نسبتا آگاهانه بکشاند.
با این همه و علیرغم محدودیت های بسیار برای این رهبری امکان پذیر است که تلاش کند تا شرایط اتحاد بیشتر زحمتکشان و طبقات خلق را فراهم کند( همچون پشتیبانی معنوی و عملی از مبارزات کارگران، دانشجویان، زنان، بازنشسته گان، وکلا و پزشکان، زندانیان سیاسی، خلق ها و اقلیت های دینی و مذهبی زیر ستم، مبارزان محیط زیست، مال باخته گان و معلولین و خانواده های معترض شهدای جنگ ایران و عراق، خانواده های زندانیان معمولی زیر حکم اعدام و...) و نیز اشکال مبارزه را با برنامه ریزی تکامل دهد. برای نمونه می توان در صورت تشخیص درست و مفید و امکان پذیر بودن، بازنشسته ها و یا دیگر ناراضیان همراه با شکل گردهمایی و راهپیمایی خیابانی دست به اشکال دیگر مبارزه همچون تحصن در مکان های مشخص زنند و رهبری در عین حال پشتیبانی خواهان پیوستن دیگر گروه ها به آنها بوده و شرایط  آن را فراهم کند.
 البته اموری مانند آنچه در بالا آمد با وضعیت کمی و کیفی مبارزان حداقل در دوران کنونی به کندی پیش خواهد رفت اما در حال حاضر که احزاب و سازمان های انقلابی و مترقی رهبری کننده ی طبقات خلقی وجود ندارند راه دیگری نیز برای انجام آن نیست.
به هر ترتیب، وظایف مهم پیشاروی رهبری پراکنده ی جنبش کنونی در ایران عبارتند از تلاش برای نزدیک شدن و هماهنگی بیشتر با یکدیگر با رعایت تمامی اصول پنهانکاری، پشتیبانی نظری و عملی از مبارزات هر طبقه و هر بخش و لایه و گروه و خلق های دربند، دادن فراخوان در بزنگاه ها و تلاش برای پاتک زدن به برنامه های حکومت برای پیشگیری از مبارزات توده ای و در یک کلام تلاش تا آخرین حد ممکن برای تبدیل جنبش خودبه خودی به جنبش آگاهانه.
هرمز دامان
نیمه ی نخست مهر 1402

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر