۱۴۰۲ مهر ۱, شنبه

یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(11) تصورات باطل خامنه ای و سران سپاه در مورد نقش سرکوب در شکست استراتژیک جنبش


یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(11)


تصورات باطل خامنه ای و سران سپاه در مورد نقش سرکوب در شکست استراتژیک جنبش
 
در اطلاعیه ی گروه مائوئیستی راه سرخ با نام گسترش و شدت سرکوب مبارزه ی زنان و توده ها و آشکار شدن بیش از پیش چشم انداز خیزش های بزرگ تر در تاریخ 22 مرداد 1402 آمده است:
«پاسدار جانی حسین سلامی ترسیده و وحشت زده مبارزات توده ای سال گذشته را این گونه می خواند:« قوی ترین، خطرناک ترین، جدی ترین، نابرابرترین و وسیع ترین پیکار جهانی ضد نظام اسلامی». او تلاش می کند نیروهای خود را به حال آماده باش در بیاورد. خطاب به آنها چنین می گوید:
«دشمن قطعا آرزو دارد که بتواند در ماه های آینده در ایام سالگرد اغتشاشات بازهم فتنه کند. ما هر وقت آماده ایم و غافلگیر نمی شویم کاملا مسلط ایم. راز، پیشگیری است. اطلاعات را گسترش بدهید! لیدرهای جریانات را شناسایی کنید! این ها را مهار کنید! قرارگاه های ما فعال باشند. نباید پشیمان شده باشیم از اینکه کاری را نکرده باشیم. نفوذ از یک روزنه ی کوچک صورت می گیرد. گاهی یک سد بزرگ با یک ترک کوچک می شکند. یک جامعه گاهی در یک نقطه ی کوچک آسیب می بیند و این آسیب وسیع می شود. روزنه ها را ببندید!»
به زبان دیگر تا می توانید بگیرید و ببندید و بکشید تا این که روزی پیش نیاید که از این که نگرفتیم و نبستیم و نکشتیم پشیمان شویم!»
در همین اطلاعیه و در بخش مقابله با جنبش توده ها در سالگرد جنبش مهسا چنین آمده است:
«برای حکومت دو راه در مقابله با سالگرد جنبش مهسا وجود دارد: یا حکومت نظامی( مستقیم و یا غیرمستقیم) ایجاد کند و یا با سیاست های پیشگیرانه شرایط و تنگناها و موانعی ایجاد کند که کسی نتواند به خیابان بیاید و بنابراین نیازی به حضور نیروهای زیاد در خیابان ها نباشد.
حکومت ظاهر راه دوم را انتخاب کرده است. از دو ماه ی محرم و صفر و کلا تابستان استفاده کرده و تمامی کانون های مبارزه انقلاب به ویژه دانشجویان و دانشگاه ها و فرهنگیان و مدارس و کارگران و محیط کار و نیز تمامی زنان و جوانان مبارز و نیز خلق های بلوچ و کرد را زیر ضرب گرفته تا فضای رعب و وحشت ایجاد کند و مانع از این گردد که توده ها به خیابان بیایند.» 
***
اکنون می توان گفت که حکومت جانیان هر کاری را که توانست برای سرکوب جنبش پیش از فرارسیدن سالگرد قتل حکومتی مهسا امینی انجام دهد انجام داد و در روز سالگرد هم حکومت نظامی برقرار کرد و مانع حرکت گسترده ای در این روز شد. حکومت به آنچه انجام داده بود بسنده نکرده بلکه در روزهای پس از سالگرد دنباله ی سیاست سرکوب خود را گرفت و به گسترش و شدیدتر کردن آن اقدام کرد. و باز همه ی آنچه هم تا کنون انجام داده راضی اش نکرده و به آدم دزدی و کشتار پخش شده ی خاموش( به جای کشتارهای آشکار و گسترده و متمرکز همچون کشتار مردم بلوچ در جمعه ی خونین زاهدان و وحشت از نتایج آن) و بازداشت و شکنجه و زندان و غیره مشغول است و گویا تنها زمانی احساس رضایت خواهد کرد که خلق ایران به گونه ای مطلق به همه بدبختی و فلاکتی که این حکومت بر سرش می آورد«لبیک» گوید و ستم حکام را بپذیرد و در چنین اوضاع و احوالی مشغول این نازندگی فلاکت باری شود که حکومت آخوندها و پاسداران برایش ساخته اند.
علت این درجه گسترش و شدت سرکوب هم این است که حکومت از یک سو از درون متزلزل و هر دم در حال ترک بیشتر برداشتن و از هم پاشیدن است و از سوی دیگر به شدت ترسو و وحشت زده از جنبش توده ها است و همواره در هراس از این که از جایی ضربه بخورد و دیگر نتواند اوضاع را« جمع» کند و به پیش از آن برگرداند. شیوه های سرکوب و تداوم آن نشان می دهد که حکومت نه احساس شکست نهایی جنبش را کرده است و نه احساس پیروز شدن و تسلط مطلق بر اوضاع را.  
در حقیقت آنچه حکومتگران حریص قدرت و ثروت و جانیان سازمان های اطلاعات و سپاه از پیش از سالگرد قتل حکومتی مهسا انجام دادند تنها برای پیشگیری از بروز جنبش در این روز نبود بلکه برنامه و نقشه ی درازمدت برای سرکوب نهایی جنبش بود. آنچه حکومت می خواهد به آن برسد تسلیم مطلق توده ها به شرایط موجود است. و تنها این تسلیم مطلق است که می تواند وی را امیدوار به بازسازی خود در سطحی گسترده کند. استراتژی آنها در مبارزه با جنبش چنان که در مقاله ای دیگر در مورد آن صحبت کرده ایم سرکوب و خاموش کردن کانون های اصلی جنبش بسته به اهمیت آنها از نظر حکومت است. در این مورد دانشجویان و استادان دانشگاه ها و کانون های فرهنگیان در ردیف نخست قرار داشته و دارند. همراه با این سرکوب و در کامل کردن آن برنامه هایی همچون فرستان ملاها و حشدالشعبی ها به دانشگاه ها و مدارس و مذهبی و امنیتی کردن آنها، اخراج معلمان و کارگران مبارز و ...را دنبال کرده و می کنند.
آنچه آنها تصور می کنند این است که با انجام این گونه گسیل کردن مشتی آدمکش و آخوند مفت خور به دانشگاه ها و مدارس می توانند تمامی کانون هایی را که از آنها بوی مبارزه و انقلاب بر می خیزد خاموش سازند. این برنامه بیشتر به برنامه هایی مانند است که حکومت پس از انقلاب و در طول دهه ی شصت به اجرا درآورد و توانست تا حدودی کانون های مبارزه و انقلاب را خفه کند.
حال می توان پرسید که آیا این تصور که حکومت می تواند با بستن تمامی روزنه هایی که ممکن است جنبش از آن ها بروز کند مانع برخاستن جنبش و اوج گیری نوین آن شود و در کل جنبش و انقلاب را دچار شکست استراتژیک کند درست است؟
خیر! درست نیست. شکست استراتژیک جنبش و انقلاب کار بسیار دشواری است و صرفا با سرکوب های خونین و بگیر و ببند به دست نمی آید.
در واقع جنبش کنونی بر خلاف تصور برخی از ساده لوحان نه پس از فرونشست مبارزه ی خیابانی شکست استراتژیک خورده بود و نه می توان گفت که با شدیدترین برنامه های سرکوب می توان آن را شکست داد.
در مورد نخست می توان به همین برنامه های گسترده ی سرکوب حکومت و برقراری حکومت نظامی برای پیشگیری از مبارزات توده ای اشاره کرد. این امر نشان می دهد که حکومت نتوانسته است آن گونه که خواسته جنبشی را که اکنون یکسال از آن می گذرد خاموش سازد. این کانون ها علیرغم این همه بگیرد و ببند و شکنجه و کشتار به شکل های گوناگون به نقش خود ادامه داده اند.
از سوی دیگر حکومت نمی تواند با سرکوب این کانون ها، هر چند این کانون ها بسیار مهم و کلیدی باشند، و به دست آوردن پیروزی نهایی در آن که بسیار دور از ذهن است، جنبش را شکست دهد.   
نگاهی به مبارزات توده ها از سال های 70 به این سو نشان می دهد که در بسیاری موارد نه مبارزات از جانب دانشجویان و استادان و فرهنگیان بوده است و نه آنها به گونه ای مستقیم دخالتی در آن داشته اند. برای نمونه نخستین مبارزات در اسلام آباد و یا کوی طلاب مشهد کاملا خود به خودی بود و ربطی به این بخش ها نداشت. مبارزات به خون کشیده شده ی کارگران خاتون آباد و نیز مبارزات گسترده ی کشاورزان خوزستان و اصفهان و چهارمحال بختیاری و بسیاری مناطق ریز و دست دیگر ربط مستقیمی به گروه های بالا نداشت. به همین گونه مبارزات کارگران در تهران و خوزستان و اراک که در دوره ای توفانی در این مناطق به راه انداخت نیز ربط مستقیمی به این گروه ها و کانون ها نداشت. و نیز مبارزات سال 96 و 98 بدون آگاهی و یا تاثیر فوری این نیروها صورت گرفت. به این ها باید افزود مبارزات بزرگ خلق کرد و بلوچ و عرب و مبارزات اقلیت های مذهبی و بالاخره دختران و زنان اسیر و دربند سیاست های مستبدانه ی مذهبی حکومت را در تمامی این دهه ها.
تمامی این مبارزات در نتیجه ی وضع اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و در نتیجه ی سیاست های فاجعه بار حکومت و فقر و خانه خرابی کارگران و کشاورزان و دیگر توده های زحمتکش و نیز ستمی که بر خلق ها و اقلیت های مذهبی و زنان می رفت، یعنی طبقات خلق و بخش ها و لایه ها که این ستم  مستقیما روی آنها اعمال می شد روی داد.
در مورد سرکوب بخش های پیشرو در جنبش زنان و کارگران مبارز و دو خلق کرد و بلوچ نیز کم یا زیاد همین نکات صدق می کند. مبارزات زنان هیچ گاه یک مرکز واحد رهبری نداشته بلکه رهبری آنها بسیار پراکنده و پخش بوده است و تازه مداوما نیروهای پیشرو تازه از درون شان برخاسته است چندان که اکنون پیشروان زنان خود یک گروه بزرگ و گسترده هستند. کارگران شرکت واحد و یا هفت تپه و نیز کارگران پیمانی نفت نیز در متن مبارزه ی خویش رهبری های خود را شکل دادند و در آینده نیز در هر جا مبارزه ی کارگران شکل گیرد این چنین رهبری هایی می توانند از بطن مبارزات تازه سربرآورند بنابراین سرکوب بخش های پیشرو کنونی مانع از شکل گیری رهبری های تازه در مبارزات کارگران نخواهد شد. در دوره ی اخیر خلق کرد بیشتر متکی به حرکات خود به خودی توده ها بوده است - برای نمونه آغاز مبارزه در سقز و در خاکسپاری مهسا-  تا مبارزاتی زیر رهبری احزاب و سازمان های موجود کُرد. در مورد خلق بلوچ نیز رهبری اکنون و تا حدود زیادی متکی به فرد است. تخریب و یا از میان برداشتن این فرد و یا یک دسته از پیشروان این خلق نیز نتایجی را که خامنه ای و سران سپاه در نظر دارند به بار نخواهد آورد بلکه رهبری نوینی را به وجود خواهد آورد.   
پرسشی که  اینک به میان می آید این است که آیا عللی که موجب مجموعه ی مبارزات شده است از بین رفته است؟ و یا این طبقات، بخش ها و لاهی ها و یا خلق ها در نتیجه ی سرکوب های یکساله به وضع کنونی خود تمکین کرده اند؟
 خیر! نه تنها از بین نرفته بلکه هزار بار بدتر هم شده است. و نه تنها توده های زحمتکش به وضع خود تمکین نکرده اند بلکه با توجه به تداوم وضع کنونی و روز به روز بدتر شدن آن امکان اعتراض و مبارزه ی شدیدتر آنها بیشتر از پیش شده است.
به این ترتیب تصورات متحجرانی مانند خامنه ای و آل و آشغال های دفتر رهبری و نیروهای مسلح سپاه و اطلاعاتی های پیرامون که مشتی تفنگ در دست شان گرفته و مردم بی دفاع را می کشند یعنی این تصور که می توان با سرکوب مطلق اوضاع را زیر کنترل در آورند کاملا باطل است و این را چهار دهه  و به ویژه سه دهه ی اخیر سرکوب نشان داده است.
شاید آرزوی این حضرات دهه ی نخست پس از تسلط بر حکومت یعنی فاصله ی پس از کودتای خونین حزب جمهوری اسلامی در خرداد 60 تا سال های نخستین دهه ی هفتاد یعنی شورش های اسلام آباد و محله ی طلاب مشهد باشد!
شاید آرزوی آنها فاصله ی بین سال های انتخاب احمدی نژاد یعنی سال 1384 تا 1392و یکی دوسال پس از آن باشد!
اما در پاسخ باید گفت در این دوران ها جنبش بنا به دلایل بسیار و نه صرفا سرکوب خونین دچار افت نسبی شد و بنابراین چنین دوران هایی از افت نسبی جنبش به ساده گی امکان پذیر نیست. تحمیل چنین افت هایی به جنبش جدا از سرکوب نیاز به عوامل اقتصادی و سیاسی و فرهنگی ویژه ای دارد که در شرایط کنونی خامنه ای و سپاه پاسداران نه تنها به دلیل عدم وجود وجوهی که چنین شرایطی نیازمند آن است در انجام آن ناتوان هستند، بلکه اساسا در مخیله شان هم نمی گنجد که چنین وجوهی را در اقتصاد و سیاست و فرهنگ فراهم کنند. آنها در تمامی این زمینه ها درست بر عکس حرکت می کنند.
 از سوی دیگر این افت های نسبی کمی طولانی تر به هیچ وجه به معنای پیروزی نهایی و استراتژیک ضدانقلاب حاکم و تمکین خلق نبوده بلکه شرایط برآمد سهمناک تر آن را در دهه ی هفتاد، در سال 88 و سپس در سال 96 فراهم کرده است. 
هرمز دامان
نیمه ی دوم شهریور 1402

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر