۱۴۰۱ اسفند ۵, جمعه

نقدی بر دلایل امضا نکردن منشور به وسیله ی سندیکای کارگران

 
 
 
نقدی بر دلایل امضا نکردن منشور به وسیله ی سندیکای کارگران
شرکت اتوبوسرانی تهران و حومه
 
بخش نخست*
در پاسخ به این که چرا سندیکای کارگران شرکت اتوبوسرانی تهران و حومه( از این پس سندیکا)«منشور مطالبات حداقلی تشکل‌های مستقل صنفی و مدنی ایران» را که در تاریخ ۲۵ بهمن ۱۴۰۱ با امضای ۲۰ تشکل و نهاد منتشر شده است، امضا نکرده است این سندیکا اطلاعیه ای منتشر کرده است. در این اطلاعیه نخست به نداشتن «فرصت کافی برای بررسی و مشورت با اعضای خود» و بنابراین« عدم آمادگی» برای امضای سندیکا اشاره کرده است:
«پیش از انتشار این‌ منشور، عدم آمادگی برای امضای آن‌ را بدون داشتن فرصت کافی برای بررسی و مشورت با اعضای خود به طور شفاهی به اطلاع این دوستان رسانید.»
و سپس عنوان شده است:
« سندیکا با بسیاری از مطالبات طرح شده در متن موافق است و‌ طی سالیان متمادی در فعالیت‌ها و بیانیه‌های مختلف، از جمله در بیانیه‌های مشترک، به جوانبی از این مطالبات فوری پرداخته و خواهد پرداخت؛ با این‌ وجود سندیکا ملاحظاتی در مورد متن و پروسه تدوین آن داشته و دارد»
و آن گاه چند ملاحظه طرح شده است:
«بخصوص می‌توان به عدم اشاره مشخص به نقش کلیدی طبقه کارگر و خانواده‌های کارگری و‌ زحمت‌کش، بعنوان اکثریت مطلق جامعه (ضمن تکثر و تنوعات منطقه‌ای، ملیتی، جنسی و جنسیتی، زبانی، فرهنگی، مذهبی، سنی، صنفی و بخشی و شغلی (صنعتی، کشاورزی، خدماتی، آموزشی، بهداشتی و غیره)، در مبارزه با نظام سرمایه‌داری و‌ حکومت آن، و همچنین سرنوشت ساز بودن مبارزه همه جانبه طبقاتی در هرگونه تحول اساسی و رهایی بخش در ایران اشاره کرد. بنابراین، صدور بیانیه‌ی مشترک آن هم تحت عنوان «منشور» بدون طی یک‌ پروسه روشن و‌ با مشارکت و‌‌ مداخله اعضای سندیکا با توجه به‌ ملاحظات اشاره شده در بالا برای ما مقدور نبود.»
و در پایان گفته شده که به دلیل:
«شرایط بحرانی جامعه و‌ اهمیت اتحاد طبقاتی و ‌جنبشی در برابر وضعیت‌ حاکم، سندیکا برای همفکری و‌ همکاری با کلیه تشکلهای کارگری، صنفی و ‌مدنی مستقل با توجه به حفظ موازین و مصوبه های سندیکا به سهم خود آماده خواهد بود.»
با توجه به این که فرایند تدوین متن روشن و آشکار نیست ما در مورد آن صحبتی نخواهیم کرد و در این مقال توجه خود را بیش از هر چیز متوجه ملاحظات و یا دلایلی می کنیم که دوستان کارگر ما در مورد آن مساله داشته اند. 
نخستین ملاحظه:
«عدم اشاره مشخص به نقش کلیدی طبقه کارگر و خانواده‌های کارگری و‌ زحمت‌کش، بعنوان اکثریت مطلق جامعه (ضمن تکثر و تنوعات منطقه‌ای، ملیتی، جنسی و جنسیتی، زبانی، فرهنگی، مذهبی، سنی، صنفی و بخشی و شغلی (صنعتی، کشاورزی، خدماتی، آموزشی، بهداشتی و غیره)، در مبارزه با نظام سرمایه‌داری و‌ حکومت آن»
دو برداشت می توان از این نقد کرد:
برداشت نخست:
 این که منشور 12 ماده ای به نقش کلیدی طبقه ی کارگر و خانواده های کارگری و زحمتکش به عنوان اکثریت مطلق جامعه... در مبارزه با نظام سرمایه داری و حکومت آن اشاره ی مشخصی نکرده است.
از این نقد چنین بر می آید که منشور 12ماده ای یا این را که طبقه ی کارگر اکثریت مطلق است و نقش کلیدی آن را قبول نداشته است و یا اگر هم این اکثریت مطلق را قبول داشته، اما نقش کلیدی این طبقه را قبول نداشته و بنابراین به آن اشاره ای نکرده است.( دیدگاه های دیگری که می تواند طرح شود این است که این امر سهوا روی داده و یا به دلایل امنیتی و برای این که انگ کمونیستی به تشکل ها وارد نشود به آن اشاره نشده است).
در هر دو حالت از دیدگاه طبقه ی کارگر عدول کرده و دیدگاه طبقه ی سرمایه دار را( زیرا ما نمی دانیم که آیا سندیکای دوستان کارگر موجودیت طبقه ی دیگری غیر از سرمایه دار را در جامعه به رسمیت می شناسند و یا خیر همین دو طبقه ی کارگر و سرمایه دار در جامعه وجود دارند! – در متن شبهه وجود دارد که در ادامه ی این مقال به آن توجه می کنیم) را برگزیده است.
اما به نظر ما گروه هایی که نام آنها در منشور آمده، به گونه ای به طبقه ی کارگر اشاره کرده اند که معنایی جز این نمی دهد که از نظر آنان کارگران یا اکثریت جامعه و یا نزدیک به آن بوده و نقش شان مهم است.
ما اشاره هایی را که در متن به بافت عمومی و یا طبقاتی شده به ترتیب مرور می کنیم:
یک: مردم ستمدیده ایران –  زنان و جوانان آزادیخواه و برابری طلب؛
( این اشاره کلی است اما روشن است که کارگران نیز به مردم ستمدیده ایران و دیگر بخش های اشاره شده تعلق دارند.)
دو: زنان، دانشجویان، دانش آموزان، معلمان، کارگران و دادخواهان و هنرمندان، کوئیرها، نویسندگان و عموم مردم ستمدیده ایران؛
( در این عبارات نام زنان و دانشجویان و دانش آموزان و معلمان پیش از کارگران آمده است.) 
سه: جنبش‌های بزرگ اجتماعی پیشرو – جنبش کارگری، جنبش معلمان و بازنشستگان، جنبش برابری خواهانه زنان و دانشجویان و جوانان و جنبش علیه اعدام؛
(در این بخش، جنبش کارگری نخست آمده است و جنبش های دیگر که آنها هم کارگرند به دنبال آن آمده اند.)
چهار: از کارخانه تا دانشگاه و مدارس و محلات؛
(در این جا کارخانه که در اینجا به معنای طبقه ی کارگر است نخست آمده است.)
 پنج: امنیت شغلی و افزایش فوری حقوق کارگران، معلمان، کارمندان و همه زحمتکشان شاغل و بازنشسته؛
(در این جا کارگران نخست آمده است.)
به این ترتیب از پنج مورد در سه مورد نام کارگران پیش از بقیه آمده است و در یک مورد نام کارگران در میان بقیه ذکر شده است.
با توجه به این نکات باید پذیرفت که منشور بر این نظر بوده است که طبقه ی کارگر یا اکثریت جمعیت کشور است و یا طبقه ی بزرگی را تشکیل می دهد و اگر بنا بوده به نقش آن اشاره کند به شکل های گوناگون- مستقیم و غیر مستقیم- این کار را انجام داده است.
 آنچه که روشن نیست این است که آیا همه ی تشکل هایی که متن را امضا کرده اند این را که طبقه ی کارگر اکثریت (یا اکثریت مطلق) و یا یکی از بزرگ ترین طبقات موجود است پذیرفته اند و یا تنها برخی از آنها چنین باوری داشته اند. در هر صورت با توجه به اینکه تمامی و یا اکثریت این طبقات و یا گروه ها با توجه به دیدگاه سندیکا، کارگر و یا از خانواده ی کارگری هستند، اختلاف سندیکا با منشور تنها می تواند بر سر اشاره به این مساله در متن باشد و نه در نفس قضیه. 
اما اگر هدف از اشاره به نقش کلیدی طبقه ی کارگر، بیان نوع انقلاب و نقش رهبری طبقه ی کارگر در آن باشد آنگاه باید گفت نظر دوستان سندیکای درست است زیرا نه به نوع انقلابی که باید صورت گیرد به گونه ای روشن اشاره شده است( منشور می گوید «انقلاب اجتماعی مدرن و انسانی») و نه مشخصا به نقش کلیدی و رهبری طبقه ی کارگر در این انقلاب. ( دلایل و ریشه های این غفلت یا اشتباه مهم است. آیا از نظر سندیکا این غفلت و اشتباه شوراها و سندیکاهای کارگری است و یا به این معنا است که بخش هایی از امضا کننده گان جزو طبقه ی کارگر نیستند؟ در بخش دوم به این نکته می پردازیم.)
برداشت دوم:
در این عبارات دو بخش آمده که از نظر ما شایسته ی دقت است:
یکم این که طبقه ی کارگر اکثریت مطلق جامعه دانسته شده است( چنانکه گفتیم روشن نیست که آیا سندیکا به جز طبقه ی کارگر و طبقه ی سرمایه دار طبقه ی دیگری را در جامعه موجود می داند و یا خیر!)
و در شرح بیشتر آن آمده که این طبقه تکثر و تنوع دارد و اینها عبارتند از (منطقه‌ای، ملیتی، جنسی و جنسیتی، زبانی، فرهنگی، مذهبی، سنی، صنفی و بخشی و شغلی (صنعتی، کشاورزی، خدماتی، آموزشی، بهداشتی و غیره)
 به این ترتیب از دید سندیکا اکثریت مطلق در تمامی رشته ها و بخش های صنعتی، کشاورزی، خدماتی و آموزشی و بهداشتی و نیز اکثریت مطلق در تمامی مناطق ایران و تمامی ملیت های آذری، کرد و بلوچ و عرب و ترکمن...  و زنان و صنوف گوناگون و فرهنگیان و دانشجویان و مذاهب( سنی، زرتشتی، مسیحی، آسوری و دراویش وغیره) و هنرمندان و ورزشکاران و ...کارگر و یا از فرزندان کارگران هستند و بنابراین پایه ی طبقاتی و یا موقعیت اجتماعی کارگری دارند. بر این مبنا اگر هم طبقه ی خرده بورژوازی با لایه های سنتی و مدرن و تهیدست، میانی و مرفه آن و یا کشاورز و یا سرمایه داران کوچک و متوسط در ایران موجود باشند( روشن نیست که موجود هستند یا نیستند!) آنها اقلیت ناچیزی هستند.
و دوم: این اکثریت مطلق« در مبارزه با نظام سرمایه‌داری و‌ حکومت آن» قرار دارند.
بنابراین عدم اشاره به نقش کلیدی طبقه ی کارگر در مبارزه با نظام سرمایه داری و حکومت آن به این معنا است که چنین مبارزه و انقلابی - یا در واقع جنبش جاری - ماهیت ضد سرمایه داری(هرچند در متن به ماهیت انقلاب اشاره نشده است اما منظور می تواند سوسیالیستی باشد) دارد و عدم اشاره به نقش کلیدی طبقه ی کارگر که اکثریت مطلق است به معنای نفی مبارزه ی ضد سرمایه داری( و یا انقلاب سوسیالیستی) است. در نهایت منشور نه نقش کلیدی طبقه ی کارگر را قبول دارد و نه انقلاب کنونی را یک انقلاب سوسیالیستی ارزیابی می کند. از این دیدگاه به احتمال از نظر سندیکا دیدگاه حاکم بر امضاکننده گان دیدگاه طبقه ای غیر از طبقه ی کارگر است.
نقد این بخش
نخست بگوییم که از نظر ما فرقی نمی کند که انقلاب دموکراتیک باشد و یا سوسیالیستی و طبقه ی کارگر اکثریت مطلق باشد و یا اکثریت مطلق نباشد و یا تنها اقلیتی باشد، در هر صورت، باید نقش کلیدی یعنی نقش رهبری انقلاب را داشته باشد. زیرا بدون این نقش کلیدی و رهبری، بدون این که طبقه ی کارگر رهبر انقلاب باشد، این انقلاب به نتیجه ای نخواهد رسید و در نهایت شکست خواهد خورد. روشن است که رهبر شدن طبقه ی کارگر شرایط معینی را نیاز دارد و بدون چنین شرایطی به ویژه بدون حزب کمونیست انقلابی این طبقه که باید از آگاه ترین و مبارزترین، منضبط ترین و فداکارترین کارگران و روشنفکران هوادار این طبقه تشکیل شود، طبقه ی کارگر نمی تواند رهبر انقلاب شود و حتی اگر با واسطه ی سندیکاها و اتحادیه ها با دیدگاه های غیرمارکسیستی بشود نمی تواند انقلاب را به سرمنزل مقصود رساند.  
اما بین نظر ما و نظر دوستان کارگرمان تضادی وجود دارد. ما مرحله ی کنونی انقلاب را خواه طبقه ی کارگر اکثریت مطلق نباشد و خواه اکثریت مطلق باشد( به نظر ما نه با آمار و ارقام، بلکه تنها با درک های بسیار نادرست از تحلیل طبقاتی و تعیین جایگاه طبقات و تعمیم آن به آمار ممکن است به چنین نتیجه ی نادرستی رسید) دموکراتیک یعنی یک انقلاب دموکراتیک نوین( و نه نوع کهن که به رهبری بورژوازی صورت می گرفت) به رهبری طبقه ی کارگر می دانیم و دوستان کارگرمان با توجه به آن چه طرح می کنند انقلاب سوسیالیستی. این اختلاف، اختلاف مهمی است.
دومین ملاحظه:
«و همچنین سرنوشت ساز بودن مبارزه همه جانبه طبقاتی در هرگونه تحول اساسی و رهایی بخش در ایران اشاره کرد.»
از « سرنوشت ساز بودن مبارزه ی همه جانبه ی طبقاتی» چه برداشت هایی می توان کرد؟
این جا نیز به هر دلیل شرح نظر سندیکا به گونه ای ساده و روشن نیامده است. ما تلاش می کنیم برداشت های گوناگونی را که می توان از این عبارات داشت شرح دهیم.
نخست باید گفت اگر منظور این است که خود مبارزه طبقاتی سرنوشت ساز است در این هیچ گونه تردیدی نیست. دادن منشور خوب است زیرا خواست های طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش را بیان می کند( اگر چنین کند). اما منشور دادن( گرچه خودش هم مبارزه ی طبقاتی است) به تنهایی کافی نیست. زیرا گرچه تاثیر بسیار دارد اما نتیجه ی مبارزه را رقم نمی زند. نتیجه ی مبارزه به مبارزه ی طبقاتی جاری بستگی دارد. این مبارزه ی طبقاتی عملی طبقه ی کارگر و دیگر طبقات زحمتکش است که سرنوشت ساز است و نتایج را رقم می زند.
اما در مورد این که منظور از مبارزه ی طبقاتی همه جانبه چیست می توان برداشت های گوناگون داشت:  
یک: مبارزه ی همه جانبه به مفهوم مبارزه ی فکری و عملی با هم؛
 در این خصوص ما با نظر سندیکا موافق هستیم.
دو: مبارزه همه جانبه ی طبقاتی به مفهوم مبارزه ی ایدئولوژیک( و یا ساده تر مبارزه بر سر جهان بینی طبقه ی کارگر و چگونگی انطباق آن با شرایط خاص ایران که دو وجه دارد: وجه نخست مبارزه با جهان بینی طبقه ی حاکم است و وجه دوم آن مبارزه با جهان بینی طبقات غیرکارگر است که علیه حکومت مبارزه می کنند) اقتصادی، سیاسی و نظامی؛
ما در این مورد که مبارزه ی طبقاتی باید همه جانبه باشد و وجوه نظری، اقتصادی، سیاسی( و همچنین نظامی) را در بر گیرد با سندیکا اختلافی نداریم. باید چنین باشد و اگر چنین نیست از ضعف و کمبودهای و اشتباهات ما کمونیست ها و نیز شرایط خاص جنبش در ایران است.
سوم: به معنای انجام وظایف مبارزه ی دموکراتیک و سوسیالیستی هر دو؛
در این که چنان که بخواهیم مبارزه ی همه جانبه ای را صورت دهیم باید دو نوع وظیفه یعنی وظایف دموکراتیک و وظایف سوسیالیستی را انجام دهیم ما هم رای با دوستان کارگر خود هستیم. 
چهارم: به معنای انقلاب دموکراتیک و انقلاب سوسیالیستی هر دو با هم؛
اگر منظور از مبارزه همه جانبه، ادغام مطلق و نه نسبی دو انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی و دقیق تر تبدیل هر دو به یک انقلاب یعنی انقلاب سوسیالیستی و یا اساسا نفی مرحله ی کنونی انقلاب دموکراتیک و نشاندن مرحله ی سوسیالیستی به جای آن باشد ما با نظرات سندیکا موافق نیستیم.(1) (روشن است که عکس آن نیز درست نیست. یعنی تنها مرحله ی دموکراتیک را درست دانستن و نفی مرحله ی سوسیالیستی انقلاب. از نظر ما  در شرایط خاص ایران این دو انقلاب وحدت اضدادند. در شرایط حاضر انقلاب دموکراتیک عمده است.)
 اما مبارزه ی برای انقلاب سوسیالیستی:
به نظر ما با توجه به وجوه آمده در بخش نخست یعنی اکثریت مطلق طبقه ی کارگر در جامعه ی ایران می توان این برداشت اخیر را بیشتر از بقیه برداشت ها نزدیک به نظر سندیکا دانست.
  از دیدگاه سندیکا با توجه به این که اکثریت مطلق جامعه کارگر و خانواده های کارگری هستند، با توجه به این که  طبقه ی کارگر«در مبارزه با نظام سرمایه‌داری و‌ حکومت آن» قرار دارد، آنگاه این همه جانبه بودن می تواند به معنای این باشد که انقلاب سوسیالیستی در دستور کار قرار دارد و منشور که از این انقلاب به طور مشخص صحبت نکرده و تنها خواست های دموکراتیک را طرح کرده همه جانبه نبوده و بنابراین ایراد دارد.
 در بخش دوم این نوشته ما به نکات دیگری که می توان در مورد دیدگاه اطلاعیه گفت، نکته ی پایانی اطلاعیه، نقد دیدگاه مورد اشاره و اشکالات آن در شرایط خاص ایران، ماهیت واقعی گروه هایی که شعارش را می دهند و این که خیزش و انقلاب جاری از قضا نافی چنین دیدگاه هایی است صحبت خواهیم کرد.  
پایان بخش نخست
هرمز دامان
نیمه ی نخست اسفند 1401
* این مقاله در دو بخش تنظیم شده است.
1-    می توان مبارزه ی همه جانبه را با مفاهیم«انقلاب سیاسی» و«انقلاب اجتماعی» تعریف کرد. اما این ها مفاهیمی است که در ادبیات برخی گروه های رویزیونیست به جای انقلاب های دموکراتیک و سوسیالیستی نشسته تا مفاهیم درست مخدوش شده و راه های دررو برای این گروه ها فراهم گردد.

 

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر