۱۴۰۳ فروردین ۲, پنجشنبه

سندیکاکارگران شرکت واحد- حداقل دستمزد ۱۱ میلیونی در سال ۱۴۰۳ یعنی فقر و فلاکت باز هم بیشتر و گسترده تر

  

حداقل دستمزد ۱۱ میلیونی در سال ۱۴۰۳ یعنی فقر و فلاکت باز هم بیشتر و گسترده تر

مطابق مصوبه شورای عالی کار، حداقل دستمزد کارگران در سال ۱۴۰۳ نسبت به سال ۱۴۰۲ به میزان ۳۵.۳ درصد افزایش یافت. براساس درصد اعلام شده از سوی صولت مرتضوی، وزیر کار، حداقل دستمزد کارگران، شامل مزد پایه و سایر مزایا و اقلام، در سال ۱۴۰۳، ۱۱ میلیون تومان خواهد بود. طبق ادعای اعضای به اصطلاح کارگری شورای عالی کار این افزایش حداقل حقوق کارگران بدون امضای آنان تصویب شده است. البته با اینکه این «نمایندگان کارگری» اذعان‌ کرده بودند که سبد هزینه‌های زندگی مبلغ ۲۲.۸۸۶.۴۳۱ تومان میباشد، اما دستمزد پیشنهادی برای سال ۱۴۰۳ را ۲۵ درصد کمتر و حدود ۱۷ میلیون تومان پیشنهاد داده بودند. نتیجه آنکه با وجود تورم افسارگریخته و افزایش نجومی هزینه های زندگی که حتی ۳۰ تا ۴۰ میلیون‌ تومان هم دیگر برای یک خانواده چهار نفره مکفی نیست، میلیونها کارگر باید با دستمزدهای سه برابر زیر خط فقر گذران زندگی کنند که به هیچ عنوان قابل تدام ‌نیست.
حداقل دستمزد کارگران هر سال در شورای عالی کار که متشکل از ۹ الی ۱۰ نفر از نمایندگان دولت و کارفرما و به اصطلاح نمایندگان کارگری میباشد مشخض می‌شود و به نام سه جانبه گرایی و با ادعای دخالت کارگران در تعیین معیشت خود‌، تصمیمات ضد کارگری دولت و کارفرمایان توسط همین سه جانبه گرایی به مردم کارگر و حقوق بگیر تحمیل می‌شود. به واسطه ی همین نمایندگان فرمالیته و نمایشی هر گونه اعتراض به تصمیم شورای عالی کار را از کارگران سلب می‌کنند و نظام سرمایه داری را سال به سال قدرتمندتر و مزد بگیران را فقیرتر می‌کنند. در واقع سرنوشت میلیون ها کارگر در این شورای عالی کار در آغاز هر سال به تباهی بیشتر کشیده می‌شود.
برای ما کارگران شورای عالی کار دروغی بیش نیست؛ نمایندگان کارگری در آن قدرت هیچ گونه چانه زنی را ندارند، فقط برای توجیه این مناسبات نابرابر در آن شورا حضور دارند. اینها حتی اگر قدرت چانه زنی هم داشته باشند رای نهایی با اکثریت اعضاء میباشد، و اگر نمایندگان دولت (بزرگترین‌کارفرمای کشور) و نمایندگان تشکلات کارفرمایان خصوصی و ‌اتاق بازرگانی بر یک درصد مشخص و پایینی تفاهم داشته باشند دیگر نظر نمایندگان جعلی کارگری هیچ گونه ارزش و بهایی ندارد و بدون اعمال نظر آنها دستمزد را با سلیقه خودشان مشخص و درنهایت به اسم اجرای اصل سه جانبه گرایی به کارگران تحمیل می‌کنند. دولت و‌ دیگر کارفرمایان به خوبی می‌دانند که «نمایندگان کارگری» از پشتوانه مردمی و کارگری که بزرگترین قدرت یک نماینده میباشد برخوردار نیستند و همچنین این نمایندگان چون با رانت و با حمایت کامل نظام به این شورا راه یافته اند به هیچ عنوان اجازه و یا قدرت این کار را ندارند که بخواهند در مقابل تصمیمات ضدکارگری نمایندگان دولت و کارفرما از قدرت کارگران که همانا کف خیابان و ‌اعتراض و ‌اعتصاب میباشد استفاده کنند.
از اینرو، شورای عالی کار عمدتا برای حفظ ظاهر این جلسات را طول می‌دهد و در نهایت در لحظات پایانی سال تصمیم ضد کارگری خود را به مردم اعلام می‌کند که با این کار می‌خواهد به مردم نشان دهند که «نمایندگان کارگری» در طول این جلسات تمام و کمال از حق کارگران دفاع کرده و این درصد مشخص شده هم با تلاش های نمایندگان فرمالیته کارگری به تصویب رسیده تا کارگران را برای هر گونه اعتراض خیابانی خاموش نمایند.
واقعا چه دلیلی دارد که کارگران‌و‌ دهها میلیون خانوارهای کارگری سرنوشت خودشان را به دست این نمایندگان بسپارند، چرا باید برای تعیین سبد معیشت کارگری این همه وقت بگذارند و در نهایت دستمزدی بغایت پایین تصویب گردد؟
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه حداقل دستمزد ۱۱ میلیون تومانی را محکوم‌نموده و‌ آنرا غیرقابل قبول و ‌تهاجمی بیشرمانه به زندگی و جسم و‌ جان‌ و روان کارگران‌و خانواده های آنان میداند. تنها راه مقابله با این تهاجم به سطح معیشت و زندگی ما کارکران ‌کشور اتحاد و اعتراض و تشکلات مستقل است.

چاره کارگران وحدت و تشکیلات

سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه
۲۹ اسفند ۱۴۰۲

۱۴۰۲ اسفند ۲۷, یکشنبه

سال نو، سال امید، سال اتحاد جنبش ها

 
سال نو، سال امید، سال اتحاد جنبش ها، 
سال تداوم مبارزات دموکراتیک خلق ایران
برای سرنگونی دیو استبداد
 
از دیدگاه جنبش خلق و انقلاب دموکراتیک ایران سال گذشته سالی پربار و سرشار از مبارزه و شادمانی و امید و در کنار آن درد و رنج بود. شادمانی از مبارزات گسترده ی توده ای و به کف آمدن امید با توجه پیشرفت های به دست آمده، و درد و رنج ناشی از نبود زنان و مردان و جوانان آزایخواه و مبارزی که در پیشاپیش خلق حرکت کردند و جان عزیز خود را برای آزادی و رهایی فدا کردند.
در این آغاز بهار یاد و خاطره ی تک تک این دختران و پسران و زنان و مردان آزاده و جان برکف گرامی و راه شان پردوام باد!
در این سال مبارزات دموکراتیک طبقات انقلابی و مترقی خلق ایران گام هایی ارزشمند به پیش برداشت و توانست برخی از خواست های خیزش« زن زندگی آزادی» را عملا و تا حدودی تحقق بخشد. این امر با مبارزه ای وجب به وجب و با چنگ و دندان و با پایداری و ایستاده گی موثر دختران و زنان ایران و به خون کشیده شدن بسیاری از آنها صورت گرفت. آنها با مبارزات روزمره ی خود در تقابل با حکومت متحجر و جنایتکار توانستند جنبش را زنده و گام به گام در حال پیشروی نگاه دارند.
اکنون تلألو به دست آمدن آزادی پوشش است که روی خود را به دختران و زنان ایران نشان می دهد. این امری است که با تداوم مبارزه و با تحقیر جِزناله های مشتی آخوند و فقیه عهد عتیقی و مشتی قوانین قرون وسطایی و سیاست های کثیفی که به وسیله ی حکومت علیه دختران و زنان تدوین شده است، به دست آمده است.
این مبارزات پس از بروز صاعقه وار و توفانی خیزش ژینا در شهریور 1400 و تداوم چندین ماهه ی آن روی می داد و بر مبنای آنچه که در این سال ها و در دهه ی گذشته روی داده است می توان گفت نه تنها می تواند آهنگ مبارزه و حرکت کنونی خود را حفظ کند بلکه در عین حال و با توجه به شرایط کنونی جامعه می تواند فرازها و اوج های دیگری را در راه سرنگونی حکومت تزویر و زور و سلاح بیافریند. اوج هایی که اگر با فرازهای دیگر جنبش ها به ویژه جنبش طبقه ی کارگر بیامیزد می تواند حکومت را به زیر کشد و نظام دموکراسی نوین را بر قرار سازد. دختران و زنان ایران نشان داده اند که می توانند در راه نفی مرد سالاری و پدرسالاری و فروپاشی قوانین ضد زن نقش بزرگی در سرنگونی این حکومت و برقراری حکومت نوین داشته باشند.
مبارزات دیگری که پیش از خیزش«زن زندگی آزادی» وجود داشت و در کنار آن به تحرک خود ادامه داد مبارزات طبقه ی کارگر، فرهنگیان، کشاورزان، هنرمندان پیشرو و آزادیخواه، دانشجویان، کسبه ی زحمتکش، مبارزات و جنبش های بزرگ خلق کرد و بلوچ و مبارزات دیگر طبقات و لایه های مبارز و مترقی خلق بوده است.   
در مرکز تمامی این جنبش های مردمی، جنبش طبقه ی کارگر و در راس آن جنبش کارگران صنعتی ایران قرار دارد که به ویژه در دو دهه ی اخیر برای به دست آوردن حقوق خود مبارزه ای بزرگ را گام به گام پیش برده اند. از جهت منافع طبقه ی کارگر و تمامی طبقات خلق ایران، این جنبش و تنها این جنبش است که می تواند و باید رهبر مبارزات تمامی طبقات انقلابی و مترقی خلق شود تا امکان نیل به آزادی و برقراری یک حکومت دموکراتیک انقلابی مردمی و مستقل فراهم گردد. امری که تنها با جانفشانی و فداکاری ییشروان این طبقه تحقق می یابد.
این بخش از طبقه ی کارگر در سال گذشته به مبارزات اقتصادی خود تداوم بخشید و اوج هایی همچون مبارزات کارگران پیمانی و رسمی نفت و پتروشیمی و ذوب آهن اصفهان و فولاد اهواز را تجربه کرد. به همراه این ها، مبارزات کارگران شرکت واحد و نیشکر هفت تپه کماکان تداوم یافت.  
این مبارزات اقتصادی که تقریبا بخش بزرگی از طبقه ی کارگر از رشته ها و صنف ها و کارخانه ها و کارگاه های بزرگ و کوچک در سراسر ایران به آن دست زده اند ادامه خواهد یافت؛ و این با توجه به شرایط اسفبار اقتصادی که حکومت دزدان و جانیان به توده های زحمتکش و در راس آنها به طبقه ی کارگر تحمیل کرده و آنها را به فلاکت کشانده اند ناگزیر و جبری است.
اما برای گام برداشتن به سوی سرنگون کردن این حکومت جنایتکار باید این مبارزات به مبارزات سیاسی تبدیل شود. اینجا باید طنین سرنگونی حکومت فضای تمامی جامعه، تمامی طبقات جامعه به ویژه طبقات زحمتکش را در برگیرد و نیز اشکال عالی تر مبارزه، اشکالی که برای سرنگونی این حکومت نیاز است، حکومتی که اکنون بیش از پیش بر سلاح برای سرکوب تکیه کرده است در پیش گرفته شود.
گفتنی است که در شرایط کنونی جامعه ی ایران مانع تبدیل مبارزات اقتصادی به مبارزات سیاسی طبقه ی کارگر جز خطی باریک نیست. شرایط کنونی سیاست کشور، اعدام ها و ترورهای جوانان مبارز کشور در مناطق مرکزی و به ویژه در کردستان( و یا در کردستان عراق) و بلوچستان، کشتار هر روزه ای که می بینیم گاه حتی با بهانه های واهی صورت می گیرد همچون شلیک به ماشین ها و بهانه آوردن که«گزارش داده بودندماشین حامل مواد مخدر است»، به زندان انداختن بسیاری از مبارزان از زن و مرد و کارگر و دانشجو و فرهنگی و خبرنگار و کرد و بلوچ و کشتن هر از گاهی برخی از آنها در زندان ها و نیز استبداد سیاسی همه جانبه ی مشتی آخوند و ملا و پاسدار دزد و جانی که بر تمامی شئونات مملکت چنگ انداخته و خلق و در راس آن طبقه ی کارگر را به زیر فشارهای طاقت فرسا رانده اند و بنابراین فقدان هر گونه شرایط و امکانی برای اعتراض، وضعیتی فراهم می کند که خشم روزافزون کارگران برانگیخته تر گردد و جهش از مبارزات اقتصادی به مبارزات سیاسی صورت گیرد.       
***
ما ضمن همدردی عمیق با خانواده های تمامی جانباخته گان مبارزات سال و سال های گذشته، آمدن سال نو و بهار نو را به کارگران و کشاورزان و فرهنگیان و دانشجویان و به تمامی زنان و مردان مبارزی که در زندان هستند، به خلق های دربند کرد و بلوچ و کرد و عرب و ترکمن، تبریک می گوییم و امید داریم که مبارزات طبقه کارگر و تمامی طبقات خلقی ایران برای سرنگونی دزدان و جنایتکاران حاکم در سال پیش رو گام های ارزشمندی بردارد و با سرنگونی حکومت خامنه ای به انجام برسد.
بهار نو
بر ملت ایران
مبارک باد 
نوروزتان
خجسته
 و مبارزات تان علیه استثمار و ستم در این سال
 پردوام و پیروز باد
 
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران 27 اسفند 1402

۱۴۰۲ اسفند ۲۶, شنبه

درباره ی تحلیل جمعی از کارگران عسلویه و جنوب کشور در مورد انقلاب 57(2)

 
 
درباره ی تحلیل جمعی از کارگران عسلویه و جنوب کشور در مورد انقلاب 57(2)
 
جنبش کارگران و دهقانان پس از برقراری حکومت جمهوری اسلامی
در تحلیل آمده است:
«در دورهٔ انقلاب و پس از سرنگونی رژیم پهلوی، در خلاء قدرت دولتی( ولی دولت دیگری جای دولت پیشین را گرفت! شاید منظور گسترش توان و نیروی انقلاب و عدم تسلط حکومت بر اوضاع باشد) و عقب‌نشینی سرمایه‌داران( عقب نشینی کدام سرمایه داران؟)، بسیاری از کارگران شوراهای کارخانه را تشکیل دادند، حقوق معوقهٔ خود را پیگیری کردند و مدیریت محیط کارشان را به صورت جمعی بر عهده گرفتند. در بسیاری از مناطق، در کنار شوراهای کارخانه، شوراهای محلات و دهقانان هم تشکیل شد و به‌خصوص در گیلان، کردستان و ترکمن‌صحرا ادارهٔ شورایی بیشترین نفوذ اجتماعی را ‌پیدا کرد.»( تحلیل جمعی از کارگران عسلویه و جنوب کشور در مورد انقلاب 57 - عبارات درون پرانتز از ماست)
در اینجا تحلیل به شوراهای کارخانه ها و محلات و دهقانان اشاره می کند. در مورد دهقانان گفته می شود که در گیلان و کردستان و ترکمن صحرا شوراها تشکیل شد و«اداره ی شورایی» بیشترین نفوذ اجتماعی را پیدا کرد اما روشن نمی کند که خواست دهقانان چه بود و تضاد دهقانان با کدام طبقات و جنبش آنها علیه کدام طبقات بود!
تحلیل باید اشاره می کرد که چرا دهقانان پس از 15 سال اصلاحات«سرمایه داری»هنوز در بخش هایی از ایران جنبش دهقانی برپا می کردند و شوراهای دهقانی تشکیل می دادند. در عین حال باید به مبارزات کنونی کشاورزان و بررسی و تحلیل آنها توجه کرده و موضع طبقه ی کارگر را در مورد خواست های کشاورزان و جنبش آنها و چگونگی رهبری جنبش آنها به وسیله ی طبقه ی کارگر را بیان می کرد.
چنان که دیده می شود نظرات درهم و التقاطی است و بین نظرات ترتسکیستی سرمایه داری دانستن ایران(1) و تحلیل طبقات و وجود جنبش های دهقانی و گرایش به نظرات غیرترتسکیستی تضاد شدید وجود دارد. پرسش ساده این است که اگر نظام سرمایه داری خالص و عام است و در همه کشورها یکسان و همه جا تضاد کار و سرمایه را رو می می آوردپس این جنبش های دهقانی به ویژه در کردستان و ترکمن صحرا از چه صیغه ای بودند؟( به مفهوم«توسعه ی نامتوازن» توجه کنیم!)
همچنین هنگامی که تحلیل از جنبش های کارگری و دهقانی صحبت می کند روشن نمی کند که نقش آنها که از«اسطوره ی بورژوازی ملی و لیبرال» صحبت کرده و« چپ ناسیونالیست»را نقد می کردند یعنی جریان های ترتسکیستی چگونه بود؟ و آیا آنها هم در مبارزات طبقه ی کارگر و دهقانان و شکل گیری این شوراهای کارگری و دهقانی نقش داشتند!؟ به راستی آنها کجا بودند؟
علل انقلاب
«جامعهٔ ایران، و خصوصاً حاشیه‌نشینان و طبقهٔ کارگر، زیر فشار شدید اقتصادی قرار گرفت. دورهٔ کوتاه رشد در دههٔ پنجاه سیری معکوس آغاز کرد و فقر، افزایش بیکاری و حاشیه‌نشینی به مرور فراگیر شد. همچنین استبداد سیاسی و بال و پر پیدا کردن ساواک و ممنوع بودن کوچک‌ترین انتقاد، در کنار سانسور همه‌جانبه و عدم توانایی رژیم شاه در حل بحران، شرایط را به مرحله‌ای غیرقابل‌تحمل رساند و جامعه به یک بحران سیاسی کشیده شد. در این شرایط آمادگی برای سرنگونی پهلوی روزبه‌روز بیشتر می‌شد، اما این جهت‌گیریِ انقلابی برخلاف اهداف سیاسی خمینی و هوادارانش بود.»
در اینجا از این که «جامعه ایران» زیر فشار شدید اقتصادی قرار گرفت صحبت می شود اما روشن نمی کند که کدام طبقات در این «جامعه ی ایران» زیر فشار اقتصادی قرار گرفتند( پیش از این در مورد اشاره ی تحلیل به دهقانان به عنوان یکی از طبقات صحبت کردیم) و مبارزه شان برحق بود.( در بخش نخست دیدیم که بخشی از طبقات مخالف از جمله تجار و کسبه و خرده بورژوازی با یک چوب از انقلاب بیرون رانده شدند).
سپس اشاره می شود که«طبقه ی کارگر و حاشیه نشینان» بیش از بقیه زیر این فشار قرار داشتند و بنابراین علت حرکت طبقه ی کارگر بیشتر، فقر، افزایش بیکاری و حاشیه نشینی بوده و این در حالی است که نخستین اعلام مشترک خواست های کارگران شرکت نفت( و به همراه آنان کارمندان) که نقش اساسی و محوری در سرنگونی حکومت شاه داشتند، سیاسی و خواست های آزادیخواهانه و برای برقراری دموکراسی بود(آزادی زندانیان سیاسی، آزادی بیان و اجتماعات، آزادی مطبوعات، آزادی احزاب و ...). در واقع خواست ها نخست جدا جدا و اقتصادی بود و سپس با توجه به مباحثی که میان کارگران و کارمندان رد و بدل شد قرار شد خواست های سیاسی باشد و به طور مشترک اعلام شود.  
در ادامه به ضدیت با«استبداد سیاسی» موجود اشاره می شود که «شرایط را به مرحله ای غیرقابل تحمل رساند و جامعه به یک بحران سیاسی کشیده شد» بی آنکه باز بیان شود که آیا همه ی آنها که در این«جامعه» علیه این استبداد سیاسی بودند همان کارگران و حاشیه نشینان بودند و یا خیر لایه ها و طبقات دیگری نیز در انقلاب شرکت کرده بودند و جزو طبقات انقلابی و یا مترقی بودند! تحلیل در این مورد به کلی ساکت است و اساسا اعلام موضع نمی کند.
از دیدگاه مارکسیست - لنینیست ها نیروهای محرکه ی اصلی انقلاب ایران طبقه ی کارگر، دهقانان و خرده بورژوازی( تهیدست، میانه و مرفه) بودند و لایه های گوناگون این طبقه اخیر به ویژه لایه های تهیدست و میانی آن نقش بسیار مهمی در انقلاب داشتند.
برخی از مارکسیست - لنینیست ها( عمدتا پیروان اندیشه ی مائوتسه دون) به وجود سرمایه داران ملی صنعتی و تجاری باور داشتند و نظرشان این بود که این طبقه خصلت دوگانه دارد و در مرحله ی کنونی مبارزه با آن غیرعمده است.(2)
علل تحرک و خواست های هر کدام از این طبقات از انقلاب با دیگری فرق داشته است اما در کل تضاد با سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور داخلی و امپریالیسم برای اکثریت این طبقات تضاد اصلی قلمداد شده و خواست همه ی آنها با وجوه گوناگون رادیکالیسم انقلابی و مترقی برقراری یک حکومت دموکراتیک آزاد و مستقل از امپریالیست ها بوده است.(3)
در مورد  بورژوازی ملی باید گفت که این طبقه خواست برقراری یک دیکتاتوری بورژوازی را دارداما چنانچه رهبری انقلاب به دست طبقه ی کارگر باشد همواره این امکان هست که لایه هایی از این طبقه با انقلاب همراهی کنند و جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگررا بپذیرند. 
با توجه به این نکات می توان گفت که تحلیل با دیدگاهی بسته و تنگ نظرانه واقعیت را تنها به بخشی از واقعیت محدود می کند و گزارش درستی هم از همان واقعیت محدود ارائه نمی دهد.
در پایان متن بالا به این که «این جهت گیری انقلابی بر خلاف اهداف سیاسی خمینی و هوادارانش بود» اشاره می شود اما ما اکنون چیزی از هواداران خمینی جز«تجار و بازاریان و کسبه» نمی دانیم.
تحلیل ادامه می دهد:
«با اینکه ارتش شاهنشاهی و دیگر نیروهای سرکوب‌گر سعی کردند با کشتار و حکومت نظامی حاکمیت خود را حفظ کنند (مثلاً کشتار صدها تن از انقلابیون در تهران طی جمعهٔ سیاه (۱۷ شهریور)، اما با اعتصابات عظیم و قدرتمند کارگران که از مرداد ۵۷ شروع شده بود، به‌مرور کل جامعه و همچنین دستگاه سرکوب حکومت فلج شد و بعد از پیروزی قیام مسلحانه سلطنت پهلوی سرنگون گشت.»
اینجا نیز روشن نیست که آیا پیش از مرداد 57 که طبقه ی کارگر وارد انقلاب شد اصلا انقلابی بود یا خیر و اگر بود کدام طبقات آن را به پیش می بردند و خواست این طبقات از انقلاب چه بود! آیا تحلیل بر این باور است که مفهوم کلی «جامعه ایران» همه ی پاسخ ها را در خود دارد؟ آیا نظر تحلیل این است که انقلاب از زمان ورود طبقه ی کارگر به آن آغاز شد و همه ی انقلاب کار«حاشیه نشینان و طبقه ی کارگر» بود؟
در این بند به«قیام مسلحانه »هم اشاره شده است که ما در بخش بعدی به آن می پردازیم.
بررسی کارکرد چپ انقلابی ایران 
«حملهٔ وسیع به سازمان‌های چپ، حمله به مراکز کارگری، ملغی کردن همهٔ تشکلات کارگری از جمله شوراهایی که شکل گرفته بودند، حمله به دانشگاه‌ها و حمله به کردستان بخشی دیگر از اقدامات جریان اسلامی برای سرکوب انقلاب ۵۷ بود.»
چرا این سازمان های چپ مورد حمله قرار گرفتند؟ چرا به مراکز کارگری حمله شد؟ چرا به دانشگاه ها حمله شد؟ چرا به کردستان حمله شد؟ چرا جنگ گنبد برپا شد و چرا خلق عرب مورد شدیدترین سرکوب ها قرار گرفت؟
 آیا علت این نیست که بخش مهمی از سازمان های مبارز و انقلابی 57( به جز حزب توده و سپس سازمان فداییان اکثریت و رنجبران و محافل ترتسکیستی) درگیر نبردی روزمره با حکومت جایگزین یعنی دولت بازرگان( همان دولت بورژوازی ملی) و خمینی بودند؟ آیا این به این معنا نیست که«ناسیونالیست های چپ»( بخوانید مارکسیست - لنینیست ها و مائوئیست ها) نه تنها علیه امپریالیسم و عمال کمپرادور سابق که اکنون و پس از سرنگونی حکومت سلطنتی تا حدودی مبارزه با آنها غیرعمده شده بود(آنها یعنی سران ارتش ، ساواکی ها و عمال امپریالیسم و... درون حکومت جدید مستقر و از درون آن و در کمک به آن عمل می کردند) بلکه علیه دولت بازرگان و خمینی و حزب جمهوری اسلامی( بهشتی - آیت و ...)یعنی همان«جریان اسلامی» نیز مبارزه می کردند؟
آیا این به معنا نیست که این عبارات« و ناسیونالیست‌های چپ هم، که از ضدانقلاب سیاه اسلامی به‌عنوان خرده بورژوازی و بورژوازی ملی و مترقی دفاع کردند، پشت خمینی درآمدند!»( به بخش یک نگاه کنید) نادرست است و از انبان های ترتسکیستی کمونیسم کارگری ها و حکمتیست ها که چنته شان به کلی خالی بود بیرون آمده است؟
آیا این مبارزات به این معنا نبود که چپ مارکسیست- لنینیست و مائوئیست علیه برقراری دیکتاتوری سرمایه داران ملی یعنی دولت موقت بازرگان و جبهه ی ملی که دنبال تسلط بر کل اوضاع، هم به عقب راندن و شکست انقلاب و هم کنترل و به پس راندن جریان خمینی بودند، و نیزعلیه مشروعه طلبی و جریانی که می خواست استبداد دینی برقرار کند یعنی خمینی و حزب جمهوری اسلامی که این دسته نیز دنبال تسلط بر کل اوضاع، هم شکست انقلاب و هم کنترل و به پس راندن دولت موقت و جبهه ی ملی بودند، تا پای جان مبارزه می کرد؟  
تحلیل ادامه می دهد:
«دولت موقت، که به فرمان خمینی توسط نیروهای ملی- مذهبی و لیبرال تشکیل شد، از همان روز اول، انحلال شوراها و خلع سلاح انقلابیون را در دستور کار خود قرار داد.»
این انقلابیون کدام گروه ها بودند؟ آیا محافل ترتسکیستی و دارودسته های حکمتی که علیه «چپ های ناسیونالیست» هوار می کشیدند نیز سلاح داشتند و آنها نیز خلع سلاح شدند؟ از سوی دیگر چرا دولت نیروهای ملی و مذهبی باید این کار را می کردند زمانی که با توجه به نظر تحلیل، این «انقلابیون» که ما نمی دانیم چه کسانی هستند دنباله رو نیروهای ملی و مذهبی و همچنین خمینی بودند؟!
اشتباهات چپ 57 از نظر تحلیل
تحلیل سپس به چپ می پردازد:
«یکی از مشکلات سازمان‌های چپ( این عنوان کلی است که ظاهر هم چپ انقلابی مارکسیست- لنینیست 57 و هم شبه چپ توده ای - اکثریتی و گروه های همسو با آن و در کنارشان سازمان های رویزیونیستی مانند حزب رنجبران را در بر می گیرد) این بود که برای قدرت گرفتن شوراها راهکار عملی نداشتند و نتوانستند وحدت و هماهنگی شوراها را در کل کشور تضمین کنند.»( عبارت درون پرانتز از ماست)
بد نبود تحلیل روشن می کرد که چپ ها و طبقه ی کارگر در این شوراهای کارگری باید چه می کردند تا«جنبش ضدسرمایه‌داری طبقهٔ کارگر»( در ادامه ی متن به این عبارت می رسیم)را به نتیجه می رساندند! بد نبود اشاره ای هم به نقشه ی راه شوراهای کارگری برای گرفتن قدرت سیاسی سرمایه داران می کرد!
تحلیل نقد خود را از چپ ادامه می دهد:
«در مجموع چپ ایران(همان عنوان کلی!) خود را برای گرفتن قدرت آماده نکرده بود و گرفتار انواع توهمات بود. سنتی بودن و ملی گرایی عمیق موجود در این چپ، فاصلهٔ زیاد آن از جنبش ضدسرمایه‌داری طبقهٔ کارگر، تمرکز بر ضدیت با شاه و وابستگی او به آمریکا به‌جای مقابله و ضدیت با نفس نظام کاپیتالیستی، نقد سطحی به جریان اسلامی و … همگی از معضلاتی بودند که این چپ گرفتارش بود.»( عبارت درون پرانتز از ماست)
در این بخش از این که«چپ» به دو بخش اساسی چپ انقلابی و چپ ضد انقلابی رویزیونیستی  تقسیم می شد صحبتی به میان نمی آید. از رویزیونیسم حاکم بر بخشی از آنچه«چپ» خوانده می شد یعنی توده ای و اکثریتی ها و نیروهای بینابینی آن زمان مانند سازمان راه کارگر و همچنین حزب رویزیونیست رنجبران و نیز از ترتسکیسم که دارودسته ی هوچی و مزدور محفل«سهند »( دارودسته ی حکمت و تقوایی و بقیه ی شرکا) از زمره ی آنها بودند حرفی زده نمی شود. از نظر تحلیل کافی است هرجریانی خود را«چپ» بنامد تا چپ به شمار آید. تحلیل، نظری در مورد مبارزه با انواع رویزیونیسم و ترتسکیسم و بنابراین موضعی هم در برابر آنها ندارد و احتمالا این ویژگی ها را جزو مختصات اساسی«چپ مدرن» می داند.
در ادامه از «تمرکز بر ضدیت با شاه و وابستگی او به آمریکا به‌ جای مقابله و ضدیت با نفس نظام کاپیتالیستی، نقد سطحی به جریان اسلامی» به عنوان«معضلات چپ» نام برده می شود.
به طور کلی ما متوجه نمی شویم که چپ ها( و منظورمان عمدتا بخش انقلابی چریک های فدایی خلق و گروه های مارکسیست - لنینیست و مائوئیست خط سه است) به همراه کارگران در شوراهای کارگری ای که تشکیل شده بود علیه کدام طبقه مبارزه می کردند!؟ و اگر انقلاب 57 می خواست به مقابله با نظام سرمایه داری حاکم بپردازد باید چه می کرد؟
مگر نظام حاکم و مسلط نظام سرمایه داری(بوروکرات - کمپرادور) نبود و مبارزه با آن مبارزه با سرمایه داری به شمار نمی رفت؟
مگر شاه سرمایه دار نبود و مگر درباریان و دوربری های شاه سرمایه دار و کلا طبقه ی حاکم در سلطنت استبدادی سرمایه دار نبودند؟ مگر حکومت شاه حکومت بزرگ ترین سرمایه داران یعنی سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور نبود و مبارزه با آن مبارزه با سرمایه داران به حساب نمی آمد؟
چرا باید تمرکز بر ضدیت با شاه به عنوان تجلی فردی نظام سرمایه داری بوروکرات - کمپرادور و نماینده ی اصلی طبقه ی حاکم باید مبارزه با«نظام کاپیتالیستی» به شمار نیاید؟ 
آیا مبارزه با امپریالیسم که خود عالی ترین مرحله ی سرمایه داری به شمار می آید و در تمامی ارکان نظام داخلی یعنی«کاپیتالیسم» وابسته به خود نفوذ دارد، مبارزه با سرمایه داری نیست؟
اگر این ها مبارزه با «کاپیتالیسم» نیست پس کدام مبارزه، مبارزه با«کاپیتالیسم» است؟
شاید از نظر تحلیل( اگر دیدگاه های ترتسکیستی متن را در نظر گیریم) تمرکز مبارزه باید بر روی یک کاپیتالیسم خیالی و انتزاعی که وجود عینی ندارد گذاشته شود! و مشت هایی در هوا به دشمنی نامریی پرتاب شود؛ دشمنی که نمی توان آن را متجلی در طبقه ی حاکم و نمایندگان اصلی و عمده ی آن دید!؟
شاید از نظر تحلیل تنها مبارزه با سرمایه داران ملی و خرده بورژوازی مبارزه با«کاپیتالیسم» به شمار می رود! و اگر«کاپیتالیسم» در ایران وجود دارد در این طبقات متجلی می شود و نه در سرمایه داران حاکم وابسته به امپریالیسم؛
شاید اگر انقلاب نه علیه شاه و سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور و نه علیه سرمایه داری امپریالیستی بلکه علیه سرمایه داران ملی و خرده سرمایه داران کوچک( لایه های خرده بورژوازی) بود در آن صورت از نظر تحلیل«مقابله و ضدیت با نفس نظام کاپیتالیستی» به شمار می رفت!؟
در واقع حرف ترتسکیست ها و دارودسته های کمونیسم کارگری و حکمتیست کنونی هم همین است:
«از مبارزه با سرمایه داری، سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور و امپریالیسم را حذف کنید آن گاه شما دیگر« ناسیونالیست چپ» و«چپ» دارای«ملی گرای عمیق» نبوده و مبارزه ی شما مبارزه ای با« کاپیتالیسم» خواهد بود!؟
از مبارزه خود هر گونه وفاداری به مبانی انقلابی مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم و تلاش برای انطباق آن با شرایط ایران را حذف کنید آن گاه شما دیگر«چپ سنتی» نخواهید بود»!؟  
باری، انقلاب 57، انقلابی بود دموکراتیک علیه نظام سرمایه داری بوروکرات - کمپرادور و نظام استبداد سلطنتی شاه که به گفته ی تحلیل، آمریکا و انگلیس وی را روی کار آورده و تا زمان بیرون بردن اش از او پشتیبانی می کردند؛
این انقلابی بود علیه امپریالیست های آمریکا و اروپای غربی و ژاپن که در تمامی اجزا اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی نظام موجود سرمایه داری بوروکرات- کمپرادور نافذ بودند و آن را به سود منافع «کاپیتالیستی» خود و نیز نوکران و نوچه های کمپرادور خود از شاه و دربار تا دیگر سرمایه داران مزدور در ایران هدایت می کردند. در انقلاب، هر مبارزه ای از جانب طبقات اصلی خلق یعنی کارگران و دهقانان و خرده بورژوازی علیه آمریکا از زاویه ی مخالفت با نظام سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور استبداد سلطنتی که نماینده ی امپریالیست ها در ایران بود بروز می کرد و نه جدا از آن. هیچ طبقه ای با«امپریالیسم» همچون نیرویی خیالی مبارزه نمی کرد بلکه پیش از هر چیز و نخست با تجلی امپریالیسم در داخل کشور و موانعی که برای رشد اقتصادی و سیاسی و فرهنگی جامعه ی ایران ایجاد می کرد مبارزه می کرد. هر مبارزه ای با حکومت شاه از این رو که این حکومت از جانب امپریالیست ها پشتیبانی می شد به مبارزه با امپریالیسم کشیده می شد. این دو جدایی ناپذیر بودند و نظام حاکم هم چیزی جز تجلی اتحاد بین ارباب امپریالیست و نوکر کشور زیرسلطه ی امپریالیسم نبود.  
تحلیل گویا متوجه نیست که این انقلاب علیه«سرمایه داری»بود و چپ های مارکسیست- لنینیست و مائوئیست هم علیه سرمایه داری بودند اما علیه سرمایه داری بوروکرات - کمپرادور و پشتیبانان امپریالیست اش و نه علیه سرمایه دار خرد و متوسط که نه قدرت اقتصادی داشت( در واقع سرمایه داری ملی ایران بسیار ضعیف بوده و هست و امپریالیست ها و نوکران اش هرگز به آن اجازه ی رشد ندادند) و نه در قدرت سیاسی بود و لایه های گوناگون اش نیز با حکومت استبداد سلطنتی و سرمایه داری بوروکرات- کمپرادور مخالف بودند و به درجه های گوناگون علیه آن مبارزه می کردند.
چنانکه کمی پیشتر اشاره کردیم به ویژه پس از پیروزی قیام مسلحانه ی 22 بهمن، بخش انقلابی سازمان چریک های فدایی خلق و چپ انقلابی مارکسیست- لنینیست و مائوئیست در مبارزات کارگران از شاغلین تا بیکاران و در سراسر کشور و دهقانان در کردستان و  ترکمن صحرا و گیلان و نیز در خوزستان در کنار خلق عرب علیه دولت موقت سرمایه داران ملی و خمینی به عنوان سردسته ی ارتجاع مذهبی بود و نه در کنار آنها. 
بنابراین چپ مورد بحث در تمامی مبارزات« ضدسرمایه داری طبقه ی کارگر» خواه علیه سرمایه داری بوروکرات - کمپرادور سلطنتی، خواه علیه سیاست های امنیتی، سیاسی و اقتصادی سرمایه داران ملی آن گاه که در دولت موقت مستقرشدند و به دنبال برقراری دیکتاتوری بورژوازی ملی بودند و خواه علیه خمینی که در راه برقراری یک استبداد دینی قدم گذاشته بود مبارزه می کرد.
تنها شرایطی که اندکی تغییر در این وضعیت ها به وجود آورد یکی دوران تا پیش از قیام بهمن بود که چپ علیرغم مبارزه با خمینی، اما لبه ی تیز حمله اش در کنار مردم علیه نظام حاکم و سرمایه داران حاکم و استبداد سلطنتی وابسته به امپریالیسم بود. دوم زمان تسخیر سفارت آمریکا که تا حدودی در کنار بخش هایی از جناح حاکم قرار گرفت(مثلا علیه دولت بازرگان و تا حدودی کنار خمینی) و سوم دوره ای کوتاه از جنگ عراق با ایران(در کنار بنی صدر و خمینی). در تمامی این دوران ها نیز مبارزه ای که چپ علیه خمینی و یا جبهه ملی و یا بنی صدر پیش می برد گرچه افت و خیز داشت اما هرگز به طور کامل قطع نشد. توجه کنیم که چپ انقلابی 57 یعنی به ویژه سازمان های مارکسیست - لنینیست و مائوئیست بسیار پراکنده و از نظر کمیت پایین و از نظر کیفیت سازمانی بسیار ضعیف بودند.
در مقابل این فاکت ها، از«سنتی بودن» و«ملی گرایی عمیق» چپ و فاصله ی زیاد آن از«جنبش ضدسرمایه‌داری طبقهٔ کارگر» صحبت می شود.
این ها اتهامات آشنایی است که دارودسته های حکمتی - ترتسکیستی به چپ وفادار به اصول انقلابی مارکسیسم - لنینیسم- مائوئیسم وارد می کردند. دارودسته های حکمتی- ترتسکیستی بیکاره ترین جریان ها در زمان انقلاب و مخرب ترین آنها پس از انقلاب و همچنین مروج انواع تجزیه طلبی و تباهی و فساد بودند. این ها جریانی بوده و هستند عمیقا وابسته و مزدور امپریالیست ها که شعارشان علیه سرمایه داری تنها پوششی است برای دفاع از امپریالیسم و پنهان کردن مزدوری خود برای سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور و امپریالیست های غربی. 
هرمز دامان
نیمه ی دوم اسفند 1402
یادداشت ها
1-    همان گونه که بارها اشاره کرده ایم هدف ترتسکیست ها و دارودسته های حکمتی به هیچ وجه و مطلقا مبارزه با سرمایه داری نیست بلکه هارت و پورت تبلیغی علیه یک سرمایه داری کلی و جلوگیری و تخریب عملی مبارزات طبقه ی کارگر و دیگر طبقات زحمتکش با سرمایه داری بوروکرات- کمپرادور حاکم و اساسا هر نوع سرمایه داری است.
2-    چنانچه بخواهیم نظراتی همچون نظر تحلیل را به دوره ی کنونی تعمیم دهیم باید بگوییم که نباید لبه ی تیز مبارزه ی طبقه ی کارگر و دیگر طبقات انقلابی و مترقی علیه باند خامنه ای و سران سپاه به عنوان نیروی اصلی حاکم بر کشور باشد بلکه در آن واحد باید علیه تمامی جریان های سیاسی سرمایه دارهمچون لاریجانی ها، روحانی، احمدی نژاد و تمامی لایه های اصلاح طلبان و البته به همراه اینان سرمایه داران ملی و لایه های گوناگون خرده بورژوازی، مبارزه ی توامان و یکدستی را پیش برد. از چنین دیدگاهی ظاهرا تنها «حاشیه نشینان» از حمله ی طبقه ی کارگر در امان هستند و متحد طبقه ی کارگر به شمار می روند!
3-    این به این معنا نیست که چنین حکومتی خواهان قطع تمامی روابط با امپریالیست ها و انزوا گزینی دلخواهانه است. طبعا بر طبق منافع ملی تمامی طبقات مردمی ایران در هر شرایط مفروض، هر گونه رابطه ی برابر در عرصه ی اقتصادی می تواند برقرار شود. مشکل این است که امپریالیست ها تاریخا غیرقابل اعتماد بوده و رابطه ی برابر را اجازه نداده اند. برای نمونه به تجارب شوروی سوسیالیستی لنین و استالین و نیز چین مائو نگاه کنید.
 
 
 
 
 
 

۱۴۰۲ اسفند ۲۱, دوشنبه

آخوند آتش به اختیار خامنه ای و خروش شیرزن قمی

 
 
 آخوند آتش به اختیار خامنه ای
و خشم و خروش شیر زن قمی علیه وی
 
در شهر قم یک آخوند متحجر، از مادری که کودک اش را به بیمارستان آورده و در کنجی که کمتر در معرض دید است نشسته و در حال آرام کردن( و یا شیردادن) وی است و این میان روسری اش افتاده است( و این زن آن قدر مشکل و نگرانی و استرس دارد که حتی اگر مشکلی هم با حجاب نداشته باشد نمی تواند به این افتادن روسری از سرش فکر کند) فیلم می گیرد تا مثلا نشان مقامات قضایی دهد تا این زن را مجازات کنند.
از این ماجرا فیلمی گرفته شده و به یکی از تلویزیون های خارج کشور فرستاده می شود. در فیلم پخش شده دیده می شود که این زن هنگامی که پی می برد جوجه آخوند فسیل از او فیلم گرفته، به خروش آمده و همچون شیری غران بر سر او فرود می آید و هم به او می گوید که به چه دلیلی از او فیلم گرفته و هم  از او می خواهد که فیلم گرفته شده را پاک کند.
آخوند مقاومت می کند و این زن برافروخته و خشمناک بر سر وی فریاد می کشد که چگونه به خود اجازه داده حریم شخصی وی را درهم بشکند. سپس زنان دیگر به وی می پیوندند و آخوند را دوره کرده و از او می خواهند که فیلم را پاک کند و درگیری با این کشاکش ادامه می یابد. این ماجرا در سطح کشور و حتی روزنامه های رسمی بازتاب می یابد.
آنچه که مهم ترین وجوه این درگیری و مبارزه یک زن با یک آخوندعقب مانده را تشکیل می دهد این است که در شهر قم که مذهبی ترین شهر ایران است و نیز علیه یک آخوند و یا به اصطلاح «روحانی»(آخوندها و ملاهای حکومتگر همه ی ذهن شان متوجه امور «جسمانی» است و نه «روحانی»!) صورت گرفته است و مبارزه به وسیله ی یک مادر، یک  زن  و برای احقاق حق امنیت شخصی خود انجام شده است.
وضعیت این آخوندک و مبارزه ی جانانه ی این زن و دیگر زنان شجاع قمی علیه وی و نیز پشتیبانی توده ها از این زن و زنان همراهی کننده ، نشان دهنده یک وضعیت دوگانه ی نمونه ای در ایران است:
از یک سو سقوط شآن آخوند و ملا و حقیر و ناچیز شدن آنها نزد توده های مردم و افول چشمگیر و کیفی نقش مذهب و دین در ایران امروز و از سوی دیگر انبوه و متراکم شدن خشم زنان و توده ها علیه این حکومت استبداد دینی که تجلی آن در مبارزه ی با این آخوند و تحقیر وی صورت می گیرد.
در واقع تمامی وجوه اساسی خیزش«زن زندگی آزادی»که در یک سال و نیم اخیر و علیرغم عقب نشینی و افت نسبی جریان داشته، در این وضعیت و در اشکالی جزیی و خاص متبلور گشته است و یا خود را نشان می دهد. مبارزه ی زنان علیه ستم مردسالار که اینک به ویژه در قالب ستم یک استبداد دینی بر آنها روا می شود. مبارزه ای که افت می کند اما خاموش نمی شود و نه تنها خاموش نمی شود بلکه در تک تک مبارزات جاری زنان با عمال زور و ستم خامنه ای، مبارزاتی که یکی و دوتا نیست و در همه جا و هر روزه به وجود می آید جاری گشته و شرایط را برای اوج گیری های نوین خیزش و انقلاب فراهم می کند. 
به این نیز اشاره کنیم که در فیلم دیده می شود که مردان به طور مستقیم دخالتی در ماجرا نمی کنند و از زن پشتیبانی به عمل نمی آورند. حتی ظاهرا مردی تلاش می کند که آخوند را فراری دهد.
نخست باید اذعان کرد که چنانچه مردانی که در چنین ماجراهایی که در فضاهای بسته رخ می دهد، فضاهایی که امکان هر گونه مانوری از آنها گرفته می شود دخالت کنند با مجازات هایی گاه بسیار سخت تر و سنگین تر از زنان درگیر روبرو شده و در نتیجه برخی از این مردان تا حدودی محتاط می شوند و یا گرایش محافظه کارانه پیدا می کنند..
و سپس اگر فرض را بر این بگذاریم که اینان مردانی هوادار آخوند و حکومت مستبد و یا بی تفاوت نسبت به آنچه در جلوی چشمانش شان می گذرد بوده اند، برخلاف زنان شجاعی که در ماجرا درگیر می شوند و به درستی می توان آنها را نمونه ای دانست از زنان مبارز و شجاع ایران، این گونه مردان را نباید نمونه ا ی از مردان ایران شمرد و رفتار آنها رابه کل مردان جامعه تعمیم داد. اکثریت مردان از جوان تا میانسال و پیر از آغاز خیزش «زن زندگی آزادی» در کنار زنان و دختران جوان بوده اند و هستند و جزیی از مبارزان این خیزش بزرگ به شمار می آیند و شکی نیست که در این ماجرا در طرف زنان می ایستند.
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
 21 اسفند 1402  

۱۴۰۲ اسفند ۱۹, شنبه

درباره ی تحلیل جمعی از کارگران عسلویه و جنوب کشور در مورد انقلاب 57(1)

 
درباره ی تحلیل جمعی از کارگران عسلویه و جنوب کشور در مورد انقلاب 57(1)
 
در ماه بهمن تحلیلی در مورد انقلاب 57 منتشر شد که امضای«جمعی از کارگران پروژه ای عسلویه و جنوب کشور» را داشت. امری که همچون«منشور بیست تشکل» که امضای گروه های کارگری و برخی تشکل های متعلق به طبقات زحمتکش را داشت می تواند آن را شایسته توجه و نقد سازد. به همراه این، آنچه این «تحلیل... انقلاب 57» را نیازمند بررسی و نقد می کند اولا کلی گویی های آن است و دیگر آنکه نظرات طرح شده در آن بیشتر درهم و التقاطی و نوسانی بین نظرات اساسی جریان های سیاسی 180 درجه متضاد ترتسکیستی و سوسیال دموکراتی و مارکسیستی - لنینیستی - مائوئیستی است. به ویژه باید اشاره کرد که یکی از مهم ترین ایرادهای مقاله داوری نادرست آن درباره ی انقلابیون مارکسیست - لنینیست و مائوئیست چپ 57 است که آنها را«دنباله روی بورژوازی ملی و یا خمینی» ارزیابی می کند بی آنکه اشاره کند که این «دنباله روی» در کدامین سیاست ها و تاکتیک ها بازتاب یافته بود و به بررسی و نقد مشخص آنها و سیاست و تاکتیک پیشنهادی خود در آن اوضاع بپردازد. همچنین مستقیما به بازگویی این بپردازد که همین انقلابیون خواه در طول انقلاب و خواه به ویژه پس از آن بیشترین مبارزات را با دولت بازرگان( دولت بورژ وازی ملی و لیبرال) و سپس خمینی و حزب جمهوری اسلامی مرتجع پیش بردند و در این راه فداکاری های بسیار کرده و قربانیان فراوان دادند.  
برای نمونه  اتحادیه ی کمونیست های ایران و سازمان پیشمرگه های آن از همان آغاز پدید آمدن در کردستان در کنار دیگر سازمان های مارکسیست - لنینیست و چریک های فدایی خلق نبرد با خمینی جلاد را پیش برد و این در حالی بود که سازمان هایی که ادعای دنباله روی نکردن از بورژوازی ملی و یا خمینی را داشتند در همان زمان تازه از فرنگ برگشته و در محافل بی خاصیت خود لمیده و به وراجی های پایان ناپذیر خود درباره ی«تضاد کار و سرمایه» مشغول بودند و بعد هم که از وراج خانه های خود بیرون آمدند و بُل گرفتند به تضاد بین کومله و دموکرات به عنوان «تضاد کار و سرمایه» دامن زدند و خلق کرد را درگیر یک جنگ بی حاصل و خود نابودکننده قرار دادند. 
 از این رو بررسی ما از این تحلیل بیشتر جنبه هایی را در بر می گیرد که معرف کلی گویی ها و تضادها و نوسان ها و التقاط های آن و همچنین داوری آن درباره ی چپ انقلابی و مبارز 57 باشد.
نظام سرمایه داری
نخستین موضع مهم تحلیل جمعی از کارگران عسلویه و جنوب کشور(از این پس تحلیل) این است که نظام حاکم بر ایران را«سرمایه داری» می داند(کلی گویی!) بی آنکه به گونه ای صریح روشن کند وجوه و ویژگی های این «سرمایه داری» چیست و آیا تفاوت اساسی بین این سرمایه داری و سرمایه داری امپریالیستی حاکم بر کشورهای غربی و روسیه و ژاپن، وجود دارد و یا خیر!
اشاره های تحلیل به این مساله:
«از این جهت ما، جمعی از کارگران پروژه‌ای عسلویه و جنوب کشور، به این تحول بزرگ نگاهی خواهیم انداخت تا بتوانیم از دل آن نیرو و جنبشمان را با چشمان بازتر و با رفع کمبودها وارد دورانی جدید و برای سرنگونی نظام سرمایه‌داری آماده کنیم.»
«سلطنت موروثی پهلوی، ...همانند حکومت فعلی براساس مناسبات اقتصادی سرمایه‌داری بنا شده بود؛»( تمامی تاکیدها از ماست)
این درست یکی از شیوه های جریان های ترتسکیستی و در کنار آنها اکونومیست و سوسیال دموکرات است که به کلی گویی دست بزنند و و برخی یگانگی های صوری بین پدیده ها را نشانه ی وحدت ماهوی آنها به شمار آورده و در نتیجه از نوع سرمایه داری حاکم بر ایران و ویژگی های آن سخنی به میان نیاورند و بنابراین از تفاوتی که این نوع و ویژگی ها در استراتژی و تاکتیک کمونیست ها ایجاد می کند صحبتی نکنند. (ضمنا در این جا روشن نیست که آیا مبدا این سلطنت موروثی و سرمایه داری بودن ایران زمان تاج گذاری رضاخان است و یا کودتای امپریالیستی مرداد 32!؟)
مساله ی امپریالیسم
نکته ی دوم مساله ی امپریالیسم است.
تحلیل، انگلیس و آمریکا را مسبب اصلی روی کار آمدن سلطنت موروثی پهلوی می داند:
«سلطنت موروثی پهلوی، که به پشتوانهٔ آمریکا و انگلیس به وجود آمد و استمرار پیدا کرد،» و
«همین اختلاف ناشی از سهم‌بری میان بخش‌های مختلف بورژوازی موجب شد که تجار به کمک روحانیت در مقابل حاکمیت وابسته به آمریکا اعتراض نمایند.»
به این ترتیب حکومت موروثی پهلوی هم«به پشتوانه ی آمریکا وانگلیس به وجود آمد» و هم« وابسته به آمریکا بود».
«در این شرایط بحرانی، دولت‌های امپریالیستی مثل انگلیس، آمریکا و فرانسه و رسانه‌هایشان طی کنفرانس گوادالوپ تصمیم گرفتند برای جلوگیری از رادیکال شدن انقلاب و قدرت‌یابی انقلابیون کمونیست و ایجاد کمربند سبز به دور اتحاد شوروی، از خمینی حمایت کنند؛ خمینی و مشاوران او هم به آمریکا و انگلیس وعده داده بودند که نظام سرمایه‌داری را حفظ می‌کنند...»
و:
«برای فهم این نکته توجه به قطع حمایت آمریکا از رژیم پهلوی و فرستادن ژنرال هایزر جهت مذاکره با سران ارتش و بهشتی و موسوی اردبیلی حائز اهمیت است. تلاش جدی پشت پرده برای قرار دادن ارتش پشت جریان آلترناتیو اسلامی، بریدن سر انقلاب و شکست آن، رفع خطر هر تحول انقلابی و سد کردن قدرت‌گیری شوراها، به معنی تحویل قدرت از بالا به جریان اسلامی بود.»
بنابر آنچه در تحلیل آمده دولت های آمریکا و انگلیس امپریالیستی بوده و حاکمیت هم وابسته به آمریکا بود و و آمریکا و انگلیس نیز پشتیبانی خود را از رژیم پهلوی قطع کردند و ارتش هم بنا به دستور آمریکا و انگلیس با خمینی سازش کرد.
می توان اندیشید زمانی که در سیاست چنین وضعی حاکم است و امپریالیست ها همه کاره هستند در اقتصاد چه وضعی می تواند حاکم باشد! همچنین می توان نتیجه گرفت که سرمایه داری حاکم بر ایران یک سرمایه داری مستقل، آن گونه که سرمایه داری آمریکا و انگلیس هستند نبوده بلکه وابسته به امپریالیست های آمریکا و انگلیس بود( از نظر ما یک سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور). و بین سرمایه داری امپریالیست های غربی و سرمایه داری ایران که وابسته است تفاوت کیفی ماهوی وجود دارد. (پایین تر به مساله ی التقاط های در این مورد برخواهیم گشت.)
باید اشاره کرد که موضع سرمایه داری بودن جامعه بی اشاره به ویژگی ها و نوع این سرمایه داری و به طور ضمنی پذیرش مرحله ی «جنبش ضدسرمایه‌داری طبقهٔ کارگر و «مقابله و ضدیت با نفس نظام کاپیتالیستی (پایین تر تحلیل این ها را به کار می برد) تحلیل را از خط مارکسیستی - لنینیستی دور و به مواضع ترتسکیستی و اکونومیستی - سوسیال دموکراتی نزدیک می کند و برعکس مواضع در مورد امپریالیست ها و نقش شان در مورد حکومت ایران، آن را از این جریان ها دور و به جریان های مارکسیست - لنینیست خط سه نزدیک می کند.(1)
منظور از«توسعه ی نامتوازن» چیست؟
تحلیل در بخش بعدی توسعه ی جامعه را«نامتوازن» می نامد :
«درنتیجه هرگونه توسعهٔ اقتصادی و سیاسی از اساس نامتوازن و به ضرر کارگران و تهی‌دستان بود.»
در اینجا منظور نویسندگان از«توسعه اقتصادی و سیاسی از اساس نامتوازن» روشن نیست. در توضیح این امر آمده که به ضرر کارگران و تهی دستان بوده است و این نکته می ماند که مگر قرار است که توسعه ی اقتصادی و سیاسی«سرمایه داری» به ضرر کارگران و تهی دستان نباشد؟!
توسعه ی نامتوازن مفهوم مهمی است و آن را می توان در رابطه بین وجوه گوناگون بررسی کرد؛ برای نمونه بین وجوه گوناگون موجود در تولید و ساخت اقتصادی، بین تولید صنعتی و کشاورزی، بین تولید صنعتی و تولید مواد خام، بین مناطق صنعتی و یا کشاورزی گوناگون یک کشور، بین صنایع سبک و صنایع سنگین، بین بخش صنعتی و تجاری و مالی، بین صادرات و واردات، بین اقتصاد و سیاست و بین اقتصاد و سیاست از یک سو و فرهنگ از سوی دیگر و... 
به فشرده ترین شکل، تا کنون بررسی این زمینه ها روشن ساخته که توسعه ی نامتوازن اقتصاد ایران به نفع توسعه ی سرمایه داری مدرن در صنعت و کشاورزی و در کل متکی به تولید داخلی نبوده بلکه به نفع تولید تک محصولی و نفت فروشی و صنایع مونتاژ و واردات بی رویه کالاهای غربی و نهایتا سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور بوده است.
در ادامه ی عبارت«توسعه نامتوازن» آمده است:  
«همچنین اصلاحات ارضی شاه موجب ورشکستگی دهقانان گردیده و آنان را یا بیکار و یا به‌عنوان نیروی ذخیرهٔ کار و شاغلان در مشاغل پست به حاشیهٔ شهرها رانده بود.»
بنابراین از دیدگاه نویسندگان، اصلاحات ارضی منجر به نابودی نظام ارباب - رعیتی در نظام«سرمایه داری»صنعتی نشده است بلکه موجب گردیده که دهقانان به عنوان ذخیره ی کار و شاغلان در مشاغل پست به حاشیه ی شهرها رانده شوند.
این می رساند که نظام سرمایه داری مورد نظر نویسندگان نظام سرمایه داری صنعتی به مفهوم غربی آن نبوده است که در آن دهقانان برای آن به زور از زمین کنده می شدند که به شهرها گسیل شده و به عنوان نیروی کار کارخانه ها به کار گمارده شوند. در آن جا از یک سو کاهش جمعیت دهقانان به طور عمده به معنای رشد جمعیت کارگران کارخانه های صنعتی مداوما در حال تاسیس بود و از سوی دیگر تبدیل کشت های خرد یا به کشت های بزرگ صنعتی سرمایه داری و یا دامداری گسترده صنعتی. علت اساسی عدم رشد صنعتی اقتصاد ایران و تنها رشد بخش مواد خام و نفت فروشی و در کنار آن صنایع مونتاژ و وابستگی تا مغز استخوان به کالاهای غربی به این علت هم است که اصلاحات ارضی امپریالیستی در ایران در خدمت تغییر اقتصاد فئودالی به سرمایه داری صنعتی نبوده بلکه تبدیل اقتصاد فئودالی به اقتصاد سرمایه داری بوروکراتیک و کمپرادوری و تبدیل طبقه ی فئودال به سرمایه دار بوروکرات - کمپرادور بوده است. بخشی از مبارزات ایدئولوژیک صورت گرفته با گرایش های شبه ترتسکیستی بر سر این بوده است که آیا تضاد کار و سرمایه و طبقه ی کارگر و سرمایه دار در عام ترین شکل خود در اولویت است و یا تضاد طبقه ی کارگر و کشاورزان و نیمه پرولترها و دیگر طبقات خلقی با سرمایه دار نوع بوروکراتیک- کمپرادوری و وابسته به امپریالیسم؟
در ادامه ی آنچه در مورد مساله ی سرمایه داری و امپریالیسم اشاره کردیم می توان گفت که گرایش به اینکه توسعه ی نامتوازن تنها در رابطه ی کار و سرمایه دنبال شود تحلیل را به جریان های ترتسکیستی و اکونومیستی نزدیک می کند و برعکس چنانچه این توسعه ی نامتوازن در مورد وضع طبقات گوناگون و از جمله دهقانان و کشاورزان به کار برده شود و وظیفه ی طبقه ی کارگر در بیان خواست های این طبقات، اتحاد با آنها و رهبری مبارزات شان در انقلاب دموکراتیک نوین در نظر گرفته شود، تحلیل را به نظرات مارکسیستی - لنینسستی - مائوئیستی نزدیک کرده ایم(امر دوم چنانکه در زیر خواهیم دید در ادامه تحلیل به شکلی نه چندان روشن آمده است).(2) 
 تحلیل طبقات
در تحلیل در کنار کارگران از طبقات متفاوتی صحبت شده است.
نخست از دهقانان:
«همچنین اصلاحات ارضی شاه موجب ورشکستگی دهقانان گردیده». که از نظر تحلیل ورشکستگی دهقانان به معنای نابودی طبقه ی دهقان نشده است زیرا که در ادامه ی نظرات اش به جنبش دهقانی در کردستان و ترکمن صحرا و شمال اشاره می کند.
سپس به سرمایه داران و تجار و بازاریان و کسبه:
«به دنبال چنین تورمی رژیم پهلوی اقدام به تشکیل کمیته‌های مبارزه با گران‌فروشی و برپا کردن اتاق اصناف و تنبیه تجار و بازاریان و کسبه نمود؛ کسبه را وادار به برچسب‌زنی بر کالا‌ها کرد و فشار ناشی از تورم را به گردن بخش بازار انداخت.»
در اینجا از تجار و بازاریان و کسبه نام برده شده است که حداقل لایه های دو طبقه ی سرمایه داران تجاری و خرده بورژوازی سنتی را می توان از آن بیرون کشید. خرده بورژوازی سنتی نیز تنها شامل کسبه ی جزء نبوده بلکه تولید کننده گان خرد مستقل یا وابسته به کارخانه های مونتاژ و ملی و همچنین سرویس های خدماتی خرد را در بر می گیرد.
در مورد «کسبه» نیز نه تنها نباید آنها را با سرمایه داران و تجار یکی شمرد بلکه باید تمامی بخش های آن را از نیروهای محرکه ی انقلاب دموکراتیک نوین ایران و بخش های زیرین و تهیدست  آن را متحدین طبقه ی کارگر در انقلاب سوسیالیستی دانست. نگاهی به مبارزات آنها با حکومت از سال 76 به این سو به ویژه در کردستان و بلوچستان و برخی شهرهای مناطق مرکزی روشنگر نقش انقلابی این لایه ها در جنبش ها و انقلاب کنونی است.
در ادامه به بورژوازی وابسته به دربار اشاره شده است:
«این در حالی بود که بورژوازی وابسته به دربارهیچ گونه مسئولیتی را در قبال ایجاد تورم نمی‌پذیرفت. همین اختلاف ناشی از سهم‌بری میان بخش‌های مختلف بورژوازی موجب شد که تجار به کمک روحانیت در مقابل حاکمیت وابسته به آمریکا اعتراض نمایند.»
به این ترتیب تحلیل بر تضادهای میان بخش های مختلف بورژوازی انگشت می گذارد و البته بدون آنکه روشن کند که این تضادها چه ربطی به طبقه ی کارگر دارد و آیا باید طبقه ی کارگر از آنها استفاده کند یا خیر و اگر قرار است استفاده کند چگونه باید این کار را انجام دهد.
 در کنار این ها اولا باید توجه کرد که تجار و روحانیت از نقطه نظر منافع یکی نیستند. تجار بخش های گوناگون سنتی و مدرن و وابسته به امپریالیسم( کمپرادور) و مستقل دارند که نماینده گان سیاسی آنها متفاوت است و تنها روحانیون نیستند. ما در مقالات دیگر به دفعات به این مساله اشاره کرده ایم.
دوما، این نظر نیز درست نیست که مثلا تمامی تجار سنتی طرفدارمطلق خمینی بودند. در حقیقت آنها زیر چتر این رهبری جمع شدند اما پس از انقلاب دچار تجزیه های فراوان گردیدند که ما تجلی آنها را در مبارزه ی مداوم بخش هایی از جریان حاکم از حزب جمهوری اسلامی به بعد و به ویژه در دعواهای باندها و جناح های گوناگون مشاهده می کنیم. هم اینک در کنار تجار مدرن، بخشی از تجار سنتی نیز مخالف حکومت هستند و نه تنها  کمکی از روحانیت نمی خواهند بلکه با آن در ستیزند. امری که با پیوستن این لایه ها به توده ها در خیزش زن، زندگی، آزادی نشان داده شد و حکومت روحانیون تلاش کرد به اشکال گوناگون آنها را سرکوب کند. هر چه اوضاع اقتصادی بدتر و ستم حکومت بیشتر و دامنه ی جنبش ها گسترده تر شود این طبقات بیشتر به جنبش می پیوندند. مساله ی طبقه کارگر نادیده گرفتن این مساله و پرهیز از رویارویی با آن و با یک چوب راندن تمامی لایه های طبقات مرفه نبوده بلکه برعکس باید با ایجاد یک حزب انقلابی واقعا کمونیستی و جنگنده در صدر همه ی طبقات قرار گرفته و آنها را در انقلاب دموکراتیک رهبری کرده و این انقلاب را به پیروزی نهایی رسانده و شرایط را برای گذار به انقلاب سوسیالیستی فراهم گرداند.    
سپس در تحلیل به «حاشیه نشینان» اشاره می شود:
«جامعهٔ ایران، و خصوصاً حاشیه‌نشینان و طبقهٔ کارگر، زیر فشار شدید اقتصادی قرار گرفت.» اما حاشیه نشینان یا یک طبقه هستند یا بخش هایی از یک طبقه و یا تلفیقی از توده هایی که از نظر تعلق طبقاتی متفاوت اند. مثلا یا توده ای از کارگران ساده هستند و یا نیمه پرولتاریا و یا نیمه کارگر- نیمه خرده بورژوا. در ضمن این که ما گمان کنیم طبقات زحمتکش تنها طبقه ی کارگر و حاشیه نشینان هستند اشتباه است. چنین تحلیلی نه تنها کشاورزان بلکه لایه های تهیدست و میانی زحمتکش خرده بورژوازی سنتی و مدرن را از قلم می اندازد. به طور کلی تحلیل در این موارد بین نظرات گوناگون نوسان می کند.  
 درباره ی برخی نمایندگان جریان های سیاسی بورژوایی و خرده بورژوایی
در ادامه به نماینده گان سیاسی جریان های گوناگون اشاره می شود:
«متحدین خمینی نه‌فقط آخوندهای بی‌سواد و یا دولت‌های غربی، که همچنین امثال ابراهیم یزدی، صادق قطب‌زاده، مهدی بازرگان و کل جبههٔ ملی بودند.»
در اینجا به افرادی مانند قطب زاده اشاره می شود که به جبهه ی ملی تعلق نداشتند. ضمنا این پرسش وجود دارد که آیا بخشی از تجار و بازاریان جزو جبهه ی ملی بودند و یا خیر!
«عده‌ای که قبل از انقلاب تحت‌تأثیر تفکرات جلال آل‌احمد و علی شریعتی بودند، به‌سرعت جذب خمینی شدند.»
این ها نیز روشن نیست که خودشان و پیروان شان به کدام طبقه تعلق داشته اند. آیا از طبقه ی کارگر و حاشیه نشینان بودند؟ آیا از دهقانان و کسبه بودند و یا طبقات دیگری!؟
درباره ی مارکسیست- لنینیست ها و مائوئیست ها 
و بالاخره:
«و ناسیونالیست‌های چپ هم، که از ضدانقلاب سیاه اسلامی به‌عنوان خرده بورژوازی وبورژوازی ملی و مترقی دفاع کردند، پشت خمینی درآمدند!»
اینجا نیز روشن نیست که «ناسیونالیست های چپ» کدام دسته بودند و چرا با نام خودشان معرفی نشده اند! روشن است که در آن دوران چپ واحدی وجود نداشت و «چپ» هم چپ انقلابی مارکسیستی - لنینستی و مائوئیستی داشت و هم «شبه چپ» رویزیونیست توده ای - اکثریتی و حزب رنجبرانی و جریان های نزدیک به رویزیونیسم خروشچفی و نیز ترتسکیست هایی مانند دارودسته سهند حکمت و تقوایی و دیگر مزدوران امپریالیسم که مشغول بیرون آوردن سر خود از لانه بودند و اجرای وظایف مزدوری شان.
تازه این جدا از این است که این چپ ها«ناسیونالیست» خوانده شده اند آن هم به مفهومی مطلق! مگر یک ناسیونالیست نمی تواند انترناسیونالیست هم باشد و برعکس یک انترناسیونالیست در عین حال ناسیونالیست؟  
عبارت«از بورژوازی ملی و مترقی دفاع کردند و پشت خمینی در آمدند» یک کلی گوی تو خالی است و بیشتر ما را یاد نظرات جریان های ترتسکیستی می اندازد که در آن زمان ایراد می شدند و هدف اساسی شان تخریب سازمان های انقلابی مارکسیست - لنینیست و مائوئیست بود. این جریان ها نظرات فرصت طلبانه و فوق راست و گرایش خود به سرمایه داران کمپرادور و وابسته به امپریالیسم سرنگون شده را در چارچوب یک رادیکالیسم دروغین به اصطلاح کارگری می پوشاندند. برنامه ی عملی آنها دامن زدن به تضادهای درون طبقه ی کارگر و تخریب اتحاد درونی این طبقه و نیز بین طبقه کارگر و دیگر طبقات و جریان هایی بود که علیه شاه و سلطنت و امپریالیسم می جنگیدند. باید در نظر داشت که تفاوتی کیفی و اساسی بین این«شبه چپ» های ترتسکیستی که پشت یک رادیکالیسم توخالی و پوچ پنهان می شوند با«چپ روی» بچگانه ای که گاه از جانب کمونیست های راستین سر می زند وجود دارد.
تحلیل توضیح نمی دهد که این «دفاع»از بورژوازی ملی و مترقی و یا خمینی و یا خرده بورژوازی سنتی و این «پشت خمینی در آمدن» چگونه بود! تا آنجا که ما می دانیم آن سازمان های انقلابی خط سه ای که جبهه ی ملی را جریان سرمایه داران ملی و دولت موقت را دولت بورژوازی ملی ارزیابی می کردند و برای دوره ی انقلاب( 57- 56) لبه ی تیز حمله شان متوجه این طبقه نبود( شاید منظور تحلیل همین است و نظرش این است که کمونیست ها به نام طبقه ی کارگر گَرزی در دست بگیرند و بچرخانند و به هر کس دم دست شان رسید بکوبند!) هیچ وقت از در سازش با آن در نیامدند بلکه از همان آغاز دولت موقت با آن در ستیز و مبارزه قرار گرفتند. ضمنا تحلیل روشن نمی کند که آیا در دوران انقلاب،«ناسیونالیست های چپ» باید نیروی عمده ی خود را روی آن طبقه ای و نمایندگان آن طبقه ای می گذاشتند که در قدرت بود یعنی شاه و دم و دستگاه سلطنت و یا روی بازرگان و جبهه ی ملی که اولا به دلیل ضعف اقتصادی و سیاسی عدد قابل توجهی در معادلات سیاسی به شمار نمی آمدند و از سوی دیگر بسیاری نماینده گان سیاسی آنها در زندان های شاه بودند؟همچنین می توان پرسید که آیا این «چپ ناسیونالیست» باید نیروی عمده ی خود را روی مبارزه با دم دستگاه سلطنت و طبقه ی سرمایه دار بوروکرات - کمپرادور حاکم بر ایران می گذاشت و یا روی خمینی و روحانیون و آن تجار سنتی که وی را در آن برهه به عنوان رهبر پذیرفته بودند.
تصور کنید که چپی که خودش هم خواه به دلیل فضای استبداد سلطنتی که مانع هر فعالیت سیاسی ای بود( پایین تر تحلیل به آن اشاره می کند) و خواه تشتت تئوریک درونی و اشکالاتی که چند دهه با خود حمل می کرد، ضعیف بود(و این بسیار مهم تر از استبداد بود) و همین جوری اش هم هزار و یک مشکل داشت، قرار باشد با حکومت سلطنتی مستبد و خمینی و روحانیت و تجار و جبهه ی ملی( و لاید دیگر طبقات از جمله خرده بورژوازی به این علت که کارگر نیست) زیر این عنوان که اینها همه سرمایه دار بودند یک جا مبارزه می کرد!؟ حتی چپ های انقلابی ای که قدرت زیادی و حتی قدرت سیاسی را نیز در دست داشته باشند چنین نکرده و نباید هم بکنند. 
هرمز دامان
نیمه دوم بهمن 1402
یادداشت ها
1 - برخی از ترتسکیست های حکمتیست از امپریالیسم صحبت می کنند اما این بیشتر برای خالی نبودن عریضه است و نه باور عملی به وجود امپریالیسم در اقتصاد و سیاست و فرهنگ و بررسی تضادهای جامعه با توجه به نقش امپریالیست ها در این عرصه ها!
2- تحلیل پایین تر اشاره می کند که پس از انقلاب«در بسیاری از مناطق، در کنار شوراهای کارخانه، شوراهای محلات و دهقانان هم تشکیل شد و به‌خصوص در گیلان، کردستان و ترکمن‌صحرا ادارهٔ شورایی بیشترین نفوذ اجتماعی را ‌پیدا کرد.»

 

 

 

۱۴۰۲ اسفند ۱۷, پنجشنبه

هشت مارس روز خشم علیه ستم و اوج گیری فریاد زنان برای آزادی

 
 
هشت مارس 
روز خشم علیه ستم و اوج گیری فریاد زنان برای آزادی
 
8 مارس امسال (17 اسفند) در ایران مصادف است با حال و هوای پس از انتخابات مجلس شورا و خبرگان جمهوری اسلامی در 11 اسفند. انتخاباتی که توده ها با تحریم آن و یا دادن رای سفید، مبارزات انقلابی- دموکراتیک خود را گامی پیش بردند و بر شکاف بزرگ میان خود و حکومت و هر دم گسترده شدن آن مهری دیگر زدند.
در این تحریم همه جانبه دختران و زنان به ویژه مادران جانباخته گان مبارزات دو دهه ی اخیر که بار ستم و رنجی بزرگ را بر دوش دارند، دختران جوان شجاع و مبارزه جوی خیابان ها و زنان مبارز زندانی نقشی بزرگ داشتند.
جنبش زنان ایران اکنون وارد دوران تازه ای از بالنده گی خود شده است. خیزش بزرگ ژینا جهشی بزرگ در مبارزات دموکراتیک زنان بود و پس از آن این جهش در مسیرهای تازه ای تداوم یافت.
مهم ترین شکل مبارزه زنان پس از عقب نشینی نسبی خیزش از اشکال خیابانی و برخی دیگر از شکل های آن، تداوم مبارزه به شکل انفرادی و یا دسته ای و به ویژه برای آزادی حجاب بوده است. امری که موجب درگیری های فراوان میان دختران و زنانی که می خواستند و می خواهند مبارزات خویش را پیش ببرند و برخی از اهداف خیزش ژینا را عملا تحقق بخشند از یک سو و حکومت خامنه ای و دارودسته های اجیر کرده ی حجاب بان ها و بسیجی های او از سوی دیگر شده است.
در مسیر این مبارزه باز هم زنان و خلق ایران، جانباخته گانی داشته اند که یکی از آنها آرمیتا گراوند و دیگری وحیده ی محمدی فر بوده اند.
ضرباتی که خیزش ژینا به خامنه ای جنایتکار متحجر و دارودسته ی حاکم زد آنها را مجبور کرد که گرچه نه در حرف که همواره هارت و پورت فراوان داشته اند و دارند بلکه در عمل دست به عقب نشینی در مقابل دختران و زنان زنند. تحمیل این عقب نشینی اجباری محصول خیزش ژینا و تداوم مبارزات زنان پس از آن و تحکیم سنگرهای به دست آمده است. امری که بی تردید ادامه خواهد و در موج و موج های بعدی پیشروی نه تنها مستحکم خواهد شد بلکه فتح سنگرهای دیگری را نیز برای دختران و زنان ایران به ارمغان خواهد آورد.
تردیدی نیست که این مبارزات در روز 8 مارس امسال نیز تداوم خواهد یافت و دختران و زنان به همراهی  مردان این روز را به روز بزرگ خشم علیه ستم و فریاد برای آزادی و مبارزه علیه جمهوری متحجر اسلامی تبدیل خواهند کرد.
مشکل اساسی مبارزات زنان همچون مشکل کلی جنبش انقلابی- دموکراتیک ما نداشتن یک رهبری متمرکز بر مبنای اصل دموکراسی میان طبقات خلقی است. رهبری ای که بتواند مبارزات زنان را در جهت رسیدن به اهداف استراتژیک جنبش زنان سازمان دهد.
بخشی از این فقدان سازمان و رهبری متشکل انقلابی زنان به استبداد حاکم ولایت فقیه بر می گردد که تا توانسته و به مدد سازمان های اطلاعاتی اش و نیز به زندان انداختن زنان پیشرو، راه های تشکل و سازمان را مسدود کرده است؛ اما بخش دیگر آن به وضع کلی جنبش دموکراتیک خلق ایران بر می گردد. جنبشی که بدون رهبری طبقه ی کارگر، تنها طبقه ی تا به آخر انقلابی و رادیکال است و از فقدان آن به شدت رنج می برد.
جنبش زنان ایران بخش مهمی از جنبش انقلابی - دموکراتیک خلق را تشکیل می دهد و به دلیل موقعیت ویژه ی آن در شرایط جمهوری اسلامی که آن را یکی از مراکز ثقل بزرگ جنبش خلق می سازد سهم معینی در سمت و سو دادن جنبش دموکراتیک به سوی اتحاد لایه های اجتماعی و طبقات و تشکیل یک جبهه ی متحد خلق در میان زنان دارد.
 در دوره های اخیر زنان لایه های بالایی و میانی خرده بورژوازی که از نظر سواد و آگاهی بالاتر از طبقات زحمتکش هستند نقش مهمی در پیشبرد جنبش زنان خواه از نظر آگاه کردن آن و خواه از نظر مبارزات عملی داشته اند و نقش نمایندگان طبقه ی کارگر و نیز لایه های پایینی خرده بورژوازی و کشاورزان کمتر به چشم آمده است.
با این حال، جنبش زنان زیر رهبری این گونه لایه ها از دو سو نمی تواند این جنبش را به سرحد آمال و آرزوهای زنان و اهداف آن برساند: 
از یک سو نمی تواند اهداف عالی جنبش زنان را به درستی و در گسترده ترین ابعاد آن ترسیم کند، اهدافی که با برقراری نظام سوسیالیستی و کمونیستی گره خورده است، و از سوی دیگر نمی تواند به رادیکال ترین شکل ممکن و عملا آن را پیش برد و به ناچار درحد آرمان ها و اهداف بورژوا- دموکراتیک زنان متوقف خواهد ماند. 
 جنبش زنان همچون دیگر جنبش های دموکراتیک از جمله دانشجویی تنها زمانی می تواند به یک جنبش واقعا رادیکال و پیگیر در اهداف و مبارزات خود تا رسیدن به آزادی واقعی زنان تبدیل شود که مرکز ثقل اصلی آن زنان طبقه ی کارگر و کشاورز و دیگر طبقات زحمتکش باشد. زنانی که اکثریت زنان جامعه را تشکیل می دهند و هر گونه آزادی واقعی زنان باید در درجه ی نخست و بیش از همه آزادی آنها از ستم و استثمار پدرسالارانه و مرد سالارانه ی فئودالی و سرمایه داری بوروکراتیک حاکم باشد.
تنها رو آمدن زنان طبقه ی کارگر و کشاورز و نیز دیگر لایه های زحمتکش در جنبش زنان و به دست گرفتن رهبری آن به وسیله ی پیشروان انقلابی و کمونیست طبقه ی کارگر است که امکان پیوند درست و عمیق بین جنبش زنان و جنبش طبقه ی کارگر و جنبش دیگر طبقات زحمتکش را فراهم می کند و این جنبش را در مسیر سوسیالیسم و کمونیسم قرار می دهد.
درود بر مبارزات زنان ایران برای آزادی
مرگ بر جمهوری اسلامی
زنده باد انقلاب
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
16 اسفند 1402
          

       

 

آسیب های سخت سیل به خانه و کاشانه ی توده های بلوچ

 
آسیب های سخت سیل به خانه و کاشانه ی توده های بلوچ
و یاری رسانی توده های سراسر کشور
 
از 9 اسفندماه سال جاری بارش باران و سیل شانزده شهرستان استان سیستان و بلوچستان را در بر گرفته است. برخی از این شهرها عبارتند از چابهار، نیک شهر، قصرقند، نیمروز، ایرانشهر، میرجاوه، کنارک، خاش، زاهدان، سیب، سوران و سرباز. در کنار آن هزارو نهصد و چهل و هفت روستا دچار خسارت شده، حدود هشتصد واحد مسکونی و زمین های کشاورزی بسیاری آسیب دیده و توده های گسترده ای را به ویژه در روستاها درگیر خود کرده است. این ها در حالی است که بارش باران و سیل همواره و به ویژه در دهه ی گذشته در این استان به وقوع پیوسته بی آنکه برای پیشگیری از آسیب ها و خسارات آن اقدامی جدی شده باشد. 
سران حکومت جمهوری اسلامی و باندهای حاکم به این سبب که سرگرم دزدی ها و اختلاس ها و افزایش بودجه های سازمان های اختاپوسی و بی درو پیکر خود به ویژه سازمان های اطلاعاتی و نظامی و روحانی و نیز چاق و چله کردن گروه های نظامی- مذهبی وابسته و یا همسو در منطقه برای ماجراجویی های منطقه ای و حفظ بقای خود هستند علاقه ای به پیشگیری از امکان خسارات سیل ها در جا به جای کشور را نداشته اند و منفعتی برای خود در آن ندیده اند. اکنون نیز نه تنها نمی خواهند به یاری توده های بلوچ بشتابند بلکه به سبب کینه از بلوچ های مبارز که یک پای بزرگ خیزش انقلابی «زن زندگی آزادی» بوده و هستند، خود مانعی بزرگ در راه یاری توده های سراسر کشور به توده های بلوچ هستند. آنها به جای کمک به توده ها از نظر غذا و دارو  و فراهم کردن دیگر امکانات، در روزهای انتخابات صندوق رای را برای پر کردن به مناطق سیل زده برده اند که خشم و نفرت توده ها را برانگیخته و موجب جمع کردن صندوق ها از جانب آنها شده است.
از این رو توده های پیشرو سراسر کشور به اتکا خود امر کمک رسانی را به عهده گرفته اند و به یاری توده های بلوچ شتافته اند و مشوقی برای دیگر مردم در امر امداد گسترده تر به بلوچ ها شده اند.
ما ضمن اعلام همدردی با توده های بلوچ بر این باوریم که چنین یاری هایی از جانب توده های سراسر کشور به مردم بلوچ، اتحاد و یگانگی توده ها را مستحکم تر کرده و آنها را برای مبارزه با حکومت جمهوری اسلامی و سرنگونی آن آماده تر خواهد کرد.
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
16 اسفند 1402