۱۴۰۱ آذر ۱۳, یکشنبه

سه روزی که می تواند انقلاب را بسیار به پیش راند!

 
سه روزی که می تواند انقلاب را بسیار به پیش راند!
 
قرار انقلابیون آزادیخواه ایران و توده های مردم بر این است که در روزهای چهارده و پانزده و شانزده آذرماه اعتصابات و مبارزات خیابانی به گونه ای گسترده و همگانی برگزار شود. چنانچه اعتصاب ها که نسبت به ماه های گذشته گام های رو به پیشی برداشته بتوانند در این روز گسترده تر شوند و خواست های اعتصاب کننده گان صراحت و روشنی بیشتری یابند و نیز چنانچه گردهمایی ها و مبارزات خیابانی بتوانند با شوروهیجان و گستره ای توده ای برگزار گردند بی شک انقلاب گام های تعیین کننده ای به پیش بر خواهد داشت .
اهمیت اعتصاب ها
در مورد اعتصاب ها باید گفته شود که آنها را باید ارج گذاشت و در گسترده شدن و توده ای شدن هر چه بیشتر آنها کوشید.
 دلایلی که اعتصاب های صنفی و اقتصادی حال حاضر را دارای اهمیتی دو چندان می کند این است که این اعتصاب ها موجب می شوند که نه تنها لایه های پیشروی هر طبقه ( از طبقه ی کارگر گرفته تا دانشجویان و کسبه و بازاریان و به طور کلی طبقات میانی و مرفه) و در هر بخش( از موسسات دولتی و خصوصی صنعتی تا بخش حمل و نقل و مراکز اداری و درمانی و تجاری و...) بتوانند در مبارزه فعال تر از آنچه اکنون هستند بشوند، بلکه لایه های میانی و عقب مانده ی طبقات نیز به مبارزه کشیده شده و فعال شوند.
باید توجه کرد که اداره ی اعتصاب و پایدار نگه داشتن اتحاد اعتصاب کننده گان( به خصوص بین لایه های پیشرو از یک سو و میانه و عقب مانده از سویی دیگر و نیز یک اعتصاب با اعتصاب در بخش های دیگر یا شهرهای گوناگون و...) و نیز رفع موانع مقابل اعتصاب و  پیشبرد آن در مقابله با حکومت سرکوبگر، فعالیتی به مراتب بیشتر از بسیاری از دیگر شکل های مبارزه را طلب می کند و این موجب می شود که نه تنها لایه های پیشرو طبقات به فعالیتی بیش از زمان ها و شرایط عادی کشیده شوند بلکه لایه های میانی و نسبتا عقب مانده ی هر طبقه نیز فعال شوند. این فعال شدن خود توده ها و دیر یا زود فعالیت سیاسی آنها، موجب توده ای شدن هر چه بیشتر مبارزه می گردد و این هم امری است که اهمیت حیاتی در ژرفش و رشد و تداوم انقلاب و تکامل آن به مراحل بالاتر دارد.    
از سوی دیگر اعتصاب ها می توانند لایه هایی را که در دیگر شکل های مبارزه به ویژه مبارزات خیابانی، به دلیل درگیری های کاری و یا برخی سبک و سنگین کردن ها و محافظه کاری ها تا حدودی و یا به کلی غیرفعال هستند، فعال کند. در حقیقت بخش هایی از گروه هایی که«بی تفاوت ها» و« بخش ساکت» و« قشر خاکستری» خوانده می شوند در همین لایه ها قرار دارند.
و بالاخر در اعتصاب ها به مرور خواست های صنفی و اقتصادی به خواست های سیاسی تبدیل می شوند و در مراحل نخستین چنین اعتصاباتی از طریق این خواست ها تا حدودی برخی خطوط سیمای حکومت آینده روشن خواهد خواهد شد( برای نمونه می توان نگاه کرد به خواست های سیاسی مشترک بین کارگران و کارمندان شرکت نفت در انقلاب 57). چنانچه این تبدیل صورت گیرد خواست های سیاسی که بین طبقات مردمی ایران مشترک است و نیز تفاوت و توان طبقات گوناگون آشکار خواهد شد.
مبارزات خیابانی
 مبارزات خیابانی نه تنها نقطه ی آغاز مبارزات کنونی بوده اند بلکه در کل پیش برنده ی آن نیز هستند، هر چند که در مرحله ی کنونی گسترده شدن و پیشرفت بیشترشان در گرو رشد اعتصاب های سراسری است.
مبارزات خیابانی جایی است که مردم در حال حاضر با شعاریشان آنچه را که نمی خواهند فریاد می زنند و به نبرد با مزدوران حکومت می پردازند. این مبارزات در کنار دیگر اشکال مبارزه به ویژه یورش های مداوم به مراکز بسیج و نهادهای مذهبی حکومت( دفتر امامان جمعه، دفتر نمایندگان مزدور و کریه مجلس خامنه ای، حوزه های علمیه، خانه های افرادی که نقشی در سرکوب خلق داشته و مورد نفرت عمیق توده ها هستند...) نقش نهایی را در سرنگونی حکومت اسلامی اجرا خواهند کرد. البته با این شرط که این مبارزات که اکنون غیرمتمرکز و پراکنده است، به هم پیوسته و متمرکز شوند و با جذب لایه های میانی و نسبتا عقب مانده جامعه در هر طبقه و گروه اجتماعی، به گردهمایی ها و راهپیمایی های صدها هزار نفری و میلیونی تکامل یایند.
در مورد اشکال کنونی تهاجم به مراکز بسیج و سپاه و دیگر نهادها باید گفت که چنانچه انقلاب نتواند با اعتصابات و گردهمایی های بزرگ خیابانی حکومت را سرنگون کند و حکومت دست به قهر و سرکوب و کشتارهایی بیشتری بزند، آنگاه بسیاری از این گروه های کوچک مهاجم به گروه های مسلح شورشی تکامل خواهند یافت و بخشی از نخستین هسته های قیام های مسلحانه  را شکل خواهند داد.
«وعده شان سرابه، جواب اش انقلابه»
این شعار درست و به جا به گونه ای شسته و رفته واکنش انقلاب است در مقابل سیاست های این کلاشان سیاسی.
 سیاستی که این شارلاتان ها در کنار سرکوب های گسترده شان در پیش گرفته اند وعده و وعیده هایی است دروغین به توده ها. وعده هایی که عموما نه حتی مستقیم و از زبان خودشان، بلکه به گونه ای غیرمستقیم و در حاشیه داده می شود و یا دقیق تر وانموده می شود که وعده هایی وجود دارد. این ها فریب هایی که قرار است توی دل توده ها را خالی کنند و به ویژه لایه های میانی غیر فعال در مبارزات را به خوشبینی در مورد این که این سالوسان دارند کارهایی می کنند بکشانند. خوشبینی ای کاذب که می تواند این لایه ها را به فعالیت و تلاش در جهت اقناع مبارزین و متوقف کردن مبارزه وادار کند.
بسیاری از سیاست هایی که خامنه ای و سران پاسدار و اطلاعاتی اش در این سه ماه به کار برده اند تا توده ها را به این خوش خیالی کاذب بکشانند که یا گام های در جهت حل مشکلات برداشته اند و یا در حال برداشتن این گام ها هستند از این زمره اند. سخنان محسنی اژه ای جنایتکاری که در راس دستگاه قضایی است در این مورد که خواهان «مذاکره» است، راه دادن به اصلاح طلبان حکومتی که در روزنامه ها هر روز مقاله ای بنویسند و نصیحتی بکنند، برگزاری جلساتی با آنها برای دانستن نظرشان در مورد چگونگی تغییر شرایط ، سفر هیئت خامنه ای به بلوچستان و اکنون رئیسی به کردستان، صحبت های فریب دهنده ی منتظری دادستان جانی کشور که گویا «گشت ارشاد ربطی به دستگاه قضایی ندارد و به وسیله ی عده ای گذاشته شد و اکنون هم به وسیله ی همان عده جمع شده است»، حرف های تهوع آور و مشمئزکننده ی مردک سلامی فرمانده پاسداران که« ما ناز مردم را می خریم ...» و ... تمام این ها سیاست و حرف ها و  رفتارهایی برای شیره مالیدن سر توده ها و خالی کردن آنها از روحیه ی مبارزه جویانه و انقلابی و دل خوش کردن شان به این که آری حکومت دارد کارهایی می کند و شاید امور به گونه ای دیگر جریان یابد نه به آن گونه که تا کنون جریان یافته است.
 اما آنچه ملاک و معیار است نه حرف های پوچ  و برخی سیاست هایی که هیچ گونه عملی از آنها در نمی آید بلکه اعمال و رفتاری است که حکومت در این سه ماه و اندی انجام داده و اکنون نیز در حال انجام دادن آن است. یعنی سرکوب به وحشیانه ترین شکل ممکن و در کنارش بازداشت ها و گروگان گرفتن جوانان مردم، کشتارهای پایان نیافتنی به ویژه در بلوجستان و کردستان، راه انداختن اعدام ها نخست در بلوچستان با درهم کردن اعدام شده گان و از جمله با کسانی که سال های پیش به اعدام محکوم شده یودند و اکنون هم در مرکز با کسانی که به گفته ی دستگاه قضایی جاسوس اسرائیل بوده اند و خلاصه تیز کردن ساتور قصابی برای سلاخی جوانان مبارز خلق و ... این است آنچه این ها انجام داده و می دهند و ملاک داوری هم این اعمال است و نه آن وعده های شیادانه و دروغین و پوچ.
از سوی دیگر توده های مردم آنانی نیستند که در 88 و 96 و 98 در خیابان ها بودند. اکنون جنبش و انقلاب تکامل یافته است و طبقات و توده های مردم از بسیاری از خطوط آن زمان ها گذر کرده اند. اکنون مردم ما نه تنها به هیچ وجه به این سالوسان اعتمادی ندارند بلکه بر استواری حکومت شان بر دروغ و ریا و پستی و دنائت آگاه شده اند و به این پی برده اند که این ها اگر کوچک ترین فضای تنفسی به دست آورند از آن برای پس گرفتن هر آنچه توده ها در این مدت و با جانباختن گرامی ترین فرزندان شان به دست آورده اند استفاده کرده و حکومتی بسیار بدتر از آنچه تا کنون برقرار کرده اند برقرار خواهند کرد.
 پس باید شعار«وعده شان سرابه، جواب اش انقلابه» را فشرده ی نظرات توده ها در مورد آنچه حکومت می گوید و آنچه توده ها در پاسخ به آن پیش گرفته و پیش خواهند گرفت دانست. سرنگونی این حکومت، جوهر و مایه ی اصلی این شعار می باشد.
مرگ بر این حکومت سالوس و مردم فریب
مرگ بر خامنه ای جنایتکار و سران پاسدارش
هر چه گسترده تر باد اعتصابات توده ای
زنده باد انقلاب
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران 13
13آذر 1401
 

 

 

۱۴۰۱ آذر ۱۱, جمعه

جنبش و انقلاب به پیش می رود!

 
جنبش و انقلاب به پیش می رود!
 
سوگ های انقلابی
انزلی - مهران سماک
 در پی شکست تیم خامنه ای در انزلی توده های مردم به خیابان ها آمدند و به جشن و پایکوبی پرداختند. این در عین حال پاسخی بود به آن های و هوی پوشالی و مسخره بازی هایی که نیروهای کشتار در پی پیروزی ایران در بازی پیشین به راه انداخته بودند.
در این مبارزه ی توده ای، مهران سماک در حالی که در ماشین خود در همراهی با شادی توده ها بوق می زد به وسیله ی این کفتارها به گلوله بسته شد و جان خود را از دست داد.
توده های انزلی و گیلان جنبش خیز و سرفراز برای این جوان مبارز در روز سوم اش آیین سوگ برگزار کردند و طبق روال انقلاب آن را با شعارهای«هر یک نفر کشته شه، هزار نفر پشت شه» و«امسال سال خونه، سیدعلی سرنگونه» به مبارزه ای سترگ با حکومت خامنه ای و پاسداران اش تبدیل کردند.
 آنچه به این واقعه وجهی تاثر آور بخشیده این است که برادر مهران برای این که نیروهای سپاهی خامنه ای، جنازه برادرش را شبانه ندزدند خود آن را گویا با درگیر شدن با کادر بیمارستان از آنها گرفته و در ماشین گذاشته و شب تا صبح در خیابان ها رانندگی کرده تا بتواند آن را از دست این دزدان اجساد انقلابیون، ایمن نگه دارد.
 مهران سماک جوانی مبارز و پیشرو بود. آخرین توئیت های وی گواهی است بر این که وی در متن مبارزه بوده و در پیشرفت آن می کوشیده است.
او در این توئیت گفته بود که «مسائل تیم فوتبال... تمام شد. تنها به فکر مبارزات خیابانی و اعتصابات باشیم!»
ایذه - حامد سلحشور
حامد سلحشور دیگر جوان مبارزی بود که به دلیل فعالیت های سیاسی اش و هنگام تردد در مسیر اصفهان به ایذه بازداشت شده و زیر ضرب و شتم و شکنجه ی پاسداران و اطلاعاتی ها قرار گرفته و جان می بازد. پس از آن پلید مغزان و دیوسیرتان پاسدار خامنه ای از ترس توده ها، وی را در مکانی دور از محل تولدش به نام قلعه تل خاک می کنند اما خانواده و بستگان حامد با اطلاع از محل دفن وی گور را شکافته و حامد را از آن بیرون آورده و به محل آرامگاه خانواده گی وی در راسوند ایذه مال میر انتقال داده و به خاک می سپارند.
مراسم  سوم سوگ این جوان بختیاری مبارز نیز با گرد آمدن توده ها برگزار و با شعار«مرگ بر خامنه ای» و « امسال سال خونه، سیدعلی سرنگونه»برگزار شد.
توده ها پس از جان باختن هر جوان شان به خامنه ای و نیروهای پلیدش پیام می دهند که این مبارزه پایان یافتنی نیست و تا سرنگونی حکومت این جنایتکاران ادامه خواهد یافت.
مبارزات در بلوچستان
انتشار بولتن خبرگزاری فارس، در بلوچستان بازتاب بیشتری داشت و به کنش عملی شدیدتری از جانب توده انجامید و این به سبب توصیه ی خامنه ای به نیروهای سپاه و اطلاعاتی بود که «مولوی عبدالحمید را بازداشت نکنند بلکه بی آبرو کنند».
توده های بلوچ در دفاع از مولوی عبدالحمید در بیشتر شهرهای بلوچستان و پس از نماز جمعه به راهپیمایی دست زدند و به دادن شعار علیه خامنه ای و نیروهای بسیج و سپاه پرداختند. آنچه که به این راهپیمایی های جلوه ای تازه داد تداوم مبارزات زنان بلوچ با شعار«چه با حجاب، چه بی حجاب می ریم به سوی انقلاب» بود.
چنانکه در اطلاعیه های پیش از این گفته ایم یک ویژگی برتر جنبش در بلوچستان امکانات راهپیمایی های گسترده به وسیله ی توده های بلوچ است. این امری است که تا حدودی در برخی از شهرهای کردستان نیز صورت گرفته، اما تا کنون در بقیه ی نقاط ایران به جز مواردی همچون چهلم حدیث و سورینا در کرج و کمی هم در فولاد شهر اصفهان صورت نگرفته است. بی گمان در آینده آنچه اکنون در مناطق مرکزی ایران استثناء است به قاعده تبدیل خواهد شد اما به نظر تا آن زمان باید مراحلی طی شده و پشت سر گذارده شود.
 
درود به جوانان دلیر و پیگیر
درود به توده های مبارز
زنده باد انقلاب
مرگ بر خامنه ای و پاسداران اش
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
12 آذرماه 1401
 
 

مسمومیت: پیام سران جنایتکار سپاه به دانشجویان

 
 
مسمومیت: پیام سران جنایتکار سپاه به دانشجویان در آستانه ی برگزاری روز تاریخی 16 آذر
 
خبرهایی که مبنی بر مسموم شدن دانشجویان چندین دانشگاه (دانشگاه الزهرا، دانشگاه صنعتی اصفهان، صنعتی اراک، خوارزمی کرج و علامه تهران) از غذای سلف سرویس می باشند گواهی است بر این که حکومت جنایتکاران و جلادان می خواهد پیشاپیش پیامی به دانشجویان مبارز بدهد.
این پیام این است که«ما نمی خواهیم اجازه دهیم که شما روزهای 14 و 15 و 16 آذر را برگزار کنید و به جنبش توده ها نیروی تازه ای بدمید! اکنون ما شمه ای از روی« خطرناک» مان را به شما نشان می دهیم!».
گرچه اکنون و پس از مسموم شدن دانشجویان در دانشگاه های مزبور که دانشجویان نام آن را مسمومیت زنجیره ای گذاشته اند، خبری دال بر کشنده بودن سم مزبور بیرون نیامده، و از این رو در حال حاضر می توان آن را یک مقدمه ای برای ترساندن دانشجویان و توده ها دانست، اما قطعا باید آن را جدی گرفت و هوشیار بود.
این جنایتکاران توطئه گر و پلید برای دفاع از ثروت و قدرت خود که خوابش را هم نمی دیدند تا آنجا که بتوانند هر کاری از دست شان برآید انجام می دهند. چنان که در حمله به دانشجویان دانشگاه شریف کردند؛ در جمعه ی زاهدان کردند؛ در حمله به زندان اوین و و گروگان گرفتن زندانیان سیاسی کردند و در کشتار شاه چراغ و نیز حمله وحشیانه به کردستان کردند.
 این اقدام اخیر که کاملا عامدانه و طبق طرح ها و نقشه های توطئه گرانه ی عموما از پیش تنظیم شده بوده و به وسیله ی خامنه ای و بیت رهبری هم تایید گردیده نیز در راستای آن اقدامات جنایتکارانه و ننگین پیشین قرار دارد. هدف اصلی آن فلج و زمین گیر کردن جنبش دانشجویی است که در کنار کردستان در حال حاضر دو بخش پیشروی جنبش و انقلاب را تشکیل می دهند.  
از این رو دانشجویان و خلق باید مراقب هر گونه دسیسه و توطئه ای از جانب این جانیان بوده و پیشاپیش خود را برای آنها آماده کنند.
باید به این نکته اشاره کرد که در صورت دست زدن به هر گونه اقدام جنایتکارانه ای از جانب این موجودات پلید که به فاجعه ای تبدیل شود، گورشان سریع تر از آن چه می توانند تصور کنند کنده خواهد شد؛ به این معنا که موجب خواهد شد خلق بخروشد و با غرش توفانی خود این تفاله های قرون و اعصار را زودتر از آنچه گمان می کنند بروبد.
 چنین اقداماتی اما یک بازتاب درونی شدید درون صفوف خودشان هم خواهد داشت و ریزش های درون شان را بسیار شدیدتر از آنچه تا کنون بوده است خواهد کرد. یعنی نه تنها پایه های ناچیز اجتماعی و رده های پایینی و میانی نیروهای بسیج و سپاه و حتی نیروهای اطلاعاتی را بیشتر به گریز از این ها خواهد کشاند، بلکه شدیدترین شکاف ها را در بین سران آنها ایجاد خواهد کرد.
از این رو سلامی و دیگر سران پاسدار و سران سازمان های اطلاعاتی و در راس همه ی اینها خامنه ای جنایتکار و بیت کثیف و متعفن اش باید بدانند که چنانچه این «خطرناک» بودن شان را غلاف نکنند، آنها از یک سو در حاکمیت در انزوایی شدید قرار خواهند گرفت و از سوی دیگر خلق بلایی صدها بار هولناک تر بر سر آنان خواهد آورد.
 
زنده باد مبارزه دانشجویان و جوانان پیشرو خلق
زنده باد انقلاب
مرگ بر سالوسان و جنایتکاران
مرگ بر خامنه ای و بیت رهبری مرکز اصلی توطئه ها
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
11 آذرماه 1401
     

۱۴۰۱ آذر ۱۰, پنجشنبه

برخی مسائل در خیزش انقلابی کنونی(6) ویژگی های مبارزات انقلابی کنونی

 
 
برخی مسائل در خیزش انقلابی کنونی و موضع طبقه ی کارگر(6)
 
ویژگی های مبارزات انقلابی کنونی( بخش اول)
 
اشاره ای به ساخت اقتصادی ایران
دو نوع ساخت اقتصادی در حال حاضر در جهان وجود دارد:
ساخت سرمایه داری در کشورهای امپریالیستی. این ساخت اقتصادی از کشورهای پیشرفته و ثروتمند مانند آمریکا و آلمان و فرانسه و انگلیس تا کشورهایی مانند یونان و بلغارستان را که به نسبت عقب مانده و فقیر به شمار می آیند در بر می گیرد.
و ساخت اقتصادی کشورهای زیر سلطه ی امپریالیست ها که از سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور تا ترکیب های گوناگون از سرمایه داری بوروکراتیک و ساخت های نیمه فئودالی را شامل می شود.
در کشور ما سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور حاکم است. دو ویژگی اقتصادی اساسی این ساخت در کشور ما یکی وابسته بودن به تولید مواد خام (در ایران نفت) است و دیگری تسلط صنایع مونتاژ. در این ساخت، یک طبقه ی سرمایه دار با تسلط بر دولت( مجلس، دستگاه قضایی، دستگاه اجرایی) تمامی رشته های اصلی اقتصاد را در انحصار خود گرفته و از رانت ها استفاده می کند. نکته ی اساسی دیگر وابسته بودن جناح ها و باندهای گوناگون این سرمایه داران بوروکرات به امپریالیست های گوناگون غربی و شرقی است.
به این ترتیب اقتصاد وابسته به مواد خام و صنایع مونتاژ، وجود سرمایه داران انحصارگری که حکومت و  تمامی رشته های اقتصاد را در دستان خود گرفته و در عین حال وابستگی جناح ها و باندهای گوناگون این سرمایه داران به امپریالیست ها ویژگی های اساسی این ساخت اقتصادی- اجتماعی می باشند.
 روشن است که این ساخت اقتصادی مانند ساخت های کشورهای امپریالیستی حتی عقب مانده ترین آنها هم نیست، اما شبیه ساختار اقتصادی کشورهای نیمه فئودال - نیمه سرمایه داری بوروکراتیک سابق در کشورهای زیرسلطه هم نیست.
طبقات در ساخت اقتصادی ایران
این ساخت اقتصادی طبقات گوناگونی را در بر می گیرد که  به دو جبهه تقسیم می شود: جبهه ی طبقات ضد خلق که خواهان حفظ نظام کنونی و دشمنان تحول و انقلاب هستند و جبهه ی طبقات خلق که علیه نظام اقتصادی و سیاسی- فرهنگی کنونی بوده و خواهان انقلاب و تغییر و تحول اساسی در تمامی وجوه جامعه اند.
صف دشمنان خلق
روحانیون و سپاه پاسداران سرمایه داران بزرگ کشور
جبهه ی طبقات ضد خلق و دشمنان انقلاب و تحول، تمامی سرمایه داران بزرگی( ما آنها را سرمایه داران بوروکراتیک - کمپرادور نامیدیم) را که وابسته به امپریالیست ها هستند شامل می شود. سرمایه داران بوروکرات حاکم که عمدتا آخوندهای راس سازمان روحانیت و همچنین سران اصلی نیروهای پاسدار و بسیجی می باشند، از نظر اقتصادی وابسته به تراست ها و کمپانی های بزرگ غربی و شرقی هستند. نفت را می فروشند و با استفاده انحصاری از آن برای خود قدرت و ثروت و موقعیت های افسانه ای فراهم می کنند. بر مبنای وابستگی به تراست ها و کمپانی های بزرگ غربی و شرقی، میان این سرمایه داران جناح ها و باندهای گوناگون وجود دارد که به جناح ها و یا باندهای یک امپریالیسم و در کل به امپریالیست های گوناگون غربی( آمریکا و اروپای غربی) و شرقی( عمدتا روسیه و در کنار آن چین) وابسته اند.
ساخت سیاسی- فرهنگی
از نظر سیاسی حکومت این سرمایه داران بوروکراتیک ، استبدادی است. این استبداد، استبداد ولایت فقیه است یعنی استبدادی مذهبی است. بر مبنای ولایت فقیه، نهاد روحانیت همچون یک نهاد فئودالی بر ارکان جامعه مسلط است و بنابراین آخوندها خواه از نظر ایدئولوژیک و خواه از نظر موقعیت اقتصادی که خود امتزاج موقعیت های دوگانه ی فئودالی- سرمایه داری است، نقش رهبر را در میان سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور حاکم پیدا می کنند. به عبارت دیگر سازماندهی طبقه ی سرمایه داران بوروکراتیک وابسته به امپریالیسم( زیرا این طبقه مستقل نیست و نمی تواند در عرصه ی اقتصاد مستقل باشد) از طریق یک نهاد اقتصادی، اجتماعی و مذهبی فئودالی صورت گرفته و با جهان بینی مذهبی تسلط خود را اعمال می کند.
 به گونه ای فشرده، حکومت مذهبی یعنی تسلط دین اسلام و مذهب شیعه که شکلی از جهان بینی فئودالی است بر روساخت فرهنگی جامعه و از این جا به تمامی ارکان سیاسی و اقتصادی جامعه.
تفاوت اساسی حکومت روحانیون و مذهب در قرون وسطی و حال حاضر
نکته بسیار مهم این است که این حکومت به هپچ وجه نتوانسته از نظر اقتصادی مستقل باشد. به این معنا که هم تکیه به تولید و فروش نفت و دیگر مواد خام معدنی و کشاورزی و هم اساس تحرک اقتصادی حاکم بر ساختار اقتصادی آن( صنایع مونتاژ، لوازم یدکی کارخانه ها، مواد خام صنعتی موردنیاز برای تولید و...)  در چارچوب وابسته گی به امپریالیست ها بوده است.
اینجا دیگر برخلاف قرون وسطی ساختار فئودالی غالب نیست و روحانیون در کنار فئودال ها بر طبقه ی دهقانان که در آن زمان اکثریت اهالی را تشکیل می دادند حکومت نمی کنند، بلکه ساختار سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور غالب است و تحرکات اقتصادی فئودالی نهاد روحانیت به عنوان یک نهاد مذهبی و سازمان های وابسته به آن همچون اوقاف نقشی اساسی در اقتصاد ندارند و آنچه که به طور عمده بر حرکات اقتصادی این سازمان ها که آستان قدس رضوی یکی از برجسته ترین آنهاست، مسلط است همان سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور است.
اما این حکومت در حالی که در ساختار اقتصادی خود کاملا وابسته است در ساختار سیاسی و فرهنگی خود به سبب وجود باندهای وابسته به امپریالیست های گوناگون شرقی و غربی و از سوی دیگر ویژگی خواست بقای خود به عنوان یک حکومت مذهبی، تا حدودی استقلال دارد.  
این نکات را که به فشرده ترین شکل بیان شد ما بارها در مقالات خود شرح داده ایم.
سرمایه داران مزدورسلطنت طلب و جمهوری خواه
جدا از این دشمنان انقلاب که اکنون حکومت را در دست دارند، یک دسته سرمایه داران کمپرادور و نیز نظریه پردازان خائن و تاریک فکر وابسته به امپریالیست های غربی نیز وجود دارند که دشمنان انقلاب و تحول انقلابی هستند. برخی از این ها که عموما در کشورهای غربی ساکن هستند، بازمانده های دم و دستگاه پهلوی دوم و برخی دیگر اصلاح طلبانی هستند که پس از سال ها 80 به خارج کشور رفتند و بیشترشان مزدور کشورهای امپریالیستی شدند. از این دارودسته ها دولت های امپریالیستی پشتیبانی می کنند و تعدادی رادیو و تلویزیون فعال هم دارند. هدف اساسی این ها این است که در خلال روند تلاش و انقلاب توده ها برای سرنگونی جمهوری اسلامی برنامه هایی را تدارک ببینند که بتوانند به جای این حکومت بنشینند و دوباره یا رژیم سلطنتی را بازسازی کنند و یا یک جمهوری وابسته به امپریالیست ها. بنابراین تفاوت این دو جناح اساسا در شکل حکومت است. برنامه ی اساسی آن ها این است که در عین حال که دولتی  غیرمذهبی تشکیل دهند اما همین روابط نابرابر کنونی را با کشورهای امپریالیستی غربی برقرار کنند. برای آنها به هیچ وجه استقلال ایران مهم نیست و منظور از شعار آزادی شان نیز تماما آزادی های اجتماعی است و نه آزادی های سیاسی. 
چنانچه به شاخه ی سلطنت طلب نگاه کنیم می بینیم که آنها آزادی های سیاسی و دموکراسی را نه در تمامی 45 سال استبداد رضا خان و پسرش اجازه دادند و نه اکنون حتی شعارش را مطرح می کنند. در عین حال آنها برنامه ی برقراری رژیم سرمایه داری بوروکراتیک-  کمپرادور را دارند و بنابراین برایشان طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش تنها گوشت دم توپ است و اگر چنانچه بتوانند به قدرت برسند پشیزی برای شعارهای کارگران ارزش قائل نخواهند بود کما اینکه در دوره ی 50 ساله ی سلطنت پهلوی قائل نبودند و این طبقه و دیگر طبقات زحمتکش را به دستور امپریالیست ها به شدیدترین وجه استثمار و سرکوب کردند. 
به طور کلی این ها هدف شان این است که انقلاب را در سطحی ترین وجوه و شعارهای آن متوقف کنند و به هیچ وجه اجازه ندهند عمیق و توده ای شود. برای آنها شعارهایی کلی همچون«زن، زندگی، آزادی» شعارهایی است که می توان از آن ها تفسیری مطلوب خود و بر مبنای برنامه هاشان داد.
صف خلق
صف خلق طبقات معینی دارد. طبقه ی کارگر، کشاورز، خرده بورژوازی( سنتی یعنی کسبه و تولید کنندگان خرد و مدرن یعنی تمامی کارمندان ادارات دولتی و خصوصی و آنها که شغل آزاد دارند و همچنین دانشجویان و...) و بورژوازی ملی( سرمایه داران دارای سرمایه ی متوسط و غیرانحصاری و در عین حال تا حدودی مستقل از امپریالیست ها) نیروهای اجتماعی ای هستند که در مرحله ی کنونی در صف طبقات خلقی هستند و کم و یا بیش و به نسبت های گوناگون جنبش های موجود را که علیه سرمایه داران بوروکراتیک و امپریالیست هاست به حرکت در می آورند. این طبقات به نسبت های متفاوت برای آزادی و استقلال ایران مبارزه می کنند. (برای شرح بیشتری از این طبقات نگاه کنید به مقاله ی نگارنده با نام طبقه ی کارگر و جنبش دموکراتیک).
نیروهای محرکه ی اساسی انقلاب
 طبقه ی کارگر، کشاورز و خرده بورژوازی نیروهای محرکه ی اساسی آن هستند. زنان  مبارزی که در صفوف نخستین مبارزه هستند به این طبقات تعلق دارند. جوانان دختر و پسر یعنی در درجه ی نخست دانش آموزان و دانشجویان که در حال حاضر در جنبش نقش پیشرو را دارند خود در لایه های طبقه ی خرده بورژوازی قرار می گیرند. سرمایه داران ملی لیبرال نیز به هر درجه که به پیشرفت آن علیه استبداد و امپریالیسم یاری کنند در کنار این نیروها جای می گیرند. آنها در مراحلی با  انقلاب همراهی می کنند چنان که در این مراحل کنونی کرده اند و در مراحلی مقابل آن می ایستند. برای نمونه آنها در دوره ی پس از انقلاب 57 مقابل تحولات انقلابی و کارگران و دهقانان و دانشجویان ایستادند و در شکست انقلاب نقش داشتند.
مراحل انقلاب
این انقلاب دو مرحله دارد. مرحله ی دموکراتیک نوین و مرحله ی سوسیالیستی. این دو مرحله به یکدیگر وابستگی دارند و دو روی انقلاب به رهبری طبقه ی کارگر را می سازند.
مرحله دموکراتیک نخست و مرحله ی سوسیالیستی پس از آن می آید. در حالی که در مرحله ی دموکراتیک عناصر سوسیالیستی وجود دارد و موجب گذار این مرحله به مرحله ی بعدی یعنی سوسیالیستی می شود.
ماهیت انقلاب در مرحله ی کنونی و تفاوت های آن با انقلاب های پیشین
ماهیت و خصلت انقلاب در مرحله ی کنونی دموکراتیک و ضد امپریالیستی است. یعنی در عرصه ی اقتصاد علیه سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور است و علیه وابستگی به هر قدرت امپریالیستی که پیش آید. اما در سیاست و فرهنگ اساسا علیه استبداد و مذهب است. ویژگی ضد استبداد مذهبی آن که اکنون عمده است به این دلیل است که استبداد حاکم، استبداد مذهبی است. برای همین انقلاب علیه حکومت آخوندها و خواهان جدایی مذهب از حکومت است. این ویژگی، خود را در زمینه ی ایدئولوژیک - فرهنگی، در مخالفت با و نفی باورهایی که امر تسلط مذهب را درست می دانند و در عرصه ی سیاسی در مخالفت با تسلط نهاد روحانیت و آخوندها بر حکومت نشان می دهد. این مخالفت ها به گرایش های آته آییستی در میان توده ها پا داده و قطعا در فرایند عمیق شدن انقلاب بیش از پیش پا خواهد داد.
اما این انقلاب در اقتصاد علیه حکومت سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور است که در جلد مذهب فرو رفته یا لباس مذهب بر تن کرده اند و پشیزی هم برای دین و مذهب ارزش قائل نبوده و نیستند.
به این ترتیب یک ویژه گی انقلاب دموکراتیک ایران این است که علیه حکومت استبدادی در شکل مذهبی است؛ و این مساله انقلاب دموکراتیک ایران را با وظیفه ی خاصی که راندن مذهب و نهاد مذهبی از سیاست و فرهنگ است روبرو می کند.
این ویژگی در انقلاب های دموکراتیک نوع کهن یعنی انقلاب های به رهبری بورژوازی( مانند انقلاب مشروطه که علیه استبداد سلطنتی بود) تا حدودی به گونه ای جانبی وجود داشت، اما در انقلاب های دموکراتیک نوین (انقلابات در کشورهای زیر سلطه به رهبری طبقه ی کارگر) به این شکل سابقه نداشته است. آن انقلاب ها در حالی که علیه روابط فئودالی بود اما به طور عمده علیه حکومت روحانیون نبوده بلکه علیه استبداد یا دیکتاتوری های سکولار بوده است.
در حقیقت در این انقلاب آن وجهی عمده است و آن را گسترش می دهد که در انقلاب مشروطه، بخشی جانبی بود. یعنی مشروعه طلبی بخشی از روحانیون و در راس شان شیخ فضل الله نوری که توده ها به دارش زدند. جمهوری اسلامی تجلی، انکشاف و رشد همین وجه مشروعه طلبی و قدرت گیری تمام و کمال روحانیون و برقراری حکومت استبداد دینی بود و برای همین هم این وجه ضد حکومت دینی را هم به وجه غالب جنبش های دهه ی اخیر و انقلاب کنونی تبدیل کرد.
به این ترتیب یک تفاوت مهم انقلاب دموکراتیک ایران با انقلاب های دموکراتیک کهن یا نوین در کشورهای زیر سلطه این است که آن انقلاب ها عمدتا علیه روابط فئودالی حاکم و همچنین روابط سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور بودند اما علیه استبداد دینی نبودند( یه با طور عمده نبودند)، اما انقلاب ایران علیه روابط اقتصادی فئودالی به شکل کلاسیک آن نیست و علیه روابط سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور است اما در عین حال انقلابی عمدتا علیه حکومتی فئودالی و فرهنگی مذهبی - فئودالی است.
درباره ی مفهوم «انقلاب مدرن»
در این مورد باید توجه کرد که مفهوم «انقلاب مدرن» کمی غلط انداز است. زیرا در پنجاه سال حکومت استبداد سلطنتی پهلوی ها، گرچه مذهب  در ارکان ایدئولوژیک حاکم نقشی بسیار مهم و اساسی داشت و نهاد روحانیت نیز تا حدودی دارای قدرت بود، اما این حکومت ها نه حکومت مذهبی بودند و نه حکومت روحانیون. و این به این معناست که پس از انقلاب مشروطه سرمایه داری بوروکراتیک و وجوه فرهنگی و سیاسی آن و در کنارش سرمایه داری ملی تا حدود زیادی در زندگی اقتصادی - اجتماعی و سیاسی و فرهنگی مردم ایران رشد کرد( کارخانه های صنعتی، طبقه ی کارگر، دانشگاه ها، خرده بورژوازی مدرن و...)؛ و حتی این حکومت نیز در زمینه هایی مانند اقتصاد نه می خواست و نه می توانست آن را نابود کند.
 از این رو اگر وجه مدرن برای انقلاب کنونی قائل می شویم این نه از این بابت است که مثلا ما پیش از این و به طور مطلق در قرون وسطی و روابط فئودالی زندگی می کردیم و حال برای نخستین بار قرار است با این انقلاب از قرون وسطی و روابط فئودالی بیرون بیاییم، یعنی آنچه در مورد انقلاب های بورژوایی در انگلستان، هلند و بعدها فرانسه صدق می کند. از دیدگاه «نخستین انقلاب مدرن» که برخی سر می دهند، گویا مبارزات توده های مردم ما در سال های 32- 20 در چارچوب مدرن جا نمی گرفته و یا در انقلاب 57 توده های مردم یک «انقلاب» مذهبی انجام داده بودند. روشن است که از نظر آنان که این نظر را ارائه می دهند تنها مساله تغییرحکومت مذهبی به غیرمذهبی است حتی اگر به جای آن، حکومت سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور سلطنت طلب یا جمهوری خواه بنشیند.     
به طور کلی انقلاب دموکراتیک به رهبری بورژوازی ملی و یا به رهبری طبقه ی کارگر در کشورهای زیر سلطه دارای ماهیت مدرن است، خواه علیه حکومت روحانیون و مذهب باشد و خواه علیه حکومت غیرمذهبی، خواه علیه فئودالیسم باشد خواه علیه سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور. این دیدگاه در مورد انقلابات بورژوا- دموکراتیک در کشورهای عربی که به «بهارعربی» مشهور شد نیز صادق است که آماج عمده ی حمله ی آنها نه حکومت مذهبی بود و نه حکومت روحانیون.
هرمز دامان
نیمه ی نخست آذرماه 1401

۱۴۰۱ آذر ۹, چهارشنبه

درباره ی شکست تیم خامنه ای و پاسداران اش

 
 
درباره ی شکست تیم خامنه ای و پاسداران اش
 
کاری که جمهوری اسلامی از خامنه ای و رئیسی و سازمان های اطلاعاتی شان با یک تیم ورزشی کردند و زخم کاری و جراحتی که به آن وارد کردند کمتر نیرویی می توانست انجام دهد.
با آن دیدارهایی که برایشان با رئیسی جلاد مورد نفرت عمیق مردم ترتیب دادند و آن جلسه ای که برای آنها با وزارت اطلاعاتی های کثیف و جانی گذاشتند و آن بامبول بازی هایی که در آوردند هم آنان را پیش چشم مردم خوار کردند و هم چنان دودلی و تردیدی به جان شان انداختند که آنها ناتوان از جمع کردن خودشان شدند.
در حقیقت آنها روحیه ی تیم را دربه داغان کردند و شاید اغراق نباشد اگر گفته شود آنها  تیمی عاری از رگ و خون یا در حقیقت بیشتر جسد تیم ملی را به بازی های جام جهانی فرستادند.
این ها به این معنا نیست که تیم باید بازی هایش را می برد و حتما به مرحله ی بعدی صعود می کرد (هر چند اگر شرایط بر وفق مراد بود شاید بیش از هر زمان دیگری می توانست این کار را انجام دهد) زیرا که تیم ملی انگلستان بسیار سرتر از تیم ایران بود و نیروی دو تیم دیگر نیز تفاوت چندانی با تیم ایران نداشت، اما روشن است که تیم نتوانست آن گونه بازی هایی را که از آن انتظار می رفت انجام دهد و بازیکنانی که شرایط آن جور که باید و شاید منطبق میل شان نبود و نمی توانستند با مردم همراهی کنند در تزلزل و نوسان روحی شدید به سر می بردند. جدا از نقش تاج رئیس اختلاسگر و دزد فدراسیون فوتبال با آن سوابق لجن اش و سرمربی خارجی حکومتی شده( پول همه کاری می کند!)، بازیکنان ایران چیزی از آنچه به آن شهره هستند یعنی«تعصب» و جنگندگی نمی توانستند نشان دهند و این به ویژه به دلیل تردید و دودلی ای بود که به جان بیشترشان افتاده بود.
روشن است که جدا از چند بازیکن حکومتی، برخی دیگر از بازیکنان بی توجه به شرایط واقعی کشور و به ویژه صف آرایی دو جبهه ی متخاصم توده های مردم از یک سو و حکومت خامنه ای و پاسداران اش از سوی دیگر دنبال تمایلات و آرزوها شخصی خود بودند. اما بخشی از بازیکنان پیش از آن نیز به همراهی با جنبش توده ها پرداخته و نشان داده بودند که می خواهند کنار مردم باشند و هدف شان این بود که در عین این که در جام جهانی شرکت می کنند با مردم کشور همراهی کنند.  
باید پذیرفت که توده های مردم به گفته ای« حال شان خوش نبود» و برایشان مهم تر این بود که ورزشکاران را کنار خود و در تقابل با حکومت ببیند تا لزوما در زمین ورزش و در جام جهانی و پیروزی در مسابقه ای. حال آنکه همه می دانند که بسیاری از مردم ایران به ویژه جوانان عشق زیادی به فوتبال دارند و دوست دارند که تیم ملی شان در میدان های ورزشی در آسیا و جهان خوب بازی کند و تا آنجا که بتواند پیروز از میدان بیرون آید.
البته در یک صورت مردم ممکن بود با تیم ملی کنار بیایند و آن هم زمانی بود که تیم می توانست با خانواده های جانباخته گان انقلاب همدردی کند، سرود ملی را نخواند و با بازوبند سیاه وارد میدان شود و کارهایی از گونه که مردم واقعا حس کنند که جدا از چند بازیکن که در چنین صورتی در اقلیت قرار می گرفتند، بقیه ی تیم در کنار آنهاست. اما این امر پس از آن دیدارها و تطمیع و تهدیدها دیگر به ساده گی ممکن نبود.
اکنون این مردم که  چنین به این ورزش دلبستگی دارند باید پس از شکست تیم بیایند به خیابان و از شکست تیم ملی ابراز خوشحالی کنند. این شکست طلبی در ورزش ملی درست به دلیل این است که پشت این تیم خامنه ای و پاسداران اش حکومت پنهان شده بودند. شکست تیم، شکست خامنه ای این جنایتکار پست و سران پاسدار و اطلاعاتی هایش بود.
از این رو خوشحالی توده های مردم ایران به هیچ وجه از پیروزی تیم ملی آمریکا نبود(مردم ایران سرشان برای این جور چیزها درد نمی کند! تنها غلظت مساله کمی بیشتر شد زیرا مردم می دانستند که در صورت پیروزی بر آمریکا این ها چه جنگولک بازی ای در می آورند و چطور گوش مردم را کر می کنند!) بلکه از شکست تیم ملی یا در اصل از شکست خامنه ای و پاسداران و آن حسین شریعتمداری های خبیث و سالوسی بود که می خواستند پشت تیم ملی پنهان شوند و از آن برای سرکوب جنبش و خفه کردن انقلاب استفاده کنند. از شکست حکومتی بود که می خواست حواس مردم را از مسائل پیش رو پرت و اگر توانستند با دلقک بازی هایی که پس از پیروزی در مسابقه ی دوم در خیابان  در آوردند، یک جوری مثلا  «آشتی» ایجاد کنند و سر توده ها شیره بمالند.
این موضع توده ها جز این که نشاندهنده اوضاع خطیر کنونی است نشانگر چیز دیگر نیست.
حال نه تنها حکومت باخت بلکه بازیکنان نیز باختند و نه تنها در میدان ورزش، بلکه در میدانی که باید بین مردم و حکومت یکی را انتخاب می کردند.
در دوران انقلابی و انقلاب، مدت زمان زیادی نمی توان بین دو صندلی نشست!
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
دهم آذر ماه 1401 

 

 

۱۴۰۱ آذر ۸, سه‌شنبه

اعدام بلوچ ها مقدمه ای برای اعدام های تازه در کردستان و ایران

 
 
اعدام بلوچ ها مقدمه ای برای اعدام های تازه در کردستان و سراسر ایران
 
خامنه ای و دستگاه قضایی اش طی دو روز حدود ده نفر از بلوچ ها را در شهرهای گوناگون اعدام کردند. گرچه برخی از اعدام شده گان از 12 سال پیش حکم اعدام گرفته بودند اما اعدام این همه و در این شرایط جز تیز کردن کارد خامنه ای و پاسداران اش برای بریدن سر انقلاب خلق معنای دیگری ندارد. اعدام بلوچ ها یعنی نخست اعدام جنبش بلوچ های ما و سپس اعدام انقلاب.
وحشتی که از جنبش و انقلاب دلاوران بلوچ و گسترش مداوم آن در شهرها و روستاهای بلوچستان و سیستان بر دل خامنه ای و پاسداران اش افتاده، حد و مرز ندارد. آنها از آغاز حکومت شان دشمن خونین توده های بلوچ بوده اند چرا که بلوچ ها نه تنها یک ملت محروم زیرستم وحشتناک دولت مرکزی هستند و خواهان حق تعیین سرنوشت خود، بلکه در عین حال سُنی هستند. و این سنی بودن شان و اقتداشان به علمای سنی خودشان، برای خامنه ای که می خواهد«رهبر» همه باشد گران آمده و پذیرفتنی نبوده و نیست. این است که او و پاسداران اش طی چهل سال اخیر تا توانسته اند از مردم بلوچ و به ویژه مبارزان شان کشته اند و حال نیز می کشند.
اما آغاز اعدام بلوچ به این معناست که اعدام انقلاب را آغاز کرده اند. آنها از به اصطلاح «حاشیه» آغاز کرده اند تا به« اصل» یعنی شهرهای بزرگ برسند و می دانیم که در بسیاری از شهرهای مرکزی بازداشت شده گان- از جمله توماج صالحی خواننده ی محبوب جوانان و مردم در اصفهان و مجیدرضا رهنورد در مشهد - در محاکمات مضحک و دروغین حکم اعدام گرفته اند. برنامه ی اساسی آنها به احتمال این خواهد بود که اعدام ها را نخست به مناطقی مانند کردستان گسترش دهند و سپس به مناطق مرکزی، و از آن به عنوان شکل مهم سرکوب و خفه کردن جنبش استفاده کنند.
از سوی دیگر اعدام  بلوچ ها زمانی صورت می گیرد که این سالوسان پنهان شده پشت دین و مذهب، تعداد کمی از ورزشکاران و هنرمندان و تعدادی کمی از بازداشت شده گان را آزاد کرده اند.
به این ترتیب از جانب آنها دو سیاست متضاد که قرار است مکمل یکدیگر باشند طرح ریزی شده است:
نخست سیاست آزاد کردن تعدادی از افرادی که بودن شان در زندان سروصدای اعتراض ها را بلندتر می کند (و ظاهرا برای پر بودن دست شان مقابل گروه تحقیق حقوق بشر سازمان ملل متحد) و نیز تعدادی محدود از بازداشتی ها؛ و دوم سیاست آغاز اعدام ها که در بلوچستان کلید زده شده است. از این دو سیاست، اعدام ها اصل و اساس کار خامنه ای و پاسداران اش است و نه آن آزاد کردن تعداد محدودی بازداشتی و از جمله برخی ورزشکاران و هنرمندان مشهورکه یک جور ژست عقب نشینی هم هست.
برای جلوگیری از اعدام ها در مناطقی مانند کردستان و همچنین مناطق مرکزی باید جنبش مبارزه علیه اعدام بازداشت شده گان را شدت بخشید. نباید اجازه داد که بلوچ های ما که اکنون چشم امیدشان پشتیبانی تمامی مردم ایران به ویژه مناطق مرکزی و فارس نشین از آنهاست به دست حکومت این کفتاران پرپر شوند. باید نشان داد که توده های مردم ایران یک خلق متحد هستند و مثل کوه پشت یکدیگر می ایستند.
مرگ بر خامنه ای و دستگاه قضایی اش
مرگ بر نمایندگان خامنه ای در مجلس مزدوراش
زنده باد جنبش انقلابی بلوچ
زنده باد انقلاب توده های ستمدیده ی ایران
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق ایران به رهبری طبقه ی کارگر
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
نهم آذر ماه 1401

یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(2)حکومت متحجر دینی علیه طبیعت جوانی

 
یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(2)
 
حکومت متحجر دینی علیه طبیعت جوانی
سنین بین سیزده چهارده سالگی تا حدود هجده و نوزده سالگی سنینی است که یک جوان نوبالغ، میل زیاد به خود بروز دادن دارد. بخشی از این خود بروز دادن برای پدر و مادر و فامیل و اقوام و دوستان و مردم و برای جلب اعتماد آنها به وی و توانایی های نهفته در وی است، بخشی نیز برای جنس مخالف خودش می باشد که اقتضای سن و طبیعت است.
در این سنین، پسرها و دخترها دوست دارند که برای جنس مخالف خود جذاب و گیرا باشند و توجه آنها را به خود جلب کنند.
این طبیعت این سنین و جوانی است و برای اینکه این تمایل به جذابیت و گیرایی و جلب توجه، جهت سالمی بیابد می توان و باید با فراهم کردن شرایط آن که کلاس های مختلط  دختر و پسر(از همان دبستان) و فعالیت های فرهنگی( آموزشی و هنری و ورزشی) و همکاری های مشترک در کارهای عملی طی دوران آموزش است این جهت را شکل داد و این امیال طبیعی را در مسیر درست و بخردانه هدایت کرد و به آن زیبایی و شکوه جوانی را بخشید.
جوانی با پرورش جسم و توانایی های فیزیکی خویش، دیگری با هنر خویش و یکی دیگر با درس خواندن و پیشرفت در این زمینه جدا از میل به بروز توانایی ها و استعدادهای خود و رسیدن به اهدافی که در زندگی برای خود برگزیده است- و این ها اصل و اساس قضیه است- این جذابیت و گیرایی و جلب توجه را برای جنس مخالف خود ایجاد می کنند.
این بروز توانایی ها و استعدادها و این گرایش ها و تمایل ها به جنس مخالف، هر کس را که در پیرامون جوانانی در این سنین باشد سرشار از شادی و سرور می کند. این فرد می تواند از جوان ها که مملو از انرژی و فعالیت و زیبایی ذهن هستند نیرو و انرژی بگیرد و سرزنده گی و نشاط آنها را در خود باز تولید کند.
اما حکومت استبدادی مذهبی کنونی با تحجر خویش تمامی این امیال طبیعی را که در جوانان دختر و پسر وجود دارد، خفه می کند و آنها را به انواع بیماری های روحی و جسمی می کشاند. بی خود نیست که از یک سو بیماری های روانی همچون افسرده گی و احساس تنهایی و بی کسی و یاس و خودکشی و نیز طلاق در میان جوانان این قدر زیاد شده است و از سوی دیگر فساد و تباهی روحی و تن فروشی بیداد می کند.
حکومت مذهبی متحجر، حکومت خبیث و عبوس است و مخالف زیباترین احساسات انسانی. این حکومت حتی احساسات و امیال طبیعی جوانان را با جلوگیری از بروز آشکار آنها، خفه می کند.
در مقابل و در این عرصه ای که انقلاب برای پیشروی گشوده شده است جوانان دختر و پسر ما باید بی ترس و واهمه، از گرایش ها و تمایلات خویش حرف بزنند و تابوها و سدهای اخلاق ریاکارانه و عبوس و خبیث فئودالی حاکم را درهم شکنند.
بی گمان جوانان دخترو پسر ما و در کنارشان توده های مردم  پس از پیروزی انقلاب و سرنگونی این حکومت و به کوری چشم این متحجرین عبوس، در خیابان ها کارناوال های شادی به راه خواهند انداخت و چنانچه زمان یاری کند به سبک روزگار کهن که در شادمانی ها هفت شبانه روز را می زدند و می رقصیدند، هفت روز و هفت شب را خواهند زد و خواهند رقصید.
 
فحاشی علیه دختران و زنان آزاده
نوعی دیگر از رفتارهای کراهت بار را در فحاشی های دختران و زنان وابسته به حکومت به  دختران و زنان مبارزمان می بینیم. این ها در مقابل  دختران و زنان آزاده ی ما که مایل اند نوع پوشش خود را خود انتخاب کرده و به آن عمل هم می کنند، دست به شالاتان بازی درآوردن زده و آزادی انتخاب پوشش را به این معنا تعبیر می کنند که «می خواهید خودتان را نشان آمریکا و اسرائیل دهید».
 دختران و زنان ما نباید آنی تردید به خود راه دهند که در مقابل چرند سرهم کردن و فحاشی های این مومیایی های حزب اللهی که می گویند آزادی پوشش یعنی «خود نشان دادن به آمریکا و اسراییل» به مبارزه پردازند و آنان را به سر جای خود نشانند.
آمریکا 400 میلیون جمعیت دارد که بخشی از آن را دختران و زنان تشکیل می دهند. آنان هیچ نیازی ندارند که منتظر بایستند تا دختران و زنان ما بی حجاب شوند و آنها را نگاه کنند. گویا برای آمریکا به عنوان یک کشور امپریالیستی این بیشتر منفعت داشته است که دختران و زنان ایران را عقب مانده نگه دارند. اگر این گونه نبود آنها آن کنفرانس گوادولوپ را تشکیل نمی دادند و با خمینی پیمان نمی بستند و چهل سال از این حکومت مستبد و متحجرش به شکل های گوناگون پشتیبانی نمی کردند!
از سوی دیگر این دختران و زنان و پسران و فک و فامیل های این حزب اللهی ها و متدینین دروغین هستند که در کشورهای غربی، هر گونه پوششی را که می خواهند انتخاب می کنند و هر ِقر و پری که می خواهند می دهند و عکس های جورواجور می گیرند و در هر کجا که خواستند می گذارند.
زنان و دختران ما سرشار از عزت و سربلندی و شرف و نجابت هستند و این گونه دشنام ها که کاملا از اتاق فکرشان طرح ریزی شده و به این مبلیغین حقیر بسیجی و حزب اللهی شان دیکته می شود تا نثار دختران و زنان ما کنند، به آنها نمی چسبد.
پاسخ دختران و زنان این است:
«هیز تویی، هرزه تویی، زن آزاده منم!
این شعار بسیاری بجایی است که به وسیله ی دختران و زنان ما و به همراهی پسران و مردان آزاده سر داده می شود. 
هرمز دامان
نیمه ی نخست آذر ماه 1401