۱۴۰۱ مهر ۱۱, دوشنبه

برخی مسائل در خیزش انقلابی کنونی(2)


  
برخی مسائل در خیزش انقلابی کنونی و موضع طبقه ی کارگر(2)
 
مبارزه ی طبقاتی و انقلاب
مبارزه ی طبقاتی یعنی چه؟
یعنی مبارزه ی یک طبقه علیه طبقه ی دیگر. مبارزه ی طبقات معینی علیه طبقات معین دیگر. یعنی مبارزه ی طبقه ی نو علیه طبقه یا طبقات کهنه و پوسیده.
انقلاب یعنی چه؟
 انقلاب یعنی این که مبارزه ی طبقاتی به نقطه غلیان و جوش خود می رسد و طبقه ی نو و تمام یا اکثریت توده هایی که نظام کهنه را نمی خواهند به فعالیت گسترده ی سیاسی بر می خیزند و در برانداختن نظام کهنه تلاش می کنند.
 انقلاب یعنی سرنگونی یک طبقه و برقراری حاکمیت طبقه ی دیگر عمدتا به وسیله ی زور و قهر.
 یعنی طبقه نو طبقه ی کهنه را سرنگون می کند و به جای آن در مسند قدرت قرار می گیرد و نظام نوین و جامعه ی نوین را بر پا می کند.
 انقلاب یعنی تحولی کیفی و ژرف و نو در تمامی وجوه زندگی مادی و معنوی توده هایی که نیروهای مولد نوین و جمعیت اصلی کشور هستند.
 در انقلاب اکثریت و یا بخش بزرگ طبقه ی نوین و طبقات زیراستثمار و ستم به خروش می آیند و طی یک فرایند معین طبقه یا طبقات کهنه را سرنگون می کنند و خود به جای آنها نشسته و نظام و جامعه ی نوین را برپا می کنند.
بر این مبنا انقلاب می تواند یک فرایند بزرگ و با گسست و پیوست های کوچک و بزرگ باشد و یا مراحل معینی از این فرایند بزرگ را در بر گیرد. مراحل و مقاطعی که نقطه های غلیان و یا جوش هایی تمام عیار در این فرایند بزرگ غلیانی به شمار آیند.
فرایند بزرگ انقلاب دموکراتیک ایران از مشروطیت آغاز می شود و در آن دوران نزدیک به 15 سال به درازا می کشد و سپس این انقلاب از مرحله ی استبداد رضاخانی می گذرد و به دوره ی 20 تا 32 پا می گذارد و با گذر از استبداد محمدرضا شاهی و مراحلی مانند سال های 39 تا 41 به انقلاب 57 می رسد و باز با گذر از آن به دوره استبداد مذهبی کنونی می رسد. در این استبداد نیز از مراحل گوناگونی گذر کرده است که آخرین آن جنبش بزرگ آبان 98 بوده است.
با این تفاصیل ما با یک فرایند بزرگ انقلاب( انقلاب دموکراتیک) سرو کار داریم. فرایندی که از مشروطیت آغاز می شود و تا کنون ادامه می یابد. این فرایند تغییرات و تحولات کمی و کیفی فراوان داشته است؛ بسی تضادها درآن ضعیف و برخی تضادها شدید و برخی تضادهای تازه نیز پدید آمده است اما یک تحول کیفی اساسی از جهت خواست ها و اهداف اساسی آن یعنی به دست آوردن استقلال و آزادی ملت ایران و علیه دشمنان اصلی آن یعنی استبداد و دیکتاتوری نیروهای وابسته به امپریالیسم و نیمه مستعمره گی آن یعنی زیر تسلط امپریالیسم بودن آن به وجود نیامده است. نقطه ای که اکنون در آن به سرمی بریم ادامه ی این انقلاب است.
 از نظر ایدئولوژیک - سیاسی این انقلاب تا کنون زیر رهبری طبقات بورژوایی به پیش رفته است و طبقه ی کارگر ایران جز در برخی بخش ها و  جوانب هرگز نتوانسته رهبری آن را به دست آورد و این دلیل  اساسی شکست این انقلاب تا کنون بوده است.
اما انقلاب به معنای فرایندها و یا مراحل خاص زمانی است که در این فرایند بزرگ انقلاب مراحلی پیش می آید که طبقات زیرسلطه در گستره ای بسیار بزرگ به غلیان می آیند، فعالیت شان شدت می گیرد و مضامین اساسی انقلاب را از نو مطرح می کنند و انواع و اشکال مبارزات را شکل می دهند.
از این دیدگاه انقلاب مشروطیت مثلا دوره ای است معین از پیش از امضای مشروطیت تا شکست استبداد صغیر و فتح تهران به وسیله ی مشروطه خواهان؛ و جنبش های پس از آن از جمله جنبش گیلان و یا مبارزات در آذریایجان و خراسان در حالی که جزوی از همان فرایند بزرگ انقلاب دموکراتیک ایران- و حتی خود فرایند انقلاب مشروطه- هستند اما دیگر به معنای مورد اشاره انقلاب خوانده نمی شوند.
همچنین انقلاب 56 تا 57 انقلاب خوانده می شود اما مثلا تمامی رویدادهای پیش از آن( مثلا مبارزات سال های 42 - 39 ) و یا سه ساله ی پس از سرنگونی شاه که نه تنها دست کمی از رویدادهای یک ساله ی انقلاب ندارند، بلکه اتفاقا از بسیاری جهات برترند( مبارزات طبقه ی کارگر، مبارزات دهقانان، مبارزات در کردستان و خوزستان و گنبد، مبارزات دانشجویان و...) از دیدگاه بالا انقلاب خوانده نمی شوند. در حالی که از دیدگاهی دیگر جزیی هستند از انقلاب 60- 57 و نیز جزیی از فرایند بزرگی که از مشروطیت تا کنون ادامه داشته است.
روشن است که زمانی که از فرایندهای بزرگ انقلاب صحبت می کنیم مفاهیمی مانند انقلاب های شکست خورده در آن موجود است. مثلا در صورتی که انقلاب مشروطیت پیروزی قطعی و نهایی به دست می آورد و بورژوازی ملی ایران که در مجموع رهبری انقلاب را در دست داشت می توانست به قدرت دست یافته و دیکتاتوری بورژوازی را برقرار سازد و مثلا جامعه ای مانند ژاپن درست کند، دیگر آن  فرایند بزرگ ادامه نمی یافت و از آن پس ماهیت انقلاب تغییر کیفی کرده از انقلاب بورژوازی به انقلاب پرولتری گذر می کرد و فرایند انقلاب دیگری آغاز می شد.
 از آنچه گفته شد بر می آید که مفهوم انقلاب هم عام و مطلق است و هم خاص و نسبی.
دو گونه انقلاب  
در دو قرن اخیر در کشورهای جهان دو نوع انقلاب وجود داشته است:
 انقلاب بورژوایی علیه نظام فئودالیسم و انقلاب پرولتری علیه نظام سرمایه  داری.
انقلاب بورژوایی در کشورهای زیر سلطه نیز خود به دو نوع انقلاب تقسیم شده است:
 انقلاباتی به رهبری بورژوازی ملی در کشورهای زیر سلطه( مثلا در ایران در دوران مشروطیت و یا دوران رهبری مصدق بر جنبش ملی، مصر در دوران جمال عبدالناصر و یا اندونزی در زمان سوکارنو و همچنین انقلابات ده ی پیش در کشورهای عربی) و انقلاباتی به رهبری طبقه ی کارگر در این کشورها( مانند چین و کشورهای جنوب شرقی آسیا).
برخی از این انقلابات اخیر در کشورهای زیر سلطه همچون چین به انقلاب پرولتری تکامل یافته است. این در حالی است که در کشورهای امپریالیستی، انقلاب خواه پیش و خواه پس از جنگ جهانی اول و همچنین دوم اساسا انقلاب پرولتری بوده است و یا در چارچوب آن قرار داشته است.
دیگر انقلاب ها
 انقلاب های فرهنگی نیز بر بستر همین مبارزات معنا می یابند زیرا انقلابات فرهنگی نیز یا بورژوایی است یا پرولتری. انقلابات فرهنگی بورژوایی پس از تثبیت این طبقه در قرن نوزدهم به پایان رسیده است و بورژوازی نه تنها علاقه ای به انقلاب فرهنگی ندارد بلکه برعکس علاقه به ضد انقلاب فرهنگی و ارتجاع فرهنگی دارد و آن را رواج می دهد. و می دانیم آنچه هم که در ایران «انقلاب فرهنگی» خوانده شد، ضد انقلاب فرهنگی یا دقیق تر ارتجاع فرهنگی بود.
 انقلاب های دیگر همچون «انقلاب زنانه»( نام مبارزاتی که زنان برای احقاق حقوق برابر با مردان در دهه ی شصت در اروپا آغاز کردند و تا کنون ادامه داده اند) و یا «انقلاب علمی» و «انقلاب کامپیوتری» و یا «انقلاب در ارتباطات»، تماما در چارچوب انقلاب های بالا تعریف و توصیف می شوند و در چارچوب منافع طبقه ی حاکم به کار گرفته شده و بنابراین هویتی مستقل از ماهیت طبقاتی انقلابات و وضعیت نیروهای مولد و ابزار تولید در نظامی که در آن صورت می گیرند، ندارند.  
برای نمونه انقلاب صنعتی و اساسا تمامی انقلابات تکنولوژیک بر بستر انقلاب بورژوایی و نظام و جامعه ی سرمایه داری تعریف می شوند و در خدمت منافع طبقه ی بورژوازی به کار گرفته شده و یا می شوند؛ و یا تمامی تغییرات و تحولاتی که«انقلاب زنانه» ایجاد کرده است در چارچوب جامعه ی بورژوایی بوده است. این انقلاب گرچه تغییرات معینی که برخی از آنها کیفی است در روابط مردان با زنان در همین نظام و جامعه ایجاد کرده اما به وسیله ی آن و تمامی تغییرات و تحولاتی که ایجاد کرده گذری از این نظام و جامعه ی سرمایه داری به نظام پیشرفته تر صورت نگرفته است و صرفا روابط مرد و زن در جامعه ی سرمایه داری را دچار تغییرات نسبی کرده است.
با این حال روشن است که تحولاتی که با این انقلاب در آزادی زنان و نیز تضعیف روابط مردسالارانه ایجاد شد می تواند شرایط را برای تکامل یک انقلاب اساسی در روابط زنان با مردان و نفی مردسالاری و ایجاد برابری همه جانبه و واقعی بین زن و مرد فراهم کند. چنین انقلابی تنها بر بستر یک انقلاب پرولتری مقدور است.
انقلاب از دیدگاه مفسران وابسته به امپریالیسم و رفرمیست ها
جالب این است که کسانی که خیزش کنونی ایران را انقلاب می نامند هیچ تعریف طبقاتی معینی از انقلاب ندارند.
اگر از آنها بپرسی این چه نوع انقلابی است، جز این که بگویند« انقلاب زنانه» است و یا انقلاب « دهه ی هشتادی ها» یعنی دختران و پسرانی است که در خیابان ها هستند و جمهوری اسلامی را نمی خواهند، چیز دیگری برای گفتن ندارند. نهایت این که خواست این انقلاب را برقراری نظام سرمایه داری زیر سلطه زمان شاه و در بهترین حالت برقراری آزادی هایی که در جوامع امپریالیستی غربی وجود دارد، می دانند.
 با چنین دیدگاهی آنها نمی توانند توضیح دهند که مضمون و ماهیت اساسی نخواستن جمهوری اسلامی چیست و طبقات گوناگون جامعه ی ما و در درجه ی نخست طبقه ی کارگر و کشاورز و به طور کلی طبقات زحمتکش چه چیزی را نمی خواهند و منافع این طبقات در خواستن چه چیزهایی است.
«انقلاب زنانه»
در نتیجه آنها جنبش و انقلاب را  در چارچوب مفاهیمی مانند« انقلاب فمینیستی» محدود می کنند و در عین حال ماهیت  انقلاب در روابط بین زنان و مردان و یا خواست ها و اهداف آنها را در بهترین حالت در حد آزادی های اجتماعی و فرهنگی زمان سلطنت شاه سابق و یا مثلا آزادی های کنونی زنان در کشورهای امپریالیستی می دانند.
انقلاب ده ی هشتادی ها
آنها همین بلا را بر سر نظریه ی دیگر خود یعنی «انقلاب دهه ی هشتادی ها» و یا دقیق تر خیزش جوانان در بطن یک انقلاب می آورند. از دیدگاه آنان آنچه دهه ی هشتادی های ایران می خواهند همان چیزی است که زمان شاه سابق وجود داشت و یا هم اکنون جوانان کشورهای اروپای غربی و آمریکای شمالی دارند.
خیزش زنان و جوانان ایران جزیی از انقلاب دموکراتیک نوین ایران است
اما نه آزادی زنان از قیود مردسالاری و نه خواست ها و اهداف مبارزات جوانان ما، در چارچوب آزادی پوشش و یا اینترنت و آزادی روابط بین دختر و پسر و برخی دیگر از آزادی های اجتماعی و حتی سیاسی محدود نمی شود، بلکه بر بستر یک انقلاب دموکراتیک نوین به رهبری طبقه ی کارگر در کشوری که نظام استبدادی بر آن حاکم است و زیر سلطه ی امپریالیست هاست و در نتیجه گذار به روابط و نظام و جامعه ای پیشرفته تر توضیح داده شده و تفسیر می شود.    
نفی وجوه اساسی انقلابات زیر نام نفی «الگوهای بسته»
برخی دیگر این حضراتی که اسم خود را جامعه شناس گذاشته اند و بیشترشان هم جامعه شناس های امپریالیستی هستند می گویند نمی توان آنچه در ایران می گذرد را در چارچوب «الگو های گذشته» توضیح داد.
اما منظور از این الگوها که نمی توان جنبش را بر مبنای آن توضیح داد کدام اند؟
 این که جامعه به طبقات تقسیم می شود. این که جنبشی طبقاتی باشد؛ این که جنبش و انقلاب در چارچوب مبارزات طبقاتی باشد. این که که در جنبشی اشکال اعتصاب، و شورش و قیام و جنگ وجود داشته باشد. اینها را «الگوهای کهنه »می خوانند.
 ولی جنبش ها و انقلابات در تمامی تاریخ طبقاتی بوده اند و در چارچوب مبارزات طبقاتی شکل گرفته اند و اساسا بیرون از این چارچوب، جنبش و انقلابی به وقوع نمی پیوندد. اشکال مبارزه اساسی در 300 سال اخیر( و برخی از آنها از همان آغاز جامعه طبقاتی) نیز عموما همین ها بوده اند که به یک دیگر تبدیل می شدند.
خیر! آنها نه اعتصاب سیاسی می خواهند و نه شورش و قیام و جنگ. از نظر آنها «انقلاب زنانه» و یا «انقلاب دهه ی هشتادی ها» در چارچوب هیچ کدام از این« الگوها» نمی گنجد. در عین حال آنچه آنها می خواهند یک جنبش نیمه کاره است. چند تایی گردهمایی و راهپیمایی و اگر توانستند کودتایی سامان دهند و خلاصه سروته همه چیز را سر بیاورند.
 به این ترتیب آنها ماهیت طبقاتی جنبش ها و انقلابات را نفی و اشکال مبارزه ی آنها را در بهترین حالت در چارچوب اشکال معینی که وجه اساسی آنها مسالمت آمیز بودن شان است محدود می کنند. (1) 
ماهیت تضادها از دیدگاه شبه چپ ها
تلاشی که عده ای از به اصطلاح نظریه پردازان بورژوازی و در کنار آنها برخی از جریان های شبه چپ ایران(2) به خرج می دهند تا مثلا خیزش کنونی در ایران را که ماهیتا دموکراتیک و ضد امپریالیستی است، تفسیر کنند نیز در نوع خود جالب است.
برخی از آنها طبقه ی کارگر را رها کرده و به طبقه ی سرمایه داران کمپرادور سلطنت طلب و جمهوری خواه چسبیده اند. دارودسته های کمونیسم کارگری و بقیه ی حکمتی ها عموما از این زمره هستند.
برخی دیگر دنباله رو همان قضیه ی«انقلاب فمینیستی» هستند؛ گویی در کل این چهل سال تنها تضاد میان دوجنس محور تمامی تضادهای موجود در جامعه ایران بوده است!
این میان نکته ی قابل توجه این است که بیشتر این دارودسته های حکمتی که در انقلاب 57 و تا دهه ها پس از آن حنجره شان را پاره می کردند تا بگویند ما« یک طبقه ی کارگر داریم و یک طبقه ی سرمایه دار» و «یک جنبش و کمونیسم کارگری داریم و یک جنبش و کمونیسم  بورژوایی و یا طبقات دیگر» الان آنها را رها کرده اند و از یک «انقلاب زنانه» پایین تر نمی آیند!
 عده ای دیگر از ما می خواهند که به همین جنبشی که الان در خیابان جریان دارد بنگریم که زنان و جوانان در آن اند و دیگر دنبال طبقه ی کارگر نگردیم. بعید نیست که این حضرات مایل باشند که طبقه ی کارگر در این انقلاب شرکت نکند زیرا اگر کارگران مانند سال های 57 تا 60 در انقلاب شرکت کنند و نقش گذشته ی خویش را پی گیرند، تئوری هاشان روی هوا می رود.
وجه مشترک تئوری های رفرمیستی و ارتجاعی
وجه مشترک و اساسی تمامی این تئوری های من - درآوردی که ادعای نو هم بودن دارند نفی مارکسیسم است.
آنچه مارکسیسم از ما می خواهد پیش از هر چیز تحلیل طبقاتی، مبارزه ی طبقاتی و چگونگی سلب قدرت از یک طبقه و گرفتن قدرت سیاسی از جانب طبقه ی نو و برقراری جامعه ی نوین است.
تمامی جوامع بلااستثنا به طبقات تقسیم می شوند. بین تمامی طبقات مبارزه ی طبقاتی وجود دارد. در هر مرحله تاریخی طبقات به طبقات خلقی و دارای منافع مشترک و طبقات ضد خلقی تقسیم می شوند.
در هر مرحله ی تاریخی تضادهای طبقاتی که درون خلق جای دارند باید از طریق مبارزه ی مسالمت آمیز و انتقاد و انتقاد از خود حل و فصل شود.
از سوی دیگر در میان طبقات خلقی و طبقات ضد خلقی این در نهایت مبارزه ی قهرآمیز است که تعیین تکلیف مبارزه را مشخص می کند.
این ها الفبای مارکسیسم است که خود از تمامی تاریخ گذشته جهان بیرون کشیده شده است و تمامی تغییرات در جهان طی صد و هفتاد سال اخیر نه تنها تغییری در آن ها به وجود نیاورده بلکه بر عکس بیش از پیش آنها را به وسیله ی واقعیت مستند کرده است. تمامی تلاش های جامعه شناسان امپریالیستی، جامعه شناسان سرمایه داران ملی و لیبرال و گروه های وابسته به امپریالیسم و یا رفرمیست  شبه چپ، نفی این وجوه اساسی مارکسیسم- لنینیسم - مائوئیسم است.
 اندیشه های نادرست و ارتجاعی
فقدان سازمان و حزب و یک دموکراسی مردمی پایدار در ایران باعث شده که  نوعی هر کی به هر کی در نظریه رواج یابد و اشخاصی بی مسئولیت چیزی هایی را سرهم کنند.
برای نمونه به این عبارات توجه کنیم:
«ما نه به رهبری و نه به سازمان و نه به حزب نیازی نداریم»!
و یا بدون اطلاع از تاریخ، این بار به روی دیگر قضیه می چرخند و به تحقیر مردان دست می زنند و می گویند:
«آنچه مردان در بیش از 100 سال انجام ندادند زنان دارند انجام می دهند»
 این نظریات یا از سر خامی است و یا مقاصدی در پشت شان پنهان است و البته در بیشتر موارد این دومی است.
روشن است که جنبش کنونی ایران ادامه جنبش های گذشته است و یک دفعه از زیر زمین  بیرون نیامده است. اما شکست جنبش های گذشته همچون مشروطیت یا انقلاب 57 اولا به این علت نبود که زنان در آن نبودند( که بودند و نقش هم داشتند) و دوما به این علت نبود که مثلا در بدنه ی آن و یا در رهبری آن در اکثریت نبودند.
 این چنین جنبش هایی یعنی جنبش هایی که مردان در بدنه و رهبری آن نقش اصلی را داشتند در بسیاری کشورها( خواه انقلابات بورژوایی همچون انقلاب فرانسه 1789 را در نظر گیریم و خواه انقلابات طبقه ی کارگر همچون انقلاب اکتبر 1917) به پیروزی رسیدند. پس برمبنای این نظریه باید این گونه بگوییم که این جنبش ها و انقلابات به این دلیل به پیروزی رسیدند که مردان در رهبری بودند و زنان در رهبری نبودند!
می بینیم که این بی منطق و بی پشتوانه حرف زدن ها چه نتایج بی معنایی به همراه می آورد.
از سوی دیگر یکی از مشکلات اساسی جامعه ی ما نبود دموکراسی واقعی و مردمی و از جمله نبود سازمان ها و احزاب سیاسی و تکیه ی طبقات اجتماعی به منافع اقتصادی و سیاسی و فرهنگی شان است که احزاب آنها را به شکل منظم و فشرده بیان می کنند. جمهوری اسلامی تقریبا بیشتر رهبران و کادرهای سازمان ها و احزاب فعال را قتل عام کرد. چرا که از این می ترسید مبادا این ها کانون های رهبری طبقات مردمی ( که نظر این قبیل افراد هم همین سازمان های مبارز است و گرنه با پهلوی چی ها کاری ندارند!) شوند. یکی از دلایل دیرپایی حکومت جمهوری اسلامی همین قلع و قمع سازمان ها و احزاب مبارز و رهبران طبقات انقلابی و مترقی است. حال در چنین کشوری و در شرایطی که بیش از هر چیز فقدان این گونه سازمان ها و احزاب مبارز  و ترقی خواه احساس می شود کسانی پیدا می شوند و می گویند جنبش کنونی نشان داده است که ما نیازی به  سازمان و حزب نداریم! شک نکنیم که اگر فردا همین پهلوی چی ها جلو بیایند حضرات از تشکل این ها دفاع خواهند کرد.
درباره روز  9 مهر - جبهه ی متحد بر مبنای اتحاد آگاهانه طبقات مردمی استوار است
این روز به عنوان روزی که خلق ایران مبارزات خود را به گونه ای هماهنگ پیش برد و وحدت خود را یک بار دیگر نشان داد در تاریخ ثبت می شود و البته وجه تاریخی این روز بیشتر در مورد مبارزات خارج کشور و مبارزات آنهاست تا داخل کشور. این رویه ی مثبت این اتحاد بزرگ است.
اما این هنوز اتحادی کامل و بر مبنای اتحاد طبقاتی که آگاهانه منافع طبقه ی خویش را می شناسند نیست. اتحادی است کلی و بدون خط و مرز و صرفا برای سرنگونی جمهوری اسلامی و بر مبنای عدم وحدت درونی هر طبقه ی مشخص و در نظر نگرفتن منافع هر طبقه ی معین و حتی فهم آگاهانه ی آن منافع.
اتحاد آگاهانه ی خلق ایران و وحدت شان به عنوان یک ملت زمانی مقدور خواهد شد که هر طبقه از طبقات خلقی( کارگران، کشاورزان، لایه های گوناگون طبقات میانی) منافع طبقه ی خویش را بشناسند و با هر طبقه ی دیگری که متحد می شود بر مبنای فهم این باشد که در چه منافعی با وی مشترک و در چه منافعی با وی اختلاف دارند. بر چنین مبنایی یعنی بر مبنای فهم اشتراکات و اختلافات میان طبقات خلقی و تعیین حدود و مرزهای اتحاد و اختلاف است که می توان اتحاد آگاهانه و داوطلبانه طبقات را سامان داد و یک جبهه مشترک و متحد از طبقات خلقی برپا کرد.
 
 هرمز دامان
نیمه ی نخست مهر ماه 1401  
 
 یادداشت ها
1-    در مورد الگوهایی مانند انقلاب اکتبر روسیه که عموما تکامل از اعتصاب به قیام است و انقلاب چین که دست زدن به جنگ طولانی خلق و محاصره ی شهرها از طریق روستاهاست، جداگانه و در بخشی دیگر صحبت خواهیم کرد.
2-    منظور ما از شبه چپ، رویزیونیست های توده ای- اکثریتی، خروشچفیست های راه کارگری، ترتسکیست های حکمتی از جمله کمونیسم کارگری و دیگر حکمتیست ها،
چپ نویی ها و کمونیسم اروپایی و مارکسیسم غربی و مارکسی های بی خاصیت و در واقع ضد مارکس می باشد. تمامی این گروه ها عمیقا ضد مارکسیسم هستند. برخی خائن به جنبش خلق و برخی در بهترین حالت رفرمیست هستند.

 

 

 

 

 

 

 

صدای کارگران

 

کارگران هفت تپه: به سوی گسترده تر کردن اعتراضات، اعتصابات و تجمعات

با شعار زن زندگی آزادی و با فریادهایمان به سایر مردم معترض و برحق بپیوندیم. ما خواهان آزادی کامل و حق پوشش، نظر، عقیده، رای، بیان، انجمن، حزب، تشکل و همچنین خواهان برقراری فوری آموزش رایگان، بهداشت و درمان رایگان، برقراری فوری حداقل دستمزد مطابق با بیست و سه میلیون تومان در ماه، بیمه کامل، حقوق بازنشستگی مناسب برای همه زنان و مردان جامعه هستیم؛ اما اینها حداقل های مطالبات ماست.
ما باید بلافاصله برای ایجاد شوراهای مستقل در محیط های کار و زندگی اقدام کنیم تا در تمامی شئون اقتصادی-سیاسی-اجتماعی دخالت مستقیم کنیم. ما با شیوه جمعی و متحدانه و با رای حداکثری و دموکراسی مستقیم و شورایی درباره موارد زیربنایی و ریز و درشت مسائل اقتصادی و سیاسی تصمیم گیری خواهیم کرد و به طور کامل سرنوشت خود را به دست خواهیم گرفت. اینجا مملکت ماست و نه مفت خوران و سرکوبگران و استثمارگران. در کنار هم و دست به دست هم باید این مملکت را آباد کنیم و آزادی و رفاه و برابری را به قدرت و توان خودمان برقرار کنیم.
این یک فراخوان به همکاران ما در هفت تپه و سایر کارگران در شهرهای شوش، دزفول، اندیمشک و سایر شهرهای خوزستان و ایران است. ما باید در کنار عزیزان معترض اعم از زن و مرد در اهواز که امروز به خیابان آمدند قرار بگیریم. امروز روز آن است که همکاران هفت تپه ای به شکلی متحدانه تر و منسجم تر در اعتراضات حاضر شوند.

جمعی از کارگران هفت تپه- جمعه - ۸ مهر ۱۴۰۱

۱۴۰۱ مهر ۱۰, یکشنبه

یورش ددمنشانه ی نیروهای خامنه ای

 
یورش ددمنشانه ی نیروهای خامنه ای به دانشگاه صنعتی شریف
 
پس از شلیک موشک به اقلیم کردستان عراق و نیز به تیر بستن توده های ستمدیده ی بلوچ در روز جمعه گذشته و کشتن ده ها نفر، در روز یکشنبه 10 مهر یورش دیگری از جانب نیروهای رژیم به جنبش صورت گرفت و این بار به دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف. در پی این یورش بسیاری از دانشجویان مورد ضرب و شتم قرار گرفته و بسیاری نیز بازداشت شدند و به محل های نامعلومی برده شدند.
 این یورش که یاد آور حمله  به کوی دانشگاه در تیر ماه سال 78 می باشد از یک سو انتقام گیری کوری از دانشجویان این دانشگاه است که در روزهای گذشته شعارهای روشن و کوبنده ای علیه نظام و سران آن داده بودند و از سوی دیگر زهره چشمی است از کل دانشگاه ها و دانشجویان کشور که با اعتصابات و گردهمایی های خود به گونه ای جدی و همه جانبه وارد مبارزات شدند و نقش پیشگام را به عهده گرفتند و از سوی سوم ضربه ای است به کل جنبش و خیزش توده ای در سراسر کشور.
 هدف اساسی این یورش ها وارد کردن ضربات کاری به جنبش برای از کار انداختن آن است. انتخاب این سه نقطه نیز دلایل خاص خود را دارد. کردستان و بلوچستان برای پیشگیری از تبدیل مبارزات کنونی به مبارزات گسترده تر و شدیدتر و در مورد دانشگاه، فلج کردن دانشجویان و به پس راندن آنها از اجرای نقش پیشگامی برای جنبش کنونی. 
 اما این یورش های رژیم، خواه اقلیم کردستان عراق و کشتن زنان و کودکان و خواه زاهدان و به خون کشیدن خلق ستمدیده ی بلوچ و خواه اینک دانشگاه صنعتی شریف و به خون کشیدن دانشجویان مبارز به هیچ وجه از سر اقتدار نیست بلکه برعکس از روی ضعف و استیصال و درمانده گی است.
این دو یورش اخیر یعنی زاهدان و دانشگاه درست پیش و پس از روز 9 مهر است که روزی مهم در تاریخ مبارزات توده های زیر ستم ایران است. چرا که اتحاد توده ها در این روز و تداوم مبارزات، ضربات هولناکی به امیدهای سران نظام برای برگرداندن اوضاع به پیش از آن وارد کرد.
هدف عمده ای که این یورش ها دنبال می کنند این است که به توده ها فهمانده شود که سران جمهوری اسلامی و پاسداران اش در موقعیت ضعف و انفعال قرار نگرفته اند و بلکه برعکس در اوج قدرت و اقتدار هستند و به هیچ وجه تسلیم خواست های توده ها نخواهند شد. در عین حال این تلاش های مایوسانه با این امید صورت می گیرند که شاید نتیجه ای به بار آورند و خیزش بزرگ کنونی را به عقب برانند و وضع سابق را برقرار سازند.
اما این ها خیال ها و اوهامی پوچ است. خیزش کنونی در تکامل جنبش ها و خیزش های 25 ساله ی اخیر به وجود آمده و از آنها پیشروتر و کامل تر است. این خیزش در گسترده دگی و ژرفا و کیفیت اش به ویژه سطح آگاهی و یگانگی اراده و اتحادی که در آن دیده می شود از آنها  بالاتر است و نشان می دهد که توده های مردم ایران به کلی از این رژیم گسسته اند و عزم خویش را جزم کرده اند که بساط این نظام اهریمنی را برچینند.
 از سوی دیگر این خیزش نوین تازه در آغاز پا گرفتن است و تردیدی نیست که هر روز که می گذرد دامنه و شدت اش بیشتر شده و قوت و استحکام بیشتری خواهد یافت. یورش های مآیوسانه ی سران دیو صفت نظام درست برای این صورت می گیرد که مانع گسترش این دامنه و قرصی و استحکام شوند.
اکنون و با واکنشی که توده ها با جمع شدن سریع شان در مقابل دانشگاه و در پشتیبانی از دانشجویان نشان دادند شکی باقی نمی ماند که هر اقدام و هر یورش این نظام به هر بخش از جنبش از یک سو با واکنش متقابل و شدیدتر توده ها روبرو خواهد شد و از سوی دیگر موجب گسترش بعدی جنبش و تکامل هر چه بیشتر اشکال مبارزه ی آن خواهد شد.
از این رو سران این نظام خونخوار باید منتظر این باشند که در روزهای آینده دانشجویان بیشتری در سراسر کشور به جنبش برخیزند و نیز استادان بیشتری از دانشگاه ها و همچنین دیگر بخش ها و طبقات زیرستم به جنبش و اعتصاب سراسری بپیوندند. آنها باید نظاره گر غولی در مقابل خود باشند که به مرور بر می خیزد و سر بلند می کند تا ضربه ی نهایی را پتک وار بر مغز آنان فرود آورد.
درود بر دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف
درود بر تمامی دانشجویان مبارز سراسر کشور
مرگ بر رژیم خونخوار
زنده باد آزادی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
دهم مهر 1401
 

9 مهر و تکامل در مبارزات خلق ایران

 
همنوایی در خیزش بزرگ توده ها
 
9 مهر و تکامل در مبارزات خلق ایران
روز 9 مهر روز مهمی برای خیزش جاری به ویژه در خارج کشوراست. در داخل کشور توده ها کنار یکدیگر مبارزات را علیه خامنه ای و استبداد مذهبی حاکم ادامه دادند و در خارج از کشور نیز به فراخوان خانواده های قربانیان هواپیمای مسافری بری اوکراینی( پی اس 752) برای گرامیداشت یاد جانباخته گان هواپیمای اوکراینی و همچنبن اتحاد با مبارزات توده های داخل کشور برای سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی پاسخ مثبت داده و در بیش از 150 شهر در کشورهای گوناگون جهان گردهمایی و راهپیمایی برگزار کردند. شکی نیست که این روز تاریخی نقشی چشمگیر در ارتقاء و تکامل مبارزات خواهد داشت.
«مرگ بر ستمگر چه شاه باشد و چه رهبر»
«مرگ بر ستمگر چه شاه باشد چه رهبر» یکی از بهترین شعارهایی است که می تواند در کنار دیگر شعارهای اصلی و کلیدی در مورد برچیدن استبداد مذهبی حاکم و برقراری آزادی و دموکراسی به کار رود. اهمیت این شعار در شرایط کنونی خط و مرزی است که با سلطنت طلبان طرفدار امپریالیست های غربی ترسیم می کند.
هدف سلطنت طلبان و جمهوری خواهان هوادار امپریالیست های غربی استفاده از مبارزات توده ها در داخل است به نفع قدرت گرفتن  یک طبقه ی سرمایه دارانگلی و وابسته و گذاشتن کشور در اختیار امپریالیست های غربی؛ همان کاری که سلطنت پهلوی 50 سال انجام داد.
این جریان در داخل و در بین طبقات خلقی نیرویی ندارد و در خارج از کشور نیز نیروهایشان ناچیزتر از آن چیزی است که پرچم های بزرگ شان نشان می دهد. در واقع باید این ها را زمانی که مشترکا با حزب خودفروخته و حکمتی کمونیسم کارگری و دیگر حکمتی ها گردهمایی می گذارند دید و عیارشان را سنجید.
مهم ترین بوق های این دارودسته، یکی چندتایی تلویزیون است که دارند و دیگر دفتر و دستک خواننده های لوس آنجلسی آنهاست و این جا نیز حتی نیروهای اصلی شان چند نفری بیشتر نیستند که سلطنت طلبان آنها را پیش انداخته اند و پشت آنها پناه گرفته اند. اگر مجاهدین را جزو آنها به شمار نیاوریم، نیروی عملی ای ندارند اما می خواهند با بوق و کرنا وانمود کنند که زیادند و امید دارند که به پشتیبانی امپریالیست ها و پس از سرنگونی جمهوری اسلامی قدرت را به دست گیرند.
سیاست ما در مورد سلطنت طلبان و امپریالیست های غربی
 در شرایطی که تضاد عمده ی جامعه ی ما تضاد میان طبقات خلقی یعنی کارگران و کشاورزان و طبقات میانی با خامنه ای و حکومت استبداد مذهبی کنونی است، تضاد خلق ما با  امپریالیست های غربی و برای استقلال ایران  در چارچوب همین تضاد پیش می رود و تابع آن است. از این رو در شرایط کنونی لبه ی تیز حمله ی ما قاعدتا علیه سلطنت طلبان و امپریالیست های غربی نیست.
همچنین در چارچوب تضاد توده ها با حکومت خامنه ای و دولت رئیسی و سران مرتجع پاسدار، ما از هر گونه اقدامی که امپریالیست های غربی در انزوای رژیم جمهوری اسلامی و اموری مانند برقراری اینترنت انجام دهند پشتیبانی خواهیم کرد.
 از سوی دیگر - و این بخش بسیار مهم موضع ماست- وظیفه ی تعیین تکلیف با خامنه ای و حکومت کنونی با مردم ماست و طبقات خلقی ما و در راس شان طبقه ی کارگر به خوبی از عهده ی این کار برخواهند آمد و حکومت برگزیده ی طبقات خلقی ایران را تشکیل خواهند داد. از این رو مردم ما نیازی به هیچ گونه مداخله ی خارجی برای سرنگونی این رژیم ندارند و بر این مبنا با هر گونه دخالت نظامی امپریالیست ها برای سرنگونی جمهوری اسلامی ایران( و همچنین دولت سازی) مخالف بوده و در صورت عملی کردن شدیدا علیه آن به مقابله بر می خیزند.
خامنه ای همین تفنگ هاست که به توده ها شلیک می شوند!
عده ای از افراد مدام به دنبال خامنه ای می گردند و  گویا حرص شان گرفته که چرا خامنه ای چیزی نمی گوید!
اما نیاز نیست که خامنه ای  بیاید و چیزی بگوید تا نشان دهد حضور دارد و یا سیاست اش چیست. خامنه ای در افراد و نیروهای حکومت اش و در کارهایی که می کنند وجود دارد.
خامنه ای همین دارو دسته های حاکم از رئیس جمهور و وزیر دولت و وکیل مجلس و سران پاسداران است که سخنرانی می کنند و مدام توده ها را تهدید می کنند.
خامنه ای همین  لباس شخصی هاست که به مردم شلیک می کنند.
خامنه ای و دفترش همین پاسدارانی است که بیش از 100 ها نفر از مردم بلوچ را کشتند و در حال کشتن تعداد بیشتر هم هستند.
خامنه ای و دین اش همین استفاده ی رذیلانه از آمبولانس ها و اتوبوس های عمومی و ماشین های آتش نشانی برای سرکوب توده هاست.
خامنه ای همین سیاست به کار گرفتن کودکانی است که اسلحه به دست شان می دهند تا اگر آسیبی دیدند چندتایی علی اصغر و علی اکبر بتراشند و دلایل بیشتری برای سرکوب های  شدیدتر داشته باشند!
خامنه ای جز تزویر و سالوسی و توطئه و ترور و جنایت و کشتار چیزی بلد نبوده و نیست!
 کشتارهای متعدد به جای کشتارهای گسترده
سپاه در حال کشتار توده های ستمدیده ی بلوچ است. این سپاه پوشالی که پوشالی بودن اش از تمامی اعمال اش پیداست (مانند استفاده ی بزدلانه از آمبولانس و اتوبوس برای نقل و انتقال نیروهای نظامی و برخی دیگر که در بالا اشاره کردیم) چیزی در چنته ندارد جز آنکه توده های بی دفاع و ستمدیده ی بلوچ را با هلیکوپتر به رگبار ببندد. 
کشتار خونین زاهدان را باید با وقایعی مانند حمله به مسجد کرمان در زمان انقلاب 57 مقایسه کرد و یا اشکال کوچک تر کشتارهای میدان ژاله و سینما رکس نامید. چنانچه وضع به شکل کنونی تکامل یابد این موجودات کثیف و جانیان تمام عیار ممکن است حتی اگر نتوانند از ترس شان کشتارهای بزرگی را صورت دهند اما به کشتارهایی در ابعادی کوچک تراز میدان ژاله،  در مناطق گوناگون و به تعداد زیاد دست زنند.
اعتصابات سیاسی می تواند از کشتارهای بزرگ تر جلوگیری کند
گویا برخی از افراد و گروه های اجتماعی منتظرند تا حوادثی مانند سینما رکس آبادان و یا میدان ژاله ای پیش بیاید تا آنها به خیزش کنونی بپیوندند!؟
هر گونه گسترش کمی خیزش کنونی و نیز دست زدن به دیگر اشکال مبارزه به ویژه اعتصاب سیاسی مانع چنین اتفاقاتی می شود.
چنانچه اعتصابات سیاسی سراسری صورت گیرد، این اعتصابات می تواند مانع کشتارهایی از نوع میدان ژاله و یا سینمارکس شوند. 
نباید منتظر شد که چنین کشتارهایی به وجود آید و آن گاه اعتصابات آغاز شود.
زنده باد مبارزات توده ها
مرگ بر خامنه ای
مرگ بر سران مرتجع پاسدار قاتلان خلق بلوچ
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
 
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
10 مهر 1401
 

 

۱۴۰۱ مهر ۸, جمعه

کشتار جنایتکارانه ی خامنه ای در زاهدان

 
کشتار جنایتکارانه ی خامنه ای در زاهدان و مقاومت جانانه خلق بلوچ
 
پیش بینی این که خامنه ای و سپاه پاسداران اش بیش از هر جا در استان ها و مناطق محروم که اقلیت های ملی زندگی می کنند و سنی مذهبان عموما در اکثریت هستند، دست به جنایت بزنند خیلی مشکل نبوده است. این پس فطرتان و ددمنشان دیواری کوتاه تر از خلق کرد و بلوچ و عرب ...پیدا نکرده اند.
امروز در نماز جمعه زاهدان در جواب شعارهای توده ها علیه تجاوز به یک دختر 15 ساله ی بلوچ، نیروهای حکومت  به روی مردم آتش گشودند و عده ای زیادی را کشته ( بین حداقل 40 تا  70 نفر که بنا به اخباری که تا کنون رسیده 9 نفر زن بوده اند) و عده ی زیادی را زخمی کردند.
 اما این اقدام بی پاسخ  خلق نماند و توده های بلوچ از این کشتار به خشم آمده و به کلانتری  14 زاهدان حمله کرده و آن را تصرف کردند. خبرها حاکی است که شورش توده های بلوچ گسترش یافته و بخش هایی از شهر به تصرف توده ها در آمده است.
خبرهای دیگر حکایت از انتقال نیرو به این استان و شهر زاهدان دارد.
یک
سرکوب توده های زحمتکش و ستمدیده ی بلوچ به طور غیرمستقیم سرکوب مبارزات توده های ایران و توده های سراسر کشور است. خامنه ای و سپاه پاسداران اش از عواقب سرکوب مستقیم توده ها در شهرهای بزرگ و مناطق مرکزی و نتایجی که نمی توانند به روشنی پیش بینی کنند می ترستد و بنابراین به استان ها و مناطق محروم هجوم می برند و توده های محروم را به رگبار می بندند. بیشترین کشتار در آبان 98 در شهر کوچک ماهشهر و در میان عرب های خوزستان صورت گرفت. آنها تصور می کنند که با این کشتارهای گسترده و جنایتکارانه می تواند به طور غیرمستقیم جنبش را بترساند و پس براند.
این درست همانند سرکوب زنان است. حکومت پس از بازداشت فعالان کارگری و فرهنگیان، به سراغ بهاییان و به ویژه زنان رفت و قصد داشت با سرکوب شدید زنان نه تنها زنان را سرکوب کند بلکه به طور غیرمستقیم دیگر جنبش ها را سرکوب کند. امری که به ضد خود مبدل شد و پا به خیزش بزرگ کنونی داد. 
دو
هدف دیگر خامنه ای و سپاه پاسداران از کشتن توده های بلوچ این است که فضای مرگباری را بر فضای جامعه حاکم کرده و بتوانند کشتارهایی را در مناطق مرکزی صورت دهند و آنچه اکنون سرکوب غیرمستقیم است تبدیل به سرکوب مستقیم کنند.
سه
هدف سوم آنها این است که بهانه هایی برای سرکوب سراسر کشور در دست  داشته باشند و بگویند آنچه در ایران صورت می گیرد نقشه ای برای تجزیه طلبی است و به این ترتیب زمینه و شرایط را برای سرکوب بقیه ی مردم فراهم کنند.
چهار
و بالاخره بعید نیست که این کشتار واکنش و به اصطلاح پیام آنها به فراخوان ها برای گردهمایی های مهم فردا شنبه 9 مهر باشد. طبق این فراخوان ها قرار است توده ها در تهران بیرون دانشگاه ها حضور یابند و از مبارزات دانشجویان پشتیبانی به عمل آورند و همچنین در بیرون کشور نیز گردهمایی های بزرگ به یاد جانباخته گان هواپیمای اوکراینی و در تقویت خیزش کنونی برای سرنگونی جمهوری اسلامی برپا گردد.
 وظیفه ی تمامی طبقات و گروه ها پشتیبانی کامل از خلق ستمدیده و محروم بلوچ و تداوم مبارزات کنونی است. خلق ما از قربانی نمی هراسد؛ نه یک روز و دو روز و یک هفته و یک سال بلکه چهل سال است که در حال قربانی دادن است. اما اکنون اراده اش بر آن قرار گرفته که با تداوم و گسترش و استحکام مبارزات خود این حکومت فاسد و جنایتکار را سرنگون کند و به این قربانی های بی پایان و این کابوس هولناک 40 ساله پایان دهد.
 
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
 8 مهر 1401
 
 

حکومت«مظلومین» دزد و اختلاس گر و جنایتکار

 حکومت«مظلومین» دزد و اختلاس گر و جنایتکار

با  پوزش به دلیل برخی اطلاعات نادرست که در متن آمده بود
 و تجدید نظر درتاریخ
24 مهر1401  

برخی از این حضرات  حکومتی می گویند حکومت جمهوری اسلامی و سران آن «مظلوم» واقع شده اند!
خلق ایران این حکومتگرانی که«مظلوم» واقع شده اند را به خوبی می شناسد!
آنها عبارتند:
«مظلوم» شماره یک:
خامنه ای
ولی فقیه و اختیار دار مطلق تمامی قدرت در جمهوری اسلامی، یکی از بزرگ مال اندوزان و جنایتکاران و قاتلین همه ی اعصار؛
«مظلوم» شماره 2:
مجتبی خامنه ای
جانی و آدمکش و سردسته ی قصابان خلق در سال 88 و دی ماه 96 و آبان 98؛
«مظلوم» شماره 3:
رئیسی
عضو هیئت مرگ و جلاد اوین؛
«گروه مظلومین» شماره 4:
دارودسته ی هیئت مرگ یا دیگر جلادان و قصابان اوین، حسینعلی نیری، مصطفی پورمحمدی، محمد حسین احمدی؛
و همچنین کسانی مانند مرتضی اشراقی، فلاحیان و ری شهری و دری نجف آبادی ... جلاد زندان ها و قاتلین فرزندان خلق در قتل روشنفکران و هنرمندان به وسیله ی وزارت اطلاعات موسوم به قتل های زنجیره ای؛
«مظلوم» شماره ی پنج:
محسنی اژه ای
 از جنایتکاران بزرگ جمهوری اسلامی و از گروه و دارودسته ی قاتلین  روشنفکران در قتل های وزارت اطلاعات؛
«مظلوم» شماره شش:
سران جانیان سپاه( کشتارکنندگان خلق کرد، ترکمن، بلوچ، کشتار گران انقلابیون ایران و خلق سوریه، قتالان جنبش 88، دی 96 و آبان 98، شلیک کنندگاه به هواپیمای اوکراینی با 176 مسافر. و اکنون قاتلین خلق کرد؛
«مظلوم» شماره 7:
جنتی رئیس شورای نگهبان
فرمانده اصلی دارودسته ی اوباش در حمله به دانشجویان دانشگاه جندی شاپور و قاتل دانشجویان اهواز در ارتجاع فرهنگی جمهوری اسلامی و یکی از جانیان اصلی جمهوری اسلامی؛
«مظلوم» شماره 8:
خلیفه علم الهدی
والی خراسان و رئیس کل دزدان آستان قدس رضوی. از پلیدترین و کریه ترین و کثیف ترین موجودات روی زمین و از جمله افرادی که باید به سیخ شان کشید.
«مظلوم» شماره9:
قالیباف رئیس مجلس شورای اسلامی
جانی و آدمکش حرفه ای سپاه پاسداران و قاتل دانشجویان در کوی دانشگاه و دزد و اختلاس گر و رشوه گیر بزرگ جمهوری اسلامی؛
مظلوم شماره 10:
 حسین شریعتمداری معروف به حسین بازجو مدیرمسئول کثافت نامه ی کیهان، بازوی تبلیغی خامنه ای و دفتر رهبری، حقه باز شیاد و شارلاتان سیاسی، مرکز دروغ پردازی جمهوری اسلامی علیه جنبش توده ها و پیشروان اش.
 به این صورت می توان بسیار افزود!
 اینها مظلوم نیستند بلکه همه جانی، آدمکش، قاتل و دزد و اختلاس گر و دروغگو و سالوس و  ریاکار هستند.
 همه ی اینها و بسیاری دیگر باید در دادگاه خلق ایران محاکمه شوند.
توده های استثمار شده و زیرستم هستند کسانی که این جماعت«مظلومین» را در دادگاه خلق محاکمه می کنند.
 
مرگ بر خامنه ای و تمام جنایتکاران جمهوری اسلامی
سپاهی بیشرف قاتل جان ملت
مرگ بر جمهوری اسلامی
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
هفتم مهر 1401

۱۴۰۱ مهر ۶, چهارشنبه

گذار خیزش انقلابی خلق ایران به مراحل پیشرفته تر

 
 گذار خیزش انقلابی خلق ایران به مراحل پیشرفته تر
 
هشدار برای آغاز اعتصاب از جانب کارگران پیمانی و رسمی نفت
طبقه ی کارگر پرجمعیت ترین طبقه ایران است. این طبقه زیر استثمار و ستم نظام سرمایه داری کمپرادور و استبداد مذهبی حاکم و همچنین امپریالیست ها زندگی می کند. تنها وارد شدن این طبقه و به گسترده ترین شکل و درجه نخست و پیش از هر چیز به وسیله اعتصاب سیاسی است که می تواند جنبش کنونی را به مرحله ای بالاتر ارتقاء دهد.
 
ایجاد حوادث فرعی به وسیله ی حکومت
سپاه پفکی پاسداران بالاخره به اقلیم کردستان عراق و مردم ستمدیده ی کرد مان که از درد ناچاری در عراق به سر می برند حمله کرد. این حمله تنها از آن جمله ایجاد حوادث فرعی است که برای گمراه کردن توجه توده ها  صورت می گیرد. گمراه کردن از مسیر آن چه اراده ی توده ها بر آن قرار گرفته یعنی سرنگون کردن حکومت مستبد و کثیف حاکم.
سپاه پفکی پاسداران از توده ها می خواهد که وی را باور کنند!
سپاهی که 40 سال است خون فرزندان خلق را می ریزد؛ سپاهی که بخش بزرگی از پروژه های اقتصادی کشور در دستان اوست و طبقه ی کارگر و دیگر زحمتکشان را به شدیدتری وجه استثمار می کند، سپاهی که حفاظت اطلاعات اش خون به جگر توده ها و پیشروان سیاسی و فرهنگی کشور کرده است، سپاهی که هواپیمای مسافربری اوکراینی را با 176 مسافر که همه هموطنان ما بودند با موشک زد و آنها را کشت و به دروغ گفت که اشتباهی زده است، سپاهی  که باید به وی قاتل و قصاب خلق ایران و سوریه نسبت داد، آری سران چنین سپاهی می خواهند توده ها باور کنند که آنها راست می گویند!
سران سپاه مگر خواب ببینند که توده ها پشیزی برای حرف هایشان ارزش قائل شوند!
 هدف اساسی خیزش کنونی سرنگونی جمهوری اسلامی است و هیچ ترفندی نمی تواند جلوی این هدف بزرگ توده ها را بگیرد.
 
بازداشت فاطمه سپهری، فائزه هاشمی و تاج زاده
در شرایط کنونی تضاد عمده ی ما مبارزه برای آزادی و دموکراسی است و لبه تیز حمله ی جنبش خلق علیه باند خامنه ای و دولت رئیسی و سران سپاه پاسداران و در مجموع جناح اصولگرا می باشد. بنابراین وظیفه ی ماست که با بازداشت و زندانی کردن افراد و جریان هایی که با این باند و جناح مبارزه می کنند به جدال برخیزیم و سیاست وحدت و مبارزه ی توامان را با آنها در پیش گرفته و بنابراین در عین مبارزه ی نظری، پشتیبانی نسبی و مشروط از آن ها و مبارزه شان با حکومت، به نسبت جایگاهی که از نظر طبقاتی دارند، به عمل آوریم. 
توده ها گذشته ی بسیاری از این افراد را می دانند اما در حال حاضر مطلق کردن این که برخی از این ها در گذشته چه و چه بوده اند و گذشته ی آنها را ملاک برخورد کنونی قرار دادن، از یک سو به تنها گذاشتن آنها در مقابل ستم حاکمان یعنی ستمی که تمامی خلق از آن در رنج است می انجامد و این به هیچ وجه شایسته ی جنبش بزرگ خلق مان نیست، و از سوی دیگر به درهم کردن تضادها با یکدیگر کشیده می شود و به وحدت کنونی خلق و پیکان تیز حمله ی وی که باید در درجه ی نخست متوجه باند خامنه ای در جناح اصول گرا باشد آسیب می رساند.
سیاست طبقه ی کارگر باید منفرد کردن جریان خامنه ای، دولت رئیسی، سران سپاه پاسداران و تمامی ارگان های حاکم از شورای نگهبان و شورای تشخیص مصلحت و مجلس شورای اسلامی و خبرگان و سازمان های حاکم مذهبی از جمله آستان قدس رضوی و علم الهدی جنایتکار باشد و با تمامی جریان ها و طبقات مستقلی که با این باند و جناح مبارزه می کنند بسته به جایگاه طبقاتی آنها سیاست وحدت و مبارزه ی توامان را در پیش گیرد. وحدت تا آنجا که با باند خامنه ای و جناح حاکم مبارزه می کنند و مبارزه آنجا که می خواهند جنبش طبقه ی کارگر و خلق را به زیر سیاست های ارتجاعی و رفرمیستی بکشانند.
  
صندوق بین المللی یاری به اعتصاب کنندگان
بدون شک اعتصاب، مشکلات مالی بسیاری برای کارگران و طبقات زحمتکش به وجود خواهد آورد. وظیفه ی ماست که در صورت بروز اعتصابات، برای ایجاد یک صندوق بین المللی پشتیبانی مالی از کارگران ایران تلاش کنیم. این پشتیبانی مالی در درجه ی نخست می تواند به وسیله مهاجران ایرانی مقیم خارج کشور به وجود آید.
 
جنبه ی جهانی خیزش کنونی خلق ایران
خیزش کنونی خلق ایران در جهان بازتاب گسترده ای داشته است. نخستین نکته در این مورد وجود میلیون ها ایرانی مهاجر در بیشتر کشورهای جهان به ویژه در کشورهای اروپای غربی و آمریکای شمالی است. وجود این مهاجران که بسیاری از آنها از روی ناچاری ترک وطن کرده اند و تقریبا اکثریت آنها از حکومت آخوندها در ایران نفرت دارند موجب شده که صدای خلق ایران به گوش تمامی جهان برسد.
 از سوی دیگر انگیزه های نخستین این خروش که قتل مهسا امینی به وسیله ی نیروهای گشت ارشاد بود موجب شد که بسیاری از زنان در کشورهای جهان با جنبش توده های ایران همدردی نشان دهند و در کنار آنها بایستند. شعار زن، زندگی، آزادی و شرکت پرشور دختران و زنان ایران خواه در داخل و خواه در خارج تاثیر بسیاری در سرعت این گسترش داشت.   
آنچه از این تجربه می توان بیرون کشید امکانات عملی انقلاب جهانی است. در شرایطی که مهاجران بسیاری از کشورهای زیرسلطه از سه قاره در کشورهای دیگر جهان زندگی می کنند در آینده هر رویداد و انقلابی در هر کشوری می تواند بازتاب جهانی گسترده ای داشته باشد و به کنش های عملی ای که اکنون نمی توان پیش بینی کرد بینجامد.
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
هفتم مهر ماه 1401