۱۴۰۳ بهمن ۱۴, یکشنبه

خروشچفیست های راه کارگری و استالین بزرگ (10)


 
تبلیغ دموکراسی بورژوایی در شکل«دموکراسی شورایی»(بخش چهارم)
 
در سه بخش گذشته این مقاله نظرات مارکس و انگلس و لنین را در مورد حزبیت و نقش حزب و همچنین مناسبات بین حزب و توده ها و  رهبران و توده ها آوردیم. راه کارگری ها به هیچ کدام از این نظرات باوری ندارند. هیاهوی آنها علیه استالین ریاکاری و شارلاتانیسم سیاسی و یکی از اشکالی است که رویزیونیسم منحط عهد دقیانوسی خود را درون آن پنهان می سازند به این معنا که از جانب آنها برای این نیست که نقدی انقلابی بر استالین دارند که می تواند به تکامل مباحث در مورد دوران سوسیالیسم در مورد شوروی یاری کند و تجربیات طبقه ی کارگر را از نظر تئوری تکامل دهد( راه های انقلابی تازه ای برای سازماندهی انقلابی توده ای کسب قدرت سیاسی و تداوم آن پیش پای این طبقه بگشاید)، بلکه پرده ای است که در پس آن نفی لنینیسم و مارکسیسم را پیش می برند و به جای آن لیبرالیسم و دموکراسی بورژوایی را به حد تهوع آوری غرغره می کنند. آنها با خود را«مارکسی»(  برای نگارنده نوشتن این واژه بسیار رنج آور است زیرا نیک می داند که  مضمونی را که این رویزیونیست های تباه به اندیشه ی مارکس و سبک کار مارکس می دهند صد و هشتاد درجه مخالف اندیشه و عمل انقلابی مارکس است)نامیدن و طرح«سوسیالیسم دموکراتیک» و «حکومت شورایی» می خواهند ماهیت این نفی نظریات اساسی مارکسیسم و لنینیسم را پنهان کنند.
نظریه ی راه کارگری ها در مورد «حکومت شورایی» از «انقلاب اجتماعی» شان و چگونگی سرنگون کردن «دولت سرمایه داری» و برقراری به اصطلاح حکومت کارگری گرفته تا برنامه ها و سیاست های طبقه ی کارگر برای سوسیالیسم و بقای آن پر از تضادهای حل نشدنی و در بهترین حالت مشتی دیدگاه های اکونومیستی و خروشچفیستی و رفرمیستی - خرده بورژوایی است و حامل هیچ منطق و اصول و راستایی که بتوان از آن برای تحلیل کردن استفاده کرد نیست. این برنامه بیش از این که برای روشن کردن ذهن کارگران در مورد نقشه ی راه پیش روی این طبقه باشد برای گمراه کردن و گیج کردن کارگران و فاسدکردن آنها است.
 ته و بَن این نظرات اکونومیستی که ماهیت آن سرفرود آوردن مقابل جنبش خودبه خودی است به تازه گی و به عریان ترین شکل خود از زبان محمد رضا شالگونی یکی از منجمدترین و فسیل ترین و ضد مارکسیست ترین راه کارگری ها در برنامه ای با نام ارزیابی از وضعیت کنونی ایران- استراتژیِ سوسیالیستی چیست؟ بیان شده است:
ما دنبال قدرت گرفتن از طریق حزب و برقراری سوسیالیسم نیستیم. این ها قدیمی است. الان جنبش های موجوداند( زنان، جنبش اقتصادی کارگران و معلمان و ...) که تغییر و سوسیالیسم ایجاد می کنند.
      این همانند دیدگاه های دارودسته های حکمتی است که تا یک گردهمایی در خیابان برگزار می شد می گفتند« این همان کمونیسم است»! و یا«الان کمونیسم کارگری توی خیابانه و داره راه می ره و کمونیسم را فریاد می زنه!»( نقل به معنی)
دارودسته های راه کارگری ها می گویند می خواهند به جای دیکتاتوری پرولتاریا حکومت کارگری  بر پا کنند. آنان می گویند منظور مارکس از دیکتاتوری پرولتاریا صرفا حکومت طبقه ی کارگر بوده است. بنابراین حضرات می خواهند حکومت طبقه ی کارگر بر پا کنند. از سوی دیگر آنها اضافه می کنند می خواهند «انقلاب اجتماعی» کنند و نه «انقلاب سیاسی». در همین راستا می گویند که «انقلاب اجتماعی» آنها قرار است به مالکیت خصوصی پایان دهد و مالکیت اجتماعی را برقرار کند و استثمار انسان از انسان را پایان دهد. این گونه آنها سیاست حکومت طبقه ی کارگر را دنبال کردن این امر قرار می دهند که از مالکیت اجتماعی دفاع کند و مانع از استثمار انسان از انسان شود و به این ترتیب سوسیالیسم را برقرار و پی گیری کند. از نظر راه کارگری ها شکلی که این محتوی می تواند از طریق آن پیش رود «حکومت شورایی» است.
از نظر آنان سه مشکل اساسی در حکومت های سوسیالیستی واقعی یعنی شوروی لنینی واستالینی و چین مائوئی( آنها البته نظام رویزیونیستی و سرمایه داری خروشچفی را نیز در دیدگاه خود وارد می کنند اما روشن است که مخالفت آنها با نظام سرمایه داری خروشچفی با ضدیت آنها با نظام سوسیالیستی واقعی دوران لنین و استالین در شوروی و چین در دوران مائو تفاوت کیفی دارد ومخالفتی از دیدگاه رویزیونیسم غربی است). آنها این سه مشکل را نبود «آزادی بی حد و مرز» و «حکومت ایدئولوژیک» و نظریه ی«حزب - دولت» می نامند.
از نظر آنها حکومت شورایی باید به این سه ایراد پایان دهد. یعنی آزادی بی حد و مرز برقرار کند، طبقه ی کارگر از جهان بینی خود در جهت دادن به آنچه آنها برچیدن استثمار است استفاده نکند و حزب کمونیست وی حتی اگر اکثریت رهبری شوراها به آن تعلق داشته باشد نقشی در شوراها نداشته باشد.
یک - نفی تصرف قدرت سیاسی از طریق انقلاب قهرآمیز و برقراری حکومت شوراها
«حکومت شورایی» یک نتیجه است. نتیجه ی یک تغییر و تحول انقلابی-  سیاسی؛ یعنی سرنگونی حکومت مرتجع حاکم و برقراری حکومت شورایی. این امر باید به وسیله ی طبقه ی کارگر، کشاورز، خرده بورژوازی( از نظر راه کارگری ها تنها از طریق طبقه ی کارگر که گویا 85 درصد جامعه را تشکیل می دهد)(1) و از طریق انقلاب توده ای و قهر مسلحانه توده ای صورت گیرد. برای تحقق چنین فرایندی نیاز به جهان بینی مارکسیستی- لنینیستی - مائوئیستی و انطباق آن با شرایط ایران و رهبری سیاسی از جانب تشکیلات و حزبی انقلابی است که برقراری حکومت شوراها را در سرلوحه ی برنامه ی خود قرار دهد. بنابراین نخستین مساله این است که سرنگونی این حکومت چه فرایندی را طی می کند.
طوایف گوناگون راه کارگری ها نه جهان بینی انقلابی طبقه ی کارگر را قبول دارند و نه حزبیت این طبقه را و نه به هیچ وجه انقلاب قهرآمیز را. آنها هوادار دیدگاه های هرکی به هرکی، تشکلات بی نظم و انظباط و بی  دروپیکر و پر از فراکسیون های چند نفره و تک نفره، و تحول مسالمت آمیز و«دموکراتیک» و سرنگونی حکومت از طریق جنبش خود به خودی و با در پیش گرفتن مبارزه ی صرفا «مدنی و مسالمت آمیز» و به گفته خودشان «پرهیز از خشونت» و به طور کلی احترام به قواعد دموکراسی بورژوازی هستند.
با پیش گرفتن چنین راهی سرنگونی حکومت به وسیله ی یک جنبش آگاهانه و به رهبری حزبی کمونیستی و انقلابی امکان پذیر نیست و اگر هم تغییری صورت بگیرد یا از طریق برخی اصلاحات از بالاست و یا از طریق جابجایی قدرت بین جریان های حاکم مثلا به دست گرفتن بیشتر قدرت به وسیله ی اصلاح طلبان و یا کودتای بخشی از حکومت بر علیه بخش دیگری از حکومت و یا  تغییری که تجاوز امپریالیستی ایجاد می کند. جز این ها و در بهترین و عالی ترین شرایط، رشد جنبش خود به خودی و اجبار حکومت به خالی کردن میدان و سپردن کارها به دست برخی چهره های جدیدتر و به طور کلی روندهایی مانند انقلاب 57 که در مقطعی نهضت آزادی و جبهه ی ملی دستگاه اجرایی را به عهده گرفتندو یا انقلاب عربی در کشورهایی مانند تونس و مصر.  
چنان که دیده می شود راه کارگری ها می خواهند بدون جهان بینی و بدون حزب و با مبارزات «خشونت پرهیز» سرمایه داران را سرنگون کنند و حکومت کارگری برپا کنند. پس این که چگونه قرار است از یک«حکومت استبدادی سرمایه داران» به یک «حکومت کارگری» رسید خود حکایتی مضحک است.(2)
نگاهی به این راه ها نشان می دهد که در هیچ کدام طبقه یا طبقات رهبری کننده ی تغییر نه از طبقه ی کارگرند و نه از طبقات زحمتکش شهری یا روستایی. نتیجه ای که حاصل می شود این است که اساسا چنین فرایندهایی از سرنگونی به حکومت شورایی نمی رسد چه برسد به اینکه حکومت شورایی تداوم یابد و به تغییر نظام اقتصادی- اجتماعی جامعه دست زند و مثلا سوسیالیسم برقرار کند.
در عین حال اگر در نتیجه جنبش رشد یافته ی توده ای و خلاء قدرت سیاسی حاکم در مناطق و محل هایی شوراهای کارگری و یا شورای دهقانان و دیگر طبقات تشکیل شوند( مانند زمان انقلاب 57) و تا حدودی قدرت را در محل کار و منطقه به دست بیاورند ( برخی شوراهای کارگری در کارخانه ها و یا دهقانی در برخی مناطق مانند کردستان و ترکمن صحرا) اما این شوراها چندان نپاییده و دیر یا زود قلع و قمع می شوند و جایشان را به حکومت های ارتجاعی وابسته به امپریالیست ها می دهند.
این البته به این معنا نیست که اگر حزب کمونیست انقلابی مائوئیستی وجود داشته باشد نمی تواند از این شرایط برای تداوم انقلاب استفاده کند و به گسترش و سراسری شدن قدرت سیاسی شوراها دست زند. اما روشن است که این کار به دلیل مقاومت ارتجاع کهنه و تازه ی داخلی و امپریالیست ها کار را به جنگ داخلی می کشاند و در چنان صورتی انقلاب وارد یک فرایند دراز مدت برای کسب قدرت به وسیله ی طبقه ی کارگر و برقراری جمهوری دموکراتیک خلق می شود. اینها همه مستلزم تئوری انقلابی، حزب و استوار بودن به روی تداوم انقلاب از طریق کاربرد سلاح است.
دو - راه نگه داری قدرت سیاسی از طریق انتخابات شوراها
حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که جنبش مدنی«خشونت پرهیز» یا در حقیقت جنبش مسالمت آمیز خود به خودی بتواند قدرت را سرنگون کند و قدرت شورایی را تشکیل دهد( در انقلاب های 1905 و فوریه 1917 روسیه شوراهای کارگری و دهقانی تشکیل شدند) دومین مساله حفظ این حکومت و استحکام آن است. راه کارگری ها هیچ برنامه ای برای حفظ حکومت شورایی کذایی شان ندارند. آنها کماکان به روی برقراری«دموکراسی مطلق» به عنوان یگانه معجز و«آس آسمانی» خود و«خشونت پرهیز» بودن نگه داری حکومت تکیه دارند.
بنابراین روشن است که چنین انقلاب و یا حکومتی اگر با موج حملات ضدانقلابیون و شرایطی مانند لیبی و سوریه و مصر و تونس روبرو شود خواه از طریق حملات نظامی( لیبی و سوریه) و خواه از طریق بازی با کارت های درونی ای که امپریالیست ها دارند(ارتش و دستگاه های امنیتی، احزاب سرمایه داران کمپرادور، نیروهای مذهبی کهنه پرست و مرتجع داخلی و حتی طبقات میانی که تا زمانی که به زیر رهبری طبقه ی کارگر در نیامده اند از بورژوازی تبعیت می کنند و همچنین دولت های مرتجع منطقه - مانند نقش ترکیه در مورد سوریه) به وسیله ی امپریالیست ها( تونس و مصر) به سرعت سرنگون خواهد شد. حفظ و نگه داری قدرت سیاسی به ابزارهایی نیازمند است که راه کارگری ها پیشاپیش آنها را نفی کرده اند.
سه - نفی مبارزه ی طبقاتی در سراسر دوران سوسیالیسم
سومین مساله ی مهم تداوم مبارزه ی طبقاتی در دوران حکومت شوراهاست. این مبارزه ی طبقاتی در تمامی ابعاد اقتصادی و تمامی وجوه سیاسی و زمینه های فرهنگی( فلسفی، علمی، حقوقی، هنری) و در تمامی مکان های تولیدی( کارخانه ها، کارگاه ها، ادارات و مزارع و موسسات سیاسی و فرهنگی و...) تداوم خواهد یافت.
درک راه کارگری ها از مبارزه ی طبقاتی بسیار محدود و صرفا در انتخاب کردن و انتخاب شدن برای شوراها و به دست آوردن رای«اکثریت» است. یعنی محدود کردن مبارزه ی طبقاتی به شکلی که در دموکراسی های بورژوایی دوران رقابت آزاد سرمایه وجود داشت. این در حالی است که این امر تنها وجه بسیاری کوچکی از مبارزه ی طبقاتی درون جامعه ی سوسیالیستی است و محدود کردن مبارزه به آن در بهترین حالت به معنای پیروز شدن جریان های بورژوازی ملی و در بدترین حالت که در مورد کشورهای زیرسلطه اساسا چنین بوده است پیروز شدن جریان های بورژوازی بوروکرات - کمپرادو و بنابراین تسلیم حکومت به طبقات استثمارگر مزدور امپریالیست هاست.
چهار- نفی دیکتاتوری پرولتاریا
     مساله ی تداوم مبارزه ی طبقاتی برای حفظ حکومت شوراها طبعا نیاز به دیکتاتوری پرولتاریارا پیش می کشد.
خصلت دیکتاتوری بر تحمیل اراده ی طبقه ی حاکم یعنی طبقه ی کارگر و کاربرد اجبار نهاده شده است. اجبار در مورد افراد و گروه ها و طبقاتی که حاضر به اقناع شدن و پذیرش صلح آمیز راه سوسیالیستی و یا تمکین به آن نبوده و در مقابل راه سوسیالیستی و برقراری کمونیسم مقاومت می کنند و علیه آن سیاست مقاومت و تخریب در پیش می گیرند و خواهان عقب گرد از آن به سوی راه سرمایه داری هستند.  
این را نیز راه کارگری ها از پیش نفی و رد کرده اند. از نظر آنها طبقه ی کارگر«حکومت» می کند و نه دیکتاتوری. و این حکومت نیز «آزادی بی قید شرط» برای همه از جمله دشمنان طبقاتی اش که از نظر ما و در شرایط مشخص کنونی سرمایه داران کمپرادور و مرتجعین سیاسی و مذهبی و گروه های پیروشان هستند، به رسمیت می شناسد و در «دموکراسی خالص» اش به آن ها حق انتخاب کردن و انتخاب شدن تا حد تصرف شوراها و تشکیل حکومت و اجرای سیاست هایی را که نظام سرمایه داری را بازتولید می کند می دهد.
راست این است که راه کارگری ها برای طبقه ی کارگر آن چنان دشمن طبقاتی ای به رسمیت نمی شناسند. از نظر راه کارگری ها طبقات تنها«متفاوت» اند و رابطه ی طبقات«متفاوت» «دوستانه» و حل مساله شان در«دموکراسی خالص» راه کارگری ها بر مبنای اکثریت و اقلیت است!؟ امروز طبقه ی کارگر با در دست داشتن اکثریت حاکم است و سوسیالیسم( البته از نوع راه کارگری آن) برقرار می کند و فردا سرمایه داران اکثریت را به دست می آورند و با در دست گرفتن شوراها سرمایه داری برقرار می کنند. طبقه ی کارگر فاقد جهان بینی و حزب و ... نیز محترمانه  قدرت را به آنها تحویل داده و آماده ی استثمار خویش در نظام سرمایه داری می شود.
 در بخش بعدی به برخی موارد مشخص تر در حکومت شورایی راه کارگری ها می پردازیم.
هرمز دامان
نیمه ی دوم دی ماه 1403
یادداشت ها
1- این ریاکاری مشتی رویزیونیست فسیل و متقلب است. راه کارگری ها ( و تمامی ترتسکیست های مزدور) گاه ظاهرا از نام بردن طبقات دیگر خودداری کرده و فکر می کنند اگر بگویند«جنبش زنان» و یا «جنبش دانشجویی» و یا «جنبش خلق ها - یا ملت های - ستمدیده» دیگر از طبقاتی غیر از طبقه ی کارگر سخنی نگفته اند. حال آنکه این جنبش ها دموکراتیک - طبقاتی هستند و نه سوسیالیستی، مگر این که به زیر رهبری کمونیستی – انقلابی طبقه ی کارگر و حزب کمونیست انقلابی وی درآیند. درون جنبش زنان و دانشجویی و خلق ها طبقات گوناگون از کارگر و فرزند کارگر گرفته تا خرده بورژوا و بورژوا و فرزندان شان وجود دارد و این جنبش ها اگر به وسیله ی طبقه ی کارگر و حزب کمونیست اش رهبری نشوند و به چارچوب سوسیالیستی کشیده نشوند به خودی خود در چارچوب بورژوایی - سرمایه داری خواهند بود. گاه نیز فرصت طلبانه از طبقات دیگر نام می برند بی آنکه معنای این نام بردن را در چارچوب نظرات خود در مورد«انقلاب اجتماعی» کذایی شان توضیح دهند. برای نمونه اعتصاب اخیر کسبه و بازاریان در کردستان را در نظر بگیریم و یا اعتصاب پیش از آن بازار تهران که راه کارگری ها و حزب کمونیست ایران ایضا سوسیال دموکرات از آنها پشتیبانی کردند.  
2-    این که در یک انقلاب گاه شرایطی استثنایی پیش آید که گذارمسالمت آمیز از قدرت سیاسی یک طبقه به طبقه ی دیگر ممکن گردد به هیچ وجه ربطی به راه انقلابی که باید طی شود ندارد. در هر دو صورت جهان بینی و حزب انقلابی شرایط ابتدایی این تحول هستند. برای نمونه حزب بلشویک که به جهان بینی مارکسیستی - لنینیستی مسلح بود در شرایطی از مبارزه امکان گذار مسالمت آمیز را طرح کرد که البته با تغییر شرایط پیش از اکتبر آن امکان از بین رفت. در گذار مسالمت آمیز که ممکن است پیش آید نیروهای ارتجاعی یا لیبرالی سرنگون شده و به جای آن ها طبقه ی کارگر از طریق حزب کمونیست اش قدرت سیاسی را در دست می گیرد و نه اینکه نیروهای خرده بورژوایی و یا بورژوایی به قدرت برسند. تدوین گذار مسالمت آمیز به عنوان استراتژی برای طبقه ی کارگر یک دیدگاه رویزیونیستی - بورژوایی است.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر