۱۴۰۳ بهمن ۶, شنبه

آنها توجیه کننده ی حمله ی ماجراجویانه حماس هستند!(1)

 
آنها دنباله رو راست ترین جناح های حکومت ولایت فقیه و 
توجیه کننده ی حمله ی ماجراجویانه حماس هستند!(1)

نکاتی درباره ی ارزیابی کلی دار و دسته های توده ای - اکثریتی ها از 7 اکتبر
 
 در این نوشته می خواهیم به نظری بپردازیم که از جانب جریان های توده ای- اکثریتی پیش کشیده می شود. جریان هایی که به به گوی نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی و«محور مقاومت» هستند. گروه هایی که با شکست محور مقاومت باید غم و غصه دار شده و زانوی غم در بغل گرفته باشند. برخی از اینان به این دلیل که در نهادهای آموزشی حکومت بوده اند و رزق و روزی شان از حکومت اسلامی است بیش از دیگران وظیفه ی خود می بینند برنامه های جناح خامنه ای و حکومت ولایت فقیه را در پشتیبانی از این گروه ها پاستوریزه کنند.
مواضع اساسی حضرات دفاع از باند خامنه ای و شرکا و راست ترین جناح های حاکم، روسیه ی پوتین و چین شی جین پینگ، پشتیبانی از نیابتی های جمهوری اسلامی در منطقه و دولت هایی مانند کوبا و ونزوئلا و کره شمالی و در کل توجیه سیاست های ارتجاعی جمهوری اسلامی زیر نام «مقاومت» و یا «مبارزه با امپریالیسم( آمریکا)» است. تنها دشمن اینان در داخل اصلاح طلبان« لیبرال» و «غرب گرا» و در خارج امپریالیسم آمریکا(د ر بهترین حالت همراه با امپریالیست های اروپای غربی) است.
جالب اینکه این حضرات سرشناس و دارای مریدهای توجیه کننده مواضع شان، حاضر نیستند آشکارا موضعی برعلیه احکام اعدام پخشان عزیزی و وریشه مرادی و اعتصاب مردم کرد و دیگر دربندان زیر حکم بگیرند و تا بحث این گونه مواضع پیش می آید غیب شان می زند و گویی دیگر وجود خارجی ندارند. تیغ این گونه افراد علیه خامنه ای و حکومت ولایت فقیه - البته اگر تیغی داشته باشند که ندارند- در بدترین حالت غلاف است و در بهترین حالت و وقتی به زور و فشار شرایط و گروه های دیگر از نیام برکشیده می شود کُند است و بُرا نیست.
مقایسه میان اقدام حماس و کمون پاریس و مبارزات طبقه ی کارگر و خلق ویتنام
این گونه افراد در مورد حمله ی 7 اکتبر حماس به اسرائیل می گویند ما نمی توانیم به این دلیل که این حمله به حمله ی متقابل اسرائیل منجر شده و اسرائیل چهل و شش هزار نفر از فلسطینی ها را کشته بگوییم درست نبود و محکوم کنیم.  
سپس دست به مقایسه زده و می گویند اگر ما حرکت 7 اکتبر حماس را محکوم کنیم در  این صورت باید کمون پاریس را هم که شکست خورد و پس از شکست، بورژوازی فرانسه کمونارها را از دم تیغ گذراند و حمام خون به راه انداخت محکوم کنیم.
برخی دیگر این را که در ویتنام تعداد بسیار زیادی کشته شدند پیش می کشند و می گویند آیا به این دلیل که کمیت زیادی از مردم ویتنام کشته شدند باید مبارزه ی ملت ویتنام را تخطئه کرد؟ و می افزایند می دانیم که ویتنام با این همه کشته پیروز جنگ با آمریکا بود.( 1)
 این دیدگاه ها و مقایسه ها بسیار مبتذل و پر از سفسطه و ناشی از این است که حضرات یا خود را به نادانی می زنند و یا اصلا نفهمیده اند موضوع سر چیست؟
چگونگی شیوه برخورد به سیاست و یا استراتژی و تاکتیک معینی که صحبت بر سر درستی و یا نادرستی آن است ما را با چند وضعیت روبرو می کند. در زیربه مهم تری آنها می پردازیم.
 تقابل بین جنبش خود به خودی طبقه و جنبش آگاهانه ی طبقه
وضعیت نخست تقابل بین برآمد خود به خودی و نابهنگام  و حساب نشده ی یک طبقه ی انقلابی( و یا بخش هایی از یک طبقه ی انقلابی) در یک شرایط خاص اجتماعی - سیاسی، همچون شورش یا قیامی خود به خودی و کنترل نشده از جانب این طبقه( که مورد مخالفت سازمان پیشرو طبقه است) از یک سو و از سوی دیگر عمل آگاهانه و حساب شده ی این طبقه زیر رهبری آگاهانه ی یک حزب انقلابی است. شورش و قیام می تواند پیروز شود و یا شکست بخورد. در صورت شکست خوردن قیام خود به خودی طبقه، درست نیست و نمی توان قیام طبقه یا بخشی از طبقه را محکوم کرد. در هر دو صورت باید آن را بررسی و تحلیل کرد و از آن برای مبارزات آینده ی طبقه ی انقلابی درس گرفت.
تقابل درون حزب طبقه
وضعیت دوم تقابل بین دو خط در حزب انقلابی طبقه ی کارگر و در مورد سیاست های استراتژیکی - تاکتیکی درست از جانب رهبری انقلابی و سیاست های نادرست رهبری های اپورتونیستی و رویزیونیستی است. در اینجا سیاست های نادرست راست و«چپ» جنبش طبقه و انقلاب را به شکست می کشاند و آن را مجبور می کند به قربانی های بسیار و عقب گردهای زیادی تن دهد. اگر از بحث مبارزه بر سر درستی و یا نادرستی سیاست و تاکتیک معینی پیش از اجرای آن و تقسیم شدن حزب به اکثریت و اقلیت و تبعیت اقلیت از اکثریت در هنگام اجرای سیاست حزب بگذریم، روشن است که در صورت اشتباه بودن سیاست های در پیش گرفته شده، می توان و باید این سیاست ها را محکوم کرد و علیه آن ها مبارزه را ادامه داد، اما در کنار آن باید و می توان از آنها درس گرفت. در یک حزب انقلابی کمونیست اقدامات جریان های راست و «چپ» نمونه هایی منفی برای آموختن هستند.
 تقابل بین احزاب انقلابی با احزاب و سازمان های ارتجاعی درون یک طبقه یا یک خلق  
وضعیت سوم تقابل بین احزاب و سازمان های انقلابی درون طبقه ی کارگر یا خلق با جریان های غیرانقلابی( از طبقات میانی گرفته تا سیاست های بورژوازی لیبرال) و یا ارتجاعی درون طبقه و یا خلق ستمدیده و دربند است که حامل انواع دیدگاه ها و اعمال نادرست هستند و طبقه و خلق را به قهقرا می برند. در این موارد نیز خواه هنگامی که در رهبری نیستند و خواه به ویژه هنگامی که این احزاب و سازمان های ارتجاعی به رهبری می رسند، باید مبارزه با تمامی اشتباهات و ایرادات آنها در تمامی زمینه ها از جهان بینی تا گذشته ی تاریخی و وضع کنونی شان و همچنین مواضع و برنامه ها و سیاست ها و استراتژی و تاکتیک های نادرست و غیرانقلابی و یا ارتجاعی آنها برای رسیدن به هدف مداوما صورت گیرد. این مبارزه از آن رو انجام می پذیرد که احزاب و جریان های انقلابی بتوانند آنها را خنثی کرده و یا رهبری طبقه یا خلق را از آنها گرفته و توده ها را به سوی پیروزی راهنمایی کنند. این ها به معنای این نیست که اگر چنین احزاب و گروه هایی عمل درستی انجام دادند از نظر افتاده و مثلا به طور مطلق تخطئه شوند.
در کل هر حرکتی خواه مثبت و خواه منفی و هر نتیجه ای خواه پیروزی و خواه شکست باید از سوی طبقه ی انقلابی کارگر و پیشروان آن بررسی و تحلیل شود و از آن آموخته گردد.
فلسطین
در مورد فلسطین نخست اینکه تقابلی بین حرکت خودبه خودی یک طبقه یا یک خلق( در اینجا خلق فلسطین) با احزاب و سازمان هایی که رهبری طبقات و لایه های گوناگون فلسطینی ها را به عهده دارند نیست که سیاست نخست در مورد آن راست در بیاید.
دوم این که موضوع در عین حال بر سر بروز استراتژی ها و تاکتیک های«چپ» روانه و یا راست روانه از جانب جناحی از یک حزب کمونیستی هم نبود که سیاست دوم در مورد آن راست در بیاید.
از این رو به وضعیت سوم می رسیم. این اقدام در واقع تقابل بین سیاست های نادرست یک سازمان سیاسی ارتجاعی درون خلقی انقلابی است که در تقابل با دیگر سازمان ها انقلابی و مترقی قرار گرفته است.
 این سازمان مرتجع که در رهبری یک خلق ستمدیده قرار گرفته است با در پیش گرفتن سیاست هایی ماجراجویانه که بر مبنایی خودسرانه و تحلیلی برآمده از گرایش های احساسی لایه ها و طبقات ارتجاعی درون خلق فلسطین و احتمالا علائق و سیاست های حکومت ولایت فقیه ایران قرار گرفته است، خلق را به دادن قربانیان و مجروحین فراوان و نابودی سرزمین رانده و به شکست کشانیده است.
روشن است که چنین سیاست هایی که به مبارزات خلق آسیب می زند و مبارزات خلق را مجبور به عقب گرد می کند باید بررسی و نقد شوند و در عین حال خلق از آن ها بیاموزد و در مبارزات آینده اش دگر بار اجازه بروز آنها را ندهد.
دور از ذهن نیست که سیاست های درست می توانست از جانب یک نیروی انقلابی و یا حزب انقلابی کمونیستی و بر مبنای تمامی تجارب پیشین خلق فلسطین در مبارزه اش با دولت صهیونیستی و مرتجع اسرائیل و امپریالیست ها و شکست ها و پیروزی هایش در پیش گرفته شود. در واقع باید بر مبنای بررسی آن تجارب و علل شکست ها و پیروزی ها سیاست ها و اقدامات جدید مبارزه برنامه ریزی شده و به عمل در می آمد.(2)
کمون پاریس و ویتنام
کمون پاریس که نخستین تجربه ی جدی کارگران در مبارزه برای برقراری حکومت سوسیالیستی بود به وسیله ی بلانکیست ها و پرودونیست ها رهبری می شد و این در زمانی بود که مارکسیسم جهان بینی غالب در جنبش کارگری نبود و در مقابل جهان بینی های خرده بورژوایی موجود( پرودونیست ها، بلانکیست ها وآنارشیست ها) در جنبش طبقه ی کارگر غیرعمده بود. خود مارکس به دلیل شرایط خاصی که وجود داشت با قیام کارگران مخالف بود و کارگران را از آن برحذر می داشت و بر این باور بود که به دلیل برتری بورژوازی و ضعف های طبقه ی کارگر در شرایط آن روز فرانسه، قیام کارگران شکست می خورد و می دانیم که نظر وی نیز درست از آب در آمد. مارکس البته دست به اسلحه بردن کارگران پاریسی را محکوم نکرد(3)بلکه به تحلیل مبارزه ی کارگران و دوران کمون و حکومت دیکتاتوری پرولتاریا و درستی ها و اشتباهات آن برخاست و درس های بزرگ بسیاری برای طبقه ی کارگر از آن بیرون کشید تا این طبقه بتواند در مبارزات آتی اش آنها را به کار بندد. تاثیر کمون پاریس و درس های مارکس از آن، بر جنبش طبقه ی کارگر روسیه و قیام اکتبر و انقلاب سوسیالیستی اکتبر و دیکتاتوری پرولتاریا در روسیه و انقلاب چین و دیگر انقلاب های دموکراتیک و سوسیالیستی آشکار است.
 روشن است که در هر حزب انقلابی اگر ما هر سیاستی و هر اقدامی را از جانب هر گروه اپورتونیستی راست و«چپ»به رسمیت شناسیم و زیر این عنوان که «کمون پاریس هم شکست خورد و کارگران و مبارزین بسیاری کشته شدند پس آیا اشتباه بود؟»، در صدد توجیه آن برآییم آنگاه دیگر هر سیاستی را از جانب هر جریان راست و یا «چپی» را در هر حزب انقلابی کمونیستی ای که منجر به کشته های بسیار شود می توانیم توجیه کنیم و بگوییم چنین سیاست هایی اشکالی نداشت. و ادامه دهیم مگر در کمون پاریس و جنگ ویتنام بسیاری کشته نشدند؟...! 
دو تجربه ی روسیه و چین
دو تجربه ی بزرگ روسیه و چین پیش روی ماست. در روسیه نه گروه هایی مانند ناردونیک ها و سوسیالیست های انقلابی با سیاست های«چپ روانه» و نه راست های منشویک با سیاست راست روانه شان نتوانستند جنبش طبقه ی کارگر را به رهبری خلق برسانند و موجب پیروزی نهایی اش گردند. این تنها بلشویک ها بودند که توانستندبا سیاست های درست این امر را به سرانجام برسانند. به رهبری طبقه ی کارگر رسیدن بلشویک ها در پی مبارزه ای طولانی با تمامی جریان های خرده بورژوایی نافذ در طبقه ی کارگر صورت گرفت. 
 در انقلاب چین نیز جریان های راست و«چپ» در حزب کمونیست سیاست هایی را پیش بردند که منجر به قربانی شدن بسیاری از توده ها و اعضای حزب شد و موجب این گردید که حزب مجبور شود حداقل دوبار از صفر آغاز کند( یک بار در سال  1928 در نتیجه ی سیاست های راست چن دوسیو و و یک بار در طی سال های دومین جنگ داخلی در نتیجه ی سیاست های «چپ» روانه ی جان گوه تائو).
آیا می توان این سیاست ها را به این سان توجیه کرد که چون در نهایت خلق چین پیروز شد پس این سیاست ها راست و«چپ» هم اشکالی نداشته اند؟
چنین نیست. بین سیاست انقلابی و سیاست های اپورتونیستی «چپ» و راست تضادهای فاحشی نهفته است. سیاست های راست و یا «چپ روانه» در یک حزب کمونیست گرچه دارای ماهیت طبقاتی و توجیه اجتماعی - سیاسی موجودیت خود را دارند اما به هیچ وجه نمی توانند طبقه ی کارگر و خلق را به پیروزی رسانند بلکه برعکس به این طبقه و خلق ضرر می رسانند و موجب شکست وی می شوند. چنانچه سیاستی اشتباه بود در هر حال باید نقد شود و زدوده شود.
در نگاه کلی به مبارزات یک حزب انقلابی کمونیست و در وجهی بزرگ تر یک طبقه و خلق در حال مبارزه، این سیاست ها و اقدامات فرصت طلبانه و اشتباه، جزیی از تکامل حزب کمونیست و طبقه و خلق به شمار آیند، اما به این شرط که به دقت بررسی و تحلیل شده و از آنها آموخته شود و این آموخته ها در مبارزات آتی به کار گرفته شوند و نه این که توجیه شده و نادرست را درست به شمار آورده و چنین سیاست هایی دوباره به کار گرفته شود. محال است که طبقه ای و خلقی با سیاست های اشتباه احزاب و طبقات رهبری کننده اش پیروز شود.
در مورد حماس
 اقدام ماجراجویانه حماس حتی بسیار کمتر از این ها توجیه بردار است. این اقدام بر زمینه ی بیش از 70 سال مبارزه و تجربه صورت گرفت. پیش از این حمله و طی دهه ها مبارزات خلق فلسطین ادامه داشت و مبارزات گروه های انقلابی فلسطینی با دولت صهیونیستی اسرائیل درس های بسیار برای خلق فلسطین انباشت کرده بود و این مبارزات طولانی و درس ها باید در مبارزه با اسرائیل در نظر گرفته می شد. اما حماس تمامی این درس ها را به گوشه ای انداخته و بنا بر میل خود و احتمالا تحریک جمهوری اسلامی و تازه برای جلوگیری از گسترش پیمان ابراهیم و اگر این را هم بپذیریم برای آزادی گروگان های فلسطینی عمل کرد.
در این مورد اخیر نمی توان دو دو تا چهار تا نکرد. 50  هزار کشته و 100 هزار مجروح و آسیب دیده و خلقی را به مصیبت کشاندن برای آزادی سه هزار گروگان به سود خلق فلسطین نبوده و نیست؛ آن هم در شرایطی که در همین یک سال اسرائیل گروگان های بسیار دیگری گرفته است.
آشکار است که نقد این سیاست و استراتژی ها و تاکتیک ها نیاز هر جنبش انقلابی و هر طبقه و هر خلق درحال مبارزه است و این ربطی به پیروزی نهایی طبقه ی انقلابی و خلق های دربند ندارد. نمی توان گفت که چون خلق راه درست را یافته و در نهایت پیروز می شود پس این سیاست ها هم درست بوده و یا اشکالی ندارد که تداوم داشته باشند. واقع این است که بدون نقد این سیاست ها و درس آموزی از تمامی وجوه آن، طبقه و خلق انقلابی یا پیروز نمی شود و مداوما شکست خورده درجا می زند و یا پیروزی وی تا زمان برقراری خط درست و استراتژی و تاکتیک های درست به تاخیر می افتد و با قربانیان بسیار بیشتری که در نتیجه ی سیاست های درست می شد از آنها اجتناب کرد به پایان می رسد.
صهیونیست های اسرائیلی اگر از حیوان وحشی هم درنده تر باشند آخر شکست خورده و به زانو در می آیند!
و سخن آخر اینکه از نقد 7 اکتبر و ماجراجویانه خواندن آن نباید این معنا را برداشت کرد که چون دولت اسرائیل حیوانی هار است و تلاش می کند که خود را به گفته سران اش «سگی وحشی و درنده» نشان دهد تا هیچ گروه و سازمانی جرئت نیابد به آن حمله کند، پس نباید به آن دست زد و با آن وارد درگیری شد. این هاری و درنده گی و وحشیگیری و پاچه گیری تازه نیست و صهیونیست ها از آغاز اشغالگری خود این خوی و شیوه را داشته اند و مبارزه با آنها نیز از همان زمان آغاز شده و تا کنون نیز ادامه یافته است. مساله بر سر چگونگی مبارزه است. تاریخ نشان داده است که گروه های انقلابی فلسطینی نیز مداوما با دولت مرتجع اسرائیل در حال جنگ بوده اند اما شیوه هاشان به اینجا نینجامید که وضعیتی برای خلق فلسطین به وجود آورند که متحمل حدود 46 هزار کشته و 100 هزار مجروح و آسیب دیده( تازه طبق آمار رسمی)شود و محل زیست اش آن چنان ویران شود که سال های بسیار برای بازسازی آن زمان نیاز داشته باشد.
 هرمز دامان
ششم بهمن 1403
یادداشت ها
1-   یک نمونه از این مواضع:
«شاید پرسیده شود که آیا کشته شدن حدود پنجاه هزار فلسطینی و تخریب کل این سرزمین در ازاء آزادی یکی دو هزار فلسطینی محبوس در سرزمین اشغالی، به لحاظ محاسبات استراتژیکی نظامی، حقوق بشری و ارزش خون انسان ها، ارزش اقدام بدین حرکت نظامی را داشت؟  پاسخ این است:
وقتی اصل و اساسِ مبارزه ، مبتنی بر مبارزه با اشغالگران برای آزاد سازی سرزمین مادری باشد، اصول مبارزه، شیوه های مبارزه ی( با توجه به بسته بودن همه ی درهای گفتگو و تعامل) مسلحانه( حالا این فرد را نمی دانیم اما این خط توده ای- اکثریتی رویزیونیستی اصلا مبارزه ی مسلحانه مردمی مستقل و انقلابی را قبول ندارد گویا تنها مبارزه ی مسلحانه ای که قبول دارد مبارزه ی گروه های محور مقاومت است) حکم بر عملی شدن استراتژی های نظامی همانند اقدام هفتم اکتبر دارد. اگر در کشور شما روستایی مرزی با پنج هزار سکنه، توسط کشورِ قِّدر قدرتِ نظامی همسایه تان اشغال شود و شما برای آزاد سازی آن روستا و سکنه اش در عملیات آزاد سازی آن روستا، بیش از پنجاه هزارتن از نیروهای نظامی را از دست بدهید در پایان جنگ، این را یک پیروزی و عقب راندن دشمن ارزیابی می کنید و یا برای شما صرفا کمیت کشته شدگان ملاک است و نتیجه ی حرکت خود را یک شکست اعلان می کنید؟»( قاسم مهر آور- در پاسخ به بیانیه کمیته ی مرکزی حزب کمونیست ایران در پیوند با آتش بس در جنگ غزه. سایت توده ای - اکثریتی اخبار روز- ما به این مقاله در بخش دوم این نوشته می پردازیم.)
گفتنی است که سیاست ها و مواضع حزب کمونیست ایران که مقاله ی مزبورعلیه آنها موضع گرفته است و(همچنین موضع خود نویسنده ی این مقاله) ربطی به جهان بینی انقلابی مارکسیستی- لنینیستی - مائوئیستی ندارد و سوسیال دموکراتیک و رویزیونیستی است. این جریان به همراه طوایف راه کارگری حتی امپریالیسم را از اعلامیه های خود حذف کرده و اگر هم تک و توک اشاره ای به آن بکنند صرفا و عجالتا برای خالی نبوده عریضه است و دیر یا زود آن را نیز حذف خواهند کرد. روشن است که چنین افرادی به روی تروریست بودن حماس گاه به اندازه ی دولت صهیونیستی اسرائیل و گاه بیشتر از آن تاکید می کنند. آنها حمله ی حماس را بیشتر به این دلیل که حرکتی مسلحانه است محکوم می کنند.
2-    در شرایط کنونی و به علت ضعف کلی نیروهای انقلابی در جهان حزب کمونیست طبقه ی کارگر فلسطین وجود ندارداما پس از هفتاد سال مبارزه ی یک خلق ستمدیده و انبوهی از سازمان های سیاسی و مترقی و انباشت تجارب فراوان از شکست و پیروزی، برخی از وجوه سیاست های استراتژیک و تاکتیکی درست، خواه در عرصه های سیاسی و دیپلماتیک و خواه در عرصه ی نظامی می تواند نهادینه شده باشد و جزیی از بدیهیات پیش پاافتاده برای آن خلق به شمار آید.  
3-    و این در حالی است که پلخانف عکس آن عمل کرد و در موردی همانند در انقلاب 1905 روسیه که کارگران دست به اسلحه بردند و جنگیدند لیبرال منشانه می گفت«نمی بایست دست به اسلحه برد» و لنین همواره وی را به همین دلیل به شدت نقد و شماتت می کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر